نویدنو:20/09/1386                                                                     صفحه قابل چاپ است

 نویدنو: مقاله حاضر بخشی از کتاب رفیق سام وب صدر حزب کمونیست امریکا، تحت عنوان " واکنش ها به سوسیالیسم" است. ترجمه کامل این کتاب طی چند شماره تقدیم خوانندگان گرامی خواهد شد. امیداست نگاه حاکم بر این نوشتار بتواند در درک بهتری از شرایط کنونی جهان مفید واقع گشته وچراغی فرا روی رهروان سوسیالیسم علمی فرار دهد.مطالعه دقیق آن را به تک تک خوانندگان توصیه می کنیم .

 

واکنش ها به سوسیالیسم - بخش پنجم

نوشته ی : سام وب صدر حزب کمونیست امریکا - برگردان: هما احمدزاده

 

 

 

گسیختگی سیاسی      

 

حتی زمانی که از هم گسیختگی سیاسی رخ می دهد، نه کامل خواهد بود و نه غیرقابل بازگشت. بعداز انتقال قدرت، به احتمال قوی، زندگی سیاسی اجتماعی شبیه همان دیروزش خواهد بود و قدرت به ستیز خود ادامه خواهد داد. با تمام پیچیدگی ای که فرایند انقلاب در هر زمان دارد،  وقتی انقلابیون ابزارهای قدرت را بدست می گیرند، این پیچیدگی حتی بیشتر هم می شود. در چنین شرایطی، که به اندازه ی جنگ نظری اهمیت دارد، هیچ جانشینی برای سیاست های صحیح و جنبش توده ای وجود ندارد. مقدم برهرچیز باید معیارهای دمکراتیک را تبدیل به قانون کرد تا دشمن طبقاتی را تضعیف کند و افراد آن را از دستگاه های حکومتی بیرون کشید، و درهمان زمان قدم های لازم را برای توسعه حقوق دمکراتیک و اقتصادی برای میلیون ها نفر برداشت. بنابراین انقلاب یک عمل مجزا نیست، بلکه یک سری حوادث با فرایندی پیچیده است که درطول زمان گسترش می یابد.

 

مسیر خاص ملی     

 

اگرچه برخی جنبه های مشترک و ریشه ای در انقلاب ها وجود دارد، اما هیچ انقلابی قابل تقلید نیست. قدرت سیاسی باید از دست یک طبقه به طبقه ی دیگر منتقل شود، تغییرات اقتصادی و فرهنگی صورت بگیرد و سازمان ها ی دولتی دست به دست شوند. این مرحله ی انتقال می تواند به روش های گوناگونی صورت بگیرد، تصور وجود روشی واحد برای همه ی شرایط به هیچ وجه درست نیست.

 

 با در نظرگرفتن شکل های گوناگون انتقال به سوسیالیسم، ما باید در کمال سرزندگی مسیر خاص ملی خود را ارائه کنیم. اگرچه باید تجربه ی سایر کشورها را مورد مطالعه و بررسی قراردهیم، شکل، ابعاد و سرعت پیشرفت آن تجربه ها نباید مانع بروز خلاقیت های سیاسی ما شود و علیه جوهر تفکر لنینی حرکت کنیم. او می گفت: "تمام کشورها به سوسیالیسم خواهند رسید، شکی در این نیست، اما آن ها از یک راه به آن نمی رسند، هر کدام با ویژگی خاص خود، با شکلی از دمکراسی، با درجه ای از دیکتاتوری پرولتاریا و با سرعتی متفاوت از جنبه های مختلف زندگی اجتماعی در فرایند انتقال به سوسیالیسم شرکت خواهند کرد. چه از نقطه نظر تئوری و چه از نقطه نظر پراتیک هیچ جیز ابتدائی تر یا مسخره تر از این نیست که "به اسم ماتریالیسم تاریخی" این وجه از آینده را با یک رنگ یکنواخت خاکستری نقاشی کنیم." (کاریکاتور مارکسیسم و اقتصادگرایی امپریالیستی)

 

لنین، در موقعیتی دیگر، البته با درنظرگرفتن شرایط روسیه، گفت: "ما تئوری مارکس را چیز کامل و غیرقابل تغییر نمی دانیم: برعکس، ما به این نتیجه رسیده ایم که این تئوری فقط  سنگ پایه ی اولیه ی علمی را بنیاد گذاشته که اگرسوسیالیست ها بخواهند همراه با زندگی به جلو بروند، باید آن را بطور همه جانبه توسعه و ارتقا دهند. ما فکرمی کنیم برای سوسیالیست های روسی بکارگیری مستقل تئوری مارکس به شکل ویژه ای اهمیت می یابد، زیرا این تئوری فقط خطوط کلی اصولی راهنما را ارائه می هد، که ... در انگلیس متفاوت از فرانسه و در فرانسه متفاوت از آلمان و در آلمان متفاوت از روسیه بکارگرفته می شود.( برنامه ی ما)  

 

فیدل کاسترو نیز اخیرا همین مضمون را بازتاب داد:

" جنبش توده ای بس عظیمی در حال ظهور است و فکر می کنم که این جنبش نقشی اساسی در مبارزات آینده اجرا خواهد کرد. تاکتیک های جدید بوجود خواهد آمد: نه به سبک بلشویک ها و نه حتی به سبک ما، زیرا که متعلق به دنیای متفاوتی است. و این نباید کسی را بترساند. ما باید با حداکثر توان عینیت گرایی خود شرایط جاری را که مبارزه در آن بسط می یابد ببینیم و تحلیل کنیم... راه های دیگری هم وجود خواهد داشت که در آن، شرایط انتقال این دنیا به دنیایی دیگر بوجود بیاید." (ایسوان مزاروش - مانتلی ریویو).

 

اگر بخواهم کتابی درمورد راه کشورمان به سوسیالیسم بنویسم، ویژگی های خاص را نه ضمیمه که در متن اصلی آن قرار می دهم . برای مثال، دست بر روی احساسات دمکراتیک مردم آمریکا ویا تاثیر قدرتمند نژاد و جنسیت برسیاست، فرهنگ، آگاهی، و مسیرهای تاریخی طی شده توسط ملت مان می گذاشتم و اینکه بینش ما از سوسیالیسم باید باور انکار ناپذیر به کامل کردن وظایف دمکراتیک ناتمام و به ارث رسیده و همچنین توسعه ی دمکراسی را در بر بگیرد. این کار با از بین بردن نژادپرستی و جایگزینی آن با مردم سالاری آغاز می شود.

 

بی توجهی به ارزش  دمکراسی، مبارزه علیه نژادپرستی و ستم جنسیتی، حتی به میزان بسیار اندک، جنبش سوسیالیستی را به حاشیه ی سیاسی خواهد راند. ما همچنین باید پیش بینی کنیم که چندین حزب و جنیش در راه ما به سوسیالیسم، همراه ما خواهند بود و در یک سری از مسائل وهمچنین تاثیر گذاری بر مردم با ما همکاری کرده و در عین حال به رقابت خواهند پرداخت. این کار حتی اگر ما حزب رهبر جنبش هم بشویم لازم است. چنین عملی نه تواضع است نه خود ستایی.

 

انتقال صلح جویانه   

واضح است، که جنبش سوسیالیستی باید در جستجوی انتقالی صلح جویانه و بدون خشونت باشد. اما این بدین معنی نیست که ازمردم آمریکا بخواهیم تا تنها داور فرایندهای اجتماعی - اقتصادی کشور ما باشند. طبقه ی حاکم، مانند طبقات حاکم سایر کشورها، به هیچوجه زیربار امضاء چنین قراردادی نخواهد رفت. چنین تقاضائی نه تنها باید توسط مردمی بپاخواسته، حاضر در صحنه و متحد پشتیبانی شود، بلکه به توانائی جنبش سوسیالیستی در بهره برداری از موقعیت های خود در ساختار کشور برای از تحرک انداختن و محدود کردن نهاد های قدرت حاکمه نیز یاری رساند.  بنابراین امید به اینکه با نادیده گرفتن مبارزه دراین عرصه ها، می توان به انتقالی صلح جویانه دست یافت، باوری خطرناک است.

 

برخی می گویند صحبت از انتقال صلح جویانه به سوسیالیسم چیزی بجز گفته های توخالی، ساده لوحی و درس نگرفتن از تاریخ نیست. آیا این درست است؟ اگرچه مثال هایی حاکی از استفاده از زور توسط طبقات حاکم برای عدم تغییر جامعه وجود دارد، مثال هایی هم هست که در آن رژیم های فاسد و غیرقابل اعتماد بدون خونریزی توده ای، کنار گذاشته شده اند. رژیم خشن آفریقای جنوبی بدون اینکه کشور وارد جنگ داخلی شود، قدرت را تحویل نیروهای آزادیخواه داد، در پرتقال و اسپانیا دولت بورژوازی دمکراتیک جانشین رژیم های فاشیستی شد، هوگو چاوز و حامیان وی تغییرات بنیادینی را در ونزوئلا ایجاد کردند، و تصور چنین تغییرات سیاسی در سایر نقاط آمریکای جنوبی بی منطق نیست.

 

بنابراین انتقالی صلح جویانه امکان پذیراست. این نوع انتقال ممکن است زمان بیشتری ببرد و نیاز به مصالحه هایی داشته باشد، اما مردم کشور ما بطور یقین احساس میکنند پذیرش این مصالحه ها و طول زمان، اگر مانع خونریزی شود، ارزشمند است. کشتارهای بی حد و از دست دادن جان انسان های بسیار در قرن بیستم حساسیت بسیاری را در خانواده ی بشریت برانگیخته است. من یقین دارم که مردم کشور ما زمین و زمان را برای جستجو و یافتن راهی صلح جویانه به سوسیالیسم زیرورو خواهند کرد، وما هم با صراحت کامل باید سخنگوی چنین خواسته ای باشیم. همانطور که قبلا هم گفته ام مهمترین ایده ی سوسیالیسم پایان دادن به خشونت در تمامی زمینه هاست.

 

یک روز بعد

 

دید جنبش کمونیستی این بود که بعد از اینکه نیروهای انقلابی قدرت سیاسی را بدست گرفتند، دوره تحکیم قدرتشان تقریبا کوتاه خواهد بود و اشکال جدیدی از قدرت مردمی پیدا خواهد شد که جانشین سازمان های سیاسی فاسد می شود، و نیز اینکه با به دست گرفتن قدرت توسط مردم دیگر هیچگاه آن را واگذار نخواهند کرد. ما همچنین فرض می کردیم که دولت سوسیالیستی دست به اعمال زیادی خواهد زد و دسترسی به زندگی اجتماعی، فرهنگی، و مدنی، ازجمله کنترل رسانه های ارتباط جمعی را توسعه خواهد داد.

 

فرض دیگر این بود که روابط  بازار به سرعت جای خود را به برنامه ریزی مرکزی خواهد داد. و فرضیه ی دیگری داشتیم مبنی بر اینکه سوسیالیسم را می توان تا حد مالکیت اجتماعی بعلاوه برنامه ریزی فراگیر کاهش داد و در نهایت آنکه - البته ما هیچگاه به روشنی بیان نکردیم - حزب جامعه ی سوسیالیستی را به پیش خواهد برد. می خواهم بطور خلاصه هرکدام از این فرضیه ها را از دید تجربه و دیدگاه نظری نوین مورد بازبینی قراردهم.

 

اگر ما اصرار داریم که طبقه ی حاکم به خواسته های انتخاباتی تن دردهد، باید شکست خود را - اگر دولت ائتلاف چپ در رای گیری شکست خورد - قبول کنیم. درگذشته ما این را قبول نداشتیم، و یا با لجبازی قبول می کردیم. اما اکنون- نه به دلایل تاکتیکی- باید با کمال اطمینان گفت که خواسته ی دمکراتیک مردم بالاتر از هر چیز قرار دارد. هر مقاومتی در مقابل این نکته تاثیرمنفی فراوانی برروی خواسته ی ما مبنی برنماینده مردم و ادعای حزبی توده ای خواهد داشت. مردم آمریکا بدلایل کافی با پاره کردن "اعلامیه حقوق شهروندی" (  Bill of Rights) و قانون اساسی، با تضعیف سیستم کنترل و تعدیل قدرت سیاسی متمرکز، آزادی های سیاسی و فردی، و یا تخریب ساختار سیاسی مبتنی نمایندگی شان مخالف اند.

 

آن ها خواستار گسترش، تعمیق و اصلاح تمامی آن ها براساس قول های انجام نشده ی دمکراسی در کشور ما، خواسته های دمکراتیک جدید، و نیازها برای ساختن سوسیالیسم خواهند بود.  شما شاید فکرکنید که این حرف ها برخلاف اصرار لنین بر این است که: "طبقه ی کارگر بپا می خیزد و ماشین دولتی را نابود می کند و خود را فقط محدود به دردست گرفتن آن نمی کند". من بر آنم که غیر از ساختار قدیمی سرکوب و خشونت که باید نابود شود، کار اصلی انتقال محتوای طبقاتی ساختارهای سازمانی و اداری کشور است. انقلاب ها پیوستگی امور را با تغییرات بسیار عمیق تلفیق می کنند.

 

امروزه میلیون ها نفر از مردم با فرایندهای سیاسی احساس بیگانگی می کنند. نزدیک به نیمی از جمعیت رای نمی دهد. بسیاری ازمردم این احساس را دارند که دولت ارتباطی به زندگی روزمره ی آن ها ندارد، و حتی مانعی برای رسیدن به آرزوهایشان است. برای غلبه براین حالت، درطی فرایند انقلابی به احتمال قوی سازمان های جدید مردمی و نوعی از حکومت مستقیم ظهورخواهد کرد که میلیون ها نفر را به عرصه ی مبارزه خواهد کشید و قدرت سیاسی را به منشاء آن واگذار خواهد کرد.

 

با در دست داشتن دولت، تجربیات سازندگان سوسیالیسم در قرن بیستم حاکی از آن است که سازمان های غیردولتی و یا سطوح پائین دولت باید بسیاری از اعمالی را انجام دهند که قبلا در سطوح بالای دولت صورت می گرفت. بدون شک قدرت فدرال هنوز نقش مهمی خواهد داشت. اما باید قبول کرد که چنین قدرتی بسیار دور از دسترس توده ی مردمی است که قراراست تبیین کننده و سازنده ی جامعه ی نوین باشد.

 

مانند سایر دولت های طبقاتی، دولت سوسیالیستی هم رفتاری قهرآمیز دارد، اما یک تفاوت مهم وجود دارد: این دولت همچنان بی نهایت مردمی تر و آزادی بخش تر از انواع پیشین خود است. برخی به ایده ی قهرآمیز بودن دولت سوسیالیستی واکنش نشان می دهند، اما پاسخ من به آنان این است که: مخالفین سوسیالیسم به احتمال زیاد با روی خوش شکست شان را نمی پذیرند. تجربه ی تاریخی حاکی از آن است که آن ها با استفاده از ابزارهای قانونی و غیزقانونی بشدت حمله خواهند کرد. بنابراین، قوانینی که انقلاب را محافظت و تقویت می کنند، باید به بکار گرفته شوند و پلیس، نیروی نظامی، و سایر سازمان های بازدارنده منحل شوند و در خطی دیگر بازسازی شوند.

 

این بدین معنی نیست که مخالفان دولت جدید باید همگی به زندان انداخته شوند یا رفتار بدتری با آن ها بشود. در واقع ، یک جامعه ی سوسیالیستی باید مجازات مرگ و هر نوع شکنجه را لغو کند. مارکس نوشت:"... اگر غیرممکن نباشد، مشکل خواهد بود اصولی را در جامعه بنیان گذاشت که براساس آن کیفر یا اقدام به مجازات مرگ بتواند بنیان شکوهمند در مدنیت شود." و این در حالی ست که مارکس اشاره به قرن 19 بریتانیا دارد که درمرحله ی بسیار پیچیده ی انقلاب صنعتی قرار داشت. من عمیقا اعتقاد دارم که منظور او آن بوده که در جامعه ی سوسیالیستی اثری از مجازات اعدام نباید باشد.( نیوبورک دیلی تریبون 18 فوریه 1853 )

 

البته اگر مخالفین سوسیالیسم قانون شکنی کنند، باید منتظر مجازات مناسب باشند، اما دولت سوسیالیستی باید در مقابل ایده های مبهمی که حقوق دمکراتیک را شدیدا و بطور خودکار تضعیف می کنند، مقاومت کند، نه اینکه دروقایع بعدی انقلاب آن را بسظ دهد. دلیل دیگرخصلت قهرآمیز دولت آن است که قوانین، آئیننامه ها، و دستورالعمل های جدید که تعامل بین سازمان ها و شهروندان را دگرگون می کنند، تصویب و الزامی می شوند، اگرچه دولت نباید اختاپوس وار به هر سوراخ کوچک زندگی اجتماعی چنگ بیندازد. باید فضا برای جامعه ی شهری و سازمان های غیردولتی گسترش یابد و کاملا شفاف و روشن شود، بطوریکه لازم نباشد دولت به فضای جامعه دائما سرک بکشد.

 

در ضمن، دولت سوسیالیستی وجه آزادیبخش هم دارد که باید به آن توجه بیشتری شود. این دولت بطور گسنرده ای حقوق سیاسی، اقتصادی، و اجتماعی را گسترش خواهد داد و بهترین شرایط را برای اکثریت مردم برای برخورداری از یک زندگی سرشار از آزادی و کار مولد فراهم خواهد کرد. زمانی فکرمی کردم برای پاک کردن صدمات اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، و روانی ای که سرمایه داری به میلیون ها نفر وارد کرده، یک قرن وقت لازم است، اما بعداز اینکه کوبا را دیدم قانع شدم که کشوری آزادیخواه، مردمی پرانرژی و جامعه ای اصیل می تواند تاحد قابل توجهی این زمان را کاهش دهد.

 

دو وجه یک جامعه ی سوسیالیستی- قهرآمیزو آزادیخواهانه- بطور دیالکتیکی باهم در ارتباط اند، اما در طول زمان خصلت قهرآمیزی آن بتدریج محو می شود. برعکس دولت های طبقاتی پیشین که طبقه ی حاکم اقلیتی استثمارگر است و جاه طلبی عظیم را برای گسترش قلمرو اش را دامن می زند و به همین دلیل به ابزار اعمال قهر بزرگی نیاز دارد، دولت سوسیالیستی ریشه در یک سری از ارتباطات اقتصادی غیر استثماری دارد که منافع اکثریت بزرگی را نمایندگی می کند، و خواست های امپراطوری ندارد، و( درمورد کشور ما) که ترسی از دخالت خارجی ندارد، احتیاجی به چنین ساختاری ندارد.

   

دولت سوسیالیستی باید دولتی قانون مدار باشد. قانون باید در کنار سایر مسائل، آزادی فردی اشخاص را حفظ کند و مانع رفتارهای دلخواهانه ی مامورین دولت شود. من درست بدین دلیل به این امر اشاره می کنم که خشونت ها در جوامع سوسیالیستی معمولا به نام حفاظت از سوسیالیسم صورت گرفته و در بعضی موارد این خشونت ها توده ای بوده است.

 

تصور ما از "اعلامیه حقوق شهروندی" (Bill of Rights) سوسیالیستی، تصوری ست که گس هال بیان کرد. و آن بدین معنی ست که سوسیالیسم مورد تایید ما هیچ کوتاهی در دفاع از آزادی های فردی و نقش دمکراسی در تاریخ ملت ما بر مبنای آن اعلامیه نخواهد داشت. هربرت آپتکر[1] زمانی توشت:" مارکسیسم تمایل داشته که پرسش های مربوط به قدرت مطلق و زورمطلق را ندیده بگیرد و به جای ان واقعیت قدرت و زور را براساس ... پایه ی مادی ای ببیند که از آن سرچشمه گرفت ه است. اما مارکسیسم به قدرکافی خود را با واقعیت های قدرت و نفوذ که منطق و گرایش های خود را دارد، درگیر نکرده است... ما ممکن است... آن را بعنوان ایده آلیسم رد کرده یا تمایل به نادیده گرفتن آن و به حداقل رساندن واقعیت های مادی و طبقاتی جامعه و سیاست داشته باشیم... اما نباید واقعیت قدرت را همانطور که هست و بر فعالیت مردم، جدا از طبقه یا ریشه های مادی آن قدرت تاثیرمی گذارد، نادیده بگیریم. (لیتیکال افیرز[2]، اوت 1956)

 

ای پی تامپسون[3]، که وی نیز تاریخدانی مارکسیست است در مقاله ی اخیر خود با طنز بیشتر، اما نه با شفافیت کمتر، نوشت: "به من گفته می شود، درست در زیر خط افق، شکل جدیدی از قدرت طبقه ی کارگر درحال خیزش است، که براساس سیستم روابط تولیدی برابر بنیان نهاده شده، که احتیاجی به بازداری و نفی ندارد و می تواند از محدودیت های منفی قوانین بورژواری رها شود. یک تاریخدان نمی تواند درمورد چنین پروژه ی اتوپیائی اظهار نظر بکند. تنها چیزی که او می داند آن است که هیچ شواهد عینی ای برای این امر نیست. پیشنهاد وی می تواند این باشد: پیش از آنکه تحلیلی ارائه دهید، این قدرت جدید را یک یا دو قرن زیر نظر داشته باشید." ( ویگز اند هانترز)

 

و در نهایت اینکه دولت سوسیالیستی در عمل و نگرش خود لائیک است، اگرچه آزادی همه ی مناسک مذهبی و مردمی را کاملا می پذیرد و مخالف هرنوع تبعیض مذهبی است. در جامعه ی سوسیالیستی مردم مومن جایگاه و نقش حیاتی خواهند داشت. در ضمن باید جلوی تلاش برای تحمیل این یا آن مذهب در سیاست و آئین و مراسم کشور را گرفت. این برخلاف ماهیت سنت سکولار کشور ماست که زمان های طولانی در خدمت جامعه ی ما بوده است.

 


 

[1] Herbert Aptheker

[2] Political Affairs

[3] E.P. Thompson

 

بخش چهارم

 بخش سوم

بخش دوم

بخش نخست  

بازگشت به صفحه نخست                                   

Free Web Counters & Statistics