نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 

2019-03-06

نویدنو  14/12/1397 

 

 

  •  آن چه که نویسنده یا نویسندگان راه توده نا دیده می گیرند، ترکیب طبقاتی بلوک حاکمیت و ارتباط ماشین دولت با آن بلوک است. ماشین دولت فارغ از آن که چه فرد یا جناحی هدایت آن را به عهده دارد، باید منافع بلوک حاکمیت را تضمین کند و سیاست های نئولیبرالی اتخاذ شده از سوی جمهوری اسلامی، در واقع نوعی از سیاست برای تامین سلطه طبقاتی است.

 

 

گندم نمایان جوفروش!

 نگاهی به مقاله «ساده لوحانی که تحلیل اوضاع دوغ و دوشاب را یکی می دانند» راه توده

نویدنو

نشریه ی راه توده، در شماره ی 683 خود که در تاریخ 9 اسفندماه سال ِجاری بر روی سایت این نشریه[i] قرار گرفت، با انتشار مقاله ای با عنوان نه چندان خوانای « ساده لوحانی که تحلیل اوضاع دوغ و دوشاب را یکی می دانند!» نسبت به « برخی از جریان های سیاسی» که دولت را از چپ، مورد «حمله» قرار می دهند، انتقاد کرد.

  برخورد به این مقاله که منعکس کننده ی تمام عیار دیدگاهِ گردانندگان نشریه راه توده است، بسیار لازم است؛ نه به این علت که این نشریه منشاء تاثیرات اساسی در فضای سیاسی کشور و یا حتی در میان بخشی از نیروهای چپ است ، بلکه به این علت که نشان داده شود این دیدگاه  تا چه حد از اسلوب تحلیل مارکسیستی – لنینیستی و "مشی توده ای" ، که گردانندگان این نشریه سنگ آن را به سینه می زنند، دور است.

  اولین نکته ای که در این مقاله به چشم می خورد، مبهم گذاشتنِ ماهیت جریان یا جریانایی است که از سوی نویسنده/ نویسندگان مقاله، نظراتشان به بوته نقد گذاشته شده است. اگرچه در این مقاله، از هیچ جریان سیاسی مشخصی به عنوان مخاطبِ نقد نام برده نمی شود و مخاطب نقد، « برخی جریان های سیاسی » که دولت روحانی را از «چپ مورد حمله قرار می دهند و مدعی هستند که این دولت از نظر اقتصادی تفاوتی با راست‌ها ندارد» اعلام می شود، اما نگارنده یا نگارندگان، در متن، سرنخ هایی از «مخاطب خاصِ»  خویش به دست می دهند: مخاطب اصلیِ راه توده، «جریان چپی» است که پس از انقلاب با نیروهایی همچون« پیکار و مجاهدینِ خلق اتحاد بر قرار نکرد» و امروزه نیز با تشکیلاتی همچون حزب کمونیست کارگری، متحد نیست. فارغ از این حقیقت ساده که یک «جریان» نمی تواند با یک حزب یا سازمان مانند حزب کمونیست کارگری یا سازمان مجاهدین «متحد» شود و اتحادهایی از این گونه باید بین دو «تشکل» انجام شوند، باید پرسید که چرا نویسنده یا نویسندگان مقاله به صراحت مخاطب خود را معرفی نمی کنند؟ احتمالا به یک دلیل بسیار ساده؛ هنگامی که شما نظرات یک تشکیلاتِ مشخص را در ارتباط با یک موضوع مشخص نقد می کنید، ناچارید تا نقد خود را با ارجاع به مواضع رسمیِ مندرج در ارگان آن یا سایر اسناد رسمی منتشر شده از سوی آن تشکیلات، مستند کنید و در نتیجه نمی توانید هر نظر دلبخواهی را به آن تشکیلات منتسب کرده و با مغالطه پهلوان پنبه ای، به نقد آرا و مواضع آن تشکیلات بپردازید؛ - شیوه ای که در مقاله مذکور با آن مواجهیم!

 البته یک راه ساده برای پیدا کردن مخاطب یا مخاطبان مقاله، فهرست کردن نام تمامی احزاب و سازمان های چپ کشور از ابتدای انقلاب تا کنون و بررسی مواضع شان در ارتباط با سازمان های پیکار و مجاهدین در سال های اولیه پس از انقلاب و نیز اتحاد با حزب کمونیست کارگری در وضعیت فعلی است، با چنین روشی مخاطب اصلی راه توده به سهولت پیدا خواهد شد و آن گاه می توان دقیق تر درباره ی محتوی  و عیار انتقادات طرح شده در مقاله، اظهار نظر کرد،  اما با توجه به این که شاید یک جریان سیاسی خاص که کسی جز گردانندگان راه توده آن را نمی شناسد، مورد نظر «منتقدان» بوده است که برخلاف نویسنده یا نویسندگان مقاله، تفاوت «دوغ و دوشاب» را نمی دانسته اند، به مطالب مندرج در خود مقاله خواهیم پرداخت.

 

 مشکل چیست؟   

 

  در ابتدای مقاله چنین می خوانیم: « همزمان با افزایش فشار جناح راست حکومتی بر روی حسن روحانی، برخی جریان‌های سیاسی نیز آن را از «چپ» مورد حمله قرار می دهند و مدعی هستند که این دولت از نظر اقتصادی تفاوتی با راست‌ها ندارد. این عده اگر می گفتند که مثلا دستگاه‌های تصمیم گیرنده اقتصادی، بیت رهبر، بسیاری از نمایندگان مجلس، اعضای مجمع تشخیص مصلحت و از جمله بسیاری از اعضای کابینه و مدیران و کارگزاران اقتصادی دولت یا وزرای حسن روحانی درک درستی از موقعیت اقتصادی کشور ندارند و هنوز به راه‌های سی سال تجربه شده که کشور را به فلاکت کشانده برای برونرفت از بحران امیدوار هستند، می شد معتقد بود که بخش مهمی از واقعیت را بیان می کنند. ولی ادعای اینان فراتر از این مقدار است. آنها مدعی‌اند اصلا هیچ تفاوتی مثلا میان دولت روحانی با دولت احمدی نژاد نیست، یا اگر جلیلی و رئیسی هم انتخاب می شدند هیچ فرقی برای مردم نداشت. یعنی از آن مقدمه درست یک نتیجه به کلی غیرقابل قبول می گیرند.»( تاکید از ما است). البته بسیار مناسب بود که در مقاله مشخص می شد، از نظر نویسنده یا نویسندگان مقاله مفاهیم راست و چپ به چه معناست ، که وقتی ادعا می کنند «جناح راست حکومتی»، حسن روحانی را تحت فشار گذاشته، لااقل برای خوانندگان هم روشن شود که آیا خود حسن روحانی و دولت اعتدالیِ وی،  «چپ» محسوب می شوند یا اصولا «حکومتی» نیستند؟! 

 به نظر می رسد که چنین ابهامی درباره جایگاه سیاسی و نیز اقتصادی دولت روحانی، در نزد نویسندگان مقاله، ریشه ی بسیار عمیق تری دارد که اندکی بعد به آن خواهیم پرداخت ، اما عجالتا به این مسئله که مقاله نویسانِ ما مشکل وضعیت فعلی را در عدم درک درست بسیاری از دست­اندرکاران حکومت از وضعیت اقتصادی کشور می دانند و معتقدند که اصرار اینان بر تکرار راهکارهای تجربه شده در سی سال گذشته، خطاست بپردازیم ؛ نگاهی به فهرست «تصمیم گیرندگانی» که در مقاله به عنوان خطاکار نام برده شده اند، نشان می دهد که این لیست، تقریبا تمامی ارگان ها و نهادهای انتخابی و انتصابی رژیم را شامل می شود. این امر، بیان گر بسیاری از چیزهاست. ای کاش نویسندگان محترم مقاله فهرستی هم از افراد یا نهادهایی که در درون حاکمیت مخالفِ چنین «راه های تجربه شده ای» هستند به دست می دادند تا مشخص شود که آیا این « مخالفت ها» صرفا درباره ی «شکل اجرای» آن سیاست هاست و یا مخالفتی بنیادی تر است؛ مثلا آیا معتقدند که« خصوصی سازی ها بد اجرا شده اند» و لازم است تا به طرز صحیحی انجام شوند یا کلا با سیاستِ خصوصی سازی مخالفند؟ آنچه که نویسندگان مقاله درک نمی کنند یا عامدانه مغفول می گذارند، این حقیقت است که تاکید بر «راه های تجربه شده در سی سال گذشته»، که به زعمِ آنان، کشور را به فلاکت کشانده، به هیچ وجه خطای مسئولین و تصمیم گیرندگان جمهوری اسلامی نیست بلکه دقیقا برنامه ی آنهاست! آنچه که از نظر راه توده، وضعیت فلاکت بار خوانده می شود، دقیقا نتیجه ی برنامه های اندیشیده و پذیرفته شده از سوی جمهوری اسلامی است که تصمیم گیرندگان، برنامه ریزان و مجریان آن نیز کاملا به نتایج آن واقف بوده و هستند.

  آن چه که نویسنده یا نویسندگان راه توده نا دیده می گیرند، ترکیب طبقاتی بلوک حاکمیت و ارتباط ماشین دولت با آن بلوک است. ماشین دولت فارغ از آن که چه فرد یا جناحی هدایت آن را به عهده دارد، باید منافع بلوک حاکمیت را تضمین کند و سیاست های نئولیبرالی اتخاذ شده از سوی جمهوری اسلامی، در واقع نوعی از سیاست برای تامین سلطه طبقاتی است. این سیاست ها که به صورت کاملا آگاهانه برای تامین منافع بلوک حاکمیت، به اجرا در می آید، نه ناشی از اشتباه این یا آن مسئول یا نهاد ، بلکه حاصل ترکیب بلوک طبقاتی حاکم است.

 

  اقتصاد یا سیاست؛ مسئله این است!

 

  مقاله ی راه توده، مخالفان خود را به عدم درک نقش قاطعِ عرصه ی سیاسی نسبت به عرصه ی اقتصادی متهم می کند و چنین می نویسد: « اگر بخواهیم به لحاظ نظری نگاه کنیم دشواری اینان در عدم درک نقش قاطع عرصه سیاسی نسبت به عرصه اقتصادی است. عوامل و سمتگیری‌های اقتصادی در درازمدت نقش زیربنایی و تعیین کننده دارند، در حالیکه در روندهای جاری این عوامل سیاسی است که نقش قاطع و برنده دارد و حتی تعیین کننده سمتگیری‌های اقتصادی است. یک حزب، یک دولت، یک جریان می تواند از نظر اقتصادی لیبرال یا نئولیبرال یا چپ یا راست باشد. این سمتگیری اقتصادی در لحظه تعیین کننده نیست، مهم سمتگیری سیاسی آن جریان است. یعنی وجودش در تناسب سیاسی قوا چه اثری باقی می گذارد. حتی اگر فرض کنیم که رئیسی نئولیبرال است و روحانی هم نئولیبرال است. اینها دو جریان متفاوت سیاسی هستند ولو اینکه از نظر اقتصادی یک برنامه شبیه به هم را داشته باشند. آنچیزی که تعیین کننده است شباهت ‌های نسبی برنامه ‌های اقتصادی آنها نیست، اختلاف سمتگیری  ‌های سیاسی آنهاست.» در پاسخ به چنین ادعایی باید گفت که این مخاطبان راه توده نیستند که «نقش قاطع عرصه ی سیاسی نسبت به عرصه ی اقتصادی» را درک نمی کنند، بلکه این راه توده است که قادر به درک این مسئله نیست، که اجرای هرسیاست اقتصادی و از جمله سیاست اقتصادی نئولیبرالی، الزامات خاصی را در حوزه ی سیاسی ایجاب می کند. باید به این مسئله توجه کرد که بررسی تمامی تجربیات موجود از اجرای سیاست های اقتصادی نئولیبرالی در کشورهای مختلف، نشان می دهد که نئولیبرال ها برای پیش برد اهدافشان نیازمند روش های سیاسی مبتنی برسرکوب و توسل به زور ( البته با تفاوت هایی بر حسب جوامع متفاوت ) هستند؛ در حقیقت سرکوب تشکل های موجود کارگری - مردمی ، جلوگیری از ایجاد تشکل های مستقل صنفی و کارگری و سرکوب اعتراضات مدنی گام های لازمی هستند که برای ارزان سازی نیروی کار، مقررات زدایی از بازار کار، غارت اموال عمومی تحت نام خصوصی سازی و ... برداشته می شوند. به عبارت دیگر، جهت گیری اقتصادی نئولیبرال، نیازمند تحدید آزادی های مدنی، اعمال قهر و سرکوب مخالفان در حوزه ی سیاسی ، یعنی اعمال نوع خاصی از سیاست هم پیوندبا وضعیت اقتصادی نیز هست.

  نکته اساسی این است که اگر راه توده مخالفان مورد نقد خود را متهم به عدم درک اهمیت روندهای سیاسی در برابر مسائل اقتصادی می کند، این نگاه ناشی از یک درک غیر مارکسیستی و غیر دیالکتیکی و نوعی رویکرد اتمیستی و آن هم گزینشی با مسائل سیاسی است ، مشکل خود راه توده اساساً نه در عدم درک اولویت ها بلکه در چشم فروبستن و تعطیل کردن مبارزه طبقاتی و آن هم در شرایطی است که جنبش کارگری و سایر جنبش های مطالباتی و اعتراضی از نظر کمی و کیفی در حال رشد هستند.

 شاید لازم نباشد یادآور شویم که وقتی یک جریان سیاسی خواستار حذف رژیم دیکتاتوری ولایت فقیه است، عملا خواسته ای سیاسی را طرح کرده است؛ این خواسته ی سیاسی با توجه به برنامه ی پیشنهادی آن جریان می تواند هدف نهایی آن جریان تلقی شود یا تنها گامی برای ایجاد تغییرات رادیکال در حوزه های دیگر مبارزه ارزیابی شود. از سوی دیگر، می توان این نکته را هم افزود که با این نگاه گریزان از تحلیل طبقاتی که در مقاله راه توده، مشهود است، منطقاً می توان و باید بسیاری از نیروهای ارتجاعی برانداز را که پرچم دفاع از دموکراسی و حقوق بشر و آزادی در دست گرفته اند، را مترقی شمرد و با آن ها نزدیک شد. چرا که از نظر سیاسی ظاهراً به تقویت جبهه دموکراسی و... مدنظر راه توده خدمت می کنند.

 

  انتخاب بین « بد و بدتر» یا « خوب و بد »؟

 
تمام کسانی که در سالیان اخیر، حتی از دور، نگاهی به عرصه سیاسی کشور داشته اند، می دانند که اصلاح طلبان حکومتی همواره با اذعان به نامطلوب بودن گزینه های موجود در انتخابات، با تاکید بر منطق گزینش بین بد و بدتر در قانع کردن مردم برای شرکت در انتخابات سعی کرده اند اما این بار آشِ نتیجه ی انتخاب میان بد و بدتر ( در اثر تشدید بحران در حاکمیت ) آنچنان شور شده است که اصلاح طلبان پروپا قرصی همچون تاجزاده و حجاریان هم برای شرکت در انتخابات آتی ابراز تردید می کنند. اما این انتخاب برای راه توده، نه انتخابی بین بد و بدتر که انتخابی میان خوب و بد است؛ سر مقاله شماره 626 نشریه راه توده [ii]، احمدی نژاد، سعید مرتضوی، شریعتمداری، قوه قضاییه و حلقه های فاسد حکومت را از یک قماش و هم کاسه ی هم می داند و رهبر را «گروگان» این افراد معرفی می کند! اما تمایزی اساسی میان این نیروها با حسن روحانی قائل می شود: «  ... حسن روحانی نیز با آنها از یک جنس و دستش در یک کاسه نیست، چه از نظر شعور سیاسی و تدبیر حکومتی و چه از نظر سمتگیری فرهنگی و اجتماعی. او هم مانند خاتمی و موسوی کسی نیست که برای حفظ خود، مانند احمدی نژاد و مرتضوی و شریعتمداری نظام و کشور را به باد بدهد و داشتن چنین خصلتی در این حکومت استثنایی و ارزشمند است.» بدیهی است، زمانی که یک جریان سیاسی چنین درکی از نیروی امنیتی کهنه کاری همچون حسن روحانی و امنیتی ترین کابینه جهموری اسلامی داشته باشد، ناچار است تا از دیگران بخواهد تا در روز روشن و چراغ به دست و با ذره بین به دنبال تفاوت سیاسی معنادار بین دولت نظامیِ احتمالی و دولت امنیتیِ واقعی بگردند! البته باید تصدیق کرد معنا دار بودن و اهمیت یک «تفاوت سیاسی» کاملا به پروژه ی سیاسی ای وابسته است که جریانی در چشم انداز خویش گذاشته است. آن تفاوت واقعی و عینی که برای پیش برد یک پروژه ی خاص مهم و اساسی است ممکن است از دیدگاه قائلین به یک پروژه دیگر بی اثر یا بسیار کم اثر باشد. به بیان دیگر باید گفت که لزوما این مخاطبان راه توده نیستند که تفاوت «دوغ و دوشاب» را نمی دانند؛ شاید این راه توده است که تلاش دارد تا «جو» حسن روحانی را به جای «گندم» به مردم بفروشد! ماجرا اما هنگامی جالب تر می شود که راه توده حسن روحانی را «دست مردم در درون نظام» می خواند: « در واقع دولت حسن روحانی دستی است که مردم درون حکومت یافته‌اند و هیچ عاقلی دست خود را بدلیل آنکه به ‌اندازه کافی قدرت ندارد قطع نمی کند.» باید از نویسندگان چنین جمله ی تابناکی! پرسید که منظور شما از واژه ی «مردم» چیست ؟مردم کدام طبقات و لایه های اجتماعی هستند؟ بدیهی است که روحانی و هر فردِ در قدرتِ دیگری، می تواند و باید به عنوان «دست بخشی از مردم» تلقی شود که برای کسب سهم بیشتر از کیک قدرت و ثروت برای آنان می کوشد ولی پرسش اصلی این است که روحانی «دست» چه کسی، یا بهتر چه نیروهای اجتماعی، بر سر «سفره ی انقلاب» است؟ راه توده با تعطیل کردن مبارزه طبقاتی، نیازی به طرح چنین پرسشی نمی بیند. و با گریز از تحلیلِ خاستگاه، جایگاه و منافع طبقاتی ویژه ای که نیروهای سیاسی مختلفِ درونِ جمهوری اسلامی، آن ها را نمایندگی می کنند، عملا نقش پیاده نظام یکی از طرفین منازعه را بازی می کند. تبلیغ برای چشم دوختن به بالا و تمرکز بر «مبارزه ی» سیاسیِ موجود بین نیروهای درون جمهوری اسلامی، بدون درک ماهیت و جهت گیری طبقاتی این نیروها؛ بدون درک لزوم وجود صف مستقل طبقه کارگر؛ بدون تلاش برای ایجاد و تقویت آلترناتیو مترقی، تنها خاک پاشیدن در چشم توده هاست. ای کاش گردانندگان راه توده به جای مرثیه سرایی برای «رفیق کیا»، اندکی به توصیه خردمندانه دبیر کل فقید حزب توده ی ایران، رفیق دکتر کیانوری، درباره ی لزوم حضور در « اصلی ترین عرصه ی مبارزه» اهمیت می دادند تا ببیند که امروز عرصه اصلی مبارزه­ برای وسیع ترین بخش از توده­های میهن ما، مبارزه با رژیم دیکتاتوری ولایت فقیه است. عدم حضور راه توده در این عرصه اصلی مبارزه ، موجب شده است تا نتواند(یا نخواهد) منافع وسیع ترین اکثریت توده ها را در یابد و بالعکس؛ در فرآیندی دیالیکتیکی، خطا در شناخت منافع وسیع ترین اکثریت توده ها باعث شده تا عرصه ی مبارزه  برای سهم خواهی جناح های جمهوری اسلامی را با عرصه ی مبارزه اصلی توده ها- که جنگ طبقاتی نفس گیری است - اشتباه بگیرد و نتیجتا روحانی را « دست مردم در درون حاکمیت» بنمایاند؛ تعبیری که احتمالا خود روحانی را هم به خنده می اندازد!

  راه توده با به محاق بردن تحلیل طبقاتی، عملا قادر نیست تا  درک عمیقی از منافع واقعی مستتر در پشت شعارها و برنامه ها و مبارزات جناح های حاکم داشته باشد و لذا کشمکش جدی و عینی بر سر این یا آن مساله و منفعت موردی را- که می تواند تا حذف برخی نیرو های داخل نظام هم پیش برود- می بیند، اما ریشه های مشترک روییده در چرک و خون مردم را نمی بیند. عدم درک منافع وسیع ترین اکثریت توده ها،  باعث می شود تا راه توده برای مبارزات و اعتراضات مردم به جان امده، در دی ماه سال گذشته، تعبیر«کودتای دی ماه» (علیه روحانی) را به کار ببرد و در نتیجه اتحاد و همبستگی تمام نیروهای درون نظام از اصول گرا و اعتدالی تا اصلاح طلب ، برای سرکوب و محکوم کردن معترضان را نبیند . راه توده آنچنان محو بازی «بزرگان» است که فراموش کرده وظیفه ی یک نیروی چپ رادیکال( طبعا وظیفه راه توده چنین نیست!) ایجاد یک آلترناتیو مترقی و حفظ صف مستقل طبقاتی حول تشکیلات و برنامه ا ی مشخص ، و نه انحلال طلبی و آویزان شده به دامان این یا آن جناح است!

 

     واقع بینی و رئال پولیتیک راه توده

 

   «واقع بینی» سیاسی راه توده فقط تا همین جاست که در درون امکانات موجود و در چهارچوب سیستم جمهوری اسلامی به دنبال خلل و فرج می گردد و به بازی در زمین توازن قوای موجود بسنده می کند. شاید لازم باشد به این نکته توجه شود که بسیاری از نیروهای اپوزیسیون به نوع دیگری از رئال پولیتیک ( واقع بینی سیاسی) باور و تعدادی از آنها، برخلاف راه توده ای ها، درکی لنینیستی از این مسئله دارند! رئال پولیتیک امثال راه توده، حد نهایی ندارد؛ بی پرنسیپی مستتر در این شیوه از سیاست ورزی و سقوط این سبکِ از «واقع بینی» ، کار را به جایی رسانده که دیروز بین رئیسی( عضو کمیته مرگ) با روحانی، رئیسِ سابقِ یک عضو دیگر کمیته مرگ (پورمحمدی وزیر پیشین دادگستری) تمایز گذاشته شد و امروز باید بین کابینه ی نظامی با کابینه امنیتی دست به انتخاب زد و احتمالا فردا برای تعیین وجه ممیزه باید به شمارش و مقایسه تعداد کشته شدگان، کاندیداهای ریاست جمهوری پرداخت تا «تفاوت سیاسی» قاتلِ اصلح را با سایرین دریابیم!   

  

  نزدیکی اقتصادی، کمونیسم کارگری و درک کژدیسه راه توده

 

   چنان که دیدیم، راه توده، «جریانات چپی را که به حسن روحانی حمله می کنند» به نوعی از کوری سیاسی و عدم درک اولویت سیاست بر اقتصاد متهم می کند. در بخشی از مقاله چنین نوشته شده است:«  روی دیگر این سکه آن است که گمان شود اگر کسانی از نظر دیدگاه‌های اقتصادی به ما نزدیکتر هستند پس متحد ما هستند. با این حساب نیروهای چپ اکنون باید با حزب کمونیست کارگری متحد شوند، یا پس از انقلاب باید با پیکار و مجاهدین خلق اتحاد برقرار می کردند. در حالیکه در اینجا نیز نقش سیاسی تعیین کننده است نه ادعاها و دیدگاه‌های اقتصادی. نقش سیاسی حزب کمونیست کارگری در حال حاضر خرابکاریست طرفدار هر سیستم و نظم اقتصادی که می خواهد باشد. نقش پیکار و مجاهدین خلق در دوران پس از انقلاب عملا در همین جهت بود و یا شد.» در این پاراگراف که عینا از متن مقاله راه توده نقل شده است، درک کژدیسه این جریان از سرشت مبارزه جریانات کمونیستی با جمهوری اسلامی کاملا مشهود است: مبارزه واقعی و بنیادین با جمهوری اسلامی، اگر نخواهد به ایجاد تغییرات شکلی در حکومت فعلی یا آتی بسنده کند، ناگزیر از پیگیری مبارزه ای با سه سویه ی ضد دیکتاتوری – ضد امپریالیستی – ضد سرمایه داری است و اگر یک جریان سیاسی چپ، قادر به درک اصولی و تلفیق رزم جویانه این سه سویه در راستای منافع وسیع ترین توده ها نباشد، یا تمایلی به پیش برد یکی از این وجوه مبارزه نداشته باشد یا آن را نادیده بگیرد ، عملا به نیرویی اصلاح طلب (چه در درون حکومت و چه خارج از آن) تبدیل می شود که تنها خواهان تغییراتی در این یا آن عرصه خاص است.  حزب کمونیست کارگری و جریانات مشابه، با حذف عملی لنینیسم (اصولا اگر بپذیریم که زمانی به آن باور داشته اند) و بی باوری به مبارزه ی ضد امپریالیستی، عملا در راه مطامع امپریالیست ها گام بر می دارند همان طور که راه توده با درک کژدیسه از ماهیت مبارزه (اصولا اگر به مبارزه معتقد باشد) عملا به ورطه ی حمایت از دیکتاتوری، سرمایه داری نئولیبرال و در نهایت، امپریالیسم در می غلتد!

 

 

 

 

Comments System WIDGET PACK

Share

بازگشت به صفحه نخست

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

 

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: