نویدنو:23/05/1387                                                                     صفحه قابل چاپ است

 

ما با ما

سیامک طاهری

بحثی که در روز های اخیر بین دوستان "نوید نو"وآقای"بابک پاکزاد " از "فرهنگ توسعه "پیرامون مساله صلح در گرفته ودر مواردی شکلی توفانی یافته است از جنبه های گوناگونی قابل توجه است .اولین مساله ای که در این بحث جلب توجه می کند .نبود یک فرهنگ "گفتگوی درون چپ "در میان ما است.این نیاز مبرمی برای هواداران فلسفه علمی است که شکل نوینی از گفتگورا در میان خود طراحی وپی ریزی کنند .این طرح نوباید کاملا متفاوت  از شکل برخورد ما با کسانی  باشد که بی مهابا جهت نابودی نیروهای چپ به توطئه چینی ؛دروغ پردازی وتحریف آشکار حقایق می پردازند .آگر در برخورد با آن دسته ؛ کفه افشاگری ونشان دادن دروغ پراکنی هایشان وآشکار کردن ماهیت طبقاتی وفساد سیاسی ومنفعت طلبی اقتصادی اشان را سنگین تر می کنیم ؛در گفتگوی درون چپ ودیگر نیروهای مردمی باید در درجه نخست بر نکات در ست مطرح شده از سوی طرف مقابل انگشت گذاشت وآنگاه بخش های ضعیف وخطا های طرف مقابل وعلت خطا وراه برون رفت از آن را به طرف مقابل نمایاند. ضرورت یافتن نکات مشرک در گفتار طرف بحث، فقط به دلیل رعایت انصاف نیست.بلکه اساسا بدون چنین شیوه ای نمی توان پایه مشترک و منطقی برای پیشبرد بحث یافت. این روش باید پایه واساس برخورد نیروهای هوادار سوسیالیم نه تنها با یکدیگر بلکه با همه نیروهایی قرار گیردکه صادقانه گام در راه خطا می نهند .لحن جدلی و مچ گیری شیوه مناسبی برای گفتگویی علمی ومنطقی نیست .نباید فراموش کرد که هدف از نقد در میان ما کمک به بالیدن وبه بار نشستن نهال ونطفه اندیشه های درست وتضعیف ونابودی علف های هرزی است که پیرامون اندیشه های مارا فرا گرفته است..فراموش نکنیم برای زوددن علف های هرزنباید تمامی باغچه را شخم زد؛ بلکه ضروری است با حوصله فراوان  علف ها را از بوته های با ر آور جدانمود. بی گمان توهین وتخریب شخصیت طرف گفتگو به بهانه یک یا چند خطا ی احتمالی نمی تواند به هدف مورد نظر کمک کند .با تراکتور نمی توان باغچه را وجین کرد . این نوع بر خوردها فقط با عث تسکین غرور ما می شود ونفعی از آن حاصل جنبش ومردم نمی شود.

این شیوه ها نمی تواند ونباید دستکار نیروها وافرادی باشد که به درستی وعلمی بودن راه خود اعتقاد دارند .

حال با این معیار ها به سنجش عیار گفتگو های دوستانمان در دو سوی بحث می نشینیم.

اولین پرسش از طرفین گفتگو این است که دوستان ما کدام نکته مثبت را در طرف دیگر یافته اند؟آیا هر آنچه که طرف دیگر گفته است خطا واشتباه است .آیا هیچ نکته مثبتی که ارزش تاکید وتایید داشته باشد در نظرات طرف مقابل وجود ندارد .پاسخ به سوالات بالا را بدون هر گونه قضاوتی به عهده دوستانمان می گذاریم .چرا که به صداقت ودرستی آنان باور داریم.

واما خود بحث

1-آنچه که در نظر ات طرفین قابل توجه ودر خور ارزش است ؛اهمیت دادن به خود مقوله صلح است واین مهمترین نکته ای است که باید در نوشته های هردو طرف ارج نهاده شودوبه آن توجه شود،از آن جهت که اولین مقاله از سوی آقای بابک پاکزاد نگاشته شده است بناچار نقد را از مقاله او آغاز می کنیم .

ایشان ضمن ارزش گداری به مقوله وجنبش صلح در آسیب شناسی وبذل توجه به آن از جمله می نویسند:

"عمیقا اعتقاد دارم که صلح محصول یک موازنه است .اما در عین حال معتقدم تا وقتی ضعیف هستیم موازنه ای در کار نیست. در شرایط ضعف تسلیم است که حرف آخر را می زند.اما قدرت به چه معنا است؟ قدرت در معنای حفظ یک ملت در کنار خود است....آیا با سیاست هایی چون نقدی کردن یارانه ها ...وسیاست های تورم زا و...می توان ملتی را در کنار خود داشت؟"(1)

پیش از بر رسی نکاتی در نوشته بالا که نیاز به کند وکاو بیشتری دارند اجازه دهید که موارد مزبور را به گونه ای دیگر فرمول بندی کنیم.

ما در وضعیتی قرار داریم که:

1- نیروهای هوادار صلح بسیار ضعیف هستند.

2- به هر حال در این شرایط ؛جنبش ضعیفی به مدد نیروهای گوناگون شکل گرفته است که بخشی از آن را نیروهای ناپیگیر تشکیل می دهند.نیروهایی که با وجود آنکه خواهان جنگ ونابودی تمامی منابع کشور نیستند با هر اقدامی در جهت بهبود شرایط زندگی بی چیزان جامعه مخالف هستند.حال سوال این است که ؛ در چنین شرایطی چه باید کرد ؟

آیا با ید با نشان دادن جنبه های ضعیف این جنبش به نفی کلی آن پرداخت ویا با شرکت هرچه بیشتر وتقویت آن در عمل به همگان نشان دادکه پی گیر ترین وفدا کار ترین ومصمم ترین نیروها کدام یک از آن ها است؟ محور اصلی بحث باید برسر این موضوع باشد یعنی چگونگی برخورد با شرایط موجود ؛نه دفاع تعصب آمیز ونه نشان دادن این یا آن نقطه ضعف این یا آن فرد شرکت کننده در جنبش.

نگاهی به جنبش صلح اروپا - که دیگر به یک نیروی مادی جدی تبدیل شده است – می تواند به بحث ما کمک کند.این جنبش در اروپا وپاره ای نقاط دیگر آنچنان توانی یافته است که از آغاز جنگ عراق تاکنون موفق شده است در انتخابات ، همه دولت های اروپایی ای راکه در جنگ عراق شرکت کرده بودند بر کنار کند وکشورهای اسپانیا ؛ایتالیا ؛ اکراین ؛کره جنوبی ؛انگلستان و...را مجبور کند که یا نیروهای خودرا از عراق بیرون بکشند ویا دست کم تعداد آنان را کاهش دهند.افراد شرکت کننده در این جنبش در کنار کمونیست ها ؛سوسیالیست ها وسوسیال دموکرات ها ؛سبز ها ؛دموکرات ها ؛لیبرال ها ؛نیروهای مذهبی واعضا ووابستگان کلیسا های ارتدکس ؛کاتولیک ؛پروتستان ویهودیان؛ مسلمانان و...وحتی لایه هایی از محافظه کاران بودند.انگیزه ای که اینان را متحد می کند کاملا متفاوت است ؛اما همه آنان از کشته شدن انسان های بی گناه در دو سوی جبهه های جنگ اندوهگین بودند.اگر نیروهای مترقی تر این جنبش در همان آغاز راه شرایطی را در پیش پای طرف های دیگر قرار می دادند که اساسا با ماهیت طبقاتی وسیاسی آنان در تناقض بود ؛آیا چنین جنبشی با این همه دستاورد پا به عرصه وجود می نهاد؟

واما در مورد پاسخ دوستان نوید نو :

این دوستان نیز ضمن ارج گذاری ودفاع جانانه از مقوله وشکل تازه سر زده آن در نقد آقای پاکزاد می نویسند:"نویسنده و...مبارزان صلح را مثل شبح تعقیب می کنند تا در هر پیچ وخمی خنجر در قلبشان فرو کنند ؛...ان ها از تشکیل این شورا سخت بر آشفته اند...."(2)

در اینجا بدون هیچ تعارفی باید گفت ؛اینگونه سخن گفتن شیوه مناسبی برای یک گفتگوی علمی واقناعی نیست.

واما پاسخ مجدد آقای پاکزاد!

ایشان ضمن خویشتنداری نسبی درابتدای پاسخ نوشتار بالا- که متاسفانه تا انتهای مقاله نمی پاید وبا نسبت دادن واژه فاشیسم به دوستان خود در نوید نو از این روش درست فاصله می گیرند.واز جمله می نویسند :"هدف من  مبارزه با نولیبرالیسم است ."(3)

این حق ووظیفه او وهمه ما است . نولیبرالیسم چون اختاپوسی بر کشور ما وجهان چنگ انداخته است ولی آیا جبهه مبارزه با این هیولا از میان شورای ملی صلح می گذرد ؟

ودر جایی دیگر :"بر خلاف سایت نوید نو که در تمام مرز بندی های خود وتمام ائتلاف ها وانشقاق ها یش موضع گیری پیرامون احمدی نژاد را عمده می کند؛برای من وطبق تحلیل ساختاری که  آن را در مقاله مورد مشاجره نیز بازتاب دادم ؛احمدی نژادهم در سناریو جنگ هم در تداوم سیاست های نولیبرالیستی تنها بخشی از ماجرا است .نوید نو درست مانند صدای آمریکا عوام فریبی می کند .این سیاست صدای آمریکا است که از کل پرسپکتیو موجود بر شخصیت احمدی نژاد متمرکز شود."(3)

اینکه پاره ای از دوستان ما مشکلات سیاسی ؛ اقتصادی واجتماعی جامعه ایران رادر حد "مبارزه با احمدی نژاد "فرو می کاهند انتقادی درست وبجا است این دوستان باید پاسخ گویند که آیا با کنار رفتن احمدی نژاد همه مشکلات جامعه ایرانی حل می شود ؟ آیا مشکلات این کشور واز جمله روی کار آمدن احمدی نژاد  خود ؛ به علت  وجود این ساختارها نبوده است ؟ علت شکست اصلاح طلبان با وجود داشتن پشتوانه عظیم توده ای تا چه حد به این ساختارها مربوط می شود ؟ آیا صرفا خطاهای اصلاح طلبان ویا توطئه راست ها عامل آن بود ؟آیا...

فرو کاستن جنبش سوسیالیستی ایران تا حد "گروه های اصلاح طلب " به طوری که تشخیص این دو نیرو از یکدیگر دشوار باشد ودعوت از نیروهای سوسیالیست برای تبدیل شدن به بخشی از ماشین رای اصلاح طلبان چه عواقبی در بر دارد؟و...

بطوریکه مشاهده می شود راه درست از میان دو افراط می گذرد.اما اینکه انتقاد درست آقای پاکزاد شامل دوستان ما در نوید نوهم می شود یا نه ؛ احتیاج به بررسی دقیق مطالب این رسانه دارد .در این رابطه نیزانصاف علمی می طلبد که به رسانه بودن "نوید نو نیز توجه شود. گمان می کنم دوست عزیزم آقای بابک پاکزاد  دست کم در مورد نوشته های این نگارنده که در نوید نو انتشار یافته است چنین نظراتی نداشته باشد.چنانکه فرهنگ توسعه  نیزبه عنوان یک رسانه  از این اصل پی روی کرده است به عنوان نمونه می توان از نوشته آقای هادی پاکزادیادکرد که در یکی از آن ها بدرستی چنین آمده است:

" به اعتقاد این قلم، پابرجاترین نیروهای شاخص برای «جبهه‌ی صلح»؛ آنانی هستند که هرگونه ستم طبقاتی را برنمی‌تابند و از بیخ و بن با استثمار انسان از انسان مخالف هستند و تمام نکبت‌های عالم‌گیر کنونی را برآمده از ذات مناسبات سرمایه‌داری می‌دانند و باور دارند تا زمانی که چنین مناسباتی حاکم باشد، میدان و فضا برای جنگ‌افروزان آماده و فراهم است. پس، از دیدگاه این نیروها، مبارزه‌ی به‌حق با مناسبات سرمایه‌داری و امپربالیسم– در تمام اشکال آن- می‌تواند ریشه‌ای‌ترین مبارزه برای صلح باشد. اما همان‌طور که آمد، اگر همه‌ی این نیروها بخواهند به مفهوم واقعی، «جبهه‌ی صلح» را در شرایط کنونی عینیت بخشند، باید که بتوانند با درک شرایط داخلی و جهانی، به سهم خود، پرچمدار مبارزه‌ علیه جنگ، به کمک و همراه با دیگر طبقات و اقشار و نیروهایی شوند که ممکن است برخی از آنان و یا در شرایطی هیچ یک از آنان پابرجا نمانند، اما نیاز و ضرورت «صلح» حکم می‌راند که باید از همه‌ی آنان، در شرایط لازم و ضروری استفاده نمود و هیچ ‌کسی را در کنار و بیرون از این دایره‌ی «جبهه‌ی صلح» قرار نداد."

آخرین نکته ای نیز که دوستان ما در دو سوی گفتگو باید به آن توجه کنند.اینست که آن محوری که تعیین کننده درگفتگوی ما است وحدت چپ وپی ریزی جبهه متحد چپ است . تفاوت نگاه ها وشیوه ها وراه حل هاباید به گونه ای باشد که این حیاتی ترین ومبرترین نیازهای جنبش گامی به پیش نهد نه اینک به قهقرا رهنمون شود. فراموش نکنیم که همه ما به دو اصل انسان سازیعنی انتقاد وانتقاد از خود باور داریم .وقت آن است که همه ما از خودمان بپرسیم که چرا از این دواصل ما به اصل انتقاد چسبیده ایم وچرا اصل انتقاد از خود اینقدر درمیان ما مهجور مانده است.وباز هم فراموش نکنیم که هدف اصلی سوسیالیسم علمی ساختن انسان طراز نوین است ، وبر چیدن نظام طبقاتی یک ایستگاه در این مسیر است وانسان طراز نوین بدون انتقاد از خود ساخته نمی شود.   

 

 

1- http://www.farhangetowsee.com/224/224-4.htm

2-تلاش برای تفرقه افکنی در "شورای ملی صلح"

3- کاسه‌های داغ تر از آش

          

  

  | می توانید نظرات خودرا اینجا ابراز نمایید .

 

بازگشت به صفحه نخست         

                            

Free Web Counters & Statistics