نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 

2017-07-22

نویدنو  29/04/1396 

 

به اقتضای طولانی شدن این نوشتار ناگزیر از دو بخش کردن آن شدیم .

 

دو تاکتیک چپ در انقلاب ملی دموکراتیک – بخش 1

مروری بر پاسخ دوستانه آقای جوانرود

 

آقای جوانرود مطلبی را با عنوان " پاسخی دوستانه به مقاله منتشره در "نوید نو" با عنوان «نه به دیکتاتوری، فساد و نئولیبرالیسم»[1] که در واقع پاسخی به نوشته ایشان با عنوان " پارادوکس های بی پایان چپ روی" بود ، منتشر نموده اند که محورهای مهم آن را می توان به ترتیب زیر برشمرد:

1-   ابراز تاسف از عدم همسویی حزب توده ایران  با مردم و پیروزی آنها در انتخابات ریاست جمهوری

2-   طرح انتقاد از رای ندادن به روحانی به دلیل اینکه می توانست به نفع ولی فقیه تمام شود.

3-   ادعای تاثیر گذاری اصلاح طلبان بر اعتدال گرایان و اصلاح طلب شدن اعتدال گرایان

4-   استناد به رای دادن شخصیت هایی چون موسوی ، رهنورد و کروبی به عنوان استدلال هایی برای دفاع از درست بودن شرکت در انتخابات و رای دادن به روحانی

5-   تاکید بر دستاوردهای پیروزمند مشارکت مردم در سه انتخابات اخیر برای به زیر کشیدن نمایندگان ولی فقیه و روی کار آوردن آدم های کم ضرر تر به جای آنها

6-   قرار دادن منتقدان روحانی در کنار روزنامه جوان

7-   اعتراض به  تحقیر توده های مردم  از سوی نویسنده به دلیل اشاره به رای دادن آلمانی ها به هیتلر

8-   نقد برنامه حزب توده ایران به دلیل عدم قائل شدن تقدم جبهه ضد دیکتاتوری و طرد ولایت فقیه بر انقلاب ملی دموکراتیک

9-   ارائه استدلال هایی برای متهم کردن حزب توده ایران و نویسنده مقاله به چپ روی

می توان با آقای جوانرود موافق بود که بر خلاف نوشته قبلی با عنوان " پارادوکس های بی پایان چپ روی" ، این بار نوشته ایشان در فضای پس از انتخابات و فروکش کردن هیجانات و نگرانی های ایشان در مورد احتمال به قدرت رسیدن رئیسی ، دارای رویکرد دوستانه هست .  به همین جهت و بویژه با توجه به اینکه پیش تر نیز به برخی از انتقادات ایشان در مجموعه مطالب مرتبط با انتخابات در "نوید نو" پاسخ داده شده است، در راستای روشنگری بیشتر مرور دیگری بر نقطه نظرات ایشان صورت می گیرد.  بدیهی است که نویسندگان این نوشتار سحنگوی رسمی حزب توده ایران نبوده و بر این اساس آنچه در اینجا مطرح می شود را نیز نباید به عنوان نظر رسمی حزب توده ایران تعبیر نمود.

بیشتر محورهای فوق پیرامون انتخابات ریاست جمهوری بوده و با توجه به پاسخگویی قبلی به آنها در مطالب منتشره در مورد انتخابات در"نوید نو" و نیز از آنجا که در یک نگاه کلی همه موارد یاد شده ناشی از درک متفاوت و اختلاف نظر در روش شناسی برخورد با جبهه واحد ضد دیکتاتوری و انقلاب ملی دموکراتیک و همینطور مقوله "چپ روی" است، نوشته حاضر می کوشد مروری تئوریک بر مفاهیم چپ روی و مرحله انقلاب ملی دموکراتیک نیز داشته باشد.  

استفاده از کمپین های خیابانی و فستیوال و ایجاد فضای شادی و موسیقی و پایکوبی هم در جریان انتخابات و هم پس از پایان آن از سوی کاندیدای پیروز در دهه های اخیر به امری رایج در کشور تبدیل گردیده است. تا آنجا که رئیسی هم به امیر تتلو متوسل می شود و بزم خیابانی راه می اندازد. بدیهی است که عده ای از این 16 میلیون رای دهنده به او نیز به عنوان بخشی از مردم در این بزم  شرکت می کنند. این موضوع در شهرستان ها بویژه در ارتباط با انتخابات شوراهای اسلامی محلات که به صورت خرید و فروش آشکار رای و تعیین قیمت آن از هر انتخاباتی به انتخابات دیگر کاملا مشهود است، با حال و هوا و هیجانات و نمایش های اجتماعی خاصی  همراه است و گاه نیز چنین نمایش هایی به درگیری های جدی نیز بین طرفداران کاندیداهای پیروزمند و شکست خوردگان انتخابات نیز کشیده می شود.

صرف راه افتادن جشن و شادی و احساس پیروزی نیست که تعیین کننده مشارکت در آن است بلکه آنچه که می تواند توجیه کننده شرکت و همراهی با به اصطلاح پیروزی مردم گردد، به تحلیل مشخص از آنها بر می گردد. بنابراین به جای بحث برسر اینکه چرا در پیروزی مردم مشارکت نمی کنید، باید به بحث بر سر این موضوع پرداخت که چرا در انتخابات مشارکت نکردید و به روحانی رای ندادید و...؟ و این نیز موضوعی است که در مورد آن زیاد بحث شده است. از این رو به نظر می رسد که طرح اینگونه مباحث انحرافی است و بیشتر به نوعی جو سازی به دور از فضای یک بحث منطقی دامن می زند. شما از یک سو می گویید " آنهایی که سعی می‌کنند رضایت کسانی چون مرا از شرکت در انتخابات و از نتیجه انتخابات ریاست‌جهموری با رضایت کسانی که با طرفداری از روحانی به وی رأی دادند، یکی کنند، اصل انصاف در قضاوت را رعایت نمی‌کنند." و با این نوشته به مخاطب اینطورالقاء می کنید که من از روی اجبار و اکراه به روحانی رای دادم و طرفدار او نیستم و....از سوی دیگر به شادی مردم در نتیجه پیروزی در انتخابات اشاره می کنید و عدم همراهی حزب توده ایران را با آن مورد نقد قرار می دهید.

اگر آنگونه که شما اعتقاد دارید بخش قابل توجهی از رای دهندگان مانند شما از روی ناچاری و برای نه گفتن به رئیسی، به روحانی رای داده اند و به گزینه "بد" در برابر گزینه "بدتر" تن داده اند، اینکه نباید برای آنها چندان مایه جشن و شادی گردد تا مورد بهره برداری تبلیغاتی روحانی نیز قرار گیرد. یادتان باشد که شما با اکراه به ایشان رای داده اید، بنابراین حتی در صورت پیروزی ایشان نمی توانید خیلی هم خوشحال و حس پیروزمندی داشته باشید. نمی توان همزمان از یک سو از دادن رای اجباری به روحانی صحبت کرد و از سوی دیگر دیگران را به دلیل عدم همراهی با مردم در جشن پیروزی ایشان مورد انتقاد قرار داد. 

همانگونه که در نوشته های قبلی توضیح داده شد، آن رویکرد سیاسی که در انتخابات شرکت نمی کند و به روحانی رای نمی دهد، علی رغم تصور شما بر این باور نیست که رای ندادن به روحانی در انتخابات می توانست به نفع ولی فقیه بوده و به زیان جبهه ضد دیکتاتوری باشد. توضیح چرایی این موضوع در نوشته های قبلی تحت عنوان جهت گیری برد- برد خامنه ای توضیح داده شده است. چه بسا از این نگاه، انتخاب روحانی به عنوان رئیس جمهور بیشتر بتواند حافظ جایگاه و تداوم دیکتاتوری ولایت فقیه نیز باشد. البته طبیعی است که این نگاه با صف بندی های ساده ای که هسته سخت قدرت در موقع انتخابات برای مردم ترسیم می کند، متفاوت است. ضمنا بر اساس پیش بینی های مطرح شده در مجموعه مقالاتی که در "نوید نو" در مورد رفتار شناسی سیاسی مردم با توجه به فاکتورهای مختلف و از جمله سطح آگاهی طبقاتی کارگران و زحمتکشان، فضای تنگ موجود برای کنشگری نیروهای چپ و رادیکال و در جستجوی عدالت اجتماعی و دموکراسی ونیز پیش بینی نتیجه انتخابات منتشر گردید، پیروزی روحانی اساسا دور از انتظار نبوده و کاملا قابل پیش بینی نیز بوده است. بنابراین طبیعی است که نویدنو  مانند شما آن را یک  شگفتی خلق شده توسط مردم نبیند.

در مورد همه شواهدی که شما برای اثبات جدی بودن این چالش و رقابت بین دو جناح اصول گرا از یک سو و  واصلاح طلب و اعتدال گرا از سوی دیگر و عکس العمل امثال سردار طلایی ها و ....آورده اید، قابل قبول است. اما این شواهد تنها نشانه جدی بودن رقابت بین جناح های رقیب در حاکمیت و در عرصه انتخابات است که فی نفسه نمی تواند دلیلی بر حمایت از یک طرف گردد. همه آنچه از سردار طلایی ها و فرماندهان سپاه و غیظ ائمه جمعه در اعلام نارضایتی از نتیجه انتخابات مطرح کرده اید و می توان شواهد بیشتری در این زمینه را نیز بر آنها افزود، دلیل روشن ناراحتی تیم بازنده هاست و لزوماً برنده انتخابات را از هیچگونه حقانیتی برخوردار نمی کند.

آنچه از سعید حجاریان مبنی بر عدم وجود تفاوت بین اصلاح طلبی و اعتدال گرایی نیز مطرح کردید، درست است اما برخلاف برداشتی که شما مایلید از این واقعیت داشته باشید، این گزاره لزوما نمی تواند به معنی آن باشد که اعتدال گرایان اصلاح طلب شده اند. شواهد بسیار زیاد حاکی از آنند که اصلاح طلبان حکومتی برای بقا در ساختار حکومت و در چارچوب استراتژی اعتمادسازی با حاکمیت پس از سرکوب سال 88  از بسیاری از خواسته های اصلاح طلبانه خود عدول کرده اند . آنها برای کسب آرای مردم نیاز به حفظ عنوان اصلاح طلبی بر خود دارند. آنها همه آنچه را در مورد جامعه مدنی مطرح می کردند، به فراموشی سپرده اند. آنها نه تنها دیگر کاری به فشار از پایین ندارند، بلکه دقیقاً از آن اجتناب نموده و به همین دلیل نیز در چانه زنی در بالا برای اصلاحات در راستای تامین حقوق دموکراتیک مردم بر خلاف دستیابی به اکثریت کرسی های پارلمان و ریاست جمهوری اساسا هیچ دستاورد مشهودی نداشته و آشکارا عقیم بوده اند. اصلاح طلبانی که به چارچوب های اصلاح طلبی اولیه پایبند مانده اند، عملاً در انتخابات های حکومتی پذیرفته نمی شوند و اگر چهره های منفردی در ساختار حاکمیت از شجاعت نسبی نقد فضای دیکتاتوری برخوردارند و تک مضراب هایی از آنها شنیده می شود، به هیچ وجه منحصر به اصلاح طلبان نبوده و بیشتر به ویژگیهای شخصیتی این افراد معدود بر می گردد. شما برای اینکه نشان دهید که در این یکپارچگی اصلاح طلبان و اعتدال گرایان ، این اعتدال گرایان هستند که به اصلاح طلبان نزدیک شده اند، نیاز به ارائه فهرستی از موضع گیری ها، اقدامات، برنامه ها و جهت گیری هایی دارید که این ادعای شما را تایید کند. برای این منظور می توانید مبنای مقایسه را هم مفاد منشور اصلاح طلبی مندرج در بیانیه های موسوی قرار دهید. در این مقایسه در نظر داشته باشید که اصلاح طلبان سر موضع اساساً از شانس کاندیداتوری در انتخابات نیز برخوردار نیستند.

چرا فکر می کنید رای دادن خاتمی و موسوی و کروبی به روحانی را می توان به عنوان دلیلی برای درست بودن شرکت در انتخابات به دیگران ارائه نمود؟ اگر زمانی هم رای دادن به خاتمی و موسوی می توانست در راستای تقویت اصلاحات مورد حمایت چپ انقلابی واقع بین  قرار گیرد، این حمایت هیچ مرجعیتی را برای این شخصیت ها از نظر کمونیستها ایجاد نمی کند تا 20 سال پس از اصلاحات 76 و 8 سال پس از 88 همچنان با چشم فروبستن به تغییر جدی شرایط سیاسی کشور که نمونه مهم آن تنزل اصلاح طلبان حکومتی به اعتدال گرایان و سهم خواهی در حاکمیت است، نظر رهبران اصلاحات در سال 76 یا 88 را که خود یا ممنوع التصویر و ممنوع المصاحبه بوده و یا هنوز در حصر قرار دارند، برای مشارکت در انتخابات و رای دادن به روحانی مرجع بداند. با اینکه حزب توده ایران هم از شکستن حصر و آزادی مهندس میرحسین موسوی ، زهرا رهنورد و مهدی کروبی حمایت می کند، اما قرار نیست نقطه نظرات آنها مبنای تعیین استراتژی و تاکتیک کمونیستها قرار گیرد. 

استدلال های شما برای تاکید بر دستاوردهای پیروزمند مشارکت مردم در سه انتخابات اخیرجهت به زیر کشیدن نمایندگان ولی فقیه و روی کار آوردن آدم های "کم ضرر تر" به جای آنها نیز جای بحث دارد. اولاً با این استدلال، شما هم به این واقعیت که آدم های مضری در سه انتخابات اخیر به قدرت رسیده اند، اعتراف کرده اید. و این در تناقض با چیزی است که تحت عنوان دستاوردهای پیروزمند مشارکت مردم  در سه انتخابات اخیر بر آن تمرکز کرده اید. عملا نیز قادر به ارائه فکتی بجز اینکه نمایندگان ذوب در ولایت را برکنار و نمایندگان "کم ضررتری" را به قدرت رساندند، نشده اید. اصلاحاتی که در سال 76 با شعار جامعه مدنی، دولت و مجلس و شورای شهر را به تسخیر نمایندگان اصلاح طلب درآورد، قتل های زنجیره ای را افشا نمود، آزادی مطبوعات را به همراه داشت ، اصل معطل مانده شوراها را اجرایی نمود، ده ها حزب سياسي را قانونی کرد، با دو برابر شدن انجمن هاي زنان همراه بود ، به تاسیس سازمان های جوانان متعدد در سطح کشور انجامید؛ به شکل گیری فضای تن دادن همه مراکز قدرت به ضرورت «احترام به قانون» منجر شد، کاهش دخالت نيروها و سازمان هاي امنيتي در امور نهادهاي سياسي و اقتصادي را به همراه داشت؛ با دوران طلایی مطبوعات و چهاربرابر شدن تعداد و تيراژ نشريه هاي مجاز همراه بود، و.... اینک 20 سال بعد دلخوش به آن است که  نیروهای "کم ضررتری" بر روی کار آمده اند که محافظه کاری و منفعت طلبی و سهم خواهی آنها سبب می گردد تا ناتوانی آنها در پیشبرد برنامه های اصلاح طلبانه واقعی کاملا مشهود باشد. در واقع جناح محافظه کار نیز هیچ مشکلی با حضور اصلاح طلبان رام شده در ساختار حکومت و چراغ سبز دادن برای تخصیص سهم به آنها به شرط سر به راه بودنشان ، ندارد.

بر خلاف تصور شما سه انتخابات اخیر یعنی ریاست جمهوری 92، مجلس 94و ریاست جمهوری 96 با اینکه با پیروزی به اصطلاح اصلاح طلبان همراه بوده است، به دستاوردهای اصلاحی قابل ذکری در قیاس با دوران آغاز اصلاحات منجر نگردیده است. اگر هم بخواهید از برجام در حوزه سیاست خارجی شاهد مثال بیاورید، بر اساس شواهد فراوان، آن را باید محصول اجماع هسته سخت قدرت دانست که در دولت احمدی نژاد آغاز و در دولت روحانی به انجام رسید.

شما با اینکه آشکارا رای دادن به روحانی را تبلیغ می کنید و انتخاب او را یک پیروزی بزرگ برای مردم ارزیابی می کنید، یکی دانستن حمایت خود از روحانی را که به قول خودتان با نارضایتی به او رای دادید با کسانی که با رضایت به او رای دادند، بی انصافی می دانید اما به خود اجازه می دهید تا کسانی را که با اعلام رسمی "نه به نئولیبرالیسم، فساد و دیکتاتوری" زمینه های شکل گیری یک خط مستقل مردمی و غیر وابسته به جناح های حکومتی را ترویج و دنبال نمایند، در کنار روزنامه جوان قرار می دهید و لابد خود را منصف هم می دانید.

شما نویسنده مقاله را به دلیل تشبیه رای دادن به روحانی با رای دادن به هیتلر، متهم به تحقیر توده های مردم کرده و با نقل قول از لنین به او درس اخلاق داده اید. در حالی که به هیچ وجه نوشته نویسنده در مقاله مذکور چنین معنایی را بازتاب نمی دهد. چرا که نویسنده مقاله اساساً نمی توانسته هیچگونه اعتقادی به تشابه روحانی و هیتلر داشته باشد. این برداشت بغایت غیر منطقی شما از آن چیزی است که نویسنده در پاسخ به پرسش شما در مقاله خود آورده است. آنچه در نوشته مورد بحث آمده ، این است  که "... استدلال  شما برای شرکت در انتخابات به دلیل ضرورت همراهی با مردم می تواند محل بحث باشد...."  و در ادامه دو نمونه از مواردی را که مردم به دلیل فقر آگاهی طبقاتی و سیاسی انتخاب نادرستی کرده اند( آرای 98 درصدی مردم ایران به جمهوری اسلامی که هیچ چیز آن از جمله قانون اساسی آن هم مشخص نبود و انتخاب هیتلر توسط مردم آلمان ) ارائه شده است. آیا منطق شما این موضوع را اینطور می فهمد که در اینجا روحانی با هیتلر مقایسه شده و به مردم ایران توهین شده است؟ آیا درست تر و منطقی تر آن نیست که از این بحث به این نتیجه برسیم که مردم تحت تاثیر مجموعه ای از عوامل گاه ممکن است رفتارهای سیاسی و انتخاب های نامناسبی نیز داشته باشند و کمونیستها به جای همراهی با آنها در اینگونه موارد، موظفند که آنها را به جهت گیری اشتباهشان آگاه کنند؟ آیا شما واقعاً تفاوت این دو نوع برداشت را متوجه نشدید و نمی شوید یا آنکه ترجیح دادید آنگونه آن را برداشت کنید که مطرح کرده اید تا شاید کمکی به سایر استدلال هایتان برای قرار دادن نویسنده در برابر مردم و بستن اتهام توهین به مردم به او و... در راستای  زمینه سازی برای جهت گیری سیاسی مورد حمایت خود اقدام نمایید.

فارغ از برخی باورهای کلیشه ای به مقوله "مردم" ، رفتار شناسی سیاسی مردم و تجارب متعدد در ایران و جهان نشان داده است که به دلایل مختلف گاه ممکن است مردم اشتباه کنند. اگر غیر از این بود، و اگر غیر از این باشد که تغییر و تحولات سیاسی جهان باید روند دیگری را تا کنون پشت سر می گذاشت و وزن و سهم نیروهای طرفدار صلح، دموکراسی ، عدالت اجتماعی در جهان بسیار بیشتر از آن می بود که اکنون هست. و این اشتباهات سیاسی مردم نه نتیجه حقیر بودن آنها بلکه محصول مجموعه ای از عوامل از جمله نقش مخرب رسانه های جریان اصلی و ماشین تبلیغات و مهندسی اذهان بورژوازی از یک سو و ضعف نظری و قدرت سازماندهی و بسیج احزاب و سازمانهای چپ از سوی دیگر است.

نوشته اید :" دلیل ندارد که طرد رئیسی به‌عنوان عامل دست‌نشانده ولی فقیه را، موضع مردم ستمدیده ایران تلقی نکنیم، مردمی که از اوایل انقلاب، داغ اعدام و شکنجه را بر پیکر خود و فرزندان‌شان دارند."

شاید یادتان رفته است که همین دولت ضد دیکتاتوری مد نظر شما در چارچوب اعتماد سازی با حاکمیت  و دیکتاتوری ولایت فقیه ، رئیسی دیگری به نام پورمحمدی را چهار سال در مقام وزارت دادگستری نشاند. احتمالا نخواهید گفت که پورمحمدی با رئیسی فرق می کند و...چراکه در این صورت می توان از شما پرسید آیا این فرق ممکن است به انتخاب بد و بدتر بین او و رئیسی هم کشیده شود؟

درست می گویید که مردم ستمدیده ایران از رئیسی متنفرند اما این نفرت آنها را چرا باید به سرمایه سیاسی افرادی چون روحانی تبدیل نمود و  در سیکل بسته و سترون انتخابات غیردموکراتیک حکومتی تحلیل برد؟ چرا نباید این نفرت را علیه کل سیستم استبدادی ولایت فقیه و جناح های مختلف آن از جمله جریان مدافع نئولیبرالیسم هدایت نمود؟ اتاق فکر همین رژیم استبدادی همواره خواهد کوشید تا دوگانه هایی را برای کشاندن مردم به پای صندوق های رای در یک انتخابات غیر دموکراتیک معرفی کند و با ایجاد امیدهای واهی به تحولات و اصلاحات ، همین مردم ستمدیده را از روی آوردن به اشکال رادیکال تر مبارزه اجتماعی بازدارد. کمونیستها چرا باید خود را در خدمت چنین سیاستی قرار دهند؟ 

نوشته اید:" یادآوری و برجسته کردن طرفداری تاریخی حزب توده ایران از جنبش سبز، شما را چنان برآشفت که آن موضع‌گیری درخشان را در میان سایر موضع‌گیری‌های حزب، کم‌رنگ و کم‌ارزش جلوه دادید." شما در واقع تمایل خود را در این ادعا بازتاب داده اید. چراکه برخلاف تصور شما نویدنو نه تنها از حمایت حزب توده ایران از جنبش سبز احساس ناخوشایندی ندارد ، بلکه آن را فراز برجسته ای از موضع گیری و توانمندی تحلیلی- نظری ، آمادگی استراتژیک و تاکتیکی ناشی از دهه ها تجربه حزب توده ایران در پراتیک اجتماعی و سیاسی در دفاع از صلح و استقلال ، دموکراسی ، آزادی و عدالت اجتماعی و بویژه در راستای شکل گیری  جبهه واحد ضد دیکتاتوری ارزیابی می کند. تا آنجا که این تجربه به صورت کتابی با عنوان" حزب توده ایران و انتخابات 1388"[2]  جمع بندی گردیده و در سایت "نوید نو " در دسترس عموم قرار داده شده است. دلیل تفاوت نگاه حزب توده ایران به انتخابات 92 و 96 ریاست جمهوری و 94 مجلس شورای اسلامی دقیقاً به کاربست اصل لنینی تحلیل مشخص از  وضعیت مشخص بر می گردد. حزب توده ایران بر اساس دیالکتیک ماتریالیستی پدیده ها را در حال حرکت و تغییرات آنها بررسی می کند و بر همین اساس با توجه به شواهد عینی فراوان نمی تواند روحانی و نماد بنفش سال 94 را نماینده همان جنبش اصلاح طلبانه ای بداند که در سال 76 نوید بخش تحولات مهمی در جامعه گردید و گامهای مهمی هم در این راستا به پیش برداشت ، یا انتخابات سال 88 و نماد سبز که به یک جنبش دموکراتیک و ضد دیکتاتوری گسترده در سطح ملی تبدیل گردید. تفاوت انتخابات سال 88 با 96 را نباید تنها در تغییر رنگ سبز به بنفش دنبال نمود . این تغییر رنگ بازتاب تغییرات مهمی در تغییر اهداف، رویکردهای سیاسی، جهت گیری طبقاتی و اجتماعی ، شعارها، پایبندی رهبران آنها به این شعارها، شیوه های سیاست ورزی و...است. انتخابات سال 94 اگر چه بیانگر صف بندی و تضادهای واقعی بین مدافعان هسته سخت قدرت و استبداد ولایت مطلقه فقیه از یک سو و نیروهای سیاسی خواهان ایجاد تحول و رویکردی متفاوت با مسائل اداره کشور بویژه در حوزه های سیاست خارجی و فرهنگی است، اما روحانی و همفکران او با جهت گیری نئولیبرالی و ضدمردمی خود در حوزه های اقتصادی و اجتماعی به هیچ وجه دغدغه های عدالتخواهانه و استقلال طلبانه جنبش ملی و دموکراتیک جامعه ما را در این مرحله بازتاب نمی دهند و نمی توان نمایندگی آن را از اینها انتظار داشت.

یکی از گره های اصلی تحلیل شما آنجا مشخص می گردد که می نویسید:" اما چه کنیم که مهندسی انتخابات چنان بود که برای گفتن این «نه» تاریخی، متأسفانه راه دیگری جز شرکت در انتخابات و دادن رأی به روحانی یا جهانگیری نبود." به نوعی تایید می کنید که مهندسی انتخابات که همواره از یک سو افزایش نرخ مشارکت در انتخابات و تامین منویات رهبری را مبنی بر مشارکت حداکثری دنبال می کند و از سوی دیگر نیز با حذف گسترده نیروهای سیاسی و شخصیت های مستقل مترقی و محدود نمودن دایره انتخاب مردم به معدودی افراد مورد تایید سیستم ، جامعه را در برابر همین "چه کنیم" ها و ناگزیری به رای دادن به قول خود سلبی قرارمی دهد. اگر این رویکرد، رویدادی جدید و محدود به انتخابات 96 بود، "چه کنیم" شما قابل فهم تر بود ، چرا که جامعه با شرایط ویژه و غیر نمونه واری مواجه بود و ممکن بود برای عبور از آن به نوعی کنش سیاسی شبیه به انتخاب بد در برابر بدتر یا رای سلبی و... تن دهد. اما روند متعارف و نمونه وار انتخابات در ایران، از نظر ساختاری و در کنار آن مهندسی انتخابات به گونه ای است که همواره شما و مردم ایران را در برابر این "چه کنیم" ها قرار داده است و تردیدی نیست که در انتخابات آتی نیز چشم انداز تجدید نظر در آن مشاهده نمی گردد. هسته سخت قدرت در ایران که اساسا باوری به جمهوریت ندارد، الگویی را برای این منظور طراحی کرده است که از یک سو برابر الزامات قانون اساسی و حفظ ظواهر جمهوریت نظام، نمایشی به نام انتخابات را برگزار کند و از سوی دیگر با ابزار مهندسی خود ( شورای نگهبان) و حذف گسترده صلاحیت کاندیداها در شرایط سرکوب همه نیروهای سیاسی ترقی خواه ، عملا مانع شکل گیری زمینه های تشدید چالش های احتمالی در راستای دموکراتیزه نمودن فضای سیاسی و تغییر توازن قوا در حاکمیت گردیده و ساختار قدرت را تحت کنترل خود قرار دهد. آنها بویژه از مجلس ششم و انتخابات ریاست جمهوری 88 آموخته اند که نباید اجازه دهند فضای مجلس و نهاد اجرایی رئیس جمهوری تحت هیچ شرایطی از کنترل آنها خارج گردد. بر این اساس آنها در هر انتخاباتی شما را با این "چه کنیم..." ها مواجه خواهند کرد و همیشه لولویی را در مقابلتان قرار خواهند داد تا مجاب شوید که برای جلوگیری از روی کارآمدن او به دیگری که او را هم نمی پسندید اما گزینه بهتری در برابر آن بدتر است، رای دهید و منطق سلبی تان هم این کار را توجیه می کند.

این دایره بسته باید شکسته شود. چگونگی شکسته شدن آن در مقاله " ضرورت شکل گیری خط مستقل مردمی در برابر دور باطل انتخابات حکومتی" بویژه از بند 18 تا 23 آن مورد بحث قرار گرفته است.در این مقاله سعی شده است تا به "چه کنیم که ..." شما ، که در هر انتخاباتی با آن درگیر خواهید بود، پاسخ داده شود. با توجه به صداقت و حقیقت جویی که در نوشته های شما احساس می شود، به نظر می رسد شما هم در آینده و در زمانی نه چندان دور به این حقیقت خواهید رسید.

ضمنا روند حوادث نشان داد که دغدغه های شما در ارتباط با انتخاب شدن رئیسی که فضای قطبی شده روزهای پایانی انتخابات آن را تشدید هم نموده بود، چندان پایه های واقعی نداشت. بررسی های آماری منتشر شده در "نوید نو" هم قبل و هم بعد از انتخابات بروشنی نشان داد که پیش بینی انتخاب روحانی به عنوان رئیس جمهور چندان امر دشواری نبوده است و بعید می دانم دوستانی در طیف چپ چون شما که در انتخابات از روحانی حمایت کردید ، تصور کنید که این حمایت شما سهم بزرگی در پیروزی ایشان داشته است.

با اینکه برخی دیگر از موارد قابل بحث در نوشته شما در زمینه های مختلف از جمله نقد مواضع حزب، پلورالیسم حزبی ، راه مبارزه با دیکتاتوری و....مطرح است، به دلیل اجتناب از طولانی شدن بیشتر این نوشته از پرداختن به آنها در اینجا صرف نظر می شود.

ادامه دارد...

 

نوشتار های مرتبط :

پاسخی دوستانه بر «نه به دیکتاتوری، فساد و نئولیبرالیسم»

تاملی بر نوشتار«حزب توده ایران و مساله انتخابات »

نه به دیکتاتوری ، فساد و نئولیبرالیسم

انتخابات و چالش های چپ با چپ

رد صلاحیت ها و مهندسی انتخابات ،

کوهی که موش زایید!

ضرورت شکل گیری خط مستقل مردمی در برابر دور باطل انتخابات حکومتی

گمانه زنی در مورد نتیجه انتخابات ریاست جمهوری

 

Share

 خوانندگان گرامی می توانند نظر خود را از این طریق منتشر سازند

بازگشت به صفحه نخست

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: