نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

2014-04-03

نویدنو  15/01/1393 

 

 

بحران کنونی سرمایه داری

‫دیوید هاروی – برگردان : امیر حسینی ‫ ‫

 

بحران برای بازتولید سرمایه داری الزامی است. در طی بحران , با بی ثباتی سرمایه داری روبرو شده , آن را تغییر داده , بازمهندسی کرده و نمونه جدیدی از سرمایه داری ساخته می شود. به خاطر باز کردن راه برای نو , منابع بی شماری متلاشی و هدر می روند. مکان های قدیمی تولید به زباله دانی صنعتی تبدیل شده , کارخانه های قدیمی خراب شده به مصرف های جدید می رسند و محله های کارگری نوسازی می شوند. مزارع کوچک و اموال کشاورزان جای خود را به شرکت های بزرگ کشاورزی و یا کارخانه های پر زرق و برق نوین می دهند. مراکز تجاری , مراکز توزیع , کلی فروشی ها و حراجی ها همزمان با مجتمع های مسکونی در همه جا پخش شده و بوسیله بزگ راه هایی با چهارراه های شبدری گونه  به یکدیگر وصل می شوند. شهرهای مرکزی با برج های بلند مرتبه , ساختمان های مرتفع اداری شیک و بناهای فرهنگی بت گونه خود با یکدیگر به رقابت می پردازند , فروشگاه های عظیم در شهر و حومه تکثیر می شوند , برخی مانند فرودگاه هایی که مدیران تجاری و مسافران بدون توقف از آنها عبور می کنند , در این دنیا که طبق تعریف جهانی شده , دو چندان افزایش می یابند. زمین های بازی گلف و محله های خصوصی مسکونی که از آمریکا شروع شدند , در چین , شیلی  و هند تضاد خود را با حاشیه نشین ها و حلبی آباد ها به رخ می کشند.

ولی چشمگیری بحران های سرمایه داری تنها در ایجاد تغییرات شگرف در محیط مادی نیست بحران های سرمایه داری بوجود آورنده تغییرات ژرفی در تفکر و درک , در ایدئولوژی مسلط , در وفاداری سیاسی و روندهای سیاسی , در فن آوری و شکل های سازماندهی , در روابط اجتماعی , در سلیقه و سنت های فرهنگی ، در زندگی روزانه ما هستند. بحران های سرمایه داری ذهنیت ما در باره جهان و جای ما در این جهان را از ریشه تکان داده اند و ما بعنوان بازیگران و ساکنان خستگی ناپذیر این جهان نوینی که در حال شکل گیری است , گذشته از این که با کار ، اندیشه و رفتار خود تأثیر اندک خود را بر کیفیت این جهان آشفته می گذاریم , مجبوریم با رضایت اجباری خویش , خود را با ماهیت نوین چیزها وفق دهیم .

در گرماگرم بحران یافتن راه خروج مشکل بنظر می رسد. بحران یک واقعه منفرد نیست. با این که عامل بروز بحران آشکار است ولی تغییرهای حاصل از بحران برای سال ها تأثیر خود را برجا می گذارند. بحرانی که با سقوط بازار سهام در سال 1929 آغاز شد بالاخره در سال های  پنجاه میلادی حل شد. در طی این بحران , جهان از رکود شدید اقتصادی دهه سی میلادی وجنگ جهانی دهه چهل میلادی گذر کرد. همین طور بحرانی که با آشفتگی در بازار جهانی ارز در اواخر دهه شصت میلادی و حوادث سال 1968 در خیابان های پاریس , شیکاگو , مکزیکوسیتی و بانکوک شروع شد تا اواسط دهه هشتاد میلادی حل نشد. این بحران از سقوط سیستم جهانی پولی برتون وودز در اوایل دهه هفتاد میلادی , یک دهه درگیری با کارگران در همین دهه و ظهور و تحکیم سیاست های نئولیبرالیسم به رهبری ریگان , کوهل , تاچر , پینوشه و نهایتأ دنگ در چین عبور کرد.

شناسایی علائمی که به بحران می انجامند مشکل نیست. افزایش نابرابری های مالی و درآمدها در سال های بیست میلادی حبابی را بوجود آورد که در سال 1928 ترکید و به بحران 1929 منجر شد. در حقیقت , چگونگی خروج از یک بحران بذر بحران بعدی را می کارد. افزایش حجم بدهکاری ها و کاهش کنترل عمومی بر سرمایه گذاری های جهانی - بعنوان وسیله ای برای حل درگیری با کارگران توسط سیار شدن جغرافیایی سرمایه - که از اوایل دهه شصت میلادی آغاز شد - با سقوط بانک برادران لیمن در سپتامبر 2008 , مهر خود را زد.

اکنون پنج سال از این واقعه که به سقوط مالی ردیفی ( یکی پس از دیگری) شرکت های مالی منجر شد , می گذرد. با توجه به تجربه های گذشته , به سختی می توان اپیش بینی کرد که سرمایه داری احیاء شده - اگر چنین چیزی ممکن باشد - چگونه خواهد بود. ولی از هم اکنون باید بدنبال اشتباه ها گشت و برای اصلاح چیزها پیشنهاد داد. ولی قحطی افکار نو و سیاست های جدید موجب حیرت می شود. بطور کلی جهان تقسیم شده است بین : ادامه - اگر نگوییم ژرف شدن- نسخه های نئو لیبرال , پولی و بخش عرضه که دارویی که برای حل مشکلات  تجویز می کند ریاضت اقتصادی است ( در اروپا و آمریکا) ؛ و  زنده کردن نوع کم مایه ای از سیاست های کینزی و سرمایه گذاری روی بدهی ( چین ) , این نسخه حتی تأکید کینز برای بازتقسیم درآمد به طبقات پایین بعنوان یکی از عناصر اصلی این سیاست را نیز در نظر نمی گیرد.

هیچ فرقی ندارد کدام سیاست دنبال شود , نتیجه به نفع باشگاه میلیاردرها خواهد بود که به حکومت ثروتمندان در درون هر کشور و یا در سطح جهان ( مانند روپرت مرداک) ادامه خواهند داد. در همه جا ثروتمندان درهر دقیقه ثروتمندتر می شوند. صد میلیاردر اول جهان , تنها در سال 2012 , مبلغ 240 میلیارد دلار به ثروت خود افزودند. طبق محاسبه      " آکسفام "  با این پول می توان در یک شب به فقر در تمام جهان پایان داد. برخلاف میلیاردرها وضع زندگی مردم جهان رو به وخامت گذاشته و حتی فاجعه بار شده است.

به نظر می رسد تفاوت بحران کنونی با بحران های پیشین در نقش بانک های مرکزی به رهبری بانک مرکزی آمریکا - اگر نگوییم تحت سلطه آن - در سطح جهانی باشد. از زمان تأسیس بانک های مرکزی ( سده هفدهم میلادی در بریتانیا) وظیفه این بانک ها حفاظت و ارائه کمک مالی به بانکداران و نه مردم بوده است. طبق آمار , در سال 2009 آمریکا توانست از بحران مالی خارج شود و بازارهای سهام تقریبأ در همه جا توانستند ضررهای خود را جبران کنند. این حقیقتی است که به سیاست های بانک های مرکزی مربوط می شود. آیا این حقیقت ثابت نمی کند که : سرمایه داری جهانی تحت مدیریت دیکتاتوری مدیران بانک های مرکزی , مهم ترین وظیفه اش حفاظت از قدرت بانک ها و حکومت ثروتمندان است؟ اگر اینطور است , به نظر می رسد  که چشم انداز کمی برای برونرفت از مشکلات کنونی رکود اقتصادی و سقوط سطح زندگی مردم جهان وجود داشته باشد.

بحث های زیادی در باره نقشی که فن آوری برای رشد اقتصاد کنونی خواهد داشت مطرح شده است. با این که فن آوری نوین و شکل های سازماندهی همیشه نقش بسزایی برای خروج از بحران داشته اند ولی هیچ گاه نقش نهایی را بعهده نداشته اند. در این روزها توجه امیدوارکننده ای به سرمایه داری مربوط به بخش دانش اطلاعات , بیوشیمی و ژنتیک شده است ولی نوآوری همیشه مانند شمشیری دولبه بوده است. در دهه شصت میلادی شرکت جنرال موتورز بزرگترین کارفرمای بخش خصوصی آمریکا با کارگران سندیکایی و درآمدهای بالا بود. در سال های هشتاد میلادی بواسطه صنعت روباتیک و خودکار شدن و غیر صنعتی شدن , این شرکت جای خود را بعنوان بزرگترین کارفرما به شرکتی مانند وال مارت داد که کارگرانش بدون سندیکا و دستمزدشان بسیار اندک است. مگر جز این بوده است؟

نوآوری های کنونی به جز حرکت به سمت کاهش مشاغل و افزایش شدید کرایه استخراج شده از حق مالکیت فکری به نفع سرمایه , چیز دیگری نیست. ولی اگر همه سعی کنند زندگی خود را از راه دریافت کرایه بگذرانند و هیچ کس در کار تولیدی سرمایه گذاری نکند , واضح است که سرمایه داری به سمت بحرانی کاملأ متفاوت در حرکت خواهد بود.

فقط سردمداران سرمایه داری و دستیاران آکادمیک و روشنفکرآن هستند که توانایی گسست رادیکال از گذشته خود و همزمان توانایی ارائه راه حلی برای خروج از بحران رشد , رکود , درصد بالای بیکاری و از بین رفتن قدرت دولت در مقابل سرمایه گذاران بازار بورس را ندارند.

نیروهای سنتی چپ ( احزاب چپ و سندیکاها ) , به سادگی , توانایی تشکیل یک اپوزیسیون محکم علیه سرمایه را ندارند. در سی سال گذشته این نیروها توسط تهاجم سیاسی و ایدئولوژیک نیروهای راست  سرکوب شده و در عین حال سوسیالیسم دمکراتیک بی اعتبار گشته است. فروپاشی ننگین کمونیسم واقعأ موجود و " مرگ مارکسیسم " پس از سال ‫۱۹۸۹ وضعیت را خراب تر کرده است.

آنچه که از " چپ رادیکال " باقی مانده است بطور عمده خارج از انجمن ها یا کانال های اپوزیسیون متشکل فعال بوده و امید دارد که فعالیت های کوچک و محلی در نهایت بتوانند دور هم جمع شده و مبدل به آلترناتیوی بزرگ و پذیرفتنی شوند. این چپ , که با کمال تعجب , همان سیاست های اخلاقی آزادیخواهان و حتی نئولیبرال ها را در مخالفت با قدرت دولتی تکرار می کند , توسط متفکرینی مانند میشل فوکو و امثالهم تغذیه شده , تکه های مختلف پست مدرنیسم را در کنار هم قرار داده و زیر پرچم  غیر قابل درک  فراساختاری ( پست استراکترالیسم) , که تحلیل طبقاتی را هم نمی پذیرد , جمع شده است.

نظریات اوتونومیست ها , آنارشیست ها و لوکالیست ها در همه جا پخش شده است. تا زمانی که چپ تمایل داشته باشد جهان را بدون  به دست گرفتن قدرت تغییر دهد , طبقه سرمایه دار بدون روبرو شدن با هیچ مقاومتی به سلطه خود هر چه بیشتر و بیشتر ادامه خواهد داد. این هیئت حاکمه جدید از حمایت دولت ها نیز برخوردار است که هیچ نفرتی از استفاده از نیروی پلیس برای مقابله با هرگونه نارضایتی را ندارند. ما برای درک این که سرمایه چیست , چه مسیری را به پیش گرفته و در باره آن چه باید کرد به یک جلسه باز , به یک اجلاس جهانی نیاز داریم.

*****

گوشه هایی از مقاله: − مارس ۲۰۱۴

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi       بازگشت به صفحه نخست

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: