نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 

2019-01-02

نویدنو  12/10/1397 

 

 

  • بسیج مردم، ماننده امروز فرانسه، از طریق اینترنت خود سازماندهی شده است؛ رسانه های جمعی بی اعتبار گشته اند.  دوران عوام‌فریبی لیبرال ها و راست‌گرایان سپری گشته است؛ گزاف گویی ترامپ باعث تحریک همان انزجاری می‌شود که رژیم اوباما را به پایان رساند.

     

     

مطلب دریافتی

بسیج توده ای آمریکا: جنگ ها و چپاول مالی

نوشته: جیمز پتراس - برگردان: آمادور نویدی

 

مقدمه:

 

کشور آمریکا در طول سه دهه گذشته، در بیش از یک دوجین جنگ درگیر بوده است ، که هیچ کدام از آن‌ها در قبل، در طول جنگ و یا بعد از آن باعث ایجاد جشن های توده ای نشده است. دولت هم در تلاش های خود جهت مقابله با بحران‌های اقتصادی سال‌های ۲۰۰۸-۲۰۰۹ موفق به تأمین حمایت توده ای نگشت.

 

این مقاله را با بحث در باره جنگ‌های بزرگ دوران ما، یعنی دو حمله آمریکا به عراق آغاز می‌کنیم. سپس به تجزیه و تحلیل ماهیت پاسخ مردمی و عواقب سیاسی آن می پردازیم.

 

در بادامه به بحث درباره بحران‌های اقتصادی سالهای ۲۰۰۸-۲۰۰۹، کمک مالی دولت و پاسخ های توده ای می پردازیم، و با تمرکز بر تغییرات بالقوه قدرت‌مند در جنبش‌های محبوب توده ای نتیجه گیری می‌کنیم.

  

جنگ عراق و  مردم آمریکا

 

 در طول دو جنگ علیه عراق (۱۹۹۰-۲۰۰۱ و ۲۰۰۳-۲۰۰۱)، هیچ تب توده ای برای جنگ وجود نداشت، و مردم   حاصل جنگ را جشن نگرفتند. برعکس، هردو جنگ با اعتراضات عظیم توده ای در آمریکا و در میان متحدان اتحادیه اروپا روبرو گشت. علی‌رغم کمپین تبلیغاتی رژیم و رسانه های جمعی بزرگ که توسط رئیس جمهور جورج اچ. دبلیو بوش (پدر) حمایت می‌شد، اولین حمله به عراق با مخالفت اکثریت قریب به اتفاق مردم آمریکا روبرو شد.

 

متعاقباُ، رئیس جمهور کلینتون در دسامبر سال ۱۹۹۸، با هیچ حمایت واقعی و یا تأئید مردمی کمپین بمباران عراق را براه انداخت.

 

علی‌رغم اعتراضات توده ای در تمام شهرهای بزرگ آمریکا، رئیس جمهور جورج دبلیو بوش (پسر) در ۲۰ مارس ۲۰۰۳، دومین جنگ بزرگ آمریکا را علیه عراق براه انداخت. این جنگ بطور رسمی در دسامبر سال ۲۰۱۱، توسط رئیس جمهور اوباما خاتمه یافت. اعلامیه رئیس جمهور اوباما درباره نتیجه موفقیت آمیز (جنگ) نتوانست توافق توده ای کسب کند.

 

چندین سئوال مطرح شد: چرا مخالفت توده ای در آغاز جنگ های عراق وجود داشت، اما چرا ادامه نیافت؟

 

چرا مردم پایان جنگ توسط اوباما در سال ۲۰۱۱ را جشن نگرفتند؟

 

چرا اعتراضات توده ای جنگ‌های عراق نتوانستند حامل سیاسی بادوام جهت تأمین صلح باشد؟

  

سندروم/علائم ضدجنگ

 

جنبش‌های توده ای بزرگ که بطور جدی مخالف جنگ‌های عراق بودند، ریشه در چندین خاستگاه تاریخی داشتند. پیروزی جنبش‌هایی که به جنگ ویتنام پایان داد، ایده هایی که فعالیت توده ای می‌تواند مقاومت کند و برنده شود- سرسختانه در بخش‌های بزرگی از مردم مترقی وجود داشت.

 

به علاوه، آن‌ها شدیداً این ایده را داشتند که نمیتوان به رسانه های جمعی و کنگره اعتماد کرد؛ و این ایده را تقویت کرد که جهت شکست سیاست‌های جنگی رئیس جمهور و پنتاگون، اقدام مستقیم توده ای ضروری است!

 

دومین عاملی که باعث اعتراضات توده ای در آمریکا شد، این واقعیت بود که آمریکا از نظر بین المللی منزوی شده بود. جنگ‌های بوش (پدر) و بوش (پسر) با رژیم‌های مخالف و اپوزیسیون توده ای در اروپا، خاورمیانه و در مجمع عمومی سازمان ملل مواجه شدند. فعالان آمریکایی احساس کردند که بخشی از جنبش جهانی هستند که می‌توانند موفق شود.

 

سوم، ظهور کلینتون، رئیس جمهور دمکرات نتوانست جنبش‌های ضدجنگ توده ای را به عقب براند. بمباران تروریستی عراق در دسامبر ۱۹۹۸ مخرب بود و جنگ کلینتون علیه صربستان این جنبش‌ها را تا اندازه ای زنده و فعال نگه داشت تا جایی که کلینتون از جنگ‌های بزرگ و دراز مدت اجتناب کرد و از تحریک جنبش‌های توده ای در پدیدار شدن دوباره در بقیه سال‌های ۱۹۹۰ خودداری نمود.

 

آخرین موج بزرگ اعتراضات ضدجنگ توده ای از سال‌های ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۸ رُخ داد. اعتراضات ضدجنگ توده ای زود پس از حمله به مرکز تجارت جهانی ۱۱ سپتامبر در ۲۰۰۱ گسترش یافت. کاخ سفید از این حوادث بهره برداری کرد و «جنگ جهانی علیه ترور» را اعلام  نمود، اما بازهم جنبش‌های محبوب توده ای همین حادثه را به عنوان فراخوانی جهت مخالفت با جنگ‌های جدید در خاورمیانه تفسیر کردند.

 

رهبران ضدجنگ نقشه فعالیت‌های کل دهه را کشیده بودند، و رویای «تقویت» آن را داشتند که بتوانند مانع رژیم بوش از راه اندازی یک سری جنگ‌های بی پایان شوند. بعلاوه، اکثریت قریب به اتفاق مردم با این ادعاهای مقامات قانع نشده بودند که عراق ضعیف و تحت محاصره، دارای انبار «سلاح‌های کشتار جمعی» جهت حمله به آمریکا است.

 

اعتراضات توده ای در مقیاس بزرگ رسانه های جمعی، این باصطلاح مطبوعات محترم را به چالش کشیدند و لابی های اسرائیل و دیگر جنگ سالاران پنتاگون را که خواهان حمله به عراق بودند، نادیده گرفتند. اکثر قریب به اتفاق آمریکایی ها  باور نکردند که توسط صدام حسین  تهدید شده اند، بلکه آن‌ها احساس خطر بزرگ‌تری از کاخ سفید  می‌کردند که به قوانین شدید سرکوبگری مانند فرمان قانون میهن‌پرستی متوسل شود. شکست نظامی سریع نیروهای عراقی و اشغال کشور عراق توسط واشنگتن منجر به کاهش اندازه و وسعت جنبش ضدجنگ شد، اما نه پایگاه های توده ای بالقوه آن.

 

دو رویداد منجر به مرگ جنبش‌های ضدجنگ شد. رهبران ضدجنگ از اقدام مستقیم مستقل به سیاست‌های انتخاباتی روی آوردند و دوم، حامیان خود را به حمایت از اوباما، نامزد انتخاباتی ریاست جمهوری دمکرات ها هدایت کردند. رهبران جنبش‌ها و فعالان در بخش بزرگی براین باور بودند که اقدام مستقیم جهت جلوگیری یا پایان دادن به دو جنگ قبل عراق شکست خورده است. دوم، اوباما از جنبش صلح یک درخواست مستقیم عوام‌فریبانه کرد- او قول داد که به جنگ‌ها پایان دهد و عدالت اجتماعی را در کشور دنبال کند.

 

با ظهور اوباما، بسیاری از رهبران صلح و پیروان آن‌ها به ماشین سیاسی اوباما پیوستند. آن‌هایی‌که هم‌کاری نکردند، به‌سرعت از همه جهت سرخورده شدند. اوباما به جنگ‌های بی‌پایان ادامه داد و جنگ‌های جدیدی اضافه کرد- لیبی، هندوراس و سوریه. اشغال عراق منجر به ارتش‌های ملیشای افراطی جدید گشت که ارتش دست نشانده آموزش دیده آمریکا را تا دروازه های بغداد شکست داد. اوباما در کوتاه مدت یک ناوگان از کشتی های جنگی و هواپیماهای جنگی را به دریای جنوب چین روانه کرد و پرسنل اضافی به افغانستان اعزام کرد.

 

جنبش‌های محبوب دو دهه گذشته کاملا سرخورده بودند، زیرا که خیانت شده بودند و بطور ناجوری انکار گشته بودند. درحالی‌که اغلب مخالف جنگ‌های «جدید» و «قدیم» اوباما بودند، آن‌ها تقلا می‌کردند که روزنه های جدیدی برای اعتقادات ضدجنگ خود پیدا کنند. به دلیل عدم  وجود آلترناتیو جنبش‌های ضدجنگ، آن‌ها در برابر تبلیغات جنگی رسانه ها و عوام‌فریبی های جدید راست‌گرایان آسیب پذیر بودند. دونالد ترامپ بسیاری را که مخالف هیلاری کلینتون جنگ‌طلب بودند، بخود جلب کرد.

 

کمک مالی  جهت نجات بانک ها: به اعتراضات توده ای اعتنا نشد

در سال ۲۰۰۸، در پایان ریاست جمهوری خود، جورج دبلیو بوش یکی از کلان ترین کمک های مالی فدرال را امضاء کرد تا بانک‌های وال استریت را که مواجه با ورشکستگی ناشی از سودآوری سوداگرانه وحشیانه خودشان بود، نجات دهد.

 

رئیس جمهور اوباما در سال ۲۰۰۹، این کمک مالی را تأئید کرد و برای تصویب فوری کنگره اصرار ورزید. کنگره با مبلغ ۷۰۰ میلیارد دلار کمک مالی موافقت کرد، که طبق فوربس (۱۴ ژوئیه ۲۰۱۵) به ۷۷/۷ تریلیون دلار افزایش یافت. یک‌شبه  هزاران آمریکایی از کنگره خواستند تا به لایحه رأی منفی دهد. تحت اعتراضات عظیم توده ای، کنگره  تسلیم شد. اما با این‌حال، رئیس جمهوراوباما و رهبریت حزب دمکرات اصرار کردند: این لایحه اندکی اصلاح شد و به تأئید رسید. «اراده توده ای» انکار شد. اعتراضات خنثی شد و ازهم پاشید. علی‌رغم برخی اعتراضات داخلی، درحالی‌که میلیون‌ها خانوار شاهد سلب مالکیت از خانه هایشان می‌شدند، کمک مالی به بانک‌ها هم‌چنان ادامه داشت. درمیان جنبش ضدبانک، پیش‌نهادات رادیکال رشد کرد، از فراخوان جهت ملی کردن آن ها گرفته، تا ورشکسته کردن بانک‌های بزرگ و ارائه تأمین مالی فدرال جهت تعاونی ها و بانک‌های اجتماعی.

 

روشن است که اکثریت قریب به اتفاق آمریکایی ها آگاه بودند و اقدام به مخالفت با  تبانی شرکت‌های بزرگ کردند که مالیات دهندگان را چپاول می کنند.

  

نتیجه گیری: چه باید کرد؟

 

 بسیج توده ای مردمی در آمریکا یک واقعیت ست. مشکل این ست که آن‌ها پایدار نبوده اند، و دلایل آن واضح است: آن‌ها فاقد سازمان های سیاسی که بتواند فراتراز اعتراضات برود و سیاست ‌های کم تر شیطانی (بد) را رد کند بودند.

 

جنبش‌های ضدجنگ که در مخالفت با جنگ عراق شروع شدند، توسط دو حزب مسلط به حاشیه رانده شدند. درنتیجه باعث افزایش جنگ‌های جدیدی شد. آمریکا در دومین سال ریاست جمهوری اوباما در هفت جنگ درگیر بود.

 

آمریکا در دومین سال ریاست جمهوری ترامپ، روسیه و ایران و دیگر «دشمنان» امپراتوری را به جنگ هسته ای تهدید می‌کند. درحالی‌که افکار عمومی بطور قطع مخالف جنگ است، اما این «افکار»  به سختی  در انتخابات میان دوره ای مشارکت کرد .

 

توده های ضدجنگ و ضدبانک کجا رفته بودند؟ استدلال می‌کنم که آن‌ها هنوز با ماهستند، اما اگر آن‌ها در حزب دمکرات باقی بمانند، نمی‌توانند صداهای خود را به عمل و تشکیلات مبدل سازند. جنبش‌ها قبل از این‌که بتوانند اقدام مستقیم را به تحولات سیاسی و اقتصادی تغییر دهند، نیاز دارند که مبارزات را در سطح محلی و سراسری بسازند و سازماندهی کنند.

 

شرایط بین المللی آماده و مناسب است. واشنگتن کشورهای سراسر جهان را بیگانه کرده است؛ با متحدان به چالش کشیده شده است و با رقبای نیرومندی مواجه است. اقتصاد داخلی  قطبی شده است و بین نخبگان تفرقه افتاده است.

 

بسیج مردم، ماننده امروز فرانسه، از طریق اینترنت خود سازماندهی شده است؛ رسانه های جمعی بی اعتبار گشته اند.  دوران عوام‌فریبی لیبرال ها و راست‌گرایان سپری گشته است؛ گزاف گویی ترامپ باعث تحریک همان انزجاری می‌شود که رژیم اوباما را به پایان رساند.

 

شرایط مطلوب جهت یک جنبش جامع جدید که فراتر از اصلاحات جزیی می‌رود در دستور کار است. سئوال این ست که آیا این دستور کار برای حال ست یا برای سال‌ها یا دهه های آینده؟

 

 

 

درباره نویسنده:

جیمز پتراس، استاد بارتل (بازنشسته) جامعه شناسی در دانشگاه بینگهامتون، نیویورک است.

 

 آدرس سایت اینترنتی: 

 

http://petras.lahaine.org/

 

 

Comments System WIDGET PACK

Share

بازگشت به صفحه نخست

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

 

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: