نویدنو 20/02/1398
موضع
مارکسیستی دربارۀ موضوع مُد: مُد، هنر برای مردم یا وسیلهٔ سودوَرزی و
استثمار؟

موضوع ترویج مُد و ایجاد نیاز به سبک خاصِ لباس پوشیدن، طراحی و تبلیغ
گستردهٔ پوششهای ”مُد روز”، نمایشهای پُرزرق و برق و پولساز مُد، و
ترویج مصرفگرایی و فروش پوشاکهایی که خیلی زود از مُد میافتند،
موضوعی است که در متن هر جامعهٔ معیّن به آن باید نگاه کرد. در کل، در
دنیای ”غرب “و به طور کلی در نظام سرمایهداری، پوشاک و لوازم جانبی
آن (شامل لباس و جواهر و کیف و کفش و عینک و آرایش و مو و غیره) مثل
خیلی از نیازهای مصرفی بشر، در قالبِ صنعت مُد به کالایی برای سودوَرزی
و ثروتاندوزی تبدیل میشود که در اغلب موارد هم به طور عمده در خدمت
قشر مرفه و ثروتمندان است و زحمتکشان و فرودستان جامعه را راهی به آن
نیست، مگر در بیگارگاهها و کارگاههای بافندگی و دوزندگی، یا در
صنایع جنبی مانند خدمات نمایشگاهی و تبلیغات و غیره، یا به عنوان
مصرفکنندهٔ کالاهای مصرفیِ تبلیغ شده.
وجه دیگر این ”صنعت “مانکنهایی هستند که نهفقط گاه خودشان هم در
معرض آسیبهای گوناگون قرار دارند، بلکه به یاری رسانههای غالب،
تصویری از زن و مرد ”مطلوب “ارائه میدهند که هیچ ارتباطی با مردمان
عادی جامعه ندارد و باعث آسیبهای اجتماعی بیشتر، بهویژه در میان
جوانان میشود. از جنبهای دیگر، کشورهایی مثل ایران هستند که در آنها
حکومتی دینسالار با دیدگاههای عقبمانده و تحقیرکننده حاکم است که به
طور کلی در زندگی شخصی مردم، و به طور خاص در پوشش شخصی افراد هم دخالت
و بر آنها نظارت میکند. امّا در همین ایران هم، بخشی از جامعه، و
بهویژه زنان، بهرغم محدودیتهای تحمیل شده در مورد پوشش، مخالفت خود
را با پوشش اجباری حاکمیت دینسالار نشان میدهند، چه به صورت ”دختران
خیابان انقلاب “که روسریها را بر سر چوب کردند، و چه با تغییر دادنِ
سبک پوشش و استفاده از طرحهایی متفاوت با آنچه ”مطلوب “حاکمیت است،
مثلاً مانتوها و روسریهایی با طرحهایی رنگین و شاد. با وجود این، در
همین شرایط ایران نیز کسبوکارهایی در ”صنعت مُد “هستند که مخاطب
اصلیشان قشر کوچک ثروتمندان، و هدف اصلیشان سودوَرزی و ثروتاندوزی
با ”مُد روز “است، در حالی که بخش عظیمی از زنان و مردان کشور حتّی
برای تأمین معاش روزانهشان با دشواریهایی جدّی روبرویند. البته طراحی
لباس و به طور کلی پوشش، به صورت هنری که همهٔ جامعه از آن برخوردار
شود، کاملاً با تبلیغ و ترویج و منافع ”صنعت مُد “متفاوت است و مثل هر
هنر دیگری پذیرفتنی و قابل تشویق است.
در مطبوعات چپ و مارکسیستی به موضوعهایی از قبیل مُد کمتر پرداخته
میشود و همیشه جای بحث و مُداقه در این زمینه وجود دارد. در ارتباط با
همین موضوع، ”کتابخانهٔ یادبود مارکس “در لندن اخیراً مقالهای منتشر
کرد و دیدگاه خود را از موضع مارکسیستی به موضوع مُد بیان کرد. مناسب
دیدیم ترجمهٔ بخشهایی از این نوشته را برای آشنایی خوانندگان نامهٔ
مردم منتشر کنیم.
*****
لباسِ خوب و زیبا و متناسب با زندگیِ جامعه و روزگارِ معاصر پوشیدن یک
چیز است، و ”صنعت مُد “سوءاستفادهگر و استثمارگر، چیز دیگر. امّا آیا
موضع مارکسیستی در مورد مُد هم داریم؟ البته نمیشود گفت ”موضع
“آنچنانی داریم. ولی برخورد مارکسیستی به موضوع میتواند بسیار روشنگر
باشد. مُد منحصر به نوع بشر است. جانداران دیگر ممکن است با ”پوشیدن
“جسمی خارجی خودشان را بیارایند، به جنس مخالف بنمایانند، یا اینکه
خودشان را پنهان کنند، ولی تا آنجا که میدانیم، این رفتار هیچ وجه
اجتماعی مهمی ندارد و ارتباطی هم به تحوّل در عادتِ این جانداران
ندارد. لباس و لباس پوشیدن و تولید لباس خاص انسان است.
آرایش و استفادهٔ انسان از زینت و زیورآلات به گذشتههایی دور
بازمیگردد. انسانشناسان و دیرینهشناسان در مورد وجه اجتماعی آرایش
انسانِ دیرینه گمانهزنیهایی کردهاند. اگرچه مواد و زیورآلاتی که
انسان دیرینه استفاده میکرده است محدود بوده به آنچه در اطرافش موجود
بوده یا میتوانسته از نقاطی دورتر تهیه کند، ولی فقط در چند موردِ
معدود شواهد روشنی دیده شده است حاکی از آنکه انتخاب دقیق زینت و
زیورهای بدن انسان بر پایهٔ کارکردِ آن یا تناسبِ آن با محیط بوده
باشد. به عبارت دیگر، فقط همین چند مورد معدود در تاریخ دیرین انسان را
شاید بتوان گفت ”مُد “بوده است.
با ظهور جامعههای طبقاتی بردهداری و فئودالی، سبکِ لباس پوشیدن و
”مُد “نقش تازهای پیدا کرد و نشانهای از موقعیت اجتماعی شد. افرادِ
صنفها و حرفههای گوناگون- از روحانیان گرفته تا کفشدوزها- با لباسی
که میپوشیدند مشخص و از دیگران متمایز میشدند. گاهی نیز نوع و سبک
لباس به افراط کشیده میشد، از جمله در جامههای فاخر درباریان اروپای
قرون وُسطا. در آن دوران، لباس به عنصری ضروری در ”قوانین سلوک “و
شیوهٔ رفتار و زندگی تبدیل شد، که تأکیدش بر تمایزها و امتیازهای
اجتماعی و حفظ آنها بود.
ولی در دوران سرمایهداری مُد سرشت و ویژگیِ تازهای پیدا کرد. مارکس
مُد را- به صورتی که امروزه میشناسیم- یکی از موتورهای محرّک تغییر و
محصول سرمایهداری میدید. پوشش و پوشاک عاملی مرکزی در انقلاب صنعتی
[در اروپا و آمریکا از نیمهٔ دوّم قرن هجدهم تا میانهٔ قرن نوزدهم]
بود. تولید منسوجات و پارچهبافی آغازگر نظام تولید کارخانهیی بود که
در آن بزرگسالان و کودکان در شرایطی رقّتانگیر و هولناک به نخریسی
از پنبههایی اشتغال داشتند که بردههای سیاهپوست در آن سوی اقیانوس
[آمریکا] تولید کرده بودند. محرّک بازارِ فروشِ محصولاتِ نسّاجی در آن
زمان نهفقط نیاز مردم به لباس، بلکه مُد هم بود.
مارکس در اثر مشهورش سرمایه، دربارهٔ ”هوسبازیهای بیبندوبار،
کشنده، و توخالیِ مُد “نوشت [جلد اوّل، بخش ۴، فصل ۱۵] که با
بیدروپیکریِ عامِّ تولید سرمایهداری پیوند دارد. سرمایهداری پیوسته
و همیشه به چیزهای تازه نیاز دارد، آن هم نهفقط در شیوهٔ تولید [برای
بهبود بهرهوری]، بلکه در خود فراوردهها نیز، تا بتواند فروش و سود
مستمرّ خودش را تأمین و حفظ کند. در کنار چرخهها و تغییرهای ”عادی
“در کسبوکار به علّت عوامل خارجیای مثل آبوهوا، ”مُد، و سفارشهای
بزرگ ناگهانی که باید در مُهلتی کمابیش کوتاه تحویل داده شود
“[همانجا] نیز به پراکندهکاری [کار نامنظم و بدون مزایا] منجر
میشود؛ یعنی به دورههای مکرر و متناوبی از ”کار غیرانسانی “یا
گرسنگی کشیدن. با پیدایش راهآهن و تلگراف این وضعیت بیش از پیش شدّت
یافت. مارکس از یکی از کارخانهداران لندن نقل قول میکند که
”مشتریانش هر دو هفته یک بار از گلاسکو، منچستر، و ادینبورگ به
انبارهای عمدهفروشی ما در شهر میآیند و بهجای اینکه مثل همیشه از
موجودی انبار بخرند، سفارشهای کوچکی میدهند که باید فوراً اجرا شود.
“[همانجا]امروزه هم وضع تفاوت زیادی نکرده است، بهجز آنکه روند
تولید، جهانی شده است و زیر تسلط و کنترل سرمایهٔ مالی است. افراطکاری
و آزمندی آن را در سانحههایی مثل فرو ریختن ساختمان چندطبقهٔ
تجاری-تولیدی پوشاکدوزی رعنا در داکا پایتخت بنگلادش در بهار سال ۲۰۱۳
میتوان بهروشنی دید. در همین کارگاهها یا بیگارگاهها، کارگران در
شرایطی اسفانگیز و غیرانسانی و با دستمزدهایی در حدّ گرسنگی کار
میکنند، و پوشاکِ مُد روز را برای مارکهای معروف جهان و فروشگاههای
بزرگ تولید میکنند. در آن سانحه، ۱۱۳۴ کارگر پوشاکدوز جان خود را از
دست دادند و ۲۵۰۰ نفر زخمی و دچار نقص عضو شدند.
صنعت مُد نهفقط از انسانها بهرهکشی میکند، بلکه آسیب زیادی هم به
کرهٔ زمین میزند. برای مثال، در کنیا، ۷۷درصد هزینهٔ تولید پنبهٔ خام
صرفِ خرید و مصرفِ مواد شیمیایی کشاورزی، مانند آفتکشها و کودهای
شیمیایی میشود. پوشاک و لوازم جانبی مارکدار و ”مُد روز “گرانقیمت،
پیوند تنگانگی با تولید انبوه استثمارگرانه و بازار پوشاکهایی دارد که
برای مدّتی کوتاه مُد میشوند و خیلی زود کهنه و دورریختنی میشوند.
باید توجه داشت که مُد، به موازات نقش اقتصادیای که به مثابه وسیلهای
برای استثمار و سوداندوزی دارد، در پیوند نزدیک با آن، عملکرد
ایدئولوژیکی و فرهنگی هم دارد.
نقل است که مارکس که اغلب کُت خودش را به گرو میگذاشت، مجبور میشد
برای رفتن به کتابخانهٔ بریتانیا کتش را پس بگیرد و بپوشد. کت مارکس
نهفقط او را گرم نگه میداشت، بلکه شاخصی بود برای پذیرش او به
کتابخانه و مکانهای مشابه، که بدون آن، او را راه نمیدادند! مارکس
تهیدستترین بخشهای طبقهٔ کارگر را که از روی لباسشان میشد آنها را
شناخت، ”پرولتاریای ژندهپوش “(به زبان آلمانی: لومپنپرولتاریا)
میخواند. کارگران ”یقه سفید “دست و لباسشان کثیف نمیشود. آنها با
لباسی که میپوشند خودشان را از کارگران یدی متمایز میکنند.
در جامعهٔ سرمایهداری، لباس همچنان شاخص تمایزها و امتیازهای طبقاتی
اجتماعی است، و البته گاهی در نقشی معکوس. کراوات نزدن، که چند دههٔ
پیش شاید عجیب و غیرقابلقبول بود، امروزه در میان استادان دانشگاه و
مدیران مالی بیش از پیش رایج یا دستکم پذیرفتنی شده است، در حالی که
کممُزدترین کارگران (نگهبانان و خدمتکاران) نمیتوانند بدون کراوات در
محل کار خود در هتلها حاضر شوند. در بازار بورس و سهام هم لباس پوشیدن
غیررسمی تقریباً رایج شده است.

مُد البته فقط در لباس نیست. مشتقها و لوازم جانبی هم دارد، مثل کفش و
کیف و جواهر و... که آنها هم همگی بسیار سودآورند. بهعلاوه، صنعت
چندمیلیارد دلاری لوازم مو و آرایش و زیبایی را نباید نادیده گرفت.
سرمایهداری برای افزایش فروش و سودش، با تبلیغات ایجاد نیاز میکند،
حالا چه جدیدترین آیفون باشد چه فلان ماشین و لباس یا هر کالایی که
تصوّرش را بکنید. در فلسفهٔ بنیادی سرمایهداری، یعنی ”کهنه شدن و از
مُد افتادنِ برنامهریزی شده»، یا به عبارت دیگر، تلاش منظم سرمایه
برای اینکه مردم را افرادی دائماً ناخرسند از آنچه دارند، بدهکار، و
ولخرج کند، مُد نقشی اساسی دارد. مُد در توانایی سرمایهداری (تا
امروز) برای بیرون رفتن از بحران، از راه بهرهکشی مفرط- هم از کارگران
و هم از مصرفکنندگان- نیز نقشی محوری دارد. مُد وسیلهٔ مطلوبی است
برای ایجاد بیگانگی در مردم و بُتوارگیِ کالا، مجسّم کردن شادی و غم
در داشتن یا نداشتنِ کالاهای مادّی، و برای اینکه ما را به این سو
براند که فکر کنیم که ما هم جزو آنها هستیم، در حالی که نیستیم؛ یا
اینکه فکر کنیم ”متفاوت “با آنها هستیم، در حالی که نیستیم. لسلی
اِستر، از تحلیلگران مارکسیست در زمینهٔ فرهنگ معاصر میگوید: ”مُد
مجموعهٔ سازمانیافته و کاملی است “و در مرکز نظام سرمایهداری قرار
دارد و ”دریچهای برای کنکاش و کاوش در سرمایهداری “است. تَنسی
هاسکینز، در کتابش با عنوان ”کتاب ضدسرمایهداریِ مُد “مینویسد:
”مُد تصویر کاملی است از شیوهٔ عمل سرمایهداری. نابرابری و استثمار در
آن مستقیماً از گذشته باقی مانده است. همانطور که ملکهٔ ویکتوریا
لباسهایی میپوشید که زنان دوزندهای دوخته بودند که بر اثر کار کردن
زیر نور شمع کور میشدند، امروزه نیز زنان ”برگزیده “که الگوی دختران و
زنان معرفی میشوند، لباسهایی میپوشند که در بیگارگاههای رومانی به
دست کارگرانی دوخته شده است که ساعتهای طولانی کار میکنند و
دستمزدهای ناچیز میگیرند... مُد پدیدهای است که استثمار را چیز دیگری
وانمود میکند، در حالی که در واقع، قلب تپندهٔ صنعت مُد، سود است نه
خلاقیّت.»
امروزه، مُد تلاش میکند ما را تشویق و ترغیب کند که صرفاً برای اینکه
در چشم کسانی که نمیشناسیم برای مدّتی کوتاه جلوه کنیم، با پولی که
نداریم چیزهایی بخریم که نیاز نداریم؛ چیزهایی که به دست افراد و
فرایندهایی تولید شدهاند که نباید به آنها فکر کنیم.
در نظام جامعهسالار سوسیالیستی نیز احتمالاً ”مُد “در لباس و چیزهای
دیگر وجود خواهد داشت. بعضی از ما ”پیروان پیگیر مُد “خواهیم بود. ولی
در چنان نظامی، مُد دیگر تحت امر صاحبان و مدیران سرمایه، و تابع سود
نخواهد بود.
به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۰۷۶، ۹ اردیبهشت ماه ۱۳۹۸
|