نویدنو:16/1/1388                                                                     صفحه قابل چاپ است

 نویدنو

 

رهایی از بحران

 ساختن عصر جدیدی از عدالت و صلح - بخش اول

نوشته ی: سام وب -  برگردان: مینا آگاه

 

مقدمه

ما در دوران بسیار پر تغییر و تحولی زندگی می کنیم و جهان در مرحله ای انتقالی قرارگرفته است. دورانی کهن یعنی دوران نولیبرالیسم، مالی سازی و دوران تسلط راست های افراطی رنگ می بازد و دوران جدیدی پدید می آید. اما هیچ کسی درمورد چگونگی دنیای جدید اطمینانی ندارد و آینده ی جهان به سادگی قابل پیش بینی نیست. با اطمینان می توان گفت که طرح آینده ی کشور و دنیای ما هنوز نوشته نشده است.

عده ی نه چندان زیادی از افراد فکر می کنند که شرایط ناهموار سه دهه ی اخیر بدتر خواهد شد. و این یک واقعیت است که این روز ها بد تر هم شده است. رکود اقتصادی نه به عنوان یک حادثه ی تاریخی، بلکه به عنوان تجربه ی زندگی میلیون ها نفر، وارد فرهنگ لغات ما شده است.

تا چندی پیش بیشتر اقتصاددانان ادعا داشتند که چرخه های رونق و رکود اقتصادی تحت کنترل درآمده است. در سال 2004، رئیس هیئت مدیره ی بانک مرکزی بن برنانکه[1] در یک سخنرانی با عنوان "اعتدال بزرگ" گفت ما در دورانی زندگی می کنیم که بی ثباتی اقتصادی محو شده است. این پنج سال به سرعت برق گذشت و هم اکنون اعتدال بزرگی که هرگز قرار نبود اتفاق بیفتد بدون هیچ هشداری به بحران بزرگ تبدیل شده است.

بافت جامعه از هم می پاشد و مسیری که در آن میلیاردها نفر با تشکیل خانواده زندگی ای را برای خود سازمان داده بودند دیگر به نظر باور ناکردنی و ناآشنا شده است. مردم می گویند: " آیا این آن کشوری است که من در آن بزرگ شده ام؟"

درست همین اتفاق همزمان در سراسر دنیا به وقوع پیوسته است و میلیاردها نفر تلاش می کنند با درک شوک های اقتصادی خورد کننده، برای تطبیق خود با شرایط جدید راهی پیدا کنند. با این همه، در حالیکه اطمینان ها ها و نشانه های زندگی قدیم ذوب می شوند و از بین می روند و هیچکس نمی داند فردا چه پیش خواهدآمد، صدها میلیون نفر امید خود را به آینده از دست نداده اند. این لحظه ی تاریخی درست به همان اندازه که وحشت آور است، می تواند حاوی معنای احتمال هایی باشد که در سطح جهان گسترش می یابد. من هم هشدار وجود آینده ای با یک حاکمیت تمامیت گرا توسط جناح راست و حتی ظهور دوباره ی فاشیسم را شنیده ام. هیچکس نمی تواند چنین سناریوئی را نادیده بگیرد، اما به نظرمن مسیر تاریخ بیشتر به سوی عدالت و صلح، به سوی احترام متقابل به یکدیگر و رعایت کره زمین دارد.

آینده ای سعادتمند برای بشر ممکن است. چه دلیلی وجود دارد که جنبش میلیون ها نفر از مردم نتواند این کشور و جهان را به سوی عدالت، رعایت محیط زیست، ثبات و صلح و در یک کلام "سرزمین موعود"ی ببرد که مارتین لوترکینگ رویای آن را داشت؟ دست کم گرفتن پتانسیل نیروهای مترقی و سوسیالیست در این دوران، اشتباهی بزرگ است. برای مردم آمریکا این یک فرصت تاریخی برای رسیدن به خواسته های شان است. 

با اطمینان می توان گفت که رسیدن به چنین آینده ای نیاز به افکار و انرژی تازه، فعالیت های عملی، و همبستگی بین افرادی دارد که از مرزهای تبعیض نژادی و جنسیتی، برتری جنسی، سطح درآمد، مرزها، اقیانوس، مذاهب و نسل ها گذشته و به هم رسیده اند و بالاتر از همه، حاضر اند به عملی متحد دست بزنند. این درست است که نیروهای واقعی گسترده و چالش های پیش رو آینده ی ما را شکل می دهند، اما عمل و انتخاب بشر است که در نهایت سرنوشت او را تعیین می کند.

اگر نتایج انتخابات چیزی به غیر از این بود، ممکن بود من کمتر امید و هیجان داشته باشم. اما نتایج بدست آمده باعث شده که هم اکنون کسی به کاخ سفید وارد شده باشد که دوست کارگران و متحدان آن است و ازمیزان بالائی پشتیبانی در میان مردم برخوردار است. اکثریت دمکرات ها کنترل کنگره را در دست دارند و حسی از تازه شدن و امید درهوا موج می زند. جنبش کارگری و مردمی که نقش مهمی در نتایج بدست آمده ی انتخابات داشتند، پس از یک استراحت کوتاه، دوباره با شتابی تازه دست بکارشده اند- اگرچه هنوز کاملا دور نگرفته اند. و این در حالی ست که حزب جمهوریخواه در حالت تدفاعی قرار دارد، پایگاه انتخاباتی آن متلاشی، و فلسفه ی حکومتی آن بی اعتبار شده است. بعدا به آن بیشتر خواهیم پرداخت.

 

بحران اقتصادی اخیر  

 

ازمیان چالش هایی که مردم آمریکا و رئیس جمهور جدید ما با آن روبرو هستند، هیچکدام به عظمت کسادی و رکود اقتصادی نیست. من نمی خواهم در این گزارش به دلایلی که باعث وارد شدن به این مرحله ی اقتصادی، و به زانو درآوردن کشور و جهان شد، اشاره ای بکنم.

این کافی است که بگوئیم بحران اقتصادی موجود ریشه در تلفیق و درهم تنیده شدن بحران چرخه ای کوتاه مدت، به خصوص در مسکن، و بحران دوره ی طولانی تر سه گانه ی مالی سازی، نئولیبرالیسم و جهانی سازی دارد.

به هرحال، هردوی آن ها عامل اصلی بحران مازاد تولید (کالای بسیار و قدرت خرید اندک) و مازاد انباشت (ارزش افزوده ی بسیار و راه های اندک برای جذب سود حاصل شده) است که محور اصلی پویائی و تضاد سرمایه داری است. این یک بحران سرمایه داری است که در آن روابط تولیدی غل و زنجیری برپای رشد نیروهای تولیدی آن شده و با سقوط بازار های مالی در مرکز بازار امپریالیستی، جهان به گرداب بی سابقه ی بحران اقتصادی گسترده پرتاب شده است.

قطعا این نگرش که مارکسیست ها هر بحرانی را به مازاد تولید و مازاد انباشت تقلیل می دهند، "صحیح" است، اما اگر به این بسنده کنیم، درک این بحران مشکل می شود. برای درک بحران ضروری ست که به تعریف خود از مالی سازی و همین طور نولیبرالیسم و جهانی سازی سرمایه داری  نگاهی عمیق بیندازیم. این سه موضوع بطور عمده تحولات و مسیر خاصی که اقتصاد در سه دهه ی گذشته طی کرده و نیز دامنه و ویژگی خاص بحران جاری را تعیین می کنند.

بر این اساس، موقعیت، نیروی محرکه، و الگوی رشد اقتصاد آمریکا و جهان چیست؟

بیکاری تا حد اعجاب انگیزی افزایش یافته است. نزدیک به 700 هزار کارگر کار خود را در ژانویه از دست داده اند. و بدتراینکه این روند شتاب می گیرد و هیچ چشم اندازی برای پایان یافتن آن به چشم نمی خورد. از دسامبر 2007، تاکنون 4 میلیون کارگر کارخود را از دست داده اند.

از هر ده خانه، یکی در شرف به حراج رفتن است، و بسیاری در نوبت اند که احتمالا در آینده ای نزدیک همین بلا برسرشان بیاید. اقدامات رئیس جمهور اوباما مسلما مثبت بوده است، ولی نه به آن اندازه که دامنه ی کامل بحران را هدف قرار دهد.

سیستم مالی با مرگ دست و پنجه نرم می کند. تقریبا هر موسسه ی مالی مهمی که حمایت شده در آستانه ی ورشکستگی به سر می برد. تاکنون تقریبا 9 تریلیون دلار به روش های گوناگون به سیستم مالی تزریق شده، اما هنوز خطوط اعتباری بسته است و هنوز سیستم انباشته از دارایی های مسموم  است.

گذشته از این، همان بانک ها و موسسات که هدایای سخاوتمندانه ی دولت را دریافت کرده اند، تلاش می کنند که هزینه ی بحران را بردوش پرداخت کنندگان مالیات بیندازند. اگر آنطور که ادعا می شود، این بانک ها بزرگتر از آنی هستند که اجازه داده شود سقوط کنند، پس برای باقی ماندن در دست بخش خصوصی هم زیادی بزرگ اند. سرمایه گذاری ها به سرعت کاهش می یابد، تولید در سراشیبی سقوط قرار دارد، و خرده فروشی درحال نابودی است و فعالیت ساختمان سازی هم متوقف می شود. مصرف کنندگان به شدت مصرف خود را کاهش داده و همراه با بدترشدن شرایط اقتصادی و تعلق قسمت بزرگی از حقوق ها به طلبکاران، این روند ادامه خواهد یافت. فشارمسیر نزولی قیمت ها همچنان افزایش می یابد.

 ممکن است به نظرآید که افت قیمت ها اتفاق خوبی است، اما مسئله این است که سیر نزولی قیمت ها باعث کاهش مصرف می شود و سرمایه گذاران هم سرمایه گذاری در کارخانه های جدید و وسایل را متوقف و وام گیرنده گان هم وام های دریافتی خود را محدود می کنند. طی دوران رکود بزرگٍ، کاهش قیمت ها بعنوان یک فشار معکوس قوی بحران را عمق بخشید و سرعت بهبود را کاهش داد.

دولت ها و شهرداری ها از شغل ها و خدمات کاسته اند. و جالب اینکه درست در زمانی نامناسب هم اقدام به این کار کرده اند.

منافع شرکت ها پائین است، و این جای تعجبی هم ندارد، اما همه ی شرکت ها هم بازنده نیستند. در واقع امر، برخی از بخش های سرمایه، ازجمله شرکت های بزرگ وام دهنده ی وام مسکن، و شرکت های سرمایه گذار در سرمایه گذاری های بزرگ، و حتی شرکت های ماشین سازی دارند کشف می کنند که بحران می تواند ارزش افزوده ی بیشتری از کارگران بدست آن ها برساند، سهم بازار بیشتری از رقبا را نصیب آن ها کند، و قدرت طبقاتی را به خصوص در بانکداری متمرکز سازد.

اگرچه دامنه ی بحران گسترده است، اما تاثیر آن از نظر جغرافیائی ( برای مثال میشیگان و کالیفرنیا) و نیز از نظر جمعیت شناسی متفاوت است.  برای مثال در حالیکه تقریبا تمام بخش های طبقه ی کارگر تاثیر آن را حس می کند، کارگران و مردم سیاهپوست، لاتینی تبار، آسیائی و سرخ پوست عواقب آن را شدیدتر تجربه می کنند. برای مثال میزان بیکاری آمریکائی های آفریقائی تبار به طور رسمی 16.4 درصد اعلام شده است. فقر که در دوره ی بوش افزایش یافته بود، علیرغم کمک های دولتی بدتر شده و برای جوامع تحت ستم نژادی مخرب تر عمل کرده است. در یک کلام، بعداز رکود بزرگ هیچگاه وضع اقتصادی به این بدی نبوده است.

فشارهای کاهش قیمت ها قدرتمند اند و- می خواهم توجه را به این موضوع جلب کنم- به شکلی دوجانبه تقویت می شوند. کاهش مصرف موجب کاهش مصرفی دیگر می شود، که خود این سبب کاهش مصرف دیگر شده، و مبدل به چرخه ای خطرناک می شود. پیش بینی ها حاکی از این که فعالیت ها از پایان این سال یا اوایل سال آینده دوباره از سرگرفته خواهد شد، رنگ می بازد. هیچکس نمی داند که این روند به کجا منجر خواهدشد و یا کی بهبودی حاصل خواهد شد، اما می توان با اطمینان گفت که اقتصادانان بیشتر و بیشتری پیش بینی کرده اند که این روند نزولی به شکل  - یعنی عمیق و بسیار طولانی - خواهد بود.

آنچه به عمق و طول زمان این بحران می افزاید و یافتن راه حل را برای آن مشکل تر می کند، جهانی و همزمان بودن آن است. هیچ خریدار وسرمایه گذاری در دنیا منابع یا ظرفیت این را ندارد که بتواند این روند نزولی اقتصاد را معکوس کند. این چیزی ست که در دهه ی 1990، اقتصاد آمریکا دقیقا انجام داد، اما دیگر دسترسی به آن ممکن نیست. تصور می شد که چین می تواند موتور رشدی باشد که اقتصاد جهان را به بالا بکشاند، اما این امید هم زمانی رنگ باخت که بازار صادرات چین سقوط کرد و تعدیل نیروی کار شکل گرفت. در واقع همه ی کشورها و منطقه های جهان از یک وضعیت مهلک اقتصادی رنج می برند.

برخی کشورها مثل ایسلند و لاتیویا زیرماسک اکسیژن اند و دیگران به سختی نبضشان می زند. آسیا، اروپا، و روسیه برروی تپه ای شنی ایستاده اند. کشورهای درحال توسعه براساس رشد صادرات از افت ناگهانی تقاضای صادرات لرزانند و شرایط به گونه ای ست که عاقلانه بودن سیاست های مبتنی بر مدل توسعه ی صادراتی زیرسئوال رفته است.

در بسیاری از کشورهای دارای بازار ادغام شده، قیمت کالاهای اولیه به سرعت کاهش می یابد. عدم تعادل ساختاری در جریان کالا، پول، و سرمایه دارد رشد می کند. دلارهای ذخیره ی کشورهای درحال توسعه به واسطه ی مهاجرت سرمایه گذاران به بهشت سرمایه گذاری امن در آمریکا به تدریج کاهش می یابد. 

طبق ارقام رسمی که میلیون ها کارگر در اقتصاد غیر رسمی را دربرنمی گیرد، 55 میلیون کارگر جدید بیکار، در ماههای اخیر به ارتش 230 میلیونی بیکاران پیوسته است. هیچ کشوری، ازجمله کشورما، نمی تواند امیدداشته باشد که بدون همکاری و هماهنگی جهانی بهبودی کامل حاصل شود. در یک اقتصاد ادغام شده ی جهانی، ما یا همه با هم نجات می یابیم و یا دسته جمعی غرق می شویم.

ادامه دارد ....

       

 

 


 

*-( دبیر کل حزب کمونیست آمریکا)

[1] Ben Bernanke

 

 

بازگشت به صفحه نخست         

                            

Free Web Counters & Statistics