نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

مبارزه در راه جبهه واحد علیه فاشیسم وجنگ – بخش چهارم

مبارزه در راه جبهه واحد علیه فاشیسم وجنگ – بخش سو

مبارزه در راه جبهه واحد علیه فاشیسم وجنگ - بخش دوم

مبا رزه در را ه جبهه ی واحد علیه فاشیسم و جنگ -1

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

2014-12-25

نویدنو  04/10/1393 

 

 

 

 

 

مبارزه در راه جبهه واحد علیه فاشیسم وجنگ – بخش چهارم

گئورگی دیمتروف - برگردان -م. منصوری

 

 

 

 

در باره ی وحدت طبقه ی کارگر علیه فاشیسم

مبارزه علیه فاشیسم باید کنکرت و مشخص باشد

جبهه ی واحد پرولتری یا جبهه ی خلقی ضد فاشیستی

درباره ی نقش سوسیال دمکراسی و رابطه ی او با جبهه ی واحد پرولتاریا

در باره ی دولت جبهه ی واحد

درباره ی تلقی از دمکراسی بورژوایی

خط مشی صحیح تنها کافی نیست

درباره ی کادرها

زیر نویس ها

 

در باره ی وحدت طبقه ی کارگر علیه فاشیسم

سخنرانی نهایی در برابر کنگره ی انترناسیونال کمونیستی

سیزدهم اوت 1935

 

رفقا،مذاکرات و مباحثات جامع و مشروح در پیرامون گزارش ما گواه علاقه ی فراوان و فوق العاده ی کنگره نسبت به مسائل و وظایف تاکتیکی اساسی مبارزه ی طبقه ی کارگر علیه تعرض سرمایه و فاشیسم و علیه خطر جنگ امپریالیستی می باشد.

اکنون با تعمیم دادن نتیجه ی مذاکرات هشت روزه ،ما می توانیم بگوییم که تمام احکام اصلی و اساسی مندرج در گزارش مورد تایید کامل کنگره قرار گرفته است.هیچ یک از سخنرانان باآنچه دراحکام تاکتیکی آمده و نیز با قطعنامه ی پیشنهادی از طرف ما اعتراض نکردند.

با جرات می توان ادعا کرد که یک چنین یکپارچگی و یگانگی که در کنگره ی هفتم به چشم می خورد،در هیچ یک از کنگره های پیشین انترناسیونال کمونیستی سابقه نداشته است (کف زدن ها). اتفاق نظر کامل در کنگره ی حاضر گواهی دهنده ی این حقیقت است که رفقا با پیشنهادات ما در زمینه ی بازسازی درسیاست و تاکتیک های احزاب کمونیست که موافق با اوضاع و احوال جدید و بر اساس تجارب فوق العاده گران بها و آموزنده ی سال های اخیرارائه شده است،کاملا موافقند.

بدون تردید،می توان این اتفاق نظر را به مثابه یکی از شرایط عمده ی حل موفقیت آمیز نزدیک ترین وعاجل ترین وظیفه ی جنبش جهانی پرولتری، یعنی برقراری وحدت عمل همه ی بخش های طبقه ی کارگر در مبارزه علیه فاشیسم،به حساب آورد.لازمه ی اجرای موفقیت آمیز این وظیفه ی آن است که نخست کمونیست ها با مهارت کامل از سلاح تجزیه و تحلیل مارکسیستی – لنینیستی استفاده نمایند و به درستی آن را به کار برند.به سخن دیگر، آنها باید بتوانند اوضاع و احوال کنکرت و آرایش نیروهای طبقاتی را ضمن رشد و تکاملشان با دقت بیاموزند و برنامه های فعالیت و مبارزه ی خویش را مطابق با آن تهیه و تنظیم نمایند.ما باید با برخی از شیوه های کارمان، از قبیل دنباله روی و دلبستگی به طرح های ذهنی و ساختگی و پذیرش فرمول های بی جان و الگوهای حاضر و آماده،که غالبا مانع کار وفعالیت رفقای ما می شود،جداً مبارزه کنیم و به بی رحمانه ترین وجهی آنها را ریشه کن نماییم.هستند کمونیست هایی که از مارکسیسم – لنینیسم اطلاعات درستی ندارند و از تجزیه و تحلیل مارکسیستی –لنینیستی عاجزند،ولی در عوض از به کار بردن عبارات کلی و یا مطرح کردن شعارهایی ازنوع :((راه خروج انقلابی از بحران)) دریغ ندارند.اما اگر از این رفقا سوال شود که برای خروج انقلابی از بحران چه شرایطی باید وجود داشته باشد  و تناسب نیروهای طبقاتی از چه قرار باید باشد، و یا آیا درجه ی آگاهی و پختگی پرولتاریا وتوده های زحمتکش و نیز نفوذ و اعتبار حزب کمونیست برای یک چنین راه خروجی کافی است،این رفقا برای این سئوال ها پاسخ صحیح و جدی دردست ندارند.آن ها حتی کوشش جدی برای حلاجی کردن و توضیح شرایط به کار نمی برند. واضح است که این گونه برخورد با مسائل ابدا و اصلا درست نیست.ما باید با این شیوه ها مبارزه کنیم . ما باید به این وضع برای همیشه پایان دهیم.زیرا مطرح کردن این قبیل شعارها،که بر پایه ی تحلیل مارکسیستی –لنینیستی استوار نیست چیزی جز بیان یک مطلب پوچ، بی ارزش و فاقد محتوا نمی باشد. وتنها نتیجه ی مطرح کردن اینگونه شعارها این خواهد بود که وظایف اساسی و مبرم ما برای توده ها مبهم و نامفهوم باقی بماند. بدون یک تجزیه و تحلیل مارکسیستی – لنینیستی،هرگز قادر نخواهیم بود که مسائل مانند: فاشیسم،جبهه ی پرولتری و جبهه ی همه خلقی،مناسبات ما با دمکراسی بورژوایی،دولت جبهه ی واحد و یا پروسه هایی که در داخل طبقه ی کارگر جریان دارد (به ویژه در میان کارگران سوسیال- دمکرات) و نیز بسیاری از مسائل تازه و بغرنج دیگر را که خود زندگی و رشد و تکامل مبارزه ی طبقاتی در مقابل ما قرار داده و یا در آینده قرار خواهد داد به درستی مطرح نماییم به حل موفقیت آمیز آن ها توفیق حاصل کنیم

موضوع مهم دیگر عبارت از این است که ما به افراد انقلابی ،فعال و بلیغ نیاز داریم،افرادی که از میان طبقه ی کارگر برخاسته باشند، در میان آنها رشد و نمو و پرورش یافته و با مسائل روزانه ی کارگران و زحمتکشان به خوبی آشنا باشند،کسانی که اهل رزم و پیکاربوده و به امر پرولتاریا تا به آخر و صادقانه وفادار باقی بمانند و ناقل و اجرا کننده ی فعال تصمیمات کنگره ی ما باشند.

و بعد، ما به کسانی احتیاج داریم که تئوری مارکسیسم – لنینیسم را چراغ راه خود قرار دهند. زیرا بدون استفاده ی صحیح و ماهرانه از تئوری مارکسیسم- لنینیسم اشخاص به کارکنان فعال، ولی محدود و تنگ افق که قادر به پیش بینی نبوده و به آینده فکر نمی کنند، تبدیل می شوند. چنین کسانی اساساً به دور نمای وسیع مبارزه توجه نداشته و به آن اهمیت نمی دهند .در حالی که دقیقا همین دورنما است که به توده ها نشان می دهد که ما از چه راهی می رویم ، چرا می رویم و زحمتکشان را به کجا رهبری می کنیم.

و بالاخره، برای آنکه تصمیمات کنگره اجرا شود توده ها باید متشکل شوند.تنها کافی نیست که ما روی توده ها تاثیر و نفوذ ایدئولوژیک و سیاسی داشته باشیم. ما ابداً نباید روی نظریه ی خود به خودی بودن جنبش حساب کنیم. این طور فکر کردن اشتباه عظیمی است که هر چه زودتر باید به آن خاتمه داد و نباید فراموش کنیم که بدون کار سازمانی ، بدون تدابیر و اقدامات قاطع و کار طولانی و بدون داشتن صبر و حوصله ی کافی، که حتی در مواردی نیز بی ثمر به نظر می رسد، توده ها به کمونیسم روی نخواهند آورد. برای اینکه بتوانیم توده ها را متشکل کنیم باید فن لنینی کار را بیاموزیم. باید بیاموزیم که چگونه وسیع ترین توده های زحمتکش را با تصمیمات خود آشنا سازیم . لذا باید بیاموزیم که چگونه با توده ها سخن گوئیم .این رازی است که باید به آن پی برد. نباید با توده ها کتابی صحبت کرد . وقتی با مبارزین راه توده ها به بحث و مذاکره می نشینیم نباید فراموش کنیم که هر کلمه، هر فکر و هراندیشه ی این رزمندگان بیانگر افکار وعقاید و روحیه ی میلیون ها زحمتکش است.

این ها از جمله مسائل مهمی هستند که من مایلم در سخنرانی نهایی خود روی آنها مکث نمایم.

رفقا، کنگره از تصمیمات و مواضع تاکتیکی تازه ی ما با شور و شعف و اتفاق نظر استقبال کرده است.شوق و حرارت و اتفاق نظر به خودی خود البته چیز بسیار خوبی است.اما خیلی بهتر خواهد بود اگر این اتفاق  نظرها و شوق و وجد همگانی با برخورد انتقادی ما نسبت به وظایفی که در مقابلمان قرار دارد و نیز با پذیرش و درک صحیح تصمیمات متخذه همراه باشد.همچنین بسیار مهم خواهد بود اگر بتوانیم برای تحقق یافتن این تصمیمات در اوضاع و احوال کنکرت هر کشوری وسایل و اسالیب مناسب و مشخص آن را پیدا کنیم.

علت این که من روی این مسائل تکیه می کنم این است که در گذشته هم تصمیمات ما، که غالباً تصمیمات بدی هم نبود، به اتفاق آرا اتخاذ می شد.اما نقص کاردر گذشته در صوری بودن این تصمیمات بود. و تازه در بهترین حالت فقط بخشی از پیشاهنگ طبقه ی کارگر از آن ها اطلاع می یافتند و در آخرین تحلیل هم ثمری برای زحمتکشان به بارنمی آورد.

ولی آیا حالا می توان گفت که برخورد و تلقی ما نسبت به تصمیمات متخذه دیگر صوری نیست؟ من فکر نمی کنم که ما بتوانیم چنین ادعایی داشته باشیم.حتی در این کنگره، در سخنرانی بعضی از رفقا آثار و نشانه هایی از فورمالیسم مشاهده می گردد. در برخی موارد چنین حس می شود که در بعضی ها این کشش وجود دارد که می خواهند یک فورمول تازه ولی ساده شده و بی روح را جانشین تجزیه وتحلیل و کنکرت واقعیت ها و تجارب زنده نمایند.آن ها تلاش می کنند تا فورمول خودشان را به عنوان حقیقت محض،به عنوان چیزی که وجود دارد و مورد توجه و علاقه ی همگان است،(چیزی که در واقع اصلا وجود خارجی ندارد)،جلوه دهند.

 

مبارزه علیه فاشیسم باید کنکرت و مشخص باشد

رفقا،توصیف و ارزیابی کلی فاشیسم هر اندازه هم که درست و دقیق صورت گیرد،مع الوصف این امر به هیچ وجه ضرورت  تفحص ،مطالعه و بررسی کنکرت فاشیسم را منتفی نمی سازد .ما موظفیم که ویژگی های بسط و تکامل فاشیسم و اشکال مختلف دیکتاتوری فاشیستی را در کشورهای گوناگون و در مراحل مختلف آن دقیقاً مورد بررسی و توجه قرار دهیم. ما نخست باید خصوصیات و ویژگی های فاشیسم را درهر کشوری به طور جداگانه مورد مطالعه و تحقیق قرار دهیم ،آن ها را فرا گیریم و سپس شیوه های عمل و اشکال مبارزه علیه فاشیسم را موافق آنها تعیین نماییم. لنین جداً ما را از هر گونه " الگو سازی،هموار سازی مکانیکی و یکسان گیری قواعد تاکتیکی مبارزه "  برحذر داشته است. این سخنان لنین به ویژه در مبارزه با دشمنی که در نهایت زیرکی و در مقیاس وسیع از احساسات ملی ، معتقدات و روحیه ی ضد سرمایه داری توده ها در جهت علائق و منافع سرمایه ی بزرگ بهره برداری می کند بیش تر صادق است.یک چنین دشمنی را باید به طور دقیق و همه جانبه شناخت. باید بی درنگ در برابر تدابیرو نیرنگ های گوناگون آن عکس العمل نشان داد. باید حرکات و بازی های پشت پرده ی او را فاش نمود . باید آماده بود تا در همه ی عرصه ها و در هر زمان و مکان در مقابل وی مقاومت کرد. در این رهگذر ما آماده ایم حتی از دشمن هم بیاموزیم، اما به شرطی که این امر بتواند به نابودی هر چه سریعتر و موثرتر فاشیسم کمک کند(کف زدن ها)

 رفقا،اگر تصور کنیم که رشد و تکامل فاشیسم در همه ی کشورها و در نزد همه ی خلق ها یکسان است ، دچار اشتباه عظیمی شده ایم. یک چنین برخوردی نسبت به مساله نه تنها به مبارزه ی واقعی ما کمک نخواهد کرد،بلکه در راه آن موانع متعددی ایجاد خواهد نمود.علاوه بر این ،دراجتماع معمولا اقشار و افرادی  یافت می شوند که امکان دارد در مرحله ی معینی از تکامل و گذشتن از پیچ و خم حوادث بی طرف باقی بمانند. با درنظر گرفتن این حقیقت، اگر رفتار و کردار و برخورد ما با آن ها بر پایه ی صحیحی استوار نباشد، ممکن است این نیروها نیز به سوی فاشیسم روی آورند.

به عنوان نمونه رشد فاشیسم را در فرانسه و آلمان مورد توجه قرار دهیم. بعضی از رفقا تصور می کنند که فاشیسم در فرانسه ابداً امکان ندارد به آسانی آلمان پیشرفت و رشدکند . ببینیم این عقیده تا چه اندازه به حقیقت نزدیک است . ما قبول داریم که در آلمان مثل فرانسه سنت های ژرف دمکراتیک وجود ندارد. ما می دانیم که در قرون هیجدهم و نوزدهم در کشور فرانسه انقلابات متعددی روی داد. و این هم صحیح است که فرانسه در جنگ فاتح شده و قرارداد ورسای را به کشورهای دیگر تحمیل کرده است و لذا احساسات ملی توده های فرانسه مانند مردم آلمان جریحه دار نشده است. (به طوری که می دانیم استفاده ی مزورانه از احساسات ملی مردم آلمان توانست نقش بزرگی در پیروزی فاشیسم در این کشور بازی کند.) و بالاخره این هم حقیقت دارد که در فرانسه توده های اصلی دهقانان ، به ویژه در نواحی جنوب آن، از طرفداران جدی حکومت جمهوری و مخالف فاشیسم هستند. (در حالی که در آلمان حتی قبل از به حکومت رسیدن فاشیسم، بخش قابل ملاحظه ای از دهقانان تحت تاثیر و نفوذ احزاب ارتجاعی قرار داشتند.)

 ولی علی رغم این که ، در رشد جنبش فاشیستی درفرانسه و آلمان تفاوت هایی وجود دارد، و صرف نظر از نکات و جهاتی که تعرض فاشیسم را در فرانسه دشوار می سازد، با این حال آدم باید خیلی خوش باور باشد که پیشرفت بلا وقفه ی خطر فاشیسم را در کشور اخیر نبیند و به امکان کودتای فاشیستی در فرانسه کم بها دهد. باید توجه داشت که در این کشور یک رشته شرایط مساعد نیز برای رشد فاشیسم وجود دارد. فی المثل نباید فراموش کرد که بحران اقتصادی در فرانسه دیرتر از سایر کشورهای سرمایه داری شروع شده است. ولی می دانیم که این بحران بیش ازپیش ژرف و حاد می گردد. و این امر مسلما خطر بالا گرفتن عوامفریبی فاشیسم را دربر دارد.  افزون بر این، فاشیسم فرانسه دارای آنچنان مواضع نیرومندی در میان افسران ارتش می باشد، که ناسیونال – سوسیالست های آلمان قبل از روی کار آمدن ،چنین مواضعی را در دفاع دولتی- (رایش وهر1) در اختیار نداشتند. از طرف دیگر تقریبا در هیچ کشوری فساد رژیم پارلمانی ،آن طور که ما شاهد و ناظر آن هستیم ، به یک چنین درجه و میزان دهشتناکی نرسیده و تا این حد خشم و تنفر توده ها رااز ژیم برنیانگیخته است. و فاشیست های فرانسه از این موضوع در جهت نابود کردن دمکراسی بورژوایی استفاده می کنند.

بدیهی است که جنبش ضد فاشیستی در فرانسه به موفقیت هایی دست یافته است .رفقا تورز2 و کاشن 3درباره ی این کامیابی ها در این جا صحبت کردند. ما از صمیم قلب و از جان و دل از این موفقیت ها خوشحالیم . ولی با این همه ، هنوز معلوم نیست که توده های زحمتکش به طور قطع موفق به مسدود کردن راه رسیدن فاشیسم به حکومت شده باشند. از این جا است که لازم می آید یکبار دیگر مصراً تاکید کنیم که در برابر طبقه ی کارگر فرانسه ، در مبارزه ی وی علیه فاشیسم وظایفی قراردارد که از اهمیت ویژه و فوق العاده ای برخوردار است. ما در گزارش خود به آن ها اشاره نموده ایم.

رفقا، به طوری که می دانیم در یک رشته از کشورها فاشیسم دارای پایگاه وسیع توده ای نیست.ولی آیا این امر می تواند ما را آسوده خاطر سازد؟ به طور قطع نه. زیرا در این کشورها هم خطر به حکومت رسیدن فاشیسم وجود دارد. به عنوان نمونه کشورهای بلغارستان ، یوگسلاوی و فنلاند را در نظر بگیریم. در این کشورها فاشیسم پایگاه وسیع توده ای نداشت. ولی با این حال توانست با استفاده از نیروهای مسلح دولتی به قدرت برسد و سپس با بهره وری از دستگاه حکومتی پایگاهش را گسترش دهد.

رفیق دات4 در سخنرانی خود در کنگره اظهار داشت که : در صفوف ما رفقایی بودند که همیشه سعی داشتند فاشیسم را به طور کلی مورد مطالعه و بررسی قرار دهند. آن ها خصوصیات کنکرت جنبش های فاشیستی را در کشورهای مختلف در نظر نمی گرفتند.این رفقا به غلط تمام اقدامات بورژوازی را اقدامات فاشیستی دانسته و حتی تمام اردوی غیر کمونیست را را جزء فاشیسم به حساب می آوردند.به نظر ما رفیق دات کاملا در نظر خود محق است. در اثر این گونه برخوردهای سطحی نسبت به مسائل جدی بود که مبارزه علیه فاشیسم نه تنها تشدید و تقویت نمی شد، بلکه برعکس رو به ضعف می رفت.

هنوز هم آثار برخورد سطحی و قالبی از مساله ی فاشیسم وجود دارد. آیا این که بعضی از رفقا می گویندکه ((نظم جدید)) روزولت 5 فی المثل در مقایسه با ((دولت ملی))انگلستان شکل روشن تر و خشن تر تکامل بورژوازی به سوی فاشیسم است ، نشان نمی دهد که آنها از این مساله تلقی نادرستی دارند؟ انسان باید خیلی سطحی باشد تا ضدیت و مخالفت وحمله ی ارتجاعی ترین محافل سرمایه ی مالی آمریکا را علیه روزولت نبیند. و این محافل دقیقا همان قدرت هایی هستند که با تمام نیرو به پیشرفت و رشد جنبش فاشیستی در ایالات متحده ی آمریکا کمک می کنند و آن را سازمان می دهند. اگر کسی فاشیسم واقعی آمریکا را در پشت سر جملات و عبارات سالوسانه ی ((دفاع از حقوق دمکراتیک اتباع آمریکا)) به میدان آمده و در حال نضج گرفتن است نبیند، این به آن معنا است که طبقه ی کارگر را در مبارزه اش بر ضد هارترین دشمن آن گمراه سازد.

در کشورهای مستعمره و نیمه مستعمره نیز گروه های معین فاشیستی در حال رشد و نمو هستند. در اینجا،در سخنرانی های رفقا به این موضوع اشاره شده است. البته در این کشورها فاشیسم از نوع و همانند فاشیسم آلمان،ایتالیا و سایر کشورهای سرمایه داری نیست.در کشورهای مستعمره و نیمه مستعمره فاشیسم دارای ویژگی های مخصوص  به خود است.لذا ما وظیفه داریم که در شرایط کاملا ویژه ی اقتصادی ،سیاسی و تاریخی این کشورها را، که فاشیسم موافق آنها اشکال مخصوص به خود می گیرد، بیاموزیم و دقیقا مورد توجه قرار دهیم.

بعضی از رفقا که دچار تنبلی فکری شده اند، این زحمت را به خود نمی دهند که پدیده های زندگی واقعی را به طور کنکرت مورد تحقیق قرار دهند. این ها معمولا فرمول های کلی و بی جان و بی معنی را جانشین بررسی همه جانبه و دقیق تناسب نیروهای  طبقاتی و شرایط کنکرت می کنند. شیوه ی کار و برخورد این رفقا نسبت به پدیده ها هرگز در انسان خاطره ی تیراندازان ماهر و ممتازی را که دقیقا هدف گیری می کنند  زنده نمی کند، بلکه آدم را به یاد آن دسته از تیراندازان «ماهری» می اندازد که منظماً و دائماً و بدون اشتباه تیرشان به خطا می رود و پیرامون هدف را نشانه گیری می کنند. تیر این ها گاه بالاتر ، گاه پایین تر، گاه دورتر و گاه نزدیکتر از نقطه ی مورد نظر اصابت می کند، اما هیچگاه به هدف نمی خورد! ولی رفقا، ما به مثابه کمونیست های فعال و مبارز نهضت کارگری و به عنوان پیشاهنگ انقلابی طبقه ی کارگر می خواهیم چنان تیراندازان ماهر و دقیقی باشیم که بدون اشتباه هدف گیری کنیم(کف زدن ها).

جبهه ی واحد پرولتری یا جبهه ی خلقی ضد فاشیستی

 

برای برخی از رفقا این مساله مطرح است که آیا تشکیل جبهه ی واحد پرولتاریا باید مقدم بر تشکیل جبهه ی خلقی و توده ای ضد فاشیستی باشد ویا برعکس؟ این موضوع برای آنها لاینحل باقی مانده است.

عقیده ی بعضی ها بر این است که اول باید جبهه ی واحد مستحکم از پرولتاریا تشکیل داد و سپس برای ایجاد جبهه ی خلقی و توده ای ضد فاشیستی اقدام نمود.

برخی دیگر از رفقا معتقدند که چون در یک رشته از کشورها تشکیل جبهه ی واحد پرولتری با مقاومت بخش ارتجاعی سوسیال – دمکراسی مواجه خواهد شد، در این صورت چه بهتر که بی درنگ کار خود را با تشکیل جبهه ی خلقی ضد فاشیستی شروع کنیم وسپس بر پایه ی چنین جبهه ای برای ایجاد جبهه ی واحد پرولتری اقدام نماییم.

 به نظر ما هر دو گروه اشتباه میکنند. آن ها به این موضوع مهم توجه ندارند که جبهه ی واحد پرولتاریا و جبهه ی واحد توده ای ضد فاشیستی ابداً با دیوار چین از یکدیگر جدا نیستند، بلکه دیالکتیک زنده ی مبارزه آن ها را به هم پیوند داده است و در پروسه ی مبارزه ی عملی علیه فاشیسم یکی به دیگری بدل می شود.

در حقیقت هم نمی توان به طور جدی تصور کرد که بدون برقرای وحدت عمل خود طبقه ی کارگر، که نیروی رهبری کننده ی جبهه ی خلقی ضد فاشیستی است، این جبهه می تواند سربگیرد. اما در عین حال تکامل آتی جبهه ی واحد پرولتری هم تا درجه ی زیادی بستگی به تبدیل شدن این جبهه به یک جبهه ی خلقی علیه فاشیسم دارد.

رفقا، اکنون اندکی به خودمان زحمت بدهیم و در مقابل خود یک فرد سطحی و پر مدعا را در نظر مجسم کنیم که با قطعنامه ی ما موافقت ندارد و در حالی که شیدا و شیفته ی طرح خودش است ،آن را به ترتیب زیر شالوده ریزی می کند:

قبل از همه، جبهه ی واحد پرولتاریا از پایین ، در مقیاس محلی ؛

بعد از آن ، جبهه ی واحد از پایین، در مقیاس ایالتی ؛

و سپس ، وحدت جنبش سندیکایی؛

بعد از آن جلب سایر احزاب ضد فاشیست؛

و بعد جبهه ی واحد وسیع خلقی از بالا و پایین؛

 و بالاخره تبدیل کردن جبهه ها به جنبش سیاسی و انقلابی ؛ و مسائلی از این قبیل (خنده).

رفقا خواهید گفت که یک چنین طرحی بی معنی و بی ربط است . من با شما هم عقیده ام. اما متاسفانه بدی کار در این است که این قبیل یاوه گویی های سکتاریستی غالباً و به اشکال مختلف در صفوف ما مشاهده می شود.

و اما حقیقت کدام است؟ البته ما در هر جا و در هر نقطه ای که باشیم باید برای تشکیل یک جبهه ی وسیع همه خلقی به خاطر پیکار علیه فاشیسم مبارزه نماییم. ولی نباید به مباحثات کلی درباره جبهه ی واحد خلقی اکتفا کرد. در یک سلسله از کشورها، قبل از همه باید از طریق بسیج کردن طبقه ی کارگر مقاومت آن بخش ارتجاعی از سوسیال- دمکراسی را که مخالف جبهه ی واحد پیکارجوی پرولتری است درهم بشکنیم. مثلا در انگلستان مساله  درست یک چنین وضعی پیدا کرده است. در این کشور طبقه ی کارگر اکثریت جمعیت را تشکیل می دهد و تریدیونیونیست های انگلیسی و حزب لیبوریسیت توده ی اصلی طبقه ی کارگر را به دنبال خود می کشانند. در بلژیک ودر کشورهای اسکاندیناوی هم اوضاع از همین قرار است. در این کشورها عده ی اعضای حزب کمونیست زیاد نیست، ولی اتحادیه های سندیکایی نیرومند و توده ای و همچنین احزاب سوسیال دمکرات نسبتاً کثیرالعده وجود دارد.

کمونیست های این کشورها، برای آن که بتوانند در مبارزه ی خود برای ایجاد جبهه ی واحد پرولتری توفیق حاصل کنند باید به مذاکرات کلی خود برای تشکیل جبهه ی خلقی ادامه دهند.در غیر این صورت آنها مرتکب اشتباه سیاسی فوق العاده بزرگی خواهند شد. زیرا جبهه ی خلقی بدون شرکت سازمان های توده ای طبقه ی کارگر نمی تواند ایجاد شود. برای آنکه بتوان دراین کشورها جبهه ی خلقی واقعی تشکیل داد، کمونیست ها باید درمیان کارگران بروند تا بتوانند آنان را با مسائل سیاسی و تشکیلاتی آشنا سازند .باید کارگران را قانع کرد که سازمان های توده ای رفرمیستی آن ها مظهر وحدت پرولتری نیست و تنها جبهه ی واحد با کمونیست ها و گذار توده ها از مواضع رفرمیستی به مواضع مبارزه ی طبقاتی ضامن موفقیت آنان در مبارزه علیه تعرض سرمایه و فاشیسم خواهد بود. و برای آن که دشواری هایی را که در این رهگذر در برابرمان قرار دارد از بین ببریم باید برای خود وظایف مشخص و کنکرت تعیین کنیم. مبارزه ی ما در راه غلبه بر دشواری ها عملا به معنای آماده کردن شرایط لازم برای ایجاد جبهه ی واحد همه خلقی به خاطر مبارزه علیه فاشیسم،بر ضد تعرض سرمایه و جنگ امپریالیستی است.

 و اما مساله در کشورهایی از قبیل لهستان طور دیگری مطرح است .در این کشور همزمان با جنبش کارگری ، جنبش دهقانی نیز با سرعت روبه پیشرفت است. در این جا توده های دهقانی دارای سازمان های مختص خود هستند . واین سازمان ها در نتیجه ی بحران اقتصادی بیش از پیش رادیکال می شوند. از سوی دیگر ،ستم ملی نیز به نوبه ی خود موجب خشم و تنفر اقلیت مذهبی می شود.در لهستان رشد و تکامل جبهه ی واحد همه خلقی همگام و موازی با رشد جبهه ی واحد پرولتری پیش می رود، و حتی در مواقعی، در این قبیل کشورها جنبش همه خلقی ممکن است از جنبش جبهه ی متحد کارگری پیشی گیرد.

همچنین می توانیم نمونه ی اسپانیا را ذکر کنیم . این کشور روند انقلاب بورژوا – دمکراتیک را از سر می گذراند . آیا می توان گفت که چون در اسپانیا پرولتاریا از نظر تشکیلاتی دچار پراکندگی است لذا قبل از آن که یک جبهه ی کارگری – دهقانی علیه له روس 6و ربلس به وجود بیاید باید اقدام کرد تا وحدت کامل طبقه ی کارگر تحقق یابد . واضح است که اگر ما بخواهیم مساله را به این ترتیب مطرح سازیم باعث جدا شدن پرولتاریا از دهقانان خواهیم شد و شعار انقلاب ارضی عملا بی اعتبار خواهد گشت. علاوه بر این دشمنان ملت امکان خواهند یافت که به آسانی بین پرولتاریا و دهقانان جدایی بیاندازند و دهقانان را در مقابل طبقه ی کارگر قرار دهند. و این، همان طور که می دانیم ، یکی از علل عمده ی شکست طبقه ی کارگر در نبرد های اکتبر 1934 در آستوریا بود.

ولی در عین حال نباید این مساله را فراموش کرد که در کشورهایی که پرولتاریا نسبتا معدود است و دهقانان و اقشار خرده بورژوازی شهری اکثریت دارند، در این کشورها همه ی نیروها باید صرف ایجاد جبهه ی واحد پایدار خود طبقه ی کارگر گردد، تا این طبقه بتواند جا و مقام خویش را به مثابه عامل رهبری کننده ی سایر زحمتکشان ، احراز نماید.

به این ترتیب به هنگام حل مساله ی جبهه ی پرولتری و جبهه ی خلقی نمی توان و نباید برای همه ی کشورها و همه ی خلق ها و پیش آمدها و حوادث طبق یک نسخه ی واحد عمل نمود. به نظر ما اونیورسالیسم در قبال یک چنین مساله ای و تجویز نسخه ی واحدی برای همه ی کشورها چیزی جز جهالت نیست. و با جهالت و نادانی هم، به ویژه زمانی که زیر ماسک برنامه ها و نقشه های اونیورسال تظاهر می کند، باید با تمام قدرت و نیرو مبارزه نمود (کف زدن ها).

درباره ی نقش سوسیال دمکراسی و رابطه ی او با جبهه ی واحد پرولتاریا

 

رفقا،پاسخ صحیح و دقیق به این سئوال که در کدام زمان و مکان معین سوسیال – دمکراسی نقش تکیه گاه عمده ی بورژوازی را بازی می کند، از نقطه نظر وظایف تاکتیکی ما حائز اهمیت فوق العاده است

 برخی از رفقا که در مباحث ما شرکت کردند (از جمله رفقا: فلورین7و دات) روی این مساله مکث نمودند. ولی با در نظر گرفتن اهمیت این موضوع ، ضرور است تا به آن به طورکامل تر و جامع تر پاسخ گفت.این مساله ای است که کارگران همه ی مکاتب و جریانات مختلف ، وبه ویژه کارگران سوسیال – دمکرات آن را مطرح می کنند و نمی توانند مطرح نکنند.

باید در نظر داشت که در یک سلسله از کشورها وضع و موقعیت سوسیال دمکراسی در دولت بورژوایی ویا رابطه ی او با بورژوازی تغییر کرده و یا در حال تغییر است.

اولا ، بحران وضع و موقعیت حتی مرفه ترین اقشارطبقه ی کارگر، یعنی آریستوکراسی کارگری را که در واقع تکیه گاه اصلی سوسیال دمکراسی است از بیخ و بن متزلزل کرده است. واین اقشار هم به تدریج در نظریات پیشین خود مبنی بر مفید بودن سیاست همکاری طبقاتی با بورژوازی تغییراتی وارد کرده و یا در آن تجدید نظر به عمل می آورند.

ثانیاً، همان طوری که در گزارش خود نیز اشاره کرده ام ، دربعضی از کشورها خود بورژوازی،عقب نشینی از مواضع دمکراسی بورژوایی و پناه بردن به یک نوع دیکتاتوری تروریستی را آغاز کرده است. بورژوازی نه تنها سوسیال – دمکراسی را از مواضع قبلی آن در سیستم حکومتی سرمایه ی مالی محروم می کند، بلکه حتی در بعضی شرایط با پیگرد و تحت تعقیب قرار دادن و حتی با سرکوب کردن وی مانع فعالیت قانونی او می شود.

ثالثاً، کارگران سوسیال دمکرات از یک سو تحت تاثیر تجارب شکست کارگران آلمان، اتریش و اسپانیا، که به طور عمده نتیجه ی سیاست همکاری طبقاتی سوسیال دمکراسی بابورژوازی است ، واز سو ی دیگرتحت تاثیر پیروزی سوسیالیسم در اتحاد شوروی، که نتیجه ی سیاست بلشویکی و انطباق مارکسیسم انقلابی می باشد، به تدریج به انقلاب روی می آورند .بنابراین دیگرمی توان گفت که چرخش آن ها به سوی مبارزه ی طبقاتی و علیه بورژوازی مشروع شده است.

جمیع این عوامل برای سوسیال – دمکراسی دشواریی هایی ایجاد می کند.از جمله او دیگر نمی تواند نقش پیشین خود را به مثابه ی تکیه گاه بورژوازی ایفا کند. این پروسه هم اکنون به چشم می خورد و حتی در بعضی از کشورها اجرای چنین نقشی را از سوی سوسیال دمکراسی غیر ممکن می سازد.

عدم درک صحیح این امر، به ویژه در کشورهایی که در آن ها دیکتاتوری فاشیستی امکان فعالیت علنی و قانونی را از سوسیال دمکراسی سلب کرده است، می تواند زیان هایی به بار بیاورد. از این نقطه نظر انتقاد از خود برخی از رفقای آلمانی، به جا و به مورد بود. این رفقا در سخنرانی های خود به درستی خاطر نشان کردند که دیگر وقت آن رسیده است که فورمول ها و تصمیمات کهنه در مورد سوسیال دمکراسی به دور انداخته شود و تغییراتی که در وضع و موقعیت آن ایجاد شده مورد توجه قرار گیرد. البته واضح است که اگر ما نخواهیم این تغییرات را در نظر بگیریم ،این امر باعث خواهد شد که مشی ما در مورد ایجاد وحدت طبقه ی کارگر از طرف عناصر ارتجاعی سوسیال – دمکراسی تحریف شود. و بدین ترتیب آن ها آسانتر خواهند توانست در کار جبهه ی واحد کارشکنی کنند.

اما روند انقلابی شدن که هم اکنون در داخل احزاب سوسیال – دمکرات تمام کشورها جریان دارد، ناموزون پیش می رود. البته ما نباید این طور تصور کنیم که کارگران سوسیال – دمکرات که در حال انقلابی شدن هستند یکباره و دسته جمعی و به طور پیگیر به مواضع مبارزه ی طبقاتی روی خواهند آورد و بدون گذار از مراحل بینابینی ، بلافاصله با کمونیست ها متحد خواهند شد. در بعضی از کشورها این جریان کم و بیش دشوار، بغرنج و دراز مدت است . اما به هر حال این امر به طور عمده بستگی به درستی سیاست و تاکتیک های ما دارد.ما باید این حقیقت را هم در نظر داشته باشیم که چه بسا بعضی از احزاب و سازمان های سوسیال – دمکرات که ازمواضع  همکاری طبقاتی با بورژوازی به مواضع مبارزه ی طبقاتی با بورژوازی گام برمی دارند تا مدت معینی همچنان به مثابه سازمان ها و احزاب مستقل عمل نمایند. بدیهی است که در این صورت به هیچوجه نمی توان و نباید این گونه سازمان ها و احزاب سوسیال- دمکرات را به منزله ی تکیه گاه و پشتیبان بورژوازی به حساب آورد.

از طرف دیگر، نباید این طور تصور کرد که گویا آن دسته از کارگران سوسیال- دمکرات که سالهای طولانی تحت تاثیر ایده ئولوژی همکاری طبقاتی با بورژوازی قرار داشتند تنها به علل عینی ، خودشان از این ایده ئولوژی دست خواهند کشید. خیر! این کار و وظیفه ی ماست که به آنها کمک کنیم تا تدریجا  از گیر و بند ایده ئولوژی رفرمیستی رهایی یابند و دیگر از آن پیروی نکرده و با آن قطع رابطه کنند. امر توضیح و تشریح اصول و برنامه ی کمونیست ها باید به طور دقیق،با صبر و حوصله و هماهنگ با سطح رشد سیاسی هر یک از کارگران سوسیال- دمکرات انجام گیرد. انتقاد ما به سوسیال دمکراتیسم باید کنکرت،منظم و همیشگی باشد. این انتقاد باید بر شالوده ی تجارب خود توده های سوسیال – دمکرات استوار باشد. تسریع رشد انقلابی کارگران سوسیال- دمکرات از تجربه ی مبارزه ی مشترک آنان با کمونیست ها علیه دشمن طبقاتی امکان پذیر می گردد. برای غلبه کردن بر شک و تردید هایی که تا مدتی در بین کارگران سوسیال – دمکرات باقی می ماند، هیچ وسیله ای موثر تر از شرکت آنها در جبهه ی واحد پرولتری نیست.

ما آماده ایم نه تنها به کارگران سوسیال- دمکرات ،بلکه به آن بخشی از فعالین و مسئولین احزاب و سازمان های سوسیال – دمکرات که صمیمانه علاقه مندند در مواضع طبقاتی و انقلابی قرار گرفته و به همراه ما علیه دشمن طبقاتی فعالیت و مبارزه نمایند کمک کنیم. اما در عین حال ما اعلام می کنیم که آن دسته از فعالین، کادرهای حرفه ای و کارگران سوسیال- دمکرات که همچنان به پشتیبانی خوداز نقش نفاق افکنانه ی رهبران مرتجع سوسیال- دمکرات ادامه می دهند و با ایجاد جبهه ی واحد مخالفت می کنند، اینان در عمل و به طور مستقیم و یا غیر مستقیم به دشمن طبقاتی کمک می نمایند.در واقع مسئولیت تاریخی این دسته، از مسئولیت کسانی که از سیاست سوسیال دمکراتیک همکاری طبقاتی پشتیبانی می کنند کم تر نیست. و به طوری که می دانیم در نتیجه ی همین سیاست همکاری طبقاتی بود که در یک رشته از کشورهای اروپایی در سال 1918انقلاب دچار شکست شد و راه برای فاشیسم هموارگردید.

 نحوه ی تلقی ما از جبهه ی واحد تعیین کننده ی آن حد فاصلی است که بین بخش ارتجاعی سوسیال دمکراسی و بخشی که در حال انقلابی شدن است قرار دارد. و درجه ی موثر بودن کمک ما به بخش اخیر تناسب مستقیم با تشدیدو تقویت مبارزه ی ما علیه اردوی ارتجاعی سوسیال دمکراسی ، که در ائتلاف و اتحاد با بورژوازی است،خواهد داشت. و هر اندازه که کمونیست ها با احزاب سوسیال – دمکرات قاطعانه تر برای تشکیل جبهه ی واحد مبارزه کنند، به همان اندازه عناصر جداگانه در اردوی چپ سوسیال دمکراسی زودتر در فکر تعیین سرنوشت خود خواهند شد.پراتیک مبارزه ی طبقاتی و شرکت جنبش سوسیال – دمکرات ها در جنبش جبهه ی واحد نشان خواهد داد که در این اردوگاه چه کسی به حرف ((چپ)) است و چه کسی در عمل چپ.

در باره ی دولت جبهه ی واحد

 

اگر مناسبات و تلقی سوسیال دمکراسی نسبت به امر تحقق عملی جبهه ی واحد پرولتری به طور کلی در هر کشوری دلیل مهمی است که  نشان می دهد که در نقش پیشین حزب سوسیال – دمکرات و یا بخش های جداگانه ی آن در حکومت بورژوایی تغییرات معینی حاصل شده است،آن وقت تلقی سوسیال _ دمکراسی نسبت به مساله ی دولت جبهه ی واحد به ویژه دلیل روشن و کافی این تغییرات خواهد بود.

 و زمانی که وضعی ایجاد شود که مساله ی تشکیل دولت جبهه ی واحد به عنوان یک مساله ی مبرم در دستور روز قرار گیرد،در آن صورت این امرمحک بسیار مهم و قابل اطمینانی برای شناخت نحوه ی تلقی سوسیال دمکراسی از این مساله و تعیین سیاست آن در کشور مفروض خواهد بود.زیرا در عمل است که مواضع احزاب و سازمان ها به بهترین وجهی روشن می شود: یا آن ها به اتفاق بورژوازی فاشیست بر ضد طبقه ی کارگر اقدام خواهند کرد و یا همگام با پرولتاریا ی انقلابی علیه فاشیسم و ارتجاع عمل خواهند نمود .این مساله ای است که ناگزیر در موقع تشکیل دولت جبهه ی واحد و نیز در دوران حکومت این دولت در برابر ما قرار خواهد گرفت.

رفقا،من فکر می کنم که آنچه را که به طور کلی در مورد کاراکتر و شرایط ایجاد دولت جبهه ی واحد و یا دولت جبهه ی خلقی و توده ای ضد فاشیستی جهت رهنمود و سمت یابی تاکتیکی لازم بود ،در گزارش آمده است.اگر کسی از آنچه که گفته شده بیش تر انتظار داشته باشد، این امربه معنای آن است که بخواهیم تمام شرایطی را که برای تشکیل چنین دولتی لازم است،و یا انواع و اشکال احتمالی آن را ،از قبل پیش بینی کنیم .در این صورت ما وقت خودمان را فقط با پیش بینی ها و حدسیات عبث و بی ثمر تلف خواهیم کرد.

من می خواهم تا حد امکان از ساده کردن این مساله ی مهم احتراز کنم.

زندگی غامض تر از آن است که بعضی ها تصور می کنند. به عنوان مثال کسانی هستند که دولت جبهه ی واحد را یک مرحله ی حتمی و اجباری برای دست یافتن به دیکتاتوری پرولتاریا می دانند.البته این عقیده صحیح نیست .بعضی ها هم فکر می کنند که در کشورهای فاشیست زده هیچگونه مراحل بینابینی وجود ندارد و دیکتاتوری فاشیستی الزاماً و مستقیماً جای خود را به دیکتاتوری پرولتاریا خواهد داد.باید بگوییم که این نظر که در گذشته هم ابراز می شده  غلط بود و در شرایط کنونی نیز نادرست است.

و اما ببینیم اصل موضوع از چه قرار است ؟ مساله این است که آیا وقتی شرایط مناسب و لحظه ی قطعی برای سرنگون کردن مستقیم بورژوازی و برقراری حکومت پرولتری فرا می رسد ،پرولتاریا خودش به تنهایی آمادگی لازم را برای انجام این کار دارد،و آیا در چنین وضع و حالتی او می تواند از حمایت متحدین خود برخوردار گردد و یا آن که شرایط طوری خواهد بود که جنبش جبهه ی واحد پرولتری و جبهه ی خلقی و توده ای ضد فاشیستی در مرحله ی معینی خواهد توانست فقط فاشیسم را سرکوب و قلع و قمع کند،بدون آن که بتواند بلافاصله و مستقیما به دیکتاتوری بورژوازی ضربه وارد آورد و آن را سرنگون سازد. و اگر تنها به علت حالت اخیر ما بخواهیم از ایجاد دولت جبهه ی واحد و یا جبهه ی خلقی استنکاف ورزیم و ضرورت تشکیل آن را نفی نماییم، این به معنای کوته بینی سیاسی است نه یک سیاست انقلابی جدی .

 از سوی دیگر درک این مساله هم زیاد دشوار نیست که تشکیل دولت جبهه ی واحد در کشورهایی که فاشیسم هنوز به حکومت دست نیافته،با تشکیل دولت جبهه ی واحد در کشورهایی که  فاشیسم هنوز به حکومت دست نیافته ، با تشکیل دولت جبهه ی واحد در کشورهایی که دیکتاتوری فاشیستی در آن ها حاکم است تفاوت دارد.در کشورهایی که دیکتاتوری فاشیستی در آن ها تسلط دارد تشکیل دولت جبهه ی واحد فقط در جریان سرنگون کردن حکومت فاشیستی امکان پذیر است.اما در کشورهایی که انقلاب بورژوا – دمکراتیک در حال بسط و توسعه است ،دولت جبهه ی واحد می تواند به یک دولت دیکتاتوری دمکراتیک طبقه ی کارگر و دهقانان مبدل گردد.

همان طور که در گزارش خودنیز اشاره کرده ام کمونیست ها تا آن جا و تا آن حد از دولت جبهه ی واحد پشتیبانی خواهند کرد که این دولت واقعاً علیه دشمنان خلق مبارزه کند و به حزب کمونیست و طبقه ی کارگر آزادی عمل بدهد. و اما مساله ی شرکت کمونیست ها در دولت بستگی تام و کامل به اوضاع و احوال کنکرت خواهد داشت.مسائلی از این قبیل باید به طور جداگانه و منطبق با شرایط کنکرت حل شوند و به هیچ وجه نمی توان قبلا برای آن ها نسخه ی حاضر و آماده تجویز نمود.

درباره ی تلقی از دمکراسی بورژوایی

 

رفیق لنسکی 8 در سخنرانی خود به این موضوع اشاره نمود که حزب کمونیست لهستان، با آن که توده ها را علیه حمله و تجاوز فاشیسم ،بر پایه ی دفاع از حقوق حقه ی زحمتکشان بسیج و تجهیز می کند« مع الوصف از فورموله کردن مطالبات دمکراتیک نگرانی هایی دارد» و اضافه می کند :"این نگرانی ها از آن جا ناشی می شود که مبادا جانبداری  از مطالبات دمکراتیک و تدوین و تصریح آن در میان زحمتکشان توهمات و پندارهای واهی درباره ی دمکراسی ایجاد نماید". باید بگویم که چنین ترسی از فوروموله کردن مطالبات دمکراتیک مثبت کم و بیش وبه اشکال مختلف در احزاب دیگر هم وجود دارد.

رفقا، این نگرانی ها و بیم ها  و هراس از کجا سرچشمه می گیرد؟ به نظر ما طرح نادرست و غیر دیالکتیکی مساله و تلقی نا صحیح ما از دمکراسی بورژوایی سرچشمه ی این هراس است .ما کمونیست ها از طرفداران راسخ و تزلزل ناپذیر دمکراسی شوروی هستیم و نمونه ی بارز این دمکراسی نیز دیکتاتوری پرولتری در اتحاد شوروی است. هم اکنون، زمانی که آخرین بقایای دمکراسی بورژوایی در کشورهای سرمایه داری درشرف نابودی است،در اتحاد جماهیر شوروی ،طبق تصمیم کنگره ی هفتم شوراها9 اجرای انتخابات عمومی ،رای مساوی ،مستقیم و مخفی اعلام شده است.دمکراسی شوروی بر بنیاد پیروزی انقلاب پرولتری،تبدیل مالکیت خصوصی بر وسایل تولید به مالکیت عمومی، وگذار اکثریت عظیم مردم به راه سوسیالیسم استوار است.این دمکراسی دائماً در حال رشد و بسط و تکامل است و در رابطه با دستاوردهای آتی ساختمان سوسیالیسم و ایجاد جامعه ی بدون طبقه و نیز در نتیجه ی غلبه بر بقایای سرمایه داری  در اقتصاد و آثار آن در شعور و ادراک و آگاهی انسانها باز هم رشد و تکامل  و گسترش می یابد.

اما امروز میلیون ها نفر زحمتکش که در شرایط سرمایه داری زندگی می کنند مجبورند که رابطه شان را نسبت به اشکال مختلف حاکمیت بورژوازی در کشورهای گوناگون تعیین نمایند. ما آنارشیست نیستیم و ابداًبرایمان بی تفاوت نیست که چه رژیمی در کشور مفروض وجود دارد. مثلا میان دیکتاتوری بورژوایی درقالب دمکراسی بورژوایی (صرف نظر از تمام  نواقص و کم و کاست های حقوقی و فقدان آزادی های واقعی ) با دیکتاتوری بورژوایی از نوع فاشیستی آن تفاوت آشکار وجود دارد. ما به مثابه هواداران دمکراسی شوروی از کوچک ترین دستاورد های دمکراتیک  طبقه ی کارگر که نتیجه ی مبارزات طولانی و سرسختانه ی او است دفاع خواهیم کرد و به طور جدی و قاطعانه جهت بسط و گسترش آنها نیز مبارزه خواهیم نمود.

همه می دانیم که طبقه ی کارگر انگلستان در راه کسب حق اعتصاب ، حق فعالیت علنی تریدیونیون ها،حق آزادی اجتماعات و مطبوعات ،و بسط حقوق انتخاباتی و غیر ه قربانی های فراوانی داده است.ده ها هزار کارگر فرانسوی در قرن نوزدهم در نبرد های انقلابی فرانسه ،برای تحصیل ابتدایی ترین حقوق و امکانات قانونی جهت تجهیز و تشکل نیروهای خود به خاطر مبارزه علیه استثمارگران جان خویش را فدا کرده اند.در همه ی کشورها برای تحصیل آزادی های دمکراتیک خون های فراوانی ریخته شده است. و بسیار طبیعی است که برای حفظ و نگهداری و پاسداری از این آزادی ها با تمام نیرو مبارزه شود.

مناسبات ما نسبت به دمکراسی بورژوازی در همه ی شرایط یکجور و یکنواخت نیست. فی المثل در دوران انقلاب اکتبر بلشویک های روسی با تمام قدرت و نیرو علیه کلیه ی احزاب سیاسی که زیر پرچم دفاع از دمکراسی بورژوازی بر ضد استقرار دیکتاتوری پرولتاریا مبارزه می کردند، سخت در نبرد بودند. بلشویک ها بدین سبب علیه این احزاب مبارزه می کردند، زیرادر آن زمان پرچم دمکراسی بورژوازی وسیله ای شده بود برای تجهیز و بسیج کلیه ی نیروهای ضد انقلابی علیه پیروزی پرولتاریا. امروز دیگر وضع  در کشورهای سرمایه داری فرق کرده است .حالا فاشیست ضد انقلاب به دمکراسی بورژوازی هجوم می اورد و تجاوز می کند تا بدین وسیله وحشیانه ترین و سبعانه ترین رژیم استثمار و اختناق را به زحمتکشان تحمیل نماید. بنابراین در شرایط کنونی در یک سلسله از کشورها برای توده های زحمتکش مساله ی انتخاب میان دیکتاتوری پرولتاریا و دمکراسی بورژوایی مطرح نیست ،بلکه آن ها ناچار هستند به طور مشخص میان دمکراسی بورژوایی و فاشسیم یکی را انتخاب کنند.

 علاوه بر این ، اوضاع کنونی با شرایط دوران ثبات سرمایه داری فرق می کند در آن زمان خطر فاشیسم به اندازه ی امروز حاد نبود . درآن وقت، در برخی از کشورهای سرمایه داری دیکتاتوری بورژوایی در لباس دمکراسی بورژوایی مقابل کارگران انقلابی قرار داشت و کارگران تمام نیرو و قدرت خویش را برای مبارزه علیه آن متمرکز کرده بودند.در آلمان،آن ها علیه جمهوری وایمار10مبارزه می کردند.این مبارزه به خاطر آن بود که جمهوری وایمار یک جمهوری بورژوایی بود که جنبش انقلابی پرولتاریا را ،به ویژه در سال های 1918_1920 ودر سال 1923تحت فشار قرار داده بود.

اما آیا زمانی هم که جنبش فاشیستی شروع به عرض وجود کند (به همان گونه که فاشیست ها در آلمان در سال 1932صدها هزار نفر را علیه طبقه ی کارگر متشکل،  بسیج ومسلح کرده بودند.) ،کارگران باز هم می توانند در همان موضع پیشین خود باقی بمانند و همان شیوه را انتخاب کنند؟ البته خیر! اشتباه کمونیست ها در برخی از کشورها و به ویژه در آلمان این بود که آن ها به تغییرات حاصله توجه نکردند و به تکرار شعارهایی پرداختند و از مواضعی دفاع نمودند که در اوضاع و احوال تازه اعتبار خود را از دست داده بودند. آن شعارها و انتخاب  آن مواضع مربوط به دورانی می شد که مبارزه به خاطر دیکتاتوری پرولتاریا خصلت کاملا مبرم  داشت و موضوع روز بود و در آن زمان همه ی ضد انقلابیون آلمان زیر پرچم جمهوری وایمار (همانند سال های 1918-1920) جمع شده بودند و زیر علم آن سینه می زدند.

این که ما یکبار دیگر مجبور شدیم به موضوع تشویش و اضطراب و نگرانی هایی که از مطرح شدن مطالبات دمکراتیک مثبت به برخی از رفقا دست می دهد برگردیم و آن را مورد بحث و مداقه قرار دهیم ،نشان می دهد که این دسته از رفقای ما تا چه اندازه از به کار بردن شیوه ی مارکسیستی – لنینیستی در برخورد با این گونه مسائل اساسی تاکتیکی عاجز هستند.بعضی ها می گویند ممکن است که مبارزه برای حقوق دمکراتیک ،کارگران را از مبارزه برای استقرار دیکتاتوری پرولتاریا منصرف و منحرف می نماید. بجا و به مورد خواهد بود اگر به یاد بیاوریم که لنین در این زمینه نوشته است:

((اشتباه بنیادی خواهد بود اگر تصور شود که مبارزه برای احراز دمکراسی می تواند توجه پرولتاریا را از انقلاب سوسیالیستی منحرف سازد و یا این انقلاب را تحت الشعاع قرار دهد، پرده بر روی آن بکشد و غیره. برعکس همانگونه که سوسیالیسم پیروزمند بدون تحقق دمکراسی کامل میسر نیست،پرولتاریا نیز بدون مبارزه ی انقلابی چندین بعدی و پیگیر برای رسیدن به دمکراسی ، نمی تواند خود را برای پیروزی بر بورژوازی آماده کند.)) 11

این سخنان لنین را باید همیشه به خاطر داشت .ما هیچ گاه نباید فراموش کنیم که چه بسا در تاریخ از جنبش های نسبتاً کوچک به خاطر دفاع از ابتدایی ترین حقوق طبقه ی کارگر، انقلابات بزرگی به وقوع پیوسته است.ولی برای آن که بتوانیم مبارزه به نفع حقوق دمکراتیک را با مبارزه ی طبقه کارگر در راه استقرار سوسیالیسم پیوند دهیم، ما نباید نسبت به مساله ی دفاع از دمکراسی بورژوایی برخورد سطحی و تلقی نادرست داشته باشیم.

خط مشی صحیح تنها کافی نیست

 

رفقا ، کاملا بدیهی است که تنظیم و انتخاب خط مشی درست برای انترناسیونال کمونیستی و برای هر یک از شعبات آن یک مساله ی اساسی است. ولی خط مشی صحیح به تنهایی برای رهبری کنکرت مبارزه ی طبقاتی کافی نیست.

برای تحقق این امر فراهم شدن یک رشته شرایط ضرور است،که مهم ترین آن ها به قرار ذیل اند:

اولین شرط عبارت از این است که اجرای تصمیمات متخذه در سراسر کارهای عملی ما ضمانت و وثیقه ی تشکیلاتی داشته باشد.تا بدین وسیله با عزمی راسخ همه ی موانع موجود را از سر راهمان برداریم.

شرط دیگر این است که ما بتوانیم تصمیمات کمینترن و شعب آن را میان توده ها ببریم و آن را به تصمیمات وسیع ترین توده های مردم تبدیل کنیم. واکنون که ما با وظیفه ی تشکیل یک جبهه ی واحد پرولتری و مساله ی جلب توده های وسیع به یک جبهه ی خلقی ضد فاشیست روبرو هستیم لزوم رعایت و توجه به این امر بیش از هر وقت دیگراحساس می شود.ما باید آنچنان با مهارت و استادی کار کنیم که توده ها از طریق تجربه ی شخصی  شان به درستی مشی و شعارهای حزب پی ببرند.در این جا است که نبوغ سیاسی و تاکتیکی لنین به بهترین وجهی برجسته و نمایان می گردد. اگر سراسر تاریخ بلشویسم،یعنی این گران بها ترین گنجینه ی استراتژی سیاسی و تاکتیکی جنبش انقلابی کارگری مورد بررسی و تحقیق قرار گیرد معلوم خواهد شد که بلشویک ها هرگز شیوه های رهبری حزب را جانشین شیوه های رهبری توده ها نمی کردند.

رفیق استالین خاطر نشان می کرد که یکی از خصوصیات تاکتیک بلشویک های روس در دوره ی آمادگی برای انقلاب اکتبر این بود که بلشویک ها می توانستند راه هایی را به درستی انتخاب کنند که توده ها را به طور طبیعی  به شعارهای حزب برساند و آن ها را ((تا آستانه ی انقلاب)) بکشاند .بلشویک ها به توده ها کمک می کردند تا آنان با تجربه ی شخصی خودشان به صحت شعارها پی ببرند،آن ها را درعمل کنترل و آزمایش کنند و از همدیگر تمیز بدهند.بلشویک ها میان رهبری کردن حزب و رهبری کردن توده ها فرق قائل بودند و تفاوت بین رهبری  حزب و رهبری توده ها را به خوبی می دیدند.بدینسان آنها تاکتیک خود را نه فقط به مثابه علم رهبری حزب ،بلکه به عنوان علم رهبری میلیون ها زحمتکش نیز انتخاب و تنظیم می کردند.

ضمناً باید در نظر داشت که اگر ما زبانی را که برای توده ها قابل فهم باشد یاد نگیریم و نتوانیم با آنها زبان مشترک پیدا کنیم فرا گرفتن و درک تصمیمات ما برایشان غیر ممکن خواهد بود. ما هنوز هم چه بسا نمی توانیم به زبان ساده ،کنکرت و به صورتی که برای توده ها آشنا و مفهوم باشد صحبت کنیم.ما هنوز از فورمول ها و جملات کج و مغلق و ازبر کرده دست بردار نیستیم.شما اگر به تراکت ها ،روزنامه ها ،قطعنامه ها و تزهای ما نظری بیاندازید خواهید دید که غالباً همه ی آنها به زبانی نوشته وافاده شده اند که حتی برای کادرهای حرفه ای حزب هم درک آن ها دشوار است،تا چه رسد به کارگران ساده و معمولی .

رفقا اگر کمی به این موضوع بیاندیشیم کارگرانی که به ویژه در کشورهای فاشیستی این تراکت ها را پخش می کنند و یا فقط آن ها را می خوانند در حقیقت با این عمل زندگی خود را در معرض خطر قرار می دهند،آن وقت بیشتر برایمان روشن خواهد شد که چرا باید برای توده ها به زبان روشن ،قابل فهم چیز نوشت تا این همه فداکاری ها بی جهت به هدر نرود.

مساله ی فوق درباره ی آژیتاسیون و پروپاگاند شفاهی ما هم صادق است.در رابطه با این موضوع باید با صراحت و صداقت کامل اعتراف کنیم که در این زمینه غالباًفاشیست ها از بسیاری از رفقای ما ماهرتر هستند و نرمش بیشتری از خود نشان میدهند.

می خواهم در این رابطه نمونه ای را ذکر کنم.به یاد می آورم که پیش از روی کار آمدن هیتلر جلسه ای با حضور بیکاران در برلین تشکیل شده بود. تشکیل این جلسه همزمان بود با محاکمه ی برادران اسکلیارک ،محتکرین و کلاه برداران معروف.دادرسی چند ماه به درازا کشیده بود.یک سخنران ناسیونال - سوسیالیست با مهارت خاصی توانست از جریان این محاکمه برای اهداف عوام فریبانه ی خود استفاده کند.وی قبل از هر چیز یک رشته از کلاه برداری ها،احتکارات و سایر  خلافکاری هایی که این دو برادر مرتکب شده بودند نشان داد. وی سپس روی این مساله تاکید کرد که این محاکمه  ماه ها به درازا خواهد کشید و حساب کرد که محاکمه ی این دو نفر صدها هزار مارک برای مردم آلمان تمام خواهد شد.سخنران در میان کف زدن های شدید حضار اظهار داشت که راهزنان و غارتگرانی از قبیل برادران اسکلیارک باید بی درنگ و بدون هیچ گفتگو تیر باران شوند و پول هایی که برای مخارج این دادرسی پیش بینی شده بود به نفع بیکاران منظور گردد.

سپس یکی از کمونیست ها اجازه صحبت خواست.ولی رئیس جلسه به او اجازه ی صحبت نمی داد. اما بر اثر پافشاری و اصرار حضار که مایل بودند حرف های یک کمونیست را بشنوند مجبور شد با تقاضای او موافقت کند.وقتی کمونیست ما پشت تریبون قرار گرفت تمام حضار با بی صبری منتظر بودند تا ببینند ناطق کمونیست چه خواهد گفت.اما ببینیم او چه گفت؟

او با صدای قوی و رسا گفت: رفقا هم اکنون پلنوم انترناسیونال کمونیست خاتمه یافت .پلنوم راه نجات طبقه ی کارگر را نشان داده و عمده ترین وظیفه  ای را که در مقابل ما قرار داد عبارت از این است که «اکثریت طبقه ی کارگر را به سوی خود جلب کنیم» (خنده). پلنوم همچنین تاکید کرد که جنبش بیکاران باید به یک جنبش "سیاسی " بدل شود (خنده). پلنوم از ما خواست تا این جنبش را بیش از پیش گسترش دهیم....(خنده).

ناطق سخنرانی خود را در همین روح ادامه داد.رفیق ما احتمالا خیال می کرد که دارد تصمیمات صحیح پلنوم را "توضیح می دهد".

آیا یک چنین ناطقی می توانست بیکاران را جلب کند؟ آیا این موضوع که اول باید بیکاران را به سیاست کشاند و بعد آنها را انقلابی نمود و سپس  همه شان را بسیج کرد تا جنبش بیکاران به مرحله ی بالاتری ارتقاء یابد می توانست بیکاران و شنوندگان را ارضا نماید و خواست های مبرم و ضروری آنان را برآورده سازد؟

من که در گوشه ای ازتالار نشسته بودم و با اندوه و تاثر فراوان شاهد بودم که چطور بیکاران شرکت کننده در این جلسه که تا آن لحظه علاقه ی وافر از خود نشان می دادند که سخنان یک کمونیست را گوش کنند و راه صحیح مبارزه برای رسیدن به مطالبات خویش را از او یاد بگیرند ،اول متحیر و هاج و واج ماندند و بعد هم بی تفاوتی خودشان را آشکارا نسبت به ناطق بروز دادند.و سرانجام وقتی که رئیس جلسه باخشونت سخن ناطق را قطع کرد جلسه هم هیچ گونه اعتراضی به این عمل رئیس نکرد. طبیعی است که من هم از این مساله ابداً  دچارتعجب نشدم.

متاسفانه این گونه نمونه ها در آژیتاسیون ما کم نیست. و این امرهم تنها مختص  آلمان نیست.رفقا،کسی که این طور تبلیغ می کند در واقع علیه خودش تبلیغ کرده است.ومن فکر می کنم  دیگر وقت آن رسیده است که به این شیوه های تبلیغاتی که چیزی جز شیوه های کودکانه ی تبلیغات نیست،خاتمه داده شود.

هنگامی که من به کنگره گزارش میدادم .رئیس جلسه رفیق کیسینن 12نامه ی جالبی از یکی از شرکت کنندگان در کنگره دریافت کردکه خطاب به من بود. من این نامه را برای شما قرائت می کنم:

«خواهش می کنم وقتی به کنگره گزارش می دهید روی این موضوع نیز تکیه کنید که تمام تصمیمات و قطعنامه های کمینترن در آینده طوری تنظیم و نوشته شود که نه تنها کمونیست هایی که آمادگی لازم را دارند بتوانند آن ها را درک کنند، بلکه برای همه ی زحمتکشان،ولو این که هیچ گونه آمادگی قبلی نداشته باشند مفهوم باشد. قرارها و اسناد کمینترن باید به ترتیبی تهیه شود که اگر کسی آن را خواند فوراً بتواند بفهمد که کمونیست ها چه می خواهند و کمونیسم چه منافعی عاید بشر خواهد کرد. بعضی از ارگان های عالی حزب این موضوع را فراموش می کنند. ضرور است که به این ارگان ها به طور خیلی جدی یادآوری شود که آن ها باید برای کمونیسم به زبان قابل فهم تبلیغات کنند»

نمی دانم کدام رفیق این نامه را نوشته است، ولی تردید ندارم که این رفیق با این نامه ی خود عقیده و تمایل میلیون ها کارگر را بیان کرده است. بسیاری از رفقای ما این طور خیال می کنند که هر قدر در تبلیغات خود کلمات پر آب و تاب و مطنطن تر استعمال کنند و هراندازه فورمول ها و تزهای مغلق و نامفهوم به کار ببرند، گویا به همان اندازه تبلیغاتشان بیش تر موثر خواهد افتاد .این ها فراموش می کنند که همانا بزرگترین رهبر و تئوریسین طبقه ی کارگر عصر ما لنین همیشه به زبانی که برای توده های وسیع کاملا مفهوم باشد صحبت می کرد و می نوشت.

هر کدام از ما باید این قاعده و اصل ابتدایی را به مثابه یک قانون بلشویکی فرا گیریم:

وقتی می نویسی و یا صحبت می کنی همیشه باید در فکر یک کارگر ساده باشی که باید تورا درک کند .حرف تو را بفهمد، به شعار و دعوت تو عقیده و اعتماد پیدا کند و این که وی آمادگی لازم را برای طرفداری و پیروی از تو دارد!باید فکر کنی برای چه کسی می نویسی و با کی صحبت می کنی (کف زدن ها)

درباره ی کادرها

 

رفقا،تصمیمات ما هر اندازه هم که عالی باشد ،ولی اگر کسانی نباشند که این تصمیمات را اجرا نمایند  فایده ای از آن ها حاصل نخواهد شد. با این حال متاسفانه مجبورم بگویم که در این کنگره به یکی از اساسی ترین مسائل،یعنی به مساله ی کادرها ،توجه کافی مبذول نگردیده است.

گزارش هیات اجرائیه ی کمینترن به مدت هفت روز مورد بحث و مذاکره قرار گرفت .سخنرانان متعدد ،از کشورهای مختلف در این جا صحبت کردند ولی فقط چند نفر، آن هم ضمن سایر مطالب به این مساله ی فوق العاده اساسی ،که برای احزاب کمونیست و جنبش کارگری اهمیت فراوان دارد اشاره کردند.احزاب ما درفعالیت عملی خود هنوز به این مساله پی نبرده اند که این مردم و کادرها هستند که حلال مسائل و مشکلات هستند.

برخورد غلط با مساله ی کادرها ،زیان های جبران ناپذیری به احزاب ما وارد می سازد. به ویژه از آن جهت که ما عده ای از بهترین کادرهای خود را در مبارزه ی روزانه از دست می دهیم .زیرا ما یک انجمن ملی نیستیم .ما یک جنبش رزمنده و پیکارجویی هستیم که پیوسته در خط اول جبهه قرار داریم .پر حرارت ترین ما،فعال ترین ،شجاع ترین و آگاه ترین عناصر احزاب کمونیست در خطوط اول جبهه جای گرفته اند.دشمن دائماً در تعقیب فعال ترین آن ها است. او آن ها را نابود می کند،به زندان ها و اردوگاه های کار اجباری می فرستد، و به ویژه در کشورهای فاشیستی ،تحت سخت ترین فشار ها و شکنجه ها قرار می دهد. از این جا است که ضرورت تکمیل کردن صفوف حزب ،آماده کردن و تربیت کادرهای جدید و نیز حفظ و نگه داری کادرهای موجود از اهمیت ویژه ای برخوردار است.

علاوه بر این ها ،جنبش توده ای برای تشکیل جبهه ی واحد در اثر مبارزات و فعالیت احزاب کمونیست دامنه ی وسیعی به خود گرفته است.پی آمد این امر کشیده شدن و جلب هزاران فعال جدید پرولتری به میدان مبارزه است.در چنین شرایطی موضوع کادرها به یک مساله ی حاد تبدیل شده است.ضمن این که این مطلب را نیز باید اضافه کنیم که تنها عناصر انقلابی جوان و یا کارگرانی که در حال انقلابی شدن هستند و در گذشته به هیچوجه در جنبش سیاسی شرکت نداشته اند،به صفوف ما روی نمی آورند.غالباًاتفاق می افتد که اعضا و فعالین سابق احزاب سوسیال _ دمکرات نیز به ما می پیوندند.این کادرهای جوان ،به ویژه در احزاب مخفی،  به توجه خاصی نیاز دارند.زیرا این کادرها که از نظر تئوریک آمادگی کافی ندارند،معمولا درکارهای عملی شان به یک رشته از مسائل سیاسی بسیار جدی برخورد می کنند که خودشان باید آن مسائل را به تنهایی حل و فصل کنند.

رفقا، اتخاذ سیاست صحیح در مورد کادرها مبرم ترین مساله ای است که در مقابل احزاب ما ، کمسومول و کلیه ی سازمان های توده ای و نیز در برابر تمامی جنبش انقلابی کارگری قرار دارد.

و اما سیاست صحیح در مورد کادرها یعنی چه؟

قبل از هر چیز ما باید اشخاص را از هر جهت خوب بشناسیم .معمولا در احزاب ما روی کادرها به طور منظم و سیستماتیک مطالعه و بررسی و پاک سازی انجام نمی گیرد. تنها در این اواخر احزاب کمونیست فرانسه و لهستان و در مشرق ، حزب کمونیست چین در این زمینه به موفقیت هایی دست یافته اند.در آلمان هم حزب کمونیست ،قبل از دوره ی مخفی ،فعالیت هایی را در این زمینه شروع کرده بود.تجربه ی این احزاب نشان داده است به محض این که آن ها شروع به سنجش افراد کردند به فعالین و کادرهایی دست یافتند که قبل از آن شناخته نشده بودند.از سوی دیگر ،این احزاب شروع کردند که صفوف خود را از عناصر بیگانه و غیر خودی که از نظر ایده ئولوژیک و سیاسی مضر بوده اند،پاک و تصفیه کنند. کافی است به عنوان نمونه به گروه سلور و باربه13 در فرانسه اشاره کنیم. وقتی که روی این اشخاص مطالعه ی کافی صورت گرفت،معلوم شد که این آقایان از عمال دشمن طبقاتی هستند و لذا از حزب اخراج شدند. در لهستان و مجارستان هم رسیدگی و مطالعه روی کادرها کار کشف لانه های خرابکاران و عمال دشمن را که تا آن وقت موفق شده بودند هویت خود را مخفی نگهدارند ،آسان نمود.

ثانیاً ،ارتقاء دادن کارها باید به درستی انجام گیرد.ترفیع کادرها نباید یک امر تصادفی باشد،بلکه باید یکی از وظایف عادی و طبیعی حزب به شمار آید.تنها ملاحظات محدود حزبی نباید معیار و ملاک بالا کشیدن کادرها باشد .باید به مساله ی تماس و پیوند کمونیست ترفیع یافته با توده ها نیز به عنوان یک اصل ضروری توجه خاصی مبذول گردد. آن ها باید،نه تنها بتوانند به خوبی از عهده ی انجام دادن این و یا آن وظیفه ی حزبی برآیند، بلکه در عین حال باید در میان توده های مردم دارای وجهه و محبوبیت لازم نیز باشند.ما در احزاب کمونیست نمونه هایی از ترفیع کادرها داریم که نتایج درخشانی به بار آورده است.به عنوان نمونه می توانیم از رفیق دلورس14، این زن کمونیست اسپانیایی نام ببریم که اکنون در پرزیدیوم این کنگره نشسته است. تا دو سال پیش دلورس به کارهای ساده ی حزبی اشتغال داشت .ولی در اولین برخورد با دشمن طبقاتی رفیق دلورس نشان داد که یک مبلغ و مبارز برجسته ی کمونیسم است. و بعد هم در رهبری حزب قرار گرفت معلوم شد که یکی از برجسته ترین اعضای آن می باشد(کف زدن ها).

از این نمونه ها در کشورهای دیگر نیز وجود دارد که می توان از آن ها در این جا نام برد.

ولی متاسفانه در بیش تر موارد ترفیع کادرها به طور نا منظم و اتفاقی صورت می گیرد و به همین جهت کار ما در این زمینه همیشه با موفقیت همراه نیست. در مواردی هم کسانی به مقامات رهبری ارتقاء می یابند که در واقع فقط پرگو، وراج و جمله پرداز هستند و نتیجتاً هیچگونه فایده ای هم عاید حزب نمی کنند.

ثالثاً،باید از کادرها به درستی و با مهارت و کاردانی استفاده نمود.ما باید بتوانیم کیفیات و خصایص مثبت هریک از کادرها را بیابیم و به موقع از آن ها استفاده کنیم.انسان های کامل و ایده آل وجود ندارند.باید آن ها را همان طور که هستند درک کرد و قبول نمود و در عین حال به رفع نواقص و ضعف های آنان کوشا بود.ولی ما در احزاب کمونیست نمونه های فراوانی در دست داریم که نشان می دهد از کمونیست های خوب و شرافتمند به موقع و به طرز صحیحی استفاده نشده است.اگر به این رفقا کارهای مناسب تری ارجاع می شد و یا احیاناً در راس کارها قرار می گرفتند،آن ها می توانستند برای حزب بسیار مفید واقع شوند.

رابعاً،یکی از وظایف عمده ی ما این است که کادرها را به طور صحیح تقسیم کنیم.قبل از همه در راس گروه هایی که برای جنبش دارای اهمیت اساسی است باید افراد استوار و پر طاقت ،افرادی که با توده ها در ارتباط می باشند و از میان توده ها بیرون آمده اند و در عین حال دارای قدرت ابتکار بوده وبرای رسیدن به هدف های حزب پابرجا و مصر هستند،قرار گیرند.در تمام مراکزبزرگ باید نفرات کافی از این گونه کادرها وجود داشته باشند.در کشورهای سرمایه داری انتقال کادرها از یک محل به محل دیگر کار ساده ای نیست.در این کشورها اجرای این وظیفه با مشکلات و موانع عدیده ای روبرو می شود. به عنوان نمونه باید از مشکلات مالی ،مسائل خانوادگی و غیره نام برد.ما بایدبه قدر کافی به این مشکلات توجه داشته باشیم و همه ی آنها را به طرق مناسب حل و فصل نماییم.ولی متاسفانه ما به این امر مهم به هیچوجه توجه نداریم.

خامساً،باید به کادرها به طور منظم و مرتب کمک بشود. این کمک قبل از همه این مسائل را در بر می گیرد: آموزش کادرها ،کنترل رفیقانه و کوشش در رفع کمبود ها و اشتباهات آنان و نیز راهنمایی مشخص و روزانه ی فعالین.

سادساً،باید از کادرها مواظبت و نگه داری کرد. باید بتوانیم در مواقع لزوم کادرها  را بلادرنگ به «پشت جبهه» منتقل کنیم. و به جای آن ها نیروی تازه به جبهه ، به خط اول مبارزه اعزام داریم. ما به ویژه باید از رهبری احزاب غیر علنی انتظار داشته باشیم که آن ها در جهت حفظ و نگه داری کادرها ی خود دقت و توجه بیش تری مبذول دارند(کف زدن ها).نگه داری و مواظبت صحیح از کادرها به معنای رعایت بسیار جدی اصول پنهان کاری نیز هست. در برخی از احزاب کمونیست ،بسیاری از رفقای ما این طور خیال می کنند که فقط کافی است طرح و برنامه ی تجدید سازمان حزب تهیه و تنظیم شود تا امکان ادامه ی فعالیت و زندگی حزب در ،شرایط غیر علنی فراهم گردد.

رفقا، این طرز کار چیزی جز یک سهل انگاری نیست. و این سهل انگاری ها برای برخی از احزاب ما بسیار گران تمام شده است. زیرا این احزاب زمانی به دگر سازی تشکیلاتی حزب پرداختند که در واقع عملا دیگر وارد شرایط مخفی مبارزه شده بودند.به خاطر بیاوریم که گذار حزب کمونیست آلمان از شرایط علنی به شرایط مخفی چقدر برای این حزب گران تمام شد.نمونه ی حزب کمونیست آلمان برای آن دسته از احزابی که امروزقانونی هستند ولی امکان دارد فردا مجبور شوند تا در شرایط مخفی به مبارزه ی خود ادامه دهند باید درس آموزنده ای باشد.

تنها داشتن یک سیاست صحیح در مورد کادرها و اجرای دقیق آن به احزاب کمونیست امکان خواهد داد تا اولا از تمام توان و نیروی کادرهای موجود حداکثر استفاده را به عمل آورند و ثانیاً از ذخایر عظیم جنبش توده ای بدون وقفه افراد جدید و فعال را به کار و فعالیت جلب نموده و ارتقا دهند.

ملاک و معیار های اصلی که در انتخاب کادرها باید مورد توجه قرار بگیرند کدامند؟

اولاً وفاداری و صداقت عمیق به امر طبقه ی کارگر و وفاداری به حزب ، خصائصی که در نبردها ،زندان هاودر دادگاه ها در مقابله با دشمن طبقاتی، برجسته می شود و تظاهر پیدا می کند.

ثانیاً ، برقراری نزدیک ترین پیوند با توده ها،و یا به سخن دیگر ، زندگی کردن به خاطر علائق و منافع توده ها و احساس نمودن نبض زندگی ،روحیه و نیاز های آنان ملاک اعتبار و درجه ی نفوذ رهبران سازمان های حزبی ما باید این باشد که خود توده ها آن ها را به عنوان رهبرانشان بشناسندوفقط ازطریق  تجربه ی شخصی شان اقناع شوندکه آیا این رهبران  واقعاً قابلیت و صلاحیت رهبری کردن آنان رادارند یا نه؟ تنها در مبارزه ی روزانه است که توده ها به میزان قاطعیت و فداکاری رهبران پی می برند و به آنان اعتقاد پیدا می کنند.

ثالثاً داشتن جسارت و قدرت لازم برای آن که در هر اوضاع و احوالی مستقلاً جهت یابی کنند و از قبول مسئولیت تصمیمات متخذه بیم و هراس به خود راه ندهند.رهبری که از قبول مسئولیت می ترسد، چنین کسی نمی تواند رهبر باشد. و کسی که قدرت ابتکار نداردو پیوسته می گوید((آنچه که به من بگویید اجرا خواهم کرد))بلشویک نیست.تنها آن کسی رهبر واقعی و بلشویک است که به هنگام شکست روحیه اش را از دست ندهد و دچار یاس نگردد و در هنگام موفقیت خودش را گم نکند و دچار غرور نشود و در اجرای تصمیمات قاطعیت کامل به خرج دهد.کادرها زمانی به بهترین وجه رشد می کنند که مجبور شوند وظایف و مسائل کنکرت مبارزه را مستقلاًحل کنند و بدانند و کاملا ً احساس نمایند که مسئول اعمال خود هستند.

رابعاً ، انضباط و آبدیدگی بلشویکی در مبارزه با دشمن طبقاتی و در آشتی ناپذیری در قبال هر گونه انحراف از خط مشی بلشویسم.

رفقا، این شرایط از اهمیت فوق العاده برخوردار است .ما باید با تمام نیرو و منظماً روی شرایط مربوط به انتخاب صحیح کادرها تکیه کنیم .زیرا بسیار دیده شده است که معمولا رفیقی که مثلا خوب وادیبانه می تواند چیز بنویسد و زیبا و دلنشین صحبت کند ولی اهل کار عملی نیست و به درد مبارزه نمی خورد، به رفیقی که احیاناً نمی تواند به خوبی اولی بنویسد و صحبت کند اما سرسخت و ثابت قدم و مبتکر است و با توده ها پیوند دارد و قادر است در نبرد ها شرکت نموده و دیگران را نیز با خود همراه و همگام سازد،ترجیح داده می شود.آیا در این سازمان ها و احزاب ما کم اتفاق افتاده که یک سکتاریست وراج و آئین پرست جای یک رفیقی را که قابلیت سازمانی دارد و یک رهبر راستین کارگر ی است اشغال نماید؟

 اعمال و فعالیت کادرهای رهبری ما باید با متانت و پیگیری بلشویکی و خصائص انقلابی همراه باشد. این کادرها باید اراده و شهامت لازم راجهت  اجرای تصمیمات داشته باشند.

 رفقا،اجازه دهید در رابطه با مساله ی کادرها همچنین به نقش عظیمی که ((سازمان بین المللی کمک به انقلابیون )) (((س.ب.ک.ا))) باید در مورد کادرهای جنبش کارگری ایفا نماید اشاره ای بکنم.کمک های مادی و معنوی که تشکیلات ((س.ب.ک.ا)) به زندانیان و خانواده های آنها ، به مهاجرین سیاسی و آنتی فاشیست ها و انقلابیون تحت پیگرد مبذول می دارند زندگی هزاران هزار نفر از پر ارزش ترین رزمندگان طبقه ی کارگر را در کشورهای گوناگون نجات داده و جان این نیروی عظیم را برای پیکار های آینده حفظ کرده است. در بین ما کسانی هستند که مدت ها در زندان به سر می بردند. این رفقا بهتر و نزدیک تر از هر کس به اهمیت عظیم کمک و فعالیت ((س.ب.ک.ا )) واقف هستند(کف زدن ها)

((س.ب.ک.ا)) با فعالیت خود عشق و علاقه و محبت و دلبستگی و حق شناسی ژرف صدها هزار پرولتر و عناصر انقلابی دهقانان و روشنفکران را به خود جلب کرده است.

در شرایط کنونی، یعنی در اوضاع و احوالی که ارتجاع بورژوایی و فاشیسم هار و قلدر در حال رشد و پیشرفت است و مبارزه ی طبقاتی تشدید می شود ، نقش ((س.ب.ک.ا)) به مراتب افزایش پیدا کرده و از اهمیت ویژه ای برخوردار است.وظیفه ای که امروزه در مقابل این سازمان قرار دارد این است که((س.ب.ک.ا ))به یک تشکیلات واقعاً توده ای زحمتکشان تبدیل شود.این کاری است که در همه ی کشورهای سرمایه داری،و از آن جمله در کشورهای فاشیست زده، باید انجام گیرد.منتها در کشورهای اخیرباید شرایط خاص آن ها را در نظر گرفت و موافق آن شرایط عمل نمود.باید تلاش کرد تا این سازمان به یک نوع خاص ((صلیب سرخ))جبهه ی واحد پرولتری و جبهه ی خلقی ضد فاشیستی که میلیون ها زحمتکش را دربر می گیرد ،تبدیل شود.باید به ((صلیب سرخ)) آرتش طبقات زحمتکش که علیه فاشیسم و به خاطر صلح و سوسیالیسم مبارزه می کند بدل گردد.

برای آن که ((س.ب.ک.ا)) بتواند این نقش را به خوبی و با موفقیت اجرا نماید باید دارای هزاران نفر کارکن فعال بوده و عده ی زیادی کادر مخصوص به خود نیز در اختیار داشته باشد. و این کادرها باید از نقطه نظر خصا ئص،قابلیت و استعداد پاسخ گوی وظیفه ی ویژه ی این سازمان فوق العاده مهم باشند.

در این جا باید با قاطعیت تمام خاطر نشان نمود که اگر بوروکراتیسم و بی تفاوتی و لاقیدی در قبال مردم در جنبش کارگری به طور کلی زشت و نفرت انگیز است،ولی داشتن این گونه مناسبات با ((سازمان بین المللی کمک به انقلابیون))هم مرز با جنایت است (کف زدن ها).رزمندگان راه طبقه ی کارگر،قربانیان ارتجاع و فاشیسم که در سلول های زندان ها و اردوگاه های کار اجباری با مرگ دست به گریبانند،زندانیان سیاسی و خانواده های آنان باید تحت حداکثر مراقبت و حمایت دقیق سازمان ها و کارکنان((س.ب.ک.ا)) قرار بگیرند.این سازمان باید بیش از پیش به دین خود در زمینه ی کمک به رزمندگان جنبش پرولتری و ضد فاشیستی واقف شود و به ویژه در حفظ و مراقبت و سلامت جسمی و اخلاقی کادرهای جنبش کارگری کوشا باشد.کمونیست ها و کارگران انقلابی که در فعالیت های این سازمان شرکت دارند باید در هر گامی که برمی دارند حس کنند که در مقابل طبقه ی کارگر و انترناسیونال کمونیستی مسئولیت عظیمی به عهده دارند و مسئول هستند که نقش و وظایف ((س.ب.ک.ا)) را با موفقیت و به خوبی اجرا نمایند.(کف زدن ها).

رفقا،همان طوری که می دانیم، کادرها در پروسه ی مبارزه ،در مقابله با مشکلات و غلبه بر دشواری ها، وعبور از آزمایشات گوناگون و نیز از سرمشق های مثبت و منفی تعلیمات کسب می کنند و پرورش می یابند.ما صدها سرمشق نمونه وار در جریان اعتصابات ،تظاهرات، در زندان ها ودر دادگاه ها در دست داریم. ما هزاران قهرمان داریم.اما متاسفانه نمونه ها یی از بزدلی و ضعف نفس،عدم ثبات و حتی گریز از میدان مبارزه نیز کم نیست. غالباً این نمونه های خوب و بد زود فراموش می شوند .ما به مردم یاد نمی دهیم که چگونه باید از این نمونه ها سرمشق بگیرند. در حالی که با برجسته کردن این نمونه ها، کادرها باید بیاموزند که چه چیزهایی را سرمشق خود قرار دهند و از چه چیزهایی برحذر باشند.ما باید طرز اعمال و رفتار رفقا و کارگران فعال را به هنگام کشمکش ها و رویاروئی و نبردهای طبقاتی ،در جریان بازجوئی ها در اداره ی پلیس ،در زندان ها و در اردوگاه های کار اجباری،در دادگاه ها و غیره مورد بررسی قرار دهیم.باید اعمال و رفتار خوب و مثبت کسانی را که می توانند سرمشق دیگران قرار بگیرد به افراد نشان دهیم و نمونه های زشت و ناشایسته،غیر بلشویکی و بازاری و خرده بورژوایی را محکوم کنیم.بعد ازجریان دادگاه لایپزیک یک سلسله نمونه های درخشان از رفتاررفقای ما در برابر دادگاه های بورژوایی و فاشیستی در دست است که نشان می دهد تعدادبسیار زیادی از کادرها به خوبی به معنی رفتار و روش بلشویکی در دادگاه ها پی برده اند.شماره این کادرها بیش از پیش افزایش می یابد.

آیا ما می توانیم مطمئن باشیم که حتی بسیاری از هیات های نمایندگی شرکت کننده در این کنگره از محاکمه ی کارکنان راه آهن رومانی اطلاعات کافی دارند؟ و یا از جریان محاکمه ی فیت شولتس در آلمان ، که فاشیستها او را گردن زدند،از دادرسی رفیق با شهامت و شجاعت ژاپنی ما ایتی کاوا ،از محاکمه ی سربازان انقلابی بلغاری و بسیاری دیگر از محاکمات دیگر که در آن ها درخشان ترین نمونه های قهرمانی پرولتری نشان داده شده با خبرند؟(کف زدن های ممتد و شورانگیز).

همگان باید ازاین قهرمانی های درخشان و شایان تقدیر و تحسین مطلع شوند. ما باید در برابر ضعف و بزدلی وروحیه ی بازاری  و یا هر نوع خصائص زشت دیگر که کم و بیش و در اینجا و آن جا در صفوف ما و در صفوف طبقه ی کارگر وجود دارد، این قهرمانی های غرور آفرین را قرار دهیم. از این نمونه ها باید برای تربیت کادرهای جنبش انقلابی در مقیاس بسیاروسیع استفاده شود.

رفقا، رهبران حزبی ما غالبا گله و شکایت دارند که آدم نداریم .آن ها ادعا می کنند که امور تبلیغاتی و مطبوعات ،برای اتحادیه های سندیکایی و کار در میان جوانان و زنان به اندازه ی کافی کادر ندارند.ما در جواب آن هایی را که ازکافی نبودن کادر می نالند به سخنان داهیانه ی لنین استناد می کنیم:  ((.... آدم نیست و آدم فراوان است.آدم فراوان است زیرا هم طبقه ی کارگر و هم قشرهای روز به روز متنوع تری از جامعه هر سال بیش از پیش از میان خود افراد ناراضی مایل به اعتراض بیرون می دهد و در عین حال آدم نیست زیرا .... افراد دارای قریحه ی سازمان دهی وجود ندارند که بتوانند موجبات چنان فعالیت گسترده و در عین حال یکپارچه و هماهنگی را فراهم سازند که امکان استفاده از هر نیرو ولو نیروی بسیار ناچیز را نیز تامین کنند.))15

ما کمونیست ها باید  این سخنان لنین را عمیقاً بیاموزیم و آن را دستورالعمل و رهنمون کار خود قرار داده و اجرا نماییم .رفقا ،آدم زیاد است .منتها باید آن ها را در سازمان های خودمان،در جریانات اعتصابات و تظاهرات و درانواع سازمان های کارگری و توده ای و در ارگان های جبهه ی واحد جستجو کرد.باید به آن ها کمک کنیم که در جریان کار و پیکار رشد کنند. باید شرایطی فراهم نمود که آن ها واقعاً بتوانند در عمل به امر طبقه ی کارگر سود و فایده ای برسانند.

رفقا،ما کمونیست ها اهل رزم و پیکار هستیم .در مقابل ما این وظیفه قرار دارد که برضد هجوم سرمایه،علیه فاشیسم و خطر جنگ امپریالیستی وارد میدان مبارزه شویم . ما باید مبارزه کنیم تا سرمایه داری را سرنگون سازیم.همانا به خاطر این وظیفه ی عملی است که کادرهای کمونیستی موظفند تا به بهترین وجهی با تئوری انقلابی مجهز شوند .زیرا که تئوری انقلابی به کادرها امکان می دهد که به درستی جهت یابی کنند،دور نما را به روشنی ببینند و به کار و فعالیت ها ،به اهداف و به پیروزی ها اطمینان،اعتماد و اعتقاد داشته باشند.

تئوری انقلابی واقعی ،دشمن آشتی ناپذیر هر گونه تئوری بافی های توخالی و بازی های بی ثمر با تعاریف و احکام منحرف کننده است.لنین بارها خاطر نشان می کرد که:(( تئوری ما حکم جزمی نیست ،بلکه رهنمون عمل است)). این است آن تئوری که مورد نیاز کادرهای ما است.یک چنین تئوری برای کادرها ارزش حیاتی دارد و مانند نان، هوا و آب برایشان ضرور است.باید با ساده کردن و سرسری گرفتن کارها و جمود فکری و دگماتیسم در صفوف خود ،خواه در صحنه ی مبارزه ی فعال روزمره ،به همراه توده ها و پیشاپیش آنها ،و خواه از طریق کار خستگی ناپذیر برای درک صحیح و آموختن دانش نیرومند و پر ثمر مارکس، انگلس و لنین شدیداً و بی امان پیکار نمود(کف زدن ها).

در رابطه با این امرتصور می کنم که به ویژه لازم است که توجه شما را به کارمان در مدارس و آموزشگاههای حزبی خودمان جلب نمایم.آموزشگاه های حزبی ما نباید افراد فضل فروش ،ناصح پرگو و استاد نقل و قول از اینجا و آنجا و از این و از آن ،بار بیاورد.خیر!از این مدارس باید کسانی که اهل کار و فعالیت هستند و برای امر طبقه ی کارگر فعالانه مبارزه می کنند بیرون بیایند.بدیهی است که برای رزمندگان فعال تنها جسارت و دلیری وآمادگی برای فداکاری وجان نثاری ، کافی نیست.در مقایسه با کارگران ساده آن ها باید بتوانند آینده را بهتر ببینند و راه نجات زحمتکشان را بهتر تشخیص دهند. تمام شعبات انترناسیونال کمونیستی باید بدون از دست دادن وقت،بلا درنگ و به طور جدی مدارس حزبی را سرو سامان بدهند و آن ها را باید به مراکز آموزش کادرهایی که وصف آن ها رفت تبدیل نمایند.

به نظر من،وظیفه ی اساسی مدارس حزبی ما این است که به حزبی ها و کمسومول ها یاد بدهند که چگونه باید شیوه ی مارکسیستی – لنینیستی را با اوضاع و احوال کنکرت هر کشور و شرایط معین آن انطباق داد. این افراد همچنین باید بیاموزند که آن ها این شیوه را نه بر ضد دشمن ((به طور کلی))،بلکه علیه دشمن معین و کنکرت به کار ببرند.بدین جهت لازم نیست و نباید که لنینیسم را تحت اللفظی یاد گرفت، بلکه باید روح زنده و انقلابی آن را آموخت.

دو طریق برای آموزش و تربیت کادرها در مدارس حزبی ما وجود دارد :

طریقه ی نخست ،این است که به افرادی که در آموزشگاه های حزبی درس می خوانند هر قدرممکن است بیش تر معلومات نظری وخشک تحویل داد و سعی نمود که آن ها بتوانند تزها و قطعنامه ها را ادیبانه و زیبا بنویسند و تنها در این جا و آن جا آنان را با مسائل کشور معین و جنبش کارگری و تاریخ آن ، با سنت ها و تجارب فلان حزب کمونیست آشنا کرد. فقط تا همین اندازه!

طریقه ی دوم ،این است که شنوندگان را آن چنان با تئوری آشنا کرد که آموزش اصول اساسی مارکسیسم –لنینیسم بر پراتیک مسائل عمده ی مبارزه ی پرولتری کشور آنان استوار باشد.بدین ترتیب که هر شنونده ای که برای ادامه ی فعالیت به کشورش باز می گرد قادر باشد مستقلا جهت یابی کند و راه خود را بیابد، و بتواند به عنوان یک سازمانده و رهبر مستقل ،توده ها را در نبرد بر ضد دشمن طبقاتی هدایت نماید.

عده ای از کادرها که  مدارس حزبی ما را گذرانده اند ،به علت ازبر کردن مقداری زیاد عبارات و جملات کلی و کسب معلومات تئوریک و تبحر ظاهری عملا نتوانستند مفید واقع شوند. در حالی که ما به کسانی احتیاج داریم که به معنی واقعی کلمه سازمانده و رهبر بلشویکی باشند.به ویژه امروز ما به این گونه کادرها بیش از هر وقت دیگر احتیاج داریم .چه بسا یک چنین کادری نتواند تزهای خوب و زیبا بنویسد(اگر چه ما به این هم نیاز فراوان داریم)،ولی او باید بتواند بدون بیم و هراس از مشکلات ،دشواری ها را از سر راه بردارد و توده ها را سازمان داده و رهبری نماید.

تئوری انقلابی عبارت است از تعمیم مجموعه ی تجارب جنبش انقلابی.کمونیست ها باید در کشورهای خود نه تنها تجربه ی گذشته را با دقت مورد استفاده قرار بدهند، بلکه آن ها باید تجربه ی مبارزات کنونی دستجات و گروه های دیگر جنبش کارگری بین المللی را هم فرا گیرند.لیکن استفاده ی صحیح از تجربه ابداً به معنای انتقال مکانیکی اشکال و شیوه های حاضر و آماده ی مبارزه از یکسری شرایط به شرایط دیگر و یا از یک کشور به کشور دیگر (چیزی که غالباً در احزاب ما اتفاق می افتد) نیست. حتی پیروی و تقلید خالص و کپیه کردن از شیوه ها و اشکال کار حزب کمونیست اتحاد شوروی،در کشورهایی که هنوز سرمایه داری در آن ها حاکم است ،صرف نظر از این که این کار از روی خلوص نیت و مقاصد پاک انجام گیرد، ممکن است به جای نفع به کار ما زیان وارد کند. واین چیزی است که بارها اتفاق افتاده است .در حالی که دقیقاً تجربه ی بلشویک های روس به ما می آموزد که باید خط مشی واحد انترناسیونالیستی را در مبارزه علیه سرمایه، موافق ویژگی های هر کشوری، به طور زنده  و کنکرت ، با شرایط خاص آن کشور انطباق دهیم.باید بیاموزیم که پدیده های زشت و شرم آور از قبیل جمله پردازی ،الگوسازی ،فضل فروشی ،آیین پرستی و سفسطه جویی و غیره را ،که به حق توده ها از آن نفرت دارند و تنها می تواند مورد استهزا و تمسخر آن ها قرار گیرد،بی رحمانه و از بیخ و بن ریشه کن سازیم.

رفقا،باید آموخت. باید در هر گام، در جریان مبارزه ،در زندان و خارج از زندان،دائماً و پیگیرانه آموخت. بیاموزیم و پیکار کنیم،پیکار کنیم و بیاموزیم.

رفقا افکار عمومی جهان با علاقه ی فراوانی کار کنگره ی ما را دنبال می کند.یک چنین توجهی به کار کنگره های ما تا کنون سابقه نداشته است.باید بدون تشویش از مبالغه اعتراف کرد که یک روزنامه ی جدی و یا یک حزب سیاسی و حتی یک رجل اجتماعی و سیاسی کم و بیش جدی یافت نمی شود که جریان کار کنگره ی ما را با حرارت و با کمال دقت تعقیب نکند.

میلیون ها کارگر ،دهقان،خرده بورژوازی شهری،کارمند،روشنفکر ،ملل مستعمرات و خلق هایی که تحت ستم ملی قرار گرفته اند به سوی مسکو- پایتخت اولین دولت پرولتاریای بین المللی (که آخرین آن هم نخواهد بود) چشم دوخته اند(کف زدن ها) .همه ی این ها نشان می دهد مسائلی که در کنگره ی ما مورد بحث و مذاکره قرار گرفته و همچنین تصمیمات آن تا چه اندازه از اهمیت فوق العاده برخوردار است.

زوزه و غرش جنون آمیز و سرسام آور فاشیست های تمام کشورها ،به ویژه فاشیسم وحشی و درنده ی آلمان ،این حقیقت را ثابت می کند که ما با تصمیمات صحیح خود درست هدف گیری کرده ایم(کف زدن ها).

خصم طبقاتی تلاش می کند تا توده های زحمتکش کشورهای سرمایه داری را در شرایط خفقان آور ارتجاع بورژوایی و فاشیستی در بند نگه دارد .در چنین شرایطی انترناسیونال کمونیستی – حزب بین الملل بلشویک ها- به مثابه چراغ راه تمام بشریت تنها طریق صحیح آزادی از یوغ سرمایه،توحش فاشیستی و راه نجات از وحشت های جنگ امپریالیستی را نشان می دهد.

برقراری وحدت عمل طبقه ی کارگر مرحله ی قطعی برای رسیدن به این راه است.باری ،تنها وحدت عمل سازمان های طبقه ی کارگر از کلیه ی گرایش ها و متحد شدن نیروهای طبقه ی کارگر در تمام زمینه های فعالیت آن و نیز اتحاد و اتفاق همه ی شرکت کنندگان در پیکار طبقاتی می تواند ما را به مقصود برساند.

طبقه ی کارگر باید به وحدت سندیکاهای خود دست یابد.ولی متاسفانه برخی از رهبران رفرمیستی سندیکایی تلاش می کنند که کارگران را از تحقق یافتن این وحدت باز دارند . به نظر این دسته از رهبران در صورت شرکت و دخالت احزاب کمونیست در امورمربوط به سندیکاهای متحد و یا در صورت وجود فراکسیون های کمونیستی در داخل این سندیکاها دیگر از دمکراسی در اتحادیه ها خبری در بین نخواهد بود!؟ با این ترتیب آن ها سعی دارند تا با این تلاش های بیهوده و مذبوحانه ی خود، کارگران را از وحدت بترسانند .بدیهی است که هیچ چیزی بی معنی تر از این وجود ندارد که ما کمونیست ها را به عنوان مخالفین دمکراسی در سندیکاها معرفی کنند.ما از حق سندیکاهایی که خودشان به تنهایی در باره ی مسائل مربوط به خود تصمیم بگیرند و یا آن ها را حل و فصل کنند دفاع کرده و در آینده نیز دفاع خواهیم کرد.ما حتی آماده ایم از تشکیل فراکسیون های کمونیستی در سندیکاها ،مشروط بر این که این امر بتواند به وحدت سندیکایی کمک کند صرف نظر کنیم.ما آماده ایم در مورد استقلال سندیکاههای متحد در قبال تمام احزاب سیاسی توافق کنیم.اما در عین حال ما به طور جدی با هر گونه وابستگی سندیکاها به بورژوازی مخالفیم .ما معتقدیم که سندیکاها نمی توانند و نباید در مبارزه ی طبقاتی بین پرولتاریا و بورژوازی موضع بی طرف اختیار کنند.ما از این عقیده ی اصولی خود عقب نشینی نخواهیم کرد.

طبقه ی کارگر باید مبارزه کند تا تمام نیروهای جوان کارگر و کلیه ی سازمان های ضد  فاشیستی کارگران را متحد نماید و آن بخش از جوانان زحمتکش را که در دام فاشیسم و سایر دشمنان خلق گرفتار آمده اند و تحت نفوذ آن ها قرار دارند به راه صحیح مبارزه سوق دهند.

طبقه ی کارگر باید در تمام زمینه ها و بخش های جنبش کارگری به وحدت عمل دست یابد.ولی برای آنکه این وحدت هر چه زودتر و سریع ترتحقق یابد،کمونیست ها و کارگران انقلابی تمام کشورهای سرمایه داری وظیفه دارند تا برنامه ی جدید تاکتیکی را ، که کنگره ی ما در رابطه با مبرم ترین مسائل جنبش بین المللی کارگری پذیرفته است ،به طور قاطع و بدون هیچ گونه شک و تردیدی در عمل پیاده نمایند.

ما می دانیم که دشواری های فراوانی در پیش داریم.می دانیم را ه ما هموار، صاف و ساده نیست. راه ما از گل مفروش نیست.گلزار نیست.طبقه ی کارگر باید بر دشواری های فراوانی غلبه کند و موانع بسیاری را از سر راه خود بردارد. طبقه ی کارگر باید قبل از همه نقش نفاق افکنانه ی عناصر ارتجاعی سوسیال دمکراسی را از بیخ و بن ریشه کن سازد.ما می دانیم که طبقه ی کارگر ،زیر ضربات ارتجاع بورژوازی و فاشیسم قربانی های فراوانی خواهد داد.این راهم می دانیم،برای آن که کشتی انقلاب طبقه ی کارگر به ساحل نجات بنشیند باید از میان امواج سهمگین بگذرد و موانع بسیاری را پشت سر بگذارد.

اما در عین حال موقعیت و نیروی طبقه ی کارگر در کشور های سرمایه داری در حال حاضر با سال 1914، یعی شروع جنگ امپریالیستی تفاوت دارد.وضع او در مقایسه با سال 1918،یعنی اواخر جنگ هم فرق می کند. طبقه ی کارگر تجربه ی بیست سال مبارزه ی انقلابی در پشت سر دارد.او از یک سلسله ناکامی ها به ویژه در آلمان ،اتریش و اسپانیا درس عبرت گرفته است.

طبقه ی کارگر در چهره ی اتحاد شوروی - کشورسوسیالیسم  پیروزمند ، سرمشق و نمونه ی الهام بخش پیش رو دارد. این نمونه به او می آموزد که چگونه دشمن طبقاتی را می توان مغلوب کرد،و چگونه حکومت کارگری را می توان مستقر ساخت و جامعه ی سوسیالیستی را بنا نمود.

بورژوازی دیگر بر سراسر جهان حاکمیت تام ندارد .هم اکنون طبقه ی کارگر پیروزمند حاکمیت خود را بر یک ششم کره ی ارض برقرار کرده است.

طبقه ی کارگر در چهره ی انترناسیونال کمونیستی دارای پیشاهنگ نیرومند،متحد و انقلابی است.

رفقا،سراسر جریان رشد و تکامل تاریخی به سود طبقه ی کارگر در حرکت است.کوشش و تلاش مرتجعین، فاشیست های رنگارنگ و بورژوازی جهانی برای به قهقرا کشاندن چرخ تاریخ بیهوده و بی ثمر است.چرخ تاریخ در جهت اتحاد جهانی جمهوری های سوسیالیستی در حرکت و گردش است. و این حرکت تا پیروزی نهایی سوسیالیسم در سراسر جهان ادامه خواهد داشت(کف زدن های ممتد و شور انگیز).

تنها یک چیزی است که هنوز طبقه ی کارگر کشورهای سرمایه داری ندارد و آن فقدان وحدت در صفوف آن است.

پس بگذار از پشت این تریبون شعارهای پیکار جوی انترناسیونال کمونیستی ،شعار مارکس ،انگلس و لنین هر چه نیرومندتر در سراسر جهان طنین انداز شود:

پرولتاریای سراسر جهان متحد شوید!

(کف زدن های ممتد وشور انگیز ، همراه با فریاد های شور و شعف ((هورا! )) ... همه به پا می خیزند و انترناسیونال را می خوانند!)

 

زیر نویس ها

 

1.reich weher: نیروهای مسلح آلمان که طبق قرار داد صلح ورسای در فاصله ی سالهای 1919- 1935ایجاد شده بود.

2. موریس تورز(28آوریل 1900- یازدهم ژوئیه 1964): یکی از رهبران برجسته ی جنبش کارگری فرانسه و بین المللی ،عضو کمیته ی مر کزی حزب کمونیست فرانسه (1924)، عضو دفتر سیاسی و عضوهیئت دبیران (1925)،دبیر کل (1930-1964)، رئیس حزب(از ماه مه 1964)، عضو هیئت اجرائیه ی انترناسیونال کمونیستی(1924-1943)و بعد عضو پریزیدیوم (1939-1943) ، وزیر کابینه(1945-1946)،معاون نخست وزیر (1946-1947)

3. مارسل کاشن(20سپتامبر 1869-12فوریه ی1958) : از شخصیت های برجسته ی جنبش کارگری فرانسه و بین المللی .کاشن در ایجاد حزب کمونیست فرانسه نقش مهمی ایفا کرد (1920). عضو کمیته ی مرکزی و دفتر سیاسی حزب کمونیست فرانسه (1923)،عضو هیئت اجرائیه ی انترناسیونال کمونیستی (1924) ،عضو پریزیدیوم آن (1935-1943) .یکی از رهبران مقاومت ضد فاشیستی در فرانسه.

4. پالم دات(19ژوئن 1896-21دسامبر 1978): از شخصیت های جنبش کارگری انگلستان و بین المللی .از سال 1922عضو دفتر سیاسی کمیته ی مرکزی حزب کمونیست انگلستان بود.در کنگره ی هفتم کمینترن به عضو یت مشاور هیات اجرائیه ی انترناسیونال کمونیستی انتخاب شد.

5. فرانکلین روزولت(30ژانویه ی1882- 12آوریل 1945) : رجل دولتی آمریکا ،رئیس جمهور (1933-1945)،مبتکر یک سلسله اقدامات ((نوین)) اجتماعی ولی این به اصطلاح ((مشی نو))او نتوانست علل و موجبات بحران اقتصاد آمریکا را برطرف کند. در دوران جنگ دوم جهانی به همکاری جنگی ائتلاف ضد فاشیستی کمک کرد.

6. رجل سیاسی اسپانیا ،رهبر حزب جمهوری رادیکال .وزیر امور خارجه (از 1931).از سپتامبر 1935بارها نخست وزیر کشور شد و سیاست ضد کمونیستی را دنبال می کرد.

7.ویلهم فلورین (16مارس 1894- 5ژوئیه ی 1944): از فعالین جنبش کارگری آلمان و بین المللی ،عضو حزب کمونیست آلمان(1920)،عضو کمیته ی مرکزی (1924)عضو دفتر سیاسی (1929)،منشی پریزیدیوم هیئت اجرائیه ی انترناسیونال کمونیستی (1935).

8. لنسکی (8ژانویه ی1889-21سپتامبر 1937): از فعالین جنبش کارگری لهستان و بین المللی ، عضو کمیته ی مرکزی ودفتر سیاسی حزب کمونست لهستان(1925)،دبیر کل حزب کمونیست لهستان(1929)،عضو هیئت اجرائیه ی انترناسیونال کمونیستی(1928) و عضو پریزیدیوم آن (1929).درتهیه و تنظیم تاکتیک جبهه ی واحد پرولتری و ضد فاشیستی نقش بزرگی به عهده داشته است.

9. کنگره ی هفتم شوراها از 28ژانویه تا ششم فوریه ی1935تشکیل بود.

10. جمهوری وایمار: نام جمهوری بورژوا - دمکراتیک در آلمان(از آن جهت جمهوری وایمار نامیده می شود زیرا که قانون اساسی کشور از طرف مجلس موسسان وایمار پذیرفته شده بود.،)(1919).دولت حاکم جنبش های کارگری را سرکوب کردند، جمهوری شوروی باوار(1919) وقیام هامبورگ(1923) را دچار شکست ساختند.تدابیر ضد دمکراتیک و گذشت و اغماض درمقابل ناسیونال – سوسیالیست ها زمینه را برای روی کار آمدن هیتلر فراهم کرد.بعد از استقرار دیکتاتوری فاشیستی (1933) جمهوری وایمار عملاً به موجودیت خود پایان داد.

11. لنین جلد22،صفحه 133.

12.otto vilhemovich kysinen (4اکتبر 1881-17مه 1964): از شخصیت ها ی برجسته ی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی ودولت شوروی و جنبش کارگری بین المللی .در فنلاند متولد شد.یکی از رهبران انقلاب کارگری درفنلاند(1918). از پایه گذاران حزب کمونیست فنلاند(1918).عضو هیئت اجرائیه ی انترناسیونال کمونیستی (1921-1939)،عضو کمیته ی مر کزی حزب کمونیست اتحاد شوروی (1941)،عضو پرزیدیوم و منشی کمیته ی مرکزی حزب کمونیست شوروی(1952-1953) ،و از سال (1957).

13. گروه سلور و باربه یک گروه آوانتوریستی بود که رهبری کمیته ی مرکزی حزب کمونیست فرانسه راغصب کرده بودند(1929). وبا اعمال خود در امر جبهه ی واحد خرابکاری می کردند.هر دو نفر در سال 1934ازحزب کمونیست فرانسه اخراج شدند.

14.(pasionaria)   delores ibaryri (9دسامبر1895 ): از فعالین برجسته ی جنبش کارگری اسپانیا و بین المللی. عضو حزب کمونیست اسپانیا.عضو کمیته ی مرکزی (1930) و عضو دفتر سیاسی کمیته ی مرکزی حزب کمونیست اسپانیا(1932) و عضووابسته ی هیئت اجرائیه ی انترناسیونال کمونیستی (1935) و دبیر کل حزب کمونیست اسپانیا(1942) و رئیس حزب کمونیست اسپانیا(1960).

15. لنین، جلد پنجم، صفحه 436-437

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi  

     بازگشت به صفحه نخست

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: