نویدنو 21/08/1397
درباره
تعاونیهای کارگری
ریچارد ولف، ترجمه: امیررضا گلابی
زمانی نیویورک
تایمز ریچارد ولف را با این عنوان معرفی کرد: «احتمالا سرشناس ترین
اقتصاددان مارکسیست آمریکا». ولف مخالف نظامهای مرکزگرایی است که در
دوران جنگ سرد نقش محافظت از سرمایهداری را بر عهده داشتند. در عوض
او باور دارد دموکراسی میتواند نظامی پدید آورد که در آن همه امور
تولید در اختیار کارگران باشد. ولف در کتاب «دموکراسی در محیط کار:
علاجی برای سرمایهداری»، میداندادن به تعاونیها را راهی برای رسیدن
به اقتصادی عادلانهتر دانسته است. اینجا ترجمه ی گفتگوی ریچارد ولف
با "ویکی تریبون" را به نقل از شرق می خوانید.
چرا
تعاونیهای کارگری با وجود چند قرن سابقه در ایالات متحده کارشان
نگرفت؟
در ایالات متحده میدان بازی اصلا عادلانه نیست. اگر با گروهی از
کارگران به یکی از بانکهای ایالات متحده بروید و بگویید میخواهید یک
کار جمعی راه بیندازید، بانکدار هاجوواج به شما زل میزند، چون یک
کلمه هم از حرفهای شما سر درنمیآورد. درمورد سرمایهگذاری هم وضع
همین است. هیچ بازار سهامی برای تعاونیها وجود ندارد. درمورد این نظام
جایگزین هیچ طرح درسی نه در دانشگاههای خصوصی مدیریت هست و نه در
دانشگاههای دولتی. طنز قضیه اینجاست: مسئله این نیست که دیگر
تعاونیای وجود ندارد، قضیه کاملا برعکس است. برخلاف این تصور جامعه که
کسبوکار حتما باید یک صاحب داشته باشد، هنوز هم تعاونیهای کارگریای
وجود دارند که دوام آوردهاند.
محل
کار عرصهای است بسیار سلسلهمراتبی، اما قضیه را طوری جلوه میدهند که
انگار سلسلهمراتب چیز خوبی است. رئیسجمهور دونالد ترامپ خودش را
کاسبکاری معرفی کرده که از عهده انجام کارها برمیآید. آیا ساختارهای
سلسلهمراتبی ذاتا کارآمدتر و چابکتر هستند؟
نه، نظر من این نیست. ساختار سلسلهمراتبی در اقتصاد معمولا بهانه
کلاسیک کسانی بوده که دیگران را تحت سلطه خود درمیآورند تا بگویند
کاری که میکنند برای اقتصاد و حتی برای رفاه کسانی که زیر سلطه دارند
ضروری است. آن زمان که اینجا در ایالات متحده یا هر جای دیگر دنیا
بردهداری رواج داشت، هیچچیز رایجتر از این نبود که ارباب به
بردههایش توضیح بدهد دو نوع آدم در این دنیا وجود دارد: اربابها و
بردهها... ما دیگر به این ترهات باور نداریم، ولی صدها سال میلیونها
نفر چنین باوری داشتند. بههمیندلیل اصلا برایم عجیب نیست، وقتی
میشنوم کارفرمایی میگوید دلیل اینکه آن بالا نشسته این است که سوادش
بیشتر است، یا مهارتهای مدیریتی و کارآفرینی بهتری دارد، یا اصلا
کارگران باید خیلی هم دلشان بخواهد که از او فرمان ببرند، چون فرمانبری
شاهراهی است به سوی بازدهی بیشتر. من به هیچکدام از اینها باور ندارم،
ولی البته نباید خیلی انتزاعی بحث کنیم. بگذارید برایتان مثالی ملموس
بزنم... . بزرگترین تعاونی در جهان شرکت تعاونی موندراگون در اسپانیا
است. در 60 تا 70 سالی که از شکلگیری آن میگذرد، از رقابت با تعداد
بیشماری از کسبوکارهای سرمایهدارانه در همان صنعت موفق و سربلند
بیرون آمده. دو شرکت آمریکایی آنقدر تحت تأثیر شرکت تعاونی موندراگون
قرار گرفتند که به آن پول دادند تا اجازه دهد دانشمندانشان در کنار
دانشمندان آن کار کنند، چون تکنولوژی آنها پیشرفتهتر است. از این دو
شرکت آمریکایی یکیشان شرکت جنرالموتورز است و آن یکی مایکروسافت.
آنها اطمینان داشتند این تجربهای است که امتحانش را پس داده و
تعاونیهای کارگری هم توانایی رقابت با شرکتهای سرمایهداری رقیب را
دارند و هم به واقع آنها را در رقابت شکست دادهاند. ذرهای تردید
ندارم که اگر در میدان بازی حداقلی از برابری حاکم باشد، تعاونیهای
کارگری میتوانند موفق شوند.
(توضیح: کارخانههای موندراگون محصولات جنرالموتورز را تولید میکنند،
در سال 1991 این شرکت تعاونی عنوان بهترین تأمینکننده اروپایی
جنرالموتورز را از آن خود کرد، در سال 2008 مایکروسافت و موندراگون
مراکز توسعه خود را در اسپانیا ایجاد کردند.)
شرکتهای
آمریکایی از اصطلاح «مالکیت روانشناختی» استفاده میکنند؛ حرفشان این
است که اگر مردم نسبت به کارشان حس عاملیت داشته باشند، سختتر کار
خواهند کرد و خرسندتر خواهند بود. آیا فکر میکنی چنین حسی از
تأثیرداشتن و دموکراسی در محیط کار اثرش با کنترل واقعی بر فرایند
تصمیمگیری یکسان است؟
نه، کارگران دیگر فهمیدهاند جادو و جنبلهایی که در برنامههای
MBA
یاد میدهند اعم از جلسه با ناظران کار یا تدارک صندوقهای پیشنهادات
و انتقادات هیچکدام نمیتواند جایگزینی باشد برای آنچه شرکتها
مخصوصا در آمریکا واقعا از انجام آن میترسند، اینکه کارگران درگیر
مشارکت واقعی شوند.
در آلمان که اقتصادش تا حد زیادی سرمایهداری است، قانونی وجود دارد که
بنا به آن تمام موسسات دارای دو هزار کارگر یا بیشتر باید کمتر از نیمی
از کرسیهای هیئتمدیره را به کارگران واگذار کنند. این به معنی
واگذاری امور به کارگران نیست، یعنی آن چیزی که واقعا کارگران
میخواهند. اما قطعا آنها را بیشتر در جریان امور قرار میدهد، راههای
بیشتری برای آمادگی پیشروی آنها قرار میدهد و به این ترتیب، بر کار
این شرکتها اثر میگذارد. طنز ماجرا این است که صنعت آلمان، بهویژه
در دهه گذشته، بسیار موفقتر از صنعت آمریکا عمل کرده. ما اینجا در
آمریکا در این موضوعات خیلی عقبماندهایم. اینقدر از کشورهای دیگر
بیخبریم که نمیتوانیم لااقل راههای آنها را امتحان کنیم یا ببینیم
چه فوایدی میتواند برای ما داشته باشد.
به
نظرت جایگاه تعاونیها در طیف مواضع سیاسی کجاست؟ تحقیقات نشان میدهد
تعاونیها ریشه در آنارشیسم دارند. الان به نظرت جایگاهشان کجاست؟
تعاونیها انواع زیادی دارند. تعاونیهایی هستند که خودشان را چیزی
بیشتر از صحنهای برای «ابتکارهای کارآفرینانه» نمیبینند. آنها
نمیخواهند بهعنوان جریانی ضدسرمایهداری شناخته شوند. صرفا گمان
میکنند که اگر محل کار دموکراتیک باشد خوب است و بههمیندلیل دنبال
این داستان هستند. سر دیگر طیف برخی تعاونیهای کارگری وجود دارند که
خودشان را دقیقا بدیلی برای سرمایهداری میدانند.
آنها ماهیت سلسلهمراتبی، از بالا به پایین و غیردموکراتیک اکثر
کسبوکارهای سرمایهدارانه را نقد میکنند و ایجاد تعاونیهای کارگری
را بهعنوان تحولی سوسیالیستی در جامعه پیشنهاد میکنند. حتی برخی
مدعیاند تلاشهای اولیه برای ساختن جامعهای سوسیالیستی، در اتحاد
جماهیر شوروی، اروپای شرقی یا چین، اشتباهشان این بود که نحوه زندگی در
کارخانه یا اداره را تغییر ندادند، این تغییر که محل کار دیگر نه
سلسلهمراتبی از بالا به پایین بلکه نهادی دموکراتیک با رویههای
تصمیمگیری از پایین به بالا باشد. ادعا این است که اگر چنین کاری کرده
بودند، اتحاد جماهیر شوروی فرونمیپاشید و وضع این جوامع بهتر بود.
فکر
میکنی جامعهای رها از سلسلهمراتب ممکن است؟
راهی طولانی در پیش داریم تا بتوانیم انواع سلسلهمراتبی را که در
جوامع ما به سنت بدل شده خنثی کنیم، از جمله در جامعه من یعنی ایالات
متحده، اما حمله به ساختار عمودی و تلاش برای تحقق یک ساختار
برابریخواهانهتر از خیلی وقت پیش شروع شده است. حتی خود انقلاب
آمریکا با اعلامیه استقلال آغاز شد، «حقیقت برابری در مقابل قانون در
این است که همه انسانها برابر خلق شدهاند». این واقعا حرف شگفتآوری
است که آن موقع زده شده، چه رسد به الان. میگوید ما نابرابر نیستیم.
اینطور نیست که یک عده از ما ارباب به دنیا آمده باشیم و یک عده هم
برده. این مبارزهای است طولانی از همان دوران تا به امروز، مبارزهای
کند و خیلی جاها هم با عقبگرد. به عقیده من جنبش «جان سیاهان مهم است»
و «من نیز» تلاشهاییاند جهت رفع بیعدالتی و حرکت به سوی برابری یا
به قول تو به سوی سلسلهمراتبی کمتر عمودی. تأکید میکنم این قصه سر
دراز دارد.
مسئولان
منتخب دولتی چه درسی میتوانند از تعاونیها درباره اداره سالم
دموکراسی بگیرند؟
اولین چیزی که میشود آموخت این است که چگونه میتوان در نهادی واقعا
دموکراتیک کار کرد. ما در ایالات متحده گرفتار وضعیتی خاص هستیم که در
آن و من اینجا با ارفاق میگویم، سیاستمدارانی داریم که سعی میکنند
فرایندی دموکراتیک داشته باشیم از قبیل رأیدادن، نوشتن قانون، اجرای
آن قوانین، و غیره و ذلک، ولی متوجه میشوند انجام این کار واقعا دشوار
است؛ چرا؟ چون این نظام اقتصادی نابرابر که داریم، فضا را فاسد کرده
است. ثروتمندان از پولشان استفاده میکنند تا دموکراسی سیاسیمان را
مطابق میل خود شکل بدهند، کنترل کنند و در آن دست ببرند و به شیری
بییال و دم تبدیلش کنند.
بااینحال، اقتصادی متفاوت را تصور کن که در آن عمده کسبوکارها
بهصورت دموکراتیک توسط کارگران آنها اداره شود. آنوقت دیگر اقتصادی
نخواهیم داشت که با تلاشهایمان در حیطه دموکراسی سیاسی سرشاخ شود. در
شرایط فعلی، اقتصاد ما مدام تیشه به ریشه دموکراسی در سیاست میزند. در
جامعهای با این حد از نابرابری اقتصادی که در ایالات متحده شاهدیم،
جامعهای که مثل جوامع هرمی مصر باستان است، نباید تعجب کرد از اینکه
ثروتمندان از هرگونه دموکراسی واقعی در سیاست واهمه داشته باشند. اکثر
مردم یا جزء طبقه متوسطاند یا فقیر هستند و ممکن است روزی از رأیشان
استفاده کنند تا نابرابری ناشی از اقتصاد را از میان ببرند. ثروتمندان
هم احمق نیستند، تصمیم گرفتهاند از پولشان در راه حفاظت از ثروتشان
استفاده کنند.
اگر اقتصاد بهوسیله تعاونیهای کارگری دموکراتیک شود، کمک بسیار بزرگی
میشود به سیاستمدارانی که صادقانه به دموکراسی باور دارند. آنهایی هم
که «راه را گم کردهاند» تأکید میکنم با ارفاق میگویم و نمیگویم
به عمد راهشان را کج کردهاند وقتی ببینند شرکتهای تعاونی منطقه
آنها چگونه کار میکنند، یادشان میآید که دموکراسی چیست. برای خیلی از
آنها تجربهای جدید خواهد بود و سیاست جامعه را به سمتی بهتر سوق خواهد
داد.
منبع: ویکیتریبون www.wikitribune.com
اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
|