نویدنو:28/1/1388                                                                     صفحه قابل چاپ است

 نویدنو

 

رهایی از بحران

 ساختن عصر جدیدی از عدالت و صلح - بخش سوم

نوشته ی: سام وب -  برگردان: مینا آگاه

 

کاهش تقاضا در بازار 

اوباما می داند که مشکل فعلی و میان مدت دولتش کاهش تقاضا برای خدمات و کالا، یا قدرت خرید ناکافی بین زحمتکشان (در هر سه لایه ی درآمدبالا، کم درآمد، و بی درآمد) است.

لایحه ی حمایتی رئیس جمهور این سمت و سو را دارد. علیرغم چیزی که جمهوریخواهان می گویند، این لایحه ی خوبی است که مشکلات این بحران را کاهش می دهد، ایجاد شغل می کند، و راه اندازی دوباره ی اقتصاد را باعث می شود. 

اوباما این را درک می کند که اگر احتمالی وجودداشته باشد تا به راه با ثباتی برگردیم، اقتصاد باید بازسازی شود. لایحه ی حمایتی عناصر حمایت و بازسازی را ترکیب می کند، همانطور که بودجه ی وی با تاکید برجابجائی مالیات و سرمایه گذاری دولتی در مراقبت های بهداشتی، آموزش و پرورش و کارائی انرژی همین کار را می کند.

برنامه ی وی مبنی بر برقراری یک سری قوانین جدید در بازارمالی و قول وی بربکارگیری شغل، انرژی و تکنولوژی سبز باز به معنی آمیختن اهداف حمایتی و بازسازی با هم است. البته به نظر من با توجه به ابعاد و عمق این بحران، اقدامات جدی تر و گسترده تری برای هیئت حاکمه اجتناب ناپذیر است. و از جمله ی این اقدامات در لیستی که من تهیه کرده ام:

·     هزینه ی بیشتر و گسترده تر برای دمیدن نیروئی تازه به اقتصاد برای بهبودی کامل آن و برآورد نیازهای مردم بعنوان اقدامی ضدبحران است- و این چیزی ست که نیودیل هیچگاه انجام نداد.

·     تصویب قانون انتخاب آزاد کارکنان ( ای اف سی ا)[1] برای برقراری تعادل مجدد قدرت بین کار و سرمایه در زمینه های اقتصاد و سیاست.

·     تجدید نظر در پیمان های تجاری برای گنجاندن استانداردهای اصلی کار و محیط زیست و همچنین مخالفت با پیمان نامه های کلمبیا، اف تی اا[2]، کره ی جنوبی و سایر قراردادهای تجاری غیرمنصفانه.  در جهانی که سرمایه تحرک دارد، اتحاد و اتحادعمل اتحادیه های بین المللی علیه پیمان نامه های تجاری که (تحت نام " تجارت آزاد") مسابقه ی وحشیانه ای را ایجاد کردند و کارگران کشورهای درحال توسعه را در مقابل کارگران کشورهای توسعه یافته قراردادند، از اهمیت بسیار بالائی برخوردار است. 

 

·     برابری شرایط زندگی برای اقلیت های نژادی و زنان.

·     بازگرداندن آموزش و پرورش، مراقبت ازکودکان و مراقبت های بهداشتی به عرصه ی "غیر انتفاعی".

·     عفوعمومی، و سهولت برای تابعیت، و حقوق کاملا دمکراتیک برای کارگران مهاجر فاقد مدارک قانونی.

·     رو آوردن ازسرمایه گذاری غیرتولیدی (ارتش، مالی و غیره) به سرمایه گذاری تولیدی در اقتصاد سبز و ساختارهای زیربنائی دولتی.

·     تغییر سیاست خارجی به سوی همکاری، خلع سلاح و دیپلماسی.

·     تعرض همه جانبه به پدیده ی گرمایش زمین.

·     پیشنهاد جدی و مستمر مبنی برکمک به کشورهای درحال توسعه، که در حلقه ی فقر و بدبختی گیرکرده اند.

·     همکاری جهانی در سطح و محتوایی جدید. دورانی که امپریالیسم آمریکا به جهان همه چیز را دیکته کند، گذشته است؛ در واقع، هیچ کشوری آن قدرت سیاسی، اقتصادی، ایدئولوژیکی، و اخلاقی را ندارد تا تسلط غالب بر جهان را اعمال کند. شرایط مانند دوران خاتمه ی جنگ جهانی دوم نیست که امپریالیسم آمریکا ثبات، هماهنگی و قوانین به نظم جدید جهان سرمایه داری بخشید. هیچ کشوری امروزه این ظرفیت، منابع یا اعتبار را ندارد. دنیا امروز چند قطبی است و به این زودی هم تغییر نمی کند، به خصوص اکنون که کشورهای جدیدی در عرصه ی جهانی ظهور پیدا می کنند- اول از همه چین- و شکل های جدیدی از قدرت های منطقه ای به واقعیت های جهانی تبدیل می شوند. در حقیقت، بحران اقتصادی شناور می تواند به راحتی به از بین رفتن شکاف بین چین از یک طرف و آمریکا و سایر مراکز سنتی قدرت سرمایه داری از سوی دیگر شتاب دهد. در هرحادثه ای، برای غلبه بر بحران و ازسرگرفتن راه رشد و توسعه ی پویا و مستمر، فرم های جدیدی از همکاری های اقتصادی جهانی(با تساوی طلبی بیشتر)، برای تاثیرگذاری و کمک به کشورهای درحال توسعه مورد نیاز است. 

·     دمکراتیزه کردن تمامی جنبه های زندگی اقتصادی، که با دمکراتیزه کردن بخش مالی، انرژی و سایر صنایع شروع می شود که اگر در دست بخش خصوصی باقی بماند دردسر ساز است.

سیستم مالی  

همانطور که زودتر اشاره کردم، بانک ها و سایر موسسات مالی به واسطه ی فعالیت های قمارخانه ای خود ورشکسته اند. عدالت سرمایه داری اولیه می گفت که مدیران مالی، سهامداران و صاحبان اوراق قرضه ضرر خود را باید تحمل کنند. چرا باید مالیات دهنده گان تاوان قمارکردن آنان در قمار مالی را بپردازند؟ وقتی مالیات دهنده گان آمریکائی در موفقیت های مالی، زمانی که حباب ها نترکیده بودند، شریک نبودند، چرا باید امروزه که حباب ها ترکیده اند ضرر شرط بندی های ناموفق والت استریت را بپردازند؟

برخی می گویند که موسسات مالی آنقدر بزرگ اند که شکست نمی خورند. اما آیا آن ها، نه تنها شکست، که شکست شگفت آوری نخورده اند؟ برخی به این سئوال بله خواهندگفت، اما بر این نتیجه اصرار می روزند که سقوط بانک ها یک فاجعه است. آن ها ما را به یاد وحشت و توقف وام بانکی بعداز ذوب لهمن برادرز[3] می اندازند. 

خطر یک وحشت فراگیر، فرارسرمایه، و اغتشاش در بازار را نمی توان نادیده گرفت. بازارمالی، احتمالا بیش از هر بازاری در اقتصاد جهان عمیقا و وسیعا، افقی و عمودی، و با شدت و حدت کامل در ابعاد ادغام شده است. در نتیجه، بحران حاصل از آن به سرعت و با شدت و گسترده، به سرعت برق به سایر کشورها، مناطق، و سراسر جهان وارد خواهد شد. با این وجود، اصلاح رادیکال سیستم مالی- و من در اینجا بانک فدرال رزرو را هم مشمول می کنم- در دوره های کوتاه و بلند مدت کاری عاقلانه است. ما به سیستم مالی کارآ، منعطف، و با کنترل مردمی احتیاج داریم که به توزیع پول برای استفاده در تولید در سطح داخلی و بین المللی کمک کند.  آن چیزی که مردم زحمتکش را آزار می دهد این است که مالیات های آنان چپاولگران و غارتگران را تضمین می کند و چیزی بجز بدهی بیشتر که باید در آینده بپردازند، گیر مردم نمی آید. اجازه به ادامه ی این روند، می تواند به هیئت حاکمه ی جدید و برنامه های آن ضربه ی شدیدی وارد آورد.

به نظر می آید که رئیس جمهور گوش به نصایح وزیر خزانه داری و مشاوراول اقتصادی می دهد، حمایتی که من آن را اقدامات احتیاطی مالی بانکی/سرمایه ی مسکنی/ برای برقراری بهبود عملکرد بد بازار مالی می نامم. آیا این کار را می کند یا خیر اینده روشن خواهد کرد. درهرصورت، ما نباید فکر کنیم که مبارزه برای مالکیت عمومی تعطیل شده است.  ادامه داشتن فشار اقتصادی و اقدامات بازار مالی – حتی بدون اشاره به خشم مردم- می تواند این موضوع را دوباره مطرح سازد. این امر موجب می شود بگویم بطور کلی پدیده های پیش رو بسیار سیال اند. چیزی که امروز کاملا عاقلانه به نظرمی آید به سادگی می تواند به واسطه ی اتفاقات فردا مردود شمرده شود.

عصر اصلاحات    

کارگران و متحدان آن اکنون یک دوست دارند، منتخب مردم و اولین رئیس جمهور آفریقائی الاصل آمریکائی در کاخ سفید. و به واسطه ی این، از وی در مقابل حملات تعصب آمیز و نژادستانه، چه علنی و چه مخفی باید حمایت کرد.

با انتخاب باراک اوباما، درریشه کن کردن تبعیض نژادی قدم بزرگ و تاریخی برداشته شد و کشور به جهت گیری جدیدی دست یافت. اما این که این ارتقاء به چه میزان بزرگ است را اتفاقات سال پیش رو نشان خواهدداد. اگر همراه با موفقیت باشد، ریاست جمهوری اوباما تاثیر شگفت انگیزی بر روابط طبقاتی و نژادی خواهدگذاشت؛ و درهای دمکراسی را باز خواهد کرد. 

اوباما یک اصلاح طلب است و ما خوشبختانه داریم وارد دوران اصلاحات، احتمالا اصلاحات رادیکال، می شویم. البته هنوز هم برخی ها ریشخندکنان می گویند وظیفه ی وی نجات سرمایه داری است. حتی اگر این درست باشد، که من دلیلی برای شک کردن به آن ندارم، این چه چیزی به ما می گوید؟ حدس می زنم به ما می گوید که وی نمی رود که رهبریک انقلاب سوسیالیستی باشد. اما چه کسی فکرکرده بود که او چنین کاری خواهد کرد؟

از نظر من این حرفی بی اساسی است که همه ی افراد امید وار به آینده ی کشور، باید آن را رد کنند. سئوال اصلی مردمی که زندگی بهتری برای خود و خانواده ی خود می خواهند این نیست که آیا رئیس جمهور می خواهد سرمایه داری را نجات دهد یا نه، بلکه آن است که وی برای عادلانه تر، انسانی تر، دمکراتیک و صلحجویانه تر کردن جامعه ی ما چه برنامه ای دارد؟ وی برای خارج ساختن کشور از این درهم ریختگی اقتصادی چه برنامه ای دارد؟ وی برای گسترش دمکراسی در کشورمان چه کاری حاضر است بکند؟ تا چه حد به جنبش های از پائین گوش داده و جواب می دهد؟ و توانائی وی برای رشد و تغییر تحت فشار بحران اقتصاد جهانی و فشار مردمی چه میزانی است؟

روزولت، هم هیچ دلش نمی خواست که اساس های جامعه ی سرمایه داری را تغییر دهد. ولی وی تشخیص داد برای نجات سرمایه داری باید اصلاحاتی انجام گیرد و وی باید به فشارهای از پائین جواب دهد.

گذشته از برخی تفاوت های مشهود، اوباما هم همین ذهنیت را دارد. مدل حکومت وی سوسیالیستی نیست، اما به نفع منافع کارگران و متحدان آن است و قدرت، سودجوئی و اختیارات ویژه ی شرکت ها را به چالش می طلبد. اما مشابه نیودیل، این خاص یک دوره ی تاریخی نیست که در روز و سال مشخصی همچون ققنوس از خاکستر بر می خیزد . این نتیجه مبارزه و سیالیت فرایند سیاسی است که طی آن جنبش مردم به رهبری نیروی کار در وحدت و تفاهم رشد خواهدکرد- لازم به ذکر نیست که از جدائی ها در چرخه های حاکم استفاده می کند، در مقابل تصمیمات ساده ی حزب دمکراتیک مقاومت می کند و مهرآشکار ضد شرکتی خود را برفرایند اصلاحات می گذارد.  

سوسیالیسم ممکن است یک هدف ضروری باشد، اما هنوز در صدر برنامه ای که تعادل نیروها و آمادگی میلیون ها نفر نشان می دهد، قرار نگرفته است. در ضمن اینکه، این لحظه لحظه ی مناسبی برای سخن گفتن از پایان سرمایه داری و آغاز اقدامات سوسیالیستی نیست (چیزی که برای ما دورانش گذشته، لزوما برای مردم آمریکا دورانش پایان یافته تلقی نمی شود)، اما لحظه ایست که می توان در آن وارد گفتگو با میلیون ها نفر در مورد سوسیالیسم و مفهوم آن درکشور ما شد. اخیرا مجله نیشن[4] مصاحبه هایی را تحت عنوان " تصوراتی از سوسیالیسم" چاپ کرد. اینکه ما مخالفت یا موافق با نظرات مختلفی که در این سری مصاحبه ها چاپ شده آنقدر اهمیت ندارد که اهمیت این خود طرح این بحث توسط سردبیر این مجله ی با نفوذ درک کنیم. از زمان که سوسیالیسم محلی از اعراب بین مردم آمریکا نداشت، چندان نگذشته است. حرفش زده می شد، می گفتند که مدلی شکست خورده و افکاری ورشکسته شده است. ظاهرا، تدفین آن زودهنگام بوده است.

چرا چنین تغییری رخ می دهد؟ این نه به واسطه ی چیزهائی ست که چپ می گوید یا انجام می دهد، بلکه پاسخ به شرایط بحرانی ای است که به اقتصاد جهان ضربه می زند. به همین دلیل اگر گفته شود در این اوضاع، نیروی اقتصادی درشکل گرفتن و ایجاد تحول اساسی افکار توده ای موثر بوده است نباید متهم به جبرگرائی اقتصادی شویم. کمونیست ها از مطرح شدن دوباره ی این نوع گفتگوها استقبال و در آن شرکت می کنند. اگر با دیگران تفاوت هائی داریم، اجازه دهید که دوستانه آن ها را مطرح کنیم. ازدیدما، سوسیالیسم هم پایان و هم شروع مرحله ای از مبارزه است. نه هیچ مسیر جهانی ای از پیش تعیین شده ای برای آن وجوددارد و نه این که هر کشوری به این راه همزمان و هم مسیر با سایر مناطق پا می گذارد. 

در واقع، مسیر و زمان از کشوری به کشوری دیگر و منطقه ای به منطقه ای دیگر متفاوت است و از مراحل گوناگونی می گذرد. ما باید تنوع را همچون یگانگی قبول کنیم. لباس تجربه ی سوسیالیستی یک کاشی کاری زیبا است، نه یک تابلوی یک دست و یکنواخت خاکستری رنگ.

اکنون در آمریکای لاتین مسیرهای به سوی سوسیالیسم درحال توسعه است. ما باید از آن ها پشتیبانی کرده و مورد مطالعه شان قرار دهیم. اگر چشمی برای دیدن چیزها نو و نوین داشته باشیم، پیروزی اخیر در السالوادور ادامه ی همین روند است.

همزمان، ضروریست که از برخورد مکانیکی و دگماتیک به برنامه ی تاریخی توسعه ی سوسیالیستی پرهیز کنیم. زندگی هیچگاه، دقیقا نظیر مفاهیم و تئوری های ما، حتی بهترین آن ها، نیست. اجازه دهید که برنامه های خشک و بی روح را کنار بگذاریم. "بدست گرفتن قدرت"، "مبارزه ی آشتی ناپذیر" ، " بدون سازش" ، " سوسیالیسم تنها آلترناتیو" شعارهای هیجان انگیز و دهن پرکنی است، اما هیچکدام از آن ها، در این کشور، حتی یک قدم ما را به جامعه ی سوسیالیستی نزدیک تر نمی کند، ما را وارد روابط مستحکم نیروها نمی کند و آگاهی سیاسی میلیون ها نفر از مردم آمریکا را ارتقاء نمی دهد. 

نهایتا، ما باید حرکت خود برای سوسیالیسم را به روشی بسازیم که وظایف و مرحله ی مبارزه ی جاری را به وظایف و مرحله ی اجتماعی بلندمدت ارجاع ندهد. ازهمه ی این ها گذشته راه مستقیمی به سوی سوسیالیسم وجود ندارد.  جاده پیچیده و سرشار از مبارزه و مجادله، عقب نشینی، سازش، و از نو آغاز کردن است.

ادامه دارد


 

[1] Employee Free Choice Act (EFCA)

[2] FTAA

[3] Lehman Brothers

[4] Nation

 

 ساختن عصر جدیدی از عدالت و صلح - بخش دوم

 ساختن عصر جدیدی از عدالت و صلح - بخش اول

 

بازگشت به صفحه نخست         

                            

Free Web Counters & Statistics