نویدنو 29/10/1392

نویدنو  29/10/1392 

 

 

نکاتی پیرامون جایگاه بحث در فعالیت های سیاسی

احمد سپیداری

 

شک نیست که هدف از فعالیت سیاسی، پیشبرد و به ثمر نشاندن مجموعه اهداف سیاسی و معمولا سیاسی-اقتصادی در یک جامعه است. فعالیت سیاسی برای یک نیروی پوزیسیون حفظ و توسعه وضعیت موجود و برای یک نیروی اپوزیسیون ایجاد سد در برابر تمهیدات نیروی حاکم و چرخش شرایط اقتصادی- اجتماعی برای رسیدن به اهدافی بدیل است.

اگر  نیروی سیاسی اپوزیسیون یک نیروی سیاسی چپ باشد، هدفش تغییر در شرایط اجتماعی به نفع کارگران و زحمتکشان و توده های مردم مطابق برنامه ای ارائه شده است.

چپ ها اعتقاد به کار منظم و پیگیرانه تشکیلاتی برای کار خود داشته و دارند و به همین منظور تشکل حزبی را در راس مبارزات خود قرار می دهند و مبارزه هدفمند خود را در درون حزب و به کمک حزب در جامعه پیش می برند. همه چپ ها در تشکل ها فعال نیستند، اما باور به تشکل معمولا شکل مسلطی در بین چپ ها داشته است.

روشن است که برنامه حزب جنبه های استراتژیک و تاکتیکی هر مرحله از مبارزه را در خود منعکس کرده و به کمک آن ها چشم اندازهای مبارزات روزمره حزبی را برای هر دوره معین می کند.

حزب برای تدوین برنامه، طراحی تاکتیک ها، و تعیین اقدامات سیاسی ضرور به تحلیل شرایط اجتماعی نیاز دارد. تحلیل شرایط اجتماعی به کاری متمرکز از یکسو و همکاری گسترده نیروی های عضو و پیرامونی حزب و مباحثه با نیروها و شخصیت های اجتماعی مرجع نیازمند است. مجموعه مباحثات درونی و پیرامونی حزب علاوه بر وظیفه تبلیغ و ترویج برنامه و مواضع حزبی، این هدف و وظیفه را نیز دارد که به هر چه دقیق تر شدن مواضع حزبی در زندگی سیاسی روزمره و برنامه حزب کمک و مساعدت بنماید.

به همین دلیل بحث های گروهی و انفرادی در درون و پیرامون سازمان یا حزب با هدف هایی روشن صورت می گیرد که باید میزان کارایی آن ها در این زمینه دائما سنجیده شود و بهبود یاد.

استاد عزیز و گرامی مان احسان طبری در مقاله ای با نام «چگونه بحث کنیم» که در شماره ۱۹۴ نامه مردم حدود یک سال پس از انقلاب انتشار یافته از بحث کنندگان می خواهد که در ذهنشان پاسخ روشنی برای این سئولات داشته باشند:

« چرا باید بحث کرد؟ با که باید بحث کرد؟ در چه موضوعی باید بحث کرد؟ چگونه باید بحث کرد؟»

و در مورد تک تک این مسائل در بحث های دو نفره در یک مقاله موجز پاسخ می دهد. او همچنین می نویسد :

«بحث و مناظره شکلی است از مبارزه سیاسی ثمربخش، اسلوبی است برای کشف حقیقت، شیوه ای است برای تبلیغ و اقناع سیاسی...»

و با چنین باوری است که در طی آن مقاله اشتباهاتی را بر می شمارد که به بی نتیجه شدن یک بحث می انجامد.

همه می دانیم که «تحلیل»، «برنامه»، «مواضع سیاسی»، و «شیوه های تبلیغ و ترویج» و ... به هم مرتبط اند و تنها در چرخه تکراری مستمر است که بهبود حاصل می کنند و ارتقاء می یابند. این نکته نیز باید روشن باشد که همه این کارها در نهایت برای آن صورت می گیرد که افکاری ترقیخواهانه و یک برنامه سیاسی بدیل به درون جامعه برود ، به نیرویی مادی تبدیل شود و در مصاف در صحنه های سیاسی چه به صورت تدریجی و چه به صورت انقلابی تغییر ایجاد کند.

بردن افکار ترقیخواهانه و مواضع سیاسی در جامعه اما نکاتی دیگری هم دارد. جامعه مخاطب ما کیست؟ آیا یکدست و یک شکل است؟ در هر بخش، چه ویژگی هایی دارد و «پیام» های ما چگونه می تواند در اذهان مخطبان ما بنشیدند و چه تنظیم ها و چه مهارت هایی برای اثربخش شدن آن لازم است.

در همان مقاله می خوانیم :

«این را هم باید دانست که بحث کردن کار ساده ای نیست... بحث «هنر» است و مانند هر هنری به «شم» و «قریحه» نیازمند».

هر کدام از ما با بخش های مختلفی از جامعه (درون و بیرون کشور، در فضای واقعی و مجازی) روبرو هستیم و در تجربه روزمره سیاسی خود با چنین بحث هایی روبرو می شویم. ارزش واقعی تجربه ما درست در همین حضور در صف نخست برخوردهای مستقیم است. در واقع این تک تک ما هستیم که می توانیم کشف کنیم کجای کار می لنگد و به چه سلاح و تدارکات بیشتری برای پیشبرد این مبارزه نیاز است.

از آنجا که ما در روابط و فضاهای مختلفی حضور می یابیم، مخاطبان همیشه مشابهی نداریم. ممکن است ترویج یک نظر در این بخش از جامعه با موفقیت پیش رود ولی در بخش دیگری از جامعه که مثلا من نوعی امروز در آن حضور دارم، کار با دشواری روبرو باشد. ممکن است افرادی مواضع یک حزب را دقیقا همانچه باید باشد ارزیابی کنند و عده دیگر نامنطبق بر شرایط، و دشوار برای پیگیری های روزمره. در چنین شرایطی درک گوناگونی مخاطبان و ارتقای مواضع تک ساحتی و تک زبانه به مجموعه مواضع پیوسته اما در عین حال چند وجهی اهمیت به سزا می یابد. در واقع مباحثات بیرونی و درونی هر سازمان یا حزب باید مدیریت بشود.

انتقادها به مواضع یا تحلیل های اعلام شده، در بسیاری از موارد، بازتاب نقایص پیشبرد بحث ها در صف نخست مبارزه است. بسیار بعید است رفیقی در تمام فضای پیرامونش بازتاب موفقیت آمیز مواضع اعلام شده حزب مطبوعش را ببیند و بعد زبان به انتقاد و داد و فریاد بگشاید. افراد مشکل دار و مشکل آفرین البته همیشه هستند، اما معمولا بخش اصلی انتقادهای پیگیرانه از سوی آن ها نیست.

مدیریت مباحثات در ابعاد حزبی از بحث های دو نفره مورد استناد رفیقمان طبری به مراتب پیچیده تر است. وظیفه ارگانی که مدیریت این بحث ها را به عهده دارد، یک کاسه کردن و یک کاسه دیدن همه چیز و دفاع از هر آنچه گفته ایم در برابر مخالفت ها و انتقادها نیست. این کار بدترین کار ممکن است و جز به دعواهای حیدری نعمتی بین خود پیشبرندگان مواضع ترقیخواهانه نمی انجامد.

متاسفانه برخی از بحث های حتی مستمر در این زمینه به گروهبندی های ظاهرا نظری ای انجامیده که توان هم افزایی و «کشف حقیقت» را از دست داده است. اگر ناقلان مواضع متفاوت در تاکتیک های سیاسی به قول معروف به «چریک افکارخود» تبدیل بشوند و وجود نظر مخالف دغدغه ای برای ارتقاء و تکمیل و یا بهبود (چه محتوایی و چه از نظر نحوه بیان) نظراتشان در آن ها برنیانگیزد، به قول احسان طبری در مقاله مورد استناد، بحث بی فایده می شود.

تلاش برای درک انتقادها (نقص ها) و راهیابی برای رفع آن هاست که تحلیل، برنامه، و مواضع یک حزب را ارتقاء می دهد. در علوم امروزین برای رفع نقص راهکارهای ارزنده ای ارائه شده است که اولین قدم آن «تحلیل نقص» و مشاهده دقیق فرایند شکل گیری آن است. این نقص ها (انتقاد از مشکل در بکارگیری مواضع در بحث های سیاسی با توده های مردم) می توانند مورد پرسش های دقیقی قرار گیرند تا روشن تر شوند. از انتقاد کنندگان می توان خواست اطلاعات مفیدی در باره تجارب روزمره شان و مشکلاتی که با مواضع عنوان شده دارند، بدهند و اگر پیشنهادی دارند به شکل مشخص تری برای بحث های بیشتر در دیگر بخش های این کار جمعی و فراگیر بدهند.

هدایت مباحثات از سطح نظری و استراتژیک به تجربه های روزمره زندگی، پای همه ما را به عالم واقعیت هایی می کشاند که برای درک مشترک آن ها انگیزه های جدی داریم.

یکی از اشتباهات دیگری که متاسفانه رایج هم هست، استناد دادن نظر مخالف به منافع طبقاتی است. اصولا استناد سوسیالیسم علمی و دانش مبارزه طبقاتی در سطح و محدوده های فردی خطاست. این کار از نظر علمی استناد قوانین کل (طبقه) به جزء (فرد) است و برای نشان دادن نادرستی اش همان مثال قطره و دریا کافی است. یعنی اینکه بگوییم چون دریا جذر و مد دارد هر قطره آن هم جذر و مد دارد و قبلا به کرات در مبحث رابطه کل با جزء مورد در فلسفه مارکسیستی بررسی قرار گرفته است.

(اولین خواننده مطلبم می گفت: نوشته ات کلی است. برای درک آنچه می گویی باید مثال هایی بزنی. در مورد نظرش که فکر می کردم، به نظرم رسید : مثال زدن هم البته خوبی ها و بدی های خود را دارد. در این مقاله به کلیات بسنده کرده ام. در بحثی که به همت نوید نو قرار است آغاز شود اما وارد مثال های مشخص خواهم شد.)

موفق باشید

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter