نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

2019-12-08

نویدنو  17/09/1398           Print Friendly, PDF & Email      چاپ مطلب

 

  • نشریه‌ ی «راه توده» در شماره ی 715 (آبان ماه سال 1398)،  به مناسبت بیستمین سالگرد درگذشت دبیر کل فقید حزب توده ی ایران، مقاله  ای را به نام «ماهیت انقلاب 57 همان بود و هست که کیانوری گفت» منتشر کرد. نویسنده / نویسندگان این مقاله کوشیده  اند تا با استفاده از اعتبار و نام زنده  یاد رفیق کیانوری، عملکرد خود را در دفاع از ارتجاع توجیه نمایند و در این زمینه و برای پیش برد این هدف از هیچ کژی و نا راستی دریغ نورزیده اند

 

 

 

 

 

 

"راه توده" ، کیانوری و توجیه دفاع از ارتجاع

نویدنو

   درآمد

نشریه‌ ی «راه توده» در شماره ی 715 (آبان ماه سال 1398)،  به مناسبت بیستمین سالگرد درگذشت دبیر کل فقید حزب توده ی ایران، مقاله  ای را به نام «ماهیت انقلاب 57 همان بود و هست که کیانوری گفت»[1] منتشر کرد. نویسنده / نویسندگان این مقاله کوشیده  اند تا با استفاده از اعتبار و نام زنده  یاد رفیق کیانوری، عملکرد خود را در دفاع از ارتجاع توجیه نمایند و در این زمینه و برای پیش برد این هدف از هیچ کژی و نا راستی دریغ نورزیده اند.

  در مقاله ی پیش گفته، ابتدا شرحی از زندگی و مبارزات رفیق کیانوری به دست داده می شود که در پاره ای از موارد غیر دقیق و در برخی موضوعات بسیار مبالغه آمیز است و در حقیقت کوشش می شود تا تاریخ حزب در وی تقطیر شود و زنده یاد رفیق کیانوری  تا سطح نماد و اسطوره ی حزب بر کشیده شود و سپس بر پایه ی این تصویر به دست داده شده از وی، تلاش می شود تا برداشت و تحلیل های «راه توده» از جمهوری اسلامی،  منطبق بر دیدگاه های وی نمایانده  و سیاست های رهبری کنونی حزب به زیر تیغ کشیده شوند. البته این نخستین بار نیست که گردانندگان این نشریه تلاش کرده اند با سو ء استفاده از نام و اعتبار رهبران پیشین حزب، برای سیاست های ور شکسته  ی خود توجیهی ارائه نمایند و به بیان دقیق تر باید گفت که اینان سال هاست از طریق چسباندن خود به رهبران جانباخته  ی حزبی و از محتوی تهی کردن  عبارت « مشی توده  ای»، سیاست های ارتجاعی خود را به نام توده  ی تبلیغ می کنند اما چندی است که این نشریه و هوا دارانِ آن، در فضای مجازی حجم حمله  ها و افتراهای خود را به حزب توده  ی ایران افزایش داده اند و البته  نغمه  های ناکوکی نیز مبنی بر تلاش برای پیشبرد سناریوی فعالیت سازمان یافته  ی این جریان ضد توده ای تحت نام حزب در داخل کشور به گوش می رسد، لذا لازم است تا برخی از ادعاهای این نشریه در مقاله ی مذکور  بررسی و صحت و سقم آن ها محک زده شوند.

 دروغ پردازی و بزرگ نمایی پیرامون نقش رفیق کیانوری

  در این حقیقت که رفیق زنده یاد دکتر کیانوری یکی از چهره های درخشان حزبی و از افتخارات جنبش کمونیستی میهن ماست هیچ تردیدی نیست اما برای تقدیر و بزرگداشت وی نباید به دروغ پردازی دست یازید و مهم تر از آن نقش سایر رفقای حزبی را کم رنگ نمود؛ همان گونه که نمی توان و نباید برای اشتباهات و خطاهای انجام شده تنها دبیرکل فقید حزب را مقصر قلمداد کرد، موفقیت ها را نیز نباید تنها به پای رفیق کیانوری نوشت؛ چنین شیوه ای نه تنها از مروت و انسانیت به دور است، بلکه نوعی توهین به سایر رهبران و رفقای جان باخته ی حزبی محسوب می شود که گویا همگی مسلوب الاراده و منتظر دستور دبیر کل حزب بوده اند و با "اطاعت کورکورانه" از وی، هیچ نقشی در بد و خوب آنچه که گذشت نداشته  اند. اما برای جریانی که هدف دیگری را از اغراق درباره ی رفیق کیانوری دنبال می کند، این نکات اهمیتی نداشته و ندارد!

  مقاله درباره ی زنده یاد کیانوری چنین می نویسد:« کیانوری از معدود رهبران و شاید یگانه رهبرحزب توده ایران بود، که در سرنوشت سازترین رویدادهای تاریخ معاصر ایران حضور و نقش مستقیم داشت. سیاستمداری تیزبین و تحلیلگری کم نظیر بود، که با سلاح دانش، تجربه و واقع بینی علمی به استقبال رویدادها می رفت و از دل رویدادها اندیشه های سیاسی و تشکیلاتی را بیرون می کشید.

با همین تیزبینی و در عمل، از قیام ناکام افسران خراسان بسیار آموخت و در جریان حکومت خود مختار و ناکام آذربایجان این تجربه را کامل کرد.

فرار تاریخی جمعی از رهبران حزب توده ایران از زندان قصر تهران را پیش از کودتای 28 مرداد رهبری کرد. در دادگاه رهبران حزب توده ایران در رژیم شاهنشاهی از حزب و آرمان های آن دفاع کرد. آنچه را برای مقابله با کودتای 28 مرداد ضروری می دانست، در آخرین و دشوارترین لحظات با دکترمحمد مصدق در میان گذاشت و روز 28 مرداد از او خواست تا فرمان مقاومت مردمی را صادرکرده و از رادیو پخش کند.» (تاکیدها از نوید نو است)

 خوانندگان توجه دارند که نویسنده/ نویسندگان مقاله چگونه نقش یکه و یگانه  ای به رفیق کیانوری می دهند؟  لازم است یادآوری شود که اولا بنا به مندرجات خاطرات منتسب به رفیق کیانوری، که «راه توده» بارها خواندن آن را توصیه کرده است، وی نقشی در فرار از زندان قصر نداشت بلکه این فرار توسط هیئت دبیران سازمان افسری ترتیب داده شده بود و مسئولیت سرپرستی آن سازمان نیز در رهبری حزب به عهده ی زنده یاد رفیق دکتر فروتن بود و رفیق کیانوری به هیچ وجه و برخلاف ادعای طرح شده در مقاله، رهبری فرار از زندان را به عهده نداشت!(خاطرات کیانوری:195) [2]

  مورد دیگر مربوط به تماس‌ های تلفنی با منزل دکتر مصدق بود که به آنها اشاره شده است؛ این تماس ها به واسطه ی نسبت خویشاوندی زنده یادان دکتر مصدق و رفیق مریم فیروز مُیسر شده بود و ابتکار یا تصمیم شخصی دکترکیانوری نبود؛ بلکه وی مطابق تصمیم حزب عمل می کرد و اطلاعات دریافتی از سازمان نظامی درباره  ی کودتا و ... را در اختیار دکتر مصدق می گذاشت.

    مقاله در بخش دیگری از قهرمان  سازی های خود، درباره ی رفیق کیانوری چنین می نویسد:« در مهاجرت از انواع دام‌هائی که ساواک شاهنشاهی برای ترور و یا ربودنش ترتیب داده بود، گریخت.» دست کم می توان ادعا کرد که خود رفیق کیانوری هرگز چنین ادعایی را طرح نکرده است و اگر حضرات «راه توده»ای مدارکی در این زمینه دارند بهتر است به صورت مستند در این زمینه اطلاع رسانی کنند؛ در همان کتاب خاطرات منتسب به کیانوری در صفحات مختلفی از جمله صفحه ی 451 به این مسئله اشاره شده که ساواک چندین بار و به واسطه ی عباسعلی شهریاری قصد فریب رفیق رادمنش و کشاندن وی به مرز قصر شیرین و ربودن وی را داشته است و البته از سوی ساواک پیشنهاد شده بود که رفقا کیانوری، بهزادی و آشوت شهبازیان نیز به ایران اعزام شوند.

   در جای دیگری از مقاله می خوانیم که:« با انتشار نخستین طرح برنامه جدید حزب توده ایران در سال 1350 و پایان یافتن یک دوره 10- 15 ساله آشفتگی نظری و تشکیلاتی در رهبری حزب توده ایران و در نبود جبران ‌ناپذیر زنده ‌یاد "کامبخش" مسئولیت تشکیلات داخل کشور را برعهده گرفت و هسته ‌های مستقل حزبی را در دهه ‌ی 50 و تا آستانه پیروزی انقلاب 57 در داخل کشور سازمان داد.»

در اینجا نیز باز با بی دقتی در روایت تاریخ مواجهیم؛ در سال 1348 و در جریان پلنوم سیزدهم کمیته ی مرکزی، از رفیق رادمنش سلب مسئولیت شد و مسئولیت کار ایران به کمیسیونی شامل رفقا اسکندری، کامبخش و کیانوری واگذار شد. (خاطرات کیانوری:459) از سوی دیگر، اگر چه مسئول شعبه ی تشکیلات رفیق کیانوری بود اما رفیق کامبخش تا زمان حیاتش، به عنوان دبیر دوم حزب، مسئولیت کلیه‌ ی کارهای تشکیلاتی را به عهده داشت، اما نکته  ی مهم آن که مقاله  ی مورد بحث، مطلب را به گونه ای روایت می کند که گویا پس از مرگ رفیق کامبخش، هسته  های مستقل حزبی و تشکیلات داخل کشور همگی توسط رفیق کیانوری سازمان داده شده بودند ، حال آن که بر اساس کتاب خاطرات منتسب به کیانوری، چهار نفر از رفقا در شعبه  ی تشکیلات حضور داشتند؛ کاظم ندیم به عنوان مسئول فنی، منوچهر بهزادی مسئول تشکیلات خارج از کشور، انوشیروان ابراهیمی مسئول قسمتی از تشکیلات داخل کشور و به ویژه آذربایجان، رفیق کیانوری مسئول تهران و سایر شهرستان ها؛ این تقسیم کار به آن علت بود تا هر کدام از افراد از تمام کارها مطلع نباشند،(خاطرات کیانوری:471-472) لذا علاوه بر کیانوری، زنده یاد رفیق انوشیروان ابراهیمی نیز در تشکیلات داخل کشور مسئولیت داشته است لذا مطلب مقاله در این زمینه دقیق نیست. همچنین ادعای دیگر مقاله مبنی بر نقش رفیق کیانوری در دهه  ی 50 و 60 میلادی در دوران مهاجرت هم چندان دقیق نیست: « در سخت ترین شرایط حاکم بر مهاجرت دهه ‌ي 50 و 60 میلادی، برجسته ترین کادرهای حزبی را از گرداب رخوت، ناامیدی و تندروی نجات داد و به کار آهسته، اما پیوسته در رادیو "پیک ایران" و در ارتباط با داخل کشور فراخواند.»  مستند به کتاب خاطرات، در بین سال های 40 الی 48 شمسی، برابر با دهه ی 60 میلادی، رفیق کیانوری از کارهای حزبی به کل برکنار بوده است(خاطرات کیانوری:397)  و نمی توانسته «برجسته ترین کادرهای حزبی را از گرداب رخوت، ناامیدی و تندروی نجات» داده باشد!

  اگر هرآنچه را که تا کنون گفته شد، ناشی از بی دقتی نگارنده/ نگارندگان مقاله بدانیم، اما اوج هنرنمایی مقاله جایی است که پس از یادآوری پیشینه ی خانوادگی زنده یاد کیانوری، نظرات وی درباره ی قشربندی روحانیت را الهام بخش مبارزان آمریکای لاتین دانسته اند! نویسنده/ نویسندگان مقاله می نویسند:« بعدها، درامریکای لاتین و تحت عنوان "الهیات رهائی بخش"، بسیاری ازنقطه نظرات او[کیانوری] درباره نیروهای آرمان ‌گرای مذهبی در اشکال جدیدی بروز و ظهور پیدا کرد» محض اطلاع نگارندگان مقاله، یادآور می شویم که اولا رابطه  ی میان مذهب و مبارزات فرودستان بسیار پیش از اینها و در آثار کسانی همچون انگلس، کائوتسکی، لنین و ... نیز مورد بررسی و تدقیق قرار گرفته بود مضافا یزدان‌ شناسی آزادی بخش یا چنانکه در مقاله آمده است، الهیات رهائی بخش در آمریکای لاتین پیشینه ای به مراتب دیرینه  تر دارد و شاید با مرگ کامیلیو تورز، کشیش و چریک کلمبیایی بود که توجه عمومی به این پدیده جلب شد، افزون بر این یزدان ‌شناسی آزادی بخش بیشتر متأثر از آرای مارکسیست‌ های غربی و به ویژه ارنست بلوخ است و نه مارکسیست – لنینیست‌ها و به خصوص رفیق کیانوری!

 «راه توده»، انقلاب 57 و جمهوری اسلامی

  چنان که ذکر شد،  عنوان مقاله چنین است: ماهیت انقلاب 57 همان بود و هست که کیانوری گفت! ما نیز موافقیم که ماهیت «انقلاب 57» همان بود و هست که کیانوری گفت ، اما اختلاف بر سر چیز دیگری است؛ «راه توده» سعی دارد تا انقلاب 57 را با سیستم برآمده از آن یکی بگیرد؛ جمهوری اسلامی، انقلاب 57 نیست؛ شکست آن است! جمهوری اسلامی حکومتی ملی- دموکراتیک نیست؛ اتفاقا در این جا ما بر خلاف نویسنده/ نویسندگان مقاله ، با زنده ‌یاد کیانوری توافق کامل داریم که « این حکومت اوباش است»!

  مشکل «راه توده»  این نیست که نمی خواهد یا نمی تواند بپذیرد که نبرد«که بر که» مدت  هاست به سود ارتجاع خاتمه یافته است بلکه این نشریه می کوشد با کنار گذاشتن اسلوب علمی تحلیل مارکسیستی – لنینیستی، مانند متکلمین و راویان حدیث، پاره  هایی از این یا آن سخن فلان رهبر حزبی را خارج از کانتکست و بی  توجه به شرایط مشخص، نقل  کند تا  با استناد به آنها سیاست خویش را در حمایت از بخشی از جمهوری اسلامی- امروزه تمام آن- توجیه نماید.

 در مقاله  به درستی ذکر شده که:« دست های مشکوکی که در ارگان ‌های امنیتی و سیاسی حاکمیت جمهوری اسلامی فعال بودند و اکنون به ‌تدریج فاش شده که شبکه ‌‌های بسیار مخفی اسرائیل و ساواک بودند، بی ‌وقفه در تدارک توطئه ‌ای برای یورش به حزب توده ایران بودند. در آخرین سال فعالیت قانونی و علنی حزب توده ایران، "محمدغرضی" وزیر وقت پست و تلگراف بارها رهبران جمهوری اسلامی را تشویق کرده بود: "اگر امروز حزب توده را سرکوب نکنیم، فردا حریف آن نخواهیم شد"» بد نیست که «راه توده»  بگوید که آیا امروزه این دست  های «مشکوک» در جمهوری اسلامی تضعیف شده اند یا به صورت فعال مایشاء عمل می کنند؟ غرضی، مادرشاهی، ازغندی پور و سایر دژخیمانِ رهبران حزب تراز نوین طبقه  ی کارگر در کجای ساختار جمهوری اسلامی ایستاده ‌اند؟ آیا این مجید انصاری اصلاح طلب نبود که در زندان با رفیق کیانوری آن رفتار ناشایست را انجام داد؟ نقش خلخالیِ خط امامی و موسوی تبریزیِ اصلاح طلب و ... در این حکومت چه بوده است؟ این دست ‌های مشکوک چه نسبتی با بلوک طبقاتی حاکم دارند و نماینده ی منافع کدام نیروهای اجتماعی هستند؟ واکنش سایر بخش های حاکمیت به حذف و سرکوب حزب توده ی ایران چه بوده است؟ آیا دیگر بخش های حاکمیت که به زعم «راه توده»  کماکان پیش برنده  ی نبرد «که بر که» هستند، سرکوب نیروهای مترقی نظیر حزب توده ی ایران را محکوم می ‌کنند یا نهایتاَ ریشه ی مشترک بلوک طبقاتی حاکم، در زمان بحران ها، باعث می شود تا تمام حاکمیت به صورت یکپارچه و در نقش مشت آهنین ظاهر شود؟ (نگاهی به موضع گیری های نیروهای مختلف حاکمیت در این روز های خشم و خون و جنون سرکوب نیروهای جان به لب رسیده مردم خود به اندازه کافی گویاست.)«راه توده»  می نویسد :« کیانوری، درنده ‌خوئی اوباش حاکم بر جان انقلابیون را آنگونه که بعداَ شاهد شد، حدس نزده بود، اما در باره‌ ی روند رویدادها، یکی از تاریخی ‌ترین ارزیابی ‌ها و تحلیل ‌ها را در این گفتگو ارائه داد و خطرات را پیش ‌بینی کرد. وقتی به نظرات امروز نیروهای مذهبی دقت می‌ شود، صحت این ارزیابی بیش از هر زمان دیگری خود را نشان می‌ دهد. امثال عبدالله نوری‌ ها، جلائی‌ پورها، عبدی ‌ها، آغاجری ‌ها، بهزاد نبوی ‌ها، آیت ‌الله‌ صانعی ‌ها، آیت ‌الله منتظری ‌ها و ده ‌ها و صدها روحانی و غیر روحانی مذهبی که امروز در برابر جنتی ‌ها، مصباح یزدی ‌ها، شیخ محمد یزدی ‌ها و ده ‌ها و صدها روحانی و غیر روحانی مذهبی نظیر آن‌ ها ایستاده ‌اند، به آن گفتگو و عنوان به ‌یاد‌ ماندنی "حکم تاریخ به ‌پیش می ‌رود"  بیش از هر زمان دیگری معنا و مفهوم می ‌بخشد.» خالی از لطف نیست که «راه توده»  نظر امثال جلائی  پورها را درباره ی معترضین دی ‌ماه 96 به خاطر بیاورد که آنان را «کرکس» خوانده بود!

   ما با «راه توده»  همدلی داریم که نبرد «که بر که» ادامه دارد؛ این بار به شکل کاملاَ عریانِ طبقاتی و میان تمامیت بلوک حاکمیت از یک سو و رنجبران و زحمتکشانی که سهمی در حاکمیت ندارند، از سوی دیگر!

  «راه توده»  و درک نادرست از مفهوم بلوک حاکمیت

  درک و سیاست کلی حزب توده ی ایران در خطوط اصلی خود، درباره  ی انقلاب بهمن 57 و بلوک طبقاتی حاکم و مختصات آن، علی ‌رغم انتقاداتی که در شیوه  ی اجرا به آن وارد است، درست و اصولی بود، اما «راه توده»  با نگاهی ایستا گمان می کند که امروزه نیز منافع کلیت بلوک طبقاتی حاکم بر کشور همان است که بود؛ اینان متوجه تغییر توازن قوای جهانی و در نتیجه همسویی روز افزون لایه  های مختلف بورژوازی با سیاست  های نئولیبرالی نیستند و مسائل را تنها در سطح تعارضات این بخش از بلوک طبقاتی حاکم با بخش دیگر ارزیابی می کنند. در بخشی از مقاله و در ارتباط با سیاست حزب در ابتدای انقلاب می خوانیم:« در همین دوران رهبری حزب توده ایران پیوسته نگران نوسان ‌های بزرگ در میان نیروهای مذهبی طرفدار انقلاب بود، همچنان که نگران چپ‌ روی در میان سازمان ‌های سیاسی مانند فدائیان خلق و مجاهدین خلق بود. این تلاش توام با نگرانی سرانجام نتوانست موجب تغییری در تصورات نیروهای مذهبی طرفدار انقلاب درحاکمیت و سازمان ‌هائی نظیر سازمان مجاهدین خلق و بخشی از فدائیان خلق شود.» نگارنده مطلب،  متوجه نیست که بحث بر سر تصورات نیروهای مذهبی حاکمیت نبوده و نیست؛  بحث بر سر منافع مشخص طبقاتی است اتفاقاَ همان بخشی که از مصاحبه  ی زنده‌ یاد کیانوری با نشریه  ی کار ذکر شده نمایان گر ریشه  های مشترک تمام بخش  های حاکمیت است؛ رفیق کیانوری در این مصاحبه چنین می گوید:« ... سه سال است که ما مدام صداقت نشان می ‌دهیم ولی آنها می‌ زنند توی گوش ما، آنها دست ما را لای در می ‌گذارند، امکانات را از ما می‌ گیرند. ما می ‌گوييم که این یک روند تاریخی است و ما نمی ‌توانیم با خواست خودمان، با بی ‌حوصلگی خودمان آن را تغییر بدهیم. این تجربه ‌ی تاریخی لازم دارد... این تجربه ‌اندوزی همرزمان مذهبی ما می ‌تواند گاهی اوقات برای ما مبارزان راستین پیرو مارکسیسم- لنینیسم با روش ‌های درناک توأم شود و برای خود تجربه ‌اندوزان شکست ‌های درد ‌آور به ‌بارآورد.» در اینجا رفیق کیانوری فقط به بخش ارتجاع مذهبی اشاره ندارد بلکه آن بخش از نیروهای مذهبیِ موسوم به دموکرات انقلابی را نیز باعث سرکوب و فشار معرفی می کند.

  اوج شاهکار مقاله در تحریف واقعیات موجود جامعه را اما، می ‌توان در بند دیگری از مقاله مشاهده کرد؛ همان ‌جایی که اصلاح طلبان را حامی«اسلام محرومان» در برابر «اسلام سرمایه  داری» و نماینده  ی« اسلام انقلابی» در برابر «اسلام آمریکایی» معرفی می ‌کند:« آنچه که به ‌عنوان جنبش اصلاحات در میهن ما جریان یافت و جریان دارد،  بازتاب دیگری از همین ارزیابی و واقعیت است. اعلام دو نوع اسلام، دو قرائت از اسلام و وجود دو اسلام "اسلام سرمایه ‌داری" و "اسلام محرومان"، "اسلام نواندیش" و "اسلام ارتجاعی"، "اسلام امریکائی" در برابر "اسلام انقلابی"، که بحث پیرامون آن همچنان در جمهوری اسلامی ادامه دارد، بازتاب دیگری است ازهمین شناخت و تحلیل. او یک قرائت از اسلام را متحد تاریخی مارکسیست ‌ها می‌ دانست و قرائت دیگر را دشمن خونی مارکسیست ‌ها[3]. پایه ‌های این اتحاد و دشمنی را نیز در ریشه ‌های طبقاتی آن‌ ها جستجو می ‌کرد. اسلامی که پرچم آن در دست سرمایه‌ داری غارتگراست و اسلامی که بی ‌چیزان و محرومان زیر پرچم آن جمع می‌شوند.» واقعاَ بد نیست که «راه توده» نمونه  هایی هم از این هواداری از محرومان را در نزد اصلاح طلبان نشان می داد؛ چه کسانی و از چه زمانی سیاست های نئولیبرالیِ دیکته شده از سوی صندوق بین المللی پول را در کشور به اجرا گذاشتند؟ این دولت هاشمی رفسنجانی نبود که سیاست  های تعدیل را در کشور اجرا کرد؟ این دولت خاتمی نبود که مقررات ‌زدایی از بازار کار را با خارج کردن کارگاه  های کوچک از شمول قانون کار اجرا نمود؟ خصوصی ‌سازی در دوران حسن روحانی چه میزان بوده است؟ کدام یک از سازمان  ها و احزاب اصلاح طلب مخالف خصوصی ‌سازی، مقررات ‌زدایی، جهانی ‌سازی و در یک کلام، پیشبرد سیاست های شدیداَ طبقاتی نئولیبرالی هستند؟ اگر هم بحث بر سر آمریکاستیزی و قرائت «انقلابی» در برابر خوانش« آمریکایی» از اسلام است، به نظر می رسد جناح خامنه  ای به مراتب «انقلابی» تر از جناح حسن روحانی باشد!

  «راه توده» با مغفول گذاشتن ماهیت عمیقاَ طبقاتی سیاست های اقتصادیِ که اتفاقاَ تمام جناح  های حاکم در کلیت آنها توافق دارند، خاک در چشم مخاطبانش می  پاشد و می کوشد تا این یا آن تعارض منافع و یا اختلاف نظر در بین حاکمیت را به جای نبرد «که بر که» جا بزند و حتی کار به جایی رسید که در یکی دیگراز مقالات خود روحانی را دستِ مردم نامید و در مقاله  ی دیگری اعلام کرد که حسن روحانی از جنس رهبر و احمدی  نژاد و شریعتمداری و قوه  ی قضاییه نیست و با آنها دستش در یک کاسه نیست (سرمقاله ‌ی «راه توده»  شماره 626)[4].

  بخش دیگری از مقاله و در زیر عنوان «در آستانه  ی قتل عام» پس از ذکر ارزیابی حزب از فاجعه ‌بار بودن تداوم جنگ به این مسئله اشاره می شود که رفیق کیانوری خطر قتل ‌عام زندانیان سیاسی را در صورت شکست در جبهه  ها و پایان جنگ پیش ‌بینی کرده بود و چنین می نویسد:« ... او یقین پیدا کرده بود که بعد ازشکست سیاست خانمان برانداز ادامه‌ ی جنگ با عراق، رهبران و هدایت ‌کنندگان این جنگ درحاکمیت جمهوری اسلامی، اکنون و با کارنامه ‌ی یک هزار میلیارد دلارخسارت جنگی، به سراغ کسانی خواهند آمد که در سال 1361 و با جسارتی تاریخی با ادامه ‌ی جنگ مخالفت کرده و آن را عمیقاَ به زیان ایران، انقلاب و مردم ایران ارزیابی و رسماَ اعلام کرده بودند. یگانه حزبی که با جسارت، این نظر را بارها اعلام کرده و تا آستانه‌ ی یورش به حزب برآن پا فشاری کرده بود، اکنون درمعرض خطرجدی و جانی بود.» و سپس با بیان هشدار رفیق کیانوری[بخوانید حزب] درباره ی آن که تداوم جنگ تله ی امپریالیسم آمریکا برای نابودی منابع دو کشور ایران و عراق بوده ، چنین می نویسد:« این سخنان میهن ‌دوستانه و عمیقاَ ملی، زمانی مطرح شده بود که در داخل حاکمیت بر طبل فتح کربلا می‌کوبیدند و درخارج از کشور نیز اپوزیسیون سلطنت ‌طلب منتظر فرصت ناشی از شکست ایران در جنگ با عراق بود! همان ‌ها که حزب توده ایران را حزبی غیرملی معرفی می ‌کنند و خود را مجسمه‌ ی تمام ‌نمای وطن ‌دوستی و سمبل ایران کهن می ‌دانند!» بد نیست «راه توده»  برای مخاطبان خود مشخص کند شعار فتح کربلا و جنگ، جنگ تا پیروزی را چه کسانی به جز آیت ‌الله خمینی و اطرافیانش طرح کردند و چه کسانی پس از فتح خرمشهر با خاتمه ی جنگ مخالفت کردند؟ آیا  هاشمی رفسنجانی یکی از تاثیرگذارترین اشخاص در ادامه  ی جنگ نبود؟ اگر چنین است آن بخش، به زعم «راه توده»، انقلابی حاکمیت در این ارتباط چه موضعی اتخاذ کردند؟ آیا از «نعمت الهی جنگ» برای سرکوب مخالفین خود بهره نبردند؟

  اگر کسی به تحلیل حزب و نیز رفیق کیانوری از انقلاب مراجعه کند و پنج خصلت دموکرات های انقلابی را مورد بررسی دوباره قرار دهد ، به‌ هیچ‌ وجه نمی ‌تواند در درون لایه  های حاکمیت نشانه ای از آن خصلت ها بیابد و اگر زمانی حزب به درستی بر ملی کردن صنایع و بانک ‌ها و کوچک ‌کردن بخش خصوصی به ‌عنوان یکی از مهم ترین دستاوردهای انقلاب انگشت می گذاشت و آن را نشانه  ی سوگیری مترقی انقلاب اعلام می کرد، امروزه با گسترش و تعمیق خصوصی‌ سازی و تاراج اموال عمومی باید تأکید کرد که جمهوری اسلامی در جهتی کاملا برعکس حرکت می کند. این عملکرد جمهوری اسلامی مبتنی بر منافع طبقاتی حاکمان و بر اساس تفسیر غیر قانونی و دلبخواه از اصل 44 قانون اساسی انجام شده است که البته هیچ کدام از جناح  های حاکمیت مشکلی با آن ندارند و محض اطلاع حضرات یادآوری این مسئله نیز به ‌جاست که یکی از مهم  ترین بخش های اصلاح ‌طلبان، یعنی کارگزاران سازندگی در اسناد رسمی خود به صراحت بیان‌ کرده‌اند که مخالف کنترل دولتی بر بازرگانی خارجی هستند.

 ارتباط زنده یاد کیانوری با «راه توده»

  «راه توده» همواره مدعی بوده که در زمان بازداشت خانگی رفیق کیانوری با وی در ارتباط بوده و ایشان مطالب و برخی مقالات و دیدگاه‌ های خود را برای این نشریه ارسال می کرده است؛ ما نیز در این مورد کوچک ترین تشکیکی نمی کنیم و تنها یادآور می شویم که رفیق کیانوری پس از خروج از زندان، به هیچ وجه زندگی آزادانه  ای نداشت و کاملاَ تحت کنترل نیروهای امنیتی رژیم بود و همانطور هم که «راه توده» در مقاله تصریح کرده، شرط انتقال وی به خانه ی میدان سنایی، پرهیز از هر نوع ملاقات و عمل تشکیلاتی بوده است و لذا اگر یادداشت یا تحلیلی از طریق وی به این نشریه رسیده است، می توان با احتمالی قابل قبول گفت که این مطالب مطابق نظر مراکز امنیتی رژیم بوده و «راه توده»  نیز به بازنشر آن ها اقدام نموده است. مقاله شرح جالبی از حضور کیانوری در صف انتخابات خاتمی می  دهد که در آنجا خطاب به مردم گفته است:« من با دست چپ به خاتمی رای می دهم» و این همان دست عزیز و گرانقدری بود که در جریان شکنجه  اش توسط «حکومت اوباش» نیمه ‌فلج شده بود و «راه توده» از این گفته نتیجه می گیرد که وی خالصانه و صادقانه رای داده است البته شاید تعبیر منطقی ‌تر این باشد که ببینیم آیا با توجه به شرایط امنیتی حاکم بر محیط اطرافش می توانست رای ندهد؟ آیا نمی ‌توان ارزیابی دیگری از ماجرا ارائه داد که اشاره به دست چپ نیمه ‌فلجش، اشاره ‌ای به تحت فشار بودن داشته است؟ آیا بعدها همین اعلام مشارکت در انتخابات باعث نشد تا رهبر جمهوری اسلامی در جریان کشمکش‌ های جناحی، رقیبانش را متهم نماید که توده ‌ای ‌ها از آن ‌ها حمایت کرده اند؟ به هر حال «راه توده» به دستاویزی برای توجیه تلاشش برای انتخاب میان شکنجه  گر دلسوز، غارتگر منصف و قاتل اصلح نیاز دارد و چه دستاویزی بهتر از رای دادن رفیق کیا در سال‌ های پایان عمرش و در شرایط امنیتی حاکم برمحیط!

  سخن پایانی و درس هایی از رفیق کیانوری برای «راه توده»

   ویژگی برجسته ‌ي رفیق کیانوری تحلیل مشخص از وضعیت مشخص بود و تاسی به رفیق کیانوری باید با تحلیل مشخص از شرایط مشخص امروز جامعه ‌ی ایران همراه باشد که فساد، دیکتاتوری نهادینه‌شده در رژیم ولایت فقیه و نئولیبرالیسم جامعه را به این روز سیاه انداخته است؛ هنر رهبران درگذشته  ی حزب و از جمله دبیر کل فقید آن، در کاربست خلاقانه  ی اسلوب تحلیلی مارکسیستی – لنینیستی بر شرایط مشخص بود و نه ارجاعی آیه گونه و اسکولاستیک به این یا آن حکم صادر شده از سوی فلان رهبر یا ایدئولوگ انقلابی؛ این نوع گرامی ‌داشت در واقع تخریب رفیق کیانوری است؛ درک حزب و مبنای عمل آن همواره بر اساس تامین منافع گسترده ترین بخش توده ها بوده است؛ امری که امروزه و در شرایط فعلی با مبارزه ی بی امان با پیشبرد سیاست های نئولیبرالی مترادف است و نه حمایت از این جناحِ حاکمیت در برابر بخش دیگر آن.

  گیریم که درک درست حزب در سال ‌های ابتدایی انقلاب از ماهیت حاکمیت و چالش نبرد «که بر که» منحصراَ محصول خرد و ذهن رفیق کیا بود، چرا نباید به این وجه از مسئله توجه داشت که این جهت گیری با منافع عمومی توده ‌های مردم همراستا و مورد پشتیبانی گسترده ‌ی آن‌ ها نیز بود، اما جهت ‌گیری جناح های مختلف حاکمیت در شرایط امروز آیا چیزی جز نارضایتی توأم با خشم و نفرت توده ‌های وسیع مردم چیز دیگری را هم به‌دنبال دارد؟ چگونه می ‌توان فساد و دیکتاتوری نهادینه شده در حاکمیت و پیاده سازی سه دهه دستورکار نئولیبرالی را که به صنعت ‌زدایی، بیکاری، تورم افسارگسیخته و فقر و فلاکت عمومی انجامیده است، با جهت ‌گیری ‌های اقتصادی و اجتماعی دهه ‌ی اول پس از انقلاب که صنایع کشور در شرایط جنگ با ظرفیت قابل قبولی کار می‌کردند و در برخی صنایع چون نساجی از صادرات قابل توجهی هم برخوردار بودند و شاخص ‌های اقتصادی و اجتماعی بویژه شاخص توزیع درآمد با ضریب جینی  به‌ هیچ‌ وجه قابل مقایسه با شرایط امروز نبود، یکسان تصور کرد و با همان عینک چهار دهه قبل به رویدادهای سیاسی و اجتماعی کشور نگریست و مدعی مارکسیسم لنینیسم و توده ‌ای بودن هم بود؟ توده ‌های مردم در واقع در کجای این نگاه می‌ توانند جای داشته باشند؟

 رفیق کیانوری با آن که در سال‌ های دهه ی 40 شمسی از کار حزبی کنار گذاشته شده بود، هرگز بر خلاف نظر اکثریت حزب رفتار نکرد و در بسیاری موارد به علت پایبندی به سانترالیسم دموکراتیک، در محیط‌ های عمومی از نظر رسمی حزب  که خود مخالف آن بود دفاع نمود؛ وی هیچ ‌گاه به ساختار شکنی و تحریک افراد بر ضد حزب نپرداخت.

  حضرات «راه توده»که مدعی پیروی از مشی توده‌ ای هستند، بد نیست یک بار دیگر آن نمایشات مشمئز کننده ی تلویزیونی را مشاهده‌ کنند تا به ‌یاد ‌بیاورند که تمامی رهبران شکنجه دیده  ی حزب – به جز دو تن؛ پرتوی و قائم پناه- حتی زمانی که به اجبار و تحت فشار شکنجه  های قرونِ ‌وسطایی حزب را به این یا آن گناه ناکرده متهم می کردند، همواره نام حزب توده ی ایران را به صورت کامل ادا می ‌نمودند و این آخرین سنگری بود که در پشت آن، این پیام را به مخاطبان مَحرم می ‌دادند که بر پیمان خویش استوارند؛ مدعیان هواداری از «مشی توده ای» در محیط آزاد اروپا، بهتر است دست  کم به این ادب متعارف در بین هواداران گوناگون حزب تن‌ در دهند و هنگام نام‌ بردن از حزب طبقه ی کارگر ایران، آن را به نام کامل بخوانند و به‌یاد داشته باشند که نامه ی مردم، نام ارگان رسمی حزب است که توسط رهبری برآمده از بالاترین مرجع صلاحیت ‌دار حزبی، اداره می شود و نه نام تشکیلات حزب توده ی ایران!

    

 

 

 

 


 

[2] - غلاقمندان به این کتاب می توانند آن را در این آدرس بخوانند:

https://www.iran-archive.com/start/1509

[3] - لازم به یاد آوری است که ریشه اسلام سیاسی رهبران جمهوری اسلامی به اخوان المسلمین وارتجاع اسلامی منطقه در یک صد سال گذشته بر می گردد. علاقمندان می توانند برای اطلاع بیشتر به کتاب اسلام سیاسی که مجموعه مقالاتی است که در نامه مردم ارگان حزب توده ایران منتشر شده است در این آدرس مراجعه کنند:


http://rahman-hatefi.net/navidenou-959-97-167-970510Political%20Islam%20%20.pdf

[4] -http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/novamr/626/sar626.html

توجه به موضع گیری های آقای روحانی در جریان اعتراضات مردمی آبان ماه و بعد از آن به روشنی نشان می دهد که چقدر روحانی دستِ مردم ! در حاکمیت است .

 

Comments System WIDGET PACK

Share

بازگشت به صفحه نخست

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

 

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: