نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

2014-12-05

نویدنو  29/08/1393 

 

 

 

نویدنو  29/08/1393 

 

 

 

مبا رزه در را ه جبهه ی واحد علیه فاشیسم و جنگ-1

گئورکی دیمیترف – برگردان :  م . منصوری

 

پیشگفتار نوید نو

نویدنو خرسند است که به یاری رفقایی که زحمت باز تایپ کتاب ارزشمند "مبارزه در راه جبهه واحد علیه فاشیسم وجنگ " را به عهده داشته اند ، می تواند این کتاب ارزشمند را در معرض مطالعه خوانندگان بگذارد . در این جا لازم است به دو نکته اشاره مختصری بشود :

حاکمیت سانسور و راه زنی اندیشه در جمهوری اسلامی ایران عملا سد راه هر گونه ارتباط نسل جدید  و جوانان با آثار و عمل انقلابی نسل های پیش است . تهی کردن جامعه از آرمان های انقلابی و تحول آفرین و جایگزین کردن آموزش های اجباری وباسمه ای شلم شوربا تحت عنوان "اندیشه اسلامی" شاید یکی از شنیع ترین جنایت های جمهوری اسلامی است ، که فرا تر از محو فیزیکی اندیشمندان وانقلابی ها ، به نابودی اندیشه و آرمان نسل ها کمر بسته است . نوید نو به سهم خود تلاش می کند در ارتباط با تحول های گاه گیج کننده داخلی وخارجی ، پل ارتباطی بین اندیشه های انقلابی و جوانان باشد . امروزه با بروز نشانه های قوام گرفتن فاشیسم در برخی کشورهای اروپایی ، که هنوز به عنوان "متروپل" ترکش های خود را به کشورهای حاشیه ارسال می کند ، و با تسلط رسانه ای به تحمیق توده ها و تهی کردن جنبش های اجتماعی از ماهیت دگرگون ساز انقلابی می پردازد و به نوعی " عادی سازی" در تمام عرصه ها از جمله جنگ وفاشیسم مشغول است ، طرح ومعرفی اندیشه های انقلابی و واکاوی فاشیسم وجنگ از اولویتی صد چندان بر خوردار می گردد.

کتاب ارزشمند رفیق دیمتریوف که از انتشارات سال 1359 حزب توده ایران به زبان فارسی است ، به نظر ما می تواند اخگری در این هجوم سیاهی بروز فاشیسم وجنگ باشد . با امید به خوانده شدن آن ، کتاب در طی 5 بخش تقدیم خوانندگان خواهد شد .

رفقای متعددی از ماه ها پیش کمر همت بستند وبا شکیبایی به باز تایپ کتاب پرداختند. حاصل زحمت آن ها به دلیل گرفتاری های متعدد متاسفانه با تاخیر قابل توجهی آماده انتشار شد . ما ضمن سپاس از این رفقا و عذر تاخیر ، دستان آفرینشگرشان را به گرمی می فشاریم ، وگمان می کنیم با خوانده شدن کتاب و انتشار وسیع تر آن در جامعه هدف های آن ها نیز صورت تحقق خواهد گرفت .

 

مبا رزه در را ه جبهه ی واحد علیه فاشیسم و جنگ-1

گئورکی دیمیترف – برگردان :  م . منصوری

 

نمایه نوشتار

  مقدمه ی مترجم.

بخش اول.

فاشیسم و طبقه کارگر

خصلت طبقاتی فاشیسم

پیروزی فاشیسم چه ارمغانی برای توده ها به بارمی آورد؟.

آیا پیروزی فاشیسم اجتناب ناپذیر است؟

فاشیسم حکومت زور و قلدری است،اما این حکومت پایدار نیست

زیر نویس ها

 

 

مقدمه ی مترجم

زندگی و فعالیت انقلابی گئورگی دیمیترف رهبر و آموزگار مردم بلغارستان،شخصیت نامی جنبش  جهانی کارگری و کمونیستی برای همه ی نیروهای انقلابی و ترقیخواه جهان،برای همه ی رزمندگان ضد امپریالیست،مخالفان جنگ،مبارزان راه صلح و دموکراسی و عدالت اجتماعی نمونه ای درخشان و الهام بخش است.

گئورگی دیمیترف در صفوف طبقه ی کارگر بلغارستان و حزب کمونیست این کشور پرورش یافت و به عنوان یک مبارز انقلابی نستوه و مارکسیست- لنینیست پیگیر،زندگی خود را در راه خدمت به طبقه ی کارگر و زحمتکشان کشور خود و سراسر جهان وقف کرد.نزدیک به بیست سال در راس جنبش انقلابی سندیکایی کشور قرار داشت و از 1909تا پایان زندگی پیوسته در پیکار بود.در سپتامبرسال 1923،گئورگی دیمیترف رهبری نخستین قیام ضد فاشیستی جهان را که توسط کارگران و دهقانان بلغارستان صورت گرفت،به عهده داشت.

قیام سپتامبر سرکوب شد و دیمیترف از سوی پلیس دوران پادشاهی بلغارستان ،سخت مورد پیگرد قرار گرفت و مجبور به مهاجرت شد. او سالها در کشورهای غربی به سر می برد و به فعالیت پنهانی مشغول بود. در ماه مارس سال 1929به عنوان دبیر دفتر اروپای غربی انترناسیونال کمونیستی(کمینترن) انتخاب شد ودر برلن شروع به کار کرد.گئورگی دیمیترف در مقام دبیر دفتر انترناسیونال کمونیستی اروپای باختری وضع جهان آن روز را مورد پژوهش و بررسی عمیق قرار داد و با واقع بینی مارکسیستی خویش ،خطر هجوم گسترده فاشیسم و تدارک جنگ تازه را پیش بینی کرد.

درنهم ماه مارس 1933دیمیترف را در برلن بازداشت می کنند و به اتهام کاذب شرکت درحریق رایشتاک در دادگاه لایپزیک به محاکمه می کشند .او در این دادگاه با چنان شجاعتی رفتار کرد که جهانیان را به اعجاب و تحسین وا داشت.

دیمیترف با خردمندی و دلاوری یک مارکسیست- لنینیست اصیل نقاب از چهره ی فاشیسم برداشت و این پدیده ی کریه را در برابر مردم جهان رسوا کرد.گئورگی دیمیترف دردادگاه لایپزیک به دفاع قاطع از جنبش کارگری بلغارستان ،از جنبش جهانی کارگری و ازانترناسیونالیسم پرولتری پرداخت و با سربلندی اعلام داشت: من از این که فرزند طبقه ی کارگر بلغارستان هستم،به خودم می بالم.

جلادان هیتلری با استفاده از امتناع دولت فاشیستی بلغارستان ازدادن حق تابعیت به گئورگی دیمیترف،نقشه ی نابودی جسمی او را طرح می کنند،ولی دولت شوروی به این مبارز دلیرضد فاشیست حق تابعیت می دهد و بدینسان او از چنگ آدمکشان هیتلری نجات می یابد.

پس از پیروزی انقلاب سوسیالیستی در بلغارستان دیمیترف به میهن خود باز می گردد و در سال 1945به عنوان نخست وزیر کشور،فعالیت سیاسی گسترده ی خود را تجدیدمی کند.

گئورگی دیمیترف با دفاع درخشان خویش در دادگاه فاشیستی لایپزیک،با تسلط کامل برتئوری مارکسیسم - لنینیسم،با تجربه ی غنی سیاسی و پراتیک وسیع انقلابی خود،ازهمان آغاز سال های 35در میان رهبران جنبش جهانی کمونیستی چون ستاره ای پرنور شروع به درخشیدن می کند.در هفتمین کنگره ی کمینترن در سال 1935به اتفاق آرا به عنوان دبیر کل انترناسیونال کمونیستی انتخاب می شود ومدت 8سال امور مربوط به جنبش جهانی کمونیستی را رهبری می کند.دیمیترف یکی از نخستین رهبران جنبش جهانی کمونیستی است که با دانش عمیق مارکسیستی- لنینستی به ماهیت پلید فاشیسم پی می برد،نقش آن را در برخورد با نیروهای انقلابی و مترقی جهان آشکار می سازد و هدف نهایی آن را توضیح می دهد.او به هنگام تدارک قیام ضد فاشیستی سپتامبر در سا ل 1923 می گوید:

"سرمایه داری برای حفظ حاکمیت طبقاتی خود ،هر وقت عرصه را بر خود تنگ ببیند،به فاشیسم به عنوان آخرین وسیله نجات متوسل می شود.فاشیسم تنها ضد کمونیسم نیست،ضد همه ی خلق نیز هست و به وحشیانه ترین طرزی،منافع حیاتی زحمتکشان و روشنفکران مترقی و تمام آزادی های دمکراتیک را تهدید می کند". دیمیترف از همان زمانی که فاشیسم به گسترش فعالیت تبهکارانه ی خود پرداخته بود.،موضوع تشکیل جبهه ی واحد زحمتکشان را برای مقابله با فاشیسم بر پایه ی یک برنامه ی دمکراتیک مطرح ساخت و ضرورت آن را امری حیاتی اعلام داشت.

کتابی که در دست دارید حاوی آثار برجسته ی زیرین گئورگی دیمیترف است:

1. گزارش به هفتمین کنگره انترناسیونال کمونیستی زیر عنوان "فاشیسم و طبقه کارگر " که چگونگی هجوم فاشیسم و وظایف انترناسیونال کمونیستی در مبارزه برای وحدت طبقه کارگر علیه فاشیسم راتشریح می کند،

2.پایان سخن دیمیترف در این کنگره زیر عنوان "جبهه واحد طبقه ی کارگر علیه فاشیسم"

 3."تحکیم احزاب کمونیست و مبارزه برای وحدت ساسی پرولتاریا" و

 4."در راه اتحاد همه نیروهای ضد فاشیستی جوان اقدام کنیم" .

مضمون اخیر سخنرانی او را در برابر کنگره ششم انترناسیونال کمونیستی جوانان تشکیل می دهد.

در گزارش ها و سخنرانی هایی که گئورکی دیمیتروف در ماه های اوت و سپتامبر 1935ایراد کرده است ، مشخصات ویژ گی های فاشیسم به طور جامع تشریح می گردد و با توجه به مجموع نظریات طرح شده ،در سیزدهمین پلنوم کمیته اجرایی انترناسیونال کمونیستی درباره فاشیسم، فاشیسم- دیکتاتوری آشکار ارتجاعی ترین نیروهای سرمایه مالی نامیده می شود.گئورگی دیمیتروف می گوید: فاشیسم مولود تشدید تضاد بنیادی سرمایه داری و واکنش آن در برابر روند انقلابی شدن زحمتکشان و موقعیت های ساختمان سوسیالیسم در اتحاد شوروی است .او به این نتیجه ی مهم می رسد که:"حاکمیت فاشیسم- تنها تبدیل عادی یک دولت بورژوایی به دولت بورژوایی دیگر نیست ، بلکه تبدیل حاکمیت طبقاتی بورژوایی  – حاکمیت طبقاتی بورژوازی (دموکرات) – به شکل دیگر آن یعنی دیکتاتوری آشکارا تروریستی بورژوازی است"

دیمیتروف ضمن بررسی اوضاع و احوالی که بر اثر هجوم ارتجاع فاشیستی پدید آمده بود،خاطر نشان ساخت که وظیفه ی عمده ما برانداختن فاشیسم است،و این وظیفه جهت ضربت تمام جنبش انقلابی،آزادی بخش و دمکراتیک و چگونگی تقسیم بندی نیروهای اجتماعی و سیاسی را تعیین می کند.او در رابطه با این واقعیت وبا تاکید روی پیوند میان پیکار برای دموکراسی وپیکار برای سوسیالیسم ، نظر صائب خویش را بیان می دارد.

خواننده با این نتیجه گیری اساسی و مهم آشنا می شود که در شرایط هجوم آشکار فاشیسم،گذار به مرحله ای از انقلاب ضرورت پیدا می کند که با طی آن ،شرایط لازم برای انجام انقلاب سوسیالیستی و گسترش آن فراهم می آید.صحت کامل این نتیجه گیری مارکسیستی در جریان جنگ جهانی دوم،که فاشیسم هیتلری بسیاری از خلق های اروپا رابه بند بندگی کشید ،استقلال ملی آنان را پایمال کرده و حتی آزادی های نیم بند بورژوا دمکراتیک را از بین برده بود،آشکار شد.در این شرایط دفاع ازاستقلال ملی ،آزادی های دمکراتیک و ترقی اجتماعی به وظایف اصلی جنبش بدل گردیده بود.با سقوط رژیم های فاشیستی وتامین استقلال ملی، برقرای حکومت های خلقی،تامین آزادی های دمکراتیک و دگرگونی های بنیادی اجتماعی شرایط بسیار مساعدی برای پیروزی انقلاب سوسیالیستی در بعضی از کشور های اروپایی فراهم آمد.

گئورگی دیمیترف ،هم در گزارش خود در کنگره و هم در سخنرانی های خویش،بر پایه تجاربی که احزاب برادر در کشورهای مختلف در مبارزه برای اتحاد نیروهای مترقی و دمکراتیک علیه فاشیسم و ارتجاع بدست آورده بودند،اندیشه ی ایجاد جبهه ی واحد ضد فاشیسم را درهرکشور به عنوان نیروی سازمانده و هماهنگ ساز مجموع فعالیت کارگران و دهقانان و روشنفکران وهمه ی زحمتکشان،و به طورکلی همه ی نیروهای دمکراتیک کشورها، درمبارزه علیه فاشیسم مطرح ساخت.کمینترن نظر  گئورگی دیمیترف را پذیرفت و اندیشه ی جبهه ی واحد که توسط او بیان شده بود در مرکز برنامه های دور و نزدیک احزاب کمونیست جهان قرار گرفت.

فکر ایجاد جبهه ی واحد در روند تکامل تاریخ پیوسته تکامل یافته و در مبارزه علیه امپریالیسم و ارتجاع کنونی اهمیت کامل خود را حفظ کرده است.

در انقلاب بزرگ میهن ایران نیز تشکیل جبهه واحد با شرکت همه نیرو های انقلابی راستین،برای مبارزه قاطع علیه امپریالیسم متجاوز و جهان خوار آمریکا-دشمن اصلی مردم ما- و ضد انقلاب  داخلی ضرورت حیاتی دارد و به همین جهت مطالعه این اثر که تا امروز نیز ارزش علمی و عملی خود را حفظ کرده است در این زمینه بسیار سودمند خواهد بود.

آثاری  که گئورگی دیمیترف بر بنیاد آموزش لنین در زمینه ی شکل کار با توده ها و کشاندن آنان به صحنه ی انقلاب،برای کار مداوم در سندیکاها،در میان جوانان،زنان،در سازمان های تعاونی وفرهنگی ،در جنبش های صلح،در همه ی اتحادیه ها و سازمان های ضد فاشیستی نگاشته است،برای همه ی احزاب کارگری جهان دارای اهمیت فوق العاده است .او همواره لزوم آشنایی با روحیات توده ها را تاکید می کند و این اندیشه ی دوران ساز لنین را یاد آور می شود که احزاب نباید  پایه ی فعالیت خود  را بر این تصور نادرست قرار دهند که آنچه را که خود قبول یا رد می کنند.،توده ها نیز باید بی درنگ قبول یا رد کنند. توده ها فقط با تجربه ی خود به درستی یا نا درستی برنامه ها و شعارهای این یا آن سازمان،این یا آن حزب ،این یا آن گروه پی خواهند برد.

اسناد پیشنهادی او به کنگره نظر و برداشت کاملا نوین او را در رابطه با مسائل مبارزه با اپورتونیسم ،توجه جدی به اشکال خاص مراحل گذار و گام نهادن به مرحله ی بعدی وعالیترانقلاب را نشان می دهد .دیمیتروف تاکید می کند که دولت جبهه ی واحد می تواند یکی از مهم ترین اشکال گذار در این زمینه باشد.

آثار گئورگی دیمیترف در زمینه ی تئوری و پراتیک کمونیسم علمی و نیز مسائل مربوط به انترناسیونالیسم و ناسیونالیسم در مراحل مختلف مبارزات طبقاتی اهمیت فراوان کسب کرده است.او تاکید می کند که میهن پرستی هر خلق در پیوند با مبارزه ی طبقاتی تقویت می یابد و در ارتباط با انترناسیونالیسم غنی و بارور می شود.دیمیتروف در گزارش خود به کنگره یادآور می شود که"انترناسیونالیسم پرولتری نه تنها با مبارزات زحمتکشان کشورهای های برای آزادی ملی ،اجتماعی و فرهنگی در تضاد نیست،بلکه برعکس آنچه این مبارزات را به ثمر می رساند و پیروزی آن را تسریع و تامین می کند،همبستگی جهانی پرولتاریا و وحدت رزمی کارگران هر کشور با کارگران کشورهای دیگر است." او خاطر نشان می سازد که " تنها در پرتو اتحاد با طبقه ی کارگر پیروزمند اتحاد شوروی است که طبقه کارگر کشورهای سرمایه داری می تواند پیروز شود."

گئورگی دیمیترف خرد انقلابی ،آگاهی طبقاتی،امید به پیروزی و اطمینان به آینده را درخود جمع داشت.مجموع این خصال او را در ردیف برجسته ترین انقلابیون عصر ما قرار داد.

به سبب اهمیت خاص اثر گئورگی دیمیترف درباره جبهه واحد ضد فاشیسم و امپریالیسم ما به ترجمه و انتشار این اثر ارزنده پرداختیم.

 

بخش اول

فاشیسم و طبقه کارگر

 

رفقا !

به یاد داریم که  کنگره ی ششم انترناسیونال کمونیستی1 به پرولتاریای جهان هشدار می داد که فاشیسم در کار تعرض تازه ای است .کنگره خواستار مبارزه علیه فاشیسم بود و تاکید می کرد که "گرایش های فاشیستی و نیز نطفه های جنبش فاشیستی به صورت کم و بیش گسترده ای تقریبا در همه جا وجود دارد."

فاشیسم در شرایط گسترش طوفانی بحران عمیق اقتصادی،تشدید بحران عمومی سرمایه داری و روی آوردن توده های زحمتکش به انقلاب ،به تعرض وسیعی دست زده است.بورژوازی حاکم بیش از پیش به فاشیسم روی می آورد تا بتواند مقاصد و نقشه های چپاول گرانه ی خودرا تحقق بخشد،جنگ غاصبانه و یغماگرانه ی امپریالیستی را تدارک ببیند،به اتحاد شوروی هجوم برد،چین را به انقیاد درآورد و خاک آن را تقسیم کند و بدینسان مانع گسترش و پیروزی انقلاب گردد.

محافل امپریالیستی می کوشند تا  تمام بار سنگین بحران را بر گرده ی زحمتکشان تحمیل کنند. به همین جهت نیز آنها به فاشیسم نیاز دارند.

این محافل می کوشند معضل بازار را با انقیاد خلق های ضعیف،تشدید ستم مستعمراتی و تجدید تقسیم جهان از طریق جنگ،حل و فصل نمایند.ب به همین جهت نیز آنها به فاشیسم نیاز دارند.

محافل امپریالیستی کوشش دارند از راه سرکوب جنبش انقلابی کارگران و دهقانان و همچنین تهاجم نظامی به اتحاد شوروی – تکیه گاه پرولتاریای جهان- رشد و گسترش نیروهای انقلابی را عقیم گذارند. به همین جهت نیز آنها به فاشیسم نیاز دارند.

در پاره های از کشورها،به ویژه آلمان،محافل امپریالیستی موفق شدند پیش از آنکه توده ها کاملا به انقلاب روی آورند،پرولتاریا را درهم کوبند و دیکتاتوری فاشیستی برقرار سازند.

اما این موفقیت فاشیسم از یک سو ضعف پرولتاریا را نشان می دهد،که به سبب سیاست تفرقه جویانه ی سوسیال دمکراسی و همکاری طبقاتی اش با بورژوازی،دچار پراکندگی شده و فلج گردیده ،و از سوی دیگرضعف خود بورژوازی را که از ترس وحدت طبقه ی کارگر، و وحشت ازانقلاب،دیگر نمی تواند دیکتاتوری خود را با توسل به شیوه های کهنه ی دمکراسی و پارلمانتاریسم بورژوایی بر توده ها تحمیل کند.

بدین ترتیب موفقیت کنونی فاشیسم در آلمان – همان گونه که رفیق استالین در کنگره ی هفدهم حزب کمونیست(بلشویک) 2خاطر نشان ساخته  است:- "نباید فقط به عنوان نشانه ای از ضعف طبقه ی کارگر وخیانت سوسیال دمکراسی به طبقه ی کارگر، که راه را برای فاشیسم هموار کرد تلقی گردد،بلکه باید به عنوان نشانه ی ضعف بورژوازی نیز تلقی شود.این امر نشان می دهد که دیگر بورژوازی قادر نیست تسلط خود را به شیوه های کهنه ی پارلمانتاریسم و دمکراسی بورژوایی حفظ کند و به همین جهت مجبور است در سیاست داخلی به شیوه های تروریستی زمامداری توسل جوید.این امر نشانه ی آن است که او دیگر قادر نیست وضع کنونی را بر پایه ی یک سیاست خارجی مسالمت آمیز علاج کند،و لذا مجبور است به سیاست جنگ متوسل گردد."3

خصلت طبقاتی فاشیسم

رفقا

 فاشیسم در راس حکومت ،همان طور که پلنوم سیزدهم هیئت اجرائیه ی انترناسیونال کمونیستی 4به درستی توصیف نمود عبارت است از دیکتاتوری تروریستی آشکار مرتجع ترین،شووینیست ترین وامپریالیست ترین عنصر سرمایه ی مالی.

ارتجاعی ترین انواع فاشیسم ،فاشیسم نوع  آلمان است .فاشیسم آلمان با آنکه هیچ وجه مشترک و مشابهتی با سوسیالیسم ندارد گستاخانه خود را ناسیونال سوسیالیست می نامد. فاشیسم آلمان فقط ناسیونالیسم بورژوایی نیست.این یک شووینسم ددمنشانه و سبعانه است .این یک نوع سیستم دولتی راهزنی سیاسی است، سیستم توطئه وتفتین وفشار وشکنجه نسبت به طبقه ی کارگر و عناصرانقلابی دهقانان،خرده بورژوازی و روشنفکران است.این یک بربرمنشی و وحشیگری قرون وسطایی است.این یک تجاوزعنان گسیخته علیه دیگر خلق ها و کشورها است.

فاشیسم آلمان به عنوان نیروی ضربتی ضد انقلاب بین المللی ، به مثابه آتش افروز عمده ی جنگ امپریالیستی  وبه مثابه ی مبتکر و محرک"جهاد "علیه اتحاد شوروی - میهن کبیر زحمتکشان سراسر جهان- عمل می کند.

فاشیسم آن طور که مثلا "اتو باوئر"5می پنداشت یک شکل حاکمیت دولتی که گویا "مافوق دو طبقه ی پرولتاریا و بورژوازی قرار دارد " نیست.فاشیسم آن طور هم که "برایلز فورد"6 اعلام می دارد"عصیان خرده بورژوازی که ماشین دولتی را به تصرف خود درآورده" نیست.نه ، فاشیسم حکومت مافوق طبقاتی نیست. وحکومت خرده بورژوازی و یا لومپن پرولتاریا  بر سرمایه ی هم نیست . فاشیسم حکومت خود سرمایه ی مالی است. و سازمانی است برای تصفیه حساب وقتل و کشتار طبقه ی کارگر و بخش انقلابی دهقانان و روشنفکران.واما فاشیسم در سیاست خارجی چیزی جز شووینیسم ،آن هم در خشن ترین نوع آن، که تنفر حیوانی علیه خلق های دیگر را برمی انگیزد نیست.

تصریح این خصلت واقعی فاشیسم حائز اهمیت  خاصی است،زیرا نقاب مردم فریبی اجتماعی  به فاشیسم امکان داد تا در برخی از کشور ها توده های خرده بورژوازی ،و حتی بخش معینی از واپس مانده ترین اقشار پرولتاریا را که در اثر بحران،از صحنه خارج شده بودند ،به دنبال خود بکشاند،- طبیعی است که اگر این قشرها خصلت  طبقاتی واقعی فاشیسم و طبیعت حقیقی آن را درک می کردند،هیچ گاه به دنبال فاشیسم نمی رفتند و به پشتیبانی از آن برنمی خاستند.در واقع بسط و توسعه ی فاشیسم ودیکتاتوری فاشیستی در کشورهای مختلف بسته به شرایط تاریخی،اجتماعی و اقتصادی وهمچنین خصوصیات ملی و موقعیت بین المللی کشور مفروض اشکال گوناگون به خود می گیرد.در برخی از کشورها،قبل از همه در آن جایی که فاشیسم زمینه و پایگاه وسیع توده ای ندارد،و در جایی که مبارزه ی گروه های مختلف در صفوف خود بورژوازی فاشیستی به قدر کافی نیرومند است،فاشیسم فورا و یکباره تصمیم به از بین بردن پارلمان نمی گیرد بلکه برای سایر احزاب بورژوایی و همچنین احزاب سوسیال دموکرات رسمیت و علنیت معینی قائل می شود.در کشورهایی که بورژوازی حاکم از شعله ور شدن قریب الوقوع انقلاب بیم و هراس دارد ،فاشیسم یا بی درنگ انحصار سیاسی نامحدود خویش را مستقر می سازد و یا ترور و فشار،و تضییقات نسبت به احزاب و گروه های رقیب را هر چه بیشتر تشدید می نماید.این امر البته مانع از آن نمی شود که وقتی فاشیسم موقعیت خود را به غایت حاد و دشوار بیابد،تکیه گاه خود را بسط ندهد و بدون تغییر دادن ماهیت طبقاتی خویش،دیکتاتوری آشکار تروریستی را با تقلبات خشن و ناهنجار پارلمانتاریستی ترکیب و تلفیق ننماید.

به حکومت رسیدن فاشیسم،جانشین شدن عادی و معمولی یک دولت بورژوایی با دولت بورژوایی دیگر نیست .این امر به معنی تعویض یک شکل دولتی حاکمیت طبقاتی بورژوازی – یعنی دمکراسی بورژوایی ،با شکل دیگر آن- یعنی حکومت دیکتاتوری تروریستی آشکار است.نادیده انگاشن این تفاوت یک اشتباه جدی است.چنین اشتباهی می تواند در برابر پرولتاریای انقلابی که می خواهد وسیع ترین اقشار زحمتکش شهر و ده را در پیکارعلیه خطرغصب حکومت به وسیله ی فاشیسم بسیج نماید و ازتضادهای موجود در اردوی خود بورژوازی استفاده کند،موانع جدی ایجاد سازد.در عین حال کم بها دادن به اقدامات وتدابیرارتجاعی بورژوازی درجهت سلب وپایمال کردن آزادی های دمکراتیک زحمتکشان،مخدوش و محدود کردن حقوق پارلمان و تشدید فشار و تضییق علیه جنبش انقلابی ،که هم اکنون در کشورهای با دمکراسی بورژوایی اتخاذ می گردد و هر روز ابعاد تازه ای به خود می گیرد و به استقراردیکتاتوری فاشیستی کمک می کند،اشتباهی است سنگین و خطرناک.

رفقا،به حکومت رسیدن فاشیسم را نباید آنچنان صاف و ساده تصور کنیم که گویا فلان یا بهمان کمیته ی سرمایه ی مالی تصمیم میگیرد تا درفلان تاریخ دیکتاتوری فاشیستی برقرار کند .در واقع، فاشیسم  معمولا در مبارزه ی متقابل و گاهی بسیار شدید با احزاب بورژوایی قدیم،و یا با بخش معینی از آن ها،و حتی در پی مبارزه در خود اردوی فاشیستی،که گاه با تصادمات مسلح نیز همراه است( همچنان که چنین وضعی را در آلمان،اتریش و سایر کشورها مشاهده کردیم) به حکومت می رسد.لیکن همه ی این ها از اهمیت این حقیقت نمی کاهد که معمولا دولت های بورژوایی قبل از استقرار دیکتاتوری فاشیستی مراحل مقدماتی چندی را طی می کنند و دست به یک سلسله تدابیر ارتجاعی می زنند که مستقیما به فاشیسم کمک می کند تا زمام امور رادر دست خود بگیرد.کسی که در این مراحل مقدماتی بر ضد اقدامات ارتجاعی بورژوازی و همچنین علیه فاشیسم در حال رشد مبارزه نکند،او نه تنها قادر نیست از غلبه ی فاشیسم جلوگیری نماید،بلکه برعکس این پیروزی را تسهیل می کند.

رهبران سوسیال دمکراسی در پیروزی فاشیسم مسئولیت بزرگ تاریخی به عهده دارند .زیرا آن ها صفت واقعی طبقاتی فاشیسم را روپوشی کرده و از توده ها پنهان نگاه می داشتند.آن ها توده ها را به مبارزه علیه نقشه ها و تدابیر ارتجاعی و روز افزون بورژوازی فرا نمی خواندند. در نتیجه ،درلحظه ی مهم و قطعی تعرض و یورش فاشیسم ،بخش قابل ملاحظه ای از توده های زحمتکش آلمان و برخی دیگر از کشورهای فاشیستی،در چهره ی فاشیسم خون آشام ترین غارتگر مالی و هار ترین  وکین توزترین دشمن خود را ندیدند و برای پیکار و مقاومت در برابر آن آمادگی لازم را نداشتند.

سرچشمه ی نفوذ فاشیسم بر روی توده از کجاست؟فاشیسم به این علت موفق به جلب توده ها می شود زیرا با نیازمندی های مبرم و مطالبات فوری آنها عوام فریبانه سوداگری می کند.فاشیسم نه تنها خرافات را که عمیقا در توده ها ریشه دوانیده است دامن می زند،بلکه ازبهترین احساسات و حس عدالت خواهی آنها و گاه حتی از سنن انقلابی آنان سوء استفاده می کند.چرا فاشیست های آلمانی،این نوکران و کاسه لیسان بورژوازی بزرگ و دشمنان خونین و قسم خورده ی انقلاب در برابر توده ها خود را ((سوسیالیست)) می نامند و به حکومت رسیدنشان را به مثابه ((انقلاب)) جلوه گر می سازند؟ زیرا سعی دارند از ایمان و اعتقاد به انقلاب و کشش به سوسیالیسم که در قلوب توده های وسیع زحمتکش آلمان لانه کرده است،بهره برداری کنند.

فاشیسم در جهت منافع افراطی ترین امپریالیست ها عمل می کند،اما در مقابل توده ها زیر نقاب مدافع ملتی که تحقیر شده عرض وجود می نماید و ازحس اهانت شده ی ملی مدد می جوید،همان گونه که مثلا آلمان فاشیست عمل کرد وبدین وسیله توده های خرده بورژوازی را با شعار "بر ضد ورسای"7به سوی خود جلب نمود.

فاشیسم سعی دارد تا توده ها را به بیرحمانه ترین وجهی استثمار کند،ولی ماهرانه با ماسک ضد سرمایه داری در میان آنها می رود و از نفرت عمیق توده ها نسبت به بورژوازی یغما گر،بانک ها،تراست ها و صاحبان بنگاه های بزرگ مالی بهره برداری می کند و برای توده هایی که از نظر سیاسی پختگی لازم را ندارند،در لحظه ی مساعد فریبنده ترین شعارها را عرضه می کند.مثلا در آلمان:"رفاه عمومی  مافوق رفاه شخصی قرار دارد"؛ در ایتالیا:"حکومت ما سرمایه داری نیست،بلکه حرفه ای است"؛ در ژاپن :"در راه یک ژاپن خالی از استثمار"؛ در ایالات متحده ی آمریکا:"برای توزیع ثروت" و غیره و غیره.

فاشیسم خلق را برای شکنجه و آزار دادن تسلیم فاسد ترین ،سرسپرده ترین و مزدورترین عناصر می کند ،ولی در برابر مردم به عنوان طرفدار"حکومت پاک و درستکار" تظاهر می کند.فاشیسم با سوء استفاده از یاس و دلسردی عمیق توده ها از دولت های بورژوادمکراتیک،ریاکارانه خود را مخالف فساد و رشوه خواری نشان می دهد (به عنوان نمونه می توان ماجرای"بارمات"و "اسکلیارک "8در آلمان و ماجرای "استاوتیسکی " 9 در فرانسه و برخی دیگر را نام برد.)

فاشیسم به خاطر منافع مرتجع ترین محافل بورژوایی،توده هایی را که از احزاب قدیمی بورژوایی مایوس و دلسرد گشته و از آن ها رو برگردانده اند ،اغفال می کند.لیکن با حملات  خشونت آمیز و تند خود بر ضد دولت های بورژوایی و با رابطه ی آشتی ناپذیرش با احزاب قدیمی بورژوایی توده ها را تحت تاثیر قرار می دهد.

فاشیسم در حالی که با وقاحت و خلاف گویی های خود همه ی انواع دیگر ار تجاع بورژوایی را پشت سر می گذارد،عوام فریبی خود را با خصوصیات ملی هر کشور،حتی خصوصیات قشرهای اجتماعی گوناگون در کشور معین دمساز می کند.وتوده های خرده بورژوازی،حتی بخشی از کارگران که به خاطر نیازمندیهای خود؛ بیکاری و عدم اطمینان از زندگی خویش ،دچار یاس و نومیدی شده اند، قربانی عوام فریبی اجتماعی و شووینیستی فاشیسم می گردند.

فاشیسم به مثابه ی حزب و گروه ضربتی علیه جنبش انقلابی  پرولتاریا و جنبش های مخالفت آمیز توده های مردم به حکومت می رسد،اما سعی دارد به حکومت رسیدن خود را به مثابه جنبش"انقلابی "علیه بورژوازی به نام "همه ی خلق" و به خاطر"نجات" خلق وانمود کند.( " لشکر کشی"10"موسولینی" را به سوی رم و "لشکر کشی""پیلودسکی"11را به سوی ورشو ،"انقلاب" ناسیونال سوسیالیستی هیتلر را در آلمان و غیره و غیره را به خاطر بیاوریم).

لیکن هر نقابی که به چهره  بزند،در هر لباسی که متظاهر شوند و از هر طریقی که به حکومت برسد،

فاشیسم خونخوارترین و وحشیانه ترین تجاوز و تعرض سرمایه بر ضد توده های زحمتکش است؛

فاشیسم،شووینیسم لجام گسیخته و جنگ استیلاگرانه است؛

فاشیسم ،ارتجاع هار و ضد انقلاب است؛

فاشیسم ،شریرترین و کین توزترین دشمن طبقه ی کارگر و تمام زحمتکشان است.

 

پیروزی فاشیسم چه ارمغانی برای توده ها به بارمی آورد؟

فاشیسم به کارگران وعده ی "دستمزد عادلانه" داد،ولی در واقع سطح زندگی نازل تر و فقیرانه تری به ارمغان آورد.فاشیسم به بیکاران وعده ی کار داد،اما در واقع گرسنگی  باز هم بیشتر و جانکاه تر و کار توان فرسای اجباری به ارمغان آورد.درحقیقت فاشیسم کارگران و بیکاران را به غلام زر خرید ومردود ترین اسرای فاقد حقوق  جامعه ی سرمایه داری بدل نمود.اتحادیه های صنفی آن ها را فرو پاشید،آنان را از حق اعتصاب و مطبوعات کارگری محروم نمود و با زور و فشار وارد سازمان های فاشیستی کرد،ذخایر بیمه ی اجتماعی کارگران را حیف و میل و چپاول نمود و کارگاه ها و کارخانه ها را به سربازخانه ها،جائی که فقط زورگویی و خودکامگی سرمایه داران حکمفرما است ،تبدیل کرد.

فاشیسم به جوانان زحمتکش وعده داد تا راه به سوی آینده ی تابناک و سعادتمند را به رویشان بگشاید.اما در واقع وسایل اخراج دسته جمعی جوانان رااز موسسات فراهم نمود و برای آنها اردوگاه های کار و تعلیمات مداوم نظامی،به خاطر جنگ استیلاگرانه را به ارمغان آورد.

فاشیسم به کارمندان،خدمتکاران جزء و روشنفکران وعده داد زندگی و معیشت آنان را تامین کند،قدرت بی حد و حصر تراست ها،و سفته بازی و احتکار سرمایه ی بانکی را از بین ببرد،اما در واقع فاشیسم برای آنها نومیدی بازهم بیشتر و عدم اطمینان به فردا را به ارمغان آورد.فاشیسم آن ها را به اطاعت از بوروکراسی نوین که مرکب از مطیع ترین و گوش به فرمان ترین پیروانش می باشد،در می آورد،دیکتاتوری غیر قابل تحمل تراست ها را ایجاد می کند و فساد و احتکار و انحطاط را در مقیاس های بی سابقه گسترش می دهد.

فاشیسم به دهقانان ورشکسته و تهیدست وعده ی الغای وام اسارت بار،فسخ والغای اجاره بها و حتی سلب مالکیت بلا عوض زمین های ملاکین بزرگ به نفع دهقانان بی زمین و ورشکست شده را داد. اما در عمل انقیاد و بردگی بی سابقه ی دهقانان زحمتکش را به تراست ها و دستگاه دولتی فاشیستی فراهم می آورد و استثمار توده های  وسیع دهقانان را به وسیله ی مالکین بزرگ،بانک ها و ربا خواران به منتها درجه می رساند.

هیتلر با طنطنه و بانگ رسا اعلام می کرد که "آلمان یا کشور روستایی خواهد بود یا اصلا وجود نخواهد داشت".اما در زمان هیتلر دهقانان چه چیزی دریافت کرده اند؟ تمدید مهلت بازپرداخت که دیگر فسخ شده است؟12و یا قانون وراثت در اقتصاد کشاورزی که موجب راندن و طرد میلیون ها پسر و دختر روستایی از ده وتبدیل آنها به گدایان و تهیدستان می شود؟ مزد بگیران روستا به دهقانان نیمه وابسته بدل شدند که حتی از ابتدایی ترین حق آزادی یعنی انتخاب محل زندگی محرومند .دهقانان زحمتکش حق ندارند محصولات شخصی خودشان را به بازار عرضه کنند.

و اما در لهستان؟

روزنامه ((چاس))13 می نویسد"دهقان لهستانی از طرق و وسایلی استفاده می کند که شاید فقط در عصر قرون وسطی به کار برده می شد.او آتش درون بخاری خود را نگه داری می کند و آن را به همسایه قرض می دهد.چوب کبریت ها را به چند قسمت تقسیم می کند.پس مانده های آلوده وکثیف صابون را به وام می گیرد و برای آنکه آب نمک بدست آورد بشکه های ماهی شور را می جوشاند.و این البته افسانه و دروغ بافی نیست ،بلکه وضع واقعی روستاها است که هر کسی بخواهد،می تواند به صحت آن اطمینان پیدا کند."

رفقا،این  را کمونیستها نمی نویسند،یک روزنامه ی ارتجاعی لهستانی می نویسد.

اما،این به هیچ وجه همه ی مطلب نیست.

هر روزه در بازداشت گاه های آلمان فاشیست،در بیغوله ها و زیر زمین های گشتاپو(پلیس مخفی)،در زندان های لهستان ،در سازمان امنیت بلغارستان و فنلاند ، در "گلاونیاچا"14 ی بلگراد ،در "سیگورانسا "15ی رومانی و در جزایر ایتالیا بهترین فرزندان طبقه ی کارگر،دهقانان انقلابی و مبارزین آینده ی تابناک بشریت مورد آنچنان فشار و تعدی نفرت انگیز و زشت و بی اعتنایی و حقارت قرار می گیرند که در مقابل آن ها کریه ترین و شنیع ترین اعمال اداره ی پلیس مخفی تزاری16 رنگ می بازد.فاشیسم نابکار و جنایتکار آلمان مردان را در مقابل دیدگان همسرانشان زجرکش می کند،برای مادرانشان خاکستر فرزندان مقتول شان را در بسته های پستی قرار داده می فرستد. سترون کردن به یک وسیله ی سیاسی تبدیل شده است .در سلول های شکنجه به بازداشت شدگان ضد فاشیست به زور مواد سمی تزریق می کنند ،دست هایشان را می شکنند،چشم هایشان را از حدقه در می آورند ،آنها را از پا می آویزند ،با تلمبه آب به شکم آنها وارد می کنند و بر بدن زنده ی آنها صلیب شکسته ی فاشیست ها را نقش می نمایند.

نشریه ی خبری((سازمان بین المللی کمک به رزمندگان انقلاب))17درباره ی کشته شدگان ،زخمی ها ،زندانی ها،معلولین،و شکنجه شدگان در آلمان ، لهستان ، ایتالیا ، اتریش ،بلغارستان ویوگسلاوی در مقابل من قراردارد.فقط درآلمان درزمان فرمانروائی ناسیونال سوسیالیست ها بیش از 4200 نفر به قتل رسیدند.،317800 نفر زندانی گشتند و 218600 نفر کارگر،دهقان،کارمند و روشنفکر ضد فاشیست- از کمونیست ها،سوسیال دمکرات ها،اعضای سازمان های اپوزیسیون مسیحی – زخمی شدند و یا تحت شکنجه  های وحشیانه قرار گرفتند.در اتریش دولت"مسیحی" فاشیستی وارث "نبرد های فوریه"18،سال گذشته19- 1900نفر را به قتل رساند،10000 نفر را زخمی و معیوب کرد و 40000 نفر کارگر انقلابی را زندانی نمود.رفقا،این آمار و ارقام فقط یک خلاصه ای است و هنوز به هیچوجه کامل و جامع نیست.

اندیشه ی دشواری ها و رنجی که هم اکنون زحمتکشان در چند کشور فاشیستی متحمل می شوند ،به قدری دردناک است که برای من دشوار است حتی واژه ها و عباراتی بیابم که بتواند تمامی خشم و برآشفتگی ما را نسبت بدان بیان نماید.پیکره ها وارقامی که ما ارائه می دهیم یک صدم تصویر و منظره ی واقعی استثمار و فشار و تضییقات از نوع ترور گارد سفید20،را هم که دیگر جزیی از زندگی روزانه ی طبقه ی کارگر در کشور های سرمایه داری شده است منعکس نمی کند.مجلدات فراوان نیز نخواهد توانست از ددمنشی ها و شقاوت های بی شمار فاشیسم نسبت به زحمتکشان تصویر روشنی به دست بدهد.ما با ابراز تنفر عمیق نسبت به دژخیمان و جلادان فاشیست،وبا هیجان وشور التهاب در برابر خاطره ی فراموش نشدنی "جون شر"21،"شولتس فیت"22،"لوتگنس "23 در آلمان،"والیش کلمان"24 و "مونی شرایتر"25دراتریش ،"شالای"26 و "فورست"27 در مجارستان،"کوفار جی اف"28،"لوتی برودسکی"29و "ویکف"30 در بلغارستان و در برابر خاطره ی هزاران هزار کارگر و دهقان کمونیست،سوسیال دمکرات وغیر حزبی ها وهمچنین نمایندگان روشنفکران مترقی که جان خود را در پیکار با فاشیسم از دست داده اند درفش انترناسیونال کمونیستی را فرود می آوریم!

ما از این تریبون به رهبر پرولتاریای آلمان و رئیس افتخاری کنگره ی ما رفیق "تلمان"31  درود می فرستیم(کف زدن های شور انگیز .همه از جا بر می خیزند) ما به رفقا"گرامشی"32 (کف زدن های شور انگیز .همه از جا بر می خیزند) و "آنتیکاینن"33  درود می فرستیم.ما به "توم مونی"34  که هیجده سال در زندان است و همچنین به هزاران اسیر دیگر سرمایه و فاشیسم درود می فرستیم (کف زدن های شور انگیز) . و ما آنها را مخاطب قرار داده می گوییم:برادران همرزم و همسلاح! شما فراموش نشده اید.ما با شما هستیم.ما هر ساعتی  از زندگی و هر قطره ی خون خود را برای آزادی شما و برای آزادی همه ی زحمتکشان از رژیم ننگین و منفور فاشیستی ،نثار خواهیم کرد(کف زدن های شور انگیز .همه از جا بر می خیزند).

رفقا لنین به ما هشدار داد که احتمال دارد که بورژوازی موفق شود با توسل به ترور وحشیانه زحمتکشان را مورد حمله و تجاوز قرار دهد و در فواصل زمانی کم و بیش کوتاه نیروهای در حال رشد انقلاب را به عقب نشینی وا دارد،اما در هر صور ت این امر نخواهد توانست آن رااز انهدام و زوال نجات دهد.

لنین می نویسد"زندگی کار خود را از پیش خواهد برد.حال بگذار بورژوازی هرچه قدر می خواهد تقلا کندتا سرحد جنون خشم از خود نشان دهد،شورش را درآورد،حماقت کند ، پیشاپیش از بلشویک انتقام بگیرد و در کشتار صدها و هزار ها تن دیگر از بلشویک های فردا یا دیروز بیداد کند(در هندوستان،مجارستان ، آلمان وغیره) بورژوازی با این رفتار به سان تمام طبقات دیگری که تاریخ آنها را به زوال محکوم ساخت،رفتار می کند.کمونیست ها باید بدانند که آینده در هر صورت به آنان تعلق دارد و به همین جهت ما می توانیم (و باید) شور و شوق عظیم خود را در پیکار سترگ انقلابی با حد اعلای خونسردی  و حساب کاملا هشیارانه روی تقلاهای دیوانه وار بورژوازی در آمیزیم" 35

آری،علی رغم همه ی این ها ،اگر ما و پرولتاریای سراسر جهان مصممانه راهی را که لنین به ما نشان داد،طی کنیم بورژوازی نابود خواهد شد.(کف زدن ها)

آیا پیروزی فاشیسم اجتناب ناپذیر است؟

چرا وچگونه در پاره ای از کشور ها فاشیسم می تواند به پیروزی برسد؟

فاشیسم هارترین و شریرترین دشمن طبقه ی کارگر و زحمتکشان است،فاشیسم خصم نه دهم مردم آلمان ،نه دهم مردم اتریش و نه دهم سایر خلق های سایر کشورهای فاشیست زده است.پس چگونه و به چه ترتیبی این نابکارترین دشمن توانست به پیروزی برسد؟

فاشیسم قبل از همه به این علت توانست زمام قدرت را به دست بگیرد که طبقه ی کارگر در نتیجه ی سیاست همکاری طبقاتی رهبران سوسیال دمکراسی با بورژوازی دچار انشعاب گردید و در برابر بورژوازی که به تعرض پرداخته بود،از نظر سیاسی و سازمانی خلع سلاح شد.از سوی دیگر ،احزاب کمونیست به قدر کافی نیرومند نبودند تا بتوانند توده ها را به شور و هیجان در آورند و آن ها را بدون و علی رغم سوسیال دمکراسی به مبارزه ی قاطع بر ضد فاشیسم هدایت کنند.

در واقع هم،بگذار میلیون ها کارگر سوسیال دمکرات که هم اکنون همراه و همگام بابرادران کمونیست خود فجایع و سبعیت فاشیسم را برگرده ی خود احساس می کنند به طور جدی بیاندیشند :اگردر سال 1918،زمانی که انقلاب در آلمان و اتریش شعله ور گشت،پرولتاریای این کشور ها ها به دنبال رهبری  سوسیال دمکراسی "اتوباوئر" ، "فریدریش آدلر"36  و "رنر"37 در اتریش و"ابرت"38 و "شایدمان"39 درآلمان نمی رفت،بلکه راه بلشویک های روسی ، راه لنین را در پیش می گرفت،اکنون در اتریش یا آلمان ،در ایتالیا و یا در مجارستان و درلهستان و یا کشورهای بالکان،فاشیسم وجود نداشت.و نه بورژوازی ،بلکه این طبقه ی کارگر بود که از دیرباز می توانست در اروپا بر اوضاع مسلط باشد(کف زدن ها).

به عنوان نمونه سوسیال دمکراسی اتریش را درنظر بگیریم.انقلاب 1918آن را در جایگاه رفیع قرار داد.حکومت را در دست داشت.در ارتش و دستگاه دولتی دارای مواضع نیرومندی بود.با اتکاء به همین مواضع از همان آغاز می توانست فاشیسم را در نطفه خفه و نابود کند.ولی او بدون هیچ گونه مقاومتی مواضع طبقه ی کارگر را یکی پس از دیگری از دست داد.به بورژوازی امکان و اجازه داد تا به تحکیم حکومت خویش بپردازد،قانون اساسی را پایمال نماید،دستگاه دولتی،پلیس و ارتش را از اعضا و کارکنان سوسیال دمکرات پاک وتصفیه کند و کارگران را خلع سلاح نماید.به دارو دسته های فاشیستی اجازه داد تا بدون ترس از مجازات و کیفر،کارگران سوسیال دمکرات را به قتل برسانند و شرایط معاهده ی "هوتن برگ "40 را که راه ورود عناصرفاشیستی را به بنگاه ها و موسسات باز می کرد پذیرفت.در عین حال رهبران سوسیال دمکراسی کارگران را با برنامه لینس 41 اغفال می کردند.در این برنامه امکان استفاده از قوه ی قهریه در برابر بورژوازی  و استقرار دیکتاتوری پرولتاریا پیش بینی شده بود و همچنین در آن به کارگران اطمینان داده می شد در صورتی که طبقات حاکمه به زور متوسل گردند،حزب با دعوت به اعتصاب عمومی و مبارزه ی مسلحانه به آن پاسخ خواهد گفت.گویی تمامی سیاست تدارکی تعرض و هجوم فاشیستی علیه طبقه ی کارگر حلقه هایی از زنجیرفشار و اعمال زوربر ضد کارگران نبود که به زیور قانونی آراسته شده بود.حتی در آستانه و درجریان نبرد های فوریه رهبری سوسیال دمکراسی اتریش "شوتز بوند" را (سازمان مسلح سوسیال دمکرات ها در اتریش )،که قهرمانانه مبارزه می کرد از توده های وسیع منفرد کرد و در نتیجه پرولتاریای اتریش را محکوم به شکست نمود.

آیا پیروزی فاشیسم در آلمان  احتراز ناپذیر بود؟ نه ،طبقه ی کارگر آلمان می توانست مانع این پیروزی گردد.

ولی طبقه ی کارگر برای انجام این امر می بایست در ایجاد جبهه ی واحد ضد فاشیستی پرولتری توفیق حاصل می کرد،می بایست رهبران سوسیال دمکراسی را وادار می ساخت تا به کارزار ضد کمونیستی خاتمه دهند و پیشنهادات مکرر حزب کمونیست را در زمینه ی وحدت عمل بپذیرند.

در زمان هجوم فاشیسم و در دوران از بین بردن تدریجی آزادی های بورژوا- دمکراتیک از طرف بورژوازی ،طبقه ی کارگر نمی بایست به قطعنامه های "ادیبانه ی" سوسیال دمکراسی اعنتا و اکتفا می کرد،بلکه می بایست با مبارزه ی واقعی توده ای به آن پاسخ می گفت.این مبارزه می بایست سدی در برابر برنامه های فاشیستی بورژوازی آلمان ایجاد می نمود تا اجرای آن به آسانی میسر نگردد.

طبقه ی کارگر آلمان نمی بایست اجازه می داد که دولت "براون-سورینگ"42"اتحادیه جبهه های سرخ"43را غیر قانونی اعلام کند،بلکه می بایست میان این اتحادیه و"رایش بانر" 44و میلیون ها نفرعضو آن تماس رزمی و پیکار جویانه برقرار می کرد و دولت"سورینگ" را وادار می نمود تا هر دو سازمان را برای مقاومت و سرکوبی و قلع و قلمع دارو دسته های فاشیستی مسلح کند.

طبقه ی کارگر آلمان می بایست پیشوایان سوسیال دمکراسی را که در راس حکومت پروس قرار داشتند مجبور می کرد که تصمیماتی برای دفاع در برابر فاشیسم اتخاذ کنند،رهبران فاشیستی را دستگیر و زندانی نمایند،مطبوعاتشان را تعطیل اعلام دارند و اموال آنها و همچنین وجوه سرمایه داران را که به جنبش فاشیستی مساعدت و کمک مالی می رسانند مصادره نمایند، سازمان های فاشیستی را منحل کنند،سلاح آنها را بگیرند و اقدامات دفاعی دیگر به عمل آورند. وبعد طبقه ی کارگر آلمان می بایست استقرار مجدد و گسترش آنواع مختلف کمک های اجتماعی را طلب می کرد،می خواست تا مهلت بازپرداخت قروض دهقانان تمدید گردد ،می خواست تا از طریق بر قرار کردن مالیات بر بانک ها و تراست ها،برای دهقانان ،که در نتیجه ی بحران دچار ورشکستگی شده بودند،کمک مالی منظور شود .تنها بدینسان طبقه ی کارگر می توانست پشتیبانی دهقانان زحمتکش را بدست بیاورد. ولی این مهم به گناه سوسیال دمکراسی آلمان انجام نگرفت و لذا فاشیسم به پیروزی رسید.

آیا پیروزی حتمی بورژوازی و دربار اسپانیا، یعنی کشوری که نیروهای قیام پرولتری در آن با قیام ها و جنگ دهقانی به نحو درخشانی متحد و متفق بودند ،ممکن بود؟

سوسیالیست های اسپانیا از همان روزهای نخستین روزهای انقلاب در دولت بودند .آیا آن ها بین سازمان های کارگری که دارای گرایش های متفاوت و پیرو جریانات سیاسی مختلف بودند،از آن جمله بین سازمان های کمونیستی و آنارشیستی ارتباط رزمی برقرار نمودند و توانستند طبقه ی کارگر را در یک سازمان واحد سندیکایی متحد کنند. آیا آنها مصادره ی تمام زمین های ملاکین ،کلیسا ها و صومعه ها را به سود دهقانان خواستار شدند ،تا بدین وسیله دهقانان را به سوی انقلاب جلب کنند؟ آیا آنها کوشش کردند تا برای خود مختاری کاتالان ها ،باسک ها و آزادی مراکش مبارزه نمایند؟ آیا آنها ارتش را از سلطنت طلبان و عناصر فاشیستی تصفیه کردند تا بدین طریق زمینه ی جلب ارتش را به سوی کارگران و دهقانان فراهم سازند؟آیا آنها گارد غیر نظامی مورد تنفر مردم ،این جلاد و دژخیم جنبش های ملی را منحل نمودند ؟آیا آنها به حزب فاشیستی "ربلس"45و به قدرت کلیسای کاتولیک  که تماما در خدمات دربار ، بورژوازی بزرگ و عناصر فاشیست بود ، ضربه وارد ساختند؟ نه،آن ها به هیچ یک از این کارها نپرداختند.سوسیالیست های اسپانیا پیشنهادات مکرر کمونیست ها را در زمینه ی وحدت عمل در برابر یورش ارتجاع بورژوازی ،ملاکین و فاشیسم رد کردند.آن ها قوانینی برای انتخابات به تصویب رساندند که به ارتجاع اجازه داد اکثریت را در کورتس(پارلمان) به دست بیاورد و آنچنان قوانینی برای کیفر و مجازات جنبش های ملی وضع کردند که هم اکنون با تکیه و استناد به آنها معدنچیان قهرمان آستوریا را محاکمه کنند.سوسیالیست های اسپانیا حتی دهقانان را که برای زمین مبارزه می کردند ،به دست گارد غیر نظامی تیر باران کردند...

بدینسان این سوسیال دمکراسی بود که از طریق متلاشی کردن صفوف متحد طبقه ی کارگر و انشعاب در آن راه فاشیسم را برای رسیدن به حکومت چه در آلمان و چه در اتریش و اسپانیا هموار کرد.

رفقا ، فاشیسم همچنین به این علت پیروز شد که پرولتاریا از متحدین طبیعی خود جدا ماند. فاشیسم به پیروزی رسید به خاطر اینکه موفق شد تا بخش بزرگی از دهقانان را به دنبال خود بکشاند. و این امر میسر گردید زیرا سوسیال دمکراسی به نام طبقه ی کارگر درحقیقت سیاست ضد دهقانی تعقیب می کرد.دهقانان که در چهره ی چندین دولت سوسیال دمکراسی حاکمیت طبقه ی کارگر را در نظر خود مجسم می کردند در عمل دیدند که هیچیک از این دولت ها نیاز روستا را برآورده نکرد و هیچکدام از آن ها به دهقانان زمین نداد.سوسیال دمکراسی در آلمان ملاکین را به حال خود گذاشت و با اعتصاب کارگران کشاورزی مخالفت می کرد.بدین جهت بود که کارگران کشاورزی آلمان مدت ها قبل از آن که هیتلر به حکومت برسد اتحادیه رفرمیستی را ترک کردند و دراکثر مواقع وارد اتحادیه ی"کلاه خود پولادین" 46شدند و به دنبال ناسیونالیست سوسیالیست ها رفتند.

و به این علت فاشیسم پیروز شد که توانست به صفوف جوانان راه یابد.این امر ممکن گردید زیرا که سوسیال دمکراسی جوانان کارگر را از مبارزه ی طبقاتی منصرف و منحرف کرد و پرولتاریای انقلابی نیز کار تربیتی و آموزشی لازم رادر میان جوانان بسط و توسعه نداد و به مبارزه برای منافع و نیازمندی های ویژه ی آنان توجه کافی مبذول نداشت.اما فاشیسم به نیازهای حاد وعلاقه ی خاص و شدید جوانان به فعالیت های پیکار جویانه پی برد و از آن استفاده کرد و در نتیجه توانست بخش قابل ملاحظه ی آنها را به دسته های جنگی خود جلب نماید.پسران و دختران نسل جدید بدبختی ها و دهشت های  جنگ را از سر نگذرانیده اند.ولی آنها بار سنگین بحران اقتصادی ، بیکاری و تلاش دمکراسی بورژوایی را بر گرده ی خود احساس می کردند .در چنین شرایطی بخش مهمی از جوانان که آینده ی خود را تاریک می دیدند تحت تاثیر دماگوژِی ( تبلیغات )فاشیستی که دور نمای پر زرق و برق و فریبنده ای را در صورت پیروزی فاشیسم برای آنها تصویر می کرد ،قرارگرفتند.

در رابطه با این موضوع ما همچنین باید یک رشته از اشتباهات احزاب کمونیست را نیز ذکر کنیم .ما نمی توانیم این اشتباهات را که مانعی در راه مبارزه مان علیه فاشیسم بود نادیده بگیریم .در صفوف ما احزابی بودند که به خطر فاشیسم تا حد غیر مجاز کم بها می دادند .باید اضافه کنم که یک چنین برخورد نادرست با مساله تا این لحظه هم از جانب بعضی از احزاب ادامه دارد.در گذشته ما شاهد این نظریه ی غلط بودیم که:"آلمان ایتالیا نیست".موافق این نظریه اگر فاشیسم در ایتالیا پیروز شده،این به آن معنی نیست که او در آلمان هم بتواند پیروز شود.زیرا که"آلمان کشوری است از نظر صنعتی رشد یافته،با فرهنگ عالی و سنت چهل ساله ی جنبش کارگری ".بنابراین در اینجا استقرار فاشیسم محال و غیر ممکن است.و یانظریاتی که هم اکنون ما ناظرآن هستیم،مبنی بر این که در کشورهای با دمکراسی "کلاسیک" بورژوائی زمینه برای فاشیسم مهیانیست.نقطه نظرهایی از این قبیل می توانستند و اکنون هم می توانند به تضعیف هوشیاری ما در رابطه با خطر فاشیسم کمک کنند و بسیج پرولتاریا را در پیکار علیه آن دشوار سازند.

همچینین می توان از وقوع چند کودتای فاشیستی که کمونیست ها را غافلگیر نمود یاد کرد. بلغارستان را به یاد بیاورید .در این جا رهبری حزب ما در قبال کودتای نهم ژوئن 1923 موضع "بی طرفی"،ولی در واقع موضع اپورتونیستی ،اختیار کرد.47لهستان و فنلاند را به خاطر بیاوریم: در لهستان ،درمه 1926،رهبری حزب کمونیست با ارزیابی نادرست خود از نیروهای محرکه ی انقلاب لهستان نتوانست خصلت فاشیستی کودتای پیلودسکی را تشخیص بدهد و دنباله روی حوادث شده بود. واما در فنلاند حزب کمونیست با تکیه به ارزیابی نادرست خود از"فاشیستی شدن آرام و تدریجی کشور"، متوجه کودتای فاشیستی که به وسیله ی گروه رهبری کننده ی بورژوازی تدارک دیده می شد نگردید و نتیجتا حزب و طبقه ی کارگر غافلگیر شدند.

حتی زمانی که ناسیونالیسم سوسیالیسم درآلمان به یک جنبش خطرناک توده ای تبدیل شده بود و عده ای از رفقای ما دولت "برونینگ"48 را به مثابه ی یک دولت دیکتاتوری فاشیستی ارزیابی می کردند،مع الوصف همین رفقا با تفرعن و تفاخر اظهار می داشتند:" کوشش ((رایش سوم)) هیتلر ،برای به قدرت رسیدن محکوم به شکست است.بدین وسیله او تنها گور خویش را خواهد کند و طبقه ی کارگر فاتح و پیروزمند بر فراز آن پایکوبی خواهد نمود."

رفقای ما درآلمان تا مدتهای مدید نتوانستند به این حقیقت واقف گردند که احساسات ملی مردم آلمان با عقد "عهد نامه ی صلح ور سای " جریحه دار شده و خشم و غضب  و تنفرآنان نسبت به چنین عهد نامه ای برانگیخته شده است.آنها نسبت به دودلی ها و تردید های دهقانان و خرده بورژوازی نیز برخورد تحقیر آمیز داشتند.در ارائه ی برنامه ی خود در زمینه ی آزادی های اجتماعی و ملی تاخیر کردند و زمانی که چنین برنامه ای را ارئه دادند نتوانستند آن را با نیازمندی های مشخص توده ها هماهنگ سازند و حتی قادر نبودند که آن را به طور وسیع در میان توده ها اشاعه داده نظر مردم را نسبت به آن جلب کنند. در یک رشته از کشور ها هم به جای طرح وظایف مبرم سیاسی حزب و حل صحیح آنها و بسط و توسعه ی مبارزه عملی علیه فاشیسم به مباحثات بیهوده و بی ثمر پیرامون خصلت فاشیسم "به طور کلی" دامن زده می شد و کوته نظری و تنگ افقی سکتاریستی حاکم بر اوضاع بود.

رفقا ،اگر ما درباره ی علل پیروزی فاشیسم صحبت می کنیم ،وقتی که ما مسئولیت تاریخی سوسیال دمکراسی را که به شکست طبقه ی کارگر منتهی شد نشان می دهیم و نیز اشتباهات خودمان درمبارزه علیه فاشیسم اشاره می کنیم؛ تمام این ها البته به خاطر این نیست که گویا فقط خواسته ایم گذشته را کندوکاو کرده باشیم.ما مورخینی نیستیم که از تاریخ جدا شده باشیم.ما،مبارزین فعال طبقه ی کارگر،مجبوریم و باید به سئوالی که باشدت و حدت تمام برای میلیون ها کارگر مطرح می باشد و آن ها را زجر میدهد پاسخ گوییم :آیا ممکن است و چگونه می توان از پیروزی فاشیسم جلوگیری کرد؟ و ما به میلیون ها کارگر جواب می دهیم:آری رفقا،می توان راه را بر فاشیسم سد کرد. واین کاملا امکان پذیراست. این تمامابه خودما ، به  کارگران ، دهقانان و همه ی زحمتکشان بستگی دارد !جلوگیری از پیروزی فاشیسم قبل از همه به فعالیت پیکار جویانه ی خود طبقه ی کارگر و به وحدت و یک پارچگی نیروهای آن ،متشکل در یک سپاه کارآمد که علیه تعرض سرمایه و یورش فاشیسم مبارزه کند،بستگی دارد.پرولتاریا وقتی به استقرار و تثبیت و تحکیم وحدت خود پرداخت ،خواهد توانست نفوذی را که فاشیسم در بین دهقانان ،خرده بورژوازی شهری ،جوانان و روشنفکران کسب کرده است خنثی و بی اثر کند.قادر خواهد بود بخشی از آنها را بی طرف نگه داردو بخش دیگر را به سوی خود جلب نماید.

ثانیا،این امر بستگی به وجود یک حزب انقلابی قوی دارد،حزبی که بتواند مبارزه ی زحمتکشان را علیه فاشیسم به درستی رهبری کند.وگرنه حزبی که بدون وقفه کارگران را به عقب نشینی در برابر فاشیسم دعوت کند وبه بورژوازی فاشیست اجازه می دهد که مواضع خود را تحکیم ببخشد- چنین حزبی ناگزیرو حتما کارگران را به سوی شکست سوق خواهد داد.

ثالثا ،موفقیت در این امر،بستگی دارد به این که طبقه ی کارگر نسبت به دهقانان و توده های خرده بورژوازی شهری سیاست صحیحی را در پیش بگیرد. رفقا ،توده ها را باید آن طور که هستند قبول داشت و تحویل گرفت نه آن طور که ما دلمان می خواهد.فقط در پروسه ی مبارزه است که آن ها به شک و تردیدهای خود غلبه خواهند کرد.تنها اگر نسبت به تردید ها و دودلی ها ی آنها ،که یک امر ناگزیر است،صبر و حوصله و تحمل به خرج داده شود و در صورتی که پرولتاریا از کمک سیاسی خود به توده ها دریغ نورزد،شعور و فعالیت انقلابی آنان حتما و قطعا به سطح بالاتری ارتقاء خواهد یافت.

رابعا،این امر بستگی دارد به هشیاری و اقدامات به موقع پرولتاریای انقلابی .اجازه ندهیم که فاشیسم ما را غافلگیر کند.ابتکار عمل را از او سلب کنیم.پیش از این که فاشیسم موفق به جمع وجور کردن نیروهای خود گردد به او ضربه های قاطعانه وارد سازیم.در هر قدم ودر هر جایی که فاشیسم ظاهر شود او را طرد کنیم .و به این ترتیب به او اجازه ندهیم که مواضع تازه ای را تسخیر کند.و این همان کاری است که پرولتاریای فرانسه سعی دارد با موفقیت آن را انجام دهد.(کف زدن ها).

این ها است شرایط عمده ای که به کمک آن ها می توان از رشد فاشیسم جلوگیری کرد و مانع از به حکومت رسیدن آن گردید.

 

فاشیسم حکومت زور و قلدری است،اما این حکومت پایدار نیست

دیکتاتوری فاشیستی بورژوازی حکومت زور و قلدری است اما این حکومت متزلزل و ناپایدار است.

علل عمده ی سست بودن  و ناپایداری دیکتاتوری فاشیستی کدامند؟

فاشیسم سعی دارد تا به اختلافات و تضادهای موجود در اردوی بورژوازی پایان دهد،ولی او این تضادها را بیش از پیش تشدید می کند.

فاشیسم تلاش می کند تا از طریق توسل به زور و نابود کردن سایر احزاب سیاسی ،انحصار خویش را مستقر سازد:لیکن وجود سیستم سرمایه داری،وجود طبقات مختلف و گوناگون وتشدید تضادهای اجتماعی ناگزیر به متزلزل شدن و تلاشی انحصار سیاسی فاشیسم منتهی خواهد شد.این جا کشور شوروی نیست که در آن حکومت دیکتاتوری پرولتاریا به وسیله ی یک حزب اعمال می گردد.انحصار سیاسی در شوروی جوابگوی منافع میلیون ها زحمتکش است.این انحصار سیاسی بیش از پیش به جامعه ی بدون طبقات که در حال بنا شدن و شکل گرفتن می باشد،متکی است.اما در یک کشور فاشیستی حزب فاشیست ها نمی تواند انحصار خویش را برای مدت طولانی حفظ کند.چنین حزبی قادر نیست وظیفه ی از بین بردن طبقات اجتماعی و تضادهای طبقاتی را در مقابل خود قرار دهد .و ما می بینیم ،علی رغم این که حزب فاشیست ها فعالیت علنی احزاب بورژوائی راغدغن کرد،ولی بعضی از این احزاب به فعالیت غیر علنی خود ادامه می دهند.حزب کمونیست نیز در شرایط غیر علنی به پیش می رود.آزموده و آبدیده می شود و مبارزه ی پرولتاریا راعلیه دیکتاتوری فاشیستی رهبری می کند.بدینسان انحصار سیاسی فاشیسم زیر ضربات تضادهای طبقاتی محکوم به شکست است.

یکی دیگر از دلایل ضعف دیکتاتوری فاشیستی از این جا ناشی می شود که سیاست عوامفریبانه ی ضد سرمایه داری او با سیاست غنی کردن و فربه نمودن بورژوازی انحصار طلب و مال اندوزی این بورژوازی از طریق چپاول گرانه ترین شیوه ها،متباین است.این خود امر افشای ماهیت طبقاتی فاشیسم راتسهیل نموده منتهی به متزلزل گشتن و تنگ شدن پایگاه توده ای آن می گردد.

وبعد،پیروزی فاشیسم تنفر عمیق و خشم توده ها را بر می انگیزد.به انقلابی شدن آنها کمک می کند.وبه جبهه ی واحد پرولتاریاعلیه فاشیسم کمک موثری می نماید.

فاشیسم با دنبال کردن سیاست ناسیونالیسم اقتصادی (اوتارشی) وبا غارت کردن بخش اعظم درآمد ملی به منظور تهیه و تدارک جنگ،تمامی اقتصاد کشور را به ویرانی می کشد و جنگ اقتصادی میان دولت های سرمایه داری را تشدید می کند، فاشیسم نه تنها اختلافات و مناقشات داخلی بورژوازی را تشدید می کند ،بلکه درمواردی حتی این اختلافات را به جنگ و جدال و تصادمات خونینی می کشد.بدیهی است که این امر نمی تواند به ثبات حکومت فاشیستی لطمه وارد نکند و تیشه بر ریشه ی آن نزند.حکومتی که طرفدارنش را سر به نیست می کند،همان طور که در سی ام ژوئن سال گذشته49 در آلمان 50اتفاق افتاد؛حکومت فاشیستی ای که بخش دیگر بورژوازی فاشیست،مسلحانه علیه او مبارزه می کند(شورشهای ناسیونالیستی در اتریش51،مبارزه ی شدید گروه های گوناگون فاشیستی بر ضد دولت فاشیستی در لهستان،در بلغارستان،در فنلاند و سایر کشورها)،چنین حکومتی نمی تواند مدت درازی نفوذ و اعتبار خویش را نزد توده های وسیع خرده بورژوازی حفظ کند.

طبقه ی کارگر باید بتواند از تضادها و اختلافات موجود در اردوی بورژوازی استفاده کند.اما در عین حال او نباید دچار چنین توهمی بشود که گویا فاشیسم به خودی خود سرنگون خواهد شد.فاشیسم خود به خود از هم نخواهد پاشید.تنها عمل انقلابی طبقه ی کارگر است که می تواند کمک کند تا از اختلافات و تصادماتی که ناگزیر در صفوف بورژوازی حادث خواهد شد برای وارد کردن ضربه به دیکتاتوری فاشیستی و سرنگون کردن آن استفاده شود.

فاشیسم آخرین بقایای دمکراسی بورژوایی را از بین می برد.در سیستم اداره و رهبری  کشور و مردم زور و تعدی آشکار برقرار می سازد.بنابراین توده های زحمتکش نسبت به دمکراسی و قانونیت دچار توهمات و پندارهای واهی نیستند و به آنها باور ندارند و مسلحانه علیه فاشیسم مقاومت می کنند .در کشورهایی نظیر اتریش و اسپانیا یک چنین وضعی به چشم می خورد.در این کشور ها کارگران مسلحانه علیه فاشیسم به پا خاسته اند.در اتریش نبرد قهرمانانه ی "شوتز بوند" و کمونیست ها،علی رغم ناکامی ،از همان آغاز پایه ی دیکتاتوری فاشیستی را متزلزل کرد.

بورژوازی اسپانیا هنوز نتوانسته توده ها را مهار کند.نتیجه ی نبردهای مسلحانه در اتریش و اسپانیا سبب شده است که توده های وسیع طبقه ی کارگر بیش از پیش به ضرورت مبارزه طبقاتی پی ببرند.

تنها کوته بینان ناقص الخلقه و کاسه لیسان بورژوازی ،از نوع قدیمی ترین تئوریسین انترناسیونال-کارل کائوتسکی 52-می توانند کارگران را مستحق سرزنش بدانندو ملامت کنند که چرا آنها در اتریش و اسپانیا اسلحه بدست گرفتند.اما اگر طبقه ی کارگر در این کشورها از توصیه ی خائنانه ی کسانی از قبیل کائوتسکی پیروی می کرد در این صورت اکنون جنبش کارگری در اتریش و اسپانیا چه صورتی داشت؟ طبقه ی کارگر می بایست در صفوف خود شاهد انحطاط و هرج و مرج می شد.

لنین می گوید:"ولی مکتب جنگ داخلی برای خلق ها به رایگان نمی گذرد.این مکتبی است دشوار و دوره ی کامل آن ناگزیر پیروزی هایی رابرای ضد انقلاب ونیز تاخت و تاز های مرتجعین خشمگین و بیدادگری های وحشیانه ی مقامات رژیم پیشین علیه شورشیان و غیره در بر دارد.ولی فقط فضل فروشان درمان ناپذیر و افراد مومیایی شده ای که عقل خود را از دست داده اند می توانند به مناسبت ورود خلق ها به این مکتب دردناک گریه و زاری سر دهند.این مکتب به طبقات ستم زده فن جنگ داخلی و انجام انقلاب پیروزمندانه را می آموزد و حس بیزاری  ونفرتی را که بردگان مظلوم  وابله و جاهل  در درون خود پنهان نگه می دارند،بیزاری و نفرتی که کار را به بزرگترین قهرمانی های تاریخی از سوی بردگان آگاه به ننگ و خفت بردگی خویش منجر می سازد،؛آری این مکتب حس بیزاری را در میان توده های بردگان امروزی متمرکز و متراکم می سازد"53

به طوری که می دانیم پیروزی فاشیسم در آلمان موج تازه ای از تعرض عمومی فاشیسم را در پی داشت .این موج در اتریش به پرووکاسیون دلفوس 54،در اسپانیا به تعرض تازه ی ضد انقلاب علیه دست آورد های انقلاب توده ها و در لهستان به رفرم فاشیستی قانون اساسی انجامید.و در فرانسه تلاش دارو دسته های مسلح فاشیستی در فوریه ی سال 1934آن ها را تا آستانه ی کودتای فاشیستی پیش راند.اما آن پیروزی واین آشوب طلبی دیکتاتوری فاشیستی موجب گردید تا جنبش جبهه ی واحد پرولتری ضد فاشیستی در مقیاس بین المللی شدت و گسترش یابد.

به آتش کشیدن رایش که در واقع آژیر تعرض عمومی فاشیسم علیه طبقه ی کارگر بود ، و نیز قبضه کردن و چپاول وسایل و اموال اتحادیه ها و سایر سازمان های کارگری ، مویه ها و ضجه های شکنجه شدگان ضد فاشیست که از زیر زمین های سربازخانه ها و بازداشت گاه های فاشیستی بر می آید،آشکارا و با وضوح کامل از یک سو به توده ها نقش ارتجاعی  نفاق افکنانه ی رهبران سوسیال دمکرات آلمان را که پیشنهادات کمونیست ها را برای مبارزه ی مشترک علیه فاشیسم مهاجم رد می کردند نشان می دهد،و از سوی دیگر ضرورت اتحاد کلیه ی نیروهای طبقه ی کارگر را جهت واژگون نمودن فاشیسم به اثبات می رساند.

پیروزی هیتلر همچنین عامل موثری برای ایجاد جبهه ی واحد طبقه ی کارگر علیه فاشیسم در فرانسه بود.پیروزی هیتلر در کارگران فرانسه تنها بیم و هراس نسبت به کارگران آلمان ایجاد نکرد،فقط خشم وتنفر آنها را نسبت به جلادان برادران هم طبقه ی آلمانی برنیافروخت،بلکه این قاطعیت را هم در آنها به وجو دآورد که اجازه ندهند تا در هیچ حالتی آنچه بر سر طبقه ی کارگر آلمان آمده در کشورشان تجدید شود.

کشش نیرومندی که برای تشکیل جبهه ی واحد در کلیه کشورهای سرمایه داری به وجود آمده نشان می دهد که از شکست درس عبرت گرفته شده است.طبقه ی کارگر به شیوه جدیدی شروع به کار کرده است.ابتکار احزاب کمونیست در سازمان دادن جبهه ی واحد و فداکاری و از خود گذشتگی بی دریغ  و صادقانه ی کمونیست ها وکارگران انقلابی در مبارزه علیه فاشیسم منجر به اعتلاء بی سابقه ی اعتبار انترناسیونال کمونیستی گردیده است.در همان حال در انتر ناسیونال دوم بحران ژرفی در حال تکوین است.این بحران به ویژه پس از ورشکست سوسیال دمکراسی آلمان با وضوح خاص پدیدار گشته و تشدید شده است. کارگران سوسیال دمکرات به آسانی می توانند به این حقیقت واقف شوند که آلمان نازی با تمام خوف ها و هراس ها و وحشیگری هایش در آخرین تحلیل نتیجه ی سیاست سوسیال دمکراسی همکاری طبقاتی با بورژوایی است.برای این توده ها بیش از پیش روشن می گردد راهی که رهبران سوسیال دمکراسی آلمان،پرولتاریا را بدانجا کشاندند دیگر نباید پیموده شود.در اردوی انترناسیونال دوم هیچگاه این چنین بن بست ایده ای ،آن طور که در حال حاضر وجود دارد ،وجود نداشته است.درداخل کلیه ی احزاب سوسیال دمکراسی تجزیه و انشعاب صورت می گیرد.در صفوف آن ها دو اردوی اساسی مشخص می شود:اردوی عناصر ارتجاعی موجود که با کلیه ی وسایل کوشش دارند تا بلوک سوسیال دمکراسی را با بورژوازی حفظ کنند و جبهه ی واحد با کمونیست ها را با شدت و حدت تمام رد می نمایند و اردوی عناصر انقلابی  که در صحت ودرستی سیاست همکاری طبقاتی با بورژوازی تردید دارند و با ایجاد جبهه ی واحد با کمونسیت ها موافق هستند.گروه اخیر بیش از پیش به سوی پیکار انقلابی طبقاتی روی می آورد.

بدینسان فاشیسم که به عنوان نتیجه ی انحطاط سیستم سرمایه داری به وجود آمده است در آخرین تحلیل خود موجب تجزیه و تباهی آتی این نظام می گردد.بدین ترتیب فاشیسم که وظیفه ی نابودی و فناء مارکسیسم و جنبش انقلابی طبقه ی کارگر را به عهده گرفته است،در نتیجه ی دیالکتیک زندگی و مبارزه ی طبقاتی ،خود رشد و تکامل آن نیروهایی را فراهم می کند که گورکن وی و سرمایه داری خواهند بود

 

 

زیر نویس ها

1. ششمین کنگره ی انترناسیونال کمونیست از هفدهم ژوئیه تا اول ستامبر 1928جریان داشت.کنگره تاکتیکی را که بعدها تاکتیک((طبقه علیه طبقه )) نامیده شد،تصویب کرد.این تاکتیک خواستار تشدید مبارزه علیه مشی رفرمیستی سوسیال دمکراسی بود.اما چون وضع سیاسی موجودآن زمان به درستی ارزیابی نشده بود،اتخاذ این تاکتیک به پیدایش سکتاریسم انجامید.کنگره ی ششم برنامه ی کمینترن را تصویب کرد.

2.هفدهمین کنگره ی حزب کمونیست (بلشویک) اتحاد شوروی از 29ژانویه تا 10فوریه ی سال 1934در مسکو منعقد بود.

3.ی.و. استالین،صفحات 293-294،به روسی .

4.سیزدهمین پلنوم هیات اجرائیه ی انترناسیونال کمونیستی (نوامبر – دسامبر 1933)افزایش و گسترش خطر فاشیسم را در کشور های سرمایه داری خاطر نشان نمود و برای ایجاد و تشکیل جبهه ی واحد کارگری اصرارمی ورزید.کنگره ی هفتم کمینترن خط مشی فوق را به طور قطع وکامل تنظیم و تصویب کرد .

5.ottobauer (5سپتامبر 1882-4ژوئیه1938): یکی از رهبران سوسیال دمکراسی اتریش . ایده ئولوگ ((مارکسیسم اتریشی)) ،یکی از پایه گذاران انترناسیونال((دو و نیم))(1921) و همچنین یکی از تشکیل دهندگان به اصطلاح ((انترناسیونال سوسیالیسم کارگری))(1923)) اپورتونیست سانتریست.

6.henri noel birilsford :انگلیسی ،پوبلیسیست بورژوایی و پاسفیست. ویکی از رهبران اتحادیه ی پاسی فیستی (صلح گرایانه)((نظارت دمکراتیک)) بود.

7. ((قرارداد صلح ورسای)) قراردادی که موافق آن جنگ جهانی اول(1914-1918) به طور رسمی پایان یافت.این قرارداد که در تاریخ 28ژوئن سال 1919بین آلمان مغلوب و 27((دولت متحد و متفق))به امضا رسید،تضاد های امپریالیستی را تشدید و تعمیق نمود.(مترجم: لنین ضمن ارزیابی قرارداد صلح ورسای خاطر نشان ساخت که ((این یک صلح غارتگرانه ی بی سابقه ای است که میلیون ها انسان و از آن جمله متمدن ترین آنها را در وضع بردگان قرار می دهد.)))

8.ماجرای barmatt،sclarec: محاکمه ی سال 1925علیه کارخانه داران آلمانی که از طریق احتکار و ربا خواری ثروت های هنگفتی اندوخته بودند. در جریان محاکمه روشن شد که بعضی از رهبران برجسته ی حزب سوسیال دمکرات آلمان برای مبارزه علیه حزب کمونیست این کشور برای انتخابات رایشتاک در دسامبر 1924رشوه دریافت کرده بودند.

9. ماجرای stavitzky: جنجال مالی و سیاسی در فرانسه .در سال 1935ال .استاویسکی مهاجرسفته باز و محتکر روس که تحت حمایت بعضی از محافل دولتی و پارلمانی قرار داشت، در برابر جواهرات جعلی واشیای قیمتی دزدی ،از بانک حواله و پول دریافت میکند.توطئه واختلاس کشف می شود وموافق خبررسمی استاویسکی خودکشی می کند(1934).عناصر راست طرفدار فاشیسم از ماجرای استاویسکی برای تبلیغات بر علیه سازمان ها و دستگاه های جمهوری استفاده می کنند.این کارزار تبلیغاتی در 6فوریه ی سال 1934در پاریس  به تظاهرات و نمایش آشکار فاشیستی بدل می شود.

10.در این جا اشاره است به لشکر کشی دستجات فاشیستی از ناپل به سوی رم(اکتبرسال 1922) که منتهی به روی کار آمدن موسولینی شد.

11.josefPilsudski ( 5دسامبر 1867-22مه 1935) :مارشال و رجل مرتجع دولتی و سیاسی لهستانی. ((رئیس)) دولت و فرمانده کل قوا(نوامبر 1918-دسامبر1922) . در سال 1926کودتا کرد و دیکتاتوری فاشیستی برقرار نمود.سیاست خارجی ضد شوروی دنبال می کرد و در سال 1934با آلمان هیتلری پیمان اتحاد منعقد نمود.

12.تمدید مهلت باز پرداخت(moratorium) : معمولا با حوادث و اوضاع فوق العاده از قبیل جنگ،آفات ،سوانح طبیعی و بیماری های همه گیر بستگی داشت. هیتلر به خاطر اینکه بتواند دهقانان تهی دست و متوسط را به خود جلب کند،پس از آنکه به حکومت رسید بلافاصله از طرف دولت تمدید مهلت بازپرداخت وام دهقانان را اعلام نمود.اما عملا به وعده اش وفا نکرد-م

13.((چاس)) czas–((عصر)):روزنامه ی ارتجاعی لهستانی که در شهر کواکوی منتشر می شد.

14.glaviniatcha :زندان معروفی است در شهر بلگراد- پایتخت یوگسلاوی که از زمان ترک های عثمانی به جا ی مانده . فاشیست های یوگسلاوی و آلمانی میهن پرستان یوگسلاوی را در این زندان مخوف شکنجه و آزار می دادند.- م.

15.sighouransa :اداره ی سازمان امنیت رومانی -- م

16.پلیس مخفی تزاری (اداره ی پلیس مخفی ):سرویس اطلاعات جاسوسی سیاسی  در روسیه ی تزاری .اولین شعبه ی جاسوسی در پطرزبورگ ایجاد شد(1866) و سپس در مسکو و ورشو دایر شد(1885) اداره ی پلیس مخفی تا فوریه ی سال 1917 دایر بود.

17.((سازمان بین المللی کمک به رزمندگان انقلاب)) : سازمان بین المللی توده ای که درسال 1932 ،موافق تصمیم کنگره ی چهارم کمینترن،به منظور کمک مادی و معنوی به قربانیان ترور بورژوازی در کشورهای سرمایه داری و مهاجران سیاسی پایه گذاری شد.این سازمان تا سال 1947وجود داشت .

18. نبردهای فوریه در اتریش (1934) :مقاومت مسلحانه ی کمونیست ها و اعضای ((شوس بوند)) (schutzbund)  (سازمان نظامی حزب سوسیالیست اتریش) در برابر سازمان های فاشیستی دولتی.پس از حوادث 1934بسیاری از اعضای این سازمان به حزب کمونیست اتریش پیوستند.

19. منظور سال 1934می باشد.-م.

20.منظور ترور و رفتار وحشیانه و غیر انسانی دارودسته های ((گارد سفید)) پس از پیروزی انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر می باشد.-م.

21. jhonmartinbertholdscher(9 فوریه ی 1896-1 فوریه ی1934) :از فعالین برجسته ی جنبش کارگری آلمان و بین المللی،عضو حزب کمونیست المان (1919) ،عضو پولیت بورو و منشی کمیته ی مرکزی،عضو هیئت اجرائیه ی انترناسیونال کمونیستی .توسط گشتاپو زندانی شد و به قتل رسید.

22 .schulzefitte (22اکتبر 1894- 6 ژوئن 1935): از فعالین برجسته ی جنبش کارگری آلمان ،عضو حزب کمونیست آلمان(1925) و موسس ((اتحادیۀ جبهه ای سرخ ))vebandderRotfront،که توسط مقامات فاشیستی محکوم گردید و به قتل رسید. )

23.AUGUSTLUTGENS : از فعالین کارگری آلمان .توسط فاشیست ها به قتل رسید.

24.KOLOMANVALISC : ازفعالین جنبش کارگری اتریش ،عضو حزب سوسیال دمکرات اتریش(1905) ،به وسیله جلادان دلفوس به قتل رسید(1934)

25.KARLMUNICHREITER(1891-14فوریه ی1934 ): از فعالین جنبش کارگری اتریش ،یکی از شرکت کنندگان نبرد های فوریه.توسط مقامات فاشیستی زندانی گردید و به دار آویخته شد.

26.IMRESCALLAI:(1897-1932) :از فعالین جنبش کارگری مجارستان ،عضو حزب کمونیست مجارستان(1918).در زمان جمهوری مجارستان معاون((چکای)) مجارستان بود،عضو کمیته مرکزی(1931) .توسط  مقامات فاشیستی زندانی گردید و به دار آویخته شد.

27.SANDORFURST (27نوامبر 1903-29ژوئیه ی 1932):از فعالین جنبش کارگری مجارستان ،عضو کمیته ی مرکزی حزب کمونیست مجارستان و رهبر اتحاد کمونیستی جوانان .توسط مقامات هورتی به قتل رسید.

28.NIKOLAGEORGIEVKOFARDJIEV(11مه 1904-30اکتبر 1931)از فعالین جنبش کارگری بلغارستان ،عضو حزب کمونیست بلغارستان(1922) .در سال 1925به اتحاد شوروی مهاجرت کرد.منشی کمیته ی مرکزی اتحاد کمونیستی جوانان بلغارستان(1926) .در سال های 1928-1930در هیات اجرائیه ی انترناسیونال کمونیستی جوانان کار می کرد.منشی کمیته ی مرکزی حزب کمونیست بلغارستان(1935) در تیر اندازی دو طرفه با پلیس کشته شد.

29.ZORDANTODOROVLUTIBRODSKI: (35مه 1911-9مه 1935): از فعالین جوانان انقلابی و جنبش کارگری بلغارستان.عضو اتحادیه ی کمونیستی جوانان بلغارستان(1926) و حزب کمونیست بلغارستان(1928)،منشی کمیته ی ایالتی حزب کمونیست بلغارستان در شهر((ورسا)).از 1933کارمند کمیته ی مرکزی .توسط فاشیست ها زندانی گردید(1934) و به دار آویخته شد(مه 1935) .

30.ALEXANDERMANOLOVVOIKOV: (6اکتبر 1913-25ژوئن 1935) از فعالین جنبش انقلابی جوانان بلغارستان .عضو کمیته ی  محلی جوانان کارگری در صوفیه.توسط فاشیست ها به دار آویخته شد.

31.ERNSTTELMANN(15آوریل 1866-اوت 1944): از رهبران برجسته ی جنبش کارگری آلمان .عضو حزب کمونیست آلمان(1925)،عضو کمیته ی مرکزی(1921) رئیس کمیته ی مرکزی حزب کمونیست آلمان(1925) ،عضو هیات اجرائیه ی انترناسیونال کمونیستی(1928-1943) .در سال 1933زندانی شد و در بازداشتگاه بوخنوالد به قتل رسید(1944)

32.ANTONIOGRAMSCI(23ژوئیه 1891-27آوریل 1937): پایه گذار و رهبر حزب کمونیست ایتالیا.عضو هیات اجرائیه ی انتر ناسیونال کمونیستی (1922) از سال 1926در زندان های فاشیست به سر می برد.وقتی شرایط دشوار زندان سلامتی او را به خطر انداخت .فاشیست ها برای حفظ ظاهر ((گرامشی )) را از زندان آزاد کردند ،ولی فقط چند روز پس از (( آزادی )) فوت نمود.

33.TOIVOANTIKAINEN(هشتم ژوئن 1898– چهارم اکتبر 1941) : یکی از پایه گذاران و رهبران حزب کمونیست فنلاند.عضو کمیته ی مرکزی حزب کمونیست فنلاند(1923)،عضو دفتر سیاسی حزب کمونیست فنلاند(1925) توسط پلیس مخفی فنلاد زندانی شد(1934)،ولی با کمک و پشتیبانی دولت شوروی آزاد گردید وبه شوروی رفت(1940) .در جنگ کبیر میهنی اتحاد جماهیر شوروی شهید شد.

34.tommuni( 1866-6مارس 1942) از فعالین جنبش کارگری آمریکا ،عضو حزب سوسیالیست ایالات متحده ی آمریکا(1907)،رهبر اتحادیه ی ریخته گران در سانفرانسیسکو (1912-1916).در سال 1916زندانی شد و به مرگ محکوم گردید.اما در سال 1918در پی جنبش های اعتراض آمیز در ایالات متحده ی آمریکا و سایر کشور ها حکم اعدام او به حبس ابد تبدیل شد در سال 1939آزاد گردید.

35. لنین ،((بیماری کودکی((چپ گرایی)) در کمونیسم))،ترجمه ی فارسی،صفحه ی59-60،از انتشارات حزب توده ی ایران ،سال 1353،ترجمه ی محمد پور هرمزان-م

36. friedrichadler: (نهم ژوئیه ی 1879- دوم ژانویه ی 1960) یکی از پیشوایان سوسیال دمکراسی اتریش.او یکی از رهبران انترناسیونال دو و نیم (1921-1924) و بعدا از رهبران به اصطلاح انترناسیونال کارگری سوسیالیستی .

37.Klarkrener:(14دسامبر1870-31دسامبر1950) :رجل دولتی وسیاسی اتریش،یکی از پیشوایان سوسیال دمکراسی اتریش و انترناسیونال دوم.صدر اعظم اتریش(نوامبر1918تا ژوئن 1925)،نخست وزیر (دسامبر 1945) ،رئیس جمهور(دسامبر 1945تا دسامبر 1950).رفرمیست و سوسیال شووینیست.

38.friedrichebert (چهارم فوریه ی 1871-28فوریه ی1925 ) :رجل سیاسی آلمان،رئیس حزب سوسیال دمکراسی آلمان (1913-1919).رئیس جمهور (1919-1925) – (در دورانی که قیام ژانویه ی(1919)،جمهوری شوروی باویر (1919)،و قیام هامبورگ (1923)دچار شکست شد.)

 39. Philipscheideman(26ژوئن 1865- 29دسامبر 1939): رجل سیاسی و دولتی آلمان . یکی از پیشوایان سوسیال دمکرات های راست . به عنوان صدر اعظم رایش ( فوریه – ژوئن 1919) ، به طور فعال در سرکوبی جنبش کارگری شرکت داشت . از سال 1933در مهاجرت به سر می برد .

.40.((پیمان هوتنبرگ)) (huttenbergerpakt): این پیمان را دولت ((زای پل)) (SEIPEL )رئیس حزب سوسیال مسیحی در پائیز سال 1922با حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان برای ایجاد دولت به اصطلاح ((جبهه ضد ی مارکسیستی)) منعقد نمود. (مترجم: هدف از این عقد قرارداد متحد کردن تمام نیروهای ارتجاعی علیه طبقه ی کارگر بود.)

41 . برنامه ی لینس  ). (linzerprogram: این برنامه در کنگره ی حزب سوسیال دمکرات اتریش در لینس در سال 1926پذیرفته شد.-م.

42. دولت سوسیال دمکرات BRAUN-SEVERING از سال 1925در راس پروس قرار داشته و سیاست ضد کمونیستی دنبال می کرد.زمانی که فن پاپن(VONPAPPEN) در ژوئیه ی  1932در پروس دست به کودتا زد سوسیال دمکرات ها تسلیم شدند.

43. ((اتحادیه ی جبهه های سرخ)) (VERBANDDERROTFRONT) : این سازمان دفاعی (یاسازمان دفاع از خود کارگری) به ابتکار حزب کمونیست آلمان ایجاد شده بود(1924-1933).

44.((رایش بانر))(پرچم دولتی REICHSBANNER ) :سازمان مسلح در آلمان (1924-1933) که هدفش دفاع از جمهوری وایمار بود.این سازمان نیمه نظامی که رهبری آن با حزب سوسیال دمکرات بود با ایجاد و تشکیل جبهه ی واحد با کمونیست ها مخالفت می کرد.

45.H.M. HIILROBLESS : فاشیست اسپانیایی ،وزیر دولت طرفدار فاشیسم لدروس و سر دسته ی کنفدراسیون نیروهای مستقل راست.

46. ((کلاه خود پولادین )): اتحادیه سلطنتی و نظامی جبهه دیدگان قدیمی در آلمان .این اتحادیه در نوامبر سال 1918تشکیل شد.

47. کودتای فاشیستی نهم ژوئن سال 1923 در بلغارستان علیه دولت قانونی الکساندر استامبولیسکی صورت گرفت.استامبولیسکی – ایده ئولوگ و سیاست مدار خرده بورژوا،رهبر اتحادیه ی کشاورزان و نماینده ی دهقانان متوسط و کوچک بود . او سعی داشت از منافع دهقانان زحمتکش دفاع نماید (  از راه تقسیم زمین میان دهقانان بر پایه خرید و فروش زمین ها و غیره )  ، و هنگامی که در راس دولت بود سیاستی بر علیه بورژوازی بزرگ تعقیب می کرد.

اشتباه بزرگ استامبولیسکی در سیاست انحصار طلبی او بود.او می خواست حکومت در انحصاردر دست اتحادیه ی کشاورزان باشد.دولت استامبولیسکی اقدامات تضییقی علیه حزب کمونیست و طبقه ی کارگر به عمل می آورد.اشتباه حزب کمونیست نیز این بود که این حزب تا مدتی با ((اتحادیه ی کشاورزان))مانند سایر احزاب قدیمی بورژوازی رفتار می کرد. وبین((اتحادیه ی کشاورزان ))و احزاب بورژوازی تفاوت اساسی قائل نبود.این اشتباه به ویژه درروش و مناسبات حزب کمونیست با کودتای ژوئن1923،که منجر به سقوط دولت ملی استامبولیسکی شد،تظاهر نمود. شورای عالی حزب کودتا را نتیجه ی مبارزه میان بورژوازی شهر و ده دانست و لذا نسبت به آن روش بی طرفی در پیش گرفت.اما حزب به زودی به این اشتباه خود پی برد وبا تمام نیروی خود در رفع این اشتباه کوشید.

شایان ذکر است که حزب کمونیست خطر کودتای فاشیستی را پیش بینی می کرد و به دولت استامبولیسکی پیشنهاد کرد تا به کارگران اسلحه داده شود این پیشنهاد به عنوان این که ((حزب اتحادیه ی کشاورزان به اوضاع مسلط است)) رد شد.اما وقتی کودتا صورت گرفت استامبولیسکی پیشنهاد عمل مشترک را داد.اما دیگر کار از کار گذشته بود.

پس از کودتای فاشیستی 1923و تقریبا در تمام دوران پیش از پیروزی انقلاب سوسیالیستی مردم بلغارستان(سپتامبر 1944)بین حزب کمونیست بلغارستان و ((اتحادیه ی کشاورزان ))همکاری به وجود آمد .این همکاری در آستانه ی انقلاب سال 1944منجر به وحدت عمل این دو سازمان و نیز سایر گروه ها و شخصیت های ملی بلغارستان در جبهه ای به نام ((جبهه ی میهنی )) گشت .جبهه  یمیهنی رهبری انقلاب را بر عهده گرفت و آن را به پیروزی رساند.

جبهه ی میهنی مرکب از حزب کمونست بلغارستان و ((اتحادیه ی کشاورزان)) تا امروز هم به مثابه توده ای ترین سازمان سیاسی و اجتماعی کشور در بلغارستان به فعالیت خود ادامه می دهد.

((اتحادیه ی کشاورزان)) چه به عنوان یک سازمان مستقل و چه به مثابه عضو جبهه ی میهنی در تمام شئون مملکتی به طور فعال شرکت دارد.رهبران و مسئولین آن در عین حال مشاغل برجسته و حتی بالاترین مشاغل مملکتی را (از قبیل ریاست جمهوری ،ریاست مجلس ملی ،وزارت و غیره)برعهده داشته و دارند و فعالانه در بازسازی و ترقی و پیشرفت کشور شرکت می نمایند-م.

48.heinrichbruning (متولد 26نوامبر1885):رجل سیاسی آلمان ،صدراعظم رایش(مارس1930تا مه 1932)او سازمان ها واحزاب ضد فاشیستی را تحت تعقیب قرار می داد.

49. منظور سال 1934است- م

50.  در نیمه شب29ژوئن سال1934تمامی هیات فرماندهی دسته های ضربتی (سازمان ناسیونال سوسیالیست ها) دستگیر و قتل عام شدند.این عملیات را هیتلر شخصا در مونیخ و گورینگ در برلین رهبری کردند.

51. در ژوئیه ی سال 1934گروهی از نازیست ها،که به دستور برلین عمل می نمودند کوشش کردند که حکومت را لغو کنند.در این ماجرا دلفوس کشته شد.به علت عدم پشتیبانی مردم و ضعف آلمان فاشیست در این هنگام،تلاش برای کودتا نافرجام ماند.

52.کارل کائوتسکی (16اکتبر 1845-17اکتبر 1938) :یکی از رهبران و تئوریسین های سوسیال دمکراسی آلمان و انترناسیونال دوم،ایده ئولوگ سانتریسم.یکی از پایه گذاران حزب مستقل سوسیال دمکراتیک در آلمان(1917).به هنگام انقلاب نوامبر(1918)عملا سیاست ضد انقلابی ((شایدمان )) ها را مورد پشتیبانی قرار داد.پس از تصرف اتریش توسط آلمان فاشیستی (مارس1938) به پراگ و سپس به آمستردام مهاجرت نمود.

53.لنین،((مواد منفجره در سیاست جهانی))،مجموعه آثار ،جلد 12،سال1931،صفحه 305.

54.انگلبرگ دلفوس(دوم اکتبر 1892-25ژوئیه 1934):رجل سیاسی اتریش و یکی از رهبران حزب سوسیال مسیحی .صدر اعظم(1932-1934).حزب کمونیست را ممنوع اعلام کرد(1933).به وسیله ی ناسیونال سوسیالیست های اتریش به قتل رسید(1934).

 

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi  

     بازگشت به صفحه نخست

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: