نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 

2017-04-21

نویدنو  01/02/1396 

 

 

دشمنان ابدی : 

امریکا و روسیه 100 سال پس از انقلاب بلشویکی -بخش سوم وپایانی

جان کوفاس – برگردان : هاتف رحمانی

ترامپ ، پوتین و نبلیغات سیاسی

در دوران انتخابات ریاست جمهوری 2016 ، ناظران سیاسی در امریکا و سراسر جهان خوشبین بودند که تحت حاکمیت دولت ترامپ تز سیاست خارجی "دشمنان ابدی" می تواند پایان یابد . به طور طبیعی ، اگر هیلاری کلینتون انتخاب شده بود ،آن ها ادامه روابط خصومت آمیز ، بنای دوباره جنگ سرد اوباما و سیاست تشنج آفرینی نسیت به خاورمیانه را انتظار داشتند. ملاحظه بیانیه های تمجید شخصی از سوی ترامپ و پوتین برای یک دیگر ، در برابر زمینه پیروزی آشکار روسیه در تضعیف داعش در سوریه ، امریکا نسبت به نقش نظامی کاهش یافته خود در خاورمیانه احساس شرمساری می کند. نه این که سوریه برای منافع امنیت ملی امریکا خیلی مهم باشد ، بلکه با توجه به واقعیت ایران بعنوان قدرت بی چون و چرای خاورمیانه که به صورت مقاومت ناپذیری مورد مخالفت امریکا و متحدان عربی و اسرائیل است ،مسئله این بود که کدام قدرت می تواند موازنه قدرت را در منطقه تعیین و برای مبارزه با داعش ادعای اعتبار نماید .   

ترامپ ، بعنوان یک سرمایه دار غارتگر ، موضوع را از منظر تک بعدی اقتصادی مورد بررسی قرار داد . او متعجب بود که چرا آمریکا به سادگی دارایی های نفت عراق را به تصرف در نمی آورد ، بنا بر این پذیرفت که هدف جنگ های امپریالیسم سود اقتصادی و نه صرفا پیروزی های تار دیپلماتیک با هزینه های دفاعی تحمیل شده بر مالیات دهندگان است. ترامپ با مشاهده جنگ علیه ترور بعنوان تهدیدی عاجل، آن هایی را که به بهبود رابطه امریکا – روسیه بعنوان ابزارهای مبارزه با داعش بی علاقه اند " احمق" نامید . ترامپ با مورد سوال قرار دادن تز "دشمنان ابدی" که قانون گذاران دموکرات و جمهوری خواه و نیز تحلیل گران و رسانه ها بر ترویج آن اصرار دارند ، مجتمع صنعتی نظامی را از دلیل توسعه سلاح های بیشتر آن ، با وجود  10 درصد افزایش بودجه دفاعی محروم کرد ، در عین حال کل بخش های عمومی و خصوصی ساختار نهادی ایجاد شده در اطراف تز " دشمنان ابدی" را زیر سوال برد .    

گزارش هایی در باره کسب سود میلیونی خانواده ترامپ و چندین مشاور و وزرای کابینه او در روسیه در ارتباط با ثروت روسی وجود داشته است . شکی نیست که روسیه کشوری بسیار فاسد است و  افراد نزدیک تر به نردبان قدرت کرملین شانس بهتری از تحرک اجتماعی – اقتصادی رو به ترقی و سرمایه داری رابطه گرا (رانتی) دارند. در حالی که نروژ و شاید کل کشورهای اسکاندیناوی به خاطر فساد بخش عمومی وخصوصی می توانند در حد روسیه مورد انتقاد قرار گیرند ، آیا امریکا قدرت اخلاقی یا سیاسی برای رسیدگی همانند به رسوایی های بانکی / مالی قابل توجه خود تنها از سال 2008 و صدها میلیارد دلاری که به عنوان جریمه به دادگستری پرداخت کرده اند – 110 میلیارد دلار تنها در جرائم مربوط به املاک - را دارد ؟    

دموکرات ها برای بازداشتن ترامپ از بهبود روابط  و به چالش کشیدن سیاست های داخلی او دلیل می آورند که روس ها پشت ویکی لیکس بودند که ای میل های مربوط به مرکز ملی حزب دموکرات را در سال 2016 و اسناد سیا را در   2017 افشا کرد. اسناد منتشر شده سیا در ماه مارس به ویژه دست پاچگی سیا را ثابت کرد که توانایی جاسوسی از هر موبایل ، کامپیوتر یا تلویزیون های اسمارت را ، با وجود ادعای آن که سیا حریم خصوصی شهروندان امریکایی را نقض نمی کند، دارد . به تصور من هواداران "دشمنان ابدی" بدون توجه به ماهیت افشا گری ها در باره مرکز ملی دموکرات ها و سیا به جای تمرکز بر هکر ها ، ( به دست داشتن در این افشاگری ها ) بر کرملین تمرکز کردند ، با اینکه هرگز هیچ مدرکی دال بر اثبات این ادعاها وجود نداشته است.   

بیایید فرض کنیم هر آن چه آژانس های اطلاعاتی و رسانه ها ادعا کرده اند 100 درصد حقیقت دارد. اگر به جای روسیه ، اسرائیل متهم هک کردن سیستم های کامپیوتری دولت و حزب سیاسی ایالات متحده بود، مسئله ای پیش نمی آمد. اگر ترامپ و افراد کابینه و مشاوران او دقیقا همان منافع فاسد مالی ظاهری را به جای روسیه با بریتانیا یا المان داشتند، آیا اندک پوشش رسانه ای پیدا می کرد و اصلا موضوعی سیاسی می شد؟  اما ، به خاطر تز "دشمنان ابدی" عمیقا القا شده به ساختار نهادی و روح امریکایی ، هر ارتباطی با روس ها ، کفر و سزاوار لعنت است. 

از سال 1946 تا سال 2000 امریکا 81 بار ، به استثنای کودتاهای بسیار مورد حمایت امریکا و دخالت های نظامی با هدف تغییر رژیم در انتخابات خارجی دخالت کرده است . بعلاوه ، به خاطر افشا گری های اسنودن و ویکیلیکس ، این یک امر رایج سابقه داری است که سرویس های اطلاعاتی امریکا به صورت دائمی علیه بقیه دنیا و نیز شهروندان خود ، بدون توجه به قانون اساسی و قانون جاسوسی می کنند. کرملین هرگز از یاد نبرده است که از زمان دولت کلینتون ، امریکا در امور داخلی جمهوری های پیشین شوروی با هدف تضعیف ارتباط آن ها با مسکو و تقلیل آن ها به اقمار غربی بعنوان بخشی از یک راهبرد مهار بزرگتر دخالت کرده است . این به ویژه در انقلاب گل سرخ گرجستان در سال 2003 و انقلاب نارنجی اکراین در سال 2004 و جنبش ارومیدان 14- 2013 رخ داد .  

نه فقط سیاست مداران ، بلکه رسانه ها ، اندیشکده ها و بسیاری از دانشگاه ها، روابط امریکا – روسیه را آن چنان که ما در گذشته و دوران جنگ سرد بودیم و هنوز بلوک شوروی همراه با چین مائوئیست برای حمایت از آن وجود داشت، تحلیل می کنند. در گزارش تازه ای از سی ان ان در رابطه با نقش سفیر روسیه در دولت ترامپ ، مجری خبر سرگئی کیسلیاک را  عمدا " رفیق" خود خواند تا این احساس را که روسیه تحت حاکمیت ولادیمیر پوتین هنوز همان اتحاد شوروی قدیم است که به صورت قابل ملاحظه ای از غرب سرمایه داری متفاوت است، القا کند. این فریبکاری است چون حزب کمونیست روسیه از حمایت  عمومی 20 درصدی برخوردار است در حالی که بوروکراسی ملی گرای پوتین و الیگارش های سرمایه دار پشت سر او کشور را اداره می کنند. حتی فریبکاری بیشتر ، آن است که امریکا نظر همانندی نسبت به چین ، که با وجود حمل مشعل سرمایه داری و جهانی سازی ، کشوری تک حزبی تحت حاکمیت میراث داران شورشیان کمونیست مائو ، است ندارد .   

این برای تبرئه  کردن هر گونه هک احتمالی یا عملیات سری با هدف خراب کردن روند انتخاباتی امریکا از سوی روسیه و منحرف کردن آرا به سمت ترامپ نیست که خانواده و مشاوران او ممکن است بستگی های ژرف مالی با روسیه داشته باشند . آیا زمان آن نرسیده است که روابط امریکا – روسیه را مورد بررسی قرار دهیم و مسیر جدیدی را که منافع ملی گسترده را به بهترین شکل بازتاب می دهد، به جای منافع باریک مجموعه نظامی صنعتی و هزاران نفری که با کار در بخش های عمومی و خصوصی ترویج کننده تز "دشمنان ابدی" ارتزاق می کنند، بپذیریم ؟

 

" دشمنان ابدی" بعنوان محرکی برای بلوک های منطقه ای

مدافعان امریکایی "تز دشمنان ابدی" که از مقابله امریکا – روسیه هواداری می کنند همیشه به امنیت اروپا ، و به ویژه ناتو بعنوان قدیمی ترین و با ثبات ترین سامانه اتحاد اشاره می کنند که کشور های غیر اروپایی هم از آن حمایت می کنند. همچنانکه ناتو برای امنیت اتحادیه اروپا با توجه به آن که فرانسه و بریتانیا دارای بازدارنده هسته ای نیز هستند، دارای اهمیت است . آیا حقیقت ندارد که امنیت جمعی قاره ای می تواند به اروپایی ها حق حاکمیت نظامی بیشتر، ثبات و بهبود روابط بیشتر با روسیه اعطا کند؟ حتی مهم تر ، با توجه به ان که اروپا به صورت فزاینده ای برای تجارت و سرمایه گذاری به چین رو می کند ، آیا این احساس داشتن وابستگی متقابل نظامی با امریکا را در عین دنبال نمودن وابستگی متقابل اقتصادی با چین ایجاد می کند ؟    

تعدادی از کشورهای اروپای شرقی و بالکان ، ترکیه ، سوریه و ایران به دلایل مختلفی از ژئو پلیتیکی گرفته تا اقتصادی نسبت به مسکو  هم سازتر بوده اند و احتمالا هم سازتر هم باقی می مانند. گذشته از سرخوردگی عمیق نسبت به راه حل های نظامی پیشنهادی امریکا و تشنج آفرینی بیشتر از توسعه اقتصادی ، این کشورهای پیرامونی از اتحادیه اروپا نیز که رد پای مدل امریکایی صادرات اسلحه و تشنج را دنبال می کند سر خورده شده اند. در مقابل ، لوله گاز روسیه که از داخل برخی از این کشورها می گذرد و برای اقتصاد های ان ها حیاتی است ، اما مزایای حاصل از همپیوندی با اتحادیه اروپا به صورت قابل توجهی از زمان  بحران سیاست های ریاضتی به دنبال رکود جهانی 2008  تقلیل یافته است .    

با توجه به تردید در روابط آینده اتحادیه اروپا – امریکا ، تز" دشمنان ابدی" دیگر بعنوان انگیزه ای برای حفظ همبستگی بلوک های منطقه ای کار نمی کند، چون ملت های منفرد در همگرایی با روسیه و چین مزایای بیشتری می بینند. اکثریت جمعیت در 4 عضو ناتو اعتقاد دارند که روسیه برای ثبات و امنیت آن ها بیشتر از امریکا کار می کند. در انعکاس بدبینی نسبت به اتحادیه اروپا و ناتو ، الکساندر وچیک نخست وزیر سابق صربستان اخیرا هشدار داد که بسیاری برای رهبری اقتصادی و سیاسی چشم به مسکو دارند و نه به غرب . بر اساس یک نظر سنجی گالوپ ، اکثریت صرب ها روسیه را بسیار مطلوب تر از امریکا می بینند ، احساسی که در سراسر بالکان ، به ویژه یونان و نیز اسپانیا و حتی فرانسه نشان داده می شود . طبق یک نظر سنجی عمومی از سوی موسسه گالوپ ، اکثریت در المان و ایتالیا پاسخ دادند که آن ها ترجیح می دهند با ستیزه ای با روسیه مخالفت کنند.  

http://www.dw.com/en/nato-faces-hitches-in-public-opinion/a-18536217

از آنجا که امریکا وشرکای غربی اتحادیه اروپا نقش تقلیل یافته غرب در مناطق ظهور نفوذ روسیه – چین را درک می کنند ، واکنش آن ها نفوذ به گرجستان و اکراین ، در عین ایجاد ارتباطات نزدیک تر با کشورهای بالکان بوده است .  بیش از هر منطقه پیرامونی، کشورهای بالتیک و لهستان به خاطر مسائل تاریخشان با روسیه ، آماده ترین کشورها برای پذیرش تز "دشمنان ابدی" هستند. با وجود تلاش برای تعیین توازن قوا در کشورهای پیرامونی اروپای شرقی و کشورهای بالتیک با ابزار های نظامی بدون ارائه مولفه توسعه اقتصادی ، آیا امریکا می تواند با نفوذ سیاسی روس ها با توجه به آن که اروپا به انرژی ارزان نیاز دارد و اتحادیه اروپا با چین وابستگی متقابل بیشتر ی پیدا می کند، مخالفت نماید؟   

ستیزه گرجستان – روسیه (اوت 2008) آشکار کرد که وابستگی متقابل  اتحادیه اروپا – روسیه و چین – روسیه بر جاه طلبی های امریکا برای تعیین موازنه قدرت ماورای قفقاز ، آن چنان که امریکا از طریق کشورهای اقماریش در خاورمیانه انجام می دهد، پیشی می گیرد. مشارکت روسیه و چین به صورت فزاینده ای در تعیین توازن قدرت در مناطفی که منافع حیاتی و راهبردی دارند و جایی که امریکا تهدید به تشنج می کند ، همان طور که در دو دهه گذشته انجام داده است  اجتناب ناپذیر خواهد بود .پرسش ان است که آیا ستیزه ابدی امریکا – روسیه به مسابقه تسلیحاتی جدیدی ارتقا خواهد یافت ، آن چنان که اگر لفاظی های ترامپ را جدی بگیریم ، با احتمال جنگ بین قدرت های بزرگ بر سر درگیری های کوچک منطقه ای – ایران و کره شمالی بعنوان هدف های اول امریکا-  اکنون  گریز ناپذیر به نظر می رسد.

نتیجه

با وجود ظهور جریان پوپولیسم دست راستی و ملی گرایی اقتصادی بعنوان واکنشی در برابر جهانی سازی پس از برگزیت (خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا – مترجم)  و انتخاب ترامپ ، قطع ارتباط از سامانه جهانی و سازگار کردن سیاست های توسعه در خدمت نیاز های داخلی بیش از سرمایه خارجی  در این زمان یک چشم انداز واقعی نیست . جهان غرب و تعدادی از ملت های غیر غربی تجدید حیات پوپولیسم دست راستی و ملی گرایی را به صورتی که ما هرگز از زمان دفن عصر فاشیسم و نازیسم شاهد آن نبوده ایم، تجربه می کنند. در غیاب کمونیسم بعنوان دست آویزی برای انحراف سیاسی دست راستی ، سیاست مدار ها ، سرمایه دارها ، رسانه های شرکتی و طرف داران تز"دشمنان ابدی" اعتقاد دارند که عظمت جامعه از طریق قدرت نظامی آن صرف نظر از هزینه ای که برای جامعه دارد، تعریف می شود .  

تا جایی که یک جریان سیاسی ملی گرا – نظامی گرا – تمامیت خواه بازتاب می دهد ، به طور شگفت انگیزی چندان با آن چه پوتین تعقیب می کند، تفاوت ندارد ، انتخاب ترامپ مطلوب پوپولیسم دست راستی است . به سختی یک نیروی ریشه ای چپ گرا یا نیروی توده ای مترقی برای کند کردن این حریان دست راستی وجود دارد که بتواند در جهانی سازی که چین می پسندد و ملی گرایی اقتصادی که روسیه تعقیب می کند، برگشتی ایجاد کند. در حالی که جناح راست در حرکت است ، حزب ها و گروه های سیاسی چپ گرا کاملا توسط لیبرال هایی که به اندازه محافظه کار ها  مسئول سیاست خارجی مقابله هستند، جذب شده اند. 

با توجه به ورشکستگی جنبش های چپ گرا در کشورهای اروپایی ، تقریبا هیچ انگیزه انقلابی ، و پس از شکست بهار عربی قطعا (انگیزه ای ) به اندازه کافی قوی وجود ندارد تا به سیاست خارجی مداخله گرا و نظامی گرای امریکا پایان دهد و آن را دگرگون نماید . ترکیبی از اتحاد ها و صف بندی های  جدید بین کشور ها و بلوک های منطقه ای و تضاد های داخلی، مدل نا بهنگام "دشمنان ابدی" را که نهادهای امریکا و اتحادیه اروپا بر آن پایه بنا شده اند، به عقب خواهد راند.  

نه رئیس جمهور امریکا می تواند از منافع استواری که از مقابله امریکا- روسیه عاید می شود بگذرد ، نه شرکت های دفاعی ، پنتاگون ، آژانس های اطلاعاتی ، اندیشکده ها ، مشاوران ، دانشگاهی ها و روزنامه نگارهایی که موقیعیت های شغلی آن ها بر تز "دشمنان ابدی" ساخته می شود . اخیرا میهمان کارشناس امنیت سایبری یک رادیوی ملی عمومی (ان پی آر) استدلال می کرد که موافقت بین المللی در باره امنیت سایبری نمی تواند با کشورهای "توتالیتری" مانند روسیه وجود داشته باشد ، (این موافقت می تواند ) تنها با اعضا ناتو امضا شود . عبارت توتالیتر از عصر نازی – فاشیست برای توصیف رژیم های المان و ایتالیا می آید .اما این عبارت بعدا در طی اوایل جنگ سرد برای هم کاسه کردن روسیه با قدرت های محور سابق که استالین به شکست آن ها کمک کرد، از سوی امریکا تعمیم داده شد . هنوزهم در سال 2017 "کارشناسان سیاست خارجی امریکا" دقیقا مانند دین اچسون وزیر امور خارجه ترومن در دهه 1940 که برای توجیه دکترین ترومن بدان نیاز داشتند، همان عبارت را به کار می برند .

حتی در غیاب پیمان ورشو ، مدل "بلوک های نظامی" منطقه ای جنگ سرد تحت سلطه امریکا مدلی است که بسیاری از متحدان امریکا هنوز علی رغم همگرایی فزاینده  کشورهای بیشتری تحت چتر اقتصادی چین آن را می پسندند. چین ، بیش از هر کشور دیگری از رقابت اقتصادی و نظامی "دشمنان ابدی" سود برده است. چون ، با توجه به اینکه امریکا روسیه را تحت کنترل خود نگه می دارد نباید نگران روسیه باشد. 

همان طور که در بالا ذکر شد ، فضا های همکاری روسی – امریکایی وجود داشته و هنوز هم وجود دارد چون گفته لرد پالمرستون در رابطه با برتری منافع ابدی بر اتحاد ابدی یا دشمنی ابدی تایید شده است .حتی حوزه هایی که به نظر می رسد همکاری دو جانبه یک هدف سیاسی باشد ، مانند جنگ علیه ترور  پس از یازده سپتامبر، تنش ها و تقابل هایی وجود دارند که تنها پرده نازک همکاری را به زیر می کشند. پوشیده نیست که عملیات "تغییر رژیم" امریکا در لیبی دولت واشنگتن را در همان طرف القاعده جای داد . پنهان نیست که عربستان سعودی مورد پشتیبانی امریکا نه تنها داعش در سوریه را تامین مالی می کند، بلکه سنی ها ی یمن علیه شورشیان شیعه مورد پشتیبانی ایران را نیز تامین مالی می نماید . به طور مختصر ، هدف تاثیر بر توازن قدرت است حتی اگر به معنی حمایت مستقیم یا غیر مستقیم از جهادگراها با فروش اسلحه به عربستان سعودی باشد.    

بدیل هایی برای توازن قوای جهانی نهفته در مقابله امریکا با قدرت روسی و بعد استفاده از نفوذ آن در ایران و سوریه برای تاثیر بر توازن قوای منطقه ای وجود دارد . اما زمانی که کسر بودجه امریکا از کنترل خارج می شود ، زمانی که ستیز حادی در سراسر جهان حتی در میان متحدان آن اوج می گیرد ، هنگامی  که ارتش در شرایط عدم دستیابی به هدف های خودبرای پلیسی کردن جهان اختصاص بودجه بزرگتری را می طلبد، از نظر مالی بسیار گران می شود . از آنجا که امریکا به تغییر منابع از اقتصاد غیر نظامی به  دفاع ، امنیت کشور ، و عملیات جاسوسی ادامه می دهد ، و از آنجا که بدهی عمومی تا فرسودن استاندارد های زندگی طبقه متوسط و طبقه کارگر ادامه می یابد ، و هنگامی که چین بر گسترش اقتصاد جهانی تمرکز نموده است ، باید یک ارزیابی جدی دوباره ای نسبت به تز "دشمنان ابدی" که نیروی محرک سیاست و تمرکز بسیار کوته بینانه ای برای مجتمع صنعتی نظامی بوده است صورت گیرد.    

با وجود هدف های ترامپ ، واشنگتن روابط همکارانه با روسیه را تعقیب نخواهد کرد ، چیزی که شاید عناصر ملی گرای ضد جنگ طلبان امریکا در روسیه متوجه آن نیستند. تز نادرست "دشمنان ابدی" ، که از زمان انقلاب بلشویکی حاکم بوده است ،برای توسعه اقتصادی بهینه هم روسیه و هم امریکا و توانایی حل ستیزه ها از طریق دیپلماسی و نه ستیزه های مسلح مانع ایجاد می کند. در نبود محدودیت های تعیین کننده در هر دو سو ، هم امریکا و هم روسیه  برای مقابله قدیمی شرق – غرب که دنیا را به دو اردوگاه ایدئولوژیک و سیاسی تقسیم کرده بود دلتنگ به نظر می رسند. 

با نگاه به گذشته ، گئورگی آرباتف ، مشاور شوروی میخائیل گورباچف در  امور رابطه امریکا – روسیه در دهه 1980 ، زمانی که در تعدادی از فوروم ها می گفت که سلاح سری مسکو محروم کردن امریکا از یک دشمن است، اشتباه می کرد . اگر چه امریکا تروریسم اسلامی را بعنوان یک دشمن جدید یافت ، اما نتوانست به سطح رقیب سنتی قدیمی برسد . در کنار ناچیز پنداشتن نیاز کشور خود به یک دشمن ، آرباتف از درک ریشه های ژرف ساختار نهادی "دشمنان ابدی" باز ماند. آرباتف با محکوم کردن "کارزار شیطانی ، سیاه نمایی طرف دیگر" ریگان، زنده نماند تا مشاهده کند که روایط امریکا – روسیه در دوران حاکمیت اوباما در دهه دوم قرن بیست ویکم تفاوت چندانی با ( این رابطه) در حکومت دوران دولت  ریگان در دهه 1990 ندارد .   

نه کمونیسم ، بلکه ملی گرایی و خود داری روسیه از پذیرش یک پارچگی تخت کنترل غرب، رشته مشترک بین اتحاد جماهیر شوروی و روسیه است . تاکید دوباره بر جنبه های ملی گرای سامانه وستفالی در امریکا و اروپا به صورت ناگزیری با واقعیت های یک اقتصاد جهانی به شدت یکپارچه شده بیشتر تحت نفوذ آسیا تا غرب برخورد خواهد کرد . از آنجا که جهانی سازی تحت یک دولت رفاه شرکتی نئولیبرال اقتصاد ملی امریکا را تضعیف می کند ،و اشنگتن هر چه بیشتر بر جایگاه قدرت نظامی امریکا بعنوان اهرم جهانی برای ترویج منافع اقتصادی امپریالیستی خود تمرکز خواهد نمود  .   

http://jonkofas.blogspot.com/2017/03/eternal-enemies-us-and-russia-100-years_11.html

دشمنان ابدی :

امریکا و روسیه 100 سال پس از انقلاب بلشویکی -بخش نخست

دشمنان ابدی :

 امریکا و روسیه 100 سال پس از انقلاب بلشویکی -بخش دوم

 

 

بازگشت به صفحه نخست

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: