نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 

2014-08-08

نویدنو  16/05/1393 

 

 

 

هیولای جنگ را باید زمینگیر کرد

جهان در آستانه سقوط به ورطه بی بازگشت

احمد سپیداری

 

 

ستاره های فرو افتاده را برگرفته و

گریان

 در دستمال یادهای ابریشمینم می پیچم.

 همراهم می گوید:

 بگذارش آنجا

بر طاقچه

 برای روز مبادا.

می پرسم:

          برای فردا یا  روز مبادا؟

بمب هایی که می ریزند

 امیدهایمان را نمی روبد

این خون ها

خاطره هایمان را نمی شوید ...

 چنگ در خاک ریشه هایی تاریخی دارند

این امید و خاطره ها...

 

بوی باروت و مرگ فضای رسانه ای مان را گرفته است. روزی نیست که بیدار شوم و اخباری را که مرور می کنم حاکی از واقعی بودن کابوس های شبانه نباشد. شبح مرگ با شتاب تمام سایه سنگینش را از غزه تا عراق، از لیبی تا صحرای آفریقا، از اوکراین تا جنگی بزرگ و تمام عیار در تمام مرزهای روسیه می گسترد.

از خود می پرسم ریشه این فاجعه دردناک در کجاست و راه علاج آن در چیست؟

بحران سهمگین در راه است.

به هر یک از اطاق های فکری راهبری کننده نظام جهانی سر بزنیم، صدای آژیرهای خطری نزدیک قابل شنیدن است. تاکید بر دو مسئله بیشتر به چشم می خورد:

-              بحران زیست محیطی

-              بحران اقتصادی سیاسی

امروز دیگر همه ما از آنچه «تغییرات آب و هوایی» نامیده می شود کم یا بیش با خبریم. ده یا پانزده سال قبل که می خواندیم و یا در اشکال مختلف بازگو می کردیم، این مسئله برای بسیاری بحثی نظری بود و گاه حتی باور ناپذیر. مگر می شود کره زمین از بین برود؟ مگر می شود همه با هم نابود شویم؟ امروز آنقدر شواهد در دست است که صحبت از گرما و خشک شدن دریاچه ها و طوفان و زلزله و انفجار بیماری های واگیردار به صحبت روزمره همگانی تبدیل شده است و این دیگر ناسا، سازمان ملل و پاپ و ... نیستند که سرانجام و با تاخیری معنی دار و زیان بخش به ابعاد خطرناک فاجعه اذعان می کنند، بلکه چه بسا محافظه کارترین لایه های ارتجاعی احزاب سیاسی حاکم بر جهان که تمام هم خود را سرکوب مدافعان محیط زیست قرار داده بودند نیز نگرانی خود را پنهان نمی دارند.

اما آنچه در رسانه های شرکتی پر مخاطب جهان گفته می شود هنوز هم بخش کوچکی از فاجعه ای است که در مقابل بشریت قرار دارد و اخبار مهم تر یعنی برگشت ناپذیر شدن فاجعه تغییرات آب و هوایی و نقشه های باز تقسیم جغرافیایی جهانی از چشم ها پنهان نگاه داشته می شود.

در کنار بحران زیست محیطی، بحران دیگری در راه است و آن بحران اقتصادی سیاسی نظام سرمایه داری شرکتی جهانی است. امروزه علاوه بر تحلیلگران چپ مخالف سرمایه داری جهانی، بخشی از تحلیلگران واقع بین تر مدافع نظم موجود نیز به این نتیجه رسیده و هشدار داده اند که حباب بزرگی که هر لحظه در آن دمیده می شود، بزودی خواهد ترکید و با اتکا به ابزارهای فعلی اقتصادی، بحران پیش رو می تواند بحرانی غیر قابل مدیریت شود و پیامدهای فاجعه باری برای اقتصاد و معیشت مردم جهان بوجود آورد.

در واقع، به تعویق انداختن بحران فعلی ادواری و ساختاری سرمایه داری از طریق تزریق پول بدون پشتوانه باعث شده حبابی شکل بگیرد که به احتمال زیاد قابل کنترل به بوسیله تضمین های دولتی نخواهد بود و ترکیدن آن می تواند تحولات سیاسی اقتصادی دامنه داری را رقم بزند.

این دو بحران تاثیرات متقابلی بر یکدیگر داشته و یکدیگر را تشدید کرده اند. بحران زیست محیطی باید بوسیله نظامی مدیریت شود که در اثر بحران سیاسی اقتصادی با مخاطرات جدی روبروست و امکان تصمیم گیری و تغییرات مورد لزوم همه جانبه برای کنترل آن را ندارد. و بحران اقتصادی سیاسی نیز در اثر شیوه تزریق پول و افزایش دیوانه وار مصرف گرایی – بویژه توسط لایه های میانی و بالایی ثروتمند در سطح جهان –هم از نظر کمی و هم کیفی به شدت در حال ژرفش است.

جنگ راه حلی برای بحران؟!

جنگ یکی از جنایتکارانه ترین راه حل ها برای رفع بحران های اقتصادی نظام سرمایه داری بوده و هست. جنگ چه در ابعاد محلی و چه در ابعاد جهانی بارها درست با همین هدف براه افتاده و معضلات ناشی از بحران را همراه با زندگی و هستی مردمان مختلف در آتش جنگ سوزانده است.

در جنگ های منطقه ای دوران اخیر این ویژگی نه تنها تشدید شده، بلکه به شکل بارزی برجسته تر شده است.

باید توجه داشته باشیم که بزرگ ترین بخش از چرخش سرمایه ها بر «اعتبارات» متمرکز شده و می شود و انقلاب دیجیتال اینگونه سرمایه ها و چرخش قمارخانه ای آن را در ابعاد بی سابقه ای جهانی و در هم تنیده کرده است. امروزه ارزش سهام بسیاری از شرکت ها به ارزش سهام سرمایه های موهوم مبتنی بر سند سازی های دفتری وابسته است و کمتر سهامی را می توان یافت که ارزش های مبادله ای اش با ارزش های واقعی همخوان باشد و تا چندین برابر آن باد نکرده باشد.

بازار آزاد چنین سرمایه های موهومی درهم تنیده را نمی توان به دستان نامرئی آدام اسمیت های خوش خیال سپرد و اجازه داد در بحران های ادواری و ساختاری سرمایه داری جهانی فرو ریزد و به خودی خود باز سازی شود، چرا که اگرارزش بازاری سرمایه ها فروبریزد چیز زیادی از آن برای بازسازی بازار سابق باقی نمی ماند.

فضای روانی در بازار های سرمایه داری معاصر امری تعیین کننده است، و هر اقدام، گفتار و یا عکس العملی می توان بر بخشی از آن تاثیر گذاشته و این تاثیر دومینووار تشدید و فراگیر شود و به سقوط سهام در ابعاد غیر قابل پیشبینی بینجامد.

جنگ و فضای روانی تبلیغاتی آن ویژگی ممتازی دارد که در چنین شرایطی مورد استفاده قرار می گیرد.

-              توجیه کننده فقر، بیکاری، ورشکستگی ها، دیکتاتوری ها و سرکوبگری ها و در مجموع شرایط غیر قابل قبولی می شود که بویژه در بحران های ناشی از همین نظام جهانی تشدید شده اند.

-              زمینه های دخالت دست قدرتمند ارگان های سیاسی نظامی برای مدیریت بحران اقتصادی به جای دست نامرئی اما ناتوان آدام اسمیت ها را فراهم می کند.

-              فضای روانی خود را از طریق رسانه های به تملک درآمده حاکم می کند و بدین طریق کانون های توجه را از واقعیت های اقتصادی و عکس العمل احتمالی مردم در بازار منحرف می سازد.

-              چشم انداز مرگ و نابودی را جایگزین آلترناتیو تحولات اجتماعی امید بخش برای برون رفت از چرخه معیوب نظام حاکم بر جهان می کند.

-              و بازار بزرگ سریع و پر مصرفی از کالاهای نظامی را باز می کند که خود سال هاست بعنوان موتور اقتصادی در برخی از کشورهای قدرتمند جهان و بویژه آمریکا ایفای نقش کرده است.

صاحبان صنایع نظامی امنیتی که هستی شان درست به نا امنی و جنگ گره خورده،  بحران ها را بزرگ ترین بازار فرصت برای سودورزی خود می بینند. آن ها که سال هاست دست بالایی در قدرت جهانی دارند، از این نفوذ برای اعمال قدرت گاه بلا منازع خود سود جسته اند و برای هر یک از فرصت ها نیز تاکتیک روزآمدی را ارائه داده اند.  برای آن ها جنگ هم استراتژی است و هم تاکتیک. بخش بزرگی از سرمایه داری نیز آن ها را نجات دهنده خود در بحران ها یافته و هرگاه زمینه ها آماده شود، در پشت حمایت از تاکتیک های آن صف می بندند.

خطر جنگ های منطقه ای بزرگ و فرا رویی آن به یک جنگ جهانی  

بر بستر آنچه گفته شد و آنچه همه می دانیم و ضرورتی به تکرارش در اینجا نیست، می توان تصور کرد که بحران بزرگی که در راه است، راه حل های نظامی گستاخانه ای را نیز بطلبد. و اگر چنین باشد، زمینه سازی های گسترده ای برای آماده سازی شرایط  جنگی در ابعاد جهانی لازم است. دو مسئله ای که این زمینه سازی را ضروری می سازد، عبارتنداز:

-              شیوه مداخله نظامی مستقیم در جنگ های قبلی توسط ناتو چه در افغانستان و چه در عراق و تا حدی لیبی، پیامدی داشت که هنوز گردن دولت آمریکا بعنوان راهبر این نظام امپریالیستی جهانی را رها نکرده است.  گسترش افکار ضد جنگ و مخالفت وسیع با جنگی تازه در میان مردم آمریکا و بویژه نظامیانی که باید راهی این جنگ ها شوند، پیامد مستقیمی است که پنتاگون با آن مواجه بوده است.  

-              وجود شبکه های اجتماعی مجازی و گسترش آن در سال های اخیر باعث شد تا تملک انحصاری رسانه ای و حتی کنترل نظامی آن ها برای مهندسی افکار عمومی در جنگ ها کم شود. آگاهی های اجتماعی نسبت به ضرورت برخورداری از صلح در بخش های بزرگی از مردم روز به روز افزایش یافته است و این امکان بوجود آمده که در چرخه های متمرکز ناشی از تحولات سیاسی نظامی جهش های کیفی کند.

به عبارت دیگر «دولت آمریکا» در راس ناتو نمی تواند به شیوه قبل این جنگ ها را به پیش ببرد و به همین دلیل بکارگیری شیوه های تازه از دامن زدن به جنگ و سازماندهی نیروهای نظامی و بستر سازی رسانه ای و جنگ روانی در دستور کار قرار گرفته است. در این راستا سه محور مشخص قابل مشاهده است:

-              روی آوردن به فاشیست ها در اوکراین و دامن زدن به جنگ داخلی در آن کشور و کشیدن اوکراین به گرداب جنگ بین روسیه و اوکراین. (برقراری جنگی سرد با روسیه و در نهایت چین و روسیه در پیمان شانگهای برای زمینه سازی جنگ احتمالی آینده با آن ها)

-              ارتقای القاعده از یک سازمان تروریستی به یک نیروی مهم منطقه ای با ارتش واکنش سریع قدرتمند و مدرن چه در لیبی و چه در عراق و سوریه یعنی قلب خاورمیانه (این نوع ارتش های زمینی در صورت موفقیت می توانند نقش نیروهای واکنش سریع منطقه ای را به عهده می گیرند و ناتو را از اعزام نیروی زمینی بی نیاز می کند.)

-              نسل کشی آشکار فلسطینیان در غزه به عنوان سمبل و کانون مبارزات آرمانخواهان در منطقه،  (از جمله آزمون جنگ روانی گوبلزی برای توجیه کشتار وسیع مردمی است که از همسویی با جنایت ها سر باز می زنند.)

جنگ راهکار جنگ سالاران برای فرافکنی بحران های خانمانسوز نظام سرمایه داری شرکتی جهانی است.

نیروهای مترقی برای پیشبرد آلترناتیو های مردمی، و جمع آوری نیرو برای چرخش سیاسی به سوی اهداف انسانی خود، باید در صف اول مبارزه علیه جنگ حضور یابند و نقش آفرینی کنند و بدانند که زمینگیر کردن راه حل های نظامی حاکمان جهان برای برون رفت از بحران مهمترین گامی است که باید برداشته شود. شکست راه حل های نظامی است که راه را برای تحولات بعدی باز می کند و مبارزه رهایی بخش و آزادیخواهانه امروز بیش از هر زمان به مبارزه در راه صلح گره خورده است.

باید توانست دامنه مبارزات علیه جنگ را گسترش داد و به میان لایه های هر چه بیشتری از مردم جهان با افکار و باورهای مختلف برد و نیروی لازم برای بازداری از راه های حل نظامی بحران پیش رو توسط جنگ سالاران جهانی را فراهم ساخت. از این دیدگاه، خط کشی میان جریان های مختلف ضد جنگ، اختلاف انداختن در میان آن ها و تقلیل مبارزه ضد جنگ به امری کمونیستی یا چپ با توجیه دفاع نظامی از «مظلومان» درست همان چیزی است که باید از آن خودداری کرد و تعزیه گردانان آن را بیش از پیش منزوی نمود.

 

هر نوع دامن زدن به آتش جنگ به هر عذر و بهانه و در پشت هر شعار انقلابی و آتشین می تواند خوراکی برای اقدامات طرحریزی شده جنگ سالاران جهانی باشد و به همین دلیل است که باید محکوم شود. در شرایطی که به سر می بریم، هیچ نیرویی مظلوم تر از «صلح» نیست و دفاع واقعی از «مظلومان» از خط مقدم جنبش ضد جنگ و نظامیگری می گذرد. با ترکیدن حباب بزرگ و فروپاشی اقتصادی ناشی از آن، فضای سیاسی و روانشناختی در ابعاد جهان برای یافتن آلترناتیو های مترقی واقعبینانه هر چه آماده تر می شود و کانون های توجه همچون گذشته بر یک در صدی های صاحب ثروت های نجومی متمرکز خواهد شد که اینبار به دادگاه افکار عمومی مردم جهان کشیده خواهند شد و این صحنه نبرد اصلی چپ بوده و خواهد بود.

 

 

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi  

     بازگشت به صفحه نخست

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: