نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

2014-12-04

نویدنو  13/09/1393 

 

 

 

 

مبارزه در راه جبهه واحد علیه فاشیسم وجنگ - بخش دوم

گئورگی دیمتروف - برگردان -م. منصوری

 

نمایه نوشتار

  مبارزه در راه جبهه واحد علیه فاشیسم وجنگ – بخش دوم.

جبهه  ی واحد طبقه ی کارگر علیه فاشیسم 1

اهمیت جبهه ی واحد

درباره دلایل عمده ی مخالفین جبهه ی واحد

محتوی و اشکا ل جبهه ی واحد

در باره جبهه ی خلقی ضد فاشیستی

مسائل گرهی جبهه ی واحد در کشورهای جداگانه

الف)در ایالات متحده ی آمریکا

ب) در انگلستان

ج) در فرانسه

جبهه ی واحد و سازمان های توده ای فاشیستی.

 مساله ی جبهه ی واحد در کشورهایی که سوسیال – دمکرات ها بر سر کارند و یا وارد دولت های ائتلافی می شوند

مبارزه در راه وحدت سندیکایی

جبهه ی واحد و جوانان.

جبهه ی واحد وزنان

جبهه ی واحد ضد امپریالیستی.

درباره ی دولت جبهه ی واحد.

درباره ی مبارزه ایدئولوژیک علیه فاشیسم

زیر نویس ها

 

 

مبارزه در راه جبهه واحد علیه فاشیسم وجنگ بخش دوم

 جبهه  ی واحد طبقه ی کارگر علیه فاشیسم

رفقا میلیون ها کارگر و زحمتکش کشور های سرمایه داری سئوال می کنند: چگونه می توان از به حکومت رسیدن فاشیسم جلوگیری کرد و به چه ترتیب می توان فاشیسم را پس از به قدرت رسیدن سرنگون نمود؟ انترناسیونال کمونیستی پاسخ می دهد: نخستین کاری که باید انجام داد، و لازم است که با آن شروع کرد عبارت است از تشکیل جبهه ی واحد و ایجاد وحدت عمل کارگران در هر موسسه ، درهر ناحیه ، در هر استان ، در هر کشور و در سراسر جهان. وحدت پرولتاریا در مقیاس ملی و بین المللی - این است آن سلاح نیرومندی که مبارزه ی موفقیت آمیز طبقه کارگر را تضمین می کند و حمله ی متقابل او را علیه فاشیسم و علیه دشمن طبقاتی اش قرین موفقیت می سازد.

 

اهمیت جبهه ی واحد

آیا روشن نیست که عمل مشترک طرفداران احزاب و سازمان های هر دو انترناسیونال – انترناسیونال کمونیستی و انترناسیونال دوم می توانست به مقاومت توده ها علیه جبر و فشار فاشیستی کمک نموده و وزن و نیروی سیاسی طبقه ی کارگر را افزایش دهد؟

اما عمل مشترک احزاب کمونیست و انترناسیونال دوم بر ضد فاشیسم تنها روی طرفدارن امروزی آنها ، یعنی کمونیستها و سوسیال دمکراتها تاثیرنمی گذاشت ، این امر می توانست بر روی صفوف کارگران کاتولیک ، آنارشیست و کارگران غیر متشکل و حتی روی آن کسانی که موقتا فریب عوام فریبی فاشیسم را خورده اند نیز تاثیر عظیمی داشته باشد.

علاوه بر این ، جبهه ی واحد نیرومند پرولتاریا می تواند تاثیر فراوانی بر روی کلیه ی اقشار دیگر مردم زحمتکش یعنی دهقانان ، خرده بورژوازی شهری و روشنفکران نیز داشته باشد. جبهه ی واحد می تواند  اعتقاد و اعتماد اقشار مردد را نسبت به نیروی طبقه ی کارگر جلب نماید.

اما هنوز حق مطلب تماما ادا نشده است. پرولتاریای کشورهای امپریالیستی نه تنها در چهره ی زحمتکشان کشور خود ، بلکه در چهره  ی ملل تحت اسارت در کشورهای مستعمره و نیمه مستعمره نیز متحدین بالقوه ای دارد . تا آنجایی که پرولتاریا در مقیاس ملی و بین المللی منقسم است ، و تا آنجایی که بخشی از آن از سیاست همکاری با بورژوازی به ویژه از رژیم غاصب و متجاوز آن در مستعمرات و نیمه مستعمرات پشتیبانی می کند ، این امر ملل تحت اسارت این کشورها را از طبقه ی کارگر کشورهای متروپل می راند و جبهه ی جهانی ضد امپریالستی را تضعیف می سازد. هرگامی که از جانب پرولتاریای کشورهای متروپل در راه وحدت عمل برداشته شود و هدفش پشتیبانی از مبارزه ی آزادی بخش ملل مستعمره باشد معنی آن تبدیل شدن مستعمرات و نیمه مستعمرات به یکی از ذخایر عمده ی پرولتاریای جهانی است.

و اما بالاخره اگرما به این امر توجه داشته باشیم که وحدت عمل بین المللی پرولتاریا به نیروی فزاینده ی دولت پرولتری کشور سوسیالیستی اتحاد شوروی اتکاء دارد ، در این صورت تحقق یافتن وحدت عمل پرولتاریا در مقیاس ملی و بین المللی دور نمای وسیعی در مقابل ما خواهد گشود.

قبل از آنکه اکثریت طبقه ی کارگر برای مبارزه به خاطرسرنگون کردن سرمایه داری و پیروزی انقلاب پرولتری متحد شده باشند ،لازم است تا همه ی بخش های طبقه ی کارگر ،صرف نظر از تعلق  آن ها به این یا آن حزب و سازمان، وحدت عمل برقرار نمایند.

ولی آیا امکان تحقق یافتن وحدت عمل پرولتاریا در کشورهای مختلف و در سراسر جهان وجود دارد؟ آری ، این امر امکان پذیر است. امکان آن هم اکنون موجود است. انترناسیونال کمونیستی هیچ گونه شرایطی برای وحدت ، به استثناء یک شرط ساده و معمولی قابل قبول برای کلیه ی کارگران مطرح نمی کند وآن شرط این است: وحدت عمل می بایست هدفش علیه فاشیسم ، علیه تعرض و تجاوز و سرمایه ، علیه خطر جنگ و علیه دشمن طبقاتی باشد. این تنها شرط ما است.

 

درباره دلایل عمده ی مخالفین جبهه ی واحد

 

مخالفین جبهه ی واحد چه ایراد واعتراضی دارند و چگونه اشکال تراشی می کنند؟

عده ای می گویند که :" شعار جبهه ی واحد از جانب کمونیست ها مانوری بیش نیست ". ما جواب می دهیم ، اگر فقط یک مانور از جانب کمونیست ها است ، در این صورت چرا شما با شرکت صادقانه و شرافتمندانه  ی خود در جبهه ی واحد " مانور" کمونیست ها را افشا نمی کنید؟ ما آشکارا اعلام می داریم: ما خواهان وحدت عمل طبقه ی  کارگر هستیم تا پرولتاریا در مبارزه  ی خود علیه فاشیسم آنچنان نیرومند گردد تا در همان حال که امروز از منافع روزانه اش علیه سرمایه ی در حال تعرض و علیه فاشیسم دفاع می کند فردا قادر باشد شرایط لازم را برای آزادی قطعی خویش فراهم سازد.

عده ای هم می گویند که " کمونیست ها به ما فقط حمله و انتقاد می کنند " .اما توجه داشته باشید ما کرارا اعلام داشته ایم: ما هرگز با اشخاص و سازمان ها و احزابی که موافق ایجاد جبهه ی واحد طبقه ی کارگر هستند و علیه دشمن مشترک پیکار می کنند جنگ وجدالی نداریم و به آن ها حمله نخواهیم کرد. واما درعین حال کتمان نمی کنیم که ما به نام منافع پرولتاریا و امر او به اشخاص ، سازمان ها و احزابی را که در کار وحدت طبقه ی کارگر اخلال نمایند و در سر راه آن مانع ایجاد کنند مورد انتقاد قرار خواهیم داد.

دسته ی سوم اظهار می دارند که " ما نمی توانیم با کمونیست ها  وارد جبهه ی واحد بشویم ، زیرا آن ها دارای برنامه ی دیگری هستند ".اما مگر شما نمی گوئید که برنامه تان با برنامه ی احزاب بورژوایی فرق دارد ، ولی این امر مانع از آن نشد و اکنون هم مانع نمی شود که با این احزاب وارد ائتلاف بشوید.

مخالفین جبهه ی واحد و مدافعین ائتلاف با بورژوازی اعلام می دارند که: " در مبارزه با فاشیسم احزاب بورژوا - دمکراتیک متحدین بهتری از کمونیست هاهستند " . اما ببینیم تجربه ی آلمان از چه قرار است. مگر نه این که سوسیال دمکرات ها با این متحدین " بهتر" ائتلاف کردند؟ ولی نتیجه چه شد؟

و یا غالبا این نغمه سر داده می شود که " اگر ما با کمونیست ها جبهه ی واحد بر قرار کنیم ، در این صورت خرده بورژوا از " خطر سرخ " خواهد ترسید و به فاشیست ها روی خواهد آورد." ولی آیا واقعا جبهه ی واحد تهدیدی است برای دهقانان ، بازرگانان کوچک،پیشه وران و روشنفکران زحمتکش؟ نه ، جبهه ی واحد بورژوازی بزرگ ، صاحبان بنگاه های مالی کلان ، یونکرها (ملاکین) و سایراستثمارگران را تهدید می کند که رژیم آنها کلیه ی اقشار زحمتکش را به ورشکستگی کامل سوق میدهد.

عده ای از رهبران سوسیال دمکراسی اظهار می دارند که " سوسیال دمکراسی موافق آزادی و کمونیست ها موافق با دیکتاتوری هستند و به این سبب ما نمی توانیم با کمونیستها جبهه ی واحد برقرار کنیم ". ولی ما سئوال می کنیم مگر ما حالا به شما پیشنهاد تشکیل جبهه ی واحد را می دهیم که دیکتاتوری پرولتاریا را اعلام نمائیم ؟ خیر ، ما که اکنون چنین پیشنهادی نمی کنیم.

و در جواب این شعار که می گویند: بگذار کمونیست ها دمکراسی را قبول کنند و به دفاع آن برخیزند ، آن وقت ما آماده خواهیم بود تا با آنها جبهه ی واحد تشکیل دهیم." ما می گوئیم: ما از طرفداران دمکراسی شوروی ، دمکراسی زحمتکشان یعنی پیگیرترین و با ثبات ترین دمکراسی در جهان هستیم. ولی در عین حال از کوچک ترین آزادی های بورژوا – دمکراتیک در کشورهای سرمایه داری که مورد دستبرد فاشیسم و ارتجاع بورژوایی قرار می گیرد دفاع نموده و دفاع خواهیم کرد ، زیرا منافع مبارزه ی طبقاتی پرولتاریا چنین حکم می کند.

فی المثل رهبران لیبوریست انگلستان می گویند: " ولی احزاب کوچک کمونیستی با شرکت خود در جبهه ی واحدی که حزب لیبوریست بانی آن باشد ، کمکی به این جبهه نخواهد کرد " اما به خاطر بیاورید که رهبران سوسیال دمکراسی اتریش نیز در مورد حزب " کوچک " کمونیست اتریش همین چیزها را می گفتند . اما حوادث چیز دیگری را نشان داد. معلوم شد که سوسیال دمکراسی اتریش به رهبری اتو باوئرو رنر محق نبود . و این حزب کوچک کمونیست اتریش بود که به موقع خود مردم اتریش را از خطر فاشیسم آگاه می نمود و کارگران را به پیکار علیه آن دعوت می کرد. سراسر تجربه ی جنبش کارگری نشان می دهد که همانا این کمونیست ها هستند که حتی با تعداد نسبتا کم نیز می توانند پیشاپیش فعالیت پیکارجویانه ی پرولتاریا قرار گرفته به عنوان قوه ی محرکه آن عمل نمایند. ضمن این که نباید فراموش کرد که احزاب کمونیست اتریش و یا انگلستان فقط عبارت از ده ها هزار کارگر طرفدار حزب نیستند ، بلکه این ها بخشی از جنبش جهانی کمونیستی ، و بخش هایی از انترناسیونال کمونیستی هستند که حزب پرولتاریای پیروزمند و حاکم بر بیش از یک ششم کره ی ارض نیز عضو آن می باشد.

مخالفین جبهه ی واحد در جواب دعوت ما این ایراد را وارد می کنند که :" تشکیل جبهه ی واحد در؛سار؛ نتوانست مانع پیروزی فاشیسم در آن جا بشود". منطق این آقایان حیرت انگیز است! آن ها که قبلا همه ی کوشش ها و تلاش ها را به عمل آوردند و عملا پیروزی فاشیسم را تامین کردند ، اکنون بدخواهانه می گویند که چرا جبهه ی واحد ( که در آخرین لحظات مورد موافقت آنان قرار گرفت ) به پیروزی کارگران منجر نگردید.

رهبران سوسیال دمکرات که در کشورهای مختلف وارد دولت شده اند ، می گویند: " اگر ما می خواستیم با کمونیست ها جبهه ی واحد تشکیل دهیم ، می بایست از دولت ائتلافی کنار می رفتیم ، آن وقت به جای ما احزاب ارتجاعی فاشیستی وارد دولت می شدند ". خوب آیا سوسیال دمکراسی آلمان در دولت ائتلافی شرکت کرد ؟ آری شرکت کرد. آیا سوسیال دمکراسی اتریش وارد دولت شد؟ آری وارد شد . آیا سوسیالیست های اسپانیا با بورژوازی در یک دولت شرکت کردند؟ این ها هم در دولت شرکت نمودند. آیا شرکت سوسیال دمکراسی در دولت های ائتلافی بورژوایی در این کشور ها مانع حمله و هجوم فاشیسم علیه پرولتاریا گردید؟ نه ، مانع این امر نشد بنا بر این مثل روز روشن است که شرکت وزیران سوسیال دمکرات در دولت های بورژوایی در برابر فاشیسم سدی ایجاد نمی کند.

آنها می گویند که " کمونیست ها به شیوه ی دیکتاتوری عمل می کنند. می خواهند هر چیز را به ما تحمیل نمایند." نه ، ما هیچ چیز را دیکته نمی کنیم. ما تنها پیشنهادات خود را که فکر می کنیم در صورت عمل شدن آن ها منافع مردم زحمتکش تامین خواهد شد ارائه می دهیم. و این نه تنها حق ما است بلکه این دین تمام آن کسانی است که به نام کارگران فعالیت و عمل می کنند. ولی آیا شما واقعا از"دیکتاتوری" کمونیست ها وحشت دارید؟ در این صورت چرا شما برای جلوگیری از استقرار این " دیکتاتوری " موافقت نمی کنید که هم ما و هم شما کلیه ی پیشنهادات خود را به نظر کارگران برسانیم و این پیشنهادات را به اتفاق تمام کارگران مورد بحث و مذاکره قرار دهیم و آن وقت آن هایی را که بیش از همه به امر طبقه ی کارگر کمک می کند و برای آن مفید است مشترکا انتخاب کنیم و برای تحق آن ها متفقاً مبارزه نماییم!

بدین ترتیب تمام دلایلی که علیه جبهه ی واحد ارائه می شود فاقد پایه واساس منطقی است. این دلایل در واقع وارونه جلوه دادن حقایق بوده و تحریفی است که از جانب رهبران مرتجع سوسیال دمکراسی، که جبهه ی واحد با بورژوازی را به جبهه ی واحد با پرولتاریا ترجیح می دهند ، به عمل می آید.

خیر، این گونه وارونه جلوه دادن حقایق و تحریفات آینده ندارد. پرولتاریای بین المللی از عواقب انشعاب در جنبش کارگری صدمه خورده و آن را تجربه کرده است لذا بیش از پیش به این حقیقت پی می برد که جبهه ی واحد و حدت عمل پرولتاریا در مقیاس ملی و بین المللی لازم و امکان پذیر است.

محتوی و اشکا ل جبهه ی واحد

 

محتوای اصلی و اساسی جبهه ی واحد در هر یک از مراحل معین چه باید باشد؟

دفاع از منافع مستقیم اقتصادی و اساسی طبقه ی کارگر و نیز دفاع از آن در قبال فاشیسم می بایست نقطه ی آغاز و محتوای عمده ی جبهه ی واحد در کلیه کشورهای سرمایه داری باشد.

تنها دعوت کردن به مبارزه ، هر اندازه هم که این دعوت کردن ها با سر وصدا همراه باشد و مصرانه انجام گیرد ، برای استقرار دیکتاتوری پرولتاریا کافی نیست. باید آنچنان شعارها و اشکالی از مبارزه را پیدا و مطرح نمائیم که ناشی از نیازمندی های حیاتی توده ها و سطح پیکار جوئی  آن ها در مرحله ی معین از تکامل باشد.

ما می باید به توده ها نشان دهیم که امروز چگونه باید عمل کنند تا در برابر غارت و چپاول سرمایه داری و وحشیگری های فاشیسم از خود دفاع نمایند.

ما باید ، به کمک عمل مشترک سازمان های کارگری دارای خط مشی ها ، مکاتب و مرام های گوناگون هستند ، برای تشکیل وسیع ترین جبهه ی واحد به خاطر دفاع از منافع حیاتی توده های زحمتکش ،مبارزه نمائیم.

و این به آن معنی است که باید به اقدامات زیر مبادرت ورزید:

مبارزه ی مشترک برای آن که بار سنگین عواقب بحران از دوش توده های زحمتکش برداشته شود. این، طبقات حاکمه ، سرمایه داران ، ملاکین و در یک کلمه ثروتمندان هستند که عملا باید این بار را به دوش بکشند؛

مبارزه ی مشترک علیه کلیه ی اشکال تعرض و هجوم فاشیسم ، به خاطر دفاع از دستاوردها و حقوق زحمتکشان و علیه نابود کردن و پایمال شدن آزادی های بورژوا –دمکراتیک؛

مبارزه ی مشترک علیه خطر فزاینده ی جنگ امپریالیستی . باید با فعالیت دامنه دار و اقدامات گوناگون از تهیه و تدارک جنگ جدید جلوگیری کرد  و در برابر آن سد ایجاد نمود.

ما باید به طور خستگی ناپذیر طبقه ی کارگر را آماده نمائیم تا با تغییر اوضاع و احوال سریعاً اشکال و شیوه های مبارزه را تغییر دهد. پا به پای رشد جنبش و تحکیم وحدت طبقه ی کارگر، ما نیز باید گامی به پیش برداریم ، باید آمادگی لازم را داشته باشیم تا در مبارزه علیه سرمایه از دفاع به حمله بپردازیم . موفقیت در این امر البته بستگی به آن دارد که ما قادر باشیم اعتصابات توده ای و سیاسی را سازمان دهیم . باید بتوانیم اتحادیه های عمدۀ صنفی را در هر کشوری به این اعتصابات جلب کنیم. و این یک شرط حتمی و ضروری است.

البته کمونیست ها نمی توانند و نمی باید حتی دقیقه ای هم از کار مستقل خود در زمینه های آموزشی ، سازمان دادن و بسیج کردن توده ها با روح کمونیسم غفلت ورزند. لیکن، درعین حال به خاطر هموار نمودن راه کارگران به سوی وحدت عمل ، می بایست برای عقد موافقت نامه های کوتاه مدت و یا دراز مدت که جهت فعالیت های مشترک با احزاب سوسیال دمکرات ، اتحادیه های رفرمیستی و سایر سازمان های زحمتکشان علیه دشمنان طبقاتی پرولتاریا ضرور است ، کوشش فراوانی به عمل آید. باید به خاطر رسیدن به این هدف به گسترش فعالیت های توده ای در محل ها به وسیله ی سازمان های اولیه و از طریق موافقت نامه های محلی توجه کافی و اساسی مبذول داشت. ما کلیه ی شرایط این موافقت نامه ها را با صداقت کامل اجرا می کنیم. ولی در عین حال هر گونه کارشکنی و خرابکاری در فعالیت مشترک را که از جانب اشخاص و سازمان های شرکت کننده در جبهه ی واحد سر بزند بی امان افشاء خواهیم نمود. و هر گونه تلاشی که در جهت بی اعتبار کردن موافقت نامه صورت بگیرد (امکان اینکه چنین تلاشی انجام بگیرد وجود دارد) ما به این قبیل تلاش ها با مراجعه و توسل به توده ها و مدد خواستن از آن ها و ادامه ی مبارزه ی خستگی ناپذیر در راه حفظ و رعایت وحدت عمل پاسخ خواهیم گفت.

مسلم است که تشکیل جبهه ی واحد در کشورهای مختلف به طور متفاوت تحقق می پذیرد و در پیوند با اوضاع و احوال و خصلت سازمان های کارگری ، سطح آگاهی سیاسی آن ها ، موقعیت کنکرت هر کشور و از تغییراتی که در جنبش بین المللی کارگری پدید می آید و غیره ، اشکال گوناگون به خود می گیرد.

این اشکال می تواند به ترتیب زیر باشد: فعالیت های مشترک وهماهنگ کارگران به خاطر این و یا آن حادثه که به علل معین به وقوع پیوسته و براساس خواسته های جداگانه و یا برنامه ی مشترک ؛ فعالیت های هماهنگ در موسسات و بنگاه های جداگانه و یا رشته های تولیدی ، فعالیت های مشترک و یکسان در مقیاس محلی ، ایالتی ، کشوری و یا بین المللی ؛ فعالیت هماهنگ برای سازمان دادن مبارزه ی اقتصادی کارگران ، برای انجام فعالیت های توده ای سیاسی و سازمان دادن دفاع از خود دسته جمعی علیه تجاوزات فاشیسم؛ فعالیت هماهنگ به خاطر کمک رساندن به زندانیان و خانواده آن ها و در مبارزه علیه ارتجاع ؛ فعالیت مشترک برای  دفاع از منافع جوانان و زنان در رشته های کئوپراتیوی ، فرهنگ ، ورزش وغیره.

اما ما نمی توانیم تنها با انعقاد در زمینه ی عمل مشترک و یا ایجاد کمیسیون های ارتباط در احزاب و سازمان های شرکت کننده در جبهه ی واحد ، نظیر آنهایی که مثلا در فرانسه داریم ، خودمان را راضی کنیم. این فقط نخستین گام است. قرارداد تنها یک وسیله ی کمکی برای تحقق بخشیدن عمل مشترک است ولی به خودی خود هنوز جبهه ی واحد نیست . تشکیل کمیسیون ارتباطات مابین حزب کمونیست و سوسیالیست به خاطر تسهیل انجام عمل مشترک ضرور است، اما این کمیسیون به خودی خود هنوز به هیچ وجه برای توسعه و گسترش واقعی جبهه ی واحد و جلب توجه توده های وسیع در مبارزه علیه فاشیسم کافی نیست.

کمونیست ها و کلیه ی کارگران انقلابی باید برای ایجاد ارگان های انتخابی غیر حزبی بر حسب تعلق طبقاتی طبقات گوناگون در چارچوب جبهه ی واحد ، در موسسات، میان بیکاران، در مناطق کارگری ، میان عناصر میانه حال شهری و روستایی مبارزه کنند (و در کشورهایی که دیکتاتوری فاشیستی در آن حاکم است ، ارگان های منتخب باید از میان با نفوذ ترین شرکت کنندگان جنبش جبهه ی واحد باشند). تنها چنین ارگان هایی خواهند توانست توده ی عظیم زحمتکشان غیرمتشکل را به جنبش جبهه ی واحد جلب کنند و خواهند توانست تا در جهت بسط ابتکار توده ها در مبارزه علیه تعرض سرمایه ، بر ضد فاشیسم و ارتجاع عمل نموده و بر این اساس برای گرد آوردن فعالین کارگری مورد نیاز جبهه ی واحد و تشکل صدها و هزاران بلشویک غیر حزبی در کشورهای سرمایه داری اقدام نمایند.

عمل مشترک کارگران متشکل قدم اول و در عین حال پایه و اساس کار است. البته ما نباید از نظر دور داشته باشیم که توده های غیرمتشکل اکثریت عظیم کارگران را تشکیل می دهند.مثلا در فرانسه تعداد کارگران متشکل (اعم از کمونیست ها ، سوسیالیست ها و اعضای اتحادیه های مختلف المسلک کارگری) قریب یک میلیون نفر است در حالی که تعداد کل کارگران به 11 میلیون نفر می رسد . در انگلستان ، در اتحادیه ها و احزاب مختلف قریب 5 میلیون نفر عضویت دارند ، ولی تعداد کل کارگران 14 میلیون نفر است . در ایالات متحده ی آمریکا در حدود 5 میلیون نفر کارگر متشکل وجود دارد ، در حالی که تعداد کل کارگران در آن کشور 38 میلیون نفر است. در یک سلسله از کشورهای دیگر نیز تناسب تقریبا مشابهی وجود دارد. در شرایط "معمولی" این توده ها روی هم رفته از زندگی سیاسی کنار هستند. اما اکنون این توده ی عظیم بیش از پیش به حرکت در آمده ، به زندگی سیاسی کشیده شده و وارد عرصه ی سیاست می گردد.

ایجاد ارگانهای طبقاتی غیر حزبی بهترین فرم تشکیل ، گسترش و تحکیم جبهه ی واحد در میان وسیع ترین توده ها است. این ارگان ها در عین حال بهترین وسیله ی مبارزه علیه کوشش ها و تلاش های مخالفین جبهه ی واحد است که می خواهند وحدت عمل متشکل طبقه ی کارگر را مختل نموده و برهم بزنند.

 

در باره جبهه ی خلقی ضد فاشیستی

 

به هنگام تجهیز و بسیج توده های زحمتکش در پیکار علیه فاشیسم ، تشکیل جبهه ی وسیع خلقی ضد فاشیستی بر اساس جبهه ی واحد پرولتری یکی از وظایف عمده ی ما به شمار می آید. موفقیت مجموعه ی مبارزه پرولتاریا با برقرار کردن اتحاد پیکار جویانه میان پرولتاریا و دهقانان و نیز توده ی اصلی خرده بورژوازی شهر ( که حتی در کشور های صنعتی رشد یافته اکثریت سکنه را تشکیل می دهند.) پیوند ناگسستنی دارد.

فاشیسم در همان حال که کوشش می کند تا این توده ها را به سوی خود جلب کند ، در تبلیغاتش تلاش دارد تا توده های زحمتکش شهر و ده را در مقابل پرولتاریای انقلابی قرار دهد و خرده بورژوا را با مترسک "خطر سرخ" بترساند. در چنین حالتی ما باید این سلاح را به سوی خود فاشیسم برگردانیم و به دهقانان زحمتکش ، پیشه وران و روشنفکران زحمتکش نشان دهیم که خطر واقعی از کجا آن ها را تهدید می کند. ما باید به طور مشخص نشان دهیم چه کسی بار سنگین مالیات ها را بر دهقانان تحمیل می کند و با دریافت ربح ، شیره ی جان کشاورزان را می کشد. چه کسی با تملک بهترین زمین ها و این همه ثروت ، دهقان و خانواده اش را از قطعه زمین شان می راند و آنها را به بیکاری و گدایی وا می دارد. به طور مشخص توضیح بدهیم و با صبر و تحمل و پشتکار روشن کنیم چه کسی پیشه وران را با انواع مالیات ها و حقوق گمرکی و اجاره های هنگفت و با رقابت غیر قابل تحمل به ورشکستگی می کشاند؛چه کسی توده های وسیع روشنفکران زحمتکش را به خیابان ها می ریزد و از کار محروم می کند.

ولی این هنوز کافی نیست.

مساله ی عمده برای تشکیل جبهه ی خلقی ضد فاشیستی عبارت است از عمل قاطع پرولتاریای انقلابی در دفاع از مطالبات این اقشار، و به طور اخص از مطالبات دهقانان زحمتکش. به ویژه اگر در نظر داشته باشیم که خواسته های آنها با منافع ریشه ای پرولتاریا نیز پیوند نا گسستنی دارد و در پروسه ی مبارزه با مطالبات خود او در هم می آمیزد.

به هنگام ایجاد جبهه ی خلقی ضد فاشیستی برخورد صحیح و داشتن یک تلقی درست از سازمان ها و احزابی که عده ی زیادی از دهقانان زحمتکش و توده ی اصلی خرده بورژوازی شهر عضو آن ها هستند دارای اهمیت فراوانی است.

در کشورهای سرمایه داری اکثریت این احزاب و سازمان ها، اعم ازسیاسی و اقتصادی، هنوز تحت نفوذ بورژوازی قرار دارند و به دنبال آن می روند. ترکیب اجتماعی این احزاب و سازمان ها ناهمگون است. معمولا در این سازمان ها کولاک های بزرگ همراه با دهقانان بی زمین، و سوداگران کلان همراه با بازرگانان کوچک شرکت دارند. ولی رهبری این احزاب و سازمان ها را اولی ها، یعنی نمایندگان ملاکین و سرمایه داران بزرگ در دست دارند. این امر ما را ملزم می سازد که نسبت به این سازمان ها برخورد متفاوت داشته باشیم. و باید در نظر داشت که غالبا توده ی عضو این احزاب و سازمان ها چهره ی واقعی سیاسی رهبری خود را نمی شناسند. در اوضاع و احوال معین ما می توانیم و مجبوریم قوای خود را طوری سر و سامان و آرایش دهیم که این احزاب و سازمان ها و یا بخش های جداگانه ی آن ها را، علی رغم رهبری بورژوائیشان ، به سوی جبهه ی خلقی ضد فاشیستی جلب نمائیم. چنان که چنین وضعی امروز مثلا در فرانسه با حزب رادیکال ، در ایالات محتحده با انواع سازمان های فرمرها (کشاورزان) ، در لهستان با حزب مردم1، در یوگسلاوی با حزب دهقانی گرات ، در بلغارستان با اتحادیه ی دهقانی ، در یونان با تشکیلات کشاورزی و غیره وجود دارد. اما صرف نظر از اینکه آیا شانس جلب این قبیل احزاب و سازمان ها به سوی جبهه خلقی وجود دارد یا نه، تاکتیک ما در هر شرایطی  باید متوجه جلب خرده دهقانان و پیشه وران عضو این احزاب و سازمان ها به جبهه  ی خلقی ضد فاشیستی باشد.

بنابراین ملاحظه می کنیم که دیگر وقت آن رسیده است که ما به خط مشی مناسبات توام با بی اعتنایی و تحقیر خود، که غالبا در فعالیت روزانه ما نسبت به انواع سازمان ها و احزاب دهقانی و پیشه وری و همچنین نسبت به توده های خرده بورژوایی شهری به چشم می خورد پایان دهیم.

مسائل گرهی جبهه ی واحد در کشورهای جداگانه

در هر کشوری یک سلسله مسائل گرهی وجود دارد که در مرحله ی معین توجه وسیعترین توده ها را به خود جلب می کند. این ها آن چنان مسائلی هستند که می توان و باید با توجه و تکیه کردن به آن ها به مبارزه ی گسترده ای جهت ایجاد جبهه ی واحد دست زد. دریافت صحیح این نکات گرهی و برخورد درست با مسائل مهم و کلیدی، امر تشکیل جبهه ی واحد را تسریع و تضمین خواهد کرد.

 

الف)در ایالات متحده ی آمریکا

به عنوان نمونه یک چنین کشور مهم دنیای سرمایه داری مثل ایالات متحده ی آمریکا را در نظر بگیریم . در آن جا بحران توده های میلیونی را به جنب وجوش واداشته است. برنامه ی استحکام سرمایه داری به جائی نرسیده است. بخش عظیم توده ها تدریجا احزاب بورژوایی را ترک می کنند و هم اکنون نیز بر سر دو راهی قرار گرفته اند.

در چنین شرایطی فاشیسم آمریکا، که در حالت جنینی قرار دارد تلاش می کند تا یاس و نارضایتی این توده ها را در مجرای ارتجاع فاشیستی سوق دهد. با وجود این، ویژگی رشد و تکامل فاشیسم آمریکا در این است که در مرحله ی کنونی به طور کلی زیر نقاب مقابله با فاشیسم متظاهر می گردد. کوشش می شود تا فاشیسم را به عنوان یک گرایش کاملا " غیر آمریکایی " ویک پدیده ی وارداتی معرفی نمایند.

برخلاف فاشیسم آلمان که شعارهای ضد کمونیستی را علم می کرد، فاشیسم آمریکا سعی دارد که خود را مدافع و حافظ قانون اساسی و " دمکراسی آمریکایی " معرفی نماید. او هنوز قدرت تهدید کننده ی مستقیمی نیست. اما اگر امکان پیدا کند که در میان توده هایی که از احزاب قدیمی بورژوائی مایوس هستند رخنه نماید ، در آینده ی نزدیک خواهد توانست به یک خطر واقعی مبدل گردد.

پیروزی فاشیسم در ایالات متحده به چه معنی است؟ این امر برای زحمتکشان به معنی تشدید فوق الطاقه ی رژیم استثمار و شکست جنبش کارگری است ، و اما تاثیر بین المللی پیروزی فاشیسم دراین کشور چه می تواند باشد؟ به طوری که می دانیم ایالات متحده، مجارستان و فنلاند و یا بلغارستان و لیتوانی نیست. پیروزی احتمالی فاشیسم در ایالات متحده تمامی اوضاع و احوال بین المللی را به طور جدی تغییر خواهد داد.

آیا در چنین شرایطی پرولتاریای آمریکا می تواند فقط به سازمان دادن طبقه ی آگاه پیشگام خود که آماده است تا راه انقلابی را طی نماید قناعت ورزد؟ نه.

کاملا روشن است که منافع پرولتاریای آمریکا اقتضاء می کند که تمام قوای آن هر چه زودتر از احزاب سرمایه داری جدا شود و از آن فاصله بگیرد . پرولتاریای آمریکا باید چنان طرق و اشکال مناسبی را بیابد که بتواند به موقع از جلب شدن توده های وسیع زحمتکش و ناراضی به سوی فاشیسم جلوگیری نماید. در رابطه با این وظیفه باید گفت که در شرایط آمریکا تشکیل یک حزب توده ای زحمتکشان ، یک "حزب کارگران و کشاورزان " می تواند شکل مناسبی برای آن باشد . چنین حزبی می تواند شکل ویژه ی جبهه ی واحد توده ای در آمریکا باشد، جبهه ای که باید در مقابل احزاب ، تراست ها ، بانک ها و همچنین فاشیسم که در حال نضج است قرار داده شود. مسلم است که چنین حزبی نه حزب سوسیالیست خواهد بود و نه حزب کمونیست. اما این حزب باید یک حزب ضد فاشیستی باشد نه حزب ضد کمونیستی . برنامه ی این حزب باید هدفش برضد بانک ها ، تراست ، انحصارات و علیه دشمنان عمده ی خلق ، که با فقرو بدبختی اش سوداگری می کنند ، باشد . این حزب زمانی می تواند به رسالت خود عمل نماید که از مطالبات طبقه ی کارگر دفاع کند ، که در راه به تصویب رساندن قوانین اجتماعی عادلانه و برای تامین بیمه در مقابل بیکاری مبارزه نماید ؛ که برای واگذاری زمین به اجاره کنندگان سفید وسیاه و نجات آنان از بار سنگین قروض پیکار کند ؛ که برای الغای قروض فرمرها ، برای حقوق مساوی جهت سیاهان ، برای دفاع از خواسته های سربازان قدیم جنگ ، برای دفاع از منافع نمایندگان مشاغل آزاد ، تجار کوچک و پیشه وران و غیره مبارزه نماید.

کاملا روشن است که یک چنین حزبی برای انتخاب شدن نمایندگان خود در موسسات محلی ، در ارگان های نمایندگی ، در ایالات مختلف و در کنگره و سنا نیز مبارزه خواهد کرد.

رفقای ما در ایالات متحده ، با ابتکار ایجاد یک چنین حزبی درست عمل کردند. اما در مقابل آنها این وظیفه نیز قرار دارد که تدابیر عملی اتخاذ کنند تا آن که تشکیل این حزب به امر خود توده ها بدل گردد. مساله ی سازمان دادن " حزب کارگران – کشاورزان " و برنامه ی آن باید در جلسات توده ای خلق مورد بحث و مذاکره قرار گیرد .لازم است که برای ایجاد چنین حزبی وسیع ترین جنبش را به وجود آورد و آن را رهبری نمود. به هیچ وجه نباید اجازه داد تا ابتکار سازمان دادن این حزب به دست عناصری بیافتد که می خواهند از نارضایتی و مایوس شدن توده های میلیونی احزاب بورژوایی ، یعنی حزب دمکرات و حزب جمهوری خواه ، برای تشکیل یک حزب " سوم " در ایالات متحده، به عنوان یک حزب ضد کمونیستی که هدفش علیه جنبش انقلابی است ، سوء استفاده کنند.

 

ب) در انگلستان

در انگلستان، در نتیجه ی فعالیت ها و جنبش توده ای کارگران انگلیس سازمان فاشیستی موسلی2 موقتا از صحنه کنار رفته است. اما نباید این حقیقت را نادیده بگیریم که " دولت ملی " یک سلسله اقدامات ارتجاعی علیه طبقه ی کارگر به عمل می آورد. به کمک این تدابیر در انگلستان نیز شرایطی ایجاد می شود که می تواند در موقعیت مناسب گذار بورژوازی را به سوی رژیم  فاشیستی تسهیل نماید.

مبارزه بر ضد خطر فاشیسم در انگلستان در مرحله ی کنونی ،قبل از همه به معنی مبارزه علیه " دولت ملی " ، علیه تدابیر ارتجاعی آن و مبارزه علیه تعرض سرمایه ، دفاع از مطالبات کارگران بر ضد کاهش دستمزدها ، الغای کلیه ی قوانینی که بورژوازی انگلستان به کمک آن ها سطح زندگی توده ها را پایین می آورد ، می باشد.

اما تنفر و مبارزه ی فزاینده ی طبقه ی کارگر بر ضد " دولت ملی " بیش از پیش توده های وسیع را تحت شعار ایجاد یک دولت لیبوریستی نوین در انگلستان متحد و متفق می کند. آیا کمونیست ها می توانند این روحیه و نحوه ی تفکر توده های وسیع را که هنوز اعتماد و عقیده شان را نسبت به دولت لیبوریست حفظ کرده اند نادیده بگیرند؟ خیر ، رفقا ! باید راهی برای نزدیک شدن به این توده ها پیدا کنیم . ما به همان گونه که کنگره ی سیزدهم حزب کمونیست انگلستان 3 عمل کرده است آشکارا به آنها اعلام می داریم : ما کمونیست ها از طرفداران حکومت شوراها به مثابه یگانه حکومتی که قادر به آزاد کردن کارگران از یوغ سرمایه می باشد هستیم. ولی آیا شما خواهان دولت لیبوریست هستید؟ بسیار خوب . ما متفقا به همراه شما برای شکست " دولت ملی " مبارزه کرده و خواهیم کرد. ما آماده ایم که از مبارزه ی شما برای تشکیل دولت جدید لیبوریست ، علی رغم اینکه دو دولت پیشین لیبوریست به وعده هایی که از طرف آن ها به طبقه ی کارگر داده شده بود عمل نکرده اند ، پشتیبانی می کنیم . ما از این دولت انتظار انجام اقدامات سوسیالیستی را نداریم. لیکن ما به نام میلیون ها کارگر از او خواهیم خواست تا ازعمده ترین و اساسی ترین منافع اقتصادی و سیاسی طبقه ی کارگر و کلیه ی زحمتکشان دفاع نماید. بگذار متفقا برنامه ی مشترک اینگونه مطالبات را بررسی کنیم، و وحدت عملی را که برای پرولتاریا لازم است تا در برابر تعرض ارتجاعی "دولت ملی" ، تعرض سرمایه و فاشیسم و تهیه و تدارک جنگ جدید، مقاومت نموده و علیه آن مبارزه نماید، به مرحله ی اجرا در آوریم. براساس یک چنین برنامه ای است که رفقای انگلیسی خود شان را آماده می کنند تا درانتخابات پارلمانی که در پیش است با سازمان های لیبوریست علیه " دولت ملی " و همچنین بر ضد لوید جورج4 ، که تلاش می کند بر علیه طبقه ی کارگر و به خاطرحفظ منافع بورژوازی انگلستان توده ها را دنبال خود بکشد، مشترکا عمل نمایند.

کمونیست های انگلستان روش صحیحی اتخاذ کرده اند .این امر مبارزه ی مشترک کمونیست ها و توده های میلیونی تریدیونیونیست های انگلیس و حزب لیبوریست را تسهیل خواهد کرد. کمونیست ها که همیشه در صفوف نخستین پرولتاریای مبارز قرار دارند و تنها کسانی هستند که راه درست نبرد به خاطر سرنگون کردن انقلابی سلطه ی بورژوازی و برقراری حکومت شوراها را به توده ها نشان می دهند، به هنگام توضیح وظایف روزمره ی سیاسی خود کوشش خواهند کرد تا توده های کارگر با طی همه ی مراحل جنبش های توده ای،که در جریان آن از طریق تجربه ی شخصی شان به اشتباهات و توهمات خود پی خواهند برد ، به سوی کمونیست ها جلب شوند.

 

ج) در فرانسه

به طوری که می دانیم فرانسه کشوری است که در آن طبقه ی کارگر به تمام پرولتاریای جهان نشان داده است که چگونه باید علیه فاشیسم مبارزه کرد. حزب کمونیست فرانسه نمونه و چگونگی اجرا و پیاده کردن تاکتیک های جبهه ی واحد را به تمام بخش های کمینترن ارائه داد. کارگران سوسیالیست نیز به کارگران سوسیال دمکرات سایر کشورهای سرمایه داری نشان دادند که در مبارزه علیه فاشیسم اکنون باید چگونه عمل کنند (کف زدن ها).

نمایش ضد فاشیستی نیم میلیون نفر ی 14 ژوئیه سال5 جاری در پاریس و همچنین تظاهرات بی شمار در سایر شهرهای فرانسه دارای اهمیت فراوان است. این تنها یک جنبش به خاطر جبهه ی واحد کارگری نیست . این آغاز یک جبهه ی وسیع همه خلقی علیه فاشیسم در فرانسه است. نهضت جبهه ی واحد اعتماد و اعتقاد طبقه ی کارگر را به نیرو و قدرتش افزایش می دهد و شعور و آگاهی او را در نقش رهبری اش در رابطه با دهقانان ، خرده بورژوازی شهری و روشنفکران استحکام می بخشد. این نهضت نفوذ حزب کمونیست را در میان طبقه ی کارگر بسط می دهد و نتیجتاً پرولتاریارا در پیکارش با فاشیسم نیرومندتر می کند. نهضت جبهه ی واحد هوشیاری و آمادگی توده ها را در قبال خطر فاشیسم به موقع بسیج می کند و به مانند نمونه ی ساری و همه گیر به گسترش مبارزه ضد فاشیستی در سایر کشورهای سرمایه داری کمک می نماید و نیز باعث دلگرمی و تشویق پرولتاریای آلمان می گردد که هم اکنون تحت فشار دیکتاتوری فاشیستی به سر می برد.

بدون تردید این یک موفقیت بزرگی است. اما برای موفقیت امر مبارزه ی ضد فاشیستی و پیروزی قطعی بر آن کافی نیست. اکثریت عظیم مردم فرانسه بی شک با فاشیسم مخالف اند. اما بورژوازی هنوز توان آن را دارد که با کمک نیروهای مسلح علی رغم اراده ی مردم عمل کند. جنبش فاشیستی با پشتیبانی فعال سرمایه ی انحصاری، دستگاه دولتی بورژوایی، ستاد کل ارتش فرانسه و نمایندگان ارتجاعی کلیسای کاتولیک که تکیه گاه همه ی مرتجعین است آزادانه به رشد خود ادامه می دهد. نیرومند ترین سازمان فاشیستی – "صلیب های آتشی" 6هم اکنون سیصد هزار عضو مسلح در اختیار دارد که هسته ی آن را شصت هزار افسر ذخیره تشکیل می دهد. این سازمان در پلیس، ژاندارمری، ارتش، نیروی هوایی و در سراسر دستگاه های حکومتی دارای مواضع محکمی است. انتخابات اخیر شهرداری ها نشان داده است که در فرانسه نه تنها نیروهای انقلابی، بلکه نیروهای فاشیسم نیز رشد می کنند. اگر فاشیسم موفق شود به طور وسیع در میان دهقانان رخنه کند و پشتیبانی یک بخش از ارتش را در مقابل بی طرف کردن بخش دیگر آن برای خود تامین نماید ، در این صورت زحمتکشان فرانسه نخواهند توانست از روی کار آمدن آن جلوگیری کنند.رفقا،فراموش نکنید که ضعف سازمانی جنبش کارگری می تواند امر تعرض فاشیستی را تسهیل کند و اصولا هیچگونه دلیلی ندارد که طبقه ی کارگر و کلیه ی آنتی فاشیست ها ی این کشور به موفقیت هایی که به آن دست یافته اند قانع باشند و دل خوش کنند.

وظایفی که در مقابل طبقه ی کارگر فرانسه قرار دارد کدامند؟

اولا،بسط و گسترش دادن جبهه ی واحد در حیطه ی سیاسی و اقتصادی به منظور سازمان دادن مبارزه بر ضد یورش سرمایه و نیز خنثی نمودن و درهم شکستن مقاومت اقشار فوقانی کنفدراسیون کار رفرمیستی در مناسباتش با جبهه ی واحد.

ثانیا، تامین نمودن وحدت اتحادیه های صنفی در فرانسه. به طوری که اتحادیه های صنفی واحد بر اساس مبارزه ی طبقاتی استوار باشد.

ثالثا، جلب توده های وسیع دهقانی و توده های خرده بورژوازی به سوی جنبش ضد فاشیستی، به طوری که در برنامه ی جبهه ی خلقی ضد فاشیستی به مطالبات فوری و اساسی آن ها جا و مقام ویژه ای داده شود.

را بعا، تقویت جنبش فزاینده ی ضد فاشیستی از نظر استحکام سازمانی و گسترش بیش از پیش آن، از طریق ایجاد وسیع ارگان های منتخب غیر حزبی در جبهه ی خلقی ضد فاشیستی ، به طوری که توده های وسیع تری از احزاب و سازمان های زحمتکشان  موجود در فرانسه زیر پوشش آن قرار بگیرند.

خامسا،اعمال فشار برای انحلال و خلع سلاح سازمان های فاشیستی که در واقع ارگان های تجمع توطئه گران علیه جمهوری و عاملین هیتلر در فرانسه می باشند.

سادسا، تصفیه نمودن دستگاه دولتی ، ارتش و پلیس از توطئه گرانی که در صدد تدارک یک کودتای فاشیستی در این کشور هستند.

سابعا، گسترش دادن مبارزه علیه رهبران دارودسته ی ارتجاعی کلیسای کاتولیک به مثابه یکی از عمده ترین تکیه گاه های فاشیسم فرانسه.

ثامنا ،پیوند دادن ارتش با جنبش ضد فاشیستی از طریق ایجاد کمیته های دفاع از جمهوری و قانون اساسی در ارتش و استفاده از آن به عنوان یک وسیله ی مطمئن علیه کسانی که می خواهند از ارتش برای کودتای ضد قانون اساسی اقدام نمایند(کف زدن ها). این کمیته ها همچنین نباید به نیروهای ارتجاعی فرانسه اجازه دهند که موافقت نامه ی شوروی – فرانسه7 را که از امر صلح در قبال تجاوز فاشیسم آلمان دفاع می کند بی اعتبار نمایند (کف زدن ها).

و اگر در فرانسه جنبش ضد فاشیستی منتهی به ایجاد دولتی گردد که بتواند مبارزه ی واقعی برعلیه فاشیسم را در فرانسه نه به حرف بلکه در عمل سازمان دهد و بخواهد برنامه و مطالبات جبهه ی خلقی ضد فاشیستی را اجرا کند، در این صورت کمونیست ها در عین این که از مخالفین آشتی ناپذیر هر دولت بورژوایی بوده و از طرفداران حکومت شوراها می باشند، با وجود این در برابر خطر فزاینده ی فاشیسم آماده اند تا چنین دولتی را مورد پشتیبانی قرار دهند (کف زدن ها).

 

جبهه ی واحد و سازمان های توده ای فاشیستی

رفقا، مبارزه برای تشکیل جبهه ی واحد در کشور هایی که فاشیسم در آن ها حاکم است، شاید عمده ترین مساله ای باشد که ما باآن روبرو هستبم .زیرا در چنین کشورهایی مبارزه در شرایط بسیار مشکل تری در مقایسه با کشورهایی که جنبش کارگری در آن ها علنی است ،جریان دارد. البته در کشورهای  فاشیست زده شرایط کافی برای گسترش جبهه ی خلقی ضد فاشیستی واقعی برای مبارزه بر ضد دیکتاتوری فاشیستی وجود دارد ، زیرا کارگران سوسیال- دمکرات ، کاتولیک و سایر زحمتکشان از جمله در آلمان ، می توانند از نزدیک به لزوم مبارزه ی واحد و مشترک به اتفاق کمونیست ها را علیه دیکتاتوری فاشیستی به خوبی لمس کنند. اقشار وسیع خرده بورژوازی و دهقان که دیگر مزه ی تلخ ثمرات تسلط فاشیستی را چشیده اند هر چه بیشتر دچار یاس و نا رضایتی می گردند و این خود جلب آنها را در جبهه ی خلقی ضد فاشیستی تسهیل می کند.

لیکن وظیفه ی اساسی در کشور های فاشیست زده، به ویژه در آلمان و ایتالیا که فاشیسم در آن جا موفق به ایجاد پایگاه توده ای برای خود شده و کارگران و سایر زحمتکشان را به زور و اجبار وارد سازمان هایش کرده است عبارت است از تلفیق ماهرانه ی مبارزه علیه دیکتاتوری فاشیستی از خارج و تحلیل بردن سازمان ها و ارگان های توده ای فاشیستی از داخل . باید متناسب با شرایط مشخص این کشورها ، برخورد ، رفتار و شیوه هایی را مطالعه کرد، آموخت و به کار بست  که به فرو پاشیدن هر چه سریعتر پایگاه توده ای فاشیسم کمک کند و راه سرنگونی دیکتاتوری فاشیستی را هموار و آماده نماید. باید این مسائل را بررسی کرد ، آموخت و به کار برد. نباید تنها به دادن شعارهایی از قبیل "نابود باد هیتلر!" ، "سرنگون باد موسولینی !" اکتفا کنیم. باری، باید مطالعه و بررسی کرد ، آموخت و به کار بست.

این وظیفه ای است دشوار و بغرنج . دشوار است ، زیرا که تجربه ی موفقیت آمیز مبارزه علیه دیکتاتوری فاشسیتی بسیار ناچیز است. به عنوان نمونه رفقای ایتالیایی ما در حدود سیزده سال است که در شرایط دیکتاتوری فاشیستی مبارزه می کنند. اما آنها هنوز هم موفق نشده اند به مبارزه ی توده ای واقعی علیه فاشیسم دامن بزنند و از این نقطه نظر متاسفانه آن ها فقط به مقدار کمی توانسته اند با تجربه ی مثبت خود به سایر احزاب کمونیست کشورهای  فاشیست زده کمک کنند.

کمونیست های آلمان و ایتالیا و کمونیست های سایر کشورهای فاشیستی و همچنین کمسومول ها ، قهرمانی اعجاب آمیزاز خود نشان داده اند ، آن ها هر روزه متحمل قربانی های فراوان شده و می شوند. همه ی ما در برابر این قهرمانی ها و قربانی ها سر تعظیم فرود می آوریم . اما قهرمانی به تنهایی کافی نیست (کف زدن ها) .  این قهرمانی ها باید با کار روزانه میان توده ها و با مبارزه ی مشخص علیه فاشیسم تلفیق گردد تا نتایج مثبت و کافی از آن حاصل شود .در مبارزه علیه دیکتاتوری فاشیستی جانشین کردن آرزوها و تمایلات شخصی به جای واقعیت به ویژه بسیار خطرناک خواهد بود. در فعالیت های ما همیشه حقایق و اوضاع و احوال معین و مشخص واقعی باید ملاک عمل قرار گیرد.

و اما اکنون واقعیت در آلمان از چه قرار است؟

در میان توده ها یاس و نارضایتی از سیاست دیکتاتوری فاشیستی بسط می یابد و در این جا و آن جا به شکل اعتصابات و سایر اقدامات بروز میکند. فاشیسم با وجود همه ی تلاش های خود از نظر سیاسی موفق نشده که توده های اصلی کارگران را به سوی خود جلب کند. او حتی طرفداران پیشین خود را از دست داده و در آینده بیش از پیش از دست خواهد داد. ولی به هر حال ما باید به این امر توجه داشته باشیم که آن دسته از کارگران که بهامکان سرنگونی دیکتاتوری فاشیستی اطمینان دارند و آماده اند همین امروز فعالانه در این راه مبارزه نمایند هنوز در اقلیت اند. این ها عبارت اند از کمونیست ها و بخش انقلابی کارگران سوسیال دمکرات . اما اکثریت زحمتکشان تا امروز هم به امکانات عملی و مشخص و طرق سرنگون کردن این دیکتاتوری واقف نشده اند و هنوز هم در حال انتظار به سر می برند. ما وقتی که وظایف خودمان را در مبارزه علیه فاشیسم در آلمان تعیین می کنیم و زمانی که در صدد جستجوکردن ، آموختن و انطباق دادن اسلوب ویژه ی مبارزه برای متزلزل کردن و واژگون نمودن دیکتاتوری فاشیستی در آلمان هستیم ، باید حقایق فوق را در نظر داشته باشیم.

ما برای آن که به دیکتاتوری فاشیستی ضربه ی کاری وارد سازیم قبل از هر چیزی باید آسیب پذیر ترین و ضعیف ترین جا و نقطه ی فاشیسم را پیدا کنیم . و اما نقطه ی ضعف دیکتاتوری فاشیستی کجاست؟ این نقطه ی ضعف را باید در پایگاه اجتماعی او جستجو کرد. باید دانست که پایگاه اجتماعی فاشیسم بی نهایت ناهمگون است. در آن انواع طبقات واقشار گوناگون جامعه وارد می شوند. فاشیسم خود را به عنوان تنها نماینده ی کلیه ی طبقات و اقشار مردم ، یعنی کارخانه دار و کارگر، میلیونر و بیکار و خرده دهقان ، سرمایه دار بزرگ و پیشه ور معرفی می کند. فاشیسم می خواهد این طور وانمود سازد که از منافع همه ی این اقشار، از منافع ملت دفاع می کند. اما از آن جایی که فاشیسم دیکتاتوری بورژوازی بزرگ است ناگزیر کار او با پایگاه توده ای اش به تصادم خواهد کشید. به ویژه از این نظر که درست در زمان حکومت دیکتاتوری فاشیستی است که تناقضات طبقاتی میان خیل صاحبان بنگاه های مالی بزرگ و اکثریت عظیم مردم به برجسته ترین شکل پدیدار می گردد.

ما تنها زمانی خواهیم توانست توده ها را به نبرد قاطعانه برای واژگون کردن دیکتاتوری فاشیستی رهبری کنیم که کارگرانی را که به زور یا به علت عدم آگاهی وارد سازمان های فاشیستی شده اند به ابتدائی ترین اشکال مبارزه به خاطر دفاع از منافع اقتصادی ، سیاسی و فرهنگی شان جلب نمائیم. همانا ، بدین سبب است که کمونیست ها باید به مثابه بهترین مدافعین منافع روزانه ی توده ی اعضا در این سازمان فعالیت و کار کنند. و این حقیقت را هم باید به خاطر داشت به تدریج که کارگران عضو این سازمان ها از منافع خود پی گیری نمایند و حقوق حقه ی خویش را مطالبه کنند ، برخورد و تصادم آن ها با دیکتاتوری فاشیستی اجتناب ناپذیر خواهد بود.

ما باید وظیفه ی دفاع از فوری ترین و در درجه ی اول دفاع از ساده ترین و ابتدایی ترین منافع توده های زحمتکش شهر و ده را در مقابل خود قرار دهیم. بدین وسیله ما نه تنها خواهیم توانست با آنتی فاشیست ها ی آگاه ، بلکه با زحمتکشانی که هنوز هم هوادار فاشیسم هستند، ولی از سیاست آن مایوس و ناراضی شده و خشمگین گشته اند وغرولند می کنند و در جستجوی موقعیتی هستند تا عدم رضایت خود را به نحوی بروز دهند زبان مشترک پیدا کنیم . انجام این وظیفه نسبتا آسان است. و اصولا ما باید به این حقیقت واقف باشیم که مجموعه ی تاکتیک های ما در کشورهای دیکتاتوری فاشیستی، میباید دارای چنان خصلتی باشد که افراد ساده ی هوادار فاشیسم ازما دوری نجویند و مجددا به آغوش فاشیسم پناه نبرند، بلکه ورطه ی میان صدرنشینان فاشیست و توده ی طرفدار ساده و مایوس از فاشیسم را که از اقشار زحمتکش هستند ژرف تر نماید.

رفقا، ما نباید از مردمی که علایق و کار روزمره ، آن ها را به خود مشغول داشته و خودشان را نسبت به سیاست بیگانه نشان می دهند و یا حتی به طرفداری از فاشیسم تظاهر می کنند، رنجیده و خشمگین و یا هراسان شویم. مساله ی مهم این است که ما بتوانیم آن ها را به داخل جنبش وارد کنیم . گرچه این جنبش در آغاز آشکارا تحت شعار مبارزه علیه فاشیسم گام بر نمی دارد، ولی به طور عینی به مثابه یک جنبش ضد فاشیستی به حساب خواهد آمد و توده ها را در مقابل دیکتاتوری فاشیستی قرار خواهد داد.

تجربه به ما می آموزد این نظریه، که گویا فعالیت علنی و یا نیمه علنی در کشورهایی که فاشیسم در آن حاکم است به طور کلی امکان ناپذیر می باشد، نظریه ای است مضر و نادرست. دفاع و پشتیبانی از چنین نظریه ای به معنی دچار شدن به سستی و رخوت و به طور کلی به معنی انکار کردن هرگونه کار و فعالیت  واقعا توده ای است. حقیقت امر این است که در شرایط دیکتاتوری فاشیستی پیدا نمودن اشکال و اسالیب  فعالیت علنی و یا نیمه علنی وظیفه ای است دشوار و بغرنج . ولی همانند موارد متعدد دیگر، خود زندگی و ابتکار توده ها راه را نشان خواهد داد. و توده ها تاکنون چنین نمونه هایی را نشان داده اند. ما باید این نمونه ها را تعمیم دهیم و به طور مناسب و سازمان داده شده ، به کار ببریم.

ضرور است که به کم بهاء دادن کار در سازمان های توده ای فاشیستی با قاطعیت تمام خاتمه داده شود. در رابطه با این موضوع باید خاطر نشان نمود که رفقای ما چه در ایتالیا و چه در آلمان و چه در کشور های فاشیست زده ی دیگر از کار در سازمان های توده ای امتناع ورزیده و عملا کار و فعالیت در موسسات و کارخانه ها را در مقابل کار در سازمان های توده ای فاشیستی قرار می دادند. نتیجه ی یک چنین برخورد سطحی این می شد که کارها بی نهایت به کندی پیش برود . وچه بسا نه تنها در سازمان های توده ای فاشیستی، بلکه در موسسات و کارخانه ها هم کاری انجام نمی گرفت.

بدین ترتیب در کشور های فاشیست زده جای کمونیست ها آن جائی است که توده ها هستند. اجرای این وظیفه در چنین کشورهائی دارای اهمیت خاصی است. زیرا فاشیسم سازمان های علنی و واقعی کارگران را منحل نموده و سازمان های فاشیستی را به آنها تحمیل کرده است. و در همین این سازمان ها است که توده ها ، به اجبار و یا داوطلبانه وجود دارند. این سازمان های توده ای می توانند و باید در عرصه ی فعالیت علنی و نیمه علنی ما باشند. در آنجاست که ما می توانیم با توده ها ارتباط برقرار کنیم. این سازمان ها میتوانند و باید نقطه ی شروع کار علنی و یا نیمه علنی دفاع از منافع روزانه ی توده ها باشند. کمونیست ها برای استفاده کردن از این امکانات و به خاطر برقراری ارتباط با توده ها باید سعی کنند تا پست های انتخابی سازمان های توده ای فاشیستی را بدست آورند. آن ها باید یک بار برای همیشه از این طرز فکر کردن که گویا این نوع فعالیتها در خورد و برازنده ی آنان نبوده و انجام آن برای یک کارگر انقلابی شایسته نیست خود را رها سازند.

فی المثل در آلمان یک سیستم به اصطلاح " نمایندگان کارخانه ها " وجود دارد. در کجا گفته شده است که ما باید انحصار این سازمان ها را به فاشیست ها واگذار نمائیم. مگر ما نمی توانیم با سعی و کوشش خود ، کارگران کمونیست، سوسیال- دمکرات ، کاتولیک و سایر کارگران ضد فاشیست را در موسسات متحد کنیم؟ مثلا چه عیب دارد که آن ها به هنگلام رای دادن به لیست " نمایندگان کارخانه " عاملین شناخته شده ی صاحب کارخانه را حذف کنند و در آن نام سایر نمایندگان را که مورد اطمینان کارگران هستند بنویسند. تجربه نشان دادکه این کار عملی و امکان پذیر است.

زندگی نشان داد که می توان به همراه کارگران سوسیال -- دمکرات و سایر کارگران ناراضی ، از " نمایندگان کارخانه " خواست تا از منافع واقعی کارگران دفاع کنند.

به عنوان مثال " جبهه ی کار " در آلمان و یا اتحادیه های فاشیستی در ایتالیا را در نظر بگیریم. آیا نمی شود خواستار این شد که مثلا عاملین و کارمندان " جبهه ی کار" انتخابی باشند نه انتصابی ، و یا پافشاری کرد که ارگان های رهبری گروه های محلی در جلسات عمومی حساب و کتاب پس بدهند و بنا برتصمیم گروه ها خواسته ها و مطالبات آنان را به اطلاع کارفرما و یا "بازرس کار" و یا مقامات محلی "جبهه ی کار " برسانند؟ این امر امکان پذیر است ، اما به شرطی که کارگران انقلابی واقعا در"جبهه ی کار" فعالیت کنند و سعی نمایند که پست هایی را در آن به دست آورند.

شیوه هایی نظیر این نوع کار در سایر سازمان های توده ای فاشیستی از قبیل: "اتحادیه ی جوانان هیتلری " سازمان های ورزشی، سازمان های "کرافت دورچ فرود" 8و "دوپر لاورو" 9درایتالیا، در کئوپراتیوها و غیره نیزامکان پذیر و ضرور است.

رفقا، شما افسانه ی باستانی تصرف "تروا" را به خاطر دارید. "تروا" طوری محصور شده بود که دسترسی و تصرف آن برای ارتش مهاجم غیر ممکن بود . ارتش مهاجم با وجود دادن قربانی های فراوان فقط زمانی پیروزی را در آغوش کشید که توانست به کمک اسب معروف" تروا" به درون آن قلعه یعنی به مرکز و به قلب اردوی دشمن رخنه نماید.

تصور می کنم که ما کارگران انقلابی نباید در رابطه با دشمن فاشیست که برای دفاع از خود در برابر مردم در پیرامون خویش، حصارهای جانداری ازجلادان و میرغضبان کشیده است از به کار بردن این گونه تجربه ها تردید و ناراحتی به خود راه دهیم (کف زدن ها).

کسی که ضرورت به کار بردن این گونه تاکتیک ها را نسبت به فاشیسم درک نمی کند و چنین برخورد و رفتاری را "موهن" تلقی می کند، او ممکن است رفیق بسیار خوب و شریفی باشد، ولی اجازه بدهید که بگویم چنین رفیقی پرگو است نه انقلابی. او نخواهد توانست توده هارا در پیکار به خاطر سرنگون کردن دیکتاتوری فاشیستی رهبری کند (کف زدن ها).

اگر جنبش توده ای برای تشکیل جبهه ی واحد (که فعالیتش در آغاز باید با دفاع از ابتدائی ترین نیازمندی های توده ها شروع شود و در اشکال و شعارهای مبارزه اش در پیوند با بسط و گسترش این مبارزه تغییر داده شود) بتواند از داخل و خارج سازمان های فاشیستی در آلمان ، ایتالیا و سایر کشورها که فاشیسم در آن جاها دارای پایگاه تودهای است نضج بگیرد و پیشرفت کند، آن وقت خواهد توانست قلعه ی دیکتاتوری فاشیستی را که در حال حاضر به نظر بسیاری تسخیر ناپذیر به نظر می رسد، فتح نماید.

 

مساله ی جبهه ی واحد در کشورهایی که سوسیال – دمکرات ها بر سر کارند و یا وارد دولت های ائتلافی می شوند

مبارزه برای تشکیل جبهه ی واحد مساله ی بسیار مهم دیگری را نیز مطرح می سازد: مساله ی تشکیل جبهه ی واحد در کشورهایی که دارای حکومت های سوسیال دمکرات هستند و یا دولت های ائتلافی که سوسیالیست ها نیز در آن شرکت دارند - مثل دانمارک ، نروژ ، سوئیس ، چکسلواکی و بلژیک.

مخالفت مطلق ما با دولت های سوسیال دمکرات ، که دولت های طرفدار سازش با بورژوازی هستند کاملا روشن است. ولی علی رغم چنین رابطه ای، ما وجود و حضور دولت سوسیال - دمکرات و یا یک دولت ائتلافی مرکب از حزب سوسیال دمکرات و احزاب بورژوایی رابه عنوان سدی غیر قابل عبور که تشکیل جبهه ی واحد با سوسیال دمکرات ها را در زمینه ی مسائل معین و مشخص غیر ممکن سازد می دانیم. ما معتقدیم که در یک چنین حالتی نیز تشکیل جبهه ی واحد به خاطر دفاع از منافع فوری و حیاتی مردم زحمتکش در مبارزه علیه فاشیسم کاملا امکان دارد و ضرور است. البته در کشورهایی که نمایندگان احزاب سوسیال - دمکرات در دولت شرکت دارند، رهبری سوسیال دمکرات مقاومت بسیار شدیدی در برابر جبهه ی واحد پرولتاری از خود نشان می دهد. و این کاملا مفهوم است. سبب این است که آنها می خواهند به بورژوازی نشان دهند که آنها می توانند بهتر و ماهرانه تر از هر کس توده های کارگر ناراضی را تحت کنترل خود در آورند  و به این ترتیب مانع از آن شوند که این توده ها زیر نفوذ کمونیست ها قرار گیرند. اما این حقیقت که وزرای سوسیال دمکرات مخالف ایجاد جبهه ی واحد پرولتری هستند به هیچ وجه نمی تواند عمل کمونیست هایی را که برای ایجاد جبهه ی واحد پرولتری فعالیت نمی کنند توجیه نماید. فی المثل در کشورهای اسکاندیناوی رفقای ما برای خود وظیفه ی آسانی را انتخاب کرده اند. آنها همین قدر که در تبلیغات خویش دولت سوسیال - دمکرات را افشاء نمایند کار خود را تمام شده تلقی می نمایند. این یک اشتباه جدی است. مثلا در دانمارک رهبران سوسیال دمکرات ده سال است که در دولت شرکت دارند و کمونیست ها نیز ده سال است که هر روز تکرار می کنند که این یک دولت بورژوایی و سرمایه داری است. باید قبول کرد که کارگران دانمارک دیگر با این تبلیغات آشنایی کامل دارند. این که اکثریت قابل ملاحظه ای هنوز هم آراء خود را به نفع حزب دولتی سوسیال دمکراتیک می دهند تنها نشان دهنده ی این حقیقت است که کافی نیست که کمونیست ها در تبلیغات خود تنها به افشا گری از دولت بپردازند. آراء کارگران به نفع سوسیال - دمکراسی نشان دهنده ی آن نیست که این صد ها هزار کارگر از کلیه ی اقدامات دولتی وزرای سوسیال دمکرات راضی و خشنود هستند. خیر آنها نمی توانند از این وضع راضی باشند که دولت سوسیال دمکرات با برنامه ی به اصطلاح " قرارداد براندازی بحران" خویش به جای کمک به کارگران و تهیدستان روستا به سرمایه داران و ملاکین بزرگ کمک می کند. آنها همچنین از تصویب نامه ی ژانویه ی  1933 دولت سوسیال- دمکرات که طبق آن حق اعتصاب از کارگران سلب شده است راضی نمی باشند. ناخشنودی آنها از این است که رهبری سوسیال دمکرات با طرح کاهش دادن قابل ملاحظه ی تعداد نمایندگان در واقع در فکر تهیه ی یک رفرم انتخاباتی ضد دمکراتیک خطرناکی است. رفقا، اگر بگویم که 99 درصد کارگران دانمارک این گونه اقدامات سیاسی رهبران و وزیران سوسیال دمکرات را تایید نمی کنند، اشتباه نکرده ام.

آیا کمونیست ها نمی توانند اتحادیه ها و سازمان های سوسیال دمکرات دانمارک رابه بحث و مذاکره پیرامون این گونه مسائل و نیز مطالب روزمره دعوت نمایند تا عقیده شان را درباره ی آن ها بیان کنند و متفقا برای تشکیل جبهه ی واحد پرولتری و اجرای مطالبات کارگری مبارزه نمایند؟ در اکتبر سال گذشته10هنگامی که رفقای دانمارکی ما اتحادیه ها را علیه کاهش کمک مالی به بیکاران و به خاطر حقوق دمکراتیک اتحادیه ها به مبارزه دعوت کردند واز آن ها خواستند تا مشترکا به اقدامات جدی دست بزنند در حدود  صد سازمان صنفی به جبهه ملحق شدند.

در سوئد برای سومین بار یک دولت سوسیال – دمکرات به حکومت رسید . اما کمونیست های سوئد مدتهای مدیدی از به کار بردن تاکتیک جبهه ی واحد خودداری کردند. چرا؟ مگر آن ها مخالف ایجاد جبهه ی واحد بودند؟ البته خیر، آن ها در اصل موافق جبهه ی واحد بودند . اما موافق جبهه ی واحد به طور کلی . در واقع آن ها نتوانستند به درستی بفمهند که کدام شرایط، در مورد کدام مسائل و در دفاع از کدام مطالبات تشکیل یک جبهه ی واحد می تواند با موفقیت همراه باشد. آن ها نتوانستند بفهمند که به چه اقداماتی باید دست بزنند و از کجا باید شروع نمایند. فی المثل ماه ها پیش از تشکیل دولت سوسیال دمکراتیک، به هنگام مبارزه ی انتخاباتی ، حزب سوسیال دمکرات برنامه ای ارائه داد که در آن یک سلسله مطالباتی بود که عینا و به راحتی می توانستند در برنامه جبهه ی واحد پرولتاری گنجانده شود. به عنوان نمونه شعارهایی از قبیل:"علیه عوارض گمرکی" ، "علیه نظامی گری" ، "تصویب هرچه زودتر مساله ی بیمه در برابر بیکاری "، " تامین بازنشستگی مکفی برای زندگی سالخوردگان "، "به سازمان هایی ازنوع (مانچ کرپ) (یک سازمان فاشیستی ) اجازه ی فعالیت داده نشود " ، " محکوم باد برنامه ی بورژوایی درمورد وضع قوانین طبقاتی بر ضد اتحادیه های صنفی ".

در سال 1932 بیش از یک میلیون نفر از زحمتکشان سوئد به نفع این خواسته ها که از طرف سوسیال دمکرات ها مطرح شده بود رای دادند ، و در سال 1933 تشکیل یک دولت سوسیال دمکرات را به این امید که اکنون دیگر این مطالبات اجرا خواهد شد تهنیت گفتند. آیا در چنین اوضاع و احوال چیزی از این طبیعی تر بود که حزب کمونیست در خطابیه ی پیشنهادی خود به کلیه ی سازمان های سوسیال دمکراسی و اتحادیه ها، از آن می خواست  تا برای تحقق یافتن مطالباتی که از طرف حزب سوسیال دمکرات ها مطرح شده بود مشترکا اقدام و فعالیت کنند؟ اگر مطالباتی را که خود سوسیال دمکرات ها عرضه داشته بودند واقعا می توانستیم پیاده کنیم و با اجرای آن  توده های وسیع را بسیج نمائیم و سازمان های کارگری سوسیال دمکرات و کمونیست ها را در جبهه ی واحد متحد سازیم، در این صورت جای هیچ گونه تردیدی با قی نمیماند که در این میان تنها طبقه ی کارگر سوئد بود که سود می برد. البته وزرای سوسیال دمکرات سوئد از این امر زیاد هم خشنود نمی شدند. چه این که در این صورت دولت مجبور بود حداقل قسمتی از این در خواست ها را برآورده سازد. اما به هر حال آنچه که اکنون انجام گرفته است به وقوع نمی پیوست. یعنی این که دولت نمی توانست به جای از بین بردن عوارض گمرکی پیشنهاد افزایش بعضی از عوارض را به مجلس بدهد و به جای محدود کردن  نظامیگری بودجه ی نظامی را زیاد کند و یا به جای این که از تصویب هر قانونی که علیه اتحادیه های کارگری است جلوگیری کند خود دولتلایحه ی قانونی مشابهی را به مجلس ارائه دهد . البته باید به این حقیقت نیز اذعان نمود که در رابطه با مساله ی اخیر، حزب کمونیست سوئد تبلیغات و کارزار توده ای مناسبی که با روح و جبهه ی واحد پرولتری هماهنگ بود سازمان داد و موفق هم شد؛ تا جایی که حتی فراکسیون سوسیال دمکرات ها در مجلس بالاخره خود را ناچار دید که علیه لایحه ی دولت رای دهد و تاکنون هم تصویب این لایحه معوق مانده است.

کمونیست های نروژ با دعوت کردن سازمان های کارگری برای انجام تظاهرات مشترک در اول ماه مه و با مطرح ساختن یک سری مطالبات که رویهمرفته با خواسته های برنامه ی انتخاباتی حزب کارگر نروژ تطابق داشت به درستی عمل کردند. گرچه تدارک این اقدام که به نفع جبهه ی واحد بود به خوبی انجام نگرفت و رهبری حزب کارگر نروژ نیز نیز مخالف آن بود ، مع الوصف تظاهرات جبهه ی واحد در سی محل برگزار شد.

پیش از این ، بسیاری از کمونیست ها از این بیم داشتند که اگر در مقابل هر یک از تقاضاهای سوسیال دمکرات ها مطالبات خودشان را که دو بار از آن ها رادیکال تر باشد قرار ندهند ، این امر نشانه ی سازشکاری آن ها خواهد بود. این یک اشتباه ساده لوحانه ای بیش نیست. به عنوان نمونه، اگر سوسیال دمکرات ها تقاضای انحلال سازمان های فاشیستی را مطرح کنند، در این صورت هیچ دلیلی وجود ندارد که ما "انحلال پلیس دولتی" را هم به آن اضافه نمائیم، (برای آن که صلاح در این است که چنین درخواستی در شرایط دیگری مطرح شود). ما باید به کارگر سوسیال دمکرات بگوئیم که ما آماده ایم تا آن خواسته ی حزب شما را به مثابه خواست جبهه ی واحد پرولتری بپذیریم و برای تحقق یافتن آن تا پایان مبارزه کنیم . بیائید تا متفقا در این پیکار گام بگذاریم.

در چکسلواکی هم برای ایجاد جبهه ی واحد طبقه کارگر می توان و باید از مطالبات معین و مشخصی که به وسیله ی سوسیال دمکراسی چک و آلمان و اتحادیه های رفرمیستی مطرح می گردد استفاده کرد. مثلا وقتی که سوسیال دمکرات ها طلب می کنند تا به بیکاران کار داده شود و یا خواهان لغو قوانینی هستند که خود مختاری شهرداری ها را محدود می کند. چیزی که سوسیال دمکراسی از سال 1927 طلب می کرده است، در این صورت این مطالبات باید در پایین ، در هر محل و در هر استانی مشخص و معلوم و تایید گردد و آن وقت پابه پای سازمان های سوسیال دمکرات برای تحقق واقعی آن ها مبارزه انجام بگیرد. یا زمانی که احزاب سوسیال دمکرات فقط "به طور کلی " عاملین فاشیسم را در دستگاه دولتی مورد انتقاد قرار می دهند و آن ها را افشاء می کنند، در این صورت ما وظیفه داریم در هر استانی روی منادیان و جارچیان معین و مشخص فاشیسم انگشت بگذاریم و به اتفاق کارگران سوسیال دمکرات برای اخراج آنان از ادارات دولتی مبارزه کنیم.

در بلژیک رهبران سوسیال دمکرات به سرکردگی "امیل واندرولد11" وارد ائتلافی شدند. آن ها این "موفقیت" را در نتیجه ی تبلیغات وسیع و طولانی در زمینه ی دو تقاضای عمده: لغو احکام فوق العاده و اجرای نقشه ی دومان12 به دست آوردند. مساله ی اولی بسیار مهم است ، زیرا که به وسیله ی دولت پیشین مجموعا 150 حکم ارتجاعی فوق العاده صادر شده بود که بار سنگین آن را باید مردم زحمتکش به دوش می کشیدند. پیشنهاد می شد که این احکام را فورا لغو کنند. این خواست حزب سوسیالیست بود. اما آیا دولت جدید بسیاری از این احکام فوق العاده را لغو نمود؟ خیر ، این دولت حتی یکی از فرمان ها را هم لغو نکرد. تنها بعضی از این قوانین فوق العاده را جرح و تعدیل مختصری کرد تا بدین وسیله به خاطر وعده های فراوانی که به رهبران سوسیالیست بلژیک داده شده بود نوعی فدیه "سمبولیک" به آن ها داده باشد (همانند "دلار های سمبولیک " که بعضی از دولت های اروپایی بابت بازپرداخت میلیون ها دلار وام جنگی به آمریکا پیشنهاد کرده بودند).

و اما درباره ی وعده های فراوان نقشه دومان باید گفت که برای توده های سوسیال دمکرات موضوع به کلی شکل معکوس و غیر منتظره ای به خود گرفت: وزرای سوسیال دمکرات اظهار داشته اند که قبل از همه باید بر بحران اقتصادی غلبه کرد و برای رسیدن به این هدف نخست باید آن بخش از نقشه ی دومان را پیاده نمود که وضع و موقعیت سرمایه داران صنعتی و بانک هارا بهبود می بخشد، و تنها پس از آن می توان تدابیری در جهت بهبود وضع کارگران اتخاذ کرد. لیکن این سئوال پیش می آید که کارگران تا چه وقت باید در انتظار سهم خود از این "رفاه و سعادت" ، که نقشه ی دومان وعده ی آن را می دهد، بمانند؟ بانکداران بلژیکی که سیل طلا به صندوق هایشان سرازیر شده است ارزش فرانک بلژیک را 28 در صد تقلیل داده اند. و با این حیله و نیرنگ موفق شدند که 5/4 میلیارد فرانک به حساب مزد بگیران و به حساب پس انداز کنندگان کوچک به عنوان غنیمت به خود اختصاص دهند. آیا می توان چنین چیزی را با مفاد برنامه ی "دومان " انطباق داد؟ مگر نه این است که او قول داده بود که "سوءاستفاده های انحصار طلبان و نیرنگ های  سوداگران و محتکران را مورد رسیدگی قرار خواهد داد"؟

دولت بر اساس نقشه ی دومان، کمیسیونی را جهت کنترل بر امور بانک ها برگزید، لیکن کمیسیونی مرکب از بانکداران که با خرسندی تمام از طرف آنها استقبال گردید و اکنون فارغ البال از هرگونه مزاحمتی به کنترل و نظارت خودشان مشغولند!

نقشه ی دومان یک سلسله وعده های دیگر نیز می دهد"کاهش ساعت کار"، "میزان نمودن دستمزد ها"، "تضمین حداقل دستمزد"، "سازمان دادن یک سیستم بیمه ی اجتماعی همگانی"، "توسعه ی رفاه و آسایش  زندگی از طریق ساختن واحدهای مسکونی جدید" ، وغیره .همه ی این ها مطالباتی است که ما کمونیست ها می توانیم از آن ها پشتیبانی کنیم . لذا ما باید سازمان های کارگری بلژیک را مورد خطاب قرار داده و بگوییم:

سرمایه داران دیگر به حد کافی و حتی خیلی زیاد هم متنفع شده اند . اکنون بیایید و از وزرای سوسیال دمکرات بخواهیم تا به وعده هایی که به کارگران داده بودند عمل کنند. بیایید تا به خاطر دفاع موفقیت آمیز از منافع خویش در جبهه ی واحد متحد شویم. و خطاب به "واندرولد" بگوییم: آقای وزیر ما از مطالبات کارگری که در برنامه ی شما است جانبداری می کنیم ، اما در عین حال آشکارا اعلام می داریم: ما این مطالبات را جدی تلقی خواهیم کرد و انتظار عمل داریم نه سخنان تو خالی ، و بدین سبب ما صدها هزار کارگر را برای مبارزه به خاطر این خواسته ها متحد و متشکل خواهیم کرد!

بدین ترتیب در کشورهایی که دولت های سوسیال دمکرات بر سر کار هستند نقطه ی آغاز فعالیت مشترک کمونیست ها با احزاب و سازمان های سوسیال دمکرات می تواند خواسته های مشخص خود این احزاب باشد ، که در برنامه های شان منعکس شده است  و وزرای سوسیال – دمکرات نیز در جریان مبارزات انتخاباتی وعده ی اجرای آن ها را داده اند . و اما در مرحله ی بعدی کمونیست ها می توانند و باید در برنامه ی تبلیغاتی خود برای تشکیل جبهه ی واحد، خواسته های عمده و اساسی توده ها را که عبارتند از : مبارزه علیه تعرض سرمایه ، علیه فاشیسم و خطر جنگ در آن بگنجانند.

 و بعد، کمونیست ها حتی لحظه ای هم نباید فراموش کنند که در برابر آن ها این وظیفه ی کلی قرار دارد  که در فعالیت مشترک خود با احزاب و سازمان های سوسیال – دمکرات ، سوسالیسم دمکراتیسم را به مثابه ایدئولوژی و پراتیک همکاری طبقاتی با بورژوازی هدف انتقاد جدی و مستدل قرار داده برنامه ها و شعارهای کمونیسم را به طور خستگی ناپذیر، روشنگرانه و رفیقانه به کارگران سوسیال – دمکرات توضیح دهند . اجرای این وظیفه ، به ویژه در کشورهایی که سوسیال دمکرات ها حکومت می کنند برای کمونیست ها که جهت ایجاد جبهه ی واحد مبارزه و تلاش می نمایند از اهمیت فراوانی برخوردار است.

مبارزه در راه وحدت سندیکایی

رفقا، تحقق یافتن وحدت سندیکایی در مقیاس ملی و بین المللی، بدون تردید باید مهم ترین مرحله ی تحکیم جبهه ی واحد به شمار آید.

به طوری که می دانیم رهبران رفرمیست با شدت و حدت خاصی تاکتیک های نفاق افکنانه ی خود را در اتحادیه های کارگری به کار بردند. این قابل درک است. زیرا در حقیقت میدان عمل و اجرای سیاست همکاری طبقاتی آنها با بورژوازی (البته به حساب منافع حیاتی  توده های کارگر) در موسسات و کارخانه ها بود. البته پیاده کردن این سیاست از جانب رهبران رفرمیست شدیدا مورد انتقاد و مخالفت کارگران انقلابی به رهبری کمونیست ها قرار می گرفت و در برابر آن مقاومت می شد. و به طوری که می دانیم درست به همین علت  هم شدید ترین مبارزات بین کمونیسم و رفرمیسم بر سر اتحادیه های صنفی در گرفت.

هر اندازه که وضع و موقعیت سرمایه داری وخیم تر و بغرنج تر می گشت، به همان اندازه سیاست رهبران سندیکاهای آمستردام ارتجاعی تر و تدابیر و اعمال آن ها نسبت به همه عناصر سندیکایی تجاوزکارانه تر می شد.

جالب توجه است که حتی استقرار دیکتاتوری فاشیستی در آلمان و هجوم و تعرض شدید سرمایه در تمام کشور های سرمایه داری چیزی از مهاجمه ی رهبری رفرمیستی این سندیکا ها نکاست. آیا این که در سال 1933 در انگلستان، هلند، بلژیک و سوئد رسواترین و ننگین ترین بخشنامه ها برای اخراج کمونیست ها و کارگران انقلابی از اتحادیه ها از سوی همین رهبران سندیکاها صادر شد گویای این واقعیت نیست؟ درانگلستان در سال 1933 بخشنامه ای صادر گشت که شعبات محلی سندیکا ها را از وارد شدن و الحاق به سازمان ضد جنگ و سایر سازمان های انقلابی منع می کرد. و همه ی این ها پیش درآمد "بخشنامه ی سیاه " معروف شورای عالی تریدیونیونیست ها بود که موافق آن اگر یکی از شوراهای صنفی به خود اجازه می داد که هیئت هایی را که "به نحوی از انحاء با سازمان های کمونیستی ارتباط دارند" وارد شورا کنند غیر قانونی اعلام می گردید. دیگر از رهبری سندیکاهای آلمان که عناصر انقلابی اتحادیه ها را تحت فشارهای باور نکردنی قرار می دادند چه بگوییم!

اما هر اندازه هم که اینگونه روش ها برای مبارزات طبقاتی انواع دشواریها را ایجاد کند با وجود این ما نباید تاکتیک های خود را مبتنی بر رفتار و رویه ی رهبران جداگانه ی سندیکاهای آمستردام بکنیم. تاکتیک های ما پیش از همه باید بر این فاکت مبتنی باشد که کجا توده ی کارگران را می توان یافت. در این جا ما باید آشکارا اعلام کنیم که کار در سندیکاها حیاتی ترین و مبرم ترین مساله ای است که در برابر همه ی احزاب کمونیست قرار دارد. در کار ما در سندیکاها باید تحول و دگرگونی واقعی حاصل شود. مساله ی مبارزه برای وحدت سندیکایی باید در مرکز کار و فعالیتهامان قرار گیرد.

بسیاری از رفقای ما رغبت و تمایل کارگران را به ورود در اتحادیه ها نادیده می گیرند . و از طرفی ، چون این رفقا از نظر کار و فعالیت در داخل سندیکاهای آمستردام در برابر مشکلاتی قرار گرفته اند لذا به این نتیجه رسیدند که از کنار این وظیفه ی بغرنج بگذرند و آن را انجام ندهند. آن ها، دائما از بحران تشکیلاتی در سندیکاهای آمستردام و از فرار کارگران از اتحادیه ها صحبت می کردند. ولی این رفقای ما به این امر توجه نداشتند که گرچه سندیکاها در اوایل بحران اقتصادی جهانی تا حدی دچار انحطاط و ضعف شده بودند ، اما پس از مدتی دوران رشد و تقویت آن ها شروع شد. ویژگی جنبش سندیکایی دقیقا در این قرار دارد که هجوم و تعرض بورژوازی علیه حقوق سندیکایی و تلاش او برای یکنواخت کردن اتحادیه های صنفی در یک سلسله از کشورها (مانند لهستان، مجارستان و غیره)، و نیز کوشش بورژوازی جهت محدود نمودن بیمه های اجتماعی، کاهش و چپاول دستمزدها، کارگران را واداشت تا علی رغم رهبران رفرمیست سندیکاها ، که در برابر این گونه اقدمات سکوت نموده و از خود مقاومتی نشان نمی دادند، بیش از پیش پیرامون سندیکاها متحد شوند. زیرا که کارگران همیشه می خواستند و اکنون هم می خواهند که اتحادیه های صنفی مدافع واقعی اساسی ترین و ضرورترین منافع طبقاتی آن ها باشد. به خاطرهمه ی این ها است که کارگران به سندیکاها روی آوردند و به همین دلیل نیز اکثریت سندیکاهای آمستردام در فرانسه ، چکسلواکی ، بلژیک ، سوئد، هلند ، سوئیس و غیره در سال های اخیر از نظر کمی رشد کرده اند. فدراسیون کار امریکا نیز طی دو سال اخیر تعداد اعضای خود را به میزان قابل توجهی افزایش داده است.13

اگر رفقای آلمانی وظیفه ی کار سندیکایی را آن طور که رفیق تلمان بارها در باره ی آن صحبت کرده است بهتر درک می کردند، در این صورت مطمئنا وضع سندیکاها از آنچه که در زمان برقراری دیکتاتوری فاشیستی مشاهده کردیم خیلی بهتر می بود. در اواخر سال 1932 فقط در حدود ده درصد از اعضای حزب در سندیکاهای آزاد عضویت داشتند. درحالی که بعد از کنگره ی ششم کمینترن کمونیست ها رهبری کننده و پرچم دار بسیاری از اعتصابات بودند. رفقای ما در مطبوعات می نوشتند که باید "نود درصد از نیروی خود را در سندیکاها صرف کنیم "، اما در واقع تمام نیرو و فعالیت آن ها در سندیکایی انقلابی ، که در اپوزیسیون قرار داشت و عملا تلاش می کرد تا جایگزین سندیکاها بشود، متمرکز شده بود. و تازه پس از آن که هیتلر حکومت راغصب کرد چه تغییراتی در روش این رفقا حاصل شد؟ دو سال تمام بسیاری از رفقای ما سرسختانه و منظما با شعار صحیح مبارزه برای احیای سندیکاهای آزاد مقاومت به خرج می دادند

می توان نمونه های مشابهی تقریبا در کشورهای سرمایه داری ذکر نمود.

خوشبختانه ما شاهد اولین موفقیت های جدی در مبارزه به نفع وحدت جنبش سندیکایی در کشورهای اروپایی هستیم. در این جا به کشور کوچک اتریش اشاره می کنم. دراتریش ، به ابتکار حزب کمونیست پایگاهی برای یک جنبش سندیکایی غیرعلنی ایجاد شده است. پس از نبرد های فوریه ی سوسیال دمکرات ها به رهبری اتو باوئر این شعار را مطرح کردند که: :"سندیکاهای آزاد فقط پس از سقوط فاشیسم" می توانند دوباره به وجود آیند. اما کمونیست های اتریش به کار احیای سندیکاها پرداختند. هر مرحله ای از این کار و فعالیت در واقع جزئی از تحقق یافتن جبهه ی واحد پرولتاریای اتریش بود. احیای موفقیت آمیز سندیکاهای آزاد در شرایط غیر علنی یک شکست جدی برای فاشیسم محسوب می شد. سوسیال دمکرات ها بر سر دو راهی قرار گرفته بودند. بخشی از آن تلاش می کرد که با دولت وارد مذاکره بشود.  بخش دیگر که پیروزی های ما را دیده بود سندیکاهای غیر علنی موازی خودش را به موجود آورد. اما در واقع تنها یک راه بیشتر وجود نداشت: یا در برابر فاشیسم تسلیم شد و یا در راه وحدت سندیکاها متفقا علیه فاشیسم مبارزه کرد. فشار توده ها رهبری مردد سندیکاهای موازی را، که به وسیله ی روسای سندیکاهای سابق به وجود آمده بود، مجبور کرد که به اتحاد تن در بدهد. دراساس این اتحاد مبارزه ی آشتی ناپذیر علیه تعرض سرمایه و فاشیسم و تامین و تضمین دمکراسی در سندیکاها پیش بینی شده است. ما اتحاد سندیکاها را، که بعد از انشعاب صوری جنبش سندیکایی پس از جنگ، اولین اتحاد ظفرمند کارگری است و به همین سبب از اهمیت بین المللی برخوردار است تهنیت می گوییم.

در فرانسه جبهه ی واحد بدون تردید به تحقق یافتن وحدت سندیکایی کمک بسیار موثری نموده است. رهبران کنفدارسیون عمومی کار14 سعی داشتند، و حالا هم سعی می کنند، تا از وحدت سندیکاها جلوگیری کنند. آن ها در مقابل مساله ی عمده و اساسی سیاست طبقاتی سندیکاها ، مسائلی را قرار می دادند که از اهمیت درجه ی دوم و یا اهمیت ظاهری برخوردار بود .بدون شک تشکیل سندیکاهای واحد در مقیاس محلی (چنان که در مورد کارگران راه آهن مشاهده شده و تقریبا سه چهارم اعضای هر دو سندیکای کارگری را در بر گرفته ) موفقیتی در راه ایجاد وحدت سندیکاها به حساب می آید.

رفقا ، ما با عزم راسخ اعلام می کنیم که خواهان احیای وحدت سندیکاها در هر کشور و در مقیاس بین المللی هستیم.

ما می خواهیم تا در هر موسسه ای سندیکایی واحد تشکیل شود . ما خواستار فدراسیون واحد سندیکاها در هر کشوری هستیم.

ما خواهان فدراسیون بین المللی  واحد سندیکاها بر حسب رشته های تولیدی هستیم.

ما می خواهیم تا انترناسیونال واحد سندیکاها مبتنی بر مبارزه ی طبقاتی تشکیل شود.

ما طرفدار سندیکاهای طبقاتی واحد به مثابه یکی از عمده ترین تکیه گاه های طبقه ی کارگر علیه تعرض سرمایه و فاشیسم هستیم. ولی ما برای اتحاد سازمان های سندیکایی تنها یک شرط قائلیم: مبارزه علیه سرمایه ، مبارزه بر ضد فاشیسم و به نفع دمکراسی سندیکایی .

رفقا، فرصت را نباید از دست داد. موضوع وحدت جنبش سندیکایی در مقیاس ملی و بین المللی از اهمیت ویژه ای برخوردار است. صحبت از اتحاد طبقه ی کارگر در سازمان سندیکایی واحد و نیرومند علیه دشمن طبقاتی است. ما پیام انترناسیونال سرخ سندیکاها15 را به انترناسیونال آمستردام16در آستانه ی اول ماه مه  1935 ، که در آن پیشنهاد شده است که مشترکا مسائل مربوط به شرایط ، اسالیب و اشکال متحد کردن جنبش سندیکایی جهانی را مورد بررسی قرار دهند، تهنیت می گوییم. رهبران انترناسیونال آمستردام این پیشنهاد را رد کردند. آن ها باز هم بر روی این دلیل کهنه و زنگ زده تکیه می کنند که وحدت جنبش سندیکایی فقط در صفوف انترناسیونال دوم امکان پذیر است. و به طوری که می دانیم انترناسیونال آمستردام مشتمل بر سندیکایی است که تنها بخشی از کشورهای اروپایی را دربر می گیرد.

در چنین اوضاع و احوالی کمونیست ها وظیفه دارند در عین حالی که در سندیکاها فعالیت می کنند،به طور خستگی ناپذیر به مبارزه ی خود برای وحدت جنبش سندیکایی ادامه دهند. و اما وظیفه ی سندیکاهای سرخ و "پروف اینترن " این است که تمام نیروی خود را به کار ببرند تا علی رغم مقاومت لجوجانه ی رهبران ارتجاعی انترناسیونال دوم وحدت کامل سندیکاها تحقق پذیرفته وهمه ی آن ها مشترکا برضد تعرض سرمایه و فاشیسم به مبارزه برخیزند. سندیکاهای سرخ و پروف اینترن در راه تحقق بخشیدن این وظیفه ی مهم از پشتیبانی و حمایت همه جانبه ی ما برخوردار خواهند بود.

ما به کشورهایی که در آن سندیکاهای بزرگ سرخ وجود ندارد توصیه می کنیم که کوشش کنند تا در سندیکاهای رفرمیستی وارد بشوند .آن ها باید بخواهند تا در این سازمان ها آزادانه بتوانند از عقاید و نظریاتشان دفاع کنند و همچنین بخواهند تا کلیه ی کسانی که از این گونه سندیکاها اخراج شده اند مجددا پذیرفته شوند. و اما در کشورهایی که سندیکاهای بزرگ سرخ موازی با سندیکاهای رفرمیستی وجود دارد باید برای تشکیل کنگره ی اتحاد کوشش کرد.برنامه ی این کنگره باید مبارزه علیه تهاجم سرمایه داری و تضمین دموکراسی سندیکایی باشد . به این صورت می توان اظهار کرد که هر کارگر کمونیستی ، هر کارگر انقلابی که به سندیکای توده ای صنعت خود تعلق ندارد ، که برای تبدیل سندیکای رفرمیستی به یک سازمان سندیکایی طبقاتی واقعی مبارزه نمی کند، که برای اتحاد سندیکایی بر مبنای مبارزه طبقاتی نمی جنگد ، چنین کارگری کمونیست و انقلابی واقعی نیست و در حقیقت اولین و مهم ترین دین و وظیفه ی پرولتری خود را ادا نکرده است(کف زدن ها).

 

جبهه ی واحد و جوانان

رفقا، من در قسمتی از گزارش خود به این مساله اشاره کردم که جلب جوانان به سازمان های فاشیستی در پیروزی فاشیسم چه نقشی داشته است. وقتی راجع به جوانان صحبت می کنیم باید آشکارا و صریحا اعلام نمایم: ما در اجرای وظیفه مان در مورد جلب توده های جوان زحمتکش به مبارزه علیه تعرض سرمایه، علیه فاشیسم و خطر جنگ غفلت کرده ایم. ما از ایفای این وظیفه ی مهم در یک سلسله از کشورها از خود بی اعتنایی نشان داده ایم. ما نقش عظیم جوانان رادر مبارزه بر ضد فاشیسم به درستی ارزیابی نکرده ایم. در مواردی نیز منافع ویژه ی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جوانان را به حساب نیاورده ایم. همچنین به آموزش و پرورش انقلابی جوانان توجه کافی مبذول نداشته ایم.

فاشیسم از همه ی این کوتاهی ها و کم کاری ها بسیار ماهرانه استفاده کرده در بعضی از کشورها، به ویژه در آلمان، بخش بزرگی از جوانان را به راه ضد پرولتری کشانده است. افزون بر این تنها با رومانتیسم نظامیگری نیست که فاشیسم جوانان را گمراه کرده و آن ها را به سوی خود جلب می کند، بلکه درعین حال به بخشی از آنان در واحد های ویژه ی خود غذا و پوشاک می دهد ، برای بعضی ها کار تامین می کند و حتی برای جوانان تشکیلات به اصطلاح فرهنگی تاسیس می کند. هدف فاشیسم از این اقدامات این است که به جوانان تلقین کند که او واقعا می خواهد و می تواند برای توده ی زحمتکش غذا و پوشاک فراهم کند و وسیله ی آموزش و کار آنان را تامین نماید.

در یک چنین شرایطی در بسیاری از کشورهای سرمایه داری اتحادیه های جوانان کمونیست ما هنوز هم به طور عمده سازمان های سکتاریستی باقی مانده اند و از توده ها فاصله گرفته اند. ضعف عمده ی این سازمان ها در این است که آن ها سعی می کنند تا اشکال و شیوه های کار احزاب کمونیست را تقلید کنند و به کار بندند. آن ها فراموش کرده اند که کمسومول یک حزب کمونیست جوانان نیست. اتحادیه های جوانان کمونیست ما به این امر توجه ندارند که کمسومول سازمانی است با وظایف خاص خود . طرق و اشکال کار ، آموزش و پرورش و مبارزه ی این سازمان ها باید جوابگوی سطح کنکرت آگاهی و نیازمندی های ویژه ی جوانان باشد و با آن تطبیق کند. جوانان ما در نبرد علیه شدت عمل فاشیسم و ارتجاع بورژوایی نمونه های درخشان و فراموش نشدنی از قهرمانی از خود نشان داده اند. اما آن ها هنوز به خوبی و به اندازه ی کافی به رموز کار واقف نیستند. سازمان های ما باید با پشتکار و برنامه ی مشخص خود توده های جوان را که زیر نفوذ زیان بخش دشمن قرار گرفته اند به سوی خویش جلب کند. ولی متاسفانه آن ها از کار در سازمان های توده ای فاشیستی خود داری می کنند. و این حکایت از آن دارد که تا به امروز هم ما نتوانستیم آن ها را به ضرورت انجام این کار قانع سازیم. آن ها باید بالاخره باید به این حقیقت واقف گردند که طرز کار و برخورد آن ها با جوانان سوسیالیست و غیر کمونیست نادرست است.

بدیهی است احزاب کمونیست که باید کمسومول و کار آن را رهبری کنند و در کلیه ی امور به آن ها یاری دهند ، در رابطه با این نواقص مسئولیت بزرگی به عهده دارند. زیرا نباید فراموش کرد که مساله ی جوانان فقط مساله ی مربوط به کمسومول نیست. این مساله مربوط به مجموعه ی جنبش کمونیستی است. احزاب کمونیست و سازمان های جوانان کمونیست باید برای جلب توده ی جوان به مبارزه، شجاعانه عمل کنند و گام جدی به پیش بردارند. اولین وظیفه ی جنبش کمونیستی جوانان در کشورهای سرمایه داری این است که آن ها باید برای ایجاد جبهه ی واحد و سازمان دادن و متحد کردن نسل جوان بکوشند و در این راه جسورانه اقدام کنند. این که حتی نخستین گام ها در این جهت چه تاثیر عظیمی می تواند روی جنبش کمونیستی جوانان داشته باشد کاملا از نمونه های اخیر فرانسه و ایالات متحده ی امریکا پیداست. در این کشورها تنها کافی بود که اولین قدم ها برای تشکیل جبهه ی واحد برداشته شود تا بلافاصله ثمره ی مثبت آن پدیدار گردد. در رابطه با این امر، و تا آنجا که مساله ی جبهه واحد در سطح بین الملی مطرح است، ابتکار موفقیت آمیز کمیته ی ضد فاشیسم و ضد جنگ پاریس در زمینه ی فراهم آوردن همکاری بین المللی تمام سازمان های جوانان غیرفاشیست باید مورد توجه و استفاده ی ما قرار گیرد.

ولی صرف نظر از تدابیر و اقدامات موفقیت آمیز که در جنبش متحد جوانان بدست آمد، ما نباید تمام اشکال جبهه ی واحد جوانان را به طور یکنواخت و الگو وار در همه ی کشورها و در همه جا به کارببریم. متاسفانه این نوع برخورد در پراتیک احزاب کمونیست مشاهده می شود. اتحادیه های جوانان کمونیست ها باید به هر طریقی که ممکن است کوشش کنند تا همه ی نیروهای سازمان های توده ای غیر فاشیستی جوانان را متحد کنند. از جمله به منظور مبارزه ی مشترک علیه فاشیسم ، علیه تجاوز بی سابقه به حقوق جوانان و نظامی کردن آنان، و به منظور احقاق حقوق اقتصادی و فرهنگی نسل جوان و به خاطر جلب این جوانان به جبهه ی واحد ضد فاشیستی باید به تشکیل و ایجاد انواع سازمان ها مبادرت ورزید. برای نیل به این هدف ها باید در میان جوانان رفت . باید به موسسات و بنگاه ها، به اردوگاه های کار اجباری ، در بورس های کار، در سربازخانه ها و نیروی دریایی ، در مدارس و یا انواع سازمان های ورزشی ، فرهنگی و سایر سازمان های موجود راه پیدا کرد.

وظیفه ی کمسومول های ما فقط این نیست که تنها به تحکیم و تقویت کمسومول بپردازند . آن ها در عین حال باید برای تشکیل انجمنهای ضد فاشیستی مرکب از اتحادیه های جوانان کمونیستی و سوسیالیستی بر اساس برنامه ی مبارزه طبقاتی نیز کوشش نمایند.

 

جبهه ی واحد وزنان

 رفقا، کار ما در میان زنان زحمتکش – میان زنان کارگر و بیکار، میان زنان روستایی و زنان خانه دار، مانند کارمان در بین جوانان خالی از عیب و نقص نیست. با این وجود ما تا کنون به این مساله ی مهم توجه کافی مبذول نداشته ایم . درست است که فاشیسم حقوق جوانان را به کلی پایمال می کند، با این همه او به ویژه به بی رحمانه ترین و وقیحانه ترین وجهی زنان را به اسارت در می آورد و با ظریف ترین و عمیق ترین احساسات مادر، زن خانه دار، یک زن یکه و تنها که به فردای خود هیچ گونه اطمینانی ندارد، سوداگری می کند. فاشیسم که در نقش ولی نعمت ظاهر می شود و با دادن صدقه و جیره ی ناچیزی به خانواده های گرسنه می خواهد از فقر و بدبختی آنان، که به ویژه در میان زنان زحمتکش شیوع دارد و خود مسبب آن است، بکاهد ، در واقع با این عمل خویش سعی می کند تا بر روی اسارت و بندگی که برای زنان به ارمغان آورده است سرپوش بگذارد. فاشیسم از یک سو زنان کارگر را از موسسات تولیدی اخراج می کند و از سوی دیگر دختران بینوا را به زور و تهدید به روستا ها می فرستد و به این ترتیب آن ها را به پیشخدمت بی جیره ومواجب زمین داران ثروتمند تبدیل می کند. در حالی که به زنان وعده خانه وخانواده خوشبخت می دهد ، زنان را بیش از هر رژیم سرمایه داری به فاحشگی می کشاند .

کمونیست ها ودر راس آن ها زنان کمونیست ، باید به یاد داشته باشند که بدون آن که توده وسیع زنان به مبارزه کشیده شوند هیچ  مبارزه ای علیه فاشیسم و علیه جنگ با موفقیت همراه نخواهد بود. تنها با تبلیغات نمی توان به این هدف رسید.ما باید سعی کنیم تا از هر موقعیت مشخص برای بسیج توده ی زنان زحمتکش در پیرامون منافع و مطالبات اساسی و فوری آنها ؛ در مبارزه علیه گرانی، برای افزایش دستمزد بر اساس اصل "در مقابل کار مساوی دستمزد مساوی"، علیه اخراج جمعی، علیه هر گونه تظاهر نابرابری حقوق زنان و بالاخره علیه یوغ فاشیستی ، استفاده نمائیم.

ما که سعی داریم تا زنان زحمتکش را به جنبش انقلابی جلب کنیم ، نباید به خاطر این هدف انقلابی از ایجاد سازمان های جدا گانه و خاص زنان در هرجا که ضروربه می رسد واهمه ای به خود راه دهیم . نباید به اسم مبارزه علیه "جدایی طلبی زنان " در جنبش کارگری ، سازمان های خاص زنان را در کشورهای سرمایه داری ، که تحت رهبری احزاب کمونست قرار دارند ، منحل نمود. این یک سابقه ی ذهنی خطرناک است . این پندار باطل تاکنون زیانهای بزرگی به ما وارد کرده است.

باید ساده ترین و انعطاف پذیرترین اشکال برقراری ارتباط میان سازمان های انقلابی زنان ، سازمان های زنان سوسیال دمکرات و نیز سازمان های زنان مترقی ضد جنگ و ضد فاشیست را پیدا کنیم. باید میان آنان همکاری لازم را جهت مبارزه ی مشترک به وجود آوریم. ما باید به هر قیمتی توفیق یابیم تا زنان کارگر و زحمتکش دوش به دوش برادران هم طبقه ی خود در صفوف جبهه ی متحد طبقه ی کارگر و جبهه ی خلقی ضد فاشیستی مبارزه کنند. در راه تحقق بخشیدن این امر مهم نباید از هیچ گونه کوششی دریغ ورزیم.

 

جبهه ی واحد ضد امپریالیستی

در رابطه با تغییراتی که در اوضاع و شرایط بین المللی و داخلی همه کشور های مستعمره و نیمه مستعمره حاصل شده است، مساله ی جبهه ی واحد ضد امپریالیستی در این کشورها اهمیت فوق العاده ای کسب کرده است.

 درتشکیل جبهه واحد ضد امپریالیستی گسترده در کشورهای مستعمره ونیمه مستعمره بالاتر از هر چیز شناخت تفاوت شرایطی که مبارزه ضد امپریالیستی توده ها در آن جریان دارد ، درجه مختلف بلوغ جنبش رهایی ملی ، نقش پرولتاریا در آن و تاثیر حزب کمونیست بر توده ها ضروری است .  فی المثل شرایط این امر در برزیل یا هندوستان و چین و غیره فرق می کند.

حزب کمونیست برزیل با ایجاد "اتحاد رهایی بخش ملی"17 گام درستی در جهت تکامل و رشد جبهه ی واحد ضد امپریالیستی برداشته است. اکنون دیگر حزب کمونیست باید تمام نیرویش را برای گسترش آتی این جبهه، پیش از همه، از طریق جلب توده های میلیونی دهقانی، به کار گیرد. هدف از این کوشش باید ایجاد ارتش رهایی بخش ملی باشد، ارتشی که تا به آخر به انقلاب وفادار باقی بماند و زمینه را برای تشکیل  حکومت اتحاد رهایی بخش فراهم سازد.

در هندوستان کمونیست ها باید تمام فعالیت ها و اقدامات توده ای و ضد امپریالیستی، واز آن جمله اقداماتی را که توسط ناسیونال- رفرمیستها رهبری می شود، مورد پشتیبانی قرار دهند، در آن ها شرکت کنند و به بسط و گسترش آن کمک نمایند. کمونیست ها باید با حفظ استقلال سیاسی و سازمانی خود در داخل کنگره ملی هندوستان18 فعالانه مبارزه کنند. و به تقویت جناح ناسیونال انقلابی ، به منظور گسترش آتی جنبش رهایی بخش ملی خلق های هندوستان علیه امپریالیسم انگلستان؛ کمک نمایند.

در چین جنبش ملی موفق به ایجاد مناطق شورایی در قسمت قابل توجهی از کشور شد. جنبش ملی چین همچنین موفق گردید که یک ارتش سرخ نیرومندی را در این سرزمین سازمان دهد .در این کشور تجاوز غارتگرانه ی امپریالیسم ژاپن و خیانت دولت نانکن موجودیت ملی خلق کبیر چین را مورد تهدید قرار داده است. مناطق شورایی چین در حقیقت به مثابه مرکز متحد کننده ی مبارزه مردم علیه اسارت چین و تقسیم آن به وسیله ی امپریالیست ها در آمده است. این مرکز همه ی نیروهای ضد امپریالیستی را در پیکار ملی مردم چین جمع آوری خواهد کرد.

به خاطر همه ی این ها است که ابتکار حزب برادر و دلاور کمونیست چین را جهت ایجاد وسیع ترین جبهه ی واحد ضد امپریالیستی علیه امپریالیسم ژاپن و عوامل محلی آن، با شرکت همه ی نیروهای متشکل موجود در سرزمین چین که آماده اند تا به خاطر نجات کشور و ملت خود پیکار نمایند مورد تایید قرار می دهیم.

اجازه می خواهم بیانگر احساسات و افکار شما نمایندگان کنگره شوم و اعلام نمایم ما به نام پرولتاریای انقلابی سراسر جهان به کلیه ی شوراهای چین و به خلق های انقلابی آن درود اتشین و برادرانه تقدیم می داریم (کف زدن های شورانگیز .حضاربه پا می خیزند). ما درود برادرانه و آتشین خود را نثار ارتش قهرمان سرخ می کنیم که در هزاران پیکار علیه دشمن، مجرب و کار آزموده شده است. ما به ملت چین اطمینان می دهیم که مصمم هستیم تا از مبارزه ی او در راه آزادی کامل کشور از چنگ غارتگران امپریالیستی و عمال چینی آنان دفاع می کنیم.(کف زدن های شور انگیز.حضار به پا می خیزند. هلهله ی ممتد و کف زدن های پر جوش و خروش همراه با فریاد های تهنیت آمیز نمایندگان).

 

درباره ی دولت جبهه ی واحد

رفقا، ما مشی جبهه ی واحد طبقه ی کارگر را با عزمی راسخ وجسورانه اتخاذ کرده ایم و آماده ایم تا با تمام نیرو  این مشی را دنبال کنیم.

اگر از ما سئوال شود که آیا شما کمونیست ها فقط برای مبارزه به خاطر مطالبات جداگانه و مشخص از جبهه ی واحد طرفداری می کنید و یا این که آماده اید حتی زمانی که مساله ی تشکیل دولت بر اساس جبهه ی واحد مطرح شد مسئولیت شرکت در چنین دولتی را قبول نمایید، در این صورت ما با آگاهی کامل و با حس مسئولیت به این سوال پاسخ مثبت خواهیم داد. ما این را پیش بینی می کنیم که ممکن است تشکیل دولت جبهه ی واحد پرولتری و یا یک دولت جبهه واحد ی ضد فاشیستی نه تنها امکان پذیر گردد ، بلکه منافع پرولتاریا ضرورت ایجاد آن را ایجاب کند (کف زدن ها). در چنین حالتی ما بدون ذره ای شک و تردید موافقت خودمان را با تشکیل چنین دولتی اعلام خواهیم داشت.

من در این جا از دولتی که بعد از پیروزی انقلاب پرولتری تشکیل می شود صحبت نمی کنم. البته چه بسا در یک کشور معینی ، بلافاصله پس از واژگون کردن بورژوازی از طریق انقلاب، بتوان یک حکومت شورائی بر شالوده یک دولت ائتلافی مرکب از حزب کمونیست با یک حزب معین، (یا با جناح چپ آن حزب) که در انقلاب شرکت کرده است، دولت شورائی را تشکیل داد. به طوری که می دانیم بعد از انقلاب اکتبر حزب پیروزمند بلشویک های روسیه نمایندگان اس ارهای (سوسیال رولوسیونرهای) چپ را در دولت شرکت داد. و این یکی از ویژگی های اولین دولت شوروی پس از پیروزی انقلاب اکتبر بود.

در این جا صحبت از چنین موردی نیست. صحبت از اشکال تشکیل دولت جبهه ی واحد در آستانه ویا پیش ازپیروزی انقلاب شوروی است.

و اما این چه نوع دولتی است و در چه اوضاع و احوالی می توان از آن صحبت کرد؟

این دولت قبل از همه دولت مبارزه علیه فاشیسم و ارتجاع است. دولتی است که حاصل جنبش جبهه ی واحد می باشد . چنین دولتی نباید در راه فعالیت حزب کمونیست و سازمان های توده ای طبقه ی کارگر هیچگونه محدودیت و مانعی ایجاد کند، بلکه برعکس، می باید تدابیر قاطعی علیه صاحبان بنگاه های مالی بزرگ ضد انقلابی و عاملین فاشیست آن ها اتخاذ نماید.

حزب کمونیست کشور مفروض در یک لحظه ی مناسب با تکیه بر جنبش فزاینده ی جبهه ی واحد، تشکیل دولتی را که برشالوده برنامه ی مشخص ضد فاشیستی استوار باشد مطرح خواهد نمود.

برای تشکیل یک چنین دولتی باید شرایط عینی وجود داشته باشد. این شرایط کدامند؟ پاسخ این سئوال در کلی ترین شکل آن چنین خواهد بود: در شرایط بحران سیاسی ، یعنی زمانی که طبقات حاکم دیگر قادر نباشند از عهده پیشرفت و اعتلای جنبش نیرومند توده ای و ضد فاشیستی بر آیند و نتوانند به دلخواه خود عمل کنند. اما این تنها یک دورنمای کلی است. و اصولا بدون آن به زحمت ممکن است که در عمل به تشکیل جبهه ی واحد دست زد . با این ترتیب فقط وجود پیش زمینه های ویژه و مشخص ممکن است مساله ی تشکیل دولت جبهه ی واحد را به مثابه یک وظیفه ای که از لحاظ سیاسی ضروری می باشد ، به موضوع روز مبدل کند. به نظر من قبل از همه باید پیش زمینه های زیر مورد توجه قرار گیرند:

اولا، زمانی که دستگاه دولتی بورژوازی تا آن درجه دچار بی نظمی و اختلال امور شود و فلج گردد که بورژوازی دیگر قادر نباشد از روی کار آمدن دولتی که برنامه اش مبارزه علیه ارتجاع و فاشیسم است جلوگیری کند؛

ثانیا، وقتی که وسیع ترین توده های زحمتکش به ویژه سندیکاهای توده ای ، از هرجهت آمادگی دارند تا علیه فاشیسم و ارتجاع عصیان کنند، اما هنوز آمادگی آن را ندارند که تحت رهبری حزب کمونیست برای برقراری حکومت شورائی دست به قیام بزنند؛

ثالثا ،دامنه ی تجزیه و انشعاب در صفوف سوسیال دمکراسی و سایر احزابی که در جبهه ی واحد شرکت دارند به آنجا کشیده شده باشد که بخش قابل ملاحظه ای از آن ها خواستار اقدام های بی باکانه علیه فاشیست ها ودیگر مرتجعین ، مبارزه همراه با کمونیست ها علیه فاشیسم و مخالفت آشکار با بخش ارتجاعی حزب خود باشند که با کمونیسم دشمن است .

 این که کی ودر کدام کشور عملا وضعیتی ایجاد خواهد شد که در آن این پیش زمینه ها به اندازه کافی مهیا و آماده خواهد شد ،نمی توان از قبل آن را پیش بینی کرد.

اما از آن جایی که چنین امکانی برای همه ی کشورهای سرمایه داری وجود دارد، لذا ما نباید احتمال وقوع آن را دور از نظر دور داشته باشیم. و مساله هم این نیست که تنها خودمان به این موضوع واقف باشیم و برای استفاده از چنین امکانی آمادگی لازم را تدارک ببینیم، بلکه باید توده های کارگر را از طرق مختلف و منظما در جریان این مساله بگذاریم.

اما چرا این موضوع را امروز مورد بحث و مذاکره قرار می دهیم؟ به خاطر این که این امر از ارزیابی ما از وضع موجود و تکامل آن در آینده بسیار نزدیک و نیز از پیشرفت و گسترش اخیر جنبش جبهه ی واحد در یک سلسله از کشورها سرچشمه می گیرد. بیش از ده سال وضع در کشورهای سرمایه داری طوری بود که انترناسیونال کمونیستی احتیاج نمی دید تا این نوع مسائل مورد بررسی  و مذاکره قرار دهد.

رفقا، به خاطر دارید که در کنگره چهارم، در سال 192219 و همچنین در کنگره پنجم ، در سال 192420 شعار : دولت کارگری و یادولت کارگری - دهقانی مورد بحث و مذاکره ما قرار گرفت. در اصل، گفت و گوی ما در آن موقع پیرامون مساله ای دور می زد که تقریبا شبیه همین مساله ای است که ما امروز درباره آن بحث می کنیم. در آن زمان در انترناسیونال کمونیستی در پیرامون همین موضوع، به ویژه درباره اشتباهاتی که وقوع یافت، مباحثاتی انجام گرفت که امروز هم اهمیت خود را از دست نداده است. اهمیت آن مذاکرات در این است که ما را در قبال خطر انحراف به راست و یا انحراف به "چپ" از مشی بلشویکی در این باره بر حذر می داشت. بدین سبب است که من در اینجا مختصرا به پاره ای از این اشتباهات اشاره می کنم تا از تجارب گذشته برای تعیین سیاست کنونی احزاب ما درس گرفته باشیم.

نخستین رشته ی اشتباهات از این جا ناشی می شد که مساله ی تشکیل دولت کارگری به طور روشن و صریح با وجود بحران سیاسی ارتباط داده نمی شد: نتیجه این شد که اپورتونیست های راست می توانستند مساله را طوری تفسیر و تعبیر نمایند که گویا فقط در اوضاع و احوال "عادی" است که می توان برای تشکیل یک دولت کارگری که مورد پشتیبانی و حمایت حزب کمونیست باشد، تمایل نشان داد و اقدام نمود. و اما ماوراء چپ ها هم به نوبه ی خود فقط یک دولت کارگری را که در نتیجه ی قیام مسلحانه و سرنگون کردن بورژوازی تشکیل می شود به رسمیت می شناختند. این هر دو موضع نادرست بود. به همین سبب و به خاطر آن که از تکرار اینگونه اشتباهات جلوگیری شود ، ما اکنون برای بررسی دقیق شرایط مشخص و خاص بحران سیاسی و اعتلای جنبش ملی، که در آن تشکیل یک دولت جبهه ی واحد می تواند امکان پذیر گردد و از نظر سیاسی ضرور باشد، تا به این اندازه اصرار داریم.

سرچشمه ی سلسله اشتباهات دسته ی دوم ناشی از آن بود که مساله ی دولت کارگری با رشد و پیشرفت جنبش توده ای جبهه ی واحد پرولتاریا ارتباط داده نمی شد. به این جهت اپورتونیست های راست این امکان را یافتند که مساله را تحریف کنند. آن ها موضوع را تا حد تاکتیک غیراصولی ائتلاف با احزاب سوسیال دمکرات که صرفا بر اساس زد و بند های پارلمانی بنا شده است نزول می دادند. اما ماوراء چپ ها که در اصل همه ی سوسیال دمکرات ها را ضد انقلابی به شمار می آوردند با جار و جنجال شعار: "هیچ گونه ائتلافی با سوسیال دمکرات های ضد انقلابی!" را سر می دادند.

بدیهی است که مواضع اپورتونیست های راست و ماوراء چپ در این مورد هم نادرست بود. از این جاست که لازم می دانیم تاکید کنیم که ما به یک چنین "دولت کارگری " که صاف و ساده یک دولت سوسیال دمکرات در کادر وسیع تر باشد، ابدا احتیاج نداریم. ما حتی ترجیح می دهیم که از عنوان "دولت کارگری"  صرف نظر کنیم و از یک دولت جبهه ی واحد سخن بگوییم که از نقطه نظر خصلت سیاسی خود در مقایسه با تمام دولت های سوسیال دمکراسی ، که معمولا نام "دولت کارگری" بر خود می گذارند تفاوت اصولی و ماهوی دارد. دولت سوسیال دمکراسی در واقع وسیله و ابزار همکاری طبقاتی با بورژوازی در جهت منافع و صیانت رژیم سرمایه داری است. اما دولت جبهه ی واحد ارگان همکاری پیشاهنگ انقلابی پرولتاریا با سایر احزاب ضد فاشیستی در جهت حفظ منافع همه ی مردم زحمتکش می باشد. این دولتی است که علیه فاشیسم و ارتجاع مبارزه می کند. بدین ترتیب این دو حکومت با هم تفاوت اصولی دارند.

با اینحال، ما به ویژه تصریح و تاکید می کنیم که باید میان دو اردوی مختلف سوسیال دمکراسی تفاوت قائل شد. همان طور که در فوق متذکر شده ایم در برابر ما یک اردوی ارتجاعی سوسیال دمکراسی و یک اردوی سوسیال دمکرات های چپ (بدون گیومه) وجود دارد. اردوی سوسیال دمکرات های چپ نه تنها وجود دارد، بلکه رشد هم می کند. این اردو کارگرانی را در بر می گیرد که به سوی انقلاب روی می آورند. و اما تفاوت اساسی میان این دو اردو را باید در عمل در مناسباتشان با جبهه ی واحد طبقه کارگر دید. سوسیال دمکرات های ارتجاعی مخالف جبهه واحد هستند. آن ها به جنبش جبهه ی واحد ناسزا می گویند، در آن خرابکاری می کنند و آن را به انشعاب سوق می دهند. زیرا که جبهه ی واحد سیاست همکاری آنان را با بورژوازی برملا می سازد. ولی سوسیال دمکرات های چپ موافق جبهه ی واحد هستند، از این جنبش دفاع می کنند و به پیشرفت و ترقی و استحکام آن کمک می نمایند. از آنجایی که جنبش جبهه ی واحد ماهیتا ضد فاشیستی و ضد ارتجاع است، لذا این جنبش به مثابه نیروی محرکه ی دائمی ، دولت جبهه ی واحد را بیش از پیش به سوی مبارزه علیه بورژوازی ارتجاعی سوق می دهد. هر اندازه که جنبش جبهه ی واحد دامنه ی بیشتری پیدا کند، به همان اندازه نیروی بیش تری در اختیار دولت برای مبارزه علیه مرتجعین می گذارد. و هر اندازه که این جنبش توده ای از پایین بهتر سازمان داده شود، و هر قدر که شبکه ی ارگانهای طبقاتی غیرحزبی جبهه ی واحد در موسسات، میان بیکاران، در مناطق کارگری و میان اشخاص متوسط شهر و ده گسترده تر باشد؛ به همان اندازه با امکانات و اطمینان بیشتر می توان از مسخ شدن احتمالی سیاست دولت جبهه ی واحد جلوگیری کرد.

رشته ی سوم نظریات اشتباه آمیز که طی مباحثات پیشین ما روی داد مربوط می شد به سیاست عملی "دولت کارگری". به نظر اپورتونیست های راست، "دولت کارگری" می بایست در" چارچوب دمکراسی بورژوایی" باقی بماند. بنابراین این دولت به هیچ وجه نباید خارج از این محدوده قدمی بردارد. برعکس، ماوراءچپها در عمل از هر گونه کوششی در جهت تشکیل یک دولت جبهه ی واحد خود داری می کردند.

در سال 1923 منظره ی روشنی از اعمال اپورتونیست راست "دولت کارگری" را ما در ساکسون و تورینگ مشاهده کردیم . شرکت کمونیست ها به اتفاق سوسیال دمکرات های چپ (گروه زیگنر21 در دولت ساکسون) به خودی خود اشتباه نبود. بالعکس ، شرایط انقلابی آلمان چنین اقدامی را کاملا مجاز می شمرد. اما کمونیست ها که در دولت شرکت کرده بودند می بایست از این فرصت مناسب در درجه ی اول برای مسلح کردن پرولتاریا استفاده می کردند. ولی آنها در این جهت گام برنداشتند. و در زمانی که بسیاری از کارگران با زن و بچه هایشان فاقد هر گونه مسکن و ماوایی بودند، آن ها حتی یکی از منازل ثروتمندان بزرگ را هم بازگیری نکردند. آن ها در جهت تشکل جنبش انقلابی توده ای کارگران هم هیچگونه اقدامی به عمل نیاوردند .کمونیست ها در این دولت به طور کلی مانند وزیران پارلمانی عادی در "چارچوب دمکراسی بورژوازی" رفتار می کردند. به طوری که می دانیم این نتیجه ی سیاست اپورتونیستی براندلر22 و همفکران او بود. در نتیجه چنان شکستی عاید شد که تا امروز هم باید از دولت ساکسون به عنوان یک نمونه ی کلاسیک سیاستی که انقلابیون نباید در حکومت چنین روشی را دنبال کنند ذکر نماییم.

رفقا، ما سیاست کاملا دیگری از دولت جبهه ی واحد انتظار داریم. ما از دولت جبهه ی واحد می خواهیم تا خواسته های انقلابی و ریشه ای و مشخصی که متناسب و منطبق با اوضاع و احوال باشد اجرا نماید. به عنوان نمونه ما از او می خواهیم تا بر روی تولید و بانک ها کنترل برقرار کند، پلیس را منحل نماید و به جای آن نگهبانان مسلح کارگری تشکیل دهد و غیره.

پانزده سال پیش، لنین از ما طلب می کرد که تمام توجه خود را به امر یافتن " اشکال گذار یا پیشروی به سوی انقلاب پرولتری " معطوف داریم. به نظر ما شاید در پاره ای از کشور ها دولت جبهه ی واحد، یکی از مناسب ترین اشکال گذار باشد. سفسطه جویان "چپ" همیشه از این توصیه ی لنین طفره رفته اند. آن ها همانند مبلغین محدود و تنگ افق فقط از " هدف ها " صحبت می کنند، بدون آنکه حتی ذره ای هم به "اشکال گذار" توجه داشته باشند. و اما اپورتونیست های راست کوشش داشته اند تا یک "مرحله دمکراتیک بینابینی " خاصی میان دیکتاتوری بورژوازی و دیکتاتوری پرولتاریا به وجود آورند. بدین ترتیب، آن ها سعی می کردند تا این پندار واهی را به کارگران تلقین نمایند که گویا می توان سرگرم گشت زدن پارلمانی و گذار مسالمت آمیز از یک دیکتاتوری به دیکتاتوری دیگر بود. جالب توجه است که آنها این "مرحله ی واسطه " جعلی و ساختگی را " شکل گذار " می نامیدند و حتی به لنین نیز استناد می جستند! اما افشا کردن این تقلب و دغلبازی دشوار نیست زیرا که لنین درباره ی شکل گذار و شکل برخورد نسبت به " انقلاب پرولتری "، یعنی سرنگون کردن دیکتاتوری بورژوازی صحبت می کرد نه از شکل گذار میان دیکتاتوری بورژوائی و دیکتاتوری پرولتری.

چرا لنین برای شکل گذار به انقلاب پرولتری یک چنین اهمیت فراوانی قائل بود؟ زیرا لنین " قانون اساسی کلیه ی انقلابات کبیر " را در نظر داشت. این قانون حاکی از آن است که وقتی صحبت از جلب توده های وسیع زحمتکش کشور به جانب پیشاهنگ انقلابی در میان است (که بدون آن مبارزه ی پیروزمند برای به دست گرفتن حکومت امکان پذیر نیست)، تنها پروپاگاند و آژیتاسیون قادر نخواهد بود که جای تجربه ی سیاسی شخصی توده ها را بگیرد.

اشتباه معمولی و همیشگی سکتاریست ها ی چپ از این جا ناشی می شود که آنها تصور می کنند که کافی است به محض وقوع بحران سیاسی (یا انقلابی) رهبران کمونیست شعار قیام انقلابی را مطرح کنند تا بلا فاصله توده های وسیع از آن ها پیروی نمایند. خیر، حتی به هنگام چنین بحرانی هم توده ها همیشه آمادگی این کار را ندارند. ما نمونه ی آن را در اسپانیا مشاهده کرده ایم. شعارهایی که برای دوره ی گذار انتخاب می شوند و همچنین ویژه بودن " اشکال گذار یا پیشروی به سوی انقلاب پرولتری " برای آن ضرور است که به توده های میلیونی کمک کند تا آن ها با حداکثر سرعت ممکن، از روی تجربه ی شخصی خود شان یاد بگیرند و بفهمند چگونه باید عمل نمایند، کجا راه نجات را بجویند و آن را طی کنند. و بالاخره خودشان باید تشخیص بدهند که کدام حزب منعکس کننده ی مطالبات و خواسته های واقعی آن ها بوده و می تواند مورد اطمینان آنان باشد. در غیر این صورت توده های وسیع زحمتکش که هنوز هم در دام توهمات و سنت های دمکراتیک خرده بورژوایی اسیر هستند ، ممکن است حتی وقتی که وضع انقلابی وجود دارد دچار شک و تردید گشته و نتوانند راه انقلاب را پیدا کنند و فرصت مناسب را از دست بدهند. نتیجه ی این سرگردانی ها و سر در گمی ها و مسامحه این خواهد شد که به زودی زیر ضربات جلادان فاشیست قرار بگیرند.

به دلایل بالاست که ما می خواهیم راه تشکیل احتمالی یک دولت ضد فاشیستی جبهه ی واحد را در شرایط بحران سیاسی نشان دهیم. و تا آن جائی که این دولت واقعا علیه دشمنان خلق مبارزه کند و به طبقه ی کارگر و حزب کمونیست آزادی عمل بدهد، ما کمونیست ها از چنین دولتی به طور همه جانبه پشتیبانی و حمایت خواهیم کرد و به مثابه سربازان انقلاب در خط مقدم جنگ نبرد خواهیم کرد. ولی ما صریحا به توده ها خواهیم گفت: این دولت نمی تواند نجات قطعی و کامل را به ارمغان بیاورد. او قادر نیست تا حاکمیت طبقاتی استثمارگران را در هم فرو ریزد و به این جهت نمی تواند به طور قطع خطر ضد انقلاب فاشیستی را از بین ببرد. بنابراین ضرور است تا خود را برای انقلاب سوسیالیستی آماده کنیم. راه نجات واقعی را باید تنها وتنها در حکومت شوراها جستجو نمود.

با ارزیابی رشد و تکامل اوضاع و احوال کنونی جهان ما شاهد نضج بحران سیاسی در یک سلسله از کشورها هستیم. مبرم بودن و اهمیت تصمیم کنگره ی ما در مورد دولت جبهه ی واحد از همین جا سرچشمه می گیرد.

اگر احزاب ما بتوانند به شیوه ی بلشویکی از امکان تشکیل یک دولت جبهه ی واحد استفاده کنند و مبارزه ای را که پیرامون آن در می گیرد رهبری نمایند و نیز از وجود چنین دولتی در جهت آموزش انقلابی توده ها بهره گیرند، در این صورت این بهترین توجیه سیاسی خط مشی ما در راه تشکیل دولت جبهه ی واحد خواهد بود.

درباره ی مبارزه ایدئولوژیک علیه فاشیسم

یکی از ضعیف ترین جوانب مبارزه ی ضد فاشیستی احزاب ما این است که این احزاب به اندازه ی کافی و به موقع علیه عوامفریبی فاشیسم، از خود عکس العمل نشان نمی دهند و اصولا این امر مهم را نادیده گرفته اند. احزاب ما هنوز هم به مسائل مربوط به مبارزه علیه ایده ئولوژی فاشیستی بی اعتنایی می کنند.بسیاری از رفقای ما باور نداشتند که ایده ئولوژی فاشیسم ، که ارتجاعی ترین نوع ایده ئولوژی بورژوائی است و به خاطر بی معنی بودن خود غالبا به حد سفاهت و جنون می رسد، قادر خواهد بود که نفوذ و وجهه ی توده ای کسب کند. این یک اشتباه بزرگی بود. زیرا فساد و تباهی سرمایه داری تا مغز استخوان و ریشه ایده ئولوژی آن اثر گذاشته است و در شرایطی که توده های وسیع مردم دچار یاس و نومیدی می گردند، بخشی از اقشار آن مستعد پذیرش پس مانده های ایده ئولوژی این فساد و تباهی سرمایه داری قرار می گیرند.

ما به هیچ وجه نباید به این قدرت واگیری و مسری بودن ایده ئولوژی فاشیسم کم بها دهیم. برعکس، ما به نوبه ی خود باید به طور گسترده به مبارزه ی ایده ئولوژیک دامن بزنیم . و این مبارزه باید شالوده ی روشن، ساده وعامه فهم و نیز تلقی و برخورد صحیح نسبت به ویژگی های روحیه ی ملی توده های مردم بنا گردد.

فاشیستها سراسر تاریخ هر ملتی را وارونه جلوه گر می سازند. هدف آن ها از جعل کردن تاریخ این است که خودشان را وارث و ادامه دهندگان همه ی چیزهای عالی و قهرمانانه ی گذشته معرفی نمایند. آن ها می کوشند تا همه ی آنچه را که احساسات ملی را بر می انگیزد مورد استفاده قرار داده واز آن به مثابه سلاحی علیه دشمنان فاشیسم بهره گیری کنند. در آلمان صدها و صدها کتاب منتشر می شود که همه ی آنها تنها یک منظور را دنبال می کند: تاریخ خلق آلمان را تحریف نمایند و به آن روح فاشیستی بدمند. مورخین تازه به دوران رسیده ی ناسیونال - سوسیالیست تلاش می کنند تا تاریخ آلمان را طوری معرفی کنند که گویا بنا به فلان " قانونمندی تاریخی " سیر تکاملی آن در طی دو هزار سال طوری پیش رفت که بالاخره منجر به ظهور یک "منجی " ملی و " مسیح موعود " در وجود یک " سرجوخه "ی معروف که اصل و نسبش از اتریش است . در عرصه ی تاریخ مردم آلمان ، یاد شده است. در این کتاب ها بزرگترین رجال و چهره های قهرمان ملت آلمان همانند فاشیست ها معرفی می شوند و جنبش های بزرگ دهقانی به مثابه منادیان مستقیم جنبش فاشیستی ارزیابی می گردند.

به عنوان نمونه موسولینی با حدت و شدت فوق العاده ای تلاش می کند تا به حساب سیمای درخشان گاریبالدی 23، قهرمان ملی ایتالیا، سرمایه ای برای خویش دست و پا کند. فاشیست های فرانسوی ژاندارک 24 را به عنوان قهرمان خود معرفی کنند. فاشیست های آمریکایی به سنن جنگ های استقلال طلبانه ی آمریکا و همچنین به سنن واشنگتن 25و لینکلن26استناد می نمایند. و فاشیست های بلغارستان از جنبش های رهایی بخش ملی و قهرمانان ملی و مورد علاقه ی مردم مانند " واسیل لفسکی"27 و " استفان کاراجا "28 استفاده می کنند.

کمونیست هایی که تصور می کنند اینگونه مسائل به امر طبقه ی کارگر ارتباطی ندارد و گذشته ی مردم خود را، (به طوری که از نظر تاریخی جوابگوی حقیقت بوده و موافق با تحلیل مارکسیستی و منطبق با روح مارکسیستی – لنینیستی باشد) برای زحمتکشان ملت خویش تشریح نمی کنند و توضیح نمی دهند و مبارزه ی کنونی آنان را با سنت های انقلابی گذشته شان ارتباط نمی دهند، اینگونه کمونیست ها عملا همه ی آن چیزهایی را که در تاریخ گذشته ی ملت هایشان گرانبها است، داوطلبانه در اختیار جاعلین فاشیست قرار میدهند تا از آن برای تخدیر و گمراه کردن افکار توده ها استفاده کنند.

رفقا، ما به تمام مسائلی که به مردم ما ارتباط پیدا کند شدیدا علاقمندیم. برای ما نه تنها همه ی مسائل مهم مربوط به امروز وآینده ی آن ها، بلکه کلیه ی مسائل گذشته شان نیز جالب و ارزشمند است. سیاست ما کمونیست ها بر پایه ی یک سیاست تنگ نظرانه، مبتنی بر منافع کارگاهی کارگران بنا نشده است. ما که از قماش رهبران تریدیونیونیست و یا روسای انجمن های پیشه وری قرون وسطی نیستیم. ما نمایندگان منافع طبقاتی مهم ترین و بزرگ ترین طبقه ی جامعه ی عصرما ، یعنی طبقه ی کارگر می باشیم، طبقه ای که رسالت دارد تا بشریت را از یوغ بندگی و رنج و محنت رژیم سرمایه داری برهاند و تا امروز هم موفق شده در یک ششم کره ی ارض یوغ سرمایه داری را واژگون کند و حاکمیت را در دست خود بگیرد. ما از هر کشوری که باشیم مدافع منافع حیاتی تمام اقشار استثمار شونده، یعنی مدافع منافع اکثریت عظیم توده ی مردم هستیم.

ما کمونیست ها از مخالفین اصولی و آشتی ناپذیر ناسیونالیسم بورژوایی از هر نوع و شکل آن هستیم . اما ما طرفدارنیهیلیسم ملی نیستیم. وهرگز هم در این راه گام نخواهیم گذاشت. وظیفه ی تربیت و آموزش و پرورش کارگران و تمام زحمتکشان با روح انترناسیونالیسم پرولتری یکی از عمده ترین وظایف تمام احزاب کمونیست است. اما ، اگر کسی فکر کند که انترناسیونالیسم پرولتری به او اجازه می دهد ، و یا احیانا این امر به معنی آن است که می تواند به احساسات ملی توده های وسیع زحمتکشان کشور خود توهین روا دارد و یا نسبت به آن بی اعتنایی به خرج دهد، چنین فردی ، خیلی از بلشویسم واقعی فاصله دارد و از آموزش لنین درباره ی مساله ملی ابدا چیزی نفهمیده است....(کف زدن ها).

 لنین که همیشه به طور قاطع و پیگیر علیه ناسیونالیسم بورژوائی مبارزه می کرد در مقاله ی خود تحت عنوان " درباره ی غرورملی روسها "، که در سال 1914نوشته شده، نمونه ی جالبی از طرز تلقی و برخورد صحیح از مساله ی احساسات ملی به ما ارائه داده است. لنین این طور می گوید: " آیا ما پرولترهای آگاه متعلق به ملت ویلکوروس ها (روس میهن- م) از حس غرور ملی بری هستیم؟ البته خیر! ما زبان خود و میهن خود را دوست داریم ما بیش از هر چیز کوشش می کنیم توده های زحمتکش میهن خود (یعنی نه دهم جمعیت آن) را به سطح زندگی آگاهانه ی دمکرات ها و سوسیالیست ها ارتقاء دهیم. برای ما دردناک تراز هر چیزی مشاهده و احساس زورگویی و ستمگری و اهانتی است که دژخیمان تزاری و اشراف و سرمایه داران، به میهن زیبای ما روا داشته اند. ما افتخار می کنیم که به این زورگویی ها از محیط ما " یعنی روس های میهن " پاسخ شایسته داده شده است ؛ ما افتخار می کنیم که این محیط افرادی مثل رادیشیچف دکابریست ها و انقلابی های دمکرات را در سال های هفتاد قرن گذشته پرورش داد ، ما افتخار می کنیم که طبقه ی کارگر و روسی میهن در سال 1905حزب نیرومند توده ها را به وجود آورد...

ما از حس غرور ملی سرشاریم ، زیرا ملت روس میهن نیز یک طبقه انقلابی به وجود آورده است، ملت روس نیز ثابت کرده است که می تواند در مبارزه برای آزادی و سوسیالیسم سرمشق های سترگ به جامعه بشری بدهد و کارش تنها تالان های عظیم ، چوبه های دار، سیاه چال ها و گرسنگی کشیدن های عظیم و خاکساری مطلق در برابر کشیش ها ، تزارها ، ملاکان و سرمایه داران نیست.

ما از غرور ملی سرشاریم و به همین جهت است که به ویژه از گذشته ی برده وار خود... و از اکنون برده وار خویش که باز هم همان ملاکان به یاری سرمایه داران ، ما را به جنگ می کشانند تا لهستان و اوکرائین را خفه کنند و نهضت دمکراتیک را در ایران و چین سرکوب سازند و موجبات تقویت باند رومانف ها ، بوبرینسکی ها و یوریشکویچ ها را فراهم آورند که برای شئون ملی روس و میهن مایه ننگ هستند بیزاریم " 29.

این است آنچه لنین درباره غرور ملی نوشته است.

رفقا، به طوری که می دانید فاشیست ها در دادگاه لایپزیک تلاش می کردند که مردم بلغارستان را وحشی قلمداد کنند و بدین وسیله به آن ها توهین روا دارند. تصور می کنم که دفاع من در این دادگاه از شرف ملی توده های زحمتکش بلغارستان، که بی مضایقه علیه غاصبین فاشیست، یعنی این وحشیان واقعی و دور از انسان و انسانیت، مبارزه می کنند درست بوده (کف زدن های ممتد وشور انگیز). من در دادگاه لایپزیک اعلام کردم که هیچ دلیلی نمی بینم تا از بلغاری بودن خود احساس شرمندگی کنم، برعکس، من از این که فرزند طبقه ی کارگر قهرمان بلغارستان هستم مفتخرم (کف زدن ها).

رفقا، انترناسیونالیسم پرولتری را باید، به اصطلاح با "آب و هوا و اوضاع و احوال هر محلی عادت داد" ، تا بتواند در سرزمین مادری عمیقا ریشه بدواند. اشکال ملی مبارزه ی طبقاتی پرولتاریا و جنبش کارگری در کشورهای جداگانه با انترناسیونالیسم پرولتری در تضاد نیست. برعکس، درست در همین اشکال ملی است که می توان از منافع بین المللی پرولتاریا به نحو موفقیت آمیز دفاع نمود.

رفقا ! در این امر تردید نیست که ما باید، سیاست بورژوازی فاشیست را ،که در زیر لفافه ی دفاع از منافع ملی و علائق عمومی ملت در حقیقت سیاست خودخواهانه و تجاوز و استثمار خلق خود و نیز غارت و به اسارت درآوردن سایرخلق ها را تحقق می بخشد در همه جا و در تمام موارد در برابر توده ها فاش کنیم و نشان دهیم. ما باید این سیاست مزورانه را برای توده ها ثابت کنیم .اما نباید تنها به این کار دل خوش کنیم و به آن اکتفا نماییم. باید از طریق اقدامات و تدابیر مشخص و معین احزاب کمونیست و پیکار بی امان طبقه ی کارگر نشان داده شود که پرولتاریا نه تنها مخالف هرگونه بندگی و اسارت ملی است، بلکه در عین حال او یگانه مبارز واقعی در راه آزادی ملی و استقلال مردم نیز می باشد.

منافع مبارزه ی طبقاتی پرولتاریا علیه استثمارگران داخلی و اسارت کنندگان، هرگز و به هیچ وجه با منافع و علائق آینده ی آزاد و سعادتنمد ملت در تضاد نیست. بالعکس ، انقلاب سوسیالیستی با رهایی ملت از یوغ ستمگران، در واقع راه پیشرفت و اعتلاء را به روی او می گشاید این که طبقه ی کارگر اکنون سازمان طبقاتی اش را بازسازی می کند و مواضع خویش را تحکیم می بخشد، و این که از حقوق و آزادی های دمکراتیک در مقابل فاشیسم دفاع می نماید و برای سرنگون کردن سرمایه داری مبارزه می کند ، همه و همه ی این ها به این معنی است که طبقه ی کارگر برای آینده ی تابناک ملت پیکار میکند.

پرولتاریای انقلابی برای رهایی فرهنگ و تمدن خلق، و به خاطر آزادی او از زنجیر اسارت سرمایه ی انحصاری میرنده و از فاشیسم وحشی که به مردم ستم روا می دارد مبارزه می کند. فقط انقلاب پرولتری است که می تواند از انحطاط تمدن و مدنیت جلوگیرد و آن را به مثابه یک فرهنگ واقعی و خلقی به بالاترین اوج شکفتگی برساند. چنین فرهنگیاز نظر فرم ملی و از نظر محتوا سوسیالیستی خواهد بود. و همین فرهنگ است که امروزه در مقابل دیدگان ما در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی تحقق می یابد(کف زدن ها).

انترناسیونالیسم پرولتری نه تنها مغایرتی با مبارزه ی زحمتکشان کشورهای مختلف به خاطر آزادی ملی ، اجتماعی و فرهنگی ندارد، بلکه برعکس ، در پرتو همکاری و همدردی بین المللی پرولتری و اتحاد پیکار جویانه ، حمایتی را که برای پیروزی در این مبارزه ضروری است تضمین می نماید. طبقه ی کارگر در کشورهای سرمایه داری تنها در اتحاد و ارتباط بسیار نزدیک با پرولتاریای پیروزمند اتحاد شوروی می تواند به پیروزی دست یابد. و آزادی خلق های کشورهای مستعمره و اقلیت های ستم کش نیز تنها در اتحاد و در مبارزه ی همگام با پرولتاریای کشورهای سرمایه داری میسر خواهد بود. و در عین حال تنها راه پیروزی انقلاب پرولتری در کشورهای امپریالیستی اتحاد و اتفاق انقلابی طبقه ی کارگر کشورهای امپریالیستی با جنبش آزادی بخش ملی در مستعمرات و کشورهای وابسته است. زیرا همان طور که مارکس می آموزد:" ملتی که بر خلق های دیگر ستم روا می دارد نمی تواند آزاد باشد."

اگر کمونیست هایی که جزو ملت وابسته و تحت ستم هستند، در پراتیک جنبش توده ای عملا نشان ندهند که برای آزادی ملت خویش از یوغ بیگانه پیکار می نمایند ، آنها نخواهند توانست در میان ملت خود به نحو موفقیت آمیز با شووینیسم مبارزه نمایند. از سوی دیگر اگر کمونیست های یک ملت استعمارگر هم، علیه سیاست ستمگرانه ی بورژوازی "خودی " قاطعانه مبارزه نکنند و برای مللی که تحت اسارت آن قرار دارند حق تعیین سرنوشت قائل نشوند، آنها نخواهند توانست توده های زحمتکش ملت خویش را با روح انترناسیونالیسم تربیت کنند. اگر ما موافق روح انترناسیونالیسم مبارزه کنیم ، اگر در تمام کارهای توده ای ثابت کنیم که ما به کلی هم با نیهیلیسم ملی و هم با ناسیونالیسم بورژوایی بیگانه ایم، در این صورت ما خواهیم توانست علیه دماگوژی شووینیستی فاشیست ها به نحو موفقیت آمیز مبارزه نماییم.

بنا به همین دلایل است که انطباق صحیح و کنکرت سیاست ملی لنین تا این اندازه دارای اهمیت است . بدون چنین پیش زمینه ای ممکن نیست که بتوان مبارزه علیه شووینیسم را، که افزار مهمی برای تحت تاثیر قرار دادن توده ها با روح ایده ئولوژی فاشیستی است ،با موفقیت انجام داد.(کف زدن ها).

 

زیر نویس ها

1.     حزب مردم: حزب دهقانان لهستان در سال 1931پایه گذاری شد . در سال 1935بر ضد قانون اساسی ارتجاعی مبارزه می کرد. جناح چپ این حزب وارد جبهه ی خلقی شد.

2.     اسوالد ارنالد موسلس(متولد 16نوامبر 1896) : رهبر فاشیستهای انگستان در سال 1931ازحزب لیبریست جدا شده اتحادیه ی بریگانی فاشیست ها را تاسیس می کند . در سال های 1940تا 1943در بازداشت به سر می برد.

3.     کنگره ی سیزدهم حزب کمونیست انگلستان از دوم تا پنجم فوریه ی سال 1935تشکیل شده بود.

4.     دیوید لوید جورج(17ژانویه ی 1863-26مارس 1945) : رجل سیاسی و دولتی انگلستان و رهبر حزب لیبرال. نخست وزیر انگلستان در سال های 1916-1922.

5.     منظور سال 1935می باشد.-م.

6.     "صلیب های آتشی": سازمان مسلح فاشیستی در فرانسه که در سال 1927تاسیس شد. در شورش فاشیستی فوریه ی سال 1934 به طور فعال شرکت داشت. این سازمان طبق فرمان دولت جبهه ی ملی در سال 1936 منحل شد.

7.     اشاره است به موافقت نامه ی شوروری و فرانسه در زمینه ی کمک متقابل که در سال 1934 بین دو دولت به امضاء رسید.

8.     "kraft durch freude "، "نیرو بر بنیاد نشاط" : سازمان فاشیستی که هدفش کشاندن کارگران به سوی فاشیسم بود.

9.     " dopro lavoro " ،" بعد از کار": سازمان فاشیستی ایتالیا که هدفش کشاندن کارگران ایتالیا به سوی فاشیسم بود.

10.  منظور سال 1934است.

11.  Emile vander velde (25 ژانویه ی 1886-27دسامبر 1938): رجل سیاسی بلژیک ، سوسیالیست فعال و یکی از رهبران انترناسیونال دوم. رئیس دفتر بین المللی سوسیالیستی انترناسیونال  دوم(از 1900) . بارها وزیر امور خارجه ی بلژیک بود(1914-1937).

12.  دومان: یکی از رهبران حزب سوسیالیست بلژیک و در سال 1933 بنا بر توصیه ی سوسیال دمکرات ها برنامه ای جهت "گذار مسالمت آمیز به سوسیالیسم " را تهیه کرد که به عنوان برنامه ی سوسیال دمکرات ها پذیرفته شد.

13.  فدراسیون کار آمریکا: سازمان صنفی در آمریکا (1881- 1955) رهبران راست این فدراسیون سیاست ضد کمونیستی و محافظه کارانه دنبال می کردند.

14.  کنفدراسیون عمومی کار: اتحادیه ی سندیکایی ملی سراسر فرانسه در سال 1895 پایه گذاری شد. در 1922 بعد از فعالیت های انشعاب گرایانه ی رهبری رفرمیستی سوسیالیست های راست ، بخشی از سندیکاهای انقلابی از آن جدا شدند و کنفدراسیون عمومی متحد کار را تشکیل دادند. اما در سال 1936 هر دو کنفدراسیون مجددا در کنفدراسیون عمومی کار متحد می شوند . بعد از جنگ جهانی  دوم مجددا بین آن ها انشعاب صورت می گیرد و کنفدراسیون عمومی کار  و "نیروی کارگری " تشکیل گردید.

15.  انترناسیونال سرخ سندیکاها (پروف اینترن ها: سازمان بین المللی سندیکاهای انقلابی )، (1921-1937). موافق مشی کنگره ی هفتم کمینترن بسیاری از سندیکاهای انقلابی موفق شدند که براساس مبارزه علیه فاشیسم با سندیکاهای رفرمیستی متحد شوند.

16.   انترناسیونال آمستردام: اتحاد بین المللی سندیکاهای رفرمیستی که در سال 1919 در شهر آمستردام تاسیس شد و در سال 1945خود به خود منحل گردید.

17.   اتحاد رهایی بخش ملی : جبهه ی ضد امپریالیستی و ضد فاشیستی در برزیل که بنا به ابتکار حزب کمونیست برزیل در اوایل سال 1935 تشکیل شد. این سازمان ممنوع اعلام شد. در نوامبر 1935 " اتحاد رهایی بخش ملی " قیامی را تدارک دید که توسط دولت وقت وحشیانه سرکوب گشت.

18.  کنگره ی ملی هند: بزرگترین حزب سیاسی  هندوستان در سال 1885 تاسیس شد . در سال 1934 بخشی از این حزب جدا شده و "کنگره ی حزب سوسیالیست " را تشکیل داد. این حزب در برنامه های خود مطالبات رادیکال پیشنهاد می کرد. در سال 1935 مبارزه ی کنگره ی ملی هند علیه قانون اساسی ارتجاعی مورد پشتیبانی حزب کمونیست قرار گرفت.

19.  کنگره ی چهارم انترناسیونال کمونیستی (پنجم نوامبر تا پنجم دسامبر 1922) : کنگره توجه خاصی به خطر فاشیسم مبذول می داشت و تاکید می کرد که وسیله ی عمده مبارزه علیه خطر فاشیسم تاکتیک جبهه ی واحد کارگری است.

20.  کنگره ی انترناسیونال کمونیستی از هفدهم ژوئن تا هشتم ژوئیه ی 1924 تشکیل بود.

21.   دولت کارگری ساکسون در یازدهم اکتبر 1923 به وسیله ی سوسیال دمکرات های چپ و کمونیست ها به رهبری ارشت زیگنر (zeigner) (17فوریه ی 1886- 5 آوریل 1949) به علت سیاست اپورتونیستی سوسیال دمکرات ها و تسلیم طلبی حزب کمونیست آلمان به رهبری براندلر (brandler) در مقابل ارتش امپریالیستی مقاومت نکرد و سرانجام به دست آنها سرنگون شد.

22.  Henrich brandler ،(سوم ژوئیه ی1881تا 1967) : یکی از رهبران جریان اپورتونیست راست در حزب کمونیست آلمان در سال 1929 از حزب کمونیست اخراج شد.

23.  گاریبالدی (4 ژوئیه ی1807– دوم ژوئن 1882): قهرمان ملی ایتالیا و یکی از رهبران جناح دمکراتیک و انقلابی جنبش رهایی بخش ملی . گاریبالدی به سازمان دادن شعبه ی انترناسیونال اول در ایتالیا کمک کرد.

24.  ژاندارک (اکتبر 1412-30 مه 1431): قهرمان ملی فرانسه . مبارزه ی مردم فرانسه را علیه انگلستان رهبری می کرد. به وسیله ی انگلیسی ها اسیر و سوزانده شد.

25.  ژ.واشنگتن (22فوریه ی 1732-14دسامبر 1799) : رجل سیاسی آمریکا ، فرمانده ی کل ارتش آمریکا در جنگ استقلال شمال آمریکا (1783-1775). اولین رئیس جمهور امریکا (1789-1797).

26.  آ.لینکلن(12فوریه ی 1809- 15آوریل1865): رجل دولتی آمریکا، مخالف رژیم بردگی. رئیس جمهور آمریکا (1860-65) در زمان ریاست جمهوری او جنگ داخلی در آمریکا شعله ور می شود. (1861-1865). توسط یکی از عاملین برده داران کشته می شود.

27.  واسیل لفسکی(6 ژوئیه ی 1827-6 فوریه ی 1872): قهرمان ملی بلغارستان ، یکی از برجسته ترین رهبران و ایده ئولوگ جنبش رهای بخش ملی بلغارستان . یکی از پایه گذاران سازمان های انقلابی بلغارستان (1869-1876). توسط حکام ترکیه ی عثمانی گرفتار شد و تیر باران گردید.

28.  کاراجا(مه 1842-31 ژوئیه ی 1868): انقلابی ملی بلغارستان ، شرکت کننده در اولین لژیون بلغارستان در "بیال گراد" (1862). در جنگ با سربازان عثمانی شهید شد.

29.  و.ا.لنین آثار منتخبه جلد اول (قسمت دوم)،صفحه ی478-477(به فارسی).

 

مبا رزه در را ه جبهه ی واحد علیه فاشیسم و جنگ -1

 

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi  

     بازگشت به صفحه نخست

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: