نویدنو 22/12/1392

نویدنو  22/12/1392 

 

 

 

به سوی تئوری مارکسیستی  فاشیسم

دیوید رنتون ( 1997)– برگردان : امیر حسینی

فشرده ای از مقاله

ریشه تئوری مارکسیستی درباره فاشیسم به قبل از پیدایش فاشیسم برمیگردد. در مانیفست کمونیست این ایده مطرح شد که به هر ایدئولوژی باید به عنوان ایدئولوژی  ای طبقاتی نگاه  کرد. در هیجدهم برومر , مارکس تصویری از رژیمی را ارائه می دهد که در آن بورژوازی با وجود از دست دادن قدرت سیاسی به حکومت اقتصادی خود ادامه می دهد. امپریالیسم لنین نیز تأثیر بسزائی در این زمینه داشته و پیشنهاد می کند که هر چه سرمایه داری به پایان عمر خود نزدیک تر می شود , مرکزیت بیشتری یافته و ارتجاعی تر می شود.

  گذشته از کلاسی کهای مارکسیست , رمان جک لندن , پاشنه آهنین , یک ضد انقلاب موفق را ترسیم می کند که در آن  بورژوازی به سادگی توسط نیروی قهرحکومت می کند. این رمان تصویری عالی از عملکرد واقعی یک جنبش ارتجاعی را ارائه می دهد. در کتاب جک لندن , سرمایه داران که از نظر کمی طبقه کوچکی را تشکیل می دهند , قدرت برپایی یک جنبش گسترده اجتماعی را دارند که  زندگی میلیون ها نفر را متلاشی می کند. ولی جک لندن نمی تواند به مسئله حقایق زندگی یاسخ دهد : اگر یک جنبش ارتجاعی توجهی به کمبودهای اقشار مختلف اجتماعی - که اکثریت مردم را تشکیل می دهند -  ندارد , پس چگونه می تواند  اکثریتی را تشکیل دهد که برای یک جنگ طبقاتی ای آماده است که به وضوح علیه منافع همین اقشار است ؟

مارکسیست ها که در دهه 1920 با حقیقت فاشیسم روبرو شده بودند , مجبور به اتخاذ تحلیل های جدید شدند. در اوایل , بسیاری از مارکسیست ها فکر نمی کردند فاشیسم در دراز مدت خطر ساز باشد. به نظر آنها فاشیست ها می توانستند به ساختمان ها و اتحادیه های کارگری حمله کنند ولی آنها به سختی توانائی به قدرت رسیدن را داشتند. در سال 1920 , آنتونیو گرامشی در اعتراض به این ساده انگاری نوشت : " این مرحله از مبارزه طبقاتی در ایتالیا , مرحله ای است که یا پرولتاریای انقلابی به قدرت می رسد یا با عکس العمل شدید سرمایه دارها و نیروهای حاکم روبرو خواهیم شد. از اشکال مختلف زور برای سرکوب طبقه کارگر صنعتی و کشاورز استفاده خواهد شد."

مارکسیست ها به جستجو پرداختند , بدنبال مدرک گشتند و به محض این که حقیقت زندگی تئوری را زائد یافت , تئوری را عوض کردند. بعنوان مثال گرامشی توضیحات جدید و متناقض در باره فاشیسم را به سرعت پذیرفت و سپس آنها را رد کرد. در 1921, در مقاله اول , گرامشی  فاشیسم را مسئله ای جهانی توصیف می کند: " تلاشی برای حل مشکلات تولید و مبادله توسط مسلسل و اسلحه." در مقاله دوم , گرامشی فاشیسم را پدیده ای ایتالیائی ترسیم می کند که ریشه در " نابالغ بودن " تولید در ایتالیا دارد. به نظر گرامشی فاشیسم جنبشی گسترده است که در یک طبقه خاص پایگاه ندارد , جنبش نیروهای سیاسی ای است که شناخت درستی از هدف ندارد. و در مقاله آخر , گرامشی فاشیسم را " گارد سفید سرمایه داری " معرفی می کند که پایه آن صنعتگران بزرگ , خرده بورژوازی و مالکین فئودال است.

در آن سال ها مارکسیست ها تحلیل سیستمیک از فاشیسم ایتالیائی را تولید کردند. می توان از سه مکتب فکری در این زمینه نام برد. تئوری " چپ " درباره فاشیسم که توسط بوردیگا در کنگره کمینترن ارائه داده شد. در این  تئوری فاشیسم  بعنوان " فعالیت های خشونت آمیز تعدادی بورژوا" در نظر گرفته شده و به صورت : فاشیسم = ارتجاع = بورژوازی فرمول بندی شده است. تئوری " راست "  , چپ ها را متهم کرد که فاشیسم را " بطرز خطرناکی ساده " می کنند. طبق تئوری راست , فاشیسم جنبشی مردمی است که به سرمایه داری وابسته نیست. به نظر زیبوردی , خرده بورژوازی با نفرت و حسادت به کارگران نگریسته و درخواست های تهاجمی کمونیسم , قشر خرده بورژوا را به وحشت انداخته که بیشترین اعضای احزاب فاشیستی را تشکیل می دهند. تحلیل " راست " به تحلیلی از سرمایه داری وصل بود که تأکید داشت سیستم سرمایه داری در مرکزآن به سمت ثبات و امنیت پیش می رود و در درون سیستم با ثبات  سرمایه داری , فاشیسم پدیده ای اتفاقی و یا روانی است. تئوری " راست " به ایده ای منجر شد که با محتوای انقلابی مارکسیسم بیگانه بنظر می رسد: سرمایه داری آزار خود را به کنار گذاشته و طبقه کارگر باید خود را " دوست " تمام اقشار غیر فاشیست , حتی طبقه سرمایه دار حاکم معرفی کند. " سومین " تئوری مارکسیستی در باره فاشیسم در خارج از ایتالیا و در بحث های کمینترن آغاز شد. در آغاز , کمینترن فاشیسم را جدی نگرفت. در کنگره سوم کمینترن بحث درباره فاشیسم درایتالیا محدود شد به فراخوان برای ایجاد یک حزب کمونیست متحد. ولی در کنگره چهارم کمینترن ( 1924) بحث درباره فاشیسم حالت اضطراری تری به خود گرفت.

دراجلاس 1923 کمینترن کلارا زتکین , با زبانی مشابه با هیجدهم برومر مارکس , صعود فاشیسم را در رابطه با جابه جائی نیروهای طبقاتی تشریح کرد. زتکین فاشیسم را محصول زمان نامید که با " نزول و از هم پاشیدگی اقتصاد سرمایه داری " و " بی تحرکی در انقلاب جهانی " که به تهاجم سرمایه داری می انجامد , شکل می گیرد. به نظر زتکین فاشیسم می تواند در درون این دو بستر رشد کند. فاشیسم متحد بورژوازی است و نه ابزار آن. زتکین تئوری چپ و راست را به نقد کشید و بیان داشت که فاشیسم جنبشی گسترده است با ریشه های عمیق اجتماعی ولی در عین حال محصول جامعه سرمایه داری است که تنها می تواند توسط انقلاب کارگری منهدم شود.

کمونیست مجاری ساس , راه زتکین را ادامه داد. او هم مانند زتکین صعود فاشیسم را به تهاجم سرمایه داری ارتباط داد. به نظر ساس , فاشیسم نوع جدیدی از دیکتاتوری سرمایه داری است که هدفش خرد کردن سازمان های طبقه کارگراست. همزمان فاشیسم جنبش سیاسی ای است که از ادبیات سوسیالیستی و ناسیونالیستی برای انقلابی نشان دادن خود استفاده کرده و از پشتیبانی مردم برخوردار می شود.نتیجه ای که از این تحلیل بدست  می آید این است که فاشیسم مقوله ای متضاد است.  شکل گیری فاشیسم بعنوان یک نیروی تاریخی از طریق تضاد بین اهداف ارتجاعی آن و پایگاه مردمیش عملی می شود.

در دهه 1930  بیشتر تئوری های مارکسیستی در باره فاشیسم محدود شدند به این که چرا چپ آلمان نتوانست از به قدرت رسیدن هیتلر جلوگیری کند. نکته مهم  در اینجا این است که حزب کمونیست آلمان و حزب سوسیالیت آلمان اشتباه چپ های ایتالیا را تکرار کردند. از این سال ها به بعد ,  تعداد زیادی ازمارکسیست ها تئوری های آلترناتیوی در باره فاشیسم ارائه داده اند که می توان از اوتو بائر , ماکس هورکهایم , ایگنازیو سیلونه , آنتونیو گرامشی , آگوست تالهایمر و لئون تروتسکی نام برد.

 نتیجه گیری : امکان تولید نوعی تئوری ترکیبی در باره فاشیسم وجود دارد. چنین مدلی تنها می تواند حول تئوری سوم یا دیالکتیکی ساخته شود. تئوری های چپ و راست تنها بخشی از پدیده را نشان می دهند.

یک) فاشیسم یک ایدئولوژی ارتجاعی است. " ارتجاعی " در اینجا به این معنی نیست که فاشیسم سعی در بازگرداندن عقربه زمان را دارد. در یک مقطع فاشیسم این کار را انجام داد ولی تنها در یک مقطع. فاشیسم از این نظر ارتجاعی است که برای خرد کردن طبقه کارگر متشکل و از بین بردن اصلاحاتی که طی دهه ها مبارزه صلح آمیز بدست  آمده اند , عزمی راسخ دارد. فاشیسم به معنی احیاء زندگی آرام ییلاقی نیست , بلکه به معنی " حل " مشکل " خصومت طبقه کارگر نسبت به سرمایه داری است.

دو) فاشیسم نیروئی مستقل است و توانسته است انقلابی ترین وعده ها را ارائه دهد. از یک سو , فاشیسم روحیات اقشار خاصی را , " اقشاری که فاصله چندانی با ورشکستگی نداشته و خواهان نظم و مشت آهنین هستند ( تروتسکی) " , تحت تأثیر خود قرارداده است. از سوی دیگر , فاشیسم بخاطر عدم توانائی این اقشار برای به قدرت رسیدن , شکل گرفته است. فاشیسم نظرات اقشار خاصی را بیان می کند و این اقشار با ورود خود به درون جنبش فاشیستی , احزاب فاشیستی را تحت تأثیر افکار خود قرار می دهند.

سه) اگر فاشیسم جنبشی است که از حمایت مردم برخوردار است و همزمان دارای اهداف ارتجاعی است , در نتیجه تضادی آشتی ناپذیر در قلب این جنبش وجود دارد. این تضاد جنبه " بناپارتی " فاشیسم را توضیح می دهد. فاشیسم به عنوان جنبشی مردمی  , وعده حکومت علیه سرمایه داران را می دهد. فاشیسم به عنوان جنبشی ارتجاعی , علیه منافع طبقه ای حکومت می کند که اکثریت اعضای احزاب فاشیستی را تشکیل می دهند.

نکته ای که برای غیر مارکسیست ها نیز باید اهمیت داشته باشد این است که تضادی آشتی ناپذیر بین اهداف ارتجاعی ایدئولوژی فاشیستی و درخواست های جنبش قهرآمیز فاشیستی وجود دارد که باعث وجود یک درگیری دائمی در درون فاشیسم می شود.

 

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter