نویدنو:08/02/1391  

 

نویدنو:08/02/1391  

 

نکته هایی در بارهٔ «سیاست» و «سیاست ورزی» چپ-2

در بارهٔ نقد و نقد نویسی

احمد سپیداری

همه می دانیم و بارها شاهد آن بوده ایم که نقد می تواند در رشد یک اندیشه، پراتیک سیاسی و یا عمل اجتماعی موثر و سازنده و یا برای آن مخرب و منحرف کننده باشد. براستی چه نقدی سازنده و چه نقدی مخرب است؟

از دیدگاه چپ، هدف نقد را می توان و باید، بیش از هر چیز، تقویت نیروهای بالندهٔ اجتماعی برای تامین هدف های مرحله ای و یا استراتژیک سیاسی دانست. به نظر می رسد، نقد قرار است سره را از ناسره تمیز دهد، آن را بپالاید و پر رنگ تر در پیش چشمان مردم و مبارزانی قرار دهد که راه رهایی مردم را پی گرفته اند. البته نقد (افشای) دشمنان مردم ویژگی های خاص خود را علاوه بر برخی موارد مشترک با نقد مورد نظرم در این نوشته دارد، و به همین دلیل، تاکید این نوشته نمی تواند بر نقد جریانات شناخته شدهٔ مدافع ستمگران و سخنگویان رسمی آن ها باشد.

روی سخنم نیز با آنانی نیست که تردید نسبت به عملشان را شک به حقانیت «مکتب شان» قلمداد می کنند و چون ظاهراً همیشه «برحق» اند، گوششان بدهکار چنین حرف هایی نیست. در این رابطه ... اخیرا بیتی را به چهار بیت معروف «آن کس .. » افزوده ام که بازگویی آن را در اینجا ناصواب نمی بینم:

آن کس که نداند و «نخواهد» که بداند          بیچاره کند خلقی و از خویش براند

هدفمندی :

مهم ترین عامل در نقد تنظیم درست هدفمندی آن است.

یک بار مطلبی به این مضمون نوشته بودم که : سیاست ورزی را می توان نوعی از مدیریت تغییر شمرد. در هر مدیریت تغییر، لازم است موافقان و مخالفان تغییر و تحول هدف قرارگرفته به درستی شناخته شده و با جلب همکاری دیگران، نیروی محرکهٔ لازم برای چرخش و انتقال فراهم شود. اگر نیروی لازم فراهم نیست و نمی شود، نقد و بررسی و بازتنظیم سیاست ها و دعوت برای پیوستن نیروهای بیشتر به جبههٔ تغییر به یک ضرورت بدل می شود. در چنین شرایطی، سیاست هایی که، به هر دلیل، نیروها را از جبههٔ تغییر به سمت مخالفان آن سوق دهد، در هر حال خطا و به نفع مخالفان است. رقابت و نقد سازنده در جبههٔ تغییر، کاری لازم و سودمند است، اما سئوال ساده ای وجود دارد که آن را از تفرقه افکنی متمایز می سازد:
آیا نقد صورت گرفته در جبههٔ مدافع تغییر، به استحکام، همبستگی و افزایش کارایی آن می افزاید و پیوستن نیروهایی تازه به آن را تسهیل می کند؟ اگر پاسخ منفی ست، باید از چنین نقدهایی فاصله گرفت.

نمونهٔ چنین نقدهایی را به وفور می توان در به زیر سئوال بردن جنبش سبز توسط برخی از رفقای چپ مان دید که استاد به سخره گرفتن دیگر نیروهای شرکت کننده در این جنبش، بدون توجه به نظرات، ظرفیت ها و موقعیت هایشان بوده اند. متاسفانه این حد از مشارکت در مبارزه توسط بخش بزرگی از اصلاح طلبان– که به واقع خارج از تصور اولیهٔ این منتقدین بوده- نیز باعث تجدید نظری نمی شود.

تحلیل درست مسئله قبل از نقد آن :

مهم ترین عامل در تحلیل موضوع مورد نقد، داشتن برخوردی همه جانبه (به معنای هولیستیک) به جای کل گرایی یا جزء گرایی نسبت به آن است.

در تحلیل موضوع مورد نقد می توان نگاهی کل گرایانه داشت. در این شیوه، مهم ترین وجه موضوع مورد بحث تعیین و کار نقد «صرفاً» بر آن متمرکز می شود. اما چنانچه موضوع انتخاب شده خود جوانب مختلفی را شامل شود یا از تناقضات درونی رنج ببرد و از یک دستی لازم برخوردار نباشد، نگاه کل گرایانه می تواند به دام تقلیل گرایی بیفتد و موضعی را نقد کند که خود به جای کل مطلب قرار داده است.

نگاه جزء گرایانه نیز دردهای خود را دارد. می توان اجزای یک موضوع را جداگانه مورد نقد قرار داد و متوجه نبود که این اجزء در متن اصلی خو،د کلیتی را ساخته اند که جدا و مستقل از این اجزا وجود خارجی پیداکرده است.

نگاه همه جانبه در تحلیل بدین معناست که موضوع را به صورت همزمان هم در کلیت و هم اجزای تشکیل دهندهٔ آن ببینیم و بشناسیم. این کار از طریق بررسی ارتباط های مقابل بین اجزاء، چه با یکدیگر و چه با کل، صورت می گیرد. در چنین نگرشی تناقض ها و وجوه مختلف مسئله همانطور که هست دیده و بررسی می شوند و موضوع به چیز دیگری تقلیل نمی یابد.

این شیوهٔ برخورد – نگاهی همه جانبه -  تنها از یک دید عمیقا دیالکتیکی و ماتریالیستی ناشی می شود. چرا؟ چون بر این درک استوار است که واقعگرایی نباید به دیدن واقعیت های پیش رو (هست ها) خلاصه شود، بلکه باید تا دیدن قابلیت ها و امکان های آینده (شدنی ها) و نطفه های اولیهٔ آن در واقعیت های امروز بسط یابد. این «شدنی ها» در بسیاری از موارد هنوز موضوع اصلی مورد نقد ما و حتی یک جزء مستقل و مشخص آن نیستند و معمولا با واقعیت های فرتوت دیگری به شکل در هم تنیده به حیات ادامه می دهند. متاسفانه، نگرش کل گرایی توانایی تشخیص و شخصیت بخشیدن به این «شدنی» ها را ندارد.

جزء گراها معمولا به شکلی خواست اندیشانه، برخی از اجزای یک کل مورد نقد را برجسته می کنند و به جای تمامی آن می نشانند.

این نوع نقدها را می توان در نمونهٔ نقدهای اخیر پیرامون جنبش وال استریت، چه آنجا که آغاز یک انقلاب سوسیالیستی فرض می شود، و چه آنجایی که جنبشی بی هدف و موقت به حساب آمده که اساسا از نظر نقد کننده فاقد ارزشی خاص است، به روشنی دید.  

 

شیوهٔ درست بیان نقد:

مهم ترین دلیل برای انتخاب شیوه ای صحیح در نقد، موثر واقع شدن آن است.

اولین و شاید مهمترین نکته ای که باید در نظر گرفته شود مخاطبانی اند که منتقد آنان را برای رساندن پیامی هدف قرار داده است.. باید متوجه بود که نقد معمولا برای ارائه کنندهٔ موضوعی که هدف نقد قرار گرفته، بیان نمی شود، (در چنین حالتی یک نامه خصوصی از هر چیز بهتر است.) بلکه مخاطبانی خاص را در نظر دارد. به همین دلیل، در نظر گرفتن باورها، دانسته ها، و «سپهری» که مخاطبان نقد در آن به سر می برند، از اهمیت جدی برخوردار است. اینکه نقد از کجا آغاز شود، چگونه گسترش یابد و به نتیجه گیری بینجامد بر تاثیر گذاری آن، چه در وجه مثبت و چه در وجه منفی، تاثیر فراوانی دارد. منتقد در وحلهٔ اول باید به «فضا» و «سپهر» ی راه یابد که مخاطبانش در آن حضور دارند. به قول معروف، در دل دوست به هر حیله رهی باید یافت. به همین منظور نقد با بیان نکاتی آغاز می شود که این همدلی و همداستانی با مخاطبان را به شکلی واقعی و خالی از تعارفات بی پشتوانه نشان دهد.

باید متوجه بود که هر موضوع بیان شده ای، در کنار مضمون و محتوای منطقی اش، سرشار از گزاره های عاطفی است که بار عظیمی از اطلاعات جانبی را به دوش می کشند و ارتباط واقعی با مخاطبان را راهبری می کنند. نقد کنندگان تاثیرگذار آنانی هستند که به خاطر انسان دوستی ماهوی شان، ناخودآگاه دل به دل این عواطف سترگ می دهند و متاسفانه نقد مخرب نیز با پاگذاشتن بر این عصب های نازک مستتر در متن آغاز می شود. برخی از نقد کنندگان مخرب به خود حق می دهند، دغدغه ها،  آرزوها و رویاهای دیگران را هم لگدکوب کنند.

در بسط نقد نیز این نکات حاوی اهمیت است. تقلیل گرایی و تفسیر به رای در مسائل مبهم طرح شده در یک موضوعِ مورد نقد، و یا کشف های روانشانسانه یا بازجومآبانه و مطلق گرایی پیرامون آن ها، حتی در نقد و افشاگری دشمنان مردم نیز تاثیر منفی و مخربی بر مخاطبان دارد. عناصر مثبت یا منفی در حال شکل گیری در یک موضعگیری معمولا در همین مبهمات هستی خود را آغاز می کنند. باید دانست مواضع مبهم، چند وجهی، و متناقض را نمی توان به یک واقعیت سره و روشن تبدیل و سپس آن را نقد کرد. این کار چنان که گفته شد به تقلیل گرایی و تحریف می انجامد. اساسا بهتر است بدنهٔ اصلی نقد را به توضیح مواضع مورد نقد و روشن کردن مسائل قطعی و مبهم بیان شده در آن تخصیص داد و گزاره های استدلالی خود را با سئوال هایی در مورد ابهامات همراه کرد.

نتیجه گیری و پایانبندی نقد نیز از اهمیت به سزایی برخوردار است. منتقدین چپِ تاثیر گذار متوجه این نکته بوده اند که نتیجه گیری از بحث مطرح شده باید در ذهن مخاطبان رخ دهد و نه در ذهن نقد کننده. گاه می شود نتیجه ای را به روشنی ابراز داشت و گاه باید گذاشت این نتیجه بدون هرگونه بیان صریحی در ذهن مخاطبان شکل بگیرد.

نقد عملی یک باره و یک سویه نمی تواند باشد و گاه خود فرایندی طولانی و پیگیرانه است و حوصله های حیرت انگیزی را می طلبد و برای تاثیرگذاری باید بسیار آموخت. کسانی که از موضوع مورد نقدشان چیزی نمی آموزند و به آن هیچ اشاره ای ندارند. معمولا منتقدین خوبی هم نیستند.

برای اینکه دیگران را نقد کنیم و بر روش هاشان تاثیر بگذاریم، باید راه دیالوگ و تاثیر متقابل را با آن ها به هر طریق ممکن باز کنیم. و این بدان معنی ست که فرایندی دوجانبه را به رسمیت بشناسیم. باید آن ها را به درون خود راه دهیم. باید به سخنان و حرف های آن ها با دقت و از صمیم دل گوش کنیم، و باید بگذاریم بر ما تاثیر بگذارند و ...

نمونهٔ نقدهای مسئله آفرین و مخرب چپ را می توان در کار برخی نقد نویسانی یافت که مواضعشان بدون هر گونه توضیحی تغییر می کند و به روز می شود. آن ها روزی مخالف شرکت در انتخاب اند و هرگونه موضعگیری پیرامون شرکت در انتخابات را به شدیدترین وجهی می کوبند.  با شروع اعتراضات مردمی، مدافع تمام عیار شرکت کنندگان در انتخابات می شوند و معتقدند اصلاح طلبان را باید طرد کرد، چون به این اعتراضات خیانت خواهند کرد. بعد از مدتی عکس زندانیان شجاع اصلاح طلب را که از قضا خیانتی نکرده اند بر دست می گیرند. و امروز که به نظرشان آب ها از آسیاب ریخته، دوباره به شعارهای اولیه شان باز می گردند.

ارزیابی

آنچه محک صحت و سقم و تاثیرگذاری یک نقد است ارزیابی است.

اینکه یک نقد چه اثر مثبت یا منفی کوتاه یا میان مدت داشته و دارد، تنها بوسیلهٔ ارزیابی ممکن است. خود-ارزیابی بدترین شیوه برای چنین کاری است و معمولا به چیزی جز «به تنهایی به قاضی رفتن و راضی برگشتن» منجر نمی شود. همچنین، بدون گردآوردن دوستان صاحب صلاحیتی که حاضرند برای کار ما وقت بگذارند و بدون فراهم آوردن یک فضای جمعی رفیقانه برای دیالوگ، ارزیابی از کار خود ممکن نیست. نقد کنندگان تاثیرگذار را به همین دلیل می توان و باید در جمع هایی زنده و خلاق و بحث هایی رفیقانه و پیگیرانه یافت. آن ها گوش شنوایی برای شنیدن دارند و با همهٔ وجود پر از سئوال و کنکاش و جستجو هستند. ...   ادامه دارد.

 

بخش اول: نکته هایی در بارهٔ «سیاست» و «سیاست ورزی» چپ-1

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter