نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو
 

از همین قلم

 
 
 
 

2017-07-21

نویدنو  29/04/1396 

 

 

دو تاکتیک چپ در انقلاب ملی دموکراتیک – بخش 2

مروری بر پاسخ دوستانه آقای جوانرود

 

اما جدا از مواردی که به آنها اشاره شد، دو بحث مهم در ارتباط با دیدگاه شما مطرح است که لازم است به آنها پرداخته شود.

یکی از این دو مورد تفکیک و تقدم جبهه واحد ضد دیکتاتوری بر انقلاب ملی دموکراتیک است. مورد دیگر هم به درک شما از مفهوم چپ روی مربوط می شود.

در برنامه حزب توده ایران در این مورد آمده است:

" از آن جایی که نخستین و مهمترین وظیفه چنین جبهه ای، بر چیدن بساط حاکمیت رژیم استبدادی و طرد رژیم ولایت فقیه است، مهمترین خصلت آن نیز، ضد دیکتاتوری و ضد استبداد ولایی است.  چنین جبهه ای از نظر طبقاتی، میباید دربر گیرنده وسیعترین طیف نیروهای اجتماعی و سیاسی از جمله نمایندگان کارگران، زحمتکشان شهر و روستا، خرده بورژوازی، قشرهای میانی، و سرمایه داری ملی ایران باشد."

در این مورد همچنین در برنامه آمده است :

" جبهه واحد ضد دیکتاتوری، کلیه آن حزبها، سازمانها، نیروها، و شخصیتهای مترقی و آزادیخواه کشور را در بر می گیرد که در راه طرد رژیم ولایت فقیه مبارزه می کنند، و هدفشان استقرار آزادی، استقلال، صلح و عدالت اجتماعی است. جبهه واحد در مقام ستاد مشترک توده ها در مبارزه برضد استبداد، با توجه به شرایط و روند تحولها، تاکتیکهای مبارزه را بر اساس توافق مشترک نیروهای شرکت کننده در آن، تعیین می کند."

از دو نقل قول فوق که از سند برنامه ای سال 91 حزب توده ایران نقل شده است، صراحتاً بر می آید که :

1-   طرد رژیم ولایت فقیه مترادف با برچیدن بساط حاکمیت رژیم استبدای در کشور است.

2-   نیروی مادی این تغییر و نیروهای اجتماعی و سیاسی ذی نفع در آن اساساً در برگیرنده طیف گسترده ای از"کارگران شهر و روستا، خرده بورژوازی، قشرهای میانی، و سرمایه داری ملی ایران باشد."

3-   جبهه واحد ضد دیکتاتوری نیروهای سیاسی ای را در بر می گیرد که در راه طرد رژیم ولایت فقیه مبارزه می کنند و هدفشان نیز " استقرار آزادی، استقلال، صلح، و عدالت اجتماعی" باشد.

4-   جبهه واحد ضد دیکتاتوری ستاد مشترک مبارزه بر ضد استبداد است که بر اساس توافق مشترک نیروهای شرکت کننده در جبهه،این مبارزه را هدایت و رهبری می کند.

5-   تاکتیک های مبارزه با توجه به شرایط و روند تحولات بر اساس توافق نیروهای شرکت کننده تعیین می گردد.

توجه دقیق به پنج پیام فوق می تواند پاسحگوی مجموعه مسائلی باشد که در نوشته شما در ارتباط با تفکیک جبهه واحد ضد دیکتاتوری و انقلاب ملی دموکراتیک مشاهده می شود.

آنچه می توان از این مجموعه دریافت این است که بر خلاف برداشت شما ایجاد جبهه واحد ضد دیکتاتوری برای طرد رژیم ولایت فقیه و انقلاب ملی دموکراتیک نه تنها دو مرحله جداگانه نبوده و هیچ دیوار چینی هم نمی توان بین آنها تصور نمود، بلکه جبهه واحد ضد دیکتاتوری راهبرد یا استراتژی برچیدن استبداد و طرد رژیم ولایت فقیه و گام مقدماتی این انقلاب است. از آنجا که شما از یک سو طرد رژیم ولایت فقیه را محدود به طرد ولی فقیه کنونی تصور می کنید و از سوی دیگر نیز بین طرد ولایت فقیه و انقلاب ملی و دموکراتیک جدایی قائل هستید، به این نتیجه می رسید که گویا طرد ولایت فقیه بدون برچیدن بساط رژیم استبدادی ولایت فقیه هم امکانپذیر است!  به همین دلیل نیز هست که شما اصلاح طلبان حکومتی را که با اعمال محدودیت های کنترل کننده و هدایتگرانه ولایت فقیه مواجهند، در جبهه واحد ضد دیکتاتوری قرار می دهید. در حالی که آنها اساساً مخالفتی با ساختار حقوقی و نهادهای سیاسی رژیم استبدادی ندارند و منافع خود را در چارچوب همین ساختار جستجو می کنند. مخصوصاً جریان اعتدال گرا که رویکرد خود را بر اصلاح طلبان حکومتی دیکته نموده است، بشدت بر حفظ ساختار موجود پایبنداست. همان گونه که قبلاً هم اشاره شد بر اساس تعریف جبهه واحد ضد دیکتاتوری نیروهای اصلاح طلبان حکومتی و اعتدال گرایان با همه اختلافی که با ولی فقیه دارند، اساساً مخالف رژیم ولایت فقیه و ساختار سیاسی موجود نیستند و از سوی دیگر سایر نیروهای رادیکال خواهان طرد رژیم ولایت فقیه را هم به رسمیت نمی شناسند، تا چه رسد به "توافق مشترک"با آنها برای تاکتیک های مبارزه علیه ولایت فقیه! بر همین اساس فاقد شرایط عضویت در جبهه واحد ضد دیکتاتوری اند.

بدیهی است که بخش های رادیکال اصلاح طلبان که به اصلاح طلبی در مفهوم گفتمانی آن در زمان آغاز اصلاحات پایبندند و خواهان اصلاحات اساسی در ساختار موجودند، می توانند در جبهه واحد ضد دیکتاتوری جای داشته باشند.

طرد رژیم ولایت فقیه نه تنها چیزی جدا از انقلاب ملی و دموکراتیک نیست بلکه فاز سیاسی آن و مقدمه تحولات اجتماعی و اقتصادی مترقی است که طبیعتاً باید با جهت گیری مردمی و ضد اقتصاد نئولیبرالی و ضد امپریالیستی همراه باشد. این انقلاب ملی- دموکراتیک قرار نیست یک انقلاب بورژوا دموکراتیک باشد. دوران اینگونه انقلاب ها مدتهاست که به سرآمده است. اساساً پایگاه طبقاتی و مادی سرمایه داری در کشور از یک سو به دلیل اشتیاق شدید آن به وابستگی به سرمایه جهانی و ایفای نقش در تقسیم کار بین المللی و از سوی دیگر به دلیل آلودگی شدید آن به فساد و رانت و... فاقد پتانسیل ملی و دموکراتیک است. آنچه به عنوان بورژوازی ملی در برنامه مورد اشاره قرار گرفته است تنها اشاره به جریانات سیاسی و شخصیت های محدودی دارد که رویای رشد درونزا و متکی بر سرمایه های ملی را در فضای اقتصادی جهانی سازی شده و نئولیبرالی کنونی بدون جهت گیری غیرسرمایه داری و سوسیالیستی و در بهترین حالت در قالب یک رویکرد راه سوم دنبال می نمایند که مدتهاست دوران آن سپری شده و در جهان کنونی هیچ چشم انداز روشن ، واقعی و امیدبخشی را نمی توان برایش متصور بود. پایگاه اجتماعی این رویکرد سیاسی طی دهه های گذشته بشدت در حال تحلیل رفتن بوده است. این نیروها به همین دلیل ( از دست دادن پایگاه مادی و اجتماعی) نمی توانند در تغییر و تحولات سیاسی و اجتماعی پیش رو تاثیر زیادی برجای گذارند. ( البته باید در نظر داشت که روحانی و همفکران او را با جهت گیری های آشکار نئولیبرالی نیز  به هیچ وجه نمی توان نماینده این نیروی سیاسی محسوب نمود.) 

بر اساس موارد استخراج شده از نقل قول های فوق مشخص می گردد که علی رغم برداشت شما از برنامه حزب توده ایران ، عدم شرکت(یا شرکت) در انتخابات به مثابه یک تاکتیک نمی تواند یک بار و برای همیشه مورد تعیین تکلیف قرار گیرد بلکه می تواند با توجه به شرایط و روند تحولات بر اساس توافق نیروهای شرکت کننده در جبهه واحد ضد دیکتاتوری  تعیین گردد.

با توجه به تجربه دو دهه گذشتۀ اصلاح طلبی و روند ناموفق آن به دلایلی که ذکر شد، انسداد شدید فضای سیاسی کشور علی رغم آزادی های بسیار محدود برای اصلاح طلبان حکومتی در زمان های انتخابات برای کشاندن مردم به پای صندوق های رای، مهندسی گسترده انتخابات از سوی حاکمیت ولایت فقیه که مانع راهیابی نمایندگان واقعی کارگران و زحمتکشان به نهادهای نمایندگی است، فساد گسترده و ساختاری نهادینه شده در کشور و بسیاری موارد دیگر در فضای سیاسی، اقتصادی  و اجتماعی کشور که چشم انداز هر گونه تحول دموکراتیک اساسی و واقعی را ناممکن ساخته است، برنامه حزب توده ایران بدرستی بر انقلاب ملی دموکراتیک و جبهه واحد ضد دیکتاتوری به عنوان راه نجات کشور از وضعیت فاجعه بار کنونی متمرکز گردیده است. درست است که برابر برنامه حزب توده ایران نیروهای سیاسی شرکت کننده در جبهه واحد ضد دیکتاتوری و براندازی استبداد از دامنه وسیعی در بین اقشار و طبقات اجتماعی ، شخصیت ها و جریانات سیاسی جامعه برخوردار است اما در عین گستردگی دارای تعریف است و همانگونه که در برنامه آمده است " جبهه واحد ضددیکتاتوری، کلیه آن حزبها، سازمانها، نیروها، و شخصیتهای مترقی و آزادیخواه کشور را در بر می گیرد که در راه طرد رژیم ولایت فقیه مبارزه می کنند و هدفشان استقرار آزادی، استقلال، صلح، و عدالت اجتماعی است."

اصلاح طلبان حکومتی و اعتدال گرایان با همه اختلافی که با هسته سخت قدرت دارند، اساسا به دنبال مشارکت در قدرت و سهم بری بیشتر از منابع کشورند. کارنامه و عملکرد و ساختار تفکر سیاسی و ایدئولوژیک آنها به گونه ای نیست که منافع شان را در طرد رژیم ولایت فقیه و جایگزینی آن با یک حاکمیت ملی دموکراتیک جستجو کنند. آنها برای رفتن به دامان امپریالیسم و بعضاً حتی نزدیکی با سلطنت طلبان استعداد بیشتری از خود نشان می دهند تا براندازی استبداد ولایت فقیه در یک جبهه واحد ضد دیکتاتوری با همکاری کمونیستها در جهت برپا کردن یک حکومت ملی دموکراتیک با هدف استقرار آزادی، استقلال، صلح، و عدالت اجتماعی.

باز هم لازم است تاکید گردد که حساب اصلاح طلبان واقعی که حاکمیت اساساً از حضور آنها در انتخابات جلوگیری می کند وهر گونه فضا و فرصتی  برای عرض اندام آنها را می بندد، جداست. اصلاح طلبان واقعی همانهایی هستند که پایبندی خود را به مفاد بیانیه های موسوی در جنبش سبز حفظ کرده باشند و این پایبندی را نیز در کنش سیاسی و اجتماعی خود نشان دهند.

دوست گرامی، نگران نباشید، با عدم پذیرش اصلاح طلبان حکومتی در جبهه متحد ضد دیکتاتوری این جبهه تضعیف نمی گردد. این جبهه باید بر نیروهای مادی خواهان تحول دموکراتیک متکی گردد نه سیاست بازان فرصت طلبی که از طریق جلب اعتماد استبداد ولایت فقیه به دنبال کسب سهم و مشارکت در حاکمیت و پیشبرد برنامه های نئولیبرالی ضد مردمی و منفعت جویی های فردی و گروهی خود هستند.

به جای یارگیری از جریانات سیاسی و شخصیت هایی که هیچ گونه تعهد و پایبندی به تحولات دموکراتیک واقعی در جهت طرد رژیم ولایت فقیه ندارند، جبهه واحد ضد دیکتاتوری باید تلاش کند تا همراهان خود را در بین نیروهای اجتماعی و جنبش های مدنی و فعالان اجتماعی و احزاب،سازمان ها ،شخصیت ها و جریانات سیاسی ای جستجو نماید که منافع آنها در درون ساختار نظام دیکتاتوری و فاسد کنونی و در تداوم آن قرار نداشته باشد. پروژه یارگیری و چانه زنی در بالا برای تحولات دموکراتیک در دو دهه گذشته شکست خورده است، در جهت تحولات واقعی و پیشبرد انقلاب ملی دموکراتیک باید به نیروهای اجتماعی و سیاسی منتقد و مخالف دیکتاتوری در چارچوب تعریف برنامه حزب توده ایران رجوع نمود.

بر اساس دیالکتیک شکل و محتوی این رژیم با این ساختارمتمرکز و بسته و این درجه از فساد و دیکتاتوری ، فاقد پتانسیل لازم برای تن دادن به هر گونه تحول اساسی در راستای دموکراتیزاسیون حیات سیاسی و اجتماعی و عدالت اجتماعی است. معنی این سخن البته انکار آن نیست که فشار توده های مردم و مبارزات مدنی آنها ممکن است حاکمیت را به عقب نشینی هایی در برخی شرایط  وادار نماید اما ساده اندیشی است چنانچه تصور شود با حمایت از اصلاح طلبان حکومتی و اعتدال گرایانی که اساساً منافع خود را در تداوم وضعیت موجود می بینند و از تحولات رادیکال سیاسی و اجتماعی واهمه دارند، حرکتی اساسی در راستای به چالش کشیدن ساختار سیاسی موجود و ولایت فقیه سر بزند.  توهم اصلاح طلبی حکومتی آن هم با گرایش نئولیبرالی مدتهاست که دود می شود و به هوا می رود. کمونیستها نباید آخرین کسانی باشند که به این حقیقت آگاهی می یابند.

 دوست گرامی ، عمیقاً بر این باوریم که سراب دل بستن به اصلاح طلبی حکومتی رنگ می بازد و همه فعالان اجتماعی و سیاسی صادق و از جمله شما را با ضرورت بازاندیشی در برداشت ها و تحلیل هایشان مواجه خواهد نمود. مگر آنکه عده ای بخواهند مداوماً  از هر دوره ای به دوره بعد انتخابات سطح توقعات و خط قرمزهای خود را پایین تر بیاورند و مثلا در دور بعد در مقابل چیزی مانند دوگانه رئیسی- لاریجانی رئیس مجلس و...  دوباره در تقلا بیافتند تا برای نه گفتن به رئیسی این بار مردم را دعوت به رای دادن به لاریجانی کنند و....روشن است که این جهت گیری سیاسی هیچ نسبتی با لنینیسم ندارد و آنچه در این گونه محاسبات به فراموشی سپرده می شود، طبقه کارگر و زحمتکشان هستند که نیروی واقعی و مادی تحول اجتماعی و انقلاب ملی و دموکراتیک اند.

با اینکه تمایل چندانی به نقل قول های بریده شده از منابع مارکسیسم- لنینیسم که در بسیاری مواقع بدون توجه به منظور اصلی نویسنده در متن و مفهوم واقعی آن در تحلیل ها ارائه می شوند، نداریم ، برای روشن شدن سوء تفاهمی که پیرامون مفهوم "چپ روی" و  ضرورت  شرکت در انتخابات که شما در نوشته خود به آن اشاره نموده و موضع حزب توده ایران را بر اساس آن مورد نقد قرار داده اید، بناگزیر در اینجا اشاره ای کوتاه به مسئله شرکت در انتخابات و مفهوم چپ روی  از دیدگاه لنینی می شود.

لنین در همان کتاب "بیماری کودکی «چپ گرایی» در کمونیسم"  که گویا برای ارزیابی  چپ روانه بودن موضع حزب توده ایران در ارتباط با انتخابات مورد استناد شما قرار گرفته است، به صورت روشن در مورد تاکتیک های انتخاباتی حزب بلشویک بحث می کند و هدف از شرکت در انتخابات از سوی بلشویک ها را "ایجاد فراکسیون پارلمانی واقعا انقلابی" و ایجاد " اپوزیسیون پی گیر بلشویک ها و اپوزیسیون پرولتری در درون مجلس موسسان ضد انقلابی" معرفی می کند.

لنین به صورت صریح مطرح می کند که شرکت در پارلمان برای این صورت می گیرد تا اثبات نماید که چرا چنین پارلمانهایی را باید برچید:

"ثابت شده است که حتی چند هفته پیش از پیروزی جمهوری شوروی و حتی پس از این پیروزی، شرکت در پارلمان بورژوا دمکراتیک نه تنها به پرولتاریای انقلابی زیان نمی رسانید، بلکه با آسانی بیشتری به آن امکان میداد تا به توده های عقب مانده ثابت کند که چرا چنین پارلمان هایی سزاوار آنند که بساطشان برچیده شود، چرا چنین شرکتی حصول کامیابی در امر برچیدن بساط این پارلمان ها را آسانتر می سازد!" ( چپ روی بیماری کودکی ترجمه پورهرمزان ص61)

(البته مهم است که به این نکته نیز توجه شود که لنین در مورد پارلمان هایی اظهار نظر می کند که کمونیستها حق دارند و می توانند در آن شرکت کنند، نه مجلس شورای اسلامی که سوراخ قیف فیلترینگ آن دائماً باریک تر شده و نظارت استصوابی شورای نگهبان بر آن حاکم است!)

منطق تحلیل لنین برای شرکت در پارلمان ها بسیار روشن و شفاف است و جای هرگونه سوء استفاده راست روانه ای را بسته است. لنین  شرکت در پارلمان های ارتجاعی را تنها برای تقویت مقاصد انقلابی مجاز می داند:

"تلاش برای گریز زدن از این دشواری «فرا جهیدن» از روی مرحله کار دشوار استفاده از پارلمانهای ارتجاعی برای مقاصد انقلابی، کودکی تمام عیاراست . شما میخواهید جامعهٴ نوین بپا دارید و آنوقت از دشواریهای ناشی از ایجاد یک فراکسیون پارلمانی نیکو مرکب از کمونیستهایی با ایمان و وفادار و قهرمان در پارلمان ارتجاعی میترسید! مگر این کودکی نیست؟" (همان منبع ص66)

بلشویکها دقیقاً با صف مستقل و سیاست مستقل خود و برای ایجاد فراکسیون بلشویکی خود که لنین آن را "ایجاد فراکسیون پارلمانی واقعاً انقلابی " می نامد، در انتخابات شرکت می کنند. و همانگونه که در مقاله«ضرورت شکل‌گیری خط مستقل مردمی ‌در برابر دور باطل انتخابات حکومتی" مطرح شد، این سیاست ورزی واقع گرایانه لنین هیچ نسبتی با تبدیل حزب کمونیستها به سیاهی لشکر بورژوازی نئولیبرال ندارد. آن هم بورژوازی نئولیبرالی که جریانات و شخصیت های آن نه تنها دارای سابقه روشنی در مبارزه علیه ارتجاع نیستند، بلکه اساساً کارنامه چهار دهه همکاری مشترک با آنها را داشته و  نه تنها کمونیستها را نیز به رسمیت نمی شناسند ، بلکه  برای جلب اعتماد ارتجاع حاکم لازم می دانند تا مرتباً و گاه و بیگاه اندیشه سوسیالیستی و کمونیستها را مورد دشنام و سرزنش  ... قرار دهند.

لنین واژه چپ روی را در بررسی مواضع چپ های آلمان و هلند و انگلیس در ارتباط با تحریم شرکت در پارلمان و سندیکاهای ارتجاعی مورد استفاده قرار می دهد که پارلمانتاریسم را " از نظر سیاسی کهنه و منسوخ" و شرکت در پارلمان و سندیکاهای ارتجاعی را نادرست می دانستند. این تعریف چه ربطی به نیروهای سیاسی چپ در ایران و حزب توده ایران دارد که از هیچگونه حقی از جمله حق شرکت در پارلمان برخوردار نیستند. در ایران نه تنها حزب توده ایران بلکه هیچ یک از نیروهای ترقی خواه و دموکراتیک از فرصت مشارکت در انتخابات برخوردار نیستند. اگر این فرصت فراهم می بود و در چنین شرایطی  حزب توده ایران از شرکت در انتخابات خودداری می کرد، آنگاه مسئله چپ روی می توانست محل بحث باشد. انتساب اتهام چپ روی به موضع گیری حزب توده ایران نشان از عدم درک درست از تعریف لنینی واژه چپ روی است.

شرکت در انتخابات و رای دادن به چنین جریاناتی هیچ نسبتی با تاکتیک های انقلابی و پرولتری بلشویکی ندارد. لنین در همین کتاب بسیار ارزشمند تصویری از راست روی ارائه می دهد که شباهت آن با استدلال های چپ های مدافع شرکت در انتخابات و رای دادن به روحانی شگفت انگیز است .

 لنین در نقد مواضع راست روانه به قول خود "مارکسیستهای بس دانشمند و رهبران انترناسیونال دوم " می نویسد:

"آنچه بر سر مارکسیستهای بس دانشمند و رهبران انترناسیونال دوم که به سوسیالیسم وفادار بودند یعنی بر سر کسانی چون کائوتسکی، اتوبائر و دیگران آمد، می تواند و )باید ( درس عبرت سودمندی باشد. آنها ضرورت تاکتیک توأم با نرمش را کاملا درک میکردند، دیالکتیک مارکس را آموخته بودند و به دیگران هم می آموختند )و بسیاری از آنچه که در این زمینه انجام داده اند برای همیشه به صورت دستاورد ارزنده ای در نگارشهای سوسیالیستی برجای خواهد ماند(، ولی در کاربست این دیالکتیک چنان اشتباهی مرتکب شدند و یا در عرصه عمل خود را چنان از دیالکتیک بی بهره نشان دادند و در زمینه ارزیابی چگونگی دگرگونیهای سریع اشکال و درک تراکم سریع محتوی تازه در اشکال کهنه چنان ناتوان از کار درآمدند که سرنوشتی چندان رشک ناکتر از سرنوشت هایندمان(Hyndman)  و گد و پلخانف پیدا نکردند. علت اساسی ورشکستگی آنها این بود که «محو تماشای» شکل معین و واحدی از رشد جنبش کارگری و سوسیالیسم شدند، یکجانبه بودن آنرا از یاد بردند، از روبرو شدن با تحول ناگهانی و سریعی که به حکم اوضاع و احوال عینی ناگزیر شده بود ترسیدند و به تکرار حقایق ساده و از بر شده و در نظر اول تردید ناپذیری چون:  سه از دو بزرگتر است، ادامه دادند. ولی سیاست بیشتر به جبر میماند تا به حساب و از آنهم بیشتر به ریاضیات عالی میماند تا به ریاضی مقدماتی. در واقع هم تمام اشکال کهنه جنبش سوسیالیستی از محتوی تازه ای انباشته شدند و بدینجهت جلوی اعداد علامت تازه یعنی «منها» پدید آمد، ولی علامه های ما با لجاج تمام اصرار داشتند )و همچنان اصرار دارند(  خود و دیگران را مجاب سازند که خیر،«منهای سه» از «منهای دو» بزرگتر است."

(چپ روی، بیماری کودکی، ترجمه پورهرمزان ص 115-114)

آیا این استدلال شما را به یاد استدلال مشابه و نخ نمای "دفاع از بد در برابر بدتر" چپ هایی که به جای تمرکز به نیروی طبقه کارگر و زحمتکشان، نیروی تحول را در جناح های حکومتی جستجو می کنند، نمی اندازد؟ 

می توان با شما موافق بود که نوعی از چپ روی" ... بیماری مزمن روشنفکران چپ ‌گرای ما است که چندان سنخیتی با مارکسیسم ـ لنینیسم ندارد." اما به این موضوع باید این را هم افزود که راست ها نیز با فرض نمودن خود به عنوان ماخذ رویکرد مارکسیستی، همواره جریاناتی را که در سمت چپ آنها و با استراتژی و تاکتیک انقلابی مارکسیستی و لنینیستی به تحلیل پدیده های اجتماعی و سیاسی پرداخته و به موضع گیری و کنشگری در برابر آنها اقدام می نمایند ، "چپ رو " ارزیابی می کنند . علت اصلی آن هم فاصله گرفتن خود آنها از مفهومی به نام انقلاب است.

گویا فراموش کرده اید  که حزب توده ایران حزب طبقه کارگر ایران است و اهداف ، برنامه ها، استراتژی ها ، تاکتیک ها و کنش های اجتماعی و سیاسی آن قرار است بیش از هرچیز بیانگر و در راستای منافع کارگران و زحمتکشان کشور باشد. اگر صحبت از جبهه واحد ضد دیکتاتوری یا هر گونه ائتلاف و اتحاد موقتی در جریان مبارزه هم هست، نمی تواند ناقض فلسفه وجودی و رسالت تاریخی و طبقاتی حزب توده ایران گردد. در مجموعه نوشته های شما و دوستانی چون شما که مواضع حزب توده ایران را به دلیل عدم شرکت در انتخابات و رای ندان به روحانی مورد نقد قرار می دهند، کمتر می توان اشاره ای به این رسالت تاریخی و طبقاتی حزب توده ایران و الزامات آن در پایبندی به افزایش آگاهی طبقاتی و سازماندهی کارگران و زحمتکشان جهت مبارزه با دشمنان طبقاتی آنها را یافت. مواضع شما درک درستی از دیالکتیک مبارزه دموکراتیک و مبارزه طبقاتی را بازتاب نمی دهد. شما فراموش کرده اید که مبارزه دموکراتیک نمی تواند به تعطیلی مبارزه طبقاتی بیانجامد بلکه دقیقاً برعکس مبارزه دموکراتیک اساساً باید بتواند در ارتباط دیالکتیکی با مبارزه طبقاتی زمینه های توسعه مبارزه طبقاتی را فراهم نماید. روحانی نه ادعای آن را دارد و نه بر اساس تجربه برنامه ها و اقدامات دولت او با جهت گیری نئولیبرالی  می تواند در این مفهوم به تقویت بسترهای دموکراتیک جهت توسعه مبارزه طبقاتی یاری رساند. برعکس تثبیت یک دولت با گرایشهای نئولیبرالی برای دوستانی که آشنایی کافی با دیدگاهها و رویکردهای آنها داشته باشند و تجارب متعدد جهانی در این زمینه را با دقتی متعارف(نه خارق العاده) دنبال نمایند، اساسا نه تنها در بردارنده چشم اندازی برای توسعه جنبش طبقه کارگر و زحمتکشان نیست بلکه دقیقاً برعکس به تخریب هرچه گسترده تر دستاوردهای مبارزاتی کارگران نیز می انجامد، واقعیتی که شواهد فراوان آن در مقابل دیدگان همه قرار دارد و شما نیز منطقاً نباید منکر آن باشید. در تحلیل های شما که به کنش گری در چارچوب مقررشده از سوی حاکمیت در فضای بد و بدتری عادت کرده اید، نمی توان به مقوله ای به نام خط مستقل مردمی که هم با دیکتاتوری و استبداد ولایت فقیه مخالف است و هم با جهت گیری مخرب و ضد مردمی نئولیبرالی ، اندیشید. در فضای فکری و نگرشی شما مبارزه همزمان با دیکتاتوری و استبداد ولایت فقیه و نئولیبرالیسم، غیر ممکن ، دور از دسترس ، بی فایده و نشدنی و سرانجام عدم همراهی با مردم و چپ روی محسوب می گردد.

 شما مبارزه با استبداد ولایت فقیه و نئولیبرالیسم را پلکانی می بینید و فکر می کنید اول باید ولایت فقیه را به کمک همین نئولیبرال ها و... شکست داد و بعد از آن می توان به مبارزه طبقاتی و سازماندهی کارگران و زحمتکشان پرداخت. و بدین ترتیب مبارزه طبقاتی را تا اطلاع ثانوی به حاشیه برده و تعطیل می کنید. 

نوشته اید: " اما آیا مبارزه هم‌زمان با سرمایه‌داری و رژیم ولایت فقیه که لازمه آن دفع برخی از نیروهای اجتماعی از جبهه واحد ضددیکتاتوری است، از‌جمله اصلاح‌طلبان کاری متناقض با خود برنامه نیست؟"

این پرسش دقیقاً درکی نادرست از دیالکتیک بین مبارزه دموکراتیک و مبارزه طبقاتی را بازتاب می دهد.

"یک سوسیال دموکرات هرگز و حتی یک لحظه نباید مبارزه ناگزیر طبقاتی پرولتاریا را در راه سوسیالیسم بر ضد دموکرات ترین و جمهوری خواه ترین بورژوازی و خرده بورژوازی ازیاد ببرد. در این مسئله چون و چرا نیست. از اینجا نتیجه می شود که سوسیال دموکراسی باید حتماً و بدون چون و چرا حزبی جداگانه و مستقل و دارای جنبه شدید طبقاتی باشد. از اینجا چنین برمی آید که تز ما حاکی از اینکه به اتفاق بورژوازی "باید با هم کوبید"دارای جنبه موقتی است و ما موظفیم "متفقین را مانند دشمنی" شدیداً تحت مراقبت قرار دهیم و الخ." 

(لنین، دوتاکتیک سوسیال دموکراسی در انقلاب دموکراتیک از مجموعه آثار منتخب لنین، از انتشارات حزب توده ایران در خارج از کشور، تجدید چاپ در سال 1353، ص 62)[1]

دوست گرامی، این روح لنینیسم در برخورد با دموکرات ترین و جمهوری خواه ترین بورژوازی در انقلاب دموکراتیک است و نه انقلاب سوسیالیستی! و در همین چارچوب است که طبقه کارگر انجام وظایف انقلاب دموکراتیک را پیگیری می کند. این بورژوازی نئولیبرال وطنی ما که شما دیگران را دعوت به تعطیلی مبارزه طبقاتی و حمایت از آنها جهت انجام وظایف دموکراتیک می کنید، آیا هیچ شباهتی با این دموکرات ترین و جمهوری خواه ترین بورژوازی توصیف شده از سوی لنین دارد؟

با این صراحتی که در سحن لنین در مورد چگونگی برخورد با بورژوازی در انقلاب دموکراتیک وجود دارد، شما چگونه می توانید مبارزه همزمان با دیکتاتوری و سرمایه داری را دافع برخی نیروهای ضد دیکتاتوری دانسته و متناقض با برنامه حزب توده ایران درک کنید و در عین حال خود را پایبند به مارکسیسم و لنینیسم بدانید؟!

چنانچه علی رغم سخن صریح لنین، تصور می کنید که مبارزه همزمان با سرمایه داری و دیکتاتوری ولایت فقیه در تناقض با آموزه های لنینیسم و برنامه حزب توده ایران قرار دارد، آشکارا نیاز به اصلاح و تدقیق برداشت خود از لنینیسم و دیالکتیک مبارزه دموکراتیک و مبارزه طبقاتی برای سوسیالیسم دارید.

سرانجام اینکه علی رغم نتیجه گیری پایانی شما مبنی بر وجود ابهام در برنامه حزب توده ایران در زمینه ارتباط بین طرد رژیم استبدادی ولایت فقیه و انقلاب ملی دموکراتیک ، نقطه قوت برنامه حزب واقع بینی در زمینه ارتباط منطقی بین براندازی استبداد ولایت فقیه و انقلاب ملی دموکراتیک و پیوستگی بین آنهاست. درک این ارتباط و پیوستگی نیاز به تمرکز و تسلط بر مفاهیم نظری مارکسیسم و بویژه  لنینیسم در زمینه سیاست ورزی انقلابی مبتنی بر واقع بینی دارد.

دوست عزیز، محور اصلی اختلاف نظر ما به دو تاکتیک و رویکرد متفاوت و متقابل نیروهای چپ در ارتباط با انقلاب ملی دموکراتیک بر می گردد:

1.   رویکرد اول ارتباط دیالکتیکی بین مبارزه دموکراتیک و ضد استبدادی برای طرد رژیم ولایت فقیه و انقلاب ملی دموکراتیک قائل است.

-  رویکرد دوم ارتباط مکانیکی و تقدم و تاخر بین مبارزه دموکراتیک و انقلاب ملی دموکراتیک قائل هستند.

2.   رویکرد اول مبارزه همزمان با دیکتاتوری و سرمایه داری نئولیبرال را دنبال می کند

– رویکرد دوم بر این باور است که برای شکل گیری جبهه گسترده علیه دیکتاتوری لازم است مبارزه طبقاتی و مبارزه علیه نئولیبرالیسم به بعد از پیروزی مبارزه علیه دیکتاتوری موکول گردد و بدین ترتیب تعطیلی مبارزه طبقاتی در شرایط کنونی را ترویج می کند.

3.   رویکرد اول نیروی مادی تحولات اجتماعی و سیاسی دموکراتیک را اساساً در جنبش های اجتماعی بویژه در جنبش های کارگران و زحمتکشان جستجو می کند.

– رویکرد دوم نیروی مادی ایجاد تحولات دموکراتیک را بیش از  هر چیز در جریانات و شخصیت های باصطلاح اصلاح طلبان حکومتی و اعتدال گرایان جستجو می کند.

4.   رویکرد اول به سازماندهی یک نیروی مستقل مردمی مدافع صلح ، استقلال ، دموکراسی ، آزادی و عدالت اجتماعی در برابر دو جناح اصول گرایان مدافع دیکتاتوری ولایت فقیه و  اصلاح طلبان حکومتی با جهت گیری نئولیبرالی اعتقاد دارد و به دنبال آن است تا فعالیت خود را بر آن متمرکز کند و شرکت در انتخابات مهندسی شده رژیم ولایت فقیه و رای دادن به کاندیداهای محدود تایید صلاحیت شده را بی فایده و زیانبار و سبب ایجاد توهم برای مردم می داند. این رویکرد خود را پایبند به سیاست ورزی انقلابی لنینی و طرف مقابل را راست و رفورمیست می داند.

-  رویکرد دوم با تمرکز بر اختلافات جناح های درون حکومت اساساً در انتخابات های مختلف به حمایت از بد در برابر بدتر اعتقاد دارد و بر همین اساس در انتخابات شرکت می کند و بر این باور است از این طریق می توان با تغییر توازن قوا در حاکمیت به گشایش فضای سیاسی و فعالیت های مدنی امیدوار بود. این رویکرد برخورد خود با مسائل را واقع گرایانه و طرف مقابل را چپ روانه می داند.

5.   رویکرد اول براساس تحلیل مشخص از اوضاع مشخص برابر آموزه های لنینی در ارتباط با شرایط و رویدادهای سیاسی و اجتماعی به برخورد کلیشه ای با رویدادها و به عنوان مثال شرکت دائمی در انتخابات و سنت حمایت از بد در برابر بدتر اعتقاد ندارد و بر این باور است که می توان با توافق مشترک نیروهای شرکت کننده در جبهه واحد ضد دیکتاتوری نسبت به اتخاذ تاکتیک های مناسب (در چارچوب استراتژی مشخص) در هر مورد اقدام نمود.

– رویکرد دوم همواره در انتخابات های متعدد با استدلال ضرورت حمایت از بد در برابر بدتر  شرکت می کندو می کوشد تا با استدلال هایی مانند حساسیت اوضاع، خطر مداخله خارجی، خطر  قبضه کامل قدرت توسط اصولگرایان و....مردم را به شرکت در انتخابات تشویق نماید.

6.   رویکرد اول به مارکسیسم  لنینیسم باور دارد و بر آن است که بدون تغییر ساختار حکومت و نهادهای سیاسی در کشور و برچیدن بساط ولایت فقیه و برقراری یک حاکمیت دموکراتیک و مردمی ، تحول مهمی از طریق اصلاحات در کشور رخ نمی دهد. گرچه از هرگونه رفورم واقعی حمایت می کند،اما بر این باور نیست که با اقدامات صرف رفورمیستی بتوان به تحول اجتماعی و سیاسی در کشور دست یافت. این رویکرد انقلابی است و به انقلاب باور دارد.

 - رویکرد دوم اساساً جهت گیری اصلاح طلبانه  و رفورمیستی دارد و  اعتقادی به انقلاب ندارد.

البته می توان به این فهرست مقایسه ای موارد دیگری را نیز افزود. باور ما بر این است که فعالان اجتماعی کمونیست و کمونیستهای واقعی در میان حامیان رویکرد نخست جای دارند.

توجه و تمرکز شما بر اسناد برنامه ای حزب توده ایران قابل تحسین و ارزشمند است اما برای اجتناب از درافتادن به درک راست روانه از آموزه های مارکسیستی نیاز به توجه عمیق تر به برخی مفاهیم فلسفی و تئوریک مانند دیالکتیک شکل و محتوی، واقع گرایی انقلابی لنینی، اصل تحلیل جهان برای تغییر انقلابی آن ، توجه به منافع طبقاتی جریانات سیاسی و اجتماعی ، درس گرفتن از تجربه 40 ساله حاکمیت جمهوری اسلامی و بویژه دوران 20 ساله اصلاحات و...دارد تا بتواند به شناخت بهتری از واقعیت شرایط اجتماعی و سیاسی جامعه ما و وظایف کمونیستها دست یابد. 

امید که این نوشته بتواند به روشن شدن برخی از ابهامات در ارتباط با استرانژی و تاکتیک حزب توده ایران و "چه باید کرد؟ " در شرایط کنونی جامعه ایران یاری رساند.             

28   تیر 96 


 

[1] -goo.gl/rmSQd4

دو تاکتیک چپ در انقلاب ملی دموکراتیک – بخش 1

مروری بر پاسخ دوستانه آقای جوانرود

 

 

نوشتار های مرتبط :

پاسخی دوستانه بر «نه به دیکتاتوری، فساد و نئولیبرالیسم»

تاملی بر نوشتار«حزب توده ایران و مساله انتخابات »

نه به دیکتاتوری ، فساد و نئولیبرالیسم

انتخابات و چالش های چپ با چپ

رد صلاحیت ها و مهندسی انتخابات ،

کوهی که موش زایید!

ضرورت شکل گیری خط مستقل مردمی در برابر دور باطل انتخابات حکومتی

گمانه زنی در مورد نتیجه انتخابات ریاست جمهوری

 

Share

 خوانندگان گرامی می توانند نظر خود را از این طریق منتشر سازند

بازگشت به صفحه نخست

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: