ویدنو:18/03/1391  

 

ویدنو:18/03/1391  

 

نکته هایی در بارهٔ «سیاست» و «سیاست ورزی» چپ-3

بحث هایی که باید پی گرفت

احمد سپیداری

به یاد دارم، اولین باری که کسی به صورت آشکار و مستقیم دربارهٔ مارکسیسم با من صحبت کرد و مرا دعوت به پیوستن به این راه نمود، تاثیری منفی بر من گذاشت، چرا که او با تسلط در خور تحسینی از مبارزهٔ طبقاتی، سوسیالیسم و ضرورت وجود یک حزب کمونیست حرف زد و درست وقتی که مجذوب گفته هایش شده بودم، به بدگویی از حزب تودهٔ ایران و سازمان چریک های فدایی خلق پرداخت ، و تلاش کرد کاری کند که ذهن مرا به اصطلاح واکسینه نماید تا علاقهٔ احتمالی بعدی من به مارکسیسم، باعث گرایش به این دو جریان اصلی سیاسی چپ آن زمان نشود.

 بخش اول سخنانش بسیار انسانی و بسیار علمی به نظرم آمد، اما بخش دوم سخنان او باعث شد به فعالیت سیاسی مورد نظر او بدبین شوم و حس بدی در من ایجاد شود. خودم را جای آن عزیز می گذاشتم و از این هم ذات پنداری در فضایی آکنده از این همه بدبینی خجل می شدم. بعدها که با مارکسیسم لنینیسم آشنا شدم و ارزش های اساسی آن را شناختم و کتاب هایی در رابطه با تاریخ چپ ایران خواندم، دانستم که نظرات او مطابق با یک جریان منشعب به اصطلاح «کمونیستی» است ، که ضرورت وجودیش بر چنین نفی هایی گذاشته شده است. و آنگاه که به صف پیکار پیوستم و باز هم بیشتر با مضامین مبارزهٔ طبقاتی آشنا شدم، کارکرد و اهمیت این «ضد آگاهی» ها و این شیوه از کمونیزم ستیزی را دانستم و نسبت به سازمان شکنان و جریان سازان حول احزاب و سازمان ها هر چه بیشتر نفرت پیدا کردم.

اگرچه خود همیشه از افرادی بوده ام که دائما یا پیشنهادی داشتم و یا انتقادی - و گاه انتقادهای بسیار جدی – هیچ وقت به هیچ گروه منتقد حاشیه ای جلب نشدم و فکر نکردم برای بهبود کارها به چنین سازمان شکنانی نیاز هست.

و درست از آن سال هایی که از زندان بیرون آمدم و باز بنا بر ضرورت های آن شرایط، کار فرهنگی - سیاسی را آغاز کردم و به ناچار با فعالیت های سیاسی تشکیلاتی فاصله گرفتم، تلاش کرده ام معنای تازه ای از روشنفکری چپ را مد نظر داشته باشم و با مفهوم متداول روشنفکری «مستقل» - یعنی ضدیت با همهٔ جریان های سیاسی یا در بهترین حالت «نقد دائمی» آن ها- بستیزم.

هنوز هم از این خودنمایی های به ظاهر روشنفکرانه که کسی یا محفل بی مسئولیتی بنشیند و یک تنه از موضع به ظاهر «لنینی» ده ها صفحه را سیاه کند تا مثلا بگوید فلان حزب یا سازمان مبارز جانبدار نسبت به جنبش مردمی نمی فهمد و این تنها منم و «ما» ئیم که می فهمیم یا ارگان یک حزب یا سازمان را به باد سخره بگیرد، یا یک بیانیه شان را درمقابل یک بیانیهٔ دیگر قرار دهد، یا بگوید که هنوز هم دهانم را کاملا باز نکرده ام ! و نسبت به این باز شدن دهان هشدار بدهد! ، یا در بی بی سی بنشیند و به کمک آن دستگاه بدنام عریض و طویل، خود را جای حزب جا بزند، یا چون فلان سازمان جدی سیاسی چپ را مخالف خود می بیند انگ و ننگ بر آن بچسباند، یا چون با مصوبات سازمانی که هوادار آن است، موافق نیست، به نام فراکسیون به لجن پراکنی حول آن سازمان بپردازد و سایت های یک نفره اما چند منظوره به راه بیندازد ، حقیقتا بدبینم و روی خوشی ندارم. من چنین برخوردهایی را بی ربط به مبارزهٔ طبقاتی و چه بسا در خدمت ضربه زدن به مبارزهٔ طبقاتی می دانم و می شناسم.

تصور می کنم اگر کسی درک نمی کند که کار سازمانی و تشکیلاتی چیست و در چنین شرایطی با چه دشواری های طاقت فرسایی روبروست، صلاحیت این را هم ندارد که نام «روشنفکر سیاسی» بر خود بگذارد. باید متوجه بود رهبرانی که تمامی زندگیشان را به خاطر برافراشته نگاه داشتن پرچم این احزاب ارزشمند سیاسی اجتماعی ما گذاشته اند، با چه دشواری های کمر شکنی روبرو بوده و هستند، و چه تحمل های سترگی داشته اند و چه انگیزه های عظیمی ... و بویژه آن ها که با فروریختن باروهای بلند و قلعه های به ظاهر جاودان اردوگاه سوسیالیسم بر روی سرشان تاب آورده اند و در چارچوب تنگناهای دیوانه وار موجود تلاش کرده و می کنند، چه حماسهٔ بزرگی آفریده اند و اطمینان داشت که تنها تلاش های جمعی آنان است که ثمری خواهد داد و این جریان سازی ها راه به جایی نخواهد برد.

به صراحت می گویم که بارها خودم و برخی از این دوستان عزیز نازک طبعی را که می شناسم ، به جای آن ها گذاشته ام و به این نتیجه رسیده ام که اگر کار به دست ما بود شاید چیزی از این سازمان ها و احزاب باقی نمی ماند.

به باور من روشنفکری سیاسی باید معنای تازه ای پیدا کند و روشنگران سیاسی کار زیادی در پیش دارند که باید به طور مستقل به آن ها بپردازند. مطمئن باشیم که اگر خرده حرف به درد به خوری در عرایض مان باشد در افکار دیگران تاثیرمی گذارد و پس از هضم، تبلور خود را در کارهای جمعی، بازتاب می دهد. هم چنین باور داشته باشیم که اگر به ظاهر اهمیتی به برخی گفته های ما داده نمی شود، حتما دلیلی دارد. این تنها ما نیستیم که تحلیل درست شرایط و انتخاب تاکتیک مناسب و شعارهای کارا را ضروری می بینیم. آن ها که بار مسئولیت های اجرایی را در دست دارند، صد ها بار بیش از ما حساسیت موضوع را درک می کنند و برای یافتن پاسخ های درست و مناسب برای سئوال های پیش روی جنبش، همه جا را واکاوی می کنند، و از منابع بس گسترده تری هم در جنبش چپ جهانی برخوردارند.

بیایید به جای خرده گرفتن به دیگران، کار خود را بکنیم و این کار چیزی جز روشنگری نیست. سئوال های بسیاری هست که باید به آن ها پرداخت و مطالب ارزشمندی وجود دارد ، که به همه در پاسخ دادن به این سئوال ها کمک می کند. کافی است اگر روشنفکریم، بیشتر بخوانیم و ترجمه کنیم و بیندیشیم و بیاموزیم و بحث کنیم و بنویسیم تا به ارتقای دانش سیاسی در جنبش چپ باری کنیم. اگر هدف ما کار روشنفکری نیست و به فعالیت سیاسی تشکیلاتی علاقمندیم. قبل از هر اقدامی باید به یک حزب یا سازمان سیاسی که کمترین فاصله را با آن احساس می کنیم، بپیوندیم و کار سیاسی تشکیلاتی را در چارچوب ضوابط و واقعیت های آن دنبال کنیم. تعیین برنامه و تاکتیک های یک حزب تنها در چنان شرایطی و آن هم به صورت کاری جمعی قابل انجام است.

خلاصه کنم به این نتیجه رسیده ام که کار سیاسی تشکیلاتی بیرون از یک تشکیلات و از جمله انتشار شبه برنامه ها برای یک حزب یا سازمان و یا تعیین تاکتیک های مقطعی برای این یا آن حزب و سازمان کار بی معنایی است. مگر این که بپذیریم تعیین این تاکتیک ها یا برنامه ها به توان واقعی برای اجرا، و یا ضرورت های داخلی و پیرامونی یک حزب یا سازمان ربطی ندارد که در آن صورت ... دیگر ... چه می توان گفت. عده ای بدین نام – خواسته و ناخواسته- دارند آن کار دیگر را که در ابتدای عرایضم گفتم انجام می دهند.

و اما سئوال هایی برای بحث و پیگیری :

  • انقلاب سوسیالیستی، ملی دمکراتیک یا بورژوا دمکراتیک؟ کشور ما در آستانهٔ کدام انقلاب است؟ چرا؟ آیا برای هر کدام از این گزینه ها هیچ نمونهٔ معاصری را در این یکی دو دهه سراغ داریم؟ نیروهای سیاسی موجود اپوزیسیون هر کدام به دنبال کدام انقلاب اند؟ (من مقاله ای را در این رابطه در دست تهیه دارم که در واقع پاسخ به بخش محوری مقالهٔ آقای فرهاد عاصمی در نوید نو است.)

  • گذار سوسیالیستی یا انقلاب سوسیالیستی؟ تفاوت ها چیست؟

  • سوسیالیسم آینده؟ آیا باید به الگوی اتحاد شوروی بازگشت یا تصور دیگری از یک سوسیالیسم قرن بیست و یکمی ممکن است؟

  • امپریالیسم، سرمایه داری جهانی شده، نولیبرالیسم و استراتژی های مرحله ای آن

  • تجربهٔ انقلاب ها در بهار عربی

  • اعتراض های وسیع به بحران موجود در سطح جهان : مضمون ها و ماهیت ها

  • آیا پذیرش اعلامیهٔ حقوق بشر تغییری در دیدگاه سوسیالیستی ما پدید می آورد؟ چه تغییری؟

  • متحدان جنبش انقلابی مردم کشورما چه کسانی هستند؟

  • شیوه های تبلیغی معاصر و به روز از دیدگاه سوسیالیستی

  • پاسیفیسم و راه های مقابله با آن، و ضروت آرمان و آرمانگرایی در مبارزه اجتماعی پیش رو

  • چه علومی را باید به دایرهٔ سوسیالیسم علمی خود بیفزاییم، چرا و چگونه از آن ها بهره برداری باید کرد؟

  • سازماندهی در شبکه های مجازی و نحوهٔ به کارگیری سانترالیسم دمکراتیک در آن

  • نقش سازمان های دمکراتیک در مبارزهٔ پیش رو

و  ده ها مبحث دیگری که می شود به این لیست افزود...

بهتر نیست به جای تخطئه نرم و برخوردهای سازمان شکنانه با حزب این بحث ها را پی بگیریم ... ؟

 

نوشتارهای دیگر:

بازخوانی ضروربیماری کودکانهٔ چپ گرایی در کمونیسم

نکته هایی در بارهٔ «سیاست» و «سیاست ورزی» چپ-1

نکته هایی در بارهٔ «سیاست» و «سیاست ورزی» چپ-2

 

                       

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter