نویدنو:18/09/1386                                                                     صفحه قابل چاپ است

 نویدنو: مقاله حاضر بخشی از کتاب رفیق سام وب صدر حزب کمونیست امریکا، تحت عنوان " واکنش ها به سوسیالیسم" است. ترجمه کامل این کتاب طی چند شماره تقدیم خوانندگان گرامی خواهد شد. امیداست نگاه حاکم بر این نوشتار بتواند در درک بهتری از شرایط کنونی جهان مفید واقع گشته وچراغی فرا روی رهروان سوسیالیسم علمی فرار دهد.مطالعه دقیق آن را به تک تک خوانندگان توصیه می کنیم .

 

واکنش ها به سوسیالیسم - بخش سوم

نوشته ی : سام وب صدر حزب کمونیست امریکا - برگردان: هما احمدزاده

 

 

دمکراسی و مبارزات دمکراتیک   

مبارزه برای دمکراسی، به معنای واقعی کلمه، هسته ی مرکزی پیشرفت اجتماعی و سوسیالیسم است. برای کارگران و در این مرحله از توسعه ی سرمایه داری، دمکراسی- فرصتی تا هرکس سرنوشت خود را شکل دهد - به یک نیاز همچون نیاز به غذا و مسکن، تبدیل شده است.

 دمکراسی نه هدف است و نه به عنوان ابزاری تاکتیکی که برای ارتقاء مبارزه ی طبقاتی مورد استفاده قرار می گیرد. مبارزه برای دمکراسی هم ابزار است و هم هدف. دمکراسی مردم را و مردم دمکراسی را قدرتمند می کنند. در جهان سرمایه داری که زندگی دمکراتیک را محدود می کند، مبارزه برای تعمیق و گسترش دمکراسی یک وظیفه ای غیرقابل انکار است. طبقه ی کارگر و متحدان آن در مبارزات دمکراتیک تجربه های عملی بدست می آورند و درک سیاسی شان ارتقاء می یابد. این مبارزات باعث می شود که آن ها نیروها ی اجتماعی را چه از نظر سیاسی و چه از نظر سازمانی متحد کنند و با این کار قدرت طبقه ی مقابل خود را تضعیف کرده و پیشرفت های مورد نیازشان را در زندگی روزمره بدست آوردند.

جبهه ی اصلی مبارزه    

جبهه ی اصلی مبارزه دمکراتیک امروزین ما - که حبهه ی اصلی مبارزه ی طبقاتی هم هست - جنگ برای شکست دادن بخش هار سرمایه ی شرکت های فراملی ست که دور هیئت حاکمه ی بوش جمع شده اند. این هیئت حاکمه و پشتیبانان آن تمام حقوق دمکراتیک (حق یک زندگی صلح آمیز، حق اشتغال، حقوق شهروندی، حق سازماندهی، محافظت از قانون اساسی، سایر حقوق اجتماعی و غیره)  و همه ی سازمان های دمکراتیک را، که از اتحادیه ها شروع می شود، تهدید می کند. بنابراین وظیفه ی اصلی در این لحظه چیزی جز تصمیم گیری برای محدود کردن قدرت سیاسی و تاثیر گذار راست افراطی و حرکت بسوی مرحله ی بالاتری از مبارزه نیست.

 

در این مرحله، وقتی مانع اصلی برای پیشرفت اجتماعی قدرت شرکت هاست، وظایف جدیدی مانند قطع بودجه ی نجومی نظامی و وارد شدن به اقتصاد مبتنی بر صلح، در دستور کار قرارمی گیرد. اختصاص اعتبار کامل برای بخش عمومی، هفته ی کاری کوتاه تر، اصلاحات انتخاباتی و سیاسی، ایجاد مانع برای جابجائی سرمایه، برداشتن قدم های اساسی برای ازبین بردن فقر و نابرابری، بهبود سیستم مالیاتی، کمک به شرکت های کوچک و متوسط، ایجاد محدودیت بر ساختارها و شیوه های سرکوبگرانه دولتی، و سیاست خارجی ای که از خلع سلاح، صلح و روابط  ی مبتنی بر احترام متقابل صحبت کند.

 

و در نهایت اینکه در مرحله ی سوسیالیسم، مبارزه برای دمکراسی بسیار گسترده تر و حتی دارای ظرفیت های بالاتری نیز خواهد شد.  به عبارت دیگر میانبری وجود ندارد که بدون گذر از راه مبارزه برای دمکراسی به سوسیالیسم بینجامد. هرکس چنین روشی را برگزیند، به سرعت منزوی خواهد شد.

 

زمانی لنین نوشت:"این اشتباه بزرگی است که فکرکنیم مبارزه برای دمکراسی، پرولتاریا را از انقلاب سوسیالیستی دورمی کند، یا برروی آن سایه می اندازد و بر آن سرپوش می گذارد. برعکس، بدون تجربه ی دمکراسی کامل، سوسیالیسم پیروز وجود نخواهد داشت و بنابراین پرولتاریا نمی تواند بدون مبارزه ی انقلابی و مداوم برای دمکراسی بر بورژوازی پیروز شود." ( انقلاب سوسیالیستی و حق ملت ها برای خودمختاری)

و در شرایطی دیگر وی نوشت:

" یک کمونیست حتی برای یک لحظه نباید از یاد ببرد که پرولتاریا بطور حتم باید برای سوسیالیسم به مبارزه ی طبقاتی بپردازد... در این شکی نیست. وجود یک حزب طبقاتی جداگانه، مستقل، و مستحکم سوسیال دمکرات ضرورت مطلق دارد. در این نیز تردیدی نیست که تاکتیک یورش مشترک ما با بورژوازی ماهیتی موقتی دارد و ما وظیفه داریم متحدمان را شدیدا زیر نظر داشته باشیم ... اما با این وجود، اگراز این ها چنین استنباط کنیم که باید وظایف ( دمکراتیک) خود را - که در این لحظه بسیار حیاتی است - هر چند  بطور موقت و گذرا،  فراموش کنیم، نادیده بگیریم و یا  از آن صرف نظر کنیم، ابلهانه و ارتجاعی است." (دو تاکتیک سوسیال دمکراسی) 

من فکر نمی کنم که همیشه این درک از مبارزه ی دمکراتیک در تفکر و عمل ما وجودداشته است. البته شما ممکن است تعجب کنید که این مفاهیم کجای طبقه و مبارزه ی طبقاتی قرار می گیرد. آیا باید از آن ها پوستری تهیه کرد و مانند عکس اسب قهرمانی که دیگر برای مبارزه بسیار پیر شده به دیوار آویزان کرد؟ آیا آن ها ربطی به سیاست های قرن بیست و یکم ندارد؟ آیا چیزی جانشین آن ها شده است.

 

بی شک، طبقه و مبارزه ی طبقاتی در کانون زندگی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، و فرهنگی ما قراردارد. اما این مبارزات از سایر انواع تحلیل و مبارزه جدا نیستند. چیزی به عنوان مبارزه ی صرف طبقاتی، و یا مبارزه ی صرف دمکراتیک، بجز در سطوح بالای تئوریک وجود ندارد. وقتی از موضوعات تئوریک دور شده و به واقعیت های عینی سیاسی نزدیک تر می شویم، مبازره ی طبقاتی و دمکراسی درهم آمیخته می شوند و در فرایند پیچیده و پویای سیاسی و اجتماعی که با منطق انباشت سرمایه شکل گرفته وآن را شکل می دهد، جا می گیرد.  آیا این درهم شده گی را نمی توان در مبارزه برای جلوگیری از خصوصی سازی امنیت اجتماعی یا پایان دادن به اشغال عراق یا جلوگیری از کاندید شدن قضات مرتجع یا حفظ اقدامات حمایتی و حق سقط جنین، یا تحکیم حق کارگران برای سازماندهی  مشاهده نمود؟ آیا امکان دارد هرکدام از این مبازرات را فقط با زبان مبارزه ی طبقاتی و یا مبارزه برای دمکراسی بیان کرد؟

 

مبارزه برای دمکراسی اتحاد طبقه و مبارزه ی طبقاتی را درهر مرحله ای، ازجمله مرحله ی سوسیالیستی، بی اندازه قدرتمندتر می کند و به همین دلیل، تغییر در تعادل قدرت به نفع طبقه ی کارگر می تواند قدرت و شدت تازه ای به جنبش دمکراتیک بدهد. یک قدم فراترمی رویم، تغییر کیفی و قطعی در قدرت طبقه ی کارگر و متحدانش چشم انداز و امکانات دمکراتیک جدیدی بوجود می آورد که استثمارشدگان وستم کشیدگان فقط آن را به رویای دیده اند.

 

مبارزه علیه نژادپرستی  

 

در مرکز مبارزه برای دمکراسی و سوسیالیسم مبارزه علیه نژادپرستی برای برابری کامل نژادی وجود دارد. علیرغم ادعای متفکران جناح راست که در محافل نخبگان، دانشگاه ها، و رادیو و تلویزیون پخش می شود، ما در دوران بعد از نژادپرستی، بعد از حقوق مدنی زندگی نمی کنیم. برعکس، نژادپرستی هنوز مسئله ی مطرحی است. نژادپرستی بعنوان شکلی از استثمار و ستم درطول زمان تغییر شکل می دهد، اما ما نباید برخی از جنبه های حاد را آن که طی ده ها سال نهادینه شده وعمومیت یافته از چشم دور نگهداریم. آن ها عبارتند از:

 

اول: تحقیرنژادی و جدا سازی نژادی - جدائی نژادی و ملی مردم را به طرف شرایط بدترزندگی می راند.

دوم: تبعیض نژادی عمیقا در روابط، ساختارهای سازمانی و سیستم سرمایه داری ریشه دارد.

سوم: نژادپرستی برتری های سیاسی، اقتصادی، و ایدئولوژیک زیادی برای طبقه ی سرمایه دار قائل است.

چهارم: گذر از برابری رسمی و قانونی به برابری واقعی و مستمر نیاز به برقراری نظمی دوباره در روابط سیاسی، اقنصادی، و فرهنگی و سازمانی جامعه دارد.

پنجم: کارگران سفید علیرغم برخورداری از شرایط بهترزندگی نسبت به خواهران و برادران رنگین پوست خود، دارای منافع مادی و معنوی در مبارزه علیه نژادپرستی و برای برابری کامل مردم تحت ستم هستند.

ششم: تحت ستم قراردادن مردم از نظر نژادی و ملی تنها یک مسئله ای مربوط به نژادپرستی نیست، بلکه مسئله ای مربوط به استراتژی تاریخی فعالان اجتماعی ما در شکل دهی سیاسی به کشور است. در واقع هر ملت ستمدیده ای سنت های عمیق سیاسی، آگاهی ها و آرزوها، شبکه های سازمانی ، و روش های مبارزه ی شکست ناپذیر خود را به همراه می آورد. وبه این ترتیب، ظرفیت سیاسی هر بخش از جبهه ی مردمی، از جمله و بویژه جنبش کارگری، و کل این جبهه به شدت تقویت می شود. 

و سرآخر اینکه، پیشرفت های دمکراتیک، طبقاتی، و سوسیالیستی در کشورما زمانی کسب می گردد که تعداد قابل توجهی از کارگران و مردم سفید پوست در مبارزه ی مداوم و مستمر برای برابری و علیه نژادپرستی به مردم رنگین پوست بپیوندند.

 

بخش دوم

بخش نخست  

بازگشت به صفحه نخست                                   

Free Web Counters & Statistics