نویدنو14/04/1399
چاپ مطلب
ترویج دموکراسی فراطبقاتی و انکار امپریالیسم
نقدی بر مصاحبه تلگرامی مهدی فتاپور
م. پرهام
یکی از آخرین دعوتشدگان به مصاحبههای تلگرامی حزب چپ که مجری آن خانم
راحله طارانی است، آقای مهدی فتاپور عضو شورای مرکزی این حزب بود. در
این مصاحبه مسائلی مطرح شده است که گرچه از منظر تئوریک موضوعات جدیدی
نیستندکه واجد اهمیت پاسخگویی باشند، با این وجود برای مخاطبانی که از
فرصت مناسب برای شناخت کافی از ابعاد و زوایای مسائل مطرحشده در این
مصاحبه برخوردار نبودهاند، مروری بر این اظهارات میتواند روشنگر
باشد.
در همین ابتدا لازم است به چند نکته مهم اشاره شود و آت اینکه آنچه به
عنوان سوسیالیسم مطرح است، هم یک آرمان انسانی برای یک جامعه عادلانه و
مبتنی بر توسعه انسانی بهجای جامعه سرمایهداریِ مبتنی بر سود و
استثمار انسانهاست، هم علمی است که دائماَ در کوره تجربه و پراتیک
مبارزاتی در برابر سرمایهداری برای کسب قدرت سیاسی و نیز در جریان
تلاشها و افتوخیزها و پیشرفتها و پیروزیها و شکستها و تجارب
عملیاتی برای بنای جامعهای نو، تکامل یافته و غنیتر و دقیقتر میشود
و هم یک الزام تاریخی و اجتماعی (نه به معنای دترمینیستی) بلکه
بهمثابه تنها جایگزین واقعی جامعه ضدانسانی سرمایهداری است که بقای
بشر و اساسا زیستکره را نیز در معرض نابودی قرار داده است. برای درک
این ضرورت باید سرشت و جهتگیری ضدانسانی و ضدزیستمحیطی و کارنامه
فاجعهبار سیستم سرمایهداری را به درستی شناخت.
در همین رابطه باید اشاره نمود که از منظر فلسفی و دیالکتیک تحولات
اجتماعی، تضاد کار و سرمایه تضادی آنتاگونیستی است که به معنای
آشتیناپذیر بودن منافع دو طبقه سرمایهدار و کارگر به عنوان شاکله
اساسی جامعه سرمایهداری است. درک این آنتاگونیسم مستلزم شناخت عملی و
علمی جامعه سرمایهداری است که بدیهی است جایگاه تجربه مبارزاتی
کارگران در سطح جهان در مبارزه علیه این سیستم و نیز برای بنای
جامعهای نو به جای آن، در شکلگیری این شناخت بسیار برجسته است. همین
آنتاگونیسم است که فرآیند گذار از این جامعه سودمحور به یک نظام
اجتماعی انسانمحور را به یک فرآیند انقلابی تبدیل میکند. بدین ترتیب
گذار انقلابی از جامعه سرمایهداری به جامعه سوسیالیستی یک انتخاب از
سوی فعالان اجتماعی شیفته انقلاب نیست بلکه امری عینی و یک الزام
اجتماعی-تاریخی است که عدم درک آن تلاشهای بنای سوسیالیسم به جای
سرمایهداری را به آبدرهاون کوبیدن شبیه میکند.
نکته بعدی اینکه جذابیت اندیشه انسانی سوسیالیسم در برابر کارنامه
فلاکتبار و ویرانگرانه سیستم سرمایهداری سبب شده است که علاوه بر
کارگران، طیف وسیعی از انسانها از سایر گروهها و اقشار اجتماعی نیز
به این اندیشه و علم روی آورند و امیال، آرزوها، خواستهها و منافع
اجتماعی خود را در آن جستجو کنند. این اقشار در عین حال کوشیدهاند تا
با تغییراتی در اندیشه سوسیالیسم علمی، آن را به نوعی با منافع،
خواستها، ویژگیها و تمایلات خود سازگار کنند. و روشن است که اسم این
کار را هم
"بهروزکردن"
و تکامل و ... و چیزهایی از این قبیل بگذارند. بر این اساس طیفی از
اندیشههای مدعی سوسیالیسم در جامعه امروز مطرح است که بخشی از آنها
نه تنها هیچ نسبتی با سوسیالیسم علمی و اندیشه راهنمای عمل طبقه کارگر
برای براندازی جامعه سرمایهداری ندارند، بلکه برای تأمین منافع اقشار
دیگر و با هدف انحراف مبارزه طبقه کارگر و ممانعت از پیروزی جنبش
کارگری تشکیل شدهاند.
آنها که ورای بحث های نظری و آکادمیک و در عرصه مناسبات و پراتیک
اجتماعی مانند کارگران از این فرصت برخوردار بودهاند تا آنتاگونیسم
تضاد کار و سرمایه را به درستی درک کنند، خوب میدانند که توازن قوای
اجتماعی و سیاسی به عنوان عامل عینی، نقشی تعیینکننده برای براندازی
جامعه سرمایهداری، تحکیم حاکمیت برآمده از انقلاب و بنای جامعه
سوسیالیستی دارد. درک طبقه کارگر از سوسالیسم به هیچ وجه ایدهآلیستی
نیست. آنها بهدرستی میدانند که در این مسیر و برای ایجاد جامعه نو،
طبیعی است که افتوخیزها خواهند داشت، مرتکب اشتباهاتی خواهند شد که
باید از آنها درس بگیرند و ... و دائم در معرض توطئه طبقه سرنگونشده
و متحدان آن در جهان خواهند بود و ... و اینکه بنای جامعه نو به جای
جامعه کهنه طبقاتی و فرهنگ و مناسبات حقوقی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی
و... نهادینهشده طی قرون و هزارهها، قرار نیست در یک بازه تاریخی
کوتاه ممکن باشد.
آنها که سوسیالیسم را نه فقط بهعنوان یک آرمان، بلکه در عین حال به
عنوان یک اندیشه علمی آموختهاند، به صورت مداوم در مسیر پراتیک
مبارزاتی و کنش اجتماعی، اندیشه خود را غنی میبخشند، از شکستها درس
میگیرند، اشتباهات خود را شناسایی میکنند و در صدد نقد و درسگرفتن
از آن برمیآیند، بدون اینکه در برابر ناملایمات و شکستها خود را گم
کنند، ساختار منطقی و علمی اندیشه خود را زیر سوال ببرند و به
اندیشههای امتحان پسداده و ورشکسته ضدسوسیالیستی، رفورمیستی و تخیلی
روی آورند و... و این جوهره سوسیالیسم علمی است.
اما آنها که درکی اتوپیایی (نه علمی و عینی) از سوسیالیسم دارند،
بدیهی است که وقتی با مشکلات، چالشها، شکستها و ناکامیها در مسیر
ساختمان سوسیالیسم مواجه میشوند، دچار شوک شده و ساختار فکری شان به
هم میریزد ، ناتوان از انسجام بخشیدن به اندیشهها و باورهایشان شده و
در معرض انواع اندیشههای انحرافی قرار میگیرند و جذب آنها میشوند.
آنها که از نظر اجتماعی به طبقه کارگر تعلق ندارند و اساساَ نیز
اندیشه و سلوک سوسیالیسم علمی را چندان قواره تن خود و مطالبات و علائق
فردی و اجتماعی خود نمییابند، سعی میکنند با بستن پیرایههایی بر
سوسیالیسم علمی و انقلابی، آن را به شکل مطلوب خود درآورند، خود را
هوشمندتر از مبارزان راه سوسیالیسم و انقلاب سوسیالیستی در گذشته تصور
کرده و به راحتی تجارب پیشینیان را تخطئه میکنند و ...
فتاپور در این مصاحبه چه میگوید؟
او از تغییر جهان از صد سال پیش تا الان، از تغییر شرایط ایران از ۴۰
سال پیش تا الان، از
"سوسیالیسم
دموکراتیک"
در برابر سوسیالیسم
"ارادهگرایانه"
و به قول خود او از
"سوسیالیسم
با دموکراسی و بدون ارادهگرایی"
، سوسیالیسم بازار، ناتوانی کشورهای سوسیالیستی در تولید کالاهای مصرفی
مردم،
"زیبا
نبودن سوسیالیسم ساخته شده"،
ضرورت همراه شدن با جامعه سرمایهداری برای اجتناب از
"لِه
و لوردِه کردنتان"
و
"ایجاد
سوسیالیسم از درون همین نظام"
و به
عبارتی گذار مسالمتآمیز به سوسیالیسم و طرد اندیشه انقلاب، تمسخر و
تخطئه مبارزه ضدامپریالیستی به عنوان راه نجات، پیشرفتهای اجتماعی و
اقتصادی ترکیه، تایوان و برزیل در دل همین نظام سرمایهداری و ... و
مجموعه دیگری از همین نوع استدلالهای آشنا سخن میگوید که در واقع
تصویری از درک، تحلیل و نگاه جریان موسوم به حزب چپ را بازتاب میدهد.
لنین شکلگیری انحصارات در سیستم سرمایهداری و امپریالیسم را مورد
تحلیل قرار داد و از انقلاب در ضعیفترین حلقه زنجیره امپریالیستی سخن
گفت. لنین دولت را نماینده طبقات دانست و برای بنای سوسیالیسم، از
ضرورت براندازی دولت سرمایهداری و ایجاد دولت کارگری سخن گفت. طی این
صد سال گذشته که آقای فتاپور از تغییرات در آن سخن میگویند، چه
تغییراتی رخ داده است که سبب شده است ایشان از بیان واژه امپریالیسم
شرم کند؟ کارنامه امپریالیسم در سده گذشته در حوزههای اقتصادی، سیاسی
و ... چه بوده است که برای ایشان چشمانداز گذار مسالمتآمیز و توسعه
اجتماعی و اقتصادی برای کشورهای پیرامونی را ایجاد کرده است؟ آیا رابطه
سلطه و تابعیت دچار تغییر شده است؟ چه تغییری در ماهیت کشورهای
امپریالیستی رخ داده است که ایشان و همفکرانشان در حزب
"چپ"
به جای استفاده از این واژه شناخته شده در اقتصاد
سیاسی و ادبیات چپ، ترجیح میدهند از
"کشورهای
مدرن و توسعهیافته"
سخن بگویند؟
آیا نقش انحصارها و تمرکز و تراکم سرمایه در حیات اقتصادی جهان کاهش
یافته است؟! آیا نقش سرمایه مالی به عنوان ترکیب سرمایه بانکی و صنعتی
در یکصد سال اخیر در حیاط اقتصادی جهان کاهش یافته است یا اینکه
نئولیبرالیسم با تجاریسازی و مالیسازی و توسعه سفتهبازی در اقتصاد
به صنعتزدایی و بیکاری تکنولوژیک ساختاری بیش از پیش انجامیده است؟
آیا میزان صدور سرمایه به جای صدور کالا در اقتصاد جهانی کاهش یافته یا
با جهانیسازی اقتصاد، شکلگیری نهادهای مالی بینالمللی و تحمیل
سیاستهای این نهادها به کشورهای پیرامونی، حرکت آزاد سرمایه در سرتاسر
جهان بسیار بیش از یک قرن پیش است؟ آیا با شکلگیری شرکتهای چندملیتی
و حمایت دولتهای امپریالیستی از آنها و اعمال فشار از طریق نهادهای
مالی بینالمللی چون صندوق بین المللی پول، بانک جهانی و سازمان تجارت
جهانی ، صدور سرمایه به جای صدور کالا و تولید در سایر کشورها بسیار
بیشتر از یک قرن پیش نشده است؟! آیا رقابت و چالش بین کارتلها،
تراستها، انحصارات، اتحادیههای بازرگانی و صنعتی و بازارهای بورس و
... در هماهنگی با بزرگترین و قدرتمندترین دولتهای سرمایهداری برای
تقسیم مجدد جهان، تغییر جغرافیای سیاسی آن کاهش یافته یا اینکه جنگها
و مداخلات امپریالیستی در بالکان، کارائیب، خاورمیانه، شرق دور و...
دقیقاَ نشان از تشدید این گرایش امپریالیستی دارد؟! آیا پروسه تبدیل
سرمایهداری انحصاری به سرمایهداری انحصاری دولتی کندتر شده است یا
اینکه امروز تسلط شرکت- دولتهای انحصاری بر حیات اقتصادی جهان بیش از
هر زمان دیگری است؟!
شواهد فراوان حاکی از آن هستند که ویژگیهای برشمرده شده از سوی لنین
برای امپریالیسم، نه تنها در یک قرن گذشته تشدید شده است بلکه در
دهههای اخیر با تسلط روند جهانیسازی و نئولیبرالیسم، این گرایشها در
اقتصاد جهانی بیش از هر زمان دیگری در گذشته مشاهده میشوند. بهراستی
کدام تغییرات آقای فتاپور را به این نتیجه رسانده که تعریف لنینی
امپریالیسم طی یک سده گذشته اعتبار خود را ازدست داده و امروز شرایط
گذار مسالمتآمیز از سرمایهداری به سوسیالیسم فراهم شده است؟! چه
تغییراتی در جهان، آنتاگونیسم تضاد کار و سرمایه را از بین برده و
رابطه بین سلطه و تابعیت امپریالیسم با جهان پیرامون را به تفاوت سطح
توسعهیافتگی بین کشورها یا تفاوت بین توسعهیافتگی و مدرنیسم با
توسعهنیافتگی تبدیل کرده است؟!
اساساَ فتاپور و همفکرانش در حزب چپ در باره تضاد آنتاگونیستی کار و
سرمایه، رابطه سلطه و تابعیت، مرکز و پیرامون، جهانیسازی و
نئولیبرالیسم، شرکت- دولتهای حاکم بر جهان، گذار انقلابی از
سرمایهداری به سوسیالیسم، ماهیت طبقاتی دولت، ماهیت طبقاتی دموکراسی و
دیکتاتوری و... چگونه میاندیشند؟ چه تعریفی از توسعه اجتماعی و
اقتصادی دارند؟ جمهوری سکولار دموکرات مد نظرشان قرار است کدام رویکرد
اقتصادی و اجتماعی را در پیش بگیرد؟ رشدی سرمایهدارانه را قرار است
دنبال کند یا غیرسرمایهدارانه و با جهتگیری مردمی و سوسیالیستی را؟
تغییر جهان در یک قرن گذشته که امری بدیهی است اما مهم این است که آقای
فتاپور روشن کند که کدام تغییرات مد نظرش هست که انقلاب را تعطیل کرده
و امکان گذار مسالمتآمیز از سرمایهداری به سوسیالیسم را فراهم کرده
است! آیا فاصله مرکز-پیرامون کمتر شده، مداخلات امپریالیستی و کودتا در
کشورهای مختلف کاهش یافته، احترام امپریالیستها به دموکراسی و حقوق
بشر و قوانین و مقررات حقوق بینالمللی افزایش یافته؟ آقای فتاپور
اولین کسی نیست که مدعی اصلاح سرمایهداری و گذار مسالمتآمیز به
سوسیالیسم است، مدعیان چنین تفکری در تاریخ اندیشه سوسیالیستی شناخته
شدهاند. کارنامه این روش مسالمتآمیز، به اصطلاح دموکراتیک و
غیرارادهگرایانه در جهت گذار از سرمایهداری به سوسیالیسم در جهان چه
بوده است؟! نمیتوان برخی خدمات اجتماعی در کشورهای اسکاندیناوی یا
شمال و غرب اروپا را که محصول مجموعهای از عوامل بهویژه جنبش کارگری
و کمونیستی نیرومند این کشورها از یک سو و تاثیرات پیشرفتهای درخشان
اتحاد شوروی در دوران ساختمان سوسیالیسم بود، در شکل گیری دولت های
رفاه در این کشورها نادیده گرفت. اما شواهد متعدد نشان از تهاجم به
دستاوردهای طبقه کارگر در این کشورها و کاهش و حذف خدمات اجتماعی در
عصر نئولیبرالیسم و جهانیسازی دارد. بعلاوه سرمایهداری را باید به
مثابه یک سیستم جهانی درک کرد. امروزه شرکتهای بزرگ و چندملیتی در
اقتصاد جهانی، زنجیره تولید، توزیع و مصرف را به گونهای متمرکز چنان
مدیریت میکنند که منابع مواد را از گوشهای از جهان و نیروی کار ارزان
را از گوشهای دیگر تأمین نموده و بازار مصرف را نیز در سطح جهان با
استفاده از امکانات متمرکز مدیریتی و فناوری اطلاعات در کنترل خود
دارند. بسیاری از پژوهشهای اقتصادی حاکی از آنند که جهت انباشت ثروت
از پیرامون به سوی مرکز در مناسبات اقتصادی حاکم بر جهان امروز یک
حقیقت غیرقابل انکار است که البته نافی پلاریزاسیون طبقاتی در جوامع
توسعهیافته سرمایهداری از جمله کشورهای اسکاندیناوی نیست. بعلاوه به
هیچ وجه تجربه این کشورها را که بر بستر شرایط تاریخی، اجتماعی، فرهنگی
و جغرافیایی خاصی شکل گرفته است، نمیتوان به سایر کشورهای جهان تعمیم
داد. موفق بودن یا نبودن تجربه توسعهگرایی (Developmentalism)
را نمیتوان و نباید در یک کشور جستجو کرد. به اعتبار سخن مارکس که در
جامعه طبقاتی ثروت در سویی انباشته میشود و فقر در سویی دیگر،
پیامدهای رشد و توسعه در یک نقطه از جهان را منطقاَ باید در رابطه با
کمتوسعهگی در سایر نقاط جهان فهمید. بسیاری از پژوهشهای اقتصادی
نشان میدهند که علیرغم جوسازیها و تبلیغات مدافعان سرمایهداری و
طرفداران خط سوم بلری، هم توسعه و هم افزایش طبقه متوسط افسانهای بیش
نبوده است. شواهد متعدد حکایت از بازپسگیری دستاوردهای مبارزاتی طبقه
کارگر از سوی طبقه سرمایهدار در سطح جهانی دارد. نئولیبرالیسم دقیقاَ
بازگشت سرمایهداری افسارگسیخته است. جدیدترین مطالعات حوزه جامعه
شناسی سیاسی نشان از اضمحلال بهاصطلاح طبقه متوسط از جمله در آمریکا
دارد. نگاهی به مطالعات توماس پیکتی در کتاب سرمایه در قرن بیستویکم
و یا مصاحبهها و آثار ژوزف استیگلیتز برنده نوبل اقتصاد و رئیس اسبق
صندوق بینالمللی پول به روشنی گویای آن است که روند تعییر و تحولات
جهان اساساَ موید افزایش فاصله طبقاتی، تشدید رابطه سلطه و تابعیت (به
ویژه با سازوکارهای مالیسازی و تجاریسازی و... از طریق نهادهای مالی
بینالمللی) و ... است.
از سویی با فروپاشی اتحاد شوروی و شکلگیری جهان یک قطبی، میدان برای
سلطهجویی امپریالیسم باز شد و از سویی دیگر در سرمایهداری عصر
نئولیبرالیسم و جهانیسازی شاهد پیدایش و رشد شرکت- دولتهایی هستیم که
نه تنها سیطره خود را بر اقتصادهای ملی تحمیل میکنند، بلکه با اقتدار
مالی، سیاسی، بازرگانی و... ، هر روز بیش از گذشته نهادهای حقوقی،
بازرگانی، مالی بینالمللی را در جهت منافع خود هدایت میکنند.
چپ در برخی کشورها در چارچوب مبارزه پارلمانی به قدرت سیاسی دست یافت
اما هیچگاه نتوانست در چارچوب قوانین بازی این سیستم، قدرت خود را حفظ،
تحکیم و توسعه بخشیده و زیرساختهای اجتماعی و اقتصادی را دگرگون کند.
شیلی، یونان، بولیوی، برزیل و... نمونه هایی از این حقیقت تلخ اند. و
امروز نیز ونزوئلا در چنین چالشی درگیر است. اتفاقا تحولات دهههای
اخیر بیش از هر چیز دیگر، سترون بودن سوسیال دموکراسی و خط سوم بلری و
انواع نظریات رفورمیستی و درستی سوسیالیسم علمی و گذار انقلابی به
سوسیالیسم را تایید میکنند.
درک فراطبقاتی آقای فتاپور از دموکراسی و دولت است که ایشان را به
همسویی با مداخله امپریالیستی در لیبی هدایت میکند. همین درک غیرعلمی
از تحولات اجتماعی است که اعمال قدرت دولت کارگری را برای تحکیم حاکمیت
کارگری و دفاع از دستاوردهای سوسیالیسم در برابر ضد انقلاب و
امپریالیسم
"اراده
گرایی"
و دیکتاتوری می نامد اما به دولت به قدرت رسیده در لیبی در نتیجه
تهاجم امپریالیستی که این کشور را شاید به اندازه یک قرن به عقب برد،
تبریک میگوید. اگر کسی میخواهد معنای
"سوسیالیسم
دموکراتیک"
و
"دموکراسی"
فراطبقاتی امثال آقای فتاپور را درک کند، باید به پراتیک سیاسی آنها
نگاه کند که موضعگیری در برابر تهاجم امپریالیستی به لیبی تنها یک
نمونه آن است. آیا با همین منطقی که فتاپور و همفکران ایشان را به دفاع
از تهاجم امپریالیستی به لیبی هدایت کرد، نمیتوان از تهاجم به ایران و
براندازی دیکتاتوری نیز دفاع کرد؟
آقای فتاپور، شما اشتباهِ دیدنِ جهان از لوله تفنگ در سالهای پیش از
انقلاب را با اشتباه دیگری به نام
"سوسیالیسم
دموکراتیک"
و ... جایگزین کردهاید که آن روی سکه اشتباه قبلی شماست. شما تجارب
بشری برای بنای سوسیالیسم را با اینکه به دستاوردهای آن در حوزه های
اجتماعی اشاره میکنید، اما زیبا نمی دانید. شما نقشه، فونداسیون،
سفتکاری و ویو و چشم انداز را رها میکنید و به نازککاری تمرکز
کردهاید که البته فرصت پرداختن به آن در تجارب بنای سوسیالیسم فراهم
نشد. معنا و زیبایی دستاوردهای سوسیالیسم را باید از کارگران فقیری که
سیستم سرمایهداری نئولیبرال روز به روز فقیرترشان کرده و به روز سیاه
نشانده است، از کولبرانی که برای لقمهای نان زیر بارهای سنگین کمرشان
خم میشود و تیر میخورند و میافتند، از خیل بیمارانی که از تأمین
هزینه های درمان خود ناتوان هستند، از کارگری که صدهزار تومان به
نانوایی بدهکار است و نانوا دیگر به او نان نسیه نمیدهد، از کودکان
کاری که در معرض فقر، بیماری، بزهکاری، سوء استفادههای جنسی، محرومیت
از آموزش و بهداشت و درمان ... هستند، از کسانی که برخورداری از یک محل
آبرومند برای زیستن به یک رویای دست نیافتنی برایشان تبدیل میشود، از
بیکاران، از زنانی که برای لقمهای نان در معرض انواع فشارهای اقتصادی،
اجتماعی، روانی، اخلاقی و... قرار دارند، از دستفروشان، جوانان محروم
و... بپرسید که تحت به قول شما
"اراده
گرایی"
سوسیالیستی به این نیازهایشان به راحتی پاسخ داده میشود. درک
خردهبورژوایی شما از سوسیالیسم هیچ ربطی به سوسیالیسم علمی ندارد. جای
تعجب و تاسف است وقتی شخصی چون ژوزف استیگلیتز از ریاست صندوق
بینالمللی پول و مشاور کلینتون به دلیل شرافت علمی و پایبندی حرفهای
واخلاقیش به متدولوژی علمی، به نقد امپریالیسم و نئولیبرالیسم هدایت
میشود، چگونه یک چریک دیروزی مدافع سوسیالیسم به مغازله با این سیستم
تحت عناوینی چون
"سیاست
ورزی"
،
"سوسیالیسم
دموکرلاتیک"
و... کشیده میشود؟ شما اگر در ایران از اقتدار و اختیار تصمیمگیری و
سیاستگذاری برخوردار باشید، چه میکنید و کدام جهتگیری اقتصادی را
دنبال میکنید؟ پیوستن به تقسیم کار بینالمللی و در چارچوب جهانیسازی
و نئولیبرالیسم یا راه رشد ضدسرمایهداری و سوسیالیستی را؟ راه اول را
که نمایندگان بیادعا و آشکار بورژوازی بسیار بهتر از شما انجام خواهند
داد، و اگر دومی را انتخاب کنید، آیا حاکمیت متبوع شما در معرض مداخلات
و توطئههای براندازانه امپریالیسم قرار نخواهد گرفت؟ و تردیدی نیست که
اگر به جهتگیری سوسیالیستی و مردمی پایبند بمانید،
"سیاستورزی
"هوشمندانه
شما قادر به تضمین امنیت حاکمیتتان در برابر مداخلات امپریالیستی و
بورژوازی داخلی و همدست آن نخواهد بود. باید برای تحکیم و دفاع از
حاکمیت مردمیتان تدبیری بیاندیشید. و چه بسا به اقداماتی متوسل شوید
که اینک آن را
"ارادهگرایی"
و مغایر با
"سوسیالیسم
دموکراتیک"
میدانید!
همانطور که اشاره شد، سوسیالیسم هم آرمان است، هم علم است، هم تجربه
است، هم نظریه انقلابی راهنمای عمل. هیچ بسته حاضر و آمادهای هم نیست،
بلکه به صورت مداوم در بستر پراتیک اجتماعی در حال تکامل و غنیشدن
است. شما اگر چنین درکی از سوسیالیسم داشتید و به آن به صورت جزمی و
صرفاَ آرمانی نمینگریستید، امروز مجبور نبودید که چشمتان را بر روی
دستاوردهای سوسیالیسم در کشورهای سوسیالیستی که به تأیید بسیاری از
شخصیتها و سیاستمداران راست در جوامع سرمایهداری هم رسیده است،
ببندید و بگویید زیبا نبوده و مخاطبانتان را به تایوان و ترکیه و برزیل
و ... ارجاع دهید.
این چه منطقی است که شما را به آنجا کشانده است که شاخصهای سرآمد
توسعه اجتماعی و انسانی چون بهداشت و درمان و آموزش کوبا و کارنامه
درخشان این کشور در ارائه خدمات بهداشت و درمان به جهان را علیرغم
دههها فشار، مداخلات و تهدیدهای تجاوزکارانه ایالات متحده آمریکا
نبینید و از آن سخن نگویید و آنها را زیبا ندانید و مخاطب تان را به
رشد اقتصادی برزیل، ترکیه و تایوان و... ارجاع دهید؟ اگر مردم در کشوری
با زیرساخت سوسیالیستی دغدغه نان و کار و معیشت و بهداشت و درمان و
آموزش و مسکن نداشته باشند، از نظر شما این زیبا نیست، چرا که لوازم
مصرفی لوکس و برند روز دنیا را ندارند. درک این نکته نباید برای آدم
هوشمندی مانند شما خیلی مشکل باشد که آنها ترجیح دادهاند تا منابع
کمیاب و محدود خود را به تأمین نیازمندیهای اساسی جامعه خود تخصیص
دهند. در آینده هم چنین خواهد بود. شما رشد اقتصادی را در ترکیه و
تایوان و برزیل و کره جنوبی نشانه پیشرفت و توسعه معرفی میکنید. و از
مفهومی به نام رشد بدون توسعه (growth
without development)
که آمارتیا سن اقتصاددان سوسیالیست برنده نوبل از آن سخن میگوید، درکی
ندارید. دموکراسی و رشد اقتصادی برزیل را به رخ می کشید و معلوم نیست
چرا از روی کارآمدن بولسونارو فاشیست در این کشور و شکست پروژه چپ سخن
نمیگویید. همین طور در یونان و برزیل و تجربه شکست خورده حزب کارگر در
بریتانیا و سوسیالیستها در فرانسه و...؟
شما دغدغه معیشت کارگران و زحمتکشان این جامعه را درک نمیکنید. شما
از مبارزه طبقاتی، هژمونی طبقاتی، امپریالیسم و... هیچ سخنی نمیگویید.
به همین دلیل، استفاده شما از عبارت عدالت اجتماعی چیزی جز شیر
بییالودم واشکم را تداعی نمیکند. شما بیجهت دلتان را به بازماندگان
جنبش فدایی در داخل کشور خوش کردهاید تا باور به سوسیالیسم و تعلق به
طبقه کارگر را ماست مالی کنند. آنها با دانش و تجربه و عقل و هوش و
پوست و گوشت خود دریافتهاند که اندیشههای سالم و مدافع طبقه کارگر و
زحمتکشان را نباید در تشکیلات و رسانههای شما جستجو کنند. شما از
اتحاد با مدافعان آزادی، دموکراسی و سکولاریسم سخن میگویید و برایتان
مهم نیست که چه بخشی از این بهاصطلاح متحدین و طرفداران آزادی و
دموکراسی و سکولاریسم، ضد عدالت اجتماعی، ضد طبقه کارگر، طرفدار
امپریالیسم و نئولیبرالیسم هستند. طبقه کارگر کنشگر در میدانهای
مبارزاتی چون هفتتپه، فولاد اهواز، هپکو اراک و... نشان میدهند که
هیچ نسبتی با این نوع
"سیاست
ورزی"
بورژوایی ندارند. آیا بهتر نیست به جای این شعاردادنها و کارهای
تبلیغاتی، در قالب یک کار تئوریک جدی نشان دهید که
"
سیاست ورزی"
ادعایی شما از کدام پشتوانه علمی و تجربی برخوردار است؟
لفاظی شما در باره دموکراسی، آزادی، سکولاریسم و... حوصله سربر است.
چرا که فاقد زیربنای تحلیلی مادی و دیالکتیکی است و می تواند شما را در
کنار ترامپ، تلویزیونهای من و تو، ایران اینترناشنال، وی او ای و ...
قرار دهد. شما از گذشت این چهار دههای که میگویید، خیلی چیزها در آن
تغییر کرده است، چیز زیادی نیاموختهاید. اگر در سال های ابتدایی
انقلاب، به دلیل درک و شناخت ضعیف و تحلیل نادرست از تضادهای اجتماعی،
ماهیت نیروها و دیالکتیک تحولات اجتماعی به دفاع از حاکمیت و جهتگیری
های ضدامپریالیستی آن متمرکز شده و بر اقدامات ضد دموکراتیک آن چشم
فروبستید، امروز این اشتباه را با اشتباه بزرگتری جایگزین کردهاید و
از آن طرف بام افتادهاید. یعنی دفاع از آزادی، دموکراسی و ... را بدون
توجه به ماهیت طبقاتی آن به محملی برای قرار گرفتن در کنار امپریالیسم
و سکوت در برابر جنایات آن تبدیل کردهاید. آنچه که در سخنان شما
مشاهده نمیشود، دغدغه ملی و موضعگیری در برابر مداخله و احتمال خطر
تهاجم امپریالیستی است. درک شما از آزادی و دموکراسی و... هیچ شباهتی
به درک طبقه کارگر از این مفاهیم و عدالت اجتماعی ندارد. درک غیرعلمی
شما از سوسیالیسم و محدود کردن آن به آرمانهای زیبا، سبب میشود که
امروز آن را نازیبا و اتوپیایی و اراده گرایانه و... تصور کنید . شما
نمیتوانید درک کنید که نان، کار و معیشت، آموزش، بهداشت و درمان، مسکن
و... نیز برای طبقه کارگر کمتر از لوازم مصرفی که دغدغه آن را دارید،
زیبا نیستند. یادتان میرود که تاکید شما بر دموکراسی و آزادی و
سکولاریسم و فاصله گرفتن از ارزشهای چپ انقلابی، شما را در کنار
امپریالیسم قرار میدهد که سازنده و حمایت کننده داعش و طالبان و
القاعده و ... بودهاند.
وقتی به امپریالیسم باور ندارید، بدیهی است که وجه ملی مبارزه را نیز
درک نکنید. به نظر می رسد درک تحولات یک قرن گذشته که شما به آن اشاره
میکنید، نمیتواند بازگشت به مفاهیمی چون دولت فراطبقاتی، دموکراسی
فراطبقاتی، سوسیالیسم دموکراتیک، گذار مسالمتآمیز و پارلمانی به
سوسیالیسم و ... و مفاهیمی از این نوع باشد که امتحان خود را پس
دادهاند. شما بدتان نمیآید که برخی ویترینهای دنیای سرمایهداری در
مالزی و تایوان و ... را بیارتباط با جایگاه و نقش آنها در تقسیم کار
بینالمللی به عنوان نماد پیشرفت و توسعه به تودههای مردم نشان دهید،
اما نمیتوانید خود را راضی کنید که اندکی هم وقت صرف شناخت
دستاوردهای کوبا کنید تا دریابید در حوزه بهداشت و درمان چه معجزهای
در آنجا رخ داده و چه دستاوردهای عظیمی در حوزههای اجتماعی چون آموزش،
معیشت، مسکن و... داشته است. طبعاَ علاقمند به صحبت در باره کمکهای
انترناسیونالیستی این کشور به جهانیان برای مبارزه با ایبولا و کرونا و
... هم نیستید. شما میگویید اگر از مبارزه در چارچوب مجاز سیستم
سرمایهداری فراتر رفته و به فکر براندازی سیستم سرمایهداری بیافتید
و... ،"
له و لورده تان میکنند و.."
اما نمیگویید که این سیستم چه بر سر رهبرانی چون دکتر
آلنده، لومومبا و... آورد که در چارچوب همین سیستم و با قوانین بازی آن
به قدرت رسیدند! چرا اشارهای به تجربه شکستخورده حزب کارگر و سوسیال
دموکراسی و ... و چالشهای ایجاد شده از سوی امپریالیسم و بورژوازی
داخلی و همکار آن برای دولتهای چپ در بولیوی، ونزوئلا، برزیل و...
نمیکنید؟ توجه داشته باشید که دموکراسی فراطبقاتی مد نظر شما اگر به
سطح استانداردهای دموکراسی آمریکایی نیز برسد، محصولی چون ترامپ و
نئوفاشیسم بیرون خواهد داد.
زندهیاد دکتر فریبرز رئیسدانا وقتی از توسعه و منابع مورد نیاز برای
آن سخن میگفت، یک بار به نقل از یک آکادمیسین و اقتصاددان هندی به
مفهومی به نام رشد از طریق بازتوزیع درآمدها اشاره کرد. و وقتی از
ایشان توضیح بیشتر خواسته شد، گفت یعنی مصادره همه ثروتهای کلانی که
با فساد، غارت و استثمار کارگران و زحمتکشان انباشته شدهاند. آیا در
رویکرد
"سوسالیسم
دموکراتیک"
شما این کار ارادهگرایانه و کمونیستی و مذموم نیست و شما آن را نشانی
از دیکتاتوری پرولتاریا و ضددموکراتیک نمیدانید؟ آیا به نظر شما رشد
از طریق بازتوزیع،
"دموکراسی"
را خدشهدار نمیکند و
"حقوق
بشر"
را به مخاطره نمیاندازد؟
مگر میشود درک یک انسان چپ از سوسیالیسم، دموکراسی، توسعه ، عدالت
اجتماعی و... که با دیالکتیک ماتریالیستی، و لنینیسم و تحلیل مشخص از
شرایط مشخص آشنا باشد، تا این حد انتزاعی و بی ارتباط با مادیت
اقتصادی-اجتماعی باشد؟! مدافعان واقعی سوسیالیسم سعی میکنند مسائل
جامعه سرمایهداری را با رویکرد دیالکتیکی ماتریالیستی و درک
آنتاگونیسم تضاد کار و سرمایه مورد تحلیل قرار دهند و به این نکته توجه
دارند که در ایران همزمان با سه تضاد کار و سرمایه، مردم با دیکتاتوری
و خلق با امپریالیسم مواجه هستیم که هر یک از آن ها مهر و نشان خود را
بر جنبش عدالتخواهانه، دموکراتیک و ملی معاصر جامعه ما میزند. شما
نمیتوانید یا نمیخواهید درک کنید که یک تحول مترقی در جامعه ما، هم
باید دموکراتیک و سکولار و علیه دیکتاتوری ولایت فقیه باشد، هم صلح
طلبانه و ملی و در برابر مداخله امپریالیستی، هم عدالتخواهانه و در
برابر سرمایهداری نئولیبرال اعم از داخلی و خارجی.
این مبارزه اگر ملی و ضدامپریالیستی نباشد، نمیتواند عدالتخواهانه و
دموکراتیک هم باشد. چپ انقلابی بر این باور است که امپریالیسم به دروغ
خود را مدافع حقوق دموکراتیک مردم ایران نشان میدهد. همانطور که شما
هم در این مصاحبه بهدرستی اشاره کردید، حاکمیت ایران اگر در شرایط
انتخاب قرار بگیرد، ترجیح میدهد به جای مردم معترض و مطالبهگر، به
امپریالیسم امتیاز بدهد و با آن وارد تعامل و معامله شود. امپریالیسم
هم این استعداد را دارد و طبعاَ از این پتانسیل موجود در حاکمیت ایران
اطلاع دارد و در شرایط لازم با رویکردی پراگماتیک از آن استقبال نیز
خواهد نمود.
این جنبش اگر سمتگیری ضد نئولیبرالی نداشته باشد، نمینواند
عدالتخواهانه بوده و در راستای منافع اجتماعی طبقه کارگر باشد. برای
کارگر و زحمتکش آسیب دیده از فلاکت ایجاد شده به وسیله نئولیبرالیسم،
آزادی و دموکراسی بیش از هر چیز به معنای دستیابی به کار، نان، معیشت،
مسکن و نیز امکان متشکل شدن در سندیکاها و اتحادیه ها برای دفاع از
منافع اجتماعی خود است. بنابراین مدافعان نئولیبرالیسم نمیتوانند متحد
طبقه کارگر در دفاع از آزادی و دموکراسی و... باشند. با اینکه جنبش
آبان ماه ۹۸ وزن این مطالبات معیشتی را بسیار پررنگ نشان داد، شما چرا
تمایلی به درک این افزایش وزن مطالبات اجتماعی و طبقاتی در برابر
سکولاریسم و... ندارید و چرا از آن استقبال نمیکنید و چرا در نگاه شما
اثری از آن نیست؟!
چپ انقلابی (کمونیستها) به هیچ وجه مخالف دموکراسی و آزادی و
سکولاریسم که شما بر آن متمرکز شده اید، نیستند اما بر اساس تحلیل
علمی جامعهشناختی و دیالکتیک ماتریالیستی، دموکراسی، آزادی و رهایی
واقعی طبقه کارگر و زحمتکشان را در یک جامعه طبقاتی فریبی بیش
نمیدانند. نگاهی به جامعه امروز آمریکا که هم از نظر شما دموکراسی
دارد، هم آزادی و سکولاریسم دارد، و از ولایت فقیه و ... نیز در آن
خبری نیست، روشن میکند که چرا دموکراسی و آزادی و دستاوردهای
دموکراتیک، محصول مبارزه طبقاتی است که شما از صحبت در باره آن پرهیز
میکنید و آن را مزاحم اتحاد نیروهای طرفدار جمهوریخواهی و سکولاریسم
و... میدانید. شرط واقعی دستیابی به دموکراسی و آزادی، افزایش وزن
اجتماعی و سیاسی طبقه کارگر و توده های مردم است که خود محصول مبارزه
طبقاتی است. چپ انقلابی طرفدار بهبود وضعیت معیشتی، سیاسی و اجتماعی
طبقه کارگر در جامعه سرمایهداری هم هست. اما خوب میداند دستاوردهای
مبارزات رفورمیستی نه پایدار میمانند و نه براندازی جامعه سرمایهداری
و دستیابی به سوسیالیسم از این طرق امکان پذیر است. سوسیالیسم
دموکراتیک ادعایی شما بیانگر نوعی دولت فراطبقاتی است که فاقد پشتوانه
نظری است. عیار دموکراسی و آزادی در دولتهای مدعی دموکراسی غرب را
زمانی باید سنجید که با چالشهای اجتماعی و سیاسی در نتیجه تشدید
مبارزه طبقاتی مواجه میشوند. سیمای امروز جامعه آمریکا تنها نمونهای
از ماهیت این دموکراسی است.
شما قادر به ارائه تحلیل درستی از شرایط ژئوپلیتیک منطقه نیستید.
چالشهای حاکمیت ایران در منطقه متاثر از مجموعهای از عوامل است.
سیاستهای بلندپروازانه خود حاکمیت، توسعه طلبی اسرائیل، سیاستهای
ارتجاعی و مداخلهگرانه عربستان در یمن، جهتگیری حاکمیتهای کشورهای
عربی در جهت همراهی با آمریکا، مداخلات امپریالیسم آمریکا در منطقه در
چارچوب خاورمیانه نوین و تغییر جغرافیای سیاسی منطقه، بازیگری روسیه در
منطقه در دفاع از عمق استراتژیک خود و ...
شما هم مانند تلویزیونهای ماهوارهای علاقمند هستید تا این همه را
محدود به توسعهطلبی ایران بکنید. ارتجاع عربی، اسرائیل و آمریکا نیز
از این نوع نگاه استقبال میکنند. این که سیاست خارجی ادامه سیاست
داخلی است، بسیار کلیشهای و تقلیل دادن موضوع بوده و به هیچ وجه قادر
به ارائه تحلیل درستی از چالشهای منطقهای و نقش دولت ایران نیست.
میتوان و باید نقش سیاستهای منطقهای ایران را تنشزا دانست و آن را
مورد نقد قرار داد ، میتوان از نقش ایران در سوریه انتقاد کرد و ...،
اما نمیتوان و نباید چشم خود را بر روی واقعیات ژئوپلیتیک منطقه بست
و منکر این حقیقت بود که اگر مداخله ایران و روسیه نبود، امپریالیسم
امروز از سوریه نیز یک لیبی دیگری ساخته بود و شاید شما فرصت مییافتید
که یک پیام تبریک دیگر برای دولت امپریالیسمساخته در سوریه هم
بفرستید!
نقد سیاستهای داخلی یک کشور و از جمله ایران به معنای چشم فروبستن به
چالشهای واقعی موجود در سیاست خارجی و منطقهای آن و احتمال مداخلات
امپریالیستی نیست. ونزوئلا نه ولایت فقیه دارد، نه میخواهد اسرائیل را
از بین ببرد، و نه مانند ایران در امور کشورهای همسایه مداخله میکند،
نه مانند ایران در سوریه و یمن مداخله میکند و ...، سیاست امپریالیسم
در مورد این کشور چگونه است؟ امپریالیسم را باور کنید. شما که مدعی درک
تغییرات جهان از یک قرن پیش تا کنون هستید، چگونه است که جهانیسازی،
نئولیبرالیسم و... را درک نمیکنید و آن سخن نمیگویید، اما نتیجه درک
و شناخت شما از تحولات یک قرن گذشته به چشمپوشی بر ماهیت و کارکرد
امپریالیسم انجامیده است؟!
شما میگویید
"سال
۵۷ در کشورها دیکتاتوری سرمایه بود . انحصارات بودند. همه چیز عوض شده
... مبارزه ضدامپریالیستی راه ترقی و نجات محسوب میشد..."
چرا رسماَ اعلام نمیکنید که به امپریالیسم، مبارزه طبقاتی،
آنتاگونیستی بودن تضاد کار و سرمایه، انقلاب اجتماعی و ... باور ندارید
و تنها
"راه
ترقی و نجات"
را بازیگری در چارچوبهای تنگ و سترون تعریف شده در دموکراسیهای
بورژوایی میدانید؟ در سخنان شما نوعی خودهوشمندپنداری و اعتماد به نفس
به چشم میخورد که بیانگر آن است شما میتوانید پس از ابراز ندامت
فوکویاما، شجاعانه با بهدست گرفتن پرچم تحولخواهی و درک تحولات یک
قرن گذشته و...، عصر پایان ایدئولوژی، مبارزه طبقاتی و... را اعلام
کنید و در مرکز توجه رسانهها قرار بگیرید و...
۵ تیر ماه ۹۹
علاقمندان برای شنیدن سخنان آقای فتا پور
می توانند به این
آدرس مراجعه کنند. |