نویدنو:14/09/1386                                                                     صفحه قابل چاپ است

 نویدنو: مقاله حاضر بخشی از کتاب رفیق سام وب صدر حزب کمونیست امریکا، تحت عنوان " واکنش ها به سوسیالیسم" است. ترجمه کامل این کتاب طی چند شماره تقدیم خوانندگان گرامی خواهد شد. امیداست نگاه حاکم بر این نوشتار بتواند در درک بهتری از شرایط کنونی جهان مفید واقع گشته وچراغی فرا روی رهروان سوسیالیسم علمی فرار دهد.مطالعه دقیق آن را به تک تک خوانندگان توصیه می کنیم .

 

واکنش ها به سوسیالیسم - بخش نخست

نوشته ی : سام وب صدر حزب کمونیست امریکا - برگردان: هما احمدزاده

 

در آنجا

 

 

دوباره باز می گردم

از جهان دیگری

که گاه از اینجا هم پیداست

از درب آبی این آسمان

 

در آنجا

بر سر همه سقفی ست

تا در زیر آن عشق بورزند

و آتشی

تا همه از تابشش گرم شوند

برای هر دستی چرخی ست

برای هر بی قراری جاده ای

و تو در آنجا - در آن  کشور دور - با منی

در میان مزرعه های درو شده ی شاد

و نوری که بر سطح پوستمان می درخشد

و خیابان های دراز فقر که پایان یافته اند

چنان گفته های یکی شاعر در دل دریا

 

 دوباره باز می گردم

از جهانی دیگر

با دستانی پر از باد

در حالی که صبحی پرشکوه را شاهدم

با خواهران و برادرانی

که آزادی صلح آمیزی را

در زیر پوست آسمان تنفس می کنند

 

می خواهم که من و تو هم برخیزیم و

هین الان به راه بزنیم

خندان و شاد به سوی آن مقصد

به آن سویی که همیشه به دنبالش بوده ایم

از همان اولین روزی که

به خاطر پول خونی به زمین ریخته شد

 

گاهی از همین جا هم می شود آن را دید

در سیاه ترین چشم های خشمگین مردمان.

ربرت ادواردز

 

 

مهم ترین وظیفه ی سیاسی ما در این لحظه، گردهم آوردن نیروهای اجتماعی لازم برای شکست بوش و متحدانش در کنگره و سایر نهادهاست.

فوریت این وظیفه برای سوسیالیست ها و کمونیست ها نباید به مجوزی تبدیل شود که فعالیت های اجتماعی خود را مسکوت بگذارند. برعکس ما باید نگرش سوسیالیستی خود را به میان مردم ببریم، هرچه باشد ما یک حزب کمونیست هستیم و سوسیالیسم مشخصه ی اصلی ماست.

طبقه ی حاکم، در ایجاد سوء برداشت مردم از سوسیالیسم کوتاهی نمی کند. در واقع، نهادهای متشکل از نخبگان فکری با فروپاشی اتحادشوروی و دیگر کشورهای سوسیالیستی، اعلام داشته اند که سوسیالیسم نه تنها آسیب دیده، بلکه بطرزی غیر قابل بازسازی آسیب دیده است.

درهمین حال و به تدریج، این موضوع در سوی دیگر طیف نیروهای سیاسی نیز به نوشته ها راه می یابد. در نگاه اول، ممکن است عجیب به نظر بیاید که سوسیالیسم چنین ضربه ی بزرگی در دهه ی گذشته خورده باشد. اما با بررسی دقیق تر متوجه خواهیم شد که این سخن گزافی نیست.

سرمایه داری در قطار رو به پیشرفت خود نیروهای اپوزیسیون جدیدی را به میدان می آورد. مسلما، آن ها هنوزازسوسیالیسم آن درکی را ندارند که ما داریم، اما آن ها هم جامعه ای را می خواهند بدون مشقت، ستم، اضطراب، فشار، و بهره کشی لجام گسیخته که همگی از نشانه ها و مشخصه های سرمایه داری امروز اند. آن ها آینده ای امن و سرشار از همبستگی اجتماعی می خواهند. آن ها هم بر حق تعیین سرنوشت خود اصرار می ورزند و مشتاق گسترش آزادی، و تشنه ی زندگی ای سرشار از شادی، و در یک کلام، خواستار بهشت کوچکی برروی زمین اند.

روشن است که ازاین ساختار احساسی  نمی توان بلافاصله وجود پایگاه توده ای برای سوسیالیسم را نتیجه گرفت، اما این بدین معناست که ما می توانیم نگرش خود را به میان مخاطبان بیشتری از مردم ببریم. و این کار می تواند تاثیر مثبتی برروی مبارزه طبقاتی و دمکراتیک و طبعا چشم انداز بلند مدت سوسیالیسم بگذارد. این تصادفی نیست که رفرم های بزرگ ایجادشده درقرن بیستم زمانی بوقوع پیوسته که ایده های سوسیالیستی بخش بزرگی از جهان را در بر می گرفت.

چهره ی نمایانگر

امروزه در دفاع از سوسیالیسم ما نمی توانیم تنها به تکرار گفته های مارکس و انگلس پسنده کنیم. هر قضاوتی که داشته باشیم چه آن را یک موهبت بدانیم یا یک مصیبت، ما نمی توانیم طوری عمل کنیم که انگار سوسیالیسم مشخصه ی دنیای توسعه یافته در قرن بیستم نبوده است. حداقل می توان گفت که آن تجربه تجربه ای دگرگونساز و متناقض بوده است.

از یکطرف، سوسیالیسم جوامع عقب مانده را ارتقاء داد و مدرنیزه کرد. مهمترین حقوق اقتصادی و اجتماعی آن ها را تامین و به رهایی کشور ها از نظام استعماری کمک نمود. تقش غیرقابل انکار در شکست نازیسم داشت. با حضور خود به طبقه ی حاکم در کشورهای سرمایه داری فشار وارد آورد  تا به طبقه ی کارگر و جنبش های دمکراتیک توجه کنند، ونزدیک به پنجاه سال همچون سدی در مقابل جاه طلبی های خشونت بار امپریالیسم آمریکا ایستاد.

از طرف دیگر، کوتاهی ها و اشتباهات صورت گرفته در سیاست، اقتصاد، و امور فرهنگی، و جنایات بزرگ و غیرقابل بخششی که نسبت به مردم اتحاد شوروی و جامعه سوسیالیستی در زمان استالین صورت گرفته، بقدری جدی بوده که در انتها بدون کوچکترین اعتراضی از سوی شهروندان و احزاب حاکم منجر به سقوط اتجاد شوروی (.و کشورهای بلوک شرق) شد.

  تمامی این ها، با توجه به چالش ها و حساسیت های مربوط به زمان ما- باید به شدت مورد مطالعه و بررسی قرارگیرد و از آن درس های مناسب برای ترسیم یک دورنمای روشن از سوسیالیسم پیشرو گرفت. ضرب العجلی هم برای این بررسی ها نیست و دلیلی ندارد که این مطالعات را با عجله انجام دهیم. ما می توانیم این بحث را با متانت و دقت پیش ببریم زیرا که کشور ما منتظر حاکمیت فوری سوسیالیسم نیست.

مارکسیسم قطعا باید رهبری این بحث را داشته باشد، اما ما باید خلاقانه اصول و روش های آن را بکار ببریم.  اگر از مارکسیسم بطور صحیحی استفاده شود، سیستم بازی است که تجربه های جدید را جذب می کند و ارزیابی و مفهوم های قدیمی را با واقعیت های جدید منطبق می سازد.

برای پر ثمر بودن بحث هایمان ، باید فضایی را بوجود آوریم که رفقا بتوانند بدون تعصب موضوع ها را مورد کنکاش قرار دهند و از برچسب زنی سیاسی، که جانشین نوجه به نکات مثبت تفکر مقابل شده،  بر حذر باشند.

نه باید هیچکس را مجبور به دفاع از هرچیزی دانست که جنبش کمونیستی درگذشته کرده و گفته، و نه باید نقش مدافع منحصر به فرد مارکسیسم – لنینیسم برای خود قائل شد. این نقش بر دوش تشکل هاست، و حتی تشکل ها نیز باید این حرکت را با دقت به پیش ببرند.

انگلس زمانی تاکید کرد:

"... کلمه ی " ماتریالیست" به اصطلاحی در دست بسیاری از نویسندگان جوان آلمانی درآمده، بدین صورت که به همه چیز بدون بررسی عمیق آن این برچسب را می زنند، بعد به این برچسب می چسبند و فکر می کنند که  به سئوال جواب داده اند... تمام تاریج باید با نگاهی نو و از طریقی نو مورد بررسی قرارگیرد."

البته مارکس هم همین نظررا داشت. این دو متفکر بزرگ طبیعت پویایی دنیای سرمایه داری را تحسین می کردند و بر ارتقای خلاقانه ی نگرش خود همراه با تغییر جهان اصرار می ورزیدند و هیچگاه تلاش نمی کردند فاکت ها را به تئوری تحمیل کنند.، نگرش آن ها پویا، خلاقانه، انتقادی، و رها از انحراف بود.

من امیدوارم که در این مقاله نیز این استانداردها رعایت شود. تمرکز اولیه ی من، هرچند به دیگر موارد بی توجه نیستم، بر دوره ی انتقالی فرایند انقلابی است. من تلاش می کنم تا سرحد امکان واقع بین باشم، هرچند که این واقعیت را هم درنظر دارم که هرگونه نظریه پردازی در این تحول باید با احتیاط همراه باشد.

چرا؟ برای اینکه درهر تحولی از یک فرم اجتماعی به فرم دیگر، ویژگی های جدید، حوادث پیشبینی نشده، گردش های ناگهانی، و حتی احتمال عقب نشینی های اجتماعی وجود دارد. تاریخ تحولات اجتماعی بطورکلی ، و طبیعت متنوع تحول به سوسیالیسم در قرن بیستم به خصوص نشان داده است که مسیرهای توسعه ی جوامع نه یکسان است و نه قابل پیش بینی.

لنین در اواخر زندگی پربار خود نوشت:" بطورکلی، تاریخ، و بویژه تاریخ انقلاب ها، همواره از نظر محتوا غنی تر، گوناگون تر، چند وجهی تر، زنده تر و هوشمندانه تر از آن چیزی است که حتی بهترین احزاب، و روشنفکران آگاه و پیشروی مترقی ترین طبقات اجتماعی پیش بینی می کنند. و این به راحتی قابل درک است، زیرا حتی پیشروترین روشنفکران که آگاهی طبقاتی را بازتاب می دهند، سخنگوی درک، تمایلات و تصورات دهها هزار انسانند، در حالیکه در لحظه ی قیام بزرگ و بیرون ریختن تمامی ظرفیت های انسانی، انقلاب ها بوسیله درک، تمایلات و تصورات ده ها میلیون نفر، آنهم همراه با شدیدترین مبارزه ی طبقاتی راهبری می گردد." ( چپ روی کودکانه) .

سوسیالیسم: ایده ای قدیمی

رویای جامعه ای عادلانه و بی طبقه، تاریخی طولانی دارد و طی قرن ها نقطه امید زنان و مردان بسیاری بوده است که تحت استثمار، ستم، و فقر و فلاکت و جنگ به زنجیرکشیده شده اند.

همه ی انقلاب ها، از انقلاب بردگان درزمان باستان گرفته تا انقلاب های سال های اخیر، و همچنین بپاخواستن دهقانان در اروپای فئودال، ریشه در این ایده داشته است. این بینش انگیزه بخش مبارزات زیادی برروی زمین شده که علیه سرمایه داری درحال ظهور قرن 17 و 18 جنگیده اند .

رادیکالترین افراد در جنگ های استقلال طلبانه کشور ما نیز به این دلیل به مبارزه روی آورده بودند تا شیوه دیگری برای زندگی بنیان نهند، شیوه ای مبتنی بر اتحاد، همبستگی و برابری.

جنبش کارگری اوایل قرن نوزدهم به تعاون بین انجمن تولیدکنندگان باور داشت. سوسیالیست های تخیلی پیش از مارکس نیز جزئیات قانون اساسی یک جامعه ی مساوات گرای بشری را پی ریخته بودند.

بنابراین ما نمی توانیم ادعا کنیم که مارکس و انگلس ایده ی جامعه ای را مطرح کردند که اساس آن بر مالکیب عمومی، مشارکت، آزادی و برابری باشد. اما سوسیالیسم دغدغه ی تمام عمر آن ها بود و برعکس اتوپیست ها، حدس و گمان جایگاه کوچکی در نوشته های آنان داشت. آن ها ماتریالیست بودند و واقعیت های عینی، با تمامی پیچیدگی ها و تناقضاتش، نقطه ی شروع حرکت آن ها بود.

روش تجزیه و تحلیل آن ها کمک می کرد که به اعماق توسعه ی سرمایه داری نفوذ کنند و پرده از راز پویایی آن بردارند – پویایی ای که براساس استثمار، فشار، و قوانین حرکت اجتماعی و از سوی دیگر، پیدایش نیروهای طبقاتی و اجتماعی اصلی به چالش گیرنده ی طبقه ی سرمایه داری حاکم شکل گرفته است.

 

بازگشت به صفحه نخست                                   

Free Web Counters & Statistics