نویدنو:27/09/1386                                                                     صفحه قابل چاپ است

 نویدنو: مقاله حاضر بخشی از کتاب رفیق سام وب صدر حزب کمونیست امریکا، تحت عنوان " واکنش ها به سوسیالیسم" است. ترجمه کامل این کتاب طی چند شماره تقدیم خوانندگان گرامی خواهد شد. امیداست نگاه حاکم بر این نوشتار بتواند در درک بهتری از شرایط کنونی جهان مفید واقع گشته وچراغی فرا روی رهروان سوسیالیسم علمی فرار دهد.مطالعه دقیق آن را به تک تک خوانندگان توصیه می کنیم .

 

واکنش ها به سوسیالیسم - بخش ششم

نوشته ی : سام وب صدر حزب کمونیست امریکا - برگردان: هما احمدزاده

 

 

 

اقتصاد سوسیالیستی آمریکا 

از منظر اقتصادی، موضوع اصلی بحث بهبود بخشیدن به زندگی میلیون ها نفر است که مشخصه ی اصلی زندگیشان عدم امنیت و محرومیت می باشد. بنابراین سئوال آن است که: برای انجام این وظیفه، اقتصاد چگونه باید سازمان داده شود؟ 

درگذشته، دید غالب در محافل مارکسیستی این بوده است که روابط بازار باید تقریبا یک شبه از بین برده شود و برنامه ریزی مرکزی مکانیزم اصلی هماهنگی اقتصادی شود. تعداد کمی ازمردم هنوز به این نقطه نظر باور دارند. سئوال اصلی ای که جوامع سوسیالیستی قرن بیست و یکم باید جواب دهند این نیست که آیا از مکانیزم بازار استفاده شود یا خیر، بلکه این است که تاچه حد و برای چه مدت باید از آن استفاده شود؟

باید خاطرنشان ساخت که مکانیزم بازار در یک جامعه ی سوسیالیستی می تواند موجب نابرابری، عدم تناسب، عدم تعادل، و رقابت ناسالم شود و همچنین دستمزد ها راکاهش دهد و انحصار کنترل بازار کالاها را در دست گیرد - و حتی خطر احیای سرمایه داری را به بار آورد. اما این ها دلایل کافی برای رسیدن به این نتیجه نیست که محملی برای بازار محلی در اقتصاد سوسیالیستی وجود ندارد. بازار می تواند عرضه ی کالا و خدمات را به شیوه ای تطبیق دهد که با تغییر سلیقه ی مصرف کنندگان در طول زمان هماهنگ باشد، ادغام تکنولوژی نوین در مکانیزم تولیدی را تسریع کند، اطلاعات حیاتی اقتصادی برای مجتمع های تولیدی، برنامه ریزان، و شبکه مصرف کنندگان کسب کند، هزینه ی داد و ستد را کاهش دهد، زمان تصمیم گیری را گسترش دهد، موثرترین شکل تولید را تشویق کند، سیستم قیمت گذاری منطقی را سازمان دهد، و نیاز جامعه به ساعت کار را تشخیص دهد

حتی چگوارا، که طرفدار برنامه ریزی متمرکز بود، متوجه این امر شده بود که قانون ارزش و در نتیجه روابط بازار می تواند جائی در سیستم سوسیالیستی داشته باشد. او می گوید:

" نقطه ی شروع باید محاسبه ی نیازهای جامعه به نیروی کار برای تولید کالای خواسته شده باشد، اما آنچه باید به آن اشراف داشت این است که نیاز به نیروی کار، نیازی با مفهوم اقتصادی و تاریخی است و نه تنها در سطح محلی (یا ملی) تغییر می کند، بلکه در سطح جهانی نیز متغیراست. با ادامه ی پیشرفت های تکنولوژیک که نتیجه ی رقابت در اقتصاد سرمایه داری است، میزان نیروی کار لازم کاهش می یابد و در نتیجه ارزش محصول پائین تر می آید. تنها یک جامعه ی بسته می تواند – آن هم برای مدتی - چشم برروی چنین تغییری ببندد، اما همیشه مجبوراست برای مقایسه به روابط بین المللی بازگردد. اگر جامعه ای بدون پدست آوردن الگویی جدید و دقیق که بتواند جانشین الگوی قدیمی شود، برای مدتی طولانی این تغییرات را نادیده بگیرد، روابط بین المللی ای را ایجاد می کند که در حین شکل دهی به ساختار ارزشی خود آن جامعه - که ممکن است از نظرداخلی سازگار باشد - با زمینه های برخوردار از تکنولوژی بسیار پیشرفته در تناقض قرار می گیرد( برای مثال در صنایع فولاد و پلاستیک). این می تواند منجر به برگشت در برخی زمینه های مهم شود، و در هرصورت موجب انحراف است." ( به نقل از سوسیالیسم بعد از فروپاشی، بلاکبورن، نیولفت رویو)1

عملکرد بازار (و قانون ارزش) در جامعه ی سوسیالیستی با جامعه ی سرمایه داری متفاوت است. مالکیت اجتماعی فرم غالب مالکیت در جامعه ی سوسیالیستی است. ما با بازاری مواجه هستیم که اجتماعی ست و تحت نظر و قانون کار اشتراکی، مصرف کننده گان، و دولت قرار می گیرد. تصمیمات اقتصادی با درنظرگرفتن هزینه های اجتماعی، انسانی، زیست محیطی، و هزینه ی فرصت گرفته خواهد شد. توزیع درآمد بسیار یکسان تر و منصفانه تر خواهد بود. به سازمان های دولتی دستورداده می شود که بجای درنظر گرفتن منافع صاحبان سرمایه، آنطور که در سرمایه داری عمل می کنند، روابط مالکیتی سوسیالیستی و اقتصاد سوسیالیستی قوی ای را ایجاد کنند و همزمان، بسیاری از کارائی های اقتصاد سرمایه داری نگاهداشته می شود. همانطور که برخی از ساختارهای سیاسی سرمایه داری منتقل شده و مفهوم جدیدی به آن ها داده می شود، برخی از ساختارهای اقتصادی، روش و تکنیک حسابداری آن نیز قابل انتقال است.

شما ممکن است از خود بپرسید پس برنامه ریزی چی می شود؟ آیا نقشی دارد؟ جواب آری ست، و نقشی حیاتی در آن جامعه دارد. اما باید اقرار کنیم که برنامه ریزی سوسیالیستی، آنطور که ما آن را درک کرده و به آن عمل می کردیم، مسئله ساز بوده است. در قلمروی تئوری، یک برنامه ریزی جامع بدون کوچکترین نقصانی وظایف زیر را به نحو احسن انجام می دهد:

نظارت بر تخصیص ارزش ایجاد شده به منابع اقتصادی و کالاها، بالا بردن تولید اجتماعی، حذف نابرابری و عدم تناسب اقتصادی، از میان برداشتن نقش سنتی پول و شبه پول و ارتباط کالایی آن و افزایش مستمر سطح زندگی، اقتصاد پایدار در دوره ای کوتاه مدت، و عدم تصمیمات اقتصادی پنهان از نظارت کارگران.

اما درعمل، صورت دیگری بخود گرفت. برنامه ریزی متمرکز اقتصادی در اتحاد شوروی سابق و کشورهای سوسیالیستی اروپای شرقی با انتقال از یک مرحله که درون دادها و برون داد ها محدود بود به مرحله ای که پیوندهای اقتصادی به مراتب پیچیده تری داشت با مسائل بزرگی مواجه شد.

مکانیزم برنامه ریزی در این کشورها به تغییر سلیقه ی مصرف کننده، اتلاف تولید انبوه، احتکار منابع انسانی و مادی، مقاومت در مقابل پیدایش تکنیک جدید تولیدی و روش های تولیدی کاراتر، تولید کالای بنجل و غیرقابل فروش، و کاهش نقش طبقه ی کارگر به عنصری منفعل در زندگی اقتصادی انجامیده بود. برنامه ریزی متمرکز در این کشورها، بجای سازمان دادن به طبقه ی کارگر، اقتصادی مردمی و روابط اقتصادی سوسیالیستی، بصورت سدی بر سر راه رشد نیروهای مولده و تولید اجتماعی درآمده بود. در واقع در نیمه ی آخر قرن بیستم، اقتصاد سوسیالیستی در زمینه ی اقتصادی مسابقه را به اقتصاد سرمایه داری باخته بود. اقتصاد سرمایه داری تنوع گسترده ای ازکالاها، هم ارزان تر و هم کاراتر را تولید کرد، تکنولوژی جدید را سریع تر و منعطف تر وارد فرایند تولید کرد، مکانیزم تولید را منطقی و مطابق سلیقه ی مصرف کننده کرد. بطور حتم هزینه ی تحمیل شده به طبقه ی کارگر و محیط زیست در جهان سرمایه داری بسیار زیاد بود، اما این سرمایه داری بود که برنده شد.

بنابراین دامنه و روش برنامه ریزی در جامعه ی سوسیالیستی باید دقیقا دوباره مورد بررسی قرار گیرد، اما با نگاهی پویا برای یافتن اشکال جدید دمکراتیک و مناسب برای اقتصادی بسیار پیچیده که در مفهومی جهانی عمل می کند. البته این فکر که سوسیالیسم بدون برنامه ریزی متمرکز کاری می تواند بکند، بدون شک اشتباهی بزرگ است. برای مثال یکی از بزرگترین چالش هایی که جامعه ی سوسیالیستی با آن روبرو خواهد بود، رسیدن به اقتصادی پایدار است. بنا به گفته ی اقتصاددانان مارکسیست و دانشمندان محیط زیست چنین کاری نیاز به ایجاد تغییری عمده در روش تولید و الگوی مصرف ما دارد. تصور اینکه چگونه می توان بدون برنامه ریزی متمرکز از پس این مشکل بر آمد، دشوار است و البته هنوز به سایر مشکلات مانند غلبه بر نژادپرستی، نابرابری جنسیتی، غیر نظامی کردن، بازسازی شهر و روستا اشاره ای نشده است. همانطورکه گفتم مکانیزم بازار می تواند نقش مفیدی در هماهنگی اقتصادی بازی کند، اما تغییر جهت مسیر اقتصادی بطور اساسی، در هر مرحله نیاز به فرایند برنامه ریزی متمرکز دارد.

چارچوبی مشخص 

درحالیکه بحث برسر بازار یا برنامه ریزی بسیار ضروریست، بسیاری از جنبه های آن از هر مفهوم معین تهی شده است. در خلاء نمی توان تصمیم های اقتصادی گرفت. چگونگی تلفیق مکانیزم های بازار و برنامه ریزی تنها در چارچوب سیاسی و اقتصادی معین قابل بررسی است. برای مثال در سال 1921، لنین سیاست جدیدی را ارائه داد که بازار را احیا کرد و رشد تعاونی ها را تقویت نمود. این نه تنها برای احیاء اقتصاد فروپاشیده، به واسطه ی جنگ داخلی، ضروری بود، بلکه برای برقراری دوباره ی اتحاد استراتژیک بین طبقه کارگری ضعیف و توده ی عظیم و در ضمن وحشتزده دهقانان ضروری بود. آیا لنین " بر طبق کتاب "عمل کرده بود، یا وضع موجود سیاسی اقتصادی روسیه را در نظر گرفته بود؟ او می توانست سیاست دیگری را انتخاب کند که با برخی تئوری های صرف مطابقت داشت. اما بجای آن، وی در سیاست اقتصادی چرخشی 180 درجه ای ایجاد کرد. برخی عقیده داشتند لنین از سوسیالیسم و نقش "پیشگام" حزب دوری گزیده است.

اشاره به این نکته برای این نیست که به کمک لنین مشروعیت برای بازار بطلبیم و یا هشدار باشی به چپ رو ها داده باشیم، بلکه تنها گفتن این نکته است که سیاست اقتصادی تصمیمی است که باید همراه با اطلاعات سیاسی، اقتصادی، و واقعیت های فرهنگی در لحظهء خاص گرفته شود. با درنظرگرفتن این نکته، من انتظاردارم که دوره ی انتقال اقتصادی در کشور ما تلفیقی باشد از ترکیب اشکال گوناگون مالکیت تعاونی و اجتماعی درحد گسترده، و فضای محدودی برای شرکت های خصوصی. در ضمن اینکه برنامه ریزی دمکراتیک شروع به کسب نقش مهمی در سازماندهی زندگی اقتصادی می کند، مکانیزم بازار باید بطور مناسب و برای مدت طولانی تری در بخش های اقتصادی باقی بماند. اقتصاد سوسیالیستی برخی از بخش های اقتصادی مانند بهداشت، تغذیه، آموزش و پرورش، و مراقبت از کودکان و سالمندان را از کالا شده گی خارج می سازد، و یک درآمد مناسب تضمین شده ارائه می کند که نمی تواند( و نباید) جانشین دستمزد انتخابی حقوق و تفاوت های حقوقی شود، اما وظیفه دارد فقر را کاهش می دهد و نقش بازار را در سازماندهی نیروی کار تقلیل دهد.

به زبانی دیگر، هزینه ی بازتولید نیروی کار تاحد امکان باید اجتماعی شود. بودجه ی دولت افزایش یابد و اولویت های آن هم تغییر فاحشی کند. اقتصاد باید بازسازی و غیرنظامی شود. بودجه ای اجتماعی برای پرداخت غرامت به ستمدیدگان نژادی، تبعیض جنسیتی و سایر بی عدالتی ها تامین می شود. نوعی از تصمیم گیری مشارکتی در موضوع های اقتصادی از محل کار تا اجتماعات بنیان گذاشته شود. یارانه ها به ارتباطات، فرهنگ و آموزش تعلق گیرد و سازمان ها و مکانیزم های مالی به سرعت و قاطعانه تحت کنترل توده های مردم در آید. انتقال به مالکیت سوسیالیستی در بازار اقتصاد جهانی ممکن است همراه با مشکلاتی هم باشد، اما هیچکدام از این مشکلات غیرقابل عبور نیست. دامنه و اندازه ی اقتصاد ما به ما امتیازاتی می دهد که کشورهای دیگر ندارند.

یکی از وظایف مهم ما بازسازی رابطه ی اقتصادی خود با کشورهای جنوب است. این کار با یک حرکت نمی تواند صورت بگیرد، اما دولت سوسیالیستی باید برای آن فوریت زیادی قائل شود. چیزهای زیادی درکشور ما برای دوست داشتن وجود دارد، اما نقش ما در بکارگیری نیروی نظامی و قدرت مالی بیکران در ساختن روابط اقتصادی بین المللی چیزی نیست که ما به آن بنازیم. هرساله 8 میلیون نفر براثر فقر و بیش از یک میلیون نفر براثر ایدز می میرند. تقریبا در هرقاره ای صدها میلیون نفر در زاغه ها زندگی می کنند. این شرایط غیر انسانی ست و باید تغییر کند.

1 Socialism after the Crash, Robin Blackburn, New Left Review

 

بخش پنجم

بخش چهارم

 بخش سوم

بخش دوم

بخش نخست  

بازگشت به صفحه نخست                                   

Free Web Counters & Statistics