نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 

2018-12-04

نویدنو  13/09/1397 

 

 

  • هفت تپه به خروش آمد؛
    و این دست های پیوسته
    آن گاه که سینه هوا را می شکافند
    کاخ های برافراشته
    از عرق کار و شتک خون،

     در حریم دلها
    به رعشه در می آیند
     

     

     

جهان به لرزه درآمد
رحمان


استخوان در گلوی جهان
می ماند
زخم کهنه ترک بر می دارد،
از پُتک کینه
خون ازعروق پاییز
به مغز استخوان گلبرگ ها می رسد
و یخ شقیقه ها
آب می شود

ابرهای باردار در راه اند
باران شروع شده
کِی بود ،
یادم نیست
باورم به من می گفت ،
توفان در راه است

خورشید، .
از پشت سایه های گذشته
و تیرگی شبِ قیر اندود
برون آمده ،
نور می بارد.
ودرین اندوه وهم انگیز
دستانی خسته در هوا
می چرخد

و صدای گام های رنجبران،

در گوشم طنین می افکند.

آه ،
من طنین این گام ها را می شناسم
کمونارهایی که در خون
به رقص در آمدند

و
پرچم های گلگونشان را
بر تارک امید فردای روشن
بر افراشتند

و در طلوع اکتبر
که زنجیر بردگی را

 

در منتهای شور درهم کوبید
جهان دو شقه شد

و آن گاه،

ابلیس
با تارهای عنکبوتی،
 به همراه کفتارهای گرسنه،
به ضیافتِ طعمه ای
فروپاشیده
نشست.

آنک،
از قعر ستم و بردگی
غارت شد گان شهری به یغما رفته،
به یغما رفته
از فراز زخمی دیرین برخاستند .

هفت تپه به خروش آمد؛
و این دست های پیوسته
آن گاه که سینه هوا را می شکافند
کاخ های برافراشته
از عرق کار و شتک خون،

 در حریم دلها
به رعشه در می آیند

من طنین این گامها را می شناسم

من ؛
طنین
این گام ها را
می شناسم .

رحمان ۲۷ / ۸ / ۱۳۹۷

 

Comments System WIDGET PACK

Share

بازگشت به صفحه نخست

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

 

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: