نویدنو 22/03/1398
کوبا
سرزمین انقلاب
16-18
کوبا، سرزمین انقلاب
۱۶
همینگوی در هاوانا
ارنست همینگوی بیست یک سال آخر عمر خویش را در کوبا و بیش از همه در
هاوانا گذراند. در زمان خودش این عمل وی سخت به نفع کوبا بود. یک
امریکایی مشهور کوبا را، آنهم در جنگ سرد سخت، برای زیستن انتخاب کرده
بود. میان همینگوی و کاسترو هم دوستی خوبی برپا شد و اهل هیاهو و حتی
تعمق در این باره بسیار نوشتند. وقتی سازمان سیا میخواست سر به تن
کاسترو نباشد و وقت و بیوقت طرح ترور او را میکشید، همینگوی با
کاسترو مینشست و قاب عشق دوستی را میریخت.
شهرت همینگوی در ادبیات داستانی خود به نوعی تشویقگر بسیاری از
روشنفکران و مشاهیر امریکایی و غیره میشد که به کوبا سرازیر شوند.
همینگوی بیشترین کتابهای خود و شهرتش را پیش از آمدن به کوبا به دست
آورده بود، اما مهمترین اثرش که او را دو چندان در جهان مشهور کرد و
برایش جایزه نوبل گرفت، همانا داستان بلند(نول) پیرمرد و دریا ست. این
کتاب حاصل زندگی همینگوی در کوباست. از این کتاب برگردان خوبی به فارسی
به کوشش نجف دربابندری داریم.
همینگوی در هاوانا هر روز از این کافه بدان کافه می رفت و در آنجا به
نوشیدن ککتلهای خوشمزهی کوبایی مشغول میشد. از همین رو این روزها
بسیاری از کافهها این آمد و شد همینگوی آن روز را جهت شهرت و بیش از
همه کسب درآمد خود بکار میگیرند.
در میان این کافهها دوتای آنها از شهرت بیشتر برخوردارند که دیدن و
لحظهای بر آنها درنگ کردن خالی از لطف نخواهد بود. یکی از آنها
Bodeguita del Medio ست که بسیار تنگ و باریک جایی برای نشستن هم
ندارد. این کافه نزدیک همان میدان کاتادرال است. از این کافه به پاس
شهرتش توسط همینگوی بسیاری مشاهیر دیگر دیدن کردهاند و از عکسها آنها
به دیوار همین کافه نقش بسته است. کسانی همچون مارکز، برژیت باردو.
کافهی دیگر فلوریتا el Floridita در آن سوی شهر در نزدیکی میدان پنج
مه یا بهتر گفته باشم در نزدیکی موزه ملی هنر. این کافه برخلاف قبلی به
قدر کافی جای برای نشستن داره و میتوان ساعتهای زمان به موسیقی سپرد
و لذت مکان برد. از در ورودی که وارد میشویم در گوشهی چپ کافه
مجسمهای همینگوی و عکسهایی یادگاری از به جای مانده که توریست را
تشویق به آمدن و ماندن و نوشیدن میکند. در همینجا با یک خانم و آقایی
از شیلی آشنا شدیم. مهربان و دوست داشتنی. ما را دعوت به نوشیدنی مورد
عادت همینگوی میکننند. در این فاصله که ما آنجا هستیم دو گروه موسیقی
هنرنمایی میکنند و مردمان نیمه مست ردیف جلو و مردان نزدیک گروه
موسیقی با هیاهوی زیاد تکرار اشعار را میکنند.
کوبا، سرزمین انقلاب ۱۷
پیش به سوی خانه (موزه) همینگوی Finca Hemingway
به غیر حضرت محمد مسلمانها چندتایی هم بودند که سنت زنگرفتن شان اندک
شباهتی به او داشته است. همینگوی یکی از آنهاست. وی چهار زن رسمی داشت
که دو تای آخر همزمان همچو دو هووی خوب در کنار همینگوی سالها زیستند.
شاید اندک تفاوت این دو پیامبر ادبیات و دین در این باشد که حداقل
همینگوی کتابهایش را خودش مینوشت! دوران دو همسری را همینگوی زمانی
آغاز کرد که زندگی در مرکز شهر هاوانا را سخت دید، پس ویلایی در حاشیه
شهر خرید و از کافهها و کوچههای باریک هاوانا دور ماند.
محل ایستگاه اتوبوسهای میان شهری را از دخترک نارگیل فروش میپرسم. وی
با مهربانی و پرسش از دیگران برایم روی نقشه علامت میزند. آنسوی میدان
بزرگی و در نزدیکی «عمارت ملی» محل اتوبوسها را مییابم. نیم ساعتی
منتظر میمانیم تا اتوبوس بیاید. محل مورد نظر بیرون از شهر هاوانا در
محلی به نام San Francisco قرار دارد. زن مهربانی در صف است و برای
آنکه مطمئن شوم، آدرس و شماره اتوبوس را به او نشان میدهم. با دست حالی
میکند که همینجاست. باز تاکید میکند که نیاز نیست من پولی بابت بلیط
بپردازم! خودش تقبل خرید را به عهده میگیرد! یکبار دیگر بر من اثبات
میشود که سخاوت الزامن از ثروت برنمیخیزد! برای جبران خواهش میکنم که
حداقل از من یک کوک/یورو دریافت کند. شدیدا رد میکند و میفهماند که
این پول بلیط که ارزشی ندارد. ماندهام مهرش را چگونه جبران کنم. هوا
حسابی گرمای سیدرجه نیمه روز است. گرما طلب نوشیدنی میکند.
نزدیکیها کیوسک مانند پیداست. برای خودم و دوستم ماریام (مریم!؟) دو
عدد فانتا میخرم. الحق که خنک ست. نوشابهها اینجا واقعن خنک هستند.
خوشحال میشود.
ساعت تازه چنددقیقهای بعد یازدهونیم ظهر را نشان میدهد که اتوبوس
«پی ۷» از راه میرسد. یکباره صف فشرده میشود و چندتایی هم از فرصت
جهت سبقت بهره میگیرند. اما اعتراض دیگران آنها را خجل میکند و تعلل
در ادامهی کار میکنند. اتوبوس دو تکه و بلند در اندک زمانی پر
میشود. نیم ساعت در راه هستیم. موسیقی از بلندگوهای اتوبوس سرازیر
میشود و هیاهوی اتوبوس و بیرون که از پنجرههای باز داخل اتوبوس
میشوند، موسیقی را همراهی میکنند. نرسیده به ایستگاه مربوطه دوست
مهربان به من آماده باش میدهد و حالی میکند که ویلای همینگوی انسوی
جاده است. عرض جاده را طی میکنم در انتهای خیابان باریکی در ورودی
ماشینرویی را میبینم که انگار به باغی منتهی میشود.
ورودی موزه یا خانه ی همینگوی پنج یورو است. خیابان خوب آسفالت شدهای
مرا به خانه همینگوی هدایت میکند. خانه عملن از سه قسمت شکل گرفته
است. ساختمان اصلی، محل زندگی همینگوی و دو همسرش، برج کنار ساختمان و
بخشی که در حاضر قابل استفاده نیست و متعلق به موزه هم نیست.
ورود به داخل خانه ممکن نیست، اما پنجرههای وسیع و سراسر باز آن اجازه
را به گردشگران میدهد که بتوانند همه خانه را برانداز کنند. ساختمان
اصلی از اتاق کار، نشیمن، خواب و اشپزخانه شکل گرفته است. همه چیز به
همانگونه که همینگوی به زندگی خویش پایان داده، باقیست. تغییری ایجاد
نکردهاند. عینک، روزنامه، کتابها و همهچبز بدانگونه مانده است. در
ضلع شمال غربی ساختمان برج کوچکی هم هست که همینگوی با تلسکوپی که
داشته شبها به آسمان خیره میشد است. در آنجا هم تعدادی کتاب هم هست
اما مهمترین چیز این اتاق ماشیتتحریریست که همینگوی شاهکارهای خود را
مینوشته.
در انتهای ضلع شمال غربی کشتی کوچک همینگوی منتظر آن است تا دوباره
پیرمرد دل به دریا بزند تا شاید ماهی بزرگ به تور افتد. پیرمرد سالهاست
به زندگی خود پایان داده و دریا را با همه وسعتش و کشتی را با همه
وفاداریاش تنها گذاشته است. «پیر مرد و دریا» مدتها بود که هر دو از
موج افتاده بودند.
خانم راهنما به مرد و زن پیرامون خود با انگلیسی سلیسی اتاقها را شرح
میدهد: “آن سر بوفالو را میبیند!؟ همینگوی از همین در کتاب .... یاد
کرده است. آثار همینگوی انعکاس دقیق زندگی خود او هستند. او فقط نامها
را تغییر داده است.”
خانه را ترک میکنم و خیابان با اندک شیب خود مرا به فکر زندگی همینگوی
میکشاند و پرسشی که مرا به زندگی نویسنده «وداع با اسلحه» میبرد. چرا
همینگوی به زندگی خویش پایان داد؟ او که همه چیز داشت(؟). با خود
میگویم شاید همینگوی هم این جمله تکاندهندهی «امه سهزر» را خوانده
بوده: “زندگی بسان درخت پوسیدهایست، هرگز بدان تکیه نتوان کرد”!
کوبا، سرزمین انقلاب ۱۸
نوشیدنیهای الکلی و غیر الکلی
نوشیدنی مرسوم و ویژهی کوبا همانا ککتلهای حاصل روم Rum است. البته
آبجو و مشروبات الکلی دیگر هم صرف میشود. اما ککتل در اینجا جایگاه
ملی دارد. چه کسی میتوانست فکر کند که میتوان با باقیمانده نیشکرها
(فضولات) پس از تصفیه برای شکر، بتوان معجزات خوشمزهای چون ککتل خلق
کرد. پایه و اساس مشروبات الکلی در اینجا چغندر است. اگر در روسیه از
سیبزمینی ودکا میسازند در اینجا سراغ اقتصاد سنتی خود یعنی نیشکر،
رفتهاند. آنچه از باقیماند نیشکر تصفیه شده روم بدست میآورند که
میتواند سفید یا قهوهای باشد. ککتلها را بیشتر از روم سفید همراه
شکر، آبلیمو و یخ درست میکنند. اما نوشیدنی مشهور کوباییها که متکی
به روم خالص (؟) است، همانا هاوانا کلوب Havana Club است که با ودکا
روسی و تکیلای مکزیکی برابری میکند.
اگر در کوبا بودید امتحان مهمترین ککتلها و هاوانا کلوب از واجبات
کفاییست. بخصوص اگر بخواهید لحظهای به احساس ارنست همینگوی نزدیک
شوید، باید که حداقل لحظهای آنچه وی هر شب بر گلویش روانه میکرد را
تجربه کرد.
سه ککتل مشهور و مرسوم در اینجا موخیتوس Mojito، داییکیری Daiquiri و
کوبا لیبرا Cuba libre هستند که همینگوی از دوتای نخست مینوشید. ککتل
آخر دارای سرنوشت تاریخی و در پیوند با استقلال کوبا دارد. وقتی کوبا
در اواخر قرن نوذهم به کمک امریکاییها مستقل شد و سربازان امریکایی
وارد هاوانا شدند، مردم هاوانا از آنها با ککتل جدیدی که ترکیبی از
نوشابه کولا و روم سفید بود پذیرایی کردند. من شخصا از هر سه ککتل
تجربه کردم، گرچه اهل مشروب نیستم باید بگویم بهترین همانا ککتل
داییکیری بود و بدمزهترینش همانا کوبا لیبرا. بیشک ککتلها همچو غذا
از کافه به کافه متفاوت و سلیقه سازنده هم در آنها موثر است. و چون من
هر کدام را در کافهای امتحان کردم، نمیتوانم بگویم آنچه من
نوشیدم،الزامن همهجا بدین مزه وکیفیت خواهد بود. مشروب هاوانا کلوب با
درصد الکل بالا نیز به زمان و حوصله و همدلی دارد اما به عنوان سوغات
ایدهی خوبیست.
در میان مشروبات غیرالکلی آب مانگو بیشترین مصرف داخلی را دارد. اما آب
میوههای دیگر نیز نصیب مردم میشوند . البته فانتا و چیزی شبیه کولا
هم در اینجا موجود است که تنها با «کوک» قابل پرداخت هستند. آب هم در
بطریهای کوچک و بزرگ مصرف بسیار دارد. قیمت نوشیدنیها تقریبن همه جا
دو کوک/یورو است و فقط آب کوچک است که به ⅕ فروخته میشود. البته
فروشگاههای بزرگی مانند سوپرمارکت اینجا هستند که اندکی اینها را
ارزانتر میفروشند. شاید سالمترین و بهترین نوشیدنی اینجا آب نارگیل
باشد که متاسفانه همه جا نیست. از بخت خوش ما سر کوچه محل اقامت پسرک
فداکاری هست، که شرحش در قسمت قبلی سفرنامه آمد، که نارگیلها را در
یخچال برای چنین مواردی به سرما سپرده است. عصر وقت برگشت به خانه
نوشیدن یکی از آنها بر هر گردشگری واجب است!
|