نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 

2018-11-12

نویدنو  21/08/1397 

 

 

  • همان گونه که گرامشی گفته بود، جامعه مدنی پر از سنگر است و نیروی سیاسی پیشرو برای به دست گرفتن قدرت سیاسی، باید هژمونی ایدئولوژیک سرمایه داری را به چالش بکشاند و تا آن جا که شدنی است باید سرمایه داری را در همه سنگرها پس راند. در هر سنگری باید از سرمایه داری مشروعیت‌زدایی کرد. تعاونی ها یکی از این سنگرهای مهین هستند  که باید برای آن ها رزمید.

     

مطلب دریافتی

جایگاه تعاونی ها در اقتصاد سرمایه داری و مبارزه روزمره ما

 سیامک

پیش گفتار 

چگونه می خواهیم زندگی کنیم؟

انسان های خوش دل بیشماری در سراسر جهان شبانه روز می کوشند تا راه چاره ای  برای برون رفت از بدبختی ها و سختی هایی که سرمایه داری برای مردمان زمین می آفریند بیابند.

این انسان های آگاه درمی یابند که چرخش به سوی سازگاری با زیستگاه ها و زیست‌پذیری پیرامون ما بایسته دگرگونی راه و روش تاریخی در اقتصاد و جامعه است. آن ها این را هم می دانند که در بالای سیاست‌های دولتی و تصمیم‌گیری‌های شرکتی باید پیامدها و برآمدهای زیست‌بومی (اکولوژیک) را جای داد.  

این انسان های فرهیخته می پذیرند که دیگر نمی توان سرنوشت زمین و باشندگان آن را به دست آزمندان سودجو سپرد. آن ها می کوشند که با اقتصاد دایره ای و بازیافتی، و پایه گزاری نهادهای اجتماعی- اقتصادی که به ثبات و پایداری درازمدّت اولویت می‌دهند، هژمونی بورژوازی مالی، سفته‌بازی و معاملات مالی قماری را لجام  زنند و آن را مهار کند. 

ولی آن ها با همه ی دانش و مهربانی خود چون مارکسیست نیستند در اندیشه دگرگونی انقلابی نظام سرمایه داری نیستند و تلاش می کنند که با ایستادگی و پایداری جایگزینی پاینده و استوار در برابر سازه های سرمایه داری بسازند.

اما ما می دانیم که چگونگی مالکیت ابزار تولید، سرمایه و منابع مشترک عامل کلیدی در سرنوشت آینده همه ی گیاهان، جانوران و انسان های زمین است. برای برنامه ریزی پایدار و همساز با دنیای پیرامون و برون رفت از تیره بختی که سرمایه داری ما را به آن دچار کرد توسعهٔ اقتصادی جهانی باید با مالکیت عمومی- دمکراتیک (دولتی) بخش‌های عمدهٔ اقتصاد تحکیم شود. در کنار مالکیت عمومی- دمکراتیک (دولتی)، بخش مالکیتِ مشارکتی و تعاونیِ پویا و کارآفرین می‌تواند مزایای اجتماعی و اقتصادی معیّنی ارائه دهد. مالکیت خصوصی را باید هرچه بیشتر یک استثنا دانست، آن هم جایی که توجیه روشنی برای آن وجود داشته باشد. در غیر این صورت، مالکیت تعاونی، مشارکتی، و عمومی- دمکراتیک (دولتی) باید گزینه‌های اصلی و متعارف باشند.

با این حال نباید این دوستان را در نبرد علیه پیامدهای ناگوار سرمایه داری تنها گذاشت و یا به تلاش آن ها برای بنیان گزاری زندگی بهتر ریشخند زد. همان گونه که کار مارکسیستی میان توده ها به ما یاد داده است ما باید همراه با این دوستان سنگر به سنگر برای زیست‌پذیری زمین و انسانی کردن انسان بجنگیم و در این روند  کمبود های این گونه مبارزه را به آن ها بیاموزیم.

یکی از شیوه های دلفریب مبارزه این دوستان پایه گزاری نهادهای اجتماعی از آن دسته تعاونی ها است. آن ها چنین دگرگونی های تعاونی را به همان‌ اندازه که در کشورهای جداگانه لازم می بینند، به ضرورت آن را در سطح جهان نیز  یادآوری می کنند.

تردیدی نیست که گوناگونی داشتاری (مالکیت) چه در سطح ملّی و بین‌المللی، محلی، منطقه‌یی، با مالکیت قوی‌تر عمومی- دمکراتیک (دولتی) و تعاونی یک نیاز بنیادین است. اگر این گزینه آگاهانه و در چارچوب سرمایه داری دنبال شود، می تواند سرمایه‌داری افسارگسیخته را  به چالش بکشاند و هنگامی که در چارچوب یک نظام غیرسرمایه داری انجام گیرد می‌تواند جامعه انسانی را به دوره‌های ترقی بیشتری بکشاند. 

در زیر ما نخست به بررسی پژوهش های یک از بزرگترین دانشمندان جنبش تعاونی می پردازیم و سپس به نقش تعاونی ها با نگاه مارکسیستی می پردازیم.

نبرد سنگر به سنگر ایدئولوژیک  

سرمایه داری با هژمونی ایدئولوژیک نئولیبرالیسم در چند دهه گذشته در سیاه کاری های بسیاری پیروز بوده است. نئولیبرالیسم توانست تا اندازه بسیاری به توده های جهان بپذیراند که سرشت انسان ها ریشه در آزمندی، چشم وهم چشمی و سودجویی یکایی (فردی)  دارد و نه در خرسندی، همکاری و خوشبختی جمعی.

این فرض استاندارد در نظریه اقتصادی نئولیبرالی است که هر فرد عضو یک گروه به گونه ای رفتار و عمل می کنند که به سود جمع نیست. نئولیبرال ها حتا نظریه فردگرایی خود را زیر فلسفه ارسطو پنهان می کنند که می گفت که "آنچه که در اشتراک بیشترین افراد است با کمترین ملاحظات نگهداری می شود. هر کس در درجه اول به منافع خود فکر می کند، نه به  منافع مشترک".

همان گونه که گرامشی گفته بود، جامعه مدنی پر از سنگر است و نیروی سیاسی پیشرو برای به دست گرفتن قدرت سیاسی، باید هژمونی ایدئولوژیک سرمایه داری را به چالش بکشاند و تا آن جا که شدنی است باید سرمایه داری را در همه سنگرها پس راند. در هر سنگری باید از سرمایه داری مشروعیت‌زدایی کرد. تعاونی ها یکی از این سنگرهای مهین هستند  که باید برای آن ها رزمید. جنبش خودگردانی تعاونی توان به چالش کشیدن ورجاوند (مقدس) بودن مالکیت خصوصی را در نزد توده ها دارد.

زمانی که ما سوسیالیسم علمی را از سوسیالیسم پنداری سوا می دانیم، این جداکاری تنها در سخن نیست بلکه در شیوه ی بهره بردن از دانش روز نیز هست. برخی از دوستان و رفیقان ما با برداشت مکانیکی و خشک از مارکسیسم بهره برداری از پژوهش های دانشمندان غیرکمونیست را  برای گسترش ایدئولوژی سوسیالیستی به عنوان سوسیال رفرمیسم و یا رویزیونیسم پس می زنند. یکی از این دانشمندانی که هرگز مارکسیست نبوده ولی پژوهش خود را بر پایه پس زدن ادعای آزمندی انسان گذاشته است الینوراوستروم (Elinor Ostrom)  است.

بورژوازی سال ها با بهره جویی از پژوهش های  گررت هاردین (Garret Hardin) فیلسوف هوادار سرمایه داری کوشید که خوی انسان را به سرشت های جانوارگونه کاهش دهد. «هاردین» در "تراژدی منابع مشترک" (tragedy of the commons) استدلال کرد که اگر منابع مشترک خصوصی و یا دولتی نشوند، از بین خواهند رفت. او استدلال می کرد که منابع و زمین متعلق به یک گروه ناگزیر خراب خواهد شد چرا که هر کس برای بهینه سازی تلاش می کند که با بهره جویی بیشتر از این منابع برای خود سود جوید. برای نمونه او از چراگاه های مشترک نام می برد که هر دامداری با چراندن بیش از اندازه دام خود می پردازد و بدین گونه این کار در پایان موجب  به فرسایش خاک و  ویرانی چراگاه خواهد شد.

داستان پنداری او این گونه است که یک گروه از کشاورزان گاوهای خود را در یک منطقه مشترک می چرانند. هر کشاورز تلاش می کند که گاوهای خود را تا آنجا که ممکن است برای چرا به  چمنزار بفرستد، و در یک زمان مشخصی تعادلی بین تعداد گاو های چراکننده  و توانایی مرتع برای بازسازی خود به وجود می آید که پس از آن فرستادن  گاوهای جدید به چراگاه ارزش مصرف آن را برای همه کاهش می دهد. به نظر «هاردین» چالش این است که استراتژی منطقی یک کشاورز به او حکم می کند که فردا همچنان یک گاو دیگری را به چرا بفرستد، زیرا سود چاق شدن گاو جدید تنها به خود کشاورز می رسد، در حالی که هزینه های چرای بیش از حد را همه ی عضوهای گروه کشاورزان با از بین رفتن مرتع پرداخت می کنند. در نتیجه، رفتار عقلانی و بهینه سازی یک کشاورز با منافع جمعی کشاورزان در تضاد قرار می گیرد و منبع مشترک را از بین می برد. «هاردین» که به حس جمع گرایی انسان نه باور داشت و نه اعتماد به این نتیجه رسیده بود که منابع مشترک یا باید توسط دولت مدیریت شوند و یا بهتر از آن باید خصوصی شوند.

«هاردین»  استدلال کرد که اگر منابع مشرک عمومی توسط دولت گرفته یا به بازار خصوصی سپرده نشوند، تخریب خواهند شد.  «اوستروم» به جای آن استدلال می کرد که مردمی که به طور دسته جمعی صاحب منابع هستند تمایل دارند و می توانند آن را حفظ کنند. دام داران می دانند که اگر آنها با هم همکاری نکنند (مثلن با قرارداد اینکه هر دامدار چند تا  گاو برای چرا می تواند بفرستد)،  منابع مشترک  از بین می روند، و آینده همه ی ان ها به خطر می افتد.

«اوستروم» که مارکسیست نبود ولی در یک خانواده نادار همراه با دیگر تهی دستان کوچه خود بزرگ شده بود به چشم  خود همکاری و همیاری مردم را برای زنده ماندن دیده بود و برای همین با دیده ی تردید به پژوهش های«هاردین» می نگریست.

دیدگاه «هاردین» از جمله مبنی بر کنترل جمعیت با اقدامات تهاجمی (هر مرد و هر زن باید پس از زایش نخستین فرزند، سترون و نازا شوند) چنان «اوستروم»  را خشمگین کرد که الهام بخش او برای پژوهش در زمینه  منابع مشترک شد.

تمرکز اصلی «اوستروم» در بررسی چگونگی مدیریت منابع مشترک  بود. او توضیح داد و ثابت کرد که منابع  مشترک از آن دسته دریاچه های ماهیگیری نمی توانند به آسانی راحتی به مالکیت خصوصی درآیند، منافع مشترک حکم می کند که منابع  مشترک با توافق جمعی به سود همه ی آن های که از آن بهره برداری میکنند اداره شوند.

«اوستروم» در اوایل دهه 1960 تجزیه و تحلیل خود را روی مدیریت اقتصادی منابع مشترک آب و در جنوب کالیفرنیا متمرکز کرد. در اینجا بود که او با آنچه که بعدها بخش بزرگی از کار حرفه ای او شد کار خود را در باره ی چگونگی مدیریت گروهی منابع مشترک آغاز کرد. کار او با نگاه کردن به جدول های آب که در  فیلم "چینی شهر" پولانسکی نیز به آن  اشاره شده است، در لس آنجلس شروع شد. چالش بزرگ در این بود که اگر آب بیش از حد برداشته شود، جدول آب سقوط خواهد کرد و آب نمکی به درون آن می رود و سیستم را از بین می برد. «اوستروم» متوجه شد که کاربران آب، با وجود چالش های دشوار، روش های همکاری پایداری برای حفظ سیستم پیدا کرده بودند.

«اوستروم» علاقه مند به چگونگی کارکرد نهادهای گروهی و اجتماعی بود و از لحاظ اقتصاد سیاسی آن ها را مورد مطالعه قرار می داد. وی پژوهش خود را دور دو چالش چگونگی مدیریت منابع زمین با احترام به محیط زیست پایدار و دیگری نحوه ارتقاء سیستم خودگردانی بهره برداری از آن ها گرد آورده بود. پژوهش های دقیق «اوستروم» در اقتصاد غیربازاری نشان می دهد که زندگی انسان ها فراتر از آرمان شهر سازه های بازار است. او نشان داد که راه های دیگری به جز سازه های بازار برای مدیریت فعالیت اقتصادی انسان وجود دارد. او این ایده را که بازارها خود به خود کارآمد هستند رد می کرد و معتقد بود که تمام سطوح جامعه از طراحی هوشمندانه و تجربی نهادهای اجتماعی می توانند بهره مند شوند. به ویژه، او با مطالعه منابع مشترک نشان داد که مالکیت جمعی در بسیاری از شرایط نه تنها امکان پذیر بلکه از بهترین راهکارها است.

«اوستروم» نشان داد که بازار یا کنترل مرکزی موثرترین راه مدیریت منابع مشترک نیست بلکه گروه های انسانی (مثلن در تعاونی ها) با همکاری حول منافع مشترک می توانند مدیریت کالاها و خدمات مشترک را به خوبی در دست بگیرند. او همچنین بر این باور بود که خصوصی کردن منابع  مشترک که در آن سود کوتاه مدت مهم تر از پایداری طولانی مدت است نیز آن ها را از بین می برد. اوهواداریک اقتصاد مردمی بود که فراتر از سازه های بازار و کنترل دولت حرکت می کرد، و یک گونه نگاه محیط زیستی- سیاسی به اقتصاد داشت. او در باره ی این که چگونه نهادهای خودگردان اجتماعی می توانند برای جامعه کارساز باشند، و از اهمیت طراحی دقیق چنین نهادها یی در تغییرات اجتماعی سخن می گفت.

او تردید داشت که دولت بتواند تنها با تکیه به ابزار دولتی با نابرابری اجتماعی مبارزه کند. او که سخت هوادار برابری و عدالت اجتماعی بود به سوسیالیسم از بالا هم باور نداشت. بلکه معتقد بود که پایه های یک جامعه آزاد از پایین به بالا ساخته می شود. بدین گونه او یک نظریه پرداز نهادهای اجتماعی مشترک بود،  هرچند که تعاونی ها را هم راه چاره ی همه ی مشکلات اجتماعی و زیست محیطی نمی دید.

پژوهش او که به انگیزه و کنش انسانی نیز نگاه می کرد تصویری را که اقتصاددانان سرمایه داری از انسان ها همچون سودجویان خردمند ساخته بودند را به چالش کشیده بود. او استدلال می کرد که اقتصاددانان باید از علم زیست شناختی برای ترویج رفاه واقعی مردم  آگاهی داشته باشند. او  اقتصاددانانی را که زندگی اجتماعی انسانی را به کنش ها و واکنش ها در بازار کاهش می دهند و زبان، فرهنگ و محیط زیست را هنگام توسعه نهادهای اجتماعی به فراموشی می سپارند به باد انتقاد گرفته بود.

او می گفت که آموزه های پوچ اقتصاددانان می توانند از فیلتر استانداردهای سخت منطقی و اثبات ریاضی بگذرند، اما هنگام پیاده شدن پیامدهای فاجعه آمیزی برای مردم دارند. ما به جای نادیده گرفتن پیچیدگی زندگی انسان و اعتماد به مدل های ریاضی بی جان باید به این پیچیدگی اذعان کنیم و اول از همه، شگفتی خود و پژوهش خود را بر اساس تجربه عملی و نمونه های زندگی مردم پایه گزاری کنیم. بر خلاف نظریه ی اقتصادی نئولیبرالیسم انسان دارای انگیزه پیچیده تر و توانایی بیشتری برای حل معضلات اجتماعی خود هست.

او اشاره می کرد که انسان ها نه ذاتن خودخواه و نه ذاتن به اشتراک علاقه دارند. در عوض، اگر قوانین و شیوه های مناسب به اجرا درآید، آن ها به همکاری و حفاظت از منابع مشترک می توانند تشویق شوند. امید با چشم اندازش این بود که با پژوهش های دقیق برای انسانی کردن انسان به ما کمک کند.

روش پژوهشی او بر پایه ی گوش کردن و شناس دانش محلی و یادگیری از آن  بود. او به عنوان یک نهادگرا، ساختارهای دموکراتیک و اقتصادی را بر اساس آگاهی و درگیر ساختن مردم در مورد قانون های موجود و آگاه ساختن آن ها برای دگرگونی و در صورت نیاز ایجاد قانون های جدید می دانست. نکته اساسی «اوستروم» این است که آنچه در عمل شدنی بوده است نیز باید در نظریه پردازی به کار گرفته شود. ما باید خودمان را بر این نکته وفق دهیم که  چگونه مردم واقعن در عمل به حل مسائل می پردازند نه آن که چگونه تئوری نشان می دهد (نظری که هم خوانی شگفت انگیزی با پراتیک انقلابی توده ها در تز فویرباخ دارد). «اوستروم» دریافت که جامعه های محلی اغلب درباره محیط زیست پیرامون خود بیشتر از مقامهای دولتی آگاهی دارند. او معتقد بود که دانش محلی هر چند لازم ولی کافی نیست: باید همزمان مردم محلی را در مورد نوترین تحقیقات از اکولوژیست های علمی آگاه کرد. 

او با انتقاد از ذهنیتی که به برخی از  مردم در باره ی زندگی خوب داده شده است می گفت که مفهوم واقعی زندگی به داشتن یک خودرو قشنگ و یک خانه بزرگ کاهش یافته است. او استدلال می کرد که برای حفظ محیط زیست، ما باید کمتر مصرف کنیم و به بازنگری شیوه زندگی خود بپردازیم و دریابیم که معنی واقعی زندگی در چیست. او همچنین می گفت که سیاست اقتصادی نباید بر حسب سودورزی های کوتاه مدت چیده شود وهر سیاست اقتصادی باید همانگونه که سرخ پوستان باور داشتند منافع هفت نسل آینده را در نظر بگیرد.

از طریق مطالعه های میدانی و مشاهده ها، از جمله، سازماندهی مناطق چراگاه در روستاهای ژاپن و سوئیس، سیستم های آبیاری در اسپانیا و فیلیپین و ماهیگیران ساحلی در ترکیه و سریلانکا، «اوستروم» نشان داده است که چگونه سازمان دهی گروهی در بسیاری موارد، بدون درگیر شدن از سوی دولت و یا خصوصی سازی، به خوبی و به نفع جمع در عمل انجام می گیرد.

پیشنهاد جایگزینی که به خوبی کار می کند، بایسته مطالعه دقیق از جایگزین های موفقیت آمیز و شکست خورده برای ساختمان نهادهای اجتماعی نو است که به طور بالقوه می توانند کار کنند. پیش گزاری یک برنامه جایگزینی بدون مطالعه و درس گیری از آنچه که در طول تاریخ کارکرد خوب و یا بد داشته است شدنی نیست.

نمونه های متعددی از مدیریت خوب از دارایی عمومی وجود دارد: جنگل های نپال، صید خرچنگ آمریکایی، برنامه های آبیاری در اسپانیا و بسیاری از سیستم های دیگرکه با پایداری نگهداری می شوند. او تعدادی از ویژگی های مشترک را برای گروه های موفق که منابع مشترک را مدیریت می کنند شناسایی کرد - از جمله اعتماد متقابل، امکان گفتگو و خود تصمیم گیری در طراحی و تجدید نظر از  قوانین مشترک استفاده از منابع مشترک  است.

برای همین «اوستروم» پس از مطالعه ژرف مدیریت منابع مشترک عمومی و شکست و پیروزی آن ها و ناتوانی ها، کمبود ها و  برتری ها ۸ عامل را برای موفق بودن مالکیت مردمی پایدار بر منابع مشترک شناسایی کرد. لیست هشت گانه او نه یک نسخه دارو که راهنمای عمل برای "چپ" ضد سرمایه داری است.

اصول مدیریت منابع مشترک پایدار، بدون مقررات دولتی و بدون خصوصی سازی بر پایه ی  تجربیات واقعی و دستورالعمل قابل اجرا چیده شده است.

 

اصول مدیریت منابع مشترک

1.   تعریف مرزهای روشن گروهی برای همه.

2.   قانون های مربوط به استفاده از منابع عمومی را به نیازها و شرایط محلی وقف دادن.

3.   اطمینان حاصل کردن از این که افرادی که باید این قانون ها را اجرا کنند در اصلاح قانون ها شرکت دارند.

4.   اطمینان حاصل کردن از این که حق تغییر قانون توسط اعضای جامعه محلی توسط مقام های رسمی خارج از محل محترم شمرده می شود.

5.   یک سیستم نظارتی توسط اعضای جامعه محلی برای نظارت بر رفتار اعضا ایجاد کردن.

6.   تدوین شدن سیستم مجازات مناسب با درجه اهمیت نقض قانون ها.

7.   ارائه ابزارهای کم هزینه و قابل دسترس برای حل مشاجره .

8.   ساختن مسئولیت پذیری برای مدیریت منابع مشترک در تمام سطح ها از پایین ترین سطح تا کل سیستم متصل به هم.

«اوستروم» یک گنجینه با ارزش و یک سرچشمه پرجوش برای همه آن هایی که آرزوی دیدن جایگزینی برای نئولیبرالیسم دارند برای یادگیری به جا گذاشت. «اوستروم» و همکارانشان نشان دادند که جایگزینی ساختار جامعه کنونی که زیر فرمان چند نفر است شدنی است. ایده هایشان برای کسانی چون  ما که می خواهند یک جامعه دموکراتیک- مردمی و فرا تر از سود کوتاه مدت ایجاد کنند، مهم  است.

کار عملی علمی او بر پایه باور ریشه ای به برابری مردم بوده است که در این راستا برای همه ی ما در " چپ" درس روش شناسی بزرگی است. پژوهش میدانی او بر پایه احترام به نظر مردم و پرسش در باره چگونگی حفظ منابع مشترک و ساختن پایگاه دانش برای حفظ آن در سطح وسیع و نسل های آینده بود.

پس از بررسی پژوهش با ارزش «اوستروم» در زمینه مالکیت گروهی منابع مشترک و برجسته کردن نکته های میانوند (مشترک) آن با اندیشه ی ما جا دارد که به برتری ها و کمبودها و تنگناهای اندیشه ی برون رفت از چالش های سرمایه داری با "تعاونی کردن جامعه" بپرداز یم.

جایگاه و نقش تعاونی ها در مبارزه ی ضدسرمایه داری ما چیست؟

پرسش های که می توان به آن پرداخت این است که:

نقش تعاونی ها در یک جامعه سرمایه داری چیست؟ و نقش آن در یک جامعه غیرسرمایه داری یا سوسیالیستی چیست؟

آیا تعاونی های تولیدی، شرکت های کارگری، از شیوه های  استاندارد سرمایه داری، برای دستیابی به رفاه اجتماعی بهتر است؟

آیا  تعاونی های تولیدی را می توان  جزیره های کوچک سوسیالیستی در یک جامعه سرمایه داری خواند؟

تردیدی نیست که تعاونی ها یک گونه آزمایش برای تولید گروهی هستند که توانایی دگرگونی و پیشرفت زندگی توده در هم سنجی با بیشتر سازوکارهای موجود سرمایه داری را در آینده دارند، اما دارای محدودیت هایی هستند که باید آن را در نظر داشت.

تعاونی ها می توانند، برخی از پرسش های پایه ای توده ها را در باره ی این که آیا تولید غیرسرمایه داری شدنی است پاسخ دهند. آن ها هم چنین می توانند نشان دهند که کارگران می توانند خود کارخانه ها را رهبری کنند، دموکراسی در محل کار امکان پذیر است و نیازی به سرمایه دار برای سازماندهی تولید  نیست.

کارخانه هایی که توسط کارگران رهبری می شود به دو دلیل نسبت به کارخانه هایی که توسط سرمایه اداره می شوند برترند. نخست این که، انجمن دموکراتیک کارگران جایگزین سرمایه داری می شود، و همان طور که مارکس در جلد سوم "کاپیتال" می گوید، کارگران سرمایه دار خود می شوند، بنابراین می توانند همه ی کارهای ریز و درشت کارخانه را  تا اندازه زیادی خود سازماندهی کنند. هرچند که کارگران در سازمان گری تعاونی خود، همه نقص های موجود در سرمایه داری را بازتولید می کنند ولی از آنجایی که  ارزش اضافی تولید شده به جیب سرمایه داری که مالک ابزار تولید است نمی رود و این سود میان کارگران بخش و پخش می شود رفاه کارگران به طور قابل ملاحظه ای افزایش خواهد یافت.

تعاونی های کارگری در کارخانه ها  می توانند پتانسیل واقعی شکل های تعاونی تولید در سرمایه داری را، از جمله خود مدیریت، رفاه  مادی  و توانمندی در تصمیم گیری جدی را به توده ها نشان دهند. بدین گونه آن ها می توانند نمونه هایی برای توده ها باشند که نشانگر واقعی جایگزینی برای شیوه های موجود تولیدی است. برپا ساختن تعاونی ها در هر حوزه، به عنوان جایگزینی برای فعالیت های سودآور مبتنی بر بازار برای مردم خوب است. در تعاونی ها بهره کشی از دیگران در تولید وجود ندارد و همین می توانند درس هایی در زمینه های خود مدیریتی و دموکراسی مشارکتی برای مردم باشند.

مشارکت در مبارزه برای توسعه و تعاونی های کارگری افزون بر نشان دادن شیوه های تولیدی دیگر به توده ها موجب هشیاری و خود آگاهی طبقه کارگر نیز می شود. کارگران هنگام کار در تعاونی ها با روبرو شدن با تنگنایی ها و بازدارندگی هایی که نظام سرمایه داری حاکم برای آن ها می آفریند در می یابند که تنها راه رهایی ژرف و برگشت ناپذیر راه رشد غیرسرمایه داری و سوسیالیسم است.

از کمبودها و تنگناهایی که تعاونی ها در یک اقتصاد سرمایه داری با آن ها روبرو هستند می توان از گسترش تعاونی ها در بخش هایی نام برد که در حقیقت در حال حاضر تا حدودی خارج از بازار هستند، برای نمونه، آموزش و پرورش، خدمات بهداشتی، خدمات شهری، تعاونی های فرهنگی با بخت بیشتری برای زنده ماندن و پربار شدن روبرو هستند، اما این موردها کم مانند و نسبتن کوچک هستند که با گسترش خصوصی سازی زیر حمله همیشگی نئولیبرالیسم قرار دارند. بدین گونه نقش تعاونی ها در کل اقتصاد امروز، اساسا محدود به آن بخش از اقتصاد است که فعالیت های غیر رقابتی ایفا می کند: از جمله آموزش و پرورش، مراقبت های بهداشتی، پلیس، آتش سوزی، صنایع دستی، هنر و فعالیت های عمومی مانند حمل و نقل عمومی، حفاظت از محیط زیست و فعالیت های نظارتی. 

چشم انداز تلاش و مبارزه برای زنده نگه داشتن تعاونی ها در رقابت سخت با دیگران، به ویژه با توجه به تجربه کم کارگران در رهبری کارخانه و رقابت در بازار چندان خوب نیست. راه اندازی یک شرکت تعاونی زمان گیر، انرژی بر و همراه با مشکلات تجاری و فنی است. این سختی ها می توانند انگیزه را برای گسترش و آزمایش زمینه های نو در برابر کارمند ساده مزدبگیر بودن کم کنند. تعاونی ها، ناگزیر زیر فشار بازار قرار می گیرند، به این ترتیب به سرمایه دار خودشان تبدیل می شوند و به همین دلیل از خودشان بهره برداری می کنند تا مورد استثمار دیگران قرار نگیرند و بنابراین برای زنده نگه داشتن تعاونی ها کارکنان گاهی ناگزیر به کار بدون دستمزد هستند.

افزون بر این تکنولوژی تولید تغییر کرده است، از جمله جهانی سازی، اتوماسیون، فناوری اطلاعات و نقش اقتصادی و قدرت سیاسی و ساختار سازمانی طبقه کارگر با آن تغییر کرده است و قدرت سرمایه افزایش یافته است؛ مصرفگرایی و رسانه ها، عملکرد کنترل خود را تغییر داده و گسترش داده اند. همه ی این عامل ها بخت پیروزی تعاونی های کارگری را به عنوان جزیره های کوچک در اقیانوس بی کران سرمایه داری کم می کند.

ما در یک اقتصاد بازار که بر پایه رقابت، خصوصی سازی و سودآوری است زندگی می کنیم که در آن دولت اساسن تحت تأثیر قدرت سرمایه قرار دارد. تعاونی ها می توانند نقش متضاد دولت را در فعالیت های جمعی روشن نمایند. دولت امروز، نهادی زیر سلطه سرمایه و زیر فشار شدید استثمارگران قرار دارد. بی شک نقش دولت در یک جامعه غیر سرمایه داری متفاوت است؛ با این حال در وضعیت کنونی نمی توان فرض کرد که تعاونی های می توانند جامعه را دگرگون کنند - اما بدون شک آن ها درس هایی مفیدی را برای ما در جامعه آینده به جا خواهند گذاشت.

نقش سیاسی و اجتماعی تعاونی های تولیدی نیز  محدود به نقش کارگران به طور کلی در ساختارهای اقتصادی و سیاسی که سرمایه داری را تشکیل می دهند هست. تعاونی ها نقش چندان به سزایی خارج از سازمان های خود ندارند. تجربه فعالیت سیاسی و اجتماعی عضوهای تعاونی ها خارج از محدوده خود چندان گسترده  نیست. نشانه های چندانی از همبستگی تعاونی ها با جنبش جهانی ضدسرمایه داری و تلاش برای یافتن راهی به جز سرمایه داری دیده نمی شود.  

دریافتن این که مارکس در باره ی نقش تعاونی ها چه می گفت برای ما می تواند سودمند باشد.

اندیشه "تعاونی کردن" جامعه سرمایه داری اندیشه ی نوی نیست. در قرن نوزدهم، سوسیالیست های پنداری (تخیلی)، به ویژه رابرت اوون و چارلز فوریه، و پیروانشان تلاش کردند تا تعاونی های متعدد با  اشکال و اندازه های مختلف را ایجاد کنند. هم چنین فردیناند لاسال، بنیانگذار اولین حزب کارگری آلمان، از بودجه دولتی تعاونی ها برای غلبه بر مشکلات ذاتی در دستیابی به سرمایه و سرمایه گذاری حمایت کرد.هیچ کدام آن ها برای مدت طولانی زنده نماند.

بنابراین از دیدگاه ترقی خواهانه به عدالت اجتماعی و تحول اجتماعی، تعاونی های کارگری و جنبش همبستگی اقتصادی  چیز خوبی است؛ اما در باره ی سهم آنها در تحولات اجتماعی بنیادی نباید اغراق کرد.

مارکس در باره ی کمون پاریس که درگیر پیاده کردن یک چارچوب اقتصادی دموکراتیک بود، با هیجان می گوید که اگر تولید تعاونی با ایجاد اتحادیه تعاونی ها بتواند تولید ملی را بر اساس یک برنامه مشترک تنظیم کند و با پایان دادن به هرج و مرج دائمی و بحران دوره ای جایگزین نظام سرمایه داری شود این همان کمونیسم است.

اما، همانگونه که مارکس در جلد سه کاپیتال اشاره کرده است، همکاری کارگران برای رهبری کارخانه ها در یک اقتصاد سرمایه داری، اقتصاد مبتنی بر سود، نمی تواند مستقل از آن اقتصاد کار کند. نقش اصلی و کلیدی تعاونی ها در زمانی چشم گیر است که جامعه در راه رشد غیرسرمایه داری گام بردارد.

مارکس در مراسم افتتاحیه انجمن بین المللی کارگران در سال ۱۸۶۴ می گوید که اگرچه تعاونی ها در دایره باریک تلاش های برخی از کارگران در عمل کارآمد هستند، ولی هرگز نمی توانند به اندازه ای رشد کنند، که توده ها را آزاد کنند و یا حتی از شدت بدبختی و بی چاره گی ان ها بکاهند، برای این که تعاونی ها بتوانند توده های کارگر را نجات دهند، کار تعاونی باید به ابعاد ملی توسعه یابد و در نتیجه آن در سطح ملی پیاده شود. با این حال، اربابان زمین و اربابان سرمایه همیشه از امتیازهای سیاسی خود برای دفاع و حفظ انحصارهای اقتصادی خود استفاده خواهند کرد. روشن است که در نظام سرمایه کنونی نئولیبرالیسم تلاش می کند که با اصلاح قوانین نهادهای اجتماعی آنها را به بخشی از سازه های بازار دگرگون کند. یکی از راه های مبارزه نئولیبرالیسم علیه اقتصاد تعاونی (اگر خطرساز شود)، می تواند تغییر قوانین اجتماعی برای ایجاد یک اقتصاد دموکراتیک و گوناگون باشد. آن ها  همواره  از هر گونه مانع ممکن در راه رهایی کارگران بهره خواهند گرفت. بنابراین، از آنجایی که در اقتصادی سرمایه داری مبادلات بر تولیدات تسلط دارند تسخیر قدرت سیاسی، از بزرگترین وظیفه  طبقه کارگر است.

برنامه مارکس و انگلس ملی کردن ابزار تولید توسط طبقه کارگر پس از به دست گرفتن قدرت دولتی بوده است. بر پایه این برنامه پس از ملی کردن صنعت ها، تولید کنندگان و مصرف کنندگان می بایست با یک برنامه مشترک به طور دموکراتیک از آن دسته داشتیاری عمومی و تعاونی ها را بگردانند و رهبری کنند. 

سخنان پایانی

 

تا آنجا که به نقش تعاونی ها در نظام سرمایه داری برمی گردد ارزش آن ها در این است که آن ها خلاقانه و مستقل از سوی کارگران شکل بگیرند و به توده ها نمونه های پیروز اداره همگانی تولید را نشان بدهند و بدین گونه مالکیت خصوصی بر کارخانه ها را به چالش بکشانند.

اگر چه که در نظام سرمایه داری به دلیل های بسیاری باید از تعاونی ها حمایت کرد ولی نباید در باره ی نقش دگرگون کننده آن ها گزاف کرد و آن را بیش از اندازه بزرگ کرد. تعاونی های کارگری هر چند گام های مفید و پیشرفته ای برای تضعیف حکومت سرمایه هستند اما آن ها هرگز به تنهایی نمی توانند ابزارهایی برای از بین بردن نظام سرمایه داری باشند.

نقش پایه ای و دگرگون کننده تعاونی همان گونه که مارکس در باره ی کمون پاریس گفته است زمانی برجسته می شود که خط اقتصادی کلان جامعه راه غیرسرمایه داری باشد. 

«اوستروم» می گفت که با فراهم آوردن شیوه های مناسب و چارچوب عمل درست می توان کشاورزان را به همکاری و حفاظت از منابع مشترک انگیزاند. ما می توانیم با بی پروایی "فراهم آوردن شیوه های مناسب و چارچوب عمل درست" را در گرو در پیش گرفتن یک شیوه ی اقتصادی بدانیم که برپایه سودورزی چند کارخانه دار و بانک دار پایه گزاری نشده باشد؛  شیوه ی اقتصادی که برای آفرینش سود برای اندکی ساخته نشود بلکه به بهروزی بیشترین توده ها بیندیشد. شاگردان «اوستروم» شاید بدون آن که خود خواسته باشند نقش برجسته راه رشد غیرسرمایه داری را در پیروزمندی و کامیابی تعاونی ها نشان می دهند. آن ها پس از مرگ او به پژوهش در باره ی مدیریت منابع مشترک ادامه داده اند و به بررسی اشکال و عوامل موثر بر سازگاری جمعی به مطالعه نفوذ نمک در دالتای مکونگ (Mekong delta) ویتنام پرداختند.

دلتای مکونگ آخرین قسمت ویتنام است که در آن رودخانه مکونگ به دریای شرق می رسد.این دلتا دارای پتانسیل بسیار بالایی برای کشاورزی (که 50 درصد کل تولید ملی است) و تولید آبزی پروری است.

گاهی آب شور دریا به علت کم نفسی آب رودمکونگ به  سمت زمین های دلتا می رود و آن را آلوده می کند و بدین گونه نفوذ نمک یکی از مهمترین مشکلات جدی برای کشاورزی و معیشت محلی در دلتا می شود.نزدیک به 50 درصد از زمین های دلتا در طول فصل خشک تحت تاثیر این پدیده قرار می گیرند و شاید در آینده به دلیل تغییرات اقلیمی درصد زمین های آلوده به نمک از این هم بیشتر شود.

یافته های گروه پژوهش نشان می دهد که همکاری جمعی بین مردمی که در کنار و در دو سوی کانال / رودخانه زندگی می کنند وجود داشته و تحت تاثیر تغییرات ساختارهای معیشتی و شرایط محیطی قرار گرفته است. معیشت آن ها به شدت با منابع آب ارتباط دارد.

با توجه به نبود آب شیرین، نمی توان در فصل خشک برنج کاشت، اکثر کشاورزان با همکاری هم از سیستم چرخشی استفاده می کنند.آن ها از کشت دوبار در سال برنج به سیستم میگو / برنج روی آورده اند. وقتی که آب باران در فصل مرطوب (آگوست تا دسامبر) فراوان است، آن ها به کشت برنج می پردازند و هنگامی که در فصل خشک (ژانویه تا ژوئیه) آب شور می شود آن ها به تولید میگو می پردازند.

میگو پول بیشتری را برای کشاورزان ساحلی (پنج برابر بیشتر) به ارمغان می آورد. با انجام این کار با هم، کشاورزان می توانند منازعات استفاده از آب را کاهش دهند (برنج نیاز به آب شیرین و میگو نیاز به آب شور) و از فرصت ایجاد شده توسط شورسازی آب توسط دریا استفاده کنند.

پژوهش نشان می دهد که وقتی که آب نمک دریا به زمین ها نفوذ می کند، سازگاری جمعی در قالب هماهنگی سیستم کشاورزی و به اشتراک گذاری اطلاعات موجود برای مبارزه با آن میان کشاورزان یافت می شود.

روابط کشاورزان برای کاهش تاثیرات شورزایی توسط آب دریا در مواردی که کمک دولتی هنوز به منطقه نرسیده است ضروری است. در حقیقت، وضعیت خانواده های روستایی و ویژگی های زیست محیطی باید به طور کامل در نظر گرفته شود تا بتوان سیاست های مناسب برای استفاده از زمین را برای تطابق با شورزایی به طور کامل طراحی کرد.

ویتنام دارای پیشینه بدی در باره ی سازگاری جمعی کشاورزان است اما امروز کشاورزان نشان می دهند که همکاری با گذشته متفاوت است. ادغام برنامه دولتی و درگیر کردن خانواده ها ی روستایی در تصمیم گیری به سازگاری جمعی کمک موثری کرده است.

سرچشمه های کمکی

Ostrom, Elinor (1990). Governing the Commons: The Evolution of Institutions for Collective Action. 

Hardin, G. (1994). "The Tragedy of the Unmanaged Commons"

Marcuse, Peter (2015). Cooperatives On the Path to Socialism?

Jossa, Bruno (2017). MARXISM AND PRODUCER COOPERATIVES

Marx, Karl.  Capital, vol. 3

Marx, Karl. The Civil War in France

 

 

Comments System WIDGET PACK

Share

بازگشت به صفحه نخست

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

 

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: