نویدنو:15/07/1390  

 

 نویدنو  15/07/1390

 

 

سوسیالیسم به جای بربریت -بخش ششم

 (مدخلی بر بحث در باره آینده)

پروفسور دکتر هانس هاینتس هولتس- برگردان شین میم شین



3
توسعه آلمان دموکراتیک در مرحله اول
بازسازی کشور در منطقه تحت اشغال اتحاد شوروی، در آلمان چهار شقه شده، تحت شرایط مادی دشوار، ولی تحت شرایط پسیکولوژیکی( روانی)  مناسبی آغاز شد.شکست آلمان هیتلری و تجربه وحشت جنگ در مردم آلمان روحیه ای را پدید آورده بود، که با تشکیل یک برنامه سیاسی مبتنی بر آنتی (ضدیت با)فاشیسم و تضمین آتی صلح سازگاری داشت.
در سراسر آلمان ـ چه آلمان شرقی و چه آلمان غربی ـ این نظر رواج داشت، که برای تضمین صلح باید محافلی را که در تدارک جنگ شرکت داشته اند، خلع قدرت کرد: سرمایه مالی و صنعتی باید به مالکیت جامعه در آیند.
امروز این واقعیت امر را سرپوش می نهند، که این گام اول در راه سوسیالیسم مورد تأیید همه احزاب دموکراتیک جدید التأسیس، حتی حزب دموکرات ـ مسیحی قرار داشت .
در حالیکه حزب دموکرات ـ مسیحی آلمان غربی، به رهبری آدی ناور ، تحت نفوذ سرمایه داری بانکی و سرمایه داری صنعتی از این آماج گیری سر برتافت، حزب دموکرات ـ مسیحی آلمان شرقی، به رهبری اوتو نوشکه ، به این خط مشی دوره بعد از جنگ وفادار ماند. آلترناتیو و برابر نهاد سوسیالیستی برای آلمان نازی مغلوب در سراسر آلمان وجود داشت و در دستور روز بود.
در جمع سوسیال ـ دموکرات ها و کمونیست ها در اردوگاه های نازی و زندان ها این خواست تکوین یافته بود، که باید به تفرقه طبقه کارگر پایان داد . آمادگی برای تشکیل یک حزب سوسیالیستی واحد در اعضا و هواداران هر دو حزب پدید آمده بود . در آلمان غربی هم جز این نبود.


نقش ارتجاعی سوسیال ـ دموکراسی
تصویری در تالار فرهنگ درسدن

اما سیاست سانترالیستی و ضد کمونیستی رهبری سوسیال ـ دموکراسی آلمان غربی (کورت شوماخر) آن را گام به گام خنثی و تخریب کرد.ساختمان یک جامعه ضد فاشیستی در آلمان شرقی، با خطوط سوسیالیستی خاص خویش، از محبوبیت توده ای برخوردار بود، چه از سوی کسانی که به سنن کمونیستی و یا سوسیال ـ دموکراتیکی پیش از 1933 میلادی پای بند بودند و چه از سوی کسانی که آن را تأیید می کردند و یا مخالفتی با آن نداشتند.
شکی نیست که شرایط اقتصادی آغازین دشوار بود .
مناطق میان البه و ئودرنایسه واحد اقتصادی همگون و توسعه یافته نبودند، بلکه بطور تصادفی از آلمان قدیم جدا شده بودند. خرابی های جنگ و پرداخت خسارات جنگی هم دشواری دیگری بود که بر دشواری های دیگر اضافه می شد.
جدا شدن از بازارهای اروپای غربی را که  خیلی زود با محدودیت های اقتصادی ناشی از «جنگ سرد» تعمیق شد، به آسانی نمی شد با پیوستن به اردوگاه سوسیالیستی جبران کرد . اغلب کشورهای سوسیالیستی از لحاظ توسعه صنعتی عقب مانده بودند و علاوه بر آن، زیر بار صدمات جنگ جهانی دوم قرار داشتند. گذشته از همه اینها، گذار از یک سیستم مناسبات تولیدی به سیستم دیگر مناسبات تولیدی دشواری ها و معضلاتی را در راندمان تولید به همراه می آورد.
آلمان دموکراتیک در صفوف اول جبهه جنگ سرد در آلمان دو پاره  شده قرار داشت و از تأثیرات سیاسی ـ جهانی تضاد میان دو سیستم اجتماعی و دو اردوگاه قدرت جهانی نمی توانست برکنار باشد. اما با این حال، آنچه در این کشور انجام یافت و جامه عمل پوشید، چشمگیر بوده است.
آلمان دموکراتیک در مدتی کوتاه، چنان توسعه یافت، که جزو ده کشور معروف به ملت های سردمدار صنعتی و تجارت جهانی به شمار آمد. این امر به تنهائی بطلان یاوه های به اصطلاح «اقتصاد بیمار آلمان دموکراتیک» و نارسائی اقتصادی سوسیالیسم را اثبات می کند.
در آلمان دموکراتیک، همزمان سیستم تأمین اجتماعی و خدمات همگانی، آموزش عمومی توسعه یافته تشکیل شد و اصول حقوقی از خیلی نظرها پیشرفته تر، مثلا در زمینه حق کار، حق خانواده، جلوگیری از به عقب انداختن های دادگاهی و غیره به تصویب رسید و شهروندان این کشور زندگی منظمی را آغاز کردند.
این دستاوردها نمی توانست در مقایسه با کشورهای سرمایه داری پیشرفته با کمبودهائی در زمینه عرضه مواد مصرفی همراه نباشد . هزینه اقداماتی که برای ارتقای سطح تولیدی آتی جامعه صورت می گیرند، نمی تواند از ثروت اجتماعی موجود تأمین نشود .
اهداف سلسله مراتبی که می بایستی به برکت تولید اجتماعی، یکی پس از دیگری جامه عمل پوشند، در وهله اول، نه بر بنیان تولید و فروش کالا، بلکه بر اساس ارزش های حیاتی دیگر تعیین می شدند .
معنای دیگر شیوه زندگی سوسیالیستی، عبارت است از تغییر سلسله مراتب در سیستم ارزش ها . اما تغییر سلسله مراتب در سیستم ارزش ها، بمراتب کندتر و دشوارتر از تغییرات اقتصادی، در شعور جامعه جا می افتند .
آماج اصلی سیاست اجتماعی حزب متحده آلمان و همکارانش در جبهه ملی، از آغاز، نه فقط عضویت در اقتصاد اردوگاه سوسیالیستی و تحول انقلابی مناسبات مالکیت، بلکه علاوه بر آن، ساختمان یک جامعه سوسیالیستی بود .
امری که تنها در پیوند با تحول بنیادی در شیوه زندگی، حوایج، ارزش ها و شیوه رفتار انسان ها می توانست تحقق یابد .
در حالی که رهبری حزب و دولت در مرحله بازسازی کشور، بعد از جنگ جهانی دوم، از حمایت و همبستگی وسیع مردم برخوردار بود، در زمینه تعییر جهان بینی با مقاومت های جدی مواجه می شد .
این دشواری ها خاص آلمان دموکراتیک نبود و به علل زیر در هر جامعه دیگری نیز چنین است:

علت اول آن را باید در جان سختی عناصر مربوط به شعور اجتماعی ـ به طور کلی ـ دانست .

علت دوم آن تبلیغات مخرب غرب بود که همین جان سختی شعور اجتماعی را به خدمت می گرفت .

علت سوم آن در سطح مادی نازلتر زندگی مردم در آلمان دموکراتیک بود، که تا زمانی که افزایش جمعیت کشور به تدریج صورت می گرفت، به چشم نمی آمد، ولی در مرحله رکود، به نارضایتی مردم منجر شد .
یکی از دشواری های بزرگ در مبارزه به خاطر کسب سرکردگی جهان بینی سوسیالیستی در این بود، که گذار به سوسیالیسم، به مثابه یک چرخش تاریخی، نه به برکت عمل انقلابی توده های خلق، بلکه به سبب عامل خارجی (اشغال آلمان شرقی از سوی ارتش شوروی) امکان پذیر شده بود .
تظاهر به قبول آماج های حزب سوسیالیستی برای بسیاری از مردم در سال 1945 میلادی، مسئله فرصت طلبانه ای بیش نبود. منطقه تحت اشغال شوروی بوسیله ارتش شوروی اداره می شد، همانطور که منطقه تحت اشغال ارتش آمریکا، از سوی ارتش آن کشور اداره می گردید . سوسیالیسم برای خیلی ها، به طور ساده، یک فاکت واقعی ـ سیاسی بود و نه یک امکان حاصل از مبارزه طبقاتی .  تعداد کمونیست ها و سوسیالیست های اصیل، در آن دوره از تاریخ آلمان دموکراتیک ، در مقایسه با تعداد کسانی که رنگ عوض می کردند و در جهت جریان آب شنا می کردند، بسیار اندک بود. احساس و ادراک آن زمانی مردم آلمان شرقی به معنی پای بندی به شعور سوسیالیستی نبود .
از این رو بود که در سال 1989 میلادی، بسیاری از شهروندان آلمان دموکراتیک، که فقط خواستار کشور بهتری بودند، به دام تبلیغات آلمان فدرال و وعده های مبتنی بر وحدت ملی آن افتادند .
حزب سوسیالیست متحده آلمان مبارزه در راه تحول شعور انسان ها را باخته بود.
اگرچه به اهمیت این مبارزه واقف بود و آن را با ابزار ایدئولوژیکی و تئوریکی متمایزی به پیش رانده بود.
در هیچ کدام از کشورهای سوسیالیستی به اندازه آلمان دموکراتیک، بحث گسترده در سطح علمی جدی راجع به مسائل تئوریکی و جهان بینانه صورت نگرفته بود . اما این بحث در سطح آکادمیک (دانشگاهی) باقی مانده بود و فراتر از روندهائی قرار داشت، که در آنها شعور روزمره مردم جامعه تشکیل می گردد .
سوسیالیسم علمی در سطوح پائین تر، به شکل کلمات قصار آموزش داده می شد و نه به صورت نظریات آکنده از تجارب زنده زندگی و بیشتر به تکرار طوطی وار در مدارس مذهبی شباهت داشت.
مارکسیسم ـ لنینیسم رایج در آلمان دموکراتیک، از سوی کلیه احزاب کمونیست در مقیاس جهانی و حتی در مراکز علمی بورژوائی به مثابه پیشروترین فرم تئوری سوسیالیستی (در رابطه با نقش فلسفه در تشکیل جهان بینی) مورد ستایش قرار می گرفت، ولی در خود این کشور قادر به نفوذ در توده ها نبود و در آموزش های حزبی، به شکل آیه های کتب مقدس متحجر می شد و از عهده درک و توضیح تضادهائی که تعیین کننده خودویژگی های کشور بودند، بر نمی آمد.
فونکسیون (کارکرد) های متفاوت مربوط به تئوری سازی، تبلیغ و ترویج با هم مخلوط می شدند و خودمختاری لازم برای تشکیل نظر سیاسی فلج می شد .
بدین طریق بود، که جهان بینی سوسیالیسم از بسیج «عامل سوبژکتیف( ذهنی) » برای ساختمان سوسیالیسم در شرایط دشوار خارجی عاجز ماند و نتوانست نظر و احساس لازم را در توده ها برای درک ضرورت سرنوشت ساز مبارزه طبقاتی در مقیاس جهانی به وجود آورد.

اگر در مرحله ساختمان جامعه (تقریبا در دوره رهبری والتر اولبرشت) گذار به مناسبات تولیدی سوسیالیستی با شیوه اقتصادی کارآمد و درجه رشد رضایت بخش و افزایش تدریجی عرضه کالاهای مصرفی و گسترش خدمات تمام اجتماعی امکان پذیر گردید ، اما همان مدت زمان، ظاهرا برای ریشه دواندن وسیع و ژرف تفکر و احساس سوسیالیستی نوین در ضمیر مردم کافی نبود.
حزب در سال 1945 میلادی لایه باریکی از کمونیست هائی را ، که به لحاظ طبقاتی آگاه و به لحاظ سیاسی و جهان بینی بنیانمند باشند در اختیار داشت . این امر برای انجام وظیفه دوگانه ساختمان اقتصادی ـ دولتی ـ مؤسسه ای و توسعه و ترویج همه جانبه جهان بینی سوسیالیستی کفایت نمی کرد .

4
انجماد و دلمردگی

در این اوضاع و احوال، که به یک استراتژی اقتصادی ـ ایدئولوژیکی درازمدت دوگانه نیاز بود، کنار گذاشتن سیاست انقلابی و روی آوردن به خط تدافعی برای حفظ سیستم حاکم در اتحاد شوروی، باید تأثیر مخربی بر آلمان دموکراتیک نهاده باشد .
من می خواهم بگویم، که آلمان دموکراتیک به دلایل خارجی، یعنی به دلیل رکود اقتصادی و ایدئولوژیکی و به دلیل تضادهای حل نا شده در اتحاد شوروی شکست خورده است. یعنی در وهله اول، نه به سبب خیانت گورباچف بر اصول و پرنسیپ های سوسیالیستی، بلکه در دوره دراز فلج شدگی  پیشرفت های  ضرور و تناقض های  دورنمائی در دوره دبیر اولی برژنف.

نشست اعضای کمیته اجرائی
شورای کمک های متقابل اقتصادی

به سبب درهم تنیدگی اقتصادی دولت های (RGW) (شورای کمک های متقابل اقتصادی) و وابستگی آنها به دولت اتحاد شوروی ـ به مثابه دولت رهبر ـ وضع داخلی آن کشور تأثیر مخربی بر دول سوسیالیستی وابسته باقی گذاشت .
و گر نه توسعه اجتماعی آلمان دموکراتیک، در پایان سال های 60، آنچنان شکوفا بود، که امکان شرکت دادن توده مولد و زحمتکش در برنامه ریزی و اجرای برنامه اقتصاد ملی وجود داشت.
در این سال ها، زمینه برای دموکراتیزاسیون عرصه تولید و همراه با آن، دموکراتیزاسیون مجموعه حیات جامعه، یعنی برداشتن گام بعدی در جهت سوسیالیسم پیشرفته آماده بود . اقدامات تدارکاتی به عمل آمده در حقوق کار تضمین شده، شرایط لازم را برای تحقق آن فراهم آورده بود .
چنین گام هائی می توانست، به پر کردن دره میان جهان بینی سوسیالیستی و شعور روزمره کمک کند . زیرا بدین طریق، انسان های بی شماری ـ رفته رفته ـ به انجام خود مسئولانه وظایف و به ابتکار عمل فردی در توسعه هر چه بیشتر سوسیالیسم جلب می شدند . حزب در این صورت می توانست از انجام فونکسیون های اداری آزاد شود و  نیروی خود را بر رهبری سیاسی جامعه متمرکز سازد. پیش شرط چنین تحولات نهادین (مؤسسه ای) اما، عملکرد شالوده اقتصادی است.
شالوده اقتصادی آلمان دموکراتیک، تحت تأثیر فوق العاده بد شدن مناسبات دولت های (RGW) (شورای کمک های متقابل اقتصادی) قرار داشت:
معایب زیر از آن جمله بوده اند:

1-           اختلال در همکاری

2-           بوروکراسی

3-           بی نظمی و بی انضباطی

4-           اشتبا هات ساز مانی و غیره

 اگر اقتصادهای ملی اردوگاه سوسیالیسم به جان هم نیفتاده بودند، تخریب سانترالیسم اداری آلمان دموکراتیک نمی توانست به آسانی صورت گیرد . این تأثیر مخرب با برنامه توهم آمیز مبتنی بر افزایش همزمان تولید مواد سرمایه گذاری و کالاهای مصرفی تشدید شد . بدین طریق اقتصاد سوسیالیستی وابسته واردات از اقتصادهای سرمایه داری گردید و در معرض نوسانات اقتصاد بازار قرار گرفت. نوساناتی که برای اقتصاد سوسیالیستی غیرقابل تخمین و غیرقابل تنظیم بودند.
فاکتورهای زیر از آن جمله بوده اند:

1-           تورم

2-           افزایش قیمت کالاهای تمام ساخت

3-           کاهش قیمت مواد خام

4-           تغییرات بی وقفه بورس و غیره
این فاکتورهای بیگانه به اختلال اقتصاد سوسیالیستی کمک کردند.

به لحاظ تئوری سیستمی ، اقتصاد ملی برنامه ریزی شده با اقتصاد مبتنی بر هرج و مرج بازار ناسازگار است، مسئله ای که در تئوری همزیستی سیاسی، حتی اندیشیده نشده بود، چه برسد به حل آن .
پیوند زدن اقتصادهای سوسیالیستی به اقتصاد جهانی، که بر پاشنه قوانین سرمایه داری می گردد، اقتصاد سوسیالیستی را زخم پذیر ساخت  .
بدین طریق، فاکتورهای خردستیز مخرب خارجی ئی به اقتصاد سوسیالیستی تزریق شد، که روش های مصونیت بر ضد آنها را در اختیار نداشت . نتیجه آن، توسعه یک استیل( روش)  اراده گرایانه (وولونتاریستی) در رهبری اقتصاد بود، که مراکز هدایت و کارخانجات را نسبت به هم بیگانه می ساخت. البته نمی توان گفت، که این گشایش به بازار جهانی ابتکار آلمان دموکراتیک بوده است .  آلمان دموکراتیک به دنبال سیاست اقتصادی ئی کشیده شد، که با آن سیاست، اتحاد شوروی، ضمن سوء تفسیر همزیستی، از راه سوسیالیسم منحرف شده بود .
من نمی خواهم بگویم، که ترک «انزوای کامل» سیستم سوسیالیستی (که شاخص مرحله سازندگی آن بوده)، به طور کلی اجتناب ناپذیر بوده است. آن امر در واقع با تصمیمات برنامه ای کنگره 20 حزب کمونیست اتحاد شوروی به دولت های (RGW) تحمیل شده بود .
حداقل به عنوان مدل فکری، می توان تصور کرد که اردوگاه سوسیالیستی با انرژی، منابع و معادن زیر زمینی غول آسا،  با وسعتی از اروپای مرکزی تا دریای زرد (به انضمام چین) بتواند با برنامه های توسعه دیگری به تشکیل بازار خاص خود نایل آید. اما بگذریم.
در هر حال ، در نتیجه اختلالات روزافزون در هماهنگ سازی تولید و مبادله میان دولت های سوسیالیستی، در آلمان دموکراتیک هم بوروکراسی اداری در دستگاه های برنامه ریزی مرکزی برای خود جا باز کرد و خودمختارشد.
دستگاه اداری  روز به روز سنگین تر شد، آن سان که نیات با واقعیت نخواند، مولدین از سوی رهبران خود قال گذاشته شدند و به فکر توسعه استراتژی های خودخواهانه افتادند.
سطح تئوری عام کرد وکار اجتماعی  سوسیالیستی و سطح مناسبات خاص واقعی، که بر طبق آن عمل می کرد، هم خوانی خود را از دست دادند. این  امر  باعث انجماد، هم در تولید و هم در تئوری شد .
شور و شوق توده مولد و زحمتکش که ناشی از تحولات بعد از جنگ بود، فرو نشست و زیر نارسائی های روزمره مدفون شد . تسلیم آلمان دموکراتیک، که ضمن وحدت با آلمان فدرال، همه دستاوردهای حیاتی خود را فدا کرد، نتیجه این روند رکود بود .
آیا حتما می بایستی چنین می شد؟
آیا تضادها، تضادهائی که انقلاب در یک کشور واحد، آنهم در یک کشور عقب مانده را از همان لحظات آغازین ساختمان سوسیالیسم، تحت فشار قرار می دهند، به مثابه نطفه های اولیه سقوط عمل می کنند؟
آیا آلمان دموکراتیک که نه به برکت انقلاب خاص خود، بلکه در وابستگی به اتحاد شوروی، سوسیالیستی شده بود، از همان آغاز در مسیر تجزیه و تلاشی خرده بورژوائی و اختناق بوروکراتیکی قرار داشت؟
هم پاسخ «آری» به این پرسش ها غیردیالک تیکی خواهد بود و هم پاسخ بی و چون و چرای «نه » .
هر وضع و حال تاریخی به وسیله تضادهای خاص خود تعریف و تعیین می شود .
ساختمان سوسیالیسم هم نمی توانست و هم به هیچ وجه نخواهد توانست، هر زمان و هر جا هم که انقلاب سوسیالیستی پیروز شود، بدون تضادها شروع و ادامه یابد . از این رو ست، که توسعه تاریخی ـ اجتماعی «ناب»  مطلقا منطبق با تئوری عام نمی تواند وجود داشته باشد.
سوسیالیسم نه به سبب انقلاب اکتبر «مسخ» شد و نه به دلیل شرایط آغازین تشکیل آلمان دموکراتیک .
روند و روال سوسیالیسم به وسیله تضادهای تاریخی مشخص و به وسیله همکاری و کار بر ضد همدیگر انسان های عامل، تحت شرایط فرمانفرمائی این تضادها رقم خورد . اما در این میان، امکاناتی برای انتخاب وجود دارد، امکاناتی که تحقق و یا عدم تحقق آنها به وسیله تناسب قوای اجتماعی تعیین می شود .
از این رو، راهی که در پیش گرفته می شود، اگر قرار نباشد، که به امید تصادف رها شود، به تجزیه و تحلیل دقیق تئوریک و بازتاب آن بستگی خواهد داشت .
(بازتاب، یعنی نظر به پشت سر، تعمق، مشاهده، خودنگری، تأمل، تجدید نظر. مترجم)
در این تداخل عوامل اوبژکتیف (عینی) (یعنی عوامل ضرورتا مشروط ساز و گشاینده افق امکانات) با عوامل سوبژکتیف (ذهنی)، میدان تصمیم گیری انسانی پدید می آید، میدانی که آلترناتوها و گسست ها را مجاز می سازد.
راه سوسیالیسم، راه از قبل هموار شده ای نیست و گذار به طور اوتوماتیک و خود به خودی صورت نمی گیرد .
کنگره بیستم حزب کمونیست اتحاد شوروی و کنگره هشتم حزب سوسیالیستی متحد آلمان می توانست آماج دیگری را پیش بگیرد و در آن صورت شاید تاریخ روند و روالی دیگر می داشت .
دانستن این نکته مهم ضرورت دارد، که روال واقعی، اگر هم غیرقابل تغییر نبوده باشد، با این حال، نه تصادفی بوده و نه تقصیر افراد منفردی در تاریخ جهان.
ما فقط، در صورتی که این دو جنبه ضرورت های مشروط ساز و افق امکانات گشا را در مد نظر داشته باشیم، می توانیم از تاریخ بیاموزیم . آنگاه می فهمیم که چرا ساختمان سوسیالیسم، علیرغم خدمات عظیم آن به جامعه بشری، در آزمایش نخستین خود، سرانجام در تراکم تأثیرات خارجی و تضادهای داخلی شکست خورده است . آنگاه می فهمیم که این شکست، هرگز به معنی پس گرفتن طرح جامعه سوسیالیستی نیست ، بلکه نتیجه مجموعه ای از عوامل تاریخی است، که نارسائی هائی را به همراه آورده است، نارسائی هائی که قابل رفع بوده اند و در تلاش بعدی برای ساختمان سوسیالیسم باید از آنها درس گرفته شود .
آنگاه می فهمیم که شکست تلاش بزرگ نخستین، در راه ساختمان سوسیالیسم، سبب از بین رفتن تضادهای مرگبار سرمایه داری برای بشریت نشده است، بلکه بر عکس، اکنون این تضادها با حدت و شدت بیشتری شعله ور می شوند .

سوسیالیسم، اما، در شکست و واپس نشینی خویش، آثار ماندگاری از خود به جا نهاده است . آثاری که از جهانی انسانی حکایت دارند:

1-           جهانی صلح آمیز
(زحمت کشی چچنی می گفت، که همه اقوام و ملیت های اتحاد جماهیر شوروی هفتاد سال تمام در صلح و صفا با هم زندگی کرده اند و اکنون پس از شکست بزرگ، دوران عداوت، دشمنی، برادر ستیزی و خون ریزی آغاز شده است، مترجم)

2-           جهانی که کار برای همه افراد جامعه تضمین شده بود.

3-           جهانی که حق آموزش عمومی، پیش شرط خود اندیشی و خود مختاری انسانی تلقی می شد.

4-           جهانی که فارغ از استثمار انسان به وسیله انسان دیگر بود.

5-           جهانی که بر همبستگی انسانها با درماندگان ملی و بین المللی مبتنی بود.
(به قول کسرائی، جهان در غم انسان نشستن، پا به پای شادمانی های مردم، پای کوبیدن. مترجم.)

راه سوسیالیسم، اگر فردا، بار دیگر طی شود، باز هم دشوار و تضادمند خواهد بود، ولی نشانه های راه، این بار خواناتر، واضح تر و صریحتر خواهند بود:

1-           اشتباهاتی که مرتکب شده ایم ـ به مثابه آژیر و علائم خطر ـ اخطارمان خواهند داد!

2-           دستاوردهائی که به دست آورده بودیم ـ به مثابه علائم راهنما ـ یقین و اطمینان خاطرمان خواهند بخشید.

5
نکات اساسی در گذار به سوسیالیسم

تجارب آلمان دموکراتیک در ساختمان سوسیالیسم، روی هم رفته، غیرعادی بوده اند:

زیرا اولا تحول اجتماعی در این کشور در نتیجه شکست آلمان در جنگ صورت گرفته است و نه در نتیجه مبارزه طبقاتی توده های خلق .

ثانیا، ساختمان سوسیالیسم در وابستگی به اتحاد شوروی صورت گرفته، که حاوی گرایش ها و فرم های رفتاری غیر سوسیالیستی و حتی ضد سوسیالیستی بوده است .
مثال آلمان دموکراتیک می تواند در گذارهای احتمالی آتی، از لحاظ چارچوب ساختمان سوسیالیسم درس آموز باشد.
نکات مهم درس آموز در تجربه آلمان دموکراتیک به شرح زیر بوده اند:

1-           ادامه حیات قشر پهناوری از بورژوازی و قبل از همه، خرده بورژوازی، که به لحاظ سیاسی تشکیل احزاب و تشکل های آن را در جبهه ملی الزامی ساخت.

2-           ادامه حیات ایدئولوژی های غیر سوسیالیستی و اغلب، ضد سوسیالیستی، که از سوی مؤسسات کلیساهای کاتولیکی و پروتستانی توسعه داده می شدند و از خارج مورد حمایت وسیع قرار می گرفتند.

3-           اختصاص دادن بخشی از خدمات اجتماعی به تولید کالاهای مصرفی، تحت تأثیر این فریب که در کشورهای سرمایه داری غرب، کثرت و تنوع کالاهای مصرفی به مثابه معیاری حاکی از سطح عالی تر رفاه جا زده می شود.

4-           فشار اقتصادی از سوی کشورهای سرمایه داری به شکل تحریم اقتصادی، دست کاری در تعویض ارز، اختلال در حمل متقابل مواد لازم برای سرمایه گذاری و غیره.

5-           تهدید نظامی.

6-           عملیات لاینقطع سازمان های جاسوسی در جهت بی ثبات ساختن آلمان دموکراتیک.

بر ضد این خرابکاری ها بود که در مراحل آغازین گذار به سوسیالیسم، شور و شوق توده ای شکل گرفت، شور و شوقی برای ساختمان جامعه ای که همه مردم احساس امنیت و همبستگی کنند  (حتی اگر افرادی در این میان ناراضی بوده باشند.)
احساسی که  پس از اضمحلال سوسیالیسم دو باره به حافظه بسیاری از شهروندان سابق آلمان دموکراتیک برگشت .
گذار به  سوسیالیسم هر چه بیشتر طول کشید، تصورات مبتنی بر برتری سوسیالیسم نسبت به سیستم سرمایه داری رنگ باخت . تضمین محل کار، قیمت های نازل برای مایحتاج اساسی زندگی، امکانات آموزشی در سطح عالی برای همه مردم، سطح نازل جنایت و تبهکاری و عرضه خدمات اجتماعی همه جانبه دیگر به چشم نیامد و نواقص موجود برجسته و وسیله ای برای انتقاد مداوم از سیستم شد.
از آنجا که سوسیالیسم نگرانی و دلهره مردم را نسبت به زندگی از بین می برد ، انگیزش فردی هم ـ اغلب ـ برای به  سازی سیاسی سیستم و رفع عیوب کاهش می یابد.
بسیاری از شهروندان آلمان دموکراتیک، تازه پس از تسخیر کشور خود از سوی آلمان فدرال، به هوش آمدند و در چنگ تضادهای جامعه سرمایه داری، به آنچه که از دست داده بودند، پی بردند .
از این نکته می توان نتیجه گرفت، که دوره گذار هر چه بیشتر طول بکشد، خطر بروز دوره رکود افزایش می یابد و راه برای پیدایش تمایلات برگشت به نظام سابق هموار می گردد . ساختمان سوسیالیسم هرگز نباید دچار وقفه شود و به «دست انداز» بیفتد .
ساختمان سوسیالیسم نباید به مبادله با کشورهای سرمایه داری وابسته باشد، مسئله ای که در عصر پیوند شبکه بندی شده جهانشمول و تحول بی وقفه تولید دشوار خواهد بود . این بدان معنی است، که فقط دولت های بزرگ و یا گروه بندی معینی از دولت ها، که به لحاظ اقتصادی خودکفا باشند، قادر به تحقق گذار به سوسیالیسم خواهند بود.
اما این امر برای کشورهای کوچک چه معنی خواهد داشت؟
در این زمینه باید به تفکر پرداخت و راه حل های اقتصادی و سیاسی لازم را توسعه داد . غلبه بر مضامین شعور و شیوه رفتار بورژوائی از اهمیت بسیار مهمی برخوردار خواهد بود.
(شیوه رفتار هر سیستم پویا عبارت است از میدان ممکن و واقعی رفتار این سیستم.  شیوه رفتار، به عبارت دیگر، عبارت است ازطبقه انتزاعی موارد مشخص رفتار .  رفتار عبارت است از تحقق (ایجاد، بازتولید و تحول) مناسبات اجتماعی که در روند تاریخی ـ اجتماعی مشخص بوسیله خود انسان ها جامه عمل می پوشد . رفتار به عبارت ساده تر، عبارت است از سوبژکتیویته مناسبات اجتماعی در مرحله توسعه تاریخی معین. مترجم)
اقدامات بوروکراتیک در این میان منفی و ناکارآمد خواهند بود. چاره کار عبارت است از تجهیز توده ها به خودمختاری و مسئولیت شناسی ساختاری برای شرکت در روندهای اجتماعی . بدون باور ذهنی (یقین سوبژکتیف)  توده ها به این حقیقت امر، که دولت، دولت خود آنها ست و تأثیر گذاری اجتماعی آنها، قبل از همه، برای خود آنها ست، کسی حاضر به شرکت آگاهانه و داوطلبانه در ساختمان سوسیالیسم نخواهد بود.  بدون بسیج سوبژکت ها، پیشرفت اجتماعی وجود نخواهد داشت!

فصل نهم
حزب کمونیست در سوسیالیسم

حزب کمونیست عامل ذهنی ، در فرم (عینی) اوبژکتیف آن است.
(مراجعه کنید به اثر هانس هاینتس هولتس تحت عنوان «کمونیست ها اکنون! حزب و جهان بینی آن» 1995)

1-حزب در دوره قبل از انقلاب، هسته تبلور انتقاد از جامعه موجود است.

2-حرب در حین انقلاب، موتور حوادث انقلابی است .
امکان پیدایش این سوء تفاهم، همیشه هست، که حزب کمونیست پس از پیروزی انقلاب و تشکیل دیکتاتوری پرولتاریا، به مثابه ارگان اجرائی در دولت جدید تلقی شود . قوانین اساسی مبنی بر نقش رهبری حزب (نه به عنوان آماج و نکته برنامه ای حزب، بلکه به مثابه اصل قانونی در دولت) این سوء تفاهم را تحکیم کرده، که با تشکیل اتحادی از رهبران حزب و دولت، حزب در دولت های سوسیالیستی، به بازوی بلند حکومت بدل می شود .
در تاریخ هفتاد ساله اتحاد شوروی، این مسئله دست کم، برخی اوقات شناخته شده بود .  بارها در جهت مرزبندی میان ادارات دولتی و حزبی تلاش به عمل آمده بود .  اما اشکالات مبتنی بر تشکیل پست های رهبری یک دست و با کفایت (علیرغم امکانات انتخاب در حزب و دولت) به سبب کمبود کادر همواره مانع این کار شده اند. بدین طریق بود که اغلب، پست های حزبی و دولتی به عهده فرد واحدی گذاشته می شد. آن سان که نقش رهبری حزب در نقش اداری ـ بورو کراتیک  دستگاه حکومتی ذوب می شد.
عنصر سانترالیستی ساختمان حزب، بدین طریق، سنگین تر از عنصر دموکراتیک آن می گردد .
تداخل دیالک تیکی دقیق و مینیاتوری میان اعضا (بدنه حزب) و رهبری، که هدف سانترالیسم دموکراتیک است، جای خود را به ساختار سلسله مراتبی رهبری حزب می دهد .
 حرکت نیروهای اجتماعی، که حزب کمونیست می بایستی در آن نقش دوگانه پیش راننده و ترمز کننده بازی کند، بدین طریق، تابع ارگان دولتی می شود، که فونکسیون ثبات بخش و ترمز کننده به عهده دارد . در دیالک تیک حرکت و سکون، نقش تعیین کننده از آن حرکت است . این بدان معنی است، که سکون حالت خاصی از حرکت است و هر بار خود را در آن منحل می کند . این دیالک تیک باید بر روند اجتماعی پیاده شود .  فونکسیون ثبات بخش دولت و حقوق، فقط گشتاوری از روند اجتماعی است .اگر آن مسلط شود، به معنی وارونه سازی دیالک تیک حرکت و سکون خواهد بود.
(به معنی تقدم قائل شدن به سکون در مقابل حرکت خواهد بود، مترجم)
این گرایش، ذاتی هر فرماسیونی است، که پس از پیروزی انقلاب تشکیل می گردد. زیرا طبقه پیروزمند باید در فکر تحکیم حاکمیت سست خود باشد . این حکم شامل حال طبقه کارگر نیز می شود .  دیکتاتوری پرولتاریا فرم دولتی ئی است، که هدف اصلی اش، تحکیم دولت است . اما برای این که آماج برنامه ای حزب، مبنی بر میرائی دولت، تحقق یابد، ساختمان سوسیالیسم باید به عوامل دینامیک قانونی مجهز شود . حزب کمونیست، که میرائی دولت را وظیفه برنامه ای خود قرار می دهد، ماهیتا حامل این دینامیسم است .
این فونکسیون خاص (این فونکسیون دوگانه و دیالک تیکی، مترجم)، یعنی تشکیل همزمان دیکتاتوری پرولتاریا، به مثابه قدرت تضمینی و تحکیمی و تلاش بی وقفه در جهت کمک به میرائی دولت(از طریق انتقال تدریجی قدرت دولتی به توده مولد و زحمتکش، مترجم)باید موضع حزب کمونیست در سوسیالیسم باشد.

1
نقش دوگانه حزب در مرحله گذار
 آماج گذاری گذار به سوسیالیسم، به مثابه قانون اساسی یک دموکراسی غیر بورژوائی عبارت است از تأسیس یک نظام دولتی که در ترمینولوژی کلاسیک مارکسیسم ـ لنینیسم، دیکتاتوری پرولتاریا نامیده می شود و ما ماهیت آن را در فصل ششم مورد بررسی قرار داده ایم .
شالوده این نظام مرحله گذار، در جبهه متحد طبقات ، بدون تردید، بر دوش طبقه کارگر، شاید هم بر دوش بخش پیشرفته و به لحاظ طبقاتی آگاه این طبقه خواهد بود .
وظیفه حزب کمونیست، از سوئی عبارت خواهد بود از شرکت فعال در این جبهه متحد طبقات، بردن شعارهای ترقی خواهانه  خود به میان توده های مردم، توسعه و تکامل سیاسی آنها و به پیش راندن گذار به سوسیالیسم، یعنی رها کردن  انسان ها، یعنی رهائی انسان ها به وسیله خود انسان ها.
(یعنی سوبژکت تحول افراد و جامعه باید خود انسان ها باشند. و نه به مثابه رمه گوسفند روان در پی پیشوائی، نه به مثابه اوبژکت هیچ کاره و منفعل تحول، بلکه سوبژکت و اوبژکت همزمان تحول باشند، دگرگون ساز کوشا و فعال خود و جامعه خود باشند . مترجم)
وظیفه حزب کمونیست، از سوی دیگر، عبارت خواهد بود از انتقاد از ناپیگیری های موجود در توافق های میان طبقات شرکت کننده در جبهه متحد و مبارزه بر ضد آنها .
حزب کمونیست هم در دولت مرحله گذار مسئولیت دولتی به عهده خواهد داشت و هم همزمان، بر ضد ابدیت بخشیدن به توافق های به عمل آمده میان طبقات شرکت کننده در جبهه متحد، که مانع توسعه و تکامل امر گذار می شوند، موضع خواهد گرفت .
حزب کمونیست به مثابه نیروی محرکه پیشرفت اجتماعی، تنها با ایمان به خویش و وفاداری به خویش عمل خواهد کرد .
اگر جلوگیری از حاکمیت دشمن طبقاتی ایجاب کند، حزب کمونیست نباید از شرکت در قدرت سیاسی صرف نظر کند .
 
این وضع و نقش تضادمند حزب از آن رو ست، که تضادهای طبقاتی پس از انقلاب سوسیالیستی پیروزمند نیز از بین نمی روند .
بویژه در جوامع سرمایه داری پیشرفته، پس از اجتماعی کردن مالکیت بر مراکز سرمایه مالی و صنعتی، بورژوازی در مرحله گذار، مواضع نیرومندی را در اختیار خواهد داشت . کمونیست ها تنها پس از اثبات لیاقت پیشاهنگی خود در پیشرفت اجتماعی و جلب اعتماد توده های مردم نسبت به برنامه های خود، می توانند رهبریت جبهه متحد طبقات و گروه های سیاسی را به عهده بگیرند .
شکی نیست که جلب اعتماد توده ها، هرگز نباید به طرز پوپولیستی و عوام فریبانه صورت گیرد. نظر مثبت کشکی توده ها (دموسکوپی)هرگز نمی تواند جای آگاهی توده ها به مسائل سیاسی را بگیرد.
از این رو ست، که حزب کمونیست به یک ابزار تجزیه و تحلیل اجتماعی کاردان و متبحر نیاز خواهد داشت .
حزب هرچه بیشتر کردوکار دولتی به عهده بگیرد، به همان اندازه باید از جزئیات امور سر در بیاورد . آنگاه از سازمان اجتماعی خدمتگزار خلق، بیشتر از ارائه خطوط و چارچوب های عام انتظار خواهد رفت. آنگاه باید برای مسائل، راه حل های مشخص عرضه شود .
از این رو ست، که شرکت کمونیست ها در حکومت دولت های سرمایه داری مسئله زا ست . هر کاری که آنها قصد انجامش را داشته باشند، در چارچوب سیستم سرمایه داری خواهد بود . و لذا مسئله ائتلاف در دموکراسی های بورژوائی، مسئله ای است که به تناسب نیروها وابسته است .
کمونیست ها به روش های تدوین استراتژی کامل و بی عیب و نقصی نیاز خواهند داشت، به همکاری متخصص ها (جنبه های خاص) و همه کاره ها (جنبه های عام و یونیورسال)
این دو باید پیشاپیش تشکیل شوند، تا حزب کمونیست به هنگام شرکت در قدرت، قادر به انجام فونکسیون های مربوطه باشد.
کمونیست ها تنها زمانی پیشاهنگ طبقه کارگر خواهند بود، که نه فقط برای مسائل امروز با ارائه راه حل واکنش نشان دهند، بلکه علاوه بر آن، قادر به پیش بینی مسائل فردا باشند و به تدارک راه حل های مناسب بپردازند . این مسئله، البته فقط خاص سوسیالیسم نیست.
غفلت طولانی و نابخشودنی از بازتاب بحران محیط زیست، که مارکسیست ها می توانند با ارائه راه حل های اجتماعی ـ نظری و سیاسی ـ اقتصادی و نه با طبیعت ستائی شاعرانه واکنش نشان دهند، سبب شد که کمونیست ها یکی از میدان های مهم تبلیغ و ترویج سیاسی را از دست بدهند و اکنون باید جبران مافات کنند .
موضع پیشاهنگی کمونیست ها باید همواره از نو اتخاذ و حفظ شود. در مرحله ساختمان سوسیالیسم، خطر شنا در جهت حرکت «جریان اصلی»، یعنی سیاست سوسیالیستی عام بیشتر از قبل است . در جامعه جدید، هرکس شناگری خود را در جهت «جریان اصلی» نشان خواهد داد و یا بدان تظاهر خواهد کرد .
اینجا ست، که این حقیقت امر فراموش می شود، که توسعه در جامعه گذار، به سبب پذیرش توافق های طبقاتی، ماهیتا رفرمواره است و خطر آن می رود، که کمونیست ها در وضع موجود خیمه زنند، جا خوش کنند و پیشروی جامعه را ترمز کنند .
پیشاهنگی کمونیست ها، تنها به برکت درک چند و چون طبقاتی مرحله گذار و نتیجتا به برکت تداوم مبارزه طبقاتی بعد از انقلاب پیروزمند دقیقا تعیین می شود: پس از انقلاب پیروزمند، در مرحله گذار، توافق های طبقاتی در جبهه متحد، سبب سرپوش نهادن سوبژکتیف به مبارزه طبقاتی می شود. حزب کمونیست پیشاهنگ باید به این مسئله پی ببرد، آن را افشا کند، بر ضد ناپیگیری ها به مبارزه بی امان برخیزد و حداقل، بخشی از راه را به سوی جامعه بی طبقه هموار سازد.

انتشار نخست دائره المعارف روشنگری
 

سوسیالیسم به جای بربریت - بخش پنجم

سوسیالیسم به جای بربریت- بخش چهارم

سوسیالیسم به جای بربریت - بخش سوم  

سوسیالیسم به جای بربریت -  بخش دوم

سوسیالیسم به جای بربریت - بخش اول

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter