نویدنو:27/05/1387                                                                     صفحه قابل چاپ است

 

 

توضیح نوید نو : اخیرا سایت عدالت مقاله ای را با نام حجاريان و تعديل ساختاری جنبش صلح باز انتشار داده است . این مقاله در سایت های دنیای ما وفرهنگ توسعه نیز انتشار یافته است . نوید نو بر آن بود تا پاسخ این مقاله را که در آرشیو موجود داشت باز انتشار دهد که به روشنی فضای بحث یاری نماید. اما چون پاسخ نوشته ی آقای احمد جواهریان بود ، لحظه ای تردید در آن که نویسنده محترم نظر دیگری داشته باشند ، مارا وادارکرد که ای میلی به ایشان ارسال ونظرشان را جویا شویم .آقای جواهریان ضمن استقبال از باز انتشاز پاسخ خود در نوید نو ، توضیح مختصری نیز ارسال داشته اند که بخش هایی از آن به شرح زیر است :

" اخیرا به ابتکار و سردمداری سایت عدالت و دیگر سایت های همسو مانند دنیای ما و فرهنگ توسعه، مقاله ای از اینجانب به نام "باید امروز جلوی جنگ را گرفت" که نقدی روشنگرانه بر نظرات استاد گرامی آقای دکتر رئیس دانا بود و نقد غیر مستقیم و واقعا نا مربوط ع. سهند به آن بطور هم زمان دوباره نشر یافت. هدف آن ها از این مطرح کردن دوباره هم تصور می کنم روشن باشد، اگرچه اشتباه است. آن ها نخواهند توانست جلوی به هم پیوستن گردان های مختلف جنبش صلح را به یکدیگر بگیرند و زمان را به عقب باز گردانند.  بازنگری مقالات مندرج در سایت های مختلف در زمینه ی صلح در سال های اخیر، کاری ست نیکو و اگر درست انجام شود جای تشکر دارد. اما واقعیت این است که محافل همسو ، این حداقل پرنسیپ را هم رعایت نکرده اند که پاسخ اینجانب به مقاله ی ع. سهند را هم درج کنند تا نقطه نظرات روشن شود و معلوم شود هر کدام از ما چه می گوئیم.
شروع مقالات و ترجمه های اینجانب در زمینه ی صلح بسیار قدیمی تر از زمان مورد بحث در این پلیمیک است – این مسئله در نقد ع. سهند کتمان نگاه داشته شده - و از نشریه وزین چیستا و دانش مردم در سال ها قبل آغاز گردید و در فرهنگ توسعه و دیگر سایت ها پی گرفته شد. قضاوت اینکه ده ها مقاله و ترجمه ی اینجانب چه وزنی در کار ترویج مبارزه در راه صلح داشته است را به خوانندگان واگذار می کنم. نمی دانم چرا این حضرات خوانندگان ما را تا این حد ناآگاه فرض می کنند که ندانند، احمد جواهریان کیست، ع. سهند کیست، المیرا مرادی کیست، و این پدر و پسر پاکزاد که بوده اند و که اند یا دیگرانی که در این راه تلاش گاه بسیار موثر تر داشته اند، چه کسانی هستند و چه کرده اند. فکر می کنم ما هنوز هم مخاطبان مشخصی داشته باشیم که همه ی ما را می شناسند. نقطه نظرات بسیاری البته در آن زمان روشن نبود. خوشبختانه امروز به مدد شکل گیری "شورای ملی صلح" که دستاورد ارزنده ی همه ی مبارزان واقعی راه صلح است، روشن تر شده و در آینده باز هم روشن تر خواهد شد.
بقیه ماجرا را به مقاله ای ارجاع می دهم به نام "چپ
بی اخلاق" که در دست تهیه داشته ام. امیدوارم فرصت شود و به پایان برسانم و برای درج ارسال دارم. تقاضا دارم با درج این دو پارگراف و پاسخ من به ع. سهند به روشنگری ها در این زمینه یاری رسانید." ما ضمن استقبال از مقاله ای که آقای جواهری قول نوشتن آن را داده اند ، با انتشار پاسخ آقای جواهریان به مقاله آقای ع. سهند امید واریم به روشنی بحث یاری رسانده باشیم .

 

نویدنو:21/4/1385

پاسخ مثبت ما به صلح نبايد جنگ باشد

نقدي بر مقاله ي "حجاريان و تعديل ساختاري جنبش صلح" نوشته ي ع. سهند[1]

نوشته : احمد جواهريان

 

چندي پيش مطلب كوتاهي رانوشتم با نام "بايد امروز جلوی جنگ را گرفت" [2] كه در سايت فرهنگ و توسعه منتشر و در برخي سايت نيز بازتاب يافت.

اخيرا مقاله اي با نام " حجاريان و تعديل ساختاري جنبش صلح " به قلم آقاي ع . سهند به صورت همزمان در چند سايت خارج از كشورمنتشر شده كه بطور ضمني آن مطلب را مورد انتقاد قرار داده است. خود اين مقاله كه در اينجا به تشريح و نقد آن خواهم پرداخت مرا متقاعد كرد كه روي مسئله درستي دست گذاشته ام. حقيقت آن است كه اين نگاه سنتي به مسئله جنگ و صلح تا كنون و قبل از اين مقاله به صراحت مواضعش را ترسيم ننموده بود،  اگر چه جاپايش در برخي اظهار نظر ها و سايت هاي سياسي ديده مي شد. اگر مطلب نگاشته شده توسط اينجانب  به ضرورت مطرح شدن اين ديدگاه مهم كمكي كرده باشد،  در انجام كار خود موفق بوده است.

 

شيوه ي نامناسب

مقاله يادشده در نقد نظراتم شيوه ي نامناسبي را پيش گرفت كه از اين سايت ها قابل قبول به نظر نمي رسد. نظرات اينجانب به گواه ده ها مقاله نگاشته شده در طي اين مدت و از سال ها پيش در سايت ها و نشريات مختلف، هيچ غرابت و ربطي با آنچه آقاي سهند در رابطه با نقد نظرات آقاي حجاريان نوشته ندارد و كوبيدن فله اي نظرات بدين روش كار صحيحي به نظر نمي رسد. در نقد به هيچ يك از نظرات و مباني ارائه شده توسط اينجانب نيزاشاره نمي شود.

 آنچه در نهايت احترام از طرف من مورد انتقاد قرار گرفته، عدم توجه به ضرورت مبارزه براي صلح و به جاي آن تكريم مقاومت نظامي در اين موضعگيري بسيار ديرهنگام بود. من نوشته بودم:

"در خبر ها آمده بود که جناب آقای دکتر رئيس دانا نقطه نظرات خود را پيرامون بحران هسته ای و خطر تجاوز آمريکا بيان داشته اند. خلاصه ی کلام ايشان آن است که "مردم‌عليه‌ مهاجم خواهند جنگيد، اما نه به سود حاکميت موجود". واقعيت آن است که خطر تجاوز نظامی ابرديوقدرت آمريکا همه را به صحنه کشانده  و باعث می شود روشنفکران متعهد را چاره جوی اقداماتی کند که بايد در برابر چنين تجاوزی انجام شود و مقاومت در برابر متجاوز بنيادی ترين کاری ست که بايد در دستور کار قرار گيرد."

 

آقاي ع. سهند  نظرات ايشان را به جاي نقل قول مستقيم، از زبان خود چنين نوشته:

" او گفت ما براي صلح مبارزه مي كنيم اما اگر امپرياليست ها به كشور ما حمله كردند  در امر دفاع از ميهن پشت سر هيچ دولتي قرار نخواهيم گرفت بلكه در پيشاپيش همه از ميهن دفاع خواهيم كرد."

فكر نكنم ايشان در زمينه ي صلح حرفي زده باشند، شايد هنوز هم مطلبي در مورد صلح به قلم ايشان نوشته نشده باشد. بسياري هنوز به ضرورت چنين مبارزه اي باور ندارند.

من به مقاله ي " بايد امروز جلوي جنگ را گرفت" دوباره مراجعه كردم، ولي هرچه گشتم، حتي يك كلمه اشاره به آقاي حجاريان در آن نديدم. احتمالا اين بخش از مقاله ي ايشان به جاي ديگري برمي گردد كه مستقيما به آن اشاره نشده. نقطه نظرات ارائه شده از طرف آقاي حجاريان كه مورد حمله قرار گرفته و با نظرات من به شكلي تحريف آميز تلفيق گشته، بيشتر تلاشي است براي موضعگيري در مقابل موج بحث ها در زمينه صلح. در جاي جاي آن هم جاپاي جستجوهاي اينترنتي داغ و داغ ديده مي شود و به همين دليل، آن ها را تئوري هاي محكمي براي انحراف جنبش صلح دانستن غير دقيق است  و من نديدم هيچ چپ گرايي هم او را به عرش اعلا ببرد. در ضمن، اينكه برخي از حضرات منسوب به دوم خرداد پنج سال پيش چه موضعي داشته اند نيز مي تواند به مواضع امروز و يا فرداي برخي ديگرشان ربطي نداشته باشد.  مي توان به مواضع آنان انتقاد داشت، ولي بحث بر سر دفاع از مبارزه براي صلح و خاموش ماندن در برابر آن بوده است. آيا تغيير آن گرايش ها در هر حد و اندازه به طرف دفاع از صلح منفي ست؟ آيا بيانيه مشاركت در اين زمينه را نيز منفي مي دانيد؟  من برخلاف تصور آقاي سهند، در اين برهوت مبارزه عليه جنگ در داخل كشور، قدم گذاشتن هر جريان سياسي يا اجتماعي و از جمله اصلاح طلبان را در راه صلح، هر چند محدود و ناپيگير، امر مذمومي نمي دانم[3] و معتقدم بايد از آن استقبال كرد. البته نمي توان و نبايد از آن انتظار مواضع چپ را داشت.

 

جنبش صلح

اگر به سير اعتراضات و مبارزه عليه جنگ و سازمان يابي آن در ايران در ماه هاي اخير نگاهي بيندازيم، متاسفانه متوجه مي شويم كه جنبش صلح طبقاتي مورد ادعاي نويسنده هنوز تنها در نوشته ي ايشان موجود است و نه در كف شهر كه كساني بتوانند آن را منحرف يا مال خود كنند. فراموش نكنيم كه ما هنوز در نازل ترين سطح ممكن اين مبارزه در داخل كشور بسر مي بريم.  علت آن هم " تعديل ساختاري جنبش صلح" توسط اصلاح طلبان و يا سياست هاي به اصطلاح غلط روشنفكران چپ صلحجوي كشور نيست كه بسيار قبل از بسياري از آقايان همه را به مبارزه در راه صلح دعوت كرده اند،  بلكه سياست هاي اقتدارگراياني ست  كه بدبختانه در هيچ جاي مقاله 9 صفحه اي ع. سهند حتي يك بار به آن اشاره اي نشده است. هنوز هيچ نوع گردهمايي يا تظاهرات و يا حتي يك سخنراني و غيره براي صلح در داخل كشور از  طرف هيچ نهادي نداشته ايم. و اين در حالي ست كه خطر جنگ كشور را به شدت تهديد مي كند.( البته بيانيه ي صلح منتشر شده توسط سازمات تحكيم وحدت، شعارهاي موردي صلح آن هم به طور جانبي در برخي حركت هاي دانشجويي،  بيانيه صلح بسيار ارزشمند آقاي ناصر زرافشان از زندان كه جا داشت قبل از ايشان از طرف ديگراني منتشر مي شد كه در آزادي به سر مي برند و هنوز هم در داخل كشورمسكوت گذاشته شده است، تشكيل نهادي براي صلح توسط سركار خانم شيرين عبادي[4]،  تغيير جهت مركز گفتگوي تمدن هاي خاتمي به گرايش هاي ميانجي گرايانه براي صلح و... جدا از موضعگيري بسياري شخصيت ها و موضعگيري اخير سنديكاي رانندگان شركت واحد.)

اگر اندكي دقت كنيم، در مي يابيم كه حتي در بيانيه هاي كانون نويسندگان ايران و گردهمايي جنبش زنان در ميدان هفت تير نيز جاي يك موضعگيري روشن نسبت به خطر جنگ و ضرورت مبارزه براي صلح به طرز دردناكي خالي ست. بايد بپذيريم كه هنوز بسياري در برابر خطر جنگ خاموشند و مسوليت خود را در اين باره حس نكرده اند. همه هشدار من در سلسله مقالات مشابه نيز همين نكته بوده است كه بايد در برابر خطر جنگ مبارزه كرد.  

در جامعه ما نيز مانند ساير جوامع،  گروه ها و طبقات اجتماعي ديگري غير از كارگران و زحمتكشان وجود دارند كه با جنگ مخالف اند و طبعا براي بيان اعتراضات خود از شيوه هاي گوناگوني استفاده مي كنند. در كشورهاي توسعه يافته، سازمان ها، جنبش ها و نهاد هاي بسيار متنوعي در اين حوزه فعاليت دارند كه بعيد به نظر مي رسد بشود براي شان يك نسخه واحد پيچيد ، حتي  اگر نسخه به خط يكي از بزرگترين رهبران صلحجوي چپ بريتانيا نوشته شده باشد. بسياري از آن ها حتي مواضع ضد امپرياليستي ندارند. برخي نوع فعاليتشان اساسا ميانجي گرايانه و يا آموزشي ست و يا مثلا فعاليت عليه خشونت است. آيا همه ي آن ها انحرافي اند و براي بباد دادن جنبش صلح تشكيل شده اند. اينكه يكي از راست ترين آن ها مانند " تد رابرت گار" را بيابيم و با اختصاص دادن يك سوم حجم مقاله با استنادات دقيق و مفصل به آن فضايي بسازيم كه انگار هر كه غيراز ماست كارش ضربه زدن به جنبش صلح است، كار صحيحي به نظر نمي رسد.

در اين مقاله حتي تلاش براي متقاعد كردن اينكه ضروري ست جبهه دمكراسي و حقوق بشر (مشترك بين ملي مذهبي ها و اصلاح طلبان) سياست هاي صلحجويانه اي را به پلتفرم سياسيش اضافه كند كه پيشنهاد اينجانب در طي مقاله اي با نام "جبهه صلح و دمكراسي" منتشره در سايت فرهنگ توسعه بوده، به شدت كوبيده شده و يك توطئه قلمداد شده است!؟ چرا به سياست هايي كه معتقد است بايد به جبهه گسترده تر و وسيعتري از صلح توجه داشت، برچسب مي زنيم و آن را "كنار گذاشتن وظايف و هورا كشيدن" براي اين و آن مي خوانيم. آيا وظيفه چپ ها به گفته لنين و به زبان آقاي اندرو موري كه به درستي به آن استناد شده، اين نيست كه : ضمن " مطرح كردن منافع عام طبقه كارگر . . .  هميشه و همه جا منافع كل جنبش را نمايندگي كنند"؟ ( تاكيد ها از اينجانب است)، آيا به تفاوت اين دو فعل: مطرح كردن و نمايندگي كردن دقت شده است؟

 

جنبش صلح و جنبش دمكراتيك

يكي ديگر از نقاط ضعف تحليل ارائه شده، عدم درك پيچيدگي ارتباط جنبش صلح با ديگر جنبش هاي اجتماعي و از جمله جنبش ضد جهاني سازي شركتي ( مبارزات ضد امپرياليستي) و جنبش دمكراتيك مردم ايران است. آقاي ع. سهند توضيح نداده است كه  با چنين مواضعي با جنش دمكراتيك مردم ايران چه مي خواهد بكند. امروز صف آمادگي نظامي براي رودررويي با آمريكا توسط برخي از كساني سازمان يافته و مي يابد كه از جمله روياروي جنبش دمكراتيك و آزاديخواهانه نيز به همان جديت ايستاده اند. آيا سياست هاي اتخاذ شده توسط آن ها در جهت صلح است؟ آيا انتقادي به آن ها وارد نبوده؟ آيا موضعگيري پيش از موقع در مورد مقاومت نظامي در صورت تجاوز آمريكا، به اصلاح آن سياست ها كمك مي كند؟ سئوال من آن است كه موضع آقاي ع. سهند در اين رابطه چيست و چگونه مي خواهد صف خود را مستقل از افراطيون جان بركف راست كه آماده عمليات استشهادي مي شوند بر پا كند؟ با بكارگيري يك اصطلاح، مثلا مبارزه در "پيشاپيش" جبهه، كه نمي توان معضل را حل كرد.

  اگر چند وجهي بودن جنبش هاي دوران معاصر را درك نكنيم - كه از ويژگي هاي دوران جهاني سازي اند - و تنها جنبش ضد امپرياليستي را محور قرار بدهيم و به جاي راستگرايان، اصلاح طلبان را به دليل گرايشات ليبرالي و گذشته قابل انتقادشان بكوبيم،  با اين خطر يا حداقل انتقاد جدي مواجه نخواهيم شد كه به نقطه اتحاد عمل يا حد اقل آتش بس در مبارزات دمكراتيك با افراطيون راست رسيده ايم؟

 

جهاني سازي و جنگ

اينجانب در آن مقاله و ديگر مقالات ترجمه شده و يا نوشته شده در طي اين سال ها بر امر مهمي به نام عصر جهاني سازي و تغييرات عظيمي تاكيد كرده ام كه در عرصه سياسي جهان روي داده است. در آن مقاله مورد انتقاد هم به علل جنگ در دوران جهاني سازي اشاره اي هرچند گذرا شده و ريشه هاي جنگ از ديد اينجانب تشريح گرديده است.

آقاي ع. سهند  حتي يك بار به مسئله جهاني سازي و جنگ كه محور آن مطلب است اشاره نكرده اند. ايشان مي تواند با آن استدلال ها مخالف باشد و يا نقطه نظرات ديگري داشته باشد، ولي اگر به نقد تحليلي مي پردازيم،  شايسته آن است كه به نقد شالوده هاي تحليل ارائه شده بپردازيم، نه اينكه با استناد به مواضع شخص ديگري آن را بكوبيم.

در مقاله " حجاريان . . ." نوشته ي ايشان به دوراني طولاني از جنگ كره تا عراق اشاره شده و طوري برخورد شده كه انگار هيچ تغييري روي نداده است و ما با همان شرايط مثلا جنگ ويتنام روبروئيم، كه پس از اشغال بخش جنوبي، در داخل كشور قهرمانانه با آمريكا بجنگيم و در پاريس براي صلح مذاكره كنيم. اما واقعيت اين است كه جدا از بحث وجود حاكميتي متفاوت، در اين فاصله، اتحاد شوروي و اردوگاه سوسياليستي جهاني به طرزي دردناك تخريب گرديده و ما وارد دوراني تك قطبي شده ايم كه عصر جهاني سازي شركتي يا اقتصادي اش مي نامند. اگر من هم اين تغييرات عظيم را ناديده بگيرم و تصور كنم كه تغييري روي نداده، شايد به نتيجه اي مشابه شما برسم. متاسفانه بسياري از دوستان چپ به اين تغييرات بسيار مهم،  و دامنه و عمق آن توجه لازم را نكرده اند و تصور مي كنند با فروپاشي شوروي، به عصر امپرياليسم با تعريف هاي سنتي شناخته شده اش بازگشته ايم كه اين يك خطاي بسيار جدي ست. بايد متوجه باشيم – و اين يك نكته ي كليدي ست – كه ما به عصر امپرياليست ها در پيش از انقلاب اكتبر برنگشته ايم.  ما به عصر جهاني سازي وارد شده ايم كه در حين دارا بودن نقاط مشترك بسيار با دوران پيشين، از برخي ويژگي هاي بسيار مهم متفاوت با آن دوران برخوردار است. بسياري از انديشه پردازان چپ حتي آن را دوراني كيفيتا متفاوت در مراحل رشد سرمايه داري جهاني دانسته اند.( رجوع كنيد به)[5]

ما در هيچ يك از جنگ هاي اخير از صربستان گرفته تا عراق با نوعي ويتناميزه شدن مواجه نيستيم. مقاومت در عراق هم قابل بحث است. آقاي آندرو موري به شدت مخالف سياست هاي حزب كمونيست عراق بوده و به صراحت آن را اعلام كرده است. رهبران اين حزب در پاسخ به انتقاد هاي اعلام شده، نكاتي را بيان داشته اند كه قابل توجه است. آن ها مدعي اند گروه هاي مقاومت نظامي در عراق شامل مدافعان ديكتاتور جنايتكار سابق، افراطيون و بنيادگرايان اسلامگرا نظير القاعده و تنها گروه كوچكي از ملي گرايان و راديكال هاست كه گروه آخري نيز بر سير اوضاع تاثيرچنداني نداشته است. آن ها كه با گوشت و پوست سير حوادث مخرب در عراق را لمس مي كنند، تاكتيك مقاومت نظامي را يك خودكشي سياسي ارزيابي و رد كرده اند. بيان يكسويه ي نظرات آندرو موري و يكي دانستن آن با همه ي عالم و آدم و عدم اشاره به نقطه نظرات متقابل، كار صحيحي نيست و تقليل تنوع نظر به نظر مورد دلخواه است كه با روح تحليلگري مسئولانه همخواني ندارد. ما بايد از سرنوشت عراق بسيار بياموزيم. ما هنوز اسم يك سازمان مقاومت نظامي عراقي يا افغاني كه آن ها را نمايندگان واقعي مردم بشناسيم، نشنيده ايم و در سايت ها ردي از اظهار نظر هايش نديده ايم. اگرع. سهند مي شناسد، شايد بهتر باشد مواضع و نظرات آن ها را بازتاب بدهد و تاثيرات مبارزتشان را در آينده ي عراق بازگو كند.

 نهال جنبش صلح در ايران هنوز نهال كوچكي ست كه بايد همه آن را آبياري كنيم. فكر مي كنم روشنفكران دلسوز هم همچون سازمان ها، احزاب، شخصيت هاي سياسي و ديگر نهادهاي اجتماعي، در اين شرايط، وظيفه ي مهمي به عهده دارند. من نيز تنها به همين دليل مي نويسم. محدوديت هاي اينگونه اظهار نظر ها را هم مي دانم و آن ها را هم قطعي تلقي نمي كنم. ما با اظهار نظر هاي قطعي فاصله داريم. و اساسا اين كار نيز با توجه به تاكتيك ها و استراتژي هاي سياسي اي مي تواند صورت گيرد كه كاري روشنفكرانه نيست و تنها مي تواند توسط سازمان ها، احزاب و جبهه ها و ائتلاف هاي سياسي صورت بگيرد. اما همه بايد از شركت گسترده تر در اين مباحثات استقبال كنيم، و اگر نقدي بر ديدگاه ها مي نويسيم با درك محدوديت هاي طرف مقابل، جذب كننده باشد نه دفع كننده.  و فراموش نكنيم كه دشمن صلح طلبان جنگ طلبانند و نه ديگر صلح طلبان.

 

و خلاصه آنكه

بايد بسيار بكوشيم و ضرورت مبارزه براي صلح را در جامعه ترويج دهيم. منطقه ي ما به كانون توجه صنعتگران جنگ و جنگ سالاران جهاني تبديل شده است، آن ها سرمايه گذاري بزرگي براي برپايي يك جنگ در منطقه كرده اند. خطر بسيار جدي ست و زمان بسيار محدود و شرايط كار بسيار دشوار. مي توان و بايد اجازه نداد جنگي آغاز شود كه در آن هستي همه ي ما مي سوزد،  منابع مادي و معنوي كشورمان نابود مي شود و يا به تاراج مي رود و زمينه ساز حل بحران هاي ادواري سرمايه داري جهاني و ريخته شدن صدها ميليارد از جيب مردم جهان به حساب مجتمع هاي امنيتي نظامي جهاني مي شود. صلح خواست مردم ما و جهان است و دامنه ي كساني كه به خاطر منافع مادي با آن مخالف اند در همه جا بسيار محدود است. آنچه آن ها را در موضع اقتدار قرار مي دهد، بي تفاوتي بخش هايي از جامعه است كه هنوز متوجه مسائل پيش روي نيستند. تاكيد بر مقاومت نظامي در برابر ارتش آمريكا به جاي مبارزه براي جلوگيري از جنگ، به يك معنا بي باوري به توانايي هاي بزرگ جنبش نوين صلح است. نبرد قهرمانانه ي امروزين مردم جهان، مبارزه ي بي امان در برابر جنگ و در جبهه صلح است.  و بزرگ ترين اقدامي هم كه در اين دوران از آن ياد مي كنيم، بدرستي 15 فوريه است كه به گفته ي نيويورك تايمز نشان داد دو ابر قدرت در دنيا بوجود آمده است:" آمريكا و افكار عمومي مردم جهان". به عبارت ديگر، پاسخ مثبت ما به صلح نبايد جنگ باشد.

 

مرگ اينبار نوبت ماست

 

دست روی دست گذاشته ايم / دست و دلمان می لرزد / چشم هامان از آنچه که ديده / زخم است /

 سطل های تازه ی آب / کفاف اينهمه تشنگی را نمی دهد /

 انگار همين ديروز بود که بصره فرو ريخت / زورمان ديگر به جسد ها نمی رسيد / و بيل ها دست از کار به خاک سپاری مردگان کشيده بودند / خون؟ / آری با خون / بر در و ديوار شعار می نوشتيم / دير بود اما ما بازمی نوشتيم / که نابود باد جنگ /

از آسمان آتش می باريد /  ديوار ها می تركيدند / و اشک ها بر چهره هامان دلمه می بست / انگار همين ديروز بود که / خورشيد در ميان شهر /  درست در ميان شهر فرو می نشست و / بلگراد ذوب می شد /  و ما بر روی پل ها دست در دست يكديگر / سرنوشتی را که رقم زده بودند /  مات و مبهوت نظاره می کرديم /  آری ديروز بود که /  بمب افکن ها /  در کوچه های خاکی ما در کابل / بدنبال مرگ آفرين گمشده شان می گشتند /  و مشتی ديوانه به شهادت روز / جهنم خدایشان را بر زمين سجده می کردند /

مرگ انگار اينبار نوبت ماست /  دست روی دست /  در صف طولانی ایستاده ايم و / هيچ کاری نمی کنيم / چشم هايمان انگار کور است / و جام هاي زهر به كابوس هايمان پايان نمي دهد.[6]

 

 

[1] www.farhangetowsee.com – Arshive – 85/1/1

[2] http://www.rahman-hatefi.net/bayad%20emrooz%20geloye%20jang%20ra%20gereft.htm  

[3] شكل رشد يافته تر اين موضعگيري در بيانيه صلح جبهه مشاركت ديده مي شود كه ممنوع النشر شد. 

[4] اينجانب مدتي پيش وقبل از نوشتن آن يادداشت، گلايه اي هم از خانم شيرين عبادي كرده بودم كه چرا با توجه به جايزه ي نوبل صلح اهدايي دست به تاسيس نهادي براي صلح نزده اند و به جاي آن شعار در كنار دولت و ملت قرار گرفتن در صورت تجاوز مي دهند. 

[5] جهاني شدن و آلترناتيوهاي اخير آن، مجموعه مقالات، ترجمه ي احمد جواهريان، هما احمدزاده، انتشارات پژوهنده

[6]   www.ahmadsepidari.blogspot.com   - مرگ اين بار نوبت ماست- احمد سپيداري

 

http://www.rahman-hatefi.net/pasokhe%20mosbate%20ma%20850421.htm

 

 

  | می توانید نظرات خودرا اینجا ابراز نمایید .

 

بازگشت به صفحه نخست         

                            

Free Web Counters & Statistics