برای آزادی ، دموکراسی ،صلح، استقلال و عدالت اجتماعی                         آزادی زندانیان سیاسی 
نویدنو -  کتاب - رحمان هاتفی  درباره ما -  بایگانی

2020-06-20

نویدنو 31/03/1399           Print Friendly, PDF & Email      چاپ مطلب

 

  • نویسنده بیانیه  با اجتناب آگاهانه از به ‌کاربردن هر گونه صفتی چون مداخله‌گرانه، سلطه‌جویانه و... و ضدانسانی می‌کوشد همچون یک ناظر بی‌طرف (نه یک ایرانی میهن دوست مدافع استقلال ملی و طرفدار توده های کار و زحمت) به " اعمال تحریم‌های فزاینده‌ی دولت آمریکا "نیز اشاره کند. در واقع استفاده از این صفات را از آنجا که جهت ضدامپریالیستی می یابد، سازگار با "سیاست ورزی" فراطبقاتی خود نمی یابد. 

     

 

 

 

 

مطلب دریافتی

جایگاه مفهوم "چپ" درسیاست ورزی "حزب چپ ایران( فداییان خلق)"

 م.پرهام

 

حزب چپ ایران (فدائیان خلق)، در بیانیه ای به تاریخ ۵ فروردین سال ۹۹ با عنوان "پیرامون وضعیت سیاسی ایران" به تحلیل شرایط سیاسی کشور پرداخته است که در اینجا به اختصار مورد بررسی قرار می‌گیرد.

 بیانیه در همان ابتدا اعلام می دارد :" آفت جمهوری اسلامی، در اصل ولایت فقیه است که قدرت مطلق را در دست ولی فقیه و نیروهای تحت فرمان او متمرکز کرده است." خواننده کنجکاو با توجه به شناختی که از مواضع این جریان دارد، می‌تواند حدس بزند که محدود کردن آفت کشور به ولایت مطلقه فقیه، مقدمه‌ایست برای نتیجه‌ای که بعداَ قرار است از آن گرفته شود. محدود کردن آفت جمهوری اسلامی به ولایت مطلقه فقیه و عدم اشاره به پیامدهای فلاکت‌بار نئولیبرالیسم، به هیچ وجه بازتاب تصویر واقع بینانه‌ای از سیمای جمهوری اسلامی نیست. حقیقت آن است که در کنار دیکتاتوری ولایت مطلقه فقیه باید از اجرای دستور کارهای نئولیبرالی و فساد گسترده و ساختاری نیز به عنوان ویژگی‌های بارز ساختار سیاسی کنونی حاکم بر کشور نام برد. ندیدن این واقعیات یا چشم پوشی بر آن‌ها‌، می‌تواند منجر به اشتباه فاحش در شناخت تضادهای اجتماعی، نیروهای ارتجاعی و بالنده و نیز دوستان و دشمنان نیروهای خواهان تحولات ساختاری مترقی و مردمی در جنبش معاصر جامعه ما شود.

بیانیه با اینکه لازم نمی بیند هیچ اشاره‌ای به جهت گیری فلاکت بار نئولیبرالی ‌کند، اما لازم می‌بیند "روش‌های جمهوری اسلامی در توسل به خرافات، تکثیر و راه‌اندازی اما‌م‌زاده‌‌ها، زیارتگاه‌ها، تبلیغات سوء امامان جمعه در بهره‌برداری از احساسات مذهبی مردم" را مورد نقد قرار داده و بی‌تأثیر بودن آن را در دوران پس از کرونا یادآور شود.

پس از آن به ناخشنودی علی خامنه‌ای از اصلاح طلبان و اعتدال گرایان در ساختار قدرت اشاره می‌کند و سپس نقش و جایگاه ولایت فقیه را به عنوان منبع اصلی فساد ساختاری تعریف می‌کند.

در ادامه با اشاره به تعمیق شکاف طبقاتی مطرح می‌کند:"  وعده‌های رسیدگی پایوران این نظام به حال و اوضاع محرومان به ضد خود بدل شده و تعمیق شکاف طبقاتی در مقیاسی عظیم، منجر به شورش‌های دنباله‌دار تهیدستان طی فواصل زمانی کوتاه به شکل سراسری گشته‌است." بیانیه دلیل و ریشه این وضعیت را به خلف وعده "پایوران نظام" در رسیدگی به محرومان محدود می کند. و در همین رابطه به " بودجه انقباضی و دستبرد زدن به جیب ۷۰ – ۸۰ درصد از جامعه"  نیز اشاره می‌کند ولی ترجیح می‌دهد هیچ سخنی در باره ارتباط بین این سیاست‌ها و اجرای بیش از سه دهه دستور کار نئولیبرالی در کشور چون خصوصی سازی، مقررات‌زادیی، تجاری‌سازی‌، کالایی سازی‌، صنعت‌زدایی و... نگوید. این نگاه به مسئله فقر و محرومیت و بودجه های انقباضی و...  آن هم در دورانی که فریاد اعتراض به پیامدهای اجرای دستور کار نئولیبرالی بسیاری از کشورهای منطقه را فرا گرفته است، برای خواننده این پرسش را مطرح می کند که این چه درکی از مفهوم "چپ" است که ارتباط بین بودجه انقباضی و اجرای دستور کار نئولیبرالی و فلاکت توده‌های مردم و تعمیق فاصله طبقاتی را که به هیچ وجه محدود به ایران نبوده و در بسیاری از کشورهای جهان توده های مردم را با فلاکت مواجه ساخته است، درک نمی‌کند؟ و اگر درک می‌کند، چرا هیچ اشاره‌ای به آن اشاره نمی‌کند؟!

نویسنده بیانیه  با اجتناب آگاهانه از به ‌کاربردن هر گونه صفتی چون مداخله‌گرانه، سلطه‌جویانه و... و ضدانسانی می‌کوشد همچون یک ناظر بی‌طرف (نه یک ایرانی میهن دوست مدافع استقلال ملی و طرفدار توده های کار و زحمت) به " اعمال تحریم‌های فزاینده‌ی دولت آمریکا "نیز اشاره کند. در واقع استفاده از این صفات را از آنجا که جهت ضدامپریالیستی می یابد، سازگار با "سیاست ورزی" فراطبقاتی خود نمی یابد. 

در ادامه به جای تحلیل علمی، سیستمی و دیالکتیکی چالش های ژئوپلیتیک منطقه و تقلیل دیالکتیک ملی و بین‌المللی به تکرار عبارت کلیشه‌ای "سیاست خارجی مکمل سیاست داخلی است" ، پرداخته و اعلام می‌کند :" خامنه‌ای با رویاپردازی‌های هزینه ‌بردار‌، ایران را با شیبی تند به سوی تنش با همسایگان وجهان می‌برد ومسیرخودکشی نظام حاکم را می‌پیماید». بیانیه سعی می‌کند دلایل تشدید تنش در منطقه و افزایش احتمال جنگ را فقط محدود به رویاپردازی خامنه‌ای نشان دهد نه عوامل دیگری چون برنامه‌های توسعه طلبانه و اهداف منطقه‌ای امپریالیسم آمریکا و متحدین منطقه‌ای آن. در همین رابطه به "ولخرجی‌های بی‌حاصل نظام در سوریه" نیز اشاره می‌کند تا چیزی از رسانه‌های سلطه گران کم نیاورده باشد. نوع نگاه حزب چپ به رویدادهای کشور و منطقه در این بیانیه هیچ تمایزی با رسانه های امپریالیستی ندارد. با این تفاوت که این رسانه ها، این رویکرد را بسیار منسجم و سامانمندتر ارائه می‌کنند. درک معنای "سیاست‌ورزی" ادعایی بیانیه آنگاه روشن‌تر می‌شود که به این نکته توجه شود که جریانی با ادعای "چپ" از یک سو از موضع‌گیری در برابر نئولیبرالیسم، امپریالیسم و سرمایه‌داری جهانی و مبارزه طبقاتی و ضدامپریالیستی و ... اجتناب می‌کند، و از سوی دیگر با تبلیغات غرب در سوریه همسو شده و تحلیل زمینه‌ها، بازیگران و اهداف جنگ در سوریه را مسکوت گذاشته و مانند رسانه‌های مسلط تنها به "ولخرجی‌های بی‌حاصل نظام در سوریه" اشاره می‌کند، که پیش‌تر نیز با دفاع از تهاجم امپریالیستی به لیبی آن را نشان داده است. البته نباید هم تعجب کرد که چنین جریانی نظر مساعد رسانه‌های غرب را به عنوان نماینده "چپ" ایران جلب کند.

بیانیه به  پدیدار شدن بحران جهانی ... و به ویژه خاورمیانه و تبدیل آن به  نقطه‌ی تلاقی در برخورد قدرت‌های جهانی و منطقه‌ای اشاره می‌کند اما از تحلیل نقش، اهداف و انگیزه‌های قدرت‌ها و بازیگران منطقه‌ای در این ارتباط باز می‌ماند . در این ارتباط در بیانیه آمده است:

"از نگاه اکثر رژیم‌های منطقه، جمهوری اسلامی رژیمی غیر قابل اعتماد و مسئله‌ساز شناخته می‌شود. این حکومت، همه را کمابیش علیه خود شورانده موجبات انزوای کشور را به تمامی فراهم آورده است." و جالب است که هیچ اشاره ای هم به ماهیت و جهت  گیری‌های همین رژیم‌های منطقه و نقش آن‌ها و سایر بازیگران در این چالش‌های منطقه و از جمله در یمن و سوریه ندارد.

بیانیه اعلام می‌دارد:  "اهمیت تمرکز اپوزیسیون بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی و مخالفت با آن، عین مبارزه با آن در جبهه‌ی داخلی است. " این نوع کلیشه‌سازی و اینهمانی پنداری هیچ نسبتی با رویکرد دیالکتیکی تحلیل مشخص از وضعیت مشخص ندارد. مخالفت با جهت‌گیری‌ها، سیاست‌ها و اقدامات نادرست رژیم ایران یک موضوع است که از جایگاه و وزن خود برخوردار است. این جایگاه و وزن آن نیز بر بستر پویش سیستمی روندهای ژئوپلیتیک منطقه تعیین می‌شود. مبارزه برای نان، کار، آزادی و دموکراسی  و سکولاریسم نیز بر بستر پویش تضادهای اجتماعی و طبقاتی و سیاسی و کنش‌ و واکنش‌ها و توازن قوای موجود در این زمینه مطرح است. این نوع نگاه نه صرفا در ارتباط با جمهوری اسلامی بلکه در هر جایی از جهان و برای هر حاکمیتی مصداق دارد و دقیقاَ بیانگر ویژگی پراگماتیک موضع‌گیری‌های سیاسی به ویژه در حوزه سیاست‌های منطقه‌ای و بین‌المللی است. اما نکته مهم این است که در نگاه منطقه‌ای بیانیه هیچ اثری از مداخلات امپریالیستی و ضرورت مقابله با آن مشاهده نمی‌شود!

بیانیه در تحلیل شرایط داخلی در جایی به "حرکات کارگری با خواسته‌های ریز و کلان" اشاره می کند و در ادامه بدون اشاره به جایگاه طبقاتی و پایگاه اجتماعی خیزش آبان از "آغاز همگرایی نیروی اجتماعی جنبش سبز ۸۸ با پایگاه اجتماعی برآمد دی ماه ۹۶ علیه سلطه‌ی ولایت" سخن می‌گوید و سعی می‌کند پیام این جنبش مطالباتی و اعتراضی را محدود به اعتراض به ولایت کند. و این همان جهت‌گیری رسانه های غربی در برخورد با این جنبش است که جهت گیری ضد نئولیبرالی آن را مسکوت می‌گذارند. بیانیه می کوشد در این زمینه از تحلیل دیالکتیکی هم باز نماند و از سه تضاد هم‌زمان حکومت و سه بحران آن سخن می‌گوید "در درون خود، با بیرون کشور و از همه ژرف‌تر و گسترده‌تر با جامعه" . بدین ترتیب سه تضاد کار و سرمایه که مهر عدالتخواهانه و ضدسرمایه‌داری و نئولیبرالیسم و تضاد مردم با دیکتاتوری که مهر دموکراتیک و تضاد خلق با امپریالیسم را که مهر ملی و ضدامپریالیستی بر جنبش معاصر جامعه ما زده است، تقلیل یافته و به تضاد حاکمیت در درون، با بیرون کشور و با مردم جایگزین می شود.

بیانیه در زمینه تحلیل شرایط اجتماعی کشور می‌نویسد:" دستگاه ولایت انواع گروهبندی‌های اجتماعی را به اعتراض و شورش علیه خود کشانده ..." در حالی که انتظار می رود یک بیانیه تحلیلی با چنین عنوانی به شناسایی و تحلیل مسائل مرتبط با طبقات و اقشار مختلف اجتماعی (به ویژه طبقه کارگر و ... از منظر یک حزب چپ) بپردازد، بیانیه از پرداختن و حتی ذکر نام طبقه کارگر اجتناب می‌کند. چرا که از این هراسان است که مبادا استفاده از عباراتی چون طبقه کارگر، مقبولیت سیاست ورزانه این جریان را در نزد متحدین سکولار دموکراتش که طرفدار سرمایه داری نئولیبرال هستند، به زیر سوال ببرد. 

بیانیه، جوهر اعتراضات و مطالبات اجتماعی را " نان، آزادی و دموکراسی با درونمایه‌ی بسیار قوی سکولاریستی "معرفی می‌کند. تصاویر و ویدئوهای اعتراضات، شعار "نان، کار، آزادی " را نشان می دهد که دقیقاَ بیانگر وزن بالای مطالبات و جهت‌گیری عدالتخواهانه و ضد نئولیبرالی جنبش است. مشخص نیست که چرا در بیانیه "کار" از این شعار حذف می‌شود و به جای آن بر "درونمایه بسیار قوی سکولاریستی" تأکید می‌شود؟!

بیانیه در تحلیل رابطه آمریکا با حاکمیت ایران، سیاست آمریکا را به عنوان سیاستی که "مردم را در تنگنا و دست جمهوری اسلامی را در سرکوب جنبش مدنی مردم ایران بازتر کرده‌ است"، مورد اشاره قرار می‌دهد و به درستی نتیجه می‌گیرد "این‌که اگر این رژیم ناگزیر از انتخاب میان دو عقب نشینی یکی در برابر آمریکا و دیگری در مقابل مطالبات مردم باشد، اولی را برخواهد گزید." اما بلافاصله می نویسد: " عقب نشاندن استبداد دین سالار از سیاست خارجی کنونی جمهوری اسلامی، یک پیشروی برای ملت است."! و این همان گزینه اولی است که مطلوب آمریکاست و بیانیه به آن اشاره می‌کند که به معنای تن دادن به خواست ترامپ مبنی بر تغییر رفتار رژیم ایران برابر خواست آمریکاست که طبق استدلال فوق دست حاکمیت را برای سرکوب مردم باز خواهد گذاشت. اینکه چگونه می توان این را "پیشروی" دانست، تناقضی است که در بیانیه به آن  پرداخته نمی شود!

در هر صورت در تحلیل رابطه آمریکا با ایران ، نه به زمینه های تاریخی این رابطه اشاره می‌شود، نه به ماهیت رژیم آمریکا و سیاست خارجی آن به عنوان یک کشور امپریالیستی و کارنامه مداخله گرانه و تجاوزکارانه آن در جهان، نه به شرایط منطقه پس از فروپاشی اتحاد شوروی، نه به طرح خاورمیانه نوین و اراده این کشور برای تغییر جغرافیای سیاسی خاورمیانه و....

بیانیه سرانجام راه حل می‌دهد و می‌نویسد:" هماهنگی و همکاری وسیع نیروها در سپهر سیاسی ایران علیه جمهوری اسلامی و در رأس آن، خامنه‌ای ولی فقیه را می‌طلبد. در گذار از جمهوری اسلامی، سمت اصلی مبارزه‌ی ما عليه ساختار سیاسی مبتنی بر ولايت فقيه است". دیکتاتوری ولایت فقیه و " استبداد دین‌سالار" را  مورد حمله قرار می‌دهد و در این مسیر خواهان "همکاری و ائتلاف بین جريان های جمهوريخواه، سکولار و دموکرات" می‌شود. بدون اینکه هیچ اشاره‌ای به پایگاه اجتماعی و اهداف سیاسی و اجتماعی این جریان های موسوم به جمهوری خواه و سکولار دموکرات کند. و بیانیه برای اینکه نشان داده باشد که چپ است، به "تقویت هر چه بیشتر ثقل نیروی چپ" نیز اشاره‌ای می‌کند. باید پرسید چپی که از بیان تعلق خود به طبقه کارگر می گریزد و در ادبیات خود از واژه ها و عباراتی چون طبقه کارگر، مبارزه طبقاتی و ... اجتناب می کند، چه فایده ای دارد که ثقلش تقویت شود؟! پر واضح است که منظور بیانیه از  "تقویت هر چه بیشتر ثقل نیروی چپ" نمی‌تواند به نیروهای ریشه‌ دار و شناخته شده چپ و پایبند به آموزه‌های چپ انقلابی و سوسیالیسم علمی برگردد.

بیانیه برای اینکه حزب چپ را خیلی دموکرات نشان دهد ، " دیگر نيروهای اپوزيسيون"  یعنی نیروهای غیر جمهوری خواه که احتمالا شامل سلطنت‌طلبان است  را نیز بی‌نصیب نمی‌گذارد و می‌نویسد: "در عین حال، ما بر اهمیت دیالوگ با دیگر نيروهای اپوزيسيون تاکید داریم و با استقبال از آن،  بر آنیم که چنین رویکردی با جدیت پیگیری شود و فراخوان به گفت‌و‌‌گو، بتواند امکانات عملی برای گذار از جمهوری اسلامی و استقرار نظامی سکولار، دموکرات و عادلانه در ایران را هموارتر سازد. " اینکه این نیروها از کدام پایگاه اجتماعی و طبقاتی برخوردار هستند، و اینکه دموکراسی و عدالت برای این طیف چه معنایی می‌تواند داشته باشد، اینکه از چه کارنامه سیاسی برخوردار هستند، اینکه چقدر به منافع ملی پایبندی دارند و...   موضوعاتی نیستند که برای "حزب چپ" از اهمیت برخوردار باشد! 

رهبری حزب  در بیانیه دیگری نیز به مناسبت دومین سالگرد تاسیس حزب چپ ایران (فدائیان خلق) با عنوان "نیاز ایران، همبستگی، آزادی، عدالت اجتماعی و دموکراسی است!" سعی کرده است تا تصویر روشن تری از خود ارائه دهد. در این بیانیه آمده است :

"ما آن نوع از چپ هستیم که با انزواطلبی بیگانه است و می خواهد با عمل‌ در مقیاس کلان، بر روندها تاثیر گذار باشد. چپی که پیگیر در باور و عمل به سوسیالیسم بر متن دموکراسی است و بر هم‌ پیوندی آزادی و عدالت اجتماعی پا می‌فشارد. چپی برنامه ‌محور و سیاست ‌ورز."

رهبری حزب به جای تعریف هویت " چپ " خود با پایبندی به منافع طبقه کارگر، می‌کوشد با کلی‌گویی‌هایی چون "عمل در مقیاس کلان" ، "تاثیرگذاری بر روند رویدادها" و مفاهیم شعاری چون "پیگیر در باور و عمل به سوسیالیسم بر متن دموکراسی و پافشاری بر همپیوندی آزادی و عدالت اجتماعی" یا مفهومی کلی چون "برنامه محور و سیاست ورز" بر "چپ" بودن خود پای فشارد . گویا سایر احزاب چپ فاقد برنامه و سیاست ورزی هستند. در اینجا تاکید بر سیاست ورزی در واقع نوعی سیاست ورزی فراطبقاتی را تداعی می‌کند که هیچ نسبتی با چپ واقعی ندارد. 

 در این بیانیه همچنین آمده است:"ما هدف برنامه‌ای خود در رابطه با نوع ساختار قدرت را جمهوری سکولار دموکرات قرار داده‌ایم و در سیاست‌های اتحاد خود، بر متحد شدن جمهوریخواهان سکولار دموکرات پا می فشاریم." بدین ترتیب از آنجا که حزب چپ متحدین خود را در بین "جمهوری خواهان سکولار دموکرات" که می تواند به طیف وسیعی از فراکسیون ارتجاعی و طرفدار امپریالیسم و نئولیبرالیسم نیز اطلاق شود، جستجو می‌کند، ترجیح می‌دهد با عدم استفاده از عبارات و واژه هایی چون طبقه کارگر و ... آن ها را در داخل و خارج رم ندهد. رهبران این جریان اسم این جهت‌گیری خود را که خیلی هم هوشمندانه تصور می‌کنند، "سیاست ورزی" می‌گذارند.  رهبران مدعی "سیاست ورزی" ، "سوسیالیسم دموکراتیک" و ... به این نکته توجه ندارند و به عنوان یک حزب چپ هنوز نیاموخته‌ا‌ند که یک تشکل چپ اساساَ باید متحدین خود را بیش و پیش از هرچیز در پایگاه اجتماعی اش، شامل کارگران، زحمتکشان شهر و روستا، معلمان، پرستاران، بیکاران، جوانان و دانشجویان، زنان، نویسندگان و هنرمندان و روزنامه نگاران و وکلا، دانشگاهیان و پژوهشگران مستقل و...، فعالان مدنی و زیست محیطی و نمایندگان آنها جستجو کند، نه در نمادهایی که به عنوان آلترناتیو توسط رسانه‌های مسلط مدافع غرب به جامعه عرضه می شوند.

بر این اساس ، جمهوری سکولار دموکرات مد نظر حزب چپ نیز مفهومی کلی و انتزاعی را تداعی می‌کند که به گونه ای مهندسی شده است تا فاقد جهت‌گیری طبقاتی و ملی به نظر برسد. چرا که این جهت گیری را مانع اتحاد با "جمهوری خواهان سکولار دموکرات" می‌یابد.

محور حزب چپ، یعنی در واقع بخش بزرگی ازاعضای خارج از کشور سازمان فدائیان خلق "اکثریت"،  اگر در مقطعی از سال های ابتدایی انقلاب، با تمرکز بر جهت گیری ضد امپریالیستی و عدالت اجتماعی در حاکمیت به اشتباه به عدم حمایت لازم و کافی از دموکراسی و آزادی و سکولاریسم در برابر گرایشات دیکتاتوری رشدیابنده در حاکمیت درغلتید که به زودی خود نیز قربانی آن شد، امروز از آن طرف بام افتاده است و چنان غرق در دفاع از مفاهیمی فراطبقاتی از دموکراسی و آزادی و سکولاریسم می‌شود که چیزی از جهت‌گیری طبقاتی آن به عنوان یک حزب چپ در دفاع از طبقه کارگر و زحمتکشان در "سیاست ورزی" آن مشاهده نمی‌شود.

 حزب توده ایران نیز در همان مقطع از سال‌های ابتدایی انقلاب دچار چنین اشتباهی شد اما با نقد رسمی آن در اسناد حزب به آن طرف بام نیافتاد و سعی نکرد که آن اشتباه را با اشتباه بزرگتری جبران کند. پایبندی همزمان به ۱- دفاع از منافع طبقه کارگر و زحمتکشان و آسیب دیدگان از جهت گیری نئولیبرالی حاکمیت در برابر ذی نفعان این جهت‌گیری شامل رانت خواران ، همه برخورداران از تجاری سازی و صنعت زدایی بیش از سه دهه در اقتصاد کشور، دفاع در برابرهمه سرمایه‌دارانی که با بهره‌گیری از مقررات‌زدایی نئولیبرالی بیشترین تهاجم را به دستاوردها و منافع طبقه کارگر از حقوق و مزایا گرفته تا شرایط ایمنی محیط کار و حق تشکل مستقل آنها، انجام دادند و... ، ۲- دفاع از آزادی و حقوق دموکراتیک توده‌های وسیع مردم در برابر دیکتاتوری حاکم که با توجه به ویژگی های مذهبی و سنتی و ... خود اقدام به نقض گسترده حقوق اساسی و دموکراتیک مردم  در حوزه های مختلف اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و زندگی خصوصی می‌کند. و ۳- دفاع از منافع ملی در برابر اقدامات مداخله جویانه و تجاوزگرانه امپریالیسم (و متحدین منطقه‌ای آن) که در دهه‌های اخیر بخش‌های وسیعی از جهان چون یوگسلاوی در بالکان، لیبی در شمال آفریقا، عراق و سوریه در خاورمیانه را مورد تاخت و تاز قرار داده و به تجزیه و ویرانی کشانده است و هر روز نیز بر شدت تنش و مداخله در امور کشورهایی چون ونزوئلا، جمهوری دموکراتیک خلق کره، روسیه ، چین و...و نیز ایران می‌افزاید و متاسفانه جهت‌گیری‌های بلندپروازانه و نابخردانه حاکمیت ایران نیز در منطقه آن را دامن می‌زند، رویکردی است که یک جریان سیاسی چپ متعلق به طبقه کارگر و نماینده منافع ملی و منافع دموکراتیک توده های وسیع مردم باید دنبال کند. اما در حزب موسوم به چپ نمی‌توان نشانی از آن یافت. نویسنده /نویسندگان "سیاست ورز "بیانیه حزب چپ به این موضوع توجه ندارند که این سه حوزه کنش اجتماعی و سیاسی بازتاب تضادهای سه حوزه مبارزه اجتماعی و طبقاتی و عدالتخواهانه آسیب دیدگان از نئولیبرالیسم، مبارزه توده‌های وسیع مردم در برابر دیکتاتوری برای حقوق دموکراتیک و مبارزه ملی مردم ایران در برابر مداخله، توسعه طلبی و تجاوز گری امپریالیستی است. هیچ یک از این حوزه ها تعطیل بردار نیست. یک جریانی که خود را "چپ" می‌داند، نمی‌تواند با لفاظی‌هایی چون "سیاست ورزی" و دموکراسی و سکولاریسم و ... چشم خود را بر کنش‌های اجتماعی و سیاسی در هیچ یک از این عرصه‌ها و به طور اخص حوزه مبارزه اجتماعی و طبقاتی و منافع ملی بسته و تنها بر مطالبات عام دموکراتیک تکیه کند. این "سیاست ورزی" هر اسمی می تواند داشته باشد بجز "چپ "!

"بیانیه اعلام می کند: "...ما علت وجودی خود را در نیاز ایران و جهان به همبستگی، آزادی و عدالت اجتماعی و دموکراسی می دانیم."

در این گونه کلی‌گویی‌های شعاری، پیامبرانه و مصلحانه هیچ هویت اجتماعی-طبقاتی را که معرف "چپ" بودن یک جریان سیاسی باشد، نمی توان مشاهده نمود. تمام تلاش این حزب به اصطلاح "چپ" تلاش برای پنهان کردن ماهیت و جهت‌‌گیری اجتماعی و طبقاتی است که البته بیانگر عدم تعلق چنین جریانی به طبقه کارگر ایران است. این نوع عبارت پردازی های کلی و بی‌خاصیت را در مرام نامه هر حزب راستی نیز می‌توان یافت. اعضا و هواداران این حزب باید از خود بپرسند به راستی چه چیزی معرف هویت چپ بودن آنهاست؟!

فارغ از تاریخچه مفهوم چپ اگر بار معنایی آن را بیانگر طرفداری از منافع طبقه کارگر و توده‌های کار و زحمت در برابر طبقه سرمایه‌دار و اقشار متنعم و برخوردار جامعه بدانیم، چرا حزب چپ از بیان آن اجتناب می‌کند؟ آیا ترس از این دارد که جهت‌گیری طبقاتی آن مانع از "سیاست ورزی" و دفاع از دموکراسی فراطبقاتی‌اش شود؟ آیا رهبران حزب چپ نمی‌دانند که دموکراسی محصول حضور توده های کار و زحمت در عرصه عمومی است و برای حفاظت از دموکراسی باید با تشدید مبارزه طبقاتی شرایط حضور طبقه کارگر و زحمتکشان را در عرصه عمومی تقویت کرد؟!

اساسا این جریانی که تا این حد به آزادی و دموکراسی فراطبقاتی و سکولاریسم و... علاقمندند، چه اصراری دارند که اسم خود را چپ بگذارند؟ جریان بریده از چپی که در ادبیاتش در استفاده از عباراتی چون مبارزه طبقاتی، تعلق خود به طبقه کارگر و زحمتکشان، استفاده از واژه هایی چون امپریالیسم و به ویژه نئولیبرالیسم و... اجتناب می‌کند و ابا دارد، چه اصراری دارد که خود را چپ بنامد؟ چرا خود را مانند اسلاف خود سوسیال دموکرات و.. نمی‌نامد؟ البته اگر در حد آن ها به پرنسیپ‌های سوسیالیستی پایبند مانده باشد. چرا اسم خود را دموکرات سکولار و جمهوری خواه و ... از این قبیل نمی‌گذارد؟ به قول معروف شترسواری دولا دولا نمی‌شود. چپ بودن یک الزاماتی دارد که هیچ یک از آن‌ها را نمی‌توان در این جریان سراغ گرفت. این چپ را باید چپ بی‌خطر برای سرمایه‌داری نئولیبرال دانست. اشاره کلی به عبارتی به نام عدالت اجتماعی که یک جریان را چپ نمی‌کند. این مفهوم از عدالت اجتماعی را در ادبیات بسیاری از احزاب راست هم می‌توان مشاهده نمود. چپ بودن یعنی دفاع از منافع طبقه کارگر و زحمتکشان را باید در کنش اجتماعی روزمره یک جریان سیاسی در برابر دشمنان طبقاتی آن ها مشاهده کرد.

در دائرة المعارف  بریتانیکا (نه در منابع نظری کمونیستی) در تعریف چپ آمده است[1] :

"چپ ، در سیاست ، بخشی از طیف سیاسی است که به‌طور کلی با برابری‌گرایی و اعمال کنترل مردمی یا دولتی بر نهادهای اصلی زندگی سیاسی و اقتصادی در ارتباط است. تاریخچه این واژه از دهه 1790 میلادی ، زمانی که در پارلمان انقلابی فرانسه نمایندگان سوسیالیست در سمت چپ کرسی ریاست پارلمان می‌نشستند، آغاز می‌شود. چپ‌گرایان گرایش به ضدیت با  منافع نخبگان سنتی از جمله ثروتمندان و اشراف و طرفداری از منافع طبقه کارگر دارند (نگاه کنید به تعریف پرولتاریا). آنها گرایش به آن دارند که رفاه اجتماعی را به عنوان مهمترین هدف دولت مورد توجه قرار دهند. سوسیالیسم ایدئولوژی استاندارد چپ در بیشتر کشورهای جهان است. کمونیسم یک ایدئولوژی چپ رادیکال‌تر است."

کجای این تعریف با منش سیاسی و اجتماعی حزب موسوم به چپ سازگار است؟ مگر نه این است که این حزب در ادبیات و سلوک سیاسی خود به شدت از واژه ها و عباراتی که بوی مبارزه طبقاتی، طبقه کارگر، رفاه اجتماعی و... می‌دهد، (که می‌تواند "سیاست ورزی" این جریان را برای اتحاد با جمهوری خواهان سکولار دموکرات با تهدید مواجه کند) اجتناب می‌کند؟!  و  مگر نه اینکه این جریان هدف خود را نه تأمین منافع طبقه کارگر بلکه تحقق یک "جمهوری سکولار دموکرات " و شعارهای کلی از  "همبستگی، آزادی و عدالت اجتماعی و دموکراسی" معرفی می‌کند؟

اگر ادعاهایی چون همبستگی، آزادی و عدالت اجتماعی و دموکراسی در جهان که حزب چپ علت وجودی خود را در آن بیان می کند، ارتباطی با مبارزه طبقاتی ندارد، پس با چه چیزی مرتبط است. چه چیزی مانع عدالت و آزادی و دموکراسی برای بخش عظیمی از توده های کار و زحمت در جهان است؟ و اگر مرتبط هست، چرا از بیان آن طفره می‌رود؟

رهبری حزب چپ درست می‌گوید که آزادی با عدالت اجتماعی هم پیوند است. اما روشن نمی‌کند که کدام مناسبات اجتماعی است که مانع عدالت و آزادی است و روشن نمی‌کند برای برخوردار شدن توده های مردم از آزادی و عدالت اجتماعی کدام مناسبات اجتماعی را باید دگرگون کرد. البته منظور آن‌ها روشن است و آن اینکه ما تا حدی مدافع عدالت اجتماعی هستیم که به آزادی فراطبقاتی مورد نظرمان لطمه ای وارد نشود.

این مواضع حزب چپ کاریکاتوری از سوسیال دموکراسی ریشه دار و هویت دار اروپایی و خط سوم و بلریسم است که امتحان خود را پس داده و به نئولیبرالیسم و... انجامیده است. 

 

 

از این قلم :

Share

Comments System WIDGET PACK

ادامه:

آرشیوماهانه

نقل مطالب نوید نو با ذکرمنبع آزاد است

 

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست