نویدنو 25/02/1399
چاپ مطلب
در بارۀ شیوۀ درستِ رفتارِ مبارزان با
یکدیگر
احسان طبری
[بحثی در بابِ اِتیکِ مارکسیستی]
ما مطالبِ مطروحه در این مقاله را بر اساس تجارب با انتزاع از حالاتِ
مشخص و بدون توجه به اشخاص و حوادثِ کُنکِرت [مشخص] مطرح میکنیم و
هدفِ ما، تسهیلِ مبارزه علیه یک سلسله روشهای نادرست است.
مبارزۀ اجتماعی دارای اِتیک[اخلاق و آدابِ] ویژهای است و یکی از مباحث
حساسِ این پراتیک، عبارتست از ملاکهای رفتارِ مبارزان در درون حزب و
جنبش [با یکدیگر].
رفتار روزمرۀ افراد، سخنان و کارهای عادی آنها در برخورد با یکدیگر، یک
پروسۀ دائمیِ نامشهود است که هر واقعۀ جداگانه، هر بخش مجزای آن
بیاهمیت بهنظر می رسد ولی در تراکمِ زمانی و مکانی، اهمیتِ شگرفی در
سرنوشت یک جریانِ سیاسی و اجتماعی کسب میکند. لنین می گفت هرگز
نسبت به چیزهای کوچک با بیاعتنائی ننگرید زیرا از "از خُرد است که
کلان برمی خیزد."
شیوۀ رفتار و برخورد همرزمان در درون حزب و جنبش، از جمله یکی از منابع
مهم پیدایش فضای روحی در درون حزب و جنبش است. رفتارِ صحیح مبتنی بر
تفکرِ عینی و منشِ جمعی، این فضا را پیوسته مصفّا، نشاط آور و شفاف
نگاه می دارد. رفتار غلط مبتنی بر تفکرِ ذهنی و منشِ فردی، آنرا از
تناقضاتِ مضر، هوای مسموم و کدر انباشته می کند، رگههای نفاق و افتراق
را ژرف میکند و بسط می دهد، موجدِ بحرانهای شدید درونی میشود، نشاطِ
مبارزه را زائل می سازد و لذا بدیهی است که کار را احیاناً به شکست ها،
فروریختگیها و حتی زوال میکشاند.
لذا بسیار مهم است که بدانیم چگونه و بر اساس چه موازینی باید رفتار
کرد: زیرا اساسِ حلِ علمی، حلِ مارکسیستی ـ لنینیستیِ این مسئله است،
نه حلِ آن بر اساس واکنش های غریزی، سننِ نادرستِ معموله در اجتماع،
سلیقهها و پسندها و الگوهای انفرادی.
بدیهی است که نگارندۀ این سطور از این تصور سادهلوحانه و ایدهآلیستی
به دور است که گویا کافی است شیوۀ درستی توضیح داده شود و موازین و
ملاکهای آن روشن گردد برای آنکه فوراً و خودبه خود، آن شیوه جانشین
شیوۀ نادرست گردد. شیوههای نادرست مبتنی بر تفکرِ ذهنی و منشِ فردی
دارای ریشههای عمیقِ طبقاتی، اجتماعی، تاریخی و روانی است و اکنون حتی
تا آیندههای چشمرس سرسختی نشان میدهد و خواهد داد و به ضربِ اندرز
نمی توان آنها را نابود کرد. با اینحال نمی توان تأثیرِ توضیح و تذکر
را نیز نادیده گرفت.
یکی از مختصاتِ مثبت این توضیحات آنست که جانهای مستعد را مشتعل
میکند و افکارِ آماده را بسیج مینماید. بقول مارکس:
"اندیشه وقتی در میانِ توده رخنه کرد، خود به قدرتِ مادّی مبدّل
میگردد". تأثیر دیگرِ آن اینست که وقتی آدمی بر زیر و بمِ مطلبی
آگاه بود، اگر بخواهد، بهتر میتواند آنرا در اختیار خویش درآورد زیرا
میگویند: "اختیار، جبرِ شناخته شده است."
ما مطالبِ مطروحه در این مقاله را بر اساس تجارب با انتزاع از حالاتِ
مشخص و بدون توجه به اشخاص و حوادثِ کُنکِرت [Concerate
= مشخص و تعیّن یافته] مطرح میکنیم و هدفِ ما، تسهیلِ مبارزه علیه یک
سلسله روش های نادرست است. اینک پس از این مدخل، به اصل مطلب می
پردازیم:
* * *
افرادی که وارد حزبِ طبقۀ کارگر می شوند، کاملاً متوجهاند که آن حزب
دارای جهانبینی، استراتژی و تاکتیک، برنامه و آئیننامۀ معینی است
ولی اکثراً چندان توجه ندارند که آن حزب بر اساس همان جهانبینی و اصول
و موازین، شیوههای معیّنِ مبارزۀ درونحزبی، شیوههای معیّنِ بحث و
مناظره، شیوههای معینِ قضاوت دربارۀ حوادث و اشخاص، شیوههای معینِ
ادارۀ اعمال و اقوال خود را در پروسۀ زندگی اجتماعی نیز می طلبد و در
این موارد هم باید توانست چنان بود که مبادی کلی و مصالحِ عامّ سازمانِ
انقلابی، آن را مقتضی میگرداند.
شیوههای متدوال در نظامات پاتریارکال [پدرسالاریPatriarchy
]، فئودال و بورژوازی، ناقلینی به درونِ حزب دارد. تا زمانیکه حزب در
پیوند با مردم است، در مبارزاتِ وسیعِ تودهای شرکت دارد و زندگی حزبی،
عملاً تحت کنترل واقعیتِ اجتماعی و تحت نظارتِ وسیعِ مردم قرار
میگیرد، پیدایشِ فضای ناسالم در آن دشوارتر است و ناقلینِ شیوههای
نادرست و ناسالم، میدان چندانی برای عمل نمییابند و حتی خود به سوی
اصلاحِ روشِ خود رانده می شوند. ولی هرگاه حزب به دلیلی از دلایل، از
تماس با واقعیت و شرکت در مبارزاتِ وسیع و نظارتِ مؤثرِ تودهها محروم
گردد (و این دلایل میتواند متعدد باشد)، ناقلینِ اندیشه و روشهای
ناسالم میدانِ عمل مییابند و حتی موفق می شوند فضای آنرا به حد جدّی
بیالایند و روش های خود را به نوعی معیارِ عمل مبدّل گردانند و به کرسی
بنشانند.
ماهیتِ
همۀ انواع روشها و شیوههای ناسالم، چنانکه گفتیم، عبارت است از
رفتار بر اساسِ ذهنیگری یا سوبژکتیویسم (یعنی مقدم شمردنِ
تمایل، غرض، درک و قضاوتِ خود بر واقعیاتِ عینی) و منشِ
اندیویدوآلیسم یا منشِ فردی (یعنی قرار دادنِ خود و منافعِ خود
مقدم بر جمع و اجتماع و منافع آنها). در این شرایط اگر هم گاه، مفهومِ
جمع اینجا و آنجا وارد شود، آن جمعِ دروغین و محدودیست که بر اساس
اشتراکِ موقتِ منافع و نظرهای فردی ـ ذهنی پدید شده است و نه جمع به
معنای واقعی کلمه (حزب، نهضت، طبقه، جامعه). شکلِ متداولِ بروز این
الگوی روحی فردی ـ ذهنی عبارتست از موافقتها و مخالفتها، اتحادها و
نفاقها، دوستیها و دشمنیها بر اساس سلیقهها و نقشهها و منافع
شخصی، زودگذر، غیراصولی و اجرای مبارزه برای پیش بردن نظر ِخود با
روشهای ناسالم. موافق یا متحد یا دوست، یعنی آن کسی که با این
سلیقهها و نقشهها و منافعِ خصوصی موافق باشد و عملاً از آن حمایت
کند. مخالف، منافق و دشمن، یعنی آن کسی که با این سلیقهها و نقشهها و
منافعِ خصوصی مخالف باشد و در مقابل آن مقاومت کند. حال این سلیقهها و
نقشهها و منافع آیا دارای منشأ اصولی است یا غیراصولی، نیمهاصولی است
یا تماماصولی، در مصلحتِ جمع به معنایِ صحیحِ کلمه هست یا نیست، دیگر
مهم نیست!
البته کار بههمینجا ختم نمیشود. پس از آنکه دوستان و متحدین بر
اساس چنین ملاکهائی و "دشمنان" و مخالفان بههمین منوال روشن گردیدند،
باید کارها و سخنانِ دوست یا متحد را، گاه صرفنظر از محتوی واقعی آن
تأیید کرد و با او روابطِ مَحرمیّت، خاصهخرجی برقرار ساخت تا در
موافقت تشویق شود و سپس کارها و سخنان "دشمن" یا مخالف را هم باز
صرفنظر از محتوی واقعی آن ردّ کرد و با او روشِ بیگانه و پرهیزآمیز
داشت. با متحدین باید خونسرد، مهربان و بانزاکت بود. به مخالفین باید
سردی افروخت و احیاناً با خشونت و اهانت رفتار نمود تا تحتِ فشارِ عصبی
قرار گیرند و احیاناً تسلیم شوند!
تردیدی نیست که در زندگیِ زنده، بهویژه در محیطهای سابقهدار و پخته،
کار بدین سادگیها نیست. اولاً غالبِ روش های غیراصولیِ ذهنی و
انفرادی، با آمیزۀ کمابیش جدّی از روشهای اصولی (عینی ـ جمعی) همراه
است؛ ثانیاً همان روش های غیراصولی نیز گاه در کالبدِ روشِ اصولی عرضه
میشود. ولی اگر با بصارت بنگریم، تشخیص سَره از ناسَره دشوار نیست.
روشن است که روشهای ذهنی ـ انفرادی به هرصورتِ تمامعیار یا
نیمهعیار، آشکار یا مستوری هم که درآیند، بههرجهت سمِّ خود را در
اَنساجِ زندگی اجتماعی رخنه می دهند.
چنانکه گفتیم، محرّک و انگیزۀ اساسی این رفتارها، حقیقتِ اصولی و
مصلحتِ جمع نیست، بلکه مقاصد و اغراض و نقشهها و تمایلاتِ فردی و
گروهی است. این مقاصد و اغراض و تمایلات می توانند پیگیر یا ناپیگیر،
دامنهدار یا کوتاهمدت، موذیانه یا سادهلوحانه باشند، از جانب شخصی
نادرست یا حتی انسانی بطورِ کلی شریف، فردی مغرض یا انسانی بهطورِ کلی
صدیق سر بزنند، ولی بههرجهت تأثیرِ عینی آنها چنین است. اینکه
میگوئیم حتی از انسانهای شریف و صدیق سرمیزند، از آنجاست که به
شهادتِ تجربه، بسیاری از مبارزانی که اندیشههای بیغرض و روحیِ منزّه
دارند، برحسبِ عادت، بدون توجه، اینجا و آنجا الگوی ذهنی ـ انفرادی
را در پروسۀ رفتار خود به کار می برند و اتفاقاً همین افراد هستند که
اگر با توضیحِ دقیقِ این پروسۀ بغرنج و نامشهود روبرو شوند، ای چهبسا
که بتوانند بر روتین، عاداتِ منجمدِ سالانه، واکنش های خودبه خودیِ
ناسنجیده در کردار و رفتار، غلبه کنند.
* * *
اکنون این سئوال پیش میآید: اگر این الگویِ رفتار، خطا و مضرّ است، پس
چه باید کرد؟، بر اساس کدام ملاک باید عمل نمود؟
چنانکه گفته شد، شیوۀ صحیحِ رفتار عبارتست از رفتارِ مبتنی بر تفکرِ
عینی و منشِ جمعی، رفتارِ متکی بر حقایق اصولی و مصالحِ مشخصِ عملیِ
جمع. این تعریفِ کلی برای دادن منظره کافی نیست، لذا ما ـ ولو با قبول
خطر شِماتیزهکردن نسبیِ مسئله ـ، مقرراتِ این رفتار را در چند مادۀ
مشخص بیان میکنیم:
اول
ـ
کلیۀ افراد وارد در سازمان مبارزان ـ اعم از آنکه شما با آنها مِهر و
سمپاتی و دوستیِ خصوصی داشته باشید یا نداشته باشید، با آنها معاشرِ
خصوصی باشید یا نباشید، با افکار و نظرات و مواضع آنها در مسائلِ
مختلفِ مشخص موافقِ کامل یا ناقص داشته باشید یا نباشید؛ تا زمانی که
عضو حزب و نهضتاند، باید از حدّ معینی از برخوردِ مؤدب، با نزاکت و
حِدّتِ معینی از همبستگی برخوردار باشند. دلیلِ ضرورت و صحّتِ این طرز
رفتار متعدد است، از جمله:
1-
تا زمانیکه فردی عضو حزب یا رزمندهای در درون نهضت است، با شما وجوهِ
مشترکِ فراوانی دارد و میتوان و باید این وجوهِ مشترک را پایۀ تفاهم و
اهرمِ نیل به وحدتِ نظر قرار داد. در درونِ حزب و نهضت، اصل، تکیه بر
وحدت است و نه افتراق. تناقضاتِ درونحزبی، تا زمانی که در چارچوبِ
جهانبینی و اصولِ راهنمای سیاسی و سازمانی حزب است، از نوع تناقضاتِ
آشتیپذیر است.
2-
بدون حفظِ فضای ادب، نزاکت و حدّ معینی از همبستگیِ متقابل بین
همرزمان، امکان مبارزۀ مشترک نیست، امکان مبارزۀ درونسازمانیِ سالم و
اصولی نیز نیست.
3-
بدون حفظِ فضای ادب و نزاکت و حدّ معینی از همبستگیِ متقابل بین
همرزمان، آنتوزیاسم و نشاطِ انقلابی فروکش میکند، فضای مبارزه سنگین
و اختناقآور میشود و عواقبِ روحی و لذا عملیِ فراوانی بهبار
میآورد. لذا در برخورد به مبارزانِ حزب و نهضت، واکنش در رفتار و
گفتار بر پایۀ کین و غضب و حَسد و غرور و کراهت و هوس و حالتِ روحی و
غیره، بدون توجه به عواقبِ این طرزِ رفتار، سراپا خطاست. زندگی
اجتماعی، یک زندگیِ خصوصی و خانوادگی نیست. این یک زندگیِ رسمی و سراپا
مسئولیت است، و لذا با درکِ این مسئولیت باید سخن گفت و عمل کرد.
دوم
ـ
ولی کار تنها به اینجا ختم نمیشود. وظیفۀ افراد یک سازمان است که در
عینِ تکیه به وحدت و همبستگی، نظر یا اختلاف نظرِ سیاسی و تشکیلاتی
خود را در هیچ موردِ کلی یا جزئی پنهان نکنند و صریحاً و شجاعانه، ولی
مؤدب، خونسرد و استدلالی موضعگیری خود را در هرجا که ضرور باشد، بیان
دارند. این موضعگیری نیز دلبخواه نیست، بلکه باید به نوبۀ خود،
محصولِ تحلیلِ علمی و عینیِ وضع باشد و مصالحِ حزب و نهضت را در مدّ
نظر گیرد. سپس باید برای پیش بردن آن موضعگیری مبارزه کرد. منتها این
مبارزه باید سالم و خلّاق و در درون سه چارچوب: یعنی در چارچوبِ
موازینِ اصولی و منطقی، در چارچوبِ مقررات و موازینِ سازمانی، [و] در
چارچوبِ مقررات و موازینِ اخلاقی و انسانی باشد. به عبارت دیگر، محتویِ
موضعگیری باید اصولی و علمی، و شیوۀ مبارزه در راهِ پیشرفت آن، باید
سالم و خلّاق باشد.
چنین طرزِ مبارزۀ سالم و خلّاق و اصولی، نه فقط سازمان را سُست و فضای
آن را مختنق نمیسازد، بلکه برعکس، سازمان را استوار و فضایِ درونیِ
آنرا نشاطانگیز و جانبخش می گرداند.
ما در کادرِ این موضعگیری با افراد دیگرِ حزب و نهضت، وارد مناسبات
موافقت یا مخالفت میشویم. موافقت یا مخالفتِ اصولی و سازمانی، یک
دوستی و دشمنیِ شخصی نیست. ممکن است شخصی که مورد علاقۀ خصوصی شماست،
در برابر شما قرار گیرد و شخصی که مورد علاقۀ شما نیست در کنار شما.
زیرا سمپاتی و علاقۀ شخصی، محصولِ همافقیِ روحی، سِنخیتِ احساسات و
بسیار و بسیار عواملِ متعدد دیگر است و بههیچ وجه لازم نکرده است کسی
را که شما نسبت به او مِهرِ قلبی احساس میکنید، خطاناپذیر و کسی را که
شما نسبت به او احترازِ قلبی احساس میکنید، مظهرِ خطاکاری باشد. لذا
صمیمیّتِ خصوصی، نباید مزاحمِ رسمیّتِ تشکیلاتی شود. در کارِ حزبی و
اجتماعی، سمپاتی و آنتیپاتیِ شخصی محلی از اِعراب ندارد. امر
خصوصی را نباید بر امرِ اجتماعی مقدّم شمرد.
ممکن است گفته شود: مبارزه با محتوی و اسلوبِ اصولی، در محیطی که آلوده
به روشهای خلافِ اصول است، به جائی نمیرسد. باید با سلاحِ نظیر ولی
به سودِ اصولِ صحیح، مخالف را از میدان به در کرد. این سخن در خوردِ
بحث است. تجربه نشان داده است که به کار بردن شیوههای غیراصولی، حتی
اگر با نیّاتِ نیکی همراه باشد، چنان منظره را مغشوش می سازد که جدا
کردن سَره از ناسَره، صحیح از سقیم، محال است. عناصرِ غیراصولی امکان
مییابند انگشت بر نقاط ضعفِ مخالفِ خود بگذارند. به علاوه، خود آنها
در شیوههای خود تشویق می شوند زیرا میبینند مخالفِ مدّعی، همان
شیوهها را بکار می برد.
ترجیح دارد مبارزهای درست بماند، ولی موقتاً شکست بخورد تا با نادرستی
به پیروزی برسد. زیرا آن شکست در طولِ مدت، شکست، و آن پیروزی، عملاً
پیروزی نیست. نمیتوان با تناقض بینِ وسایلِ مبارزه و هدف های مبارزه
موافقت داشت. هدف های شریف، وسایلِ شریف را میطلبند و لاغیر.
* * *
برای مبارزانی که بخواهند بر اساسِ شیوۀ صحیح رفتار کنند، در محیطهائی
که به شکلِ پیگیر یا ناپیگیر، آلوده به شیوههای نادرست است، کار دشوار
است. گاه بد درک می شوند و گاه موردِ سوءِظن و سوءِتعبیر قرار
میگیرند. اینها از بلایای مبارزه در محیطهای عقبمانده است. عناصرِ
آگاه باید با آرامشِ رَواقی، دشواری ها را تحمل کنند و از راهِ خود
منحرف نشوند. مارکس این سخن دانته راغالباً تکرارمیکرد:
"به راهِ خود برو؛ بگذارهرکه، هرچه میخواهد بگوید..." و درهمین
زمینه، شاعر بزرگِ معاصرِ آمریکا، رابرت فراست [Robert
Frost]،
نیک سروده است:
"بانگِ دشنام وُ آفرینِ جهان
بشنو وُ رنجه یا که غَرّه مشو
روشی چون ستاره نِه در پیش
راهِ خود گیر وُ بیخلاف برو".
(منبع: مجلۀ دنیا، دورۀ دوم، سال هشتم، شمارۀ
۱،
بهار
۱۳۴۶)
دوگانه ی بخشش - انتقام در شاهنامه
با نگاهی
به دو نمونه در نزد شاهان آرمانی
مهران
ماهور
پیامدهای فاجعه بار نولیبرالیسم در فیلم "کن لوچ"
خسرو باقری، مهدخت هاشمی
برای دریافت ارژنگ شماره 6 کلیک کنید
|