نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 

2018-08-27

نویدنو 05/06/1397 

 

 

  • پس از مدت ها قطع ارتباط بین رفقا فرهاد عاصمی و هاتف رحمانی ، رفیق عاصمی از سر مهر در اوایل خرداد1397 ای میلی ارسال و جویای احوال رفیق هاتف می شوند . این ای میل و تداوم گفتگو ها به مدت یک ماه ادامه می یابد . رفیق مهربان هم وارد موضوع می شوند ونظرات خود را با هر دو رفیق در میان می گذارد . نتیجه آن گفت و شنفت دیجیتالی را در ادامه خواهید خواند .

 

نویدنو : نامه های رد و بدل شده بین رفقا فرهاد عاصمی ، هاتف رحمانی و مهربان در اختیار ما قرار گرفته است . ما کلیه این نامه ها را به صورت جزوه پی دی اف آماده و در اختیار خوانندگان قرار خواهیم داد . اما برای دوستانی که حوصله و وقت خواندن کتابچه ای را ندارند ، نامه ها را به صورت مرتبط جواب و پاسخ نیز منتشر می کنیم . امیدواریم انتشار این نامه ها نوری بر زوایای تاریک احتمالا مشترک بین افراد بیفکند.

 

گفت و شنفت در سیاست های حزب توده ایران-4

 

نامه رفیق فرهاد به هاتف

 

رفيق هاتف عزيز، روز بخير

ميان ما توافق كامل وجود دارد كه وظيفه ي در برابر حزب توده ايران،- به مضمون مشخص  آن بازمي گردم -جز با انسجام نظري و سازماني حزب طبقه كارگر قابل دسترسي نيست ..

گشودن هر  گونه جبهه ي كناري در برابر اين وظيفه عام [مجرد] حاصلي جز دامن زدن به گرايش هاي  فرقه اي، تشويق اقدام هاي فراكسيوني و كاستن از دامنه عمل توده اي ها  نيست ..[وظيفه اي كه] وظيفه عاجل و وقفه ناپذير هر توده اي است [كه] ناشي از توجه  به رشد نامتوازن شرايط ذهني (رشدنامتوازن عامل ذهني و عيني ..)» (ص ١).

علل رشد نامتوازن عنصر ذهني و عيني كه همانجا مطرح مي شود، به درستي «سبب  انزواي پيشاهنگ و عدم تفهيم و تفاهم [سياست آن؟] ميان زحمتكشان ..» شده است. اين علل «ازجمله استبداد غليط مذهبي [مذهب ارتجاعي]، غلبه انديشه و فرهنگ اسلام سياسي، سركوب و دور كردن پيشاهنگ از طبقه كارگر به طور خاص» اعلام مي شود.

با توجه به اين علل ”خارجي“ براي ايجاد شدن احتمالي «انزواي پيشاهنگ»، وظيفه و هدف  لحظه به درستي مبارزه عليه اين سياست ارتجاع اعلام مي شود: «سيبل [صفحه براي تمرين هدف گيري] حمله اين جاست و بايد همه توان را بر رفع اين

مشكل گذاشت و به رشد شرايط ذهني پرداخت. اين وظيفه جز با انسجام نظري و سازماني حزب طبقه كارگر [در چه خانه اي؟] قابل دسترسي نيست.» (ص ١)

هم خواني برداشت مشترك از آن چه مطرح مي كني، تنها در يك نكته خدشه دار است. علل ”دروني“ براي نارسايي احتمالي كاركرد «پيشاهنگ» در ايجاد شدن «انزوا» مورد توجه قرار  نمي گيرد. به سخني ديگر موضع انتقادي در برابر عامل ”خارجي“ مطلق مي گردد. البته  برداشت مطلق گرانه از تاثير عامل ”خارجي“ مي تواند در دوران هايي صدق بكند. در اين امر  نبايد ترديد داشت و بر سر درستي آن سخن گفت. همان طور كه نبايد امكان سازماندهي  را در شرايط فاشيستي نيزنفي نمود. در بازداشتگاه هاي مرگ آلمان هيتلري كمونيست ها چنين تجربه تاريخي را عملي ساختند. آن ها مسلحانه نقش تعيين كننده در آزادي خود  داشتند.

آيا براي يك بررسي همه جانبه ي ديالكتيكي نبايد عنصر كاركرد «پيشاهنگ» را هم در ارتباط  احتمالي براي تشخيص علل «انزوا»ی او مورد بررسي قرار داد؟ آيا سياست اعمال شده توسط چپ انقلابي نمي تواند علت آن باشد كه پديده اي كه «انزوا» ناميده شده است، به وجود  آمده باشد؟ و علت عمده و اصلي عقب ماندن نيروي ذهني را از رشد شرايط عيني انقلابي، كه بر سر آن توافق داريم، قابل شناخت سازد؟

در چندين مقاله و ابرازنظر اخير به نتايج تحقيقات جامعه شناسانه درباره ي علل ”راست روي“ حتي نزد فعالان طبقه كارگر اشاره شده است. در اين تحقيقات قطعي شده است كه  نا رسايي طرح وظيفه ي جنبش ترقي خواهي، جنبش چپ انقلابي  ماركسيستي يكي از  عمده ترين علل عقب ماندن عنصر ذهني از رشد شرايط عيني انقلاب است. آن هنگام كه «پيشاهنگ» با سياست هوشمندانه خود پرچم مبارزه ي ضروري را برنيافزايد، زحمتكشان  بايد به كدام سو براي يافتن ”ستاره راهنما“ بنگرند؟

همان طور كه نوشته اي و آن را با قاطعيت مورد تاييد و تاكيد قرار مي دهم، «با حضور در تجربه روزانه توده ها» بايد وسعت و ژرفش نبرد طبقاتي را دريافت كه در شرايط انقلابي ”هر روز مي تواند بيست سال“ را در برگيرد. نقش خواست زحمتكشان يدي و فكري براي   پايان دادن به ”خصوصي سازي“ و بازستاندن ثروت هاي مردم از سرمايه مالي سوداگر داخلي و خارجي، و پايان بخشيدن به اجراي پامال نمودن حقوق قانوني كارگران و لغو همه ي قرار دادهاي غيررسمي، در چه شعاري بازتاب يافته است؟ در كدام مقاله و  اعلاميه  انتشار يافته مطرح شده است؟

رفيق عزيز، ميان ما درك مشترك در اين باره وجود دارد كه مقوله ”آزادي“، عنصر تكانه اي براي جنبش توده هاست. نزد زحمتكشان و لايه هاي مياني كه زير سلطه ي استبداد جان به لب رسيده اند. آن ها اما آزادي را براي بهبود شرايط زندگي و هستي پامال شده خود دنبال  مي كنند و به آن نياز دارند. لذا با هم هم نوايیم كه در نبرد طبقاتي در جامعه كنوني ايران «ديالكتيكي شكل گرفته است كه پاسخ به آن، در واقع درك ضرورت  لحظه و پي افكندن ريشه هاي آزادي است.» از اين رونيز در مصوبه ي ششمين كنگره حزب توده ايران «پيوند ميان مبارزه ي صنفي مطالباتي و سياسي» ضروري اعلام شده  است. به سخني  ديگر رابطه ي  «ديالكتيكي .. لحظه براي آزادي» و با ”عدالت اجتماعي“ برقرار شده است.

پذيرش مطلق گرانه «ديالكتيك .. لحظه براي آزادي»، عدول از مرحله انقلاب ملي دمكراتيك است كه مصوبه ي عمده ديگر ششمين كنگره ي حزب توده ايران را از سال ١٣٩١ تشكيل مي دهد. اقتصاد سياسي اين مرحله از انقلاب، كه عليه سياست نئوليبرال امپرياليسم عمل مي كند، تنها امكان براي تلفيق و پيوند آزادي و عدالت اجتماعي است.

مصوبه های پيش گفته ي ششمين كنگره ي حزب توده ايران مضمون ”سياست مستقل  طبقاتي حزب توده ايران“ را تشكيل مي دهد. اعلام اين برنامه حداقل كارگري حزب، به معناي پيروزي اتوماتيك وار آن نيست. براي شناخت و درك توده ها از مضمون آن بايد به طور مشخص كوشيد. در هر نوشتار و بيانيه و اعلاميه. اين مبارزه، مبارزه اي سخت و هوشمندانه است تا پيروزي به دست آيد. در ميان راه، بنا به تناسب قوا، مي توان به اين آن هدف و  ”سازش“ تن داد. اين امر نه گناهاست و نه غيرمجاز.آن چه غير مجاز است، نفي صريح و يا خجولانه ي اهميت پايبندي به سياست مستقل طبقاتي حزب توده ايران است! نكته هايي كه از بيانيه ١٠ مهر و راه توده نقل كرده اي، و به درستي شباهت آن ها را برشمرده اي، هر دو در اين امر شريكند كه با نفي سياست مستقل طبقاتي حزب توده ايران، سياست خود را تعريف مي كنند. آن ها با توصيف هاي ژورناليستي از اوضاع، نظر و اقدامات ترامپ، خطرات خارجي و داخلي موجود عليه ايران و امثال آن، سياستي را سرهم بندي مي كنند، و آن را بدون سرخ شدن ”مشي توده اي“  مي نامند، كه استحاله پذيري رژيم و نظام را توجيه مي كند، مي پندارد كه اين ”بزها“ قادرند نقش ”باغبان“ در اصلاحات اجتماعي را در ايران ايفا سازند و نهايتاً مي خواهند مبارزه با امپرياليسم و خطرات پوشيده و علني آن را عليه حق حاكميت و تماميت ارضي  ايران، با «دفاع از جمهوري اسلامي» توجيه كنند! ريشه ي اين  انحراف ها، ترك استقلال  طبقاتي سياست حزب توده ايران توسط اين گروه ها است!

مبارزه با اين پنداشت كه گويا مي توان بدون داشتن يك سياست روشن و دقيق و تعريف شده طبقاتي عليه انديشه ي انحرافي نزد جريان هاي انحرافي كه خود را توده اي مي پندارند، و يا عليه عقب ماندگي نيروي ذهني از عيني، و يا براي قانع ساختن متحدان نزديك  و دور، و يا براي تجهيز توده ها به نتيجه مثبت رسيد، خام خيالي كامل است. خام خيالي اي كه با سياست گذشته حزب توده ايران بريده است. خام خيالي اي كه بايد آن را به عنوان دليل ”دروني“ «رشد نامتناسب عنصرعيني و ذهني» ارزيابي نمود.

نوشتم كه ما در راه نبرد براي تحقق بخشيدن به برنامه حداقل كارگري خود و برقراري سوسياليسم بايد به بسياري سازش ها تن بدهيم. اما بدون برنامه مستقل طبقاتي نه تنها با هدف نهايي نخواهيم رسيد، بلكه همچنين قادر به ايجاد سازش و اتحادها در جامعه نيز نخواهيم بود، ازجمله برپايي جبهه ضد ديكتاتوري! اين است آن ديالكتيكي كه بر هستي جامعه كنوني حاكم است و نه تنها ديالكتيك حل مساله ي آزادي!

تنها آن هنگام انتقادهاي به جاي ما به اصلاح طلبان موثر واقع خواهد شد، مي تواند موثر واقع گردد، كه تيزي و برّايي برنامه سوسياليستي ما آن ها را به سازش هاي بين راه ”قانع“ سازد. سكوت درباره ي جايگزين ملي دمكراتيك با سرشت جهت گيري سوسياليستي براي اقتصاد ملي، نه تنها اهرم ”قانع“ كردن اصلاح طلبان و ديگران براي قطع ادامه سياست خصوصي سازي و آزاد سازي اقتصادي از كار در نمي آيد، بلكه سردرگمي آن ها را نيز به پايان نمي رساند.

آن ها در جستجوي برنامه ب در چارچوب اقتصاد امپرياليستي مي گردند. سيريزا و بسياري ديگر نيز همين را مي پندارند. اما راه خروج از بحران تنها و تنها اقتصاد سياسي ملي دمكراتيك است كه براي تحقق بخشيدن به آن، - همان طور كه تجربه ي انقلاب بهمن نشان داد -، برقراري هژموني حزب طبقه كارگر ضروري است. امروز بايد براي آن آغاز نمود. فردايی اصلاً  نخواهد بود كه بتوان در آن آغاز نمود!

اگر جريان حاكم در رهبري حزب نتواند سياه و سفيدِ بود و نبود را در شرايط كنوني ببيند و درك كند، نخواهد هم توانست از مرزي بگذرد كه مي پندارد، تنها با ”رفقاي هم عقيده“ مي تواند سهل تر و آسان تر به هدف برسد. اين نفي نبرد درون حزبي، نفي فلسفه ي ماركسيستي است كه تكامل ترقي خواهانه را ناشي از نبرد اضداد مي داند! بايد گفتار و كردار توده اي ها، آن طور كه طبري مي گويد، «”تجلي فلسفي“ اجراي وظايف» باشد. تنها از اين طريق از دل برخاسته است و ميتواند بر دل بنشيند.

از رفقا بخواه در اين زمينه فعال شوند. گردونه را در دست گيرند. اين گامي به سود سلامت حزب است. راه تعالي مبارزه را خواهد گشود و نيروها را از هدر رفتن دور مي دارد. من شخصاً نه فرصتي دارم و نه نيازي به صندلي.

بحث را ادامه دهيم، متاسفانه بيماري اين روزها آن را به عقب انداخت. به سفر نمي آيي؟ تا با قراري ديداري سازمان داده شود؟

فرهاد ١٥ خرداد ١٣٩٧

نامه رفیق  مهربان به فرهاد و هاتف

 

رفقای گرامی فرهاد و هاتف

با درود

 از  مطالعه گفتگوی دردمندانه ، مسئولانه و رفیقانه شما نه تنها لذت فراوان بردم، بلکه برایم بسیار امیدبخش نیز بود. حیفم آمد که بخشی از برداشت و احساسم را با شما درمیان نگذارم. حقیقت آن است که این گفتگو را از نوعی یافتم که بارها به شکل های مختلف بین من و رفیق هاتف نیز رخ داده است و می دهد. دغدغه های شما کاملا برایم آشنا هستند. تقریبا با همه آنها در دو سو احساس نزدیکی می کنم و به گواه تجربه ای که رفیق هاتف در جریان آن است، اگر امروز دغدغه ای را مطرح می کنم که به دغدغه های رفیق فرهاد نزدیک است، فردا در عملکرد سیاسی خود گامی را برمی دارم که  ممکن است به رفیق هاتف نزدیکتر باشد. این را نه نشانه پراکندگی و عدم انسجام فکری و عملی می دانم و نه بلا تکلیفی! بگذارید دقیق تر بگویم هر گاه که به پویش جنبش کمونیستی ، ارتقاء نظری و برنامه ای آن و بازگشت به هژمونی نظری متمایز آن در بین سایر نیروهای مدعی چپ و... می اندیشم ، یا هر  زمان که به پویش های عینی پر چالش و آشفته سیاسی در  فضای مبارزه دموکراتیک و طبقاتی ، نگاه می کنم،  ممکن است نزدیکی بیشتری با  این یا آن رفیق و دغدغه هایی که بر آن تمرکز دارد، احساس کنم. ناگفته نماند که در هر یک از این فضاها گاه با رفیق هاتف زاویه پیدا می کنم و.... جالب است که گاهی بدون هیچ گونه توافق و برنامه ریزی قبلی و به صورت طبیعی در گفتگوهای فی مابین با رفیق هاتف ، در نقش های متفاوتی قرار می گیریم و من احساس می کنم بر نکته ای متمرکز شده ام که دفعه پیش مورد تاکید او بوده و ایشان دارد استدلالی را مطرح می کند که من بارها در باره آن نوشته ام و....

و مرور این یادداشتهای شما مرا به این نتیجه رساند که نشانه هایی شبیه به این وضعیت در نوشته های شما رفقا نیز مشاهده می شود. و اتفاقا بسیار هم طبیعی است که چنین باشد چراکه تجارب ، دغدغه ها ، اهداف ، جهان بینی علمی ، احساس مسئولیت مشترک و.....و بسیاری  دیگر از پیوندهای نیرومند اینچنینی، دائماً تاثیرات خود را بر  مواضع ما نشان می دهند. 

من گاهی در نوشته های خود بسیار فراتر از آنچه رفیق فرهاد در این یادداشتها در باره رهبری حزب مطرح کرده است، نوشته ام. الان هم به آنها باور دارم. اما هیچگاه تصور نکرده ام که آنچه را به دنبالش هستم ، می توان در جای دیگری و بیرون از حزب توده ایران یافت.

رفقای گرامی موضوع کرسی و صندلی نیست. همین الان اگر رفیق هاتف با رهبری حزب زاویه بگیرد و این در فضای عمومی مطرح شود، می توان تصور کرد که چه تاثیر سیاسی ممکن است بر ذهن توده ای های موجود در جامعه و غیر وابسته به تشکیلات بر جای بگذارد. این در حالی است که ایشان ممکن است بیش از گذشته هم در مسیر همین اهدافی که تا کنون برایش تلاش کرده است، تلاش کند. از سوی دیگر همین الان اگر مواضع رفیق فرهاد به مواضع  رهبری حزب نزدیکتر شود، تاثیر آن در فضای فکری جنبش چپ و برای تقویت هژمونی سیاسی و نظری تفکر ، منش ، آرمان و برنامه توده ای بدون تردید بسیار بیشتر از آن چیزی خواهد بود که به نظر می رسد. باید به این موضوع از منظر تاثیرات سیاسی آن توجه شود. البته واضح است که  نه رفیق هاتف قرار است به یک باره و ناگهانی با مواضع کمیته مرکزی حزب توده ایران زاویه پیدا کند و نه رفیق فرهاد قرار است به صورت ناگهانی  آرای خود را به کناری نهد و به مواضع رهبری حزب نزدیک شود. موضوع به هیچ وجه دست شستن از اندیشه ها و آرای رفقا نیست. موضوع ضرورت های مبارزه طبقاتی در شرایط اجتماعی و سیاسی کنونی جامعه ما و بویژه شرایط دشوار و خطرناک کارگران و زحمتکشان میهن ماست. این حد از اختلاف نظرات که در این یادداشتها مشهود است، به هیچ وجه مانع از همکاری در چارچوب یک تشکیلات سیاسی با تاریخ حزب توده ایران نمی تواند باشد. از منظر علمی در ارتباط با Conflict Management بطور کلی  تعارض در سازمان ها در سه سطح مورد بررسی قرار می گیرد. میزان تعارض بالا که منجر به فرسایش نیرو و خنثی کردن نیروهای یکدیگر به جای هم جهت کردن آنها در جهت رسیدن به اهداف سازمان می شود ، تعارض پایین که محیط سازمان را پاسیف کرده و از حرکت و پویش درونی در مسیر تکامل و ارتقاء سازمانی باز می دارد  و تعارض بهینه که  میزان آن در حدی است که  از یک سو مانع همسویی و ایجاد سینرژی در سازمان در جهت تحقق اهداف آن نمی گردد و از تبدیل سازمان به کلوپ بحث و چانه زنی های دائمی به جای تمرکز بر دنبال نمودن اهداف سازمان پیشگیری می کند و  از سوی دیگر مانع بروز حد معینی از تعارضات لازم و مفید و مورد نیاز برای حفظ پویایی سازمان و رشد و بالندگی و تکامل آن نمی گردد. در دیدگاههای سنتی، اساساً تعارض را مضر ، مخرب و عامل بازدارنده و منفی تلقی می کنند اما در دیدگاههای مدرن ، واقعیت وجود تعارض به عنوان یک امر طبیعی در سازمان ها پذیرفته می شود و نگاه منفی به تعارض از بین رفته است. موضوع در این نگاه به مدیریت تعارضات به گونه ای برمی گردد که در حد بهینه  باقی بماند (نه کم و نه زیاد) . اینکه این حد بهینه کجاست، دقیقا نکته مهم و کلیدی موضوع است و همان چیزی است که به تحلیل مشخص از وضعیت مشخص نیازمند است. با توجه به آنچه ذکر شد، برداشت من این است که اختلاف نظرات و تعارضاتی در سطح آنچه در این گفتگوی بین رفقا مشاهده می شود، اساساً  در حد تعارض بهینه قابل ارزیابی هستند و ناگفته نماند که من نیز  گاه برخی نظرات  انتقادی خود را  در مورد برخی از مبانی نظری و مواضع حزب به مراتب بیشتر از آنچه در دیدگاههای رفیق فرهاد مشاهده می شود، با رفیق هاتف مطرح می کنم. اما این واقعیت هیچگاه سبب نشده است تا در پراتیک سیاسی با مواضع حزب زاویه پیدا کنم.

رفقای گرامی،  تصور می کنم که باید این حقیقت را بپذیریم که مانند جامعه ما که از فرصت زیستن در فضای دموکراسی برخوردار نبوده ، چپ نیز ( و در اینجا حزب توده ایران ) مانند بسیاری دیگر از احزاب چپ تحت شرایط و فشارهای مادی و عینی و نارسایی های نظری و ذهنی از فرصت کافی برای تمرین و نهادینه سازی سانترالیسم دموکراتیک در درون سازمان خود و مدیریت تعارضات که امری کاملا طبیعی است، برخوردار نبوده است و این می تواند به نوعی قابل تسری به بسیاری از احزاب چپ و کارگری در سراسر جهان نیز  باشد. در بسیاری موارد مجموعه ای از شرایط سبب می شوند تا وزن سانترالیسم آشکارا بر دموکراسی بچربد. و این تا حد زیادی نیز اجتناب ناپذیر بوده است. اما دست یابی به این توانایی و نهادینه کردن این ویژگی که ضامن اساسی بقا و تداوم فعالیتهای حزب و انسجام سازمانی آن است ، تنها از طریق حضور و تکرار تلاش و تمرین و نقد دائمی کاستی های این مدل  از تمرکز و عدم تمرکز همزمان یعنی سانترالیسم دموکراتیک امکان پذیر است. ضمن اینکه باید در اینجا اشاره کنم که در دانش ساختار و سازمان فقط با سازمان متمرکز و غیر متمرکز و نیمه متمرکز روبرو نیستیم بلکه بسته  به ترکیب مقادیر مختلفی از تمرکز و عدم تمرکز ، با مدل های متعددی از ساختارهای مرکب از مقادیر مختلف تمرکز و عدم تمرکز در سازمان ها و بر روی یک پیوستار مواجه هستیم که متناسب با شرایط محیطی خود،  دست به انتخاب ترکیب مشخصی از آنها در قالب ساختار خود می زنند. بارها گفته ام و نوشته ام. اینک نیز تکرار می کنم که تصور می کنم که جنبش کمونیستی در سطح جهانی در زمینه ساختار نیاز شدید به به روز کردن خود دارد. حزب توده ایران نیز از این موضوع مستثنی نیست. حال اگر این مسائل را در کنار شرایط مادی متفاوت زندگیمان قرار دهیم که به حکم دیالکتیک ماتریالیستی ، مهر و نشان خود را بر اندیشه ها و نظرات و آرای ما می زند، موضوع قدری روشن تر می شود.

در این گفتگوی رفیقانه از ضرورت سخن گفته شد. ولی بپذیریم که درک ما از ضرورت به میزان زیادی،  تابعی از متغیر شرایط مادی و محیطی ماست . و اگر این شرایط مادی و محیطی با آنچه میلیون ها کارگر و زحمتکش ایرانی با آن دست به گریبانند، فاصله داشته باشد ، گاه ممکن است ما را در درک ضرورت به خطا ببرد.

من هم با دغدغه رفیق فرهاد در ارتباط با خطر راست و.... در سپهر سیاسی کشور همراهی جدی احساس می کنم و به همین دلیل نیز در قالب نوعی بناپارتیسم به آن توجه داده ام. و در این ارتباط حتی در یک گفتگو با رفیق هاتف به ایشان گفتم که به نظر می رسد ما باید خود را برای رویارویی با آلترناتیو وضعیت کنونی آماده کنیم. اما حتی تصمیم گیری برای برخوردار شدن از چنین آمادگی ای به هیچ وجه نمی تواند وظایف عاجل کنونی ما را برای حمایت و سازماندهی و هدایت اعتراضات و مطالبات دموکراتیک و عدالتخواهانه مردم با کم توجهی مواجه کند. اتفاقا دقیقاً در این مورد با رفیق هاتف موافقم که جنبش مطالباتی و دموکراتیک به محور جنبش ملی و دموکراتیک کنونی میهن ما تبدیل شده است. مطالبات کارگران هم وجه عدالتخواهانه و ضد سرمایه داری و نئولیبرالی دارند ، هم دموکراتیک و ضد دیکتاتوری و فسادند.

طی چند روز گذشته با یکی از فعالان صنفی قدیمی درگیر یک چالش نظری جدی در ارتباط با اعتصاب کامیون داران بودم . ایشان این اعتصاب را غیر قابل دفاع می دانست چون اولا کارگری نبود و ثانیا هم توسط تشکیلات صنفی شناسنامه دار و مشخصی هدایت نمی شد و... و من به ایشان توضیح میدادم که مگر در این کشور امکان ایجاد تشکل های قوی صنفی و سندیکایی و اتحادیه های برای زحمتکشان وجود دارد ؟ و...غرض از یادآوری این موضوع آن است که این نکته را مطرح کنم با همه اهمیتی که ما از جنبه نظری و برنامه ای و نیز عملی به تشکیلات صنفی طبقه کارگر می دهیم ، نمی توان چشم بر این حقیقت بست که شکل گیری و توسعه سازمان های صنفی و سندیکایی و اتحادیه ای مستلزم حد معینی از  گشایش در فضای سیاسی بشدت مسدود کنونی است که باید از طریق مطالبات و اعتراضات عمومی دموکراتیک دنبال شود.

در مورد ضرورت " انسجام نظری و سیاسی " حزب ،  بر این باورم که اولاً نشانه های روشنی از پیشرفت های قابل توجه در این زمینه مشاهده می شود و ثانیاً اگر قرار باشد به صورتی واقعی و غیر انتزاعی به این موضوع توجه کنیم، نمی توان آن را پیش شرطی برای کار عملیاتی محسوب کرد. این انسجام در بهترین شکل خود محصول ارتباط و تاثیر متقابل دیالکتیکی بین پراتیک و تئوری است. تنها پراتیک خستگی ناپذیر کمونیستها در عرصه های مختلف مبارزه دموکراتیک و سوسیالیستی و عدالتخواهانه است که می تواند مورد نقد و بازنگری دائمی و درس آموزی قرار گرفته و تئوری را از انسجام و اقتدار هژمونیک برخوردار کند. این البته به هیچ وجه به معنای نفی ضرورت حداقلی از مبانی نظری مشترک برای کار حزبی نیست که من معتقدم بسیار بیشتر از آن در بین رفقا وجود دارد.

رفیق فرهاد درست می گویند که  "علل درونی" می توانند منجر به نارسایی در پراتیک"کارکر پیشاهنگ"  و ایجاد انزوا گردند. اما این باصطلاح "انزوا" که از آن سخن گفته می شود، به هیچ وجه محدود به حزب توده ایران نبوده بلکه پدیده ای نمونه وار در بین احزاب کمونیست و کارگری در شرایط معینی از جنبش جهانی کمونیستی است. دارای دلایل تاریخی خاص خود هم هست. نکته اینجاست که هیچ حزب کمونیستی طی دهه های گذشته مانند حزب توده ایران مورد سرکوب شدید و خونین قرار نگرفته و این همه هزینه نیز نداده است. با این وجود به هیچ وجه نمی توان از انزوای حزب سخن گفت . در فضای فکری و نظری حضور فعال دارد و روز به روز بر اعتبار آن افزوده می شود . و در حوزه عملی نیز با توجه به محدودیت های موجود صدای نفس های رفقای توده ای در پشت تحولات اجتماعی و بویژه اعتراضات کارگری شنیده می شود.

رفیق فرهاد بدرستی می گویند:" همان طور که نباید امکان سازماندهی را در شرایط فاشیستی نیز نفی نمود . در بازداشتگاه های مرگ المان هیتلری کمونیست ها چنین تجربه تاریخی را عملی ساختند...." اما قطعا منظور ایشان نمی تواند نگاهی اراده گرایانه به مبارزه باشد. با اینکه می توان پذیرفت که نقش حضور رفقای حزبی در تحولات اجتماعی و سیاسی کم است ، اما این از یک سو  بازتابی از بضاعت کنونی حزب پس از سالهای سرکوب است و از سوی دیگر نادیده گرفتن نقش و حضور رفقای توده ای در اعتراضات اجتماعی و سیاسی کشور منصفانه به نظر نمی رسد. در شرایط کنونی نیز به نظر نمی رسد در بین نیروهای مدعی چپ، هیچ جریان دیگری بیشتر از رفقای توده ای در سازماندهی و هدایت مطالبات و اعتراضات مردم در کشور نقش داشته باشد.  تا آنجا که این واقعیت نمایندگان بورژوازی را به عکس العمل واداشته است.

تنها بورژوازی است که به مدد رسانه ها و امکانات مادی ، رسانه ای، مالی و سیاسی و ... خود می تواند مانع شکل گیری هژمونی چپ انقلابی  و مشی توده ای گردد. و با اینکه حزب قادر به رقابت مالی و تکنولوژیک با بورژوازی در این زمینه نیست، اگر عزم جزم کند و برنامه ریزی کند تا در حد مقدورات به استفاده از امکانات و ابزارهای تبلیغ و ترویج روی آورد، از این شانس برخوردار است که مشی توده ای را در ابعادی به مراتب وسیع تر از آنچه اکنون هست، مورد توجه مردم قرار دهد. من بر این باورم این کاستی هم جنبه نظری و بینشی دارد و هم جنبه مادی و عملی. و بخشی از دلایل و ریشه های آن را می توان در به روز نبودن ساختار و کادرهای رهبری حزب جستجو نمود. همانگونه که به رفیق هاتف گفته ام ، بر این باورم که قابل توجیه نیست اینکه حزب توده ایران با 76 سال تاریخ مبارزاتی هنوز یک برنامه تلویزیونی یا  رادیویی برای چند ساعت در طی هفته ندارد تا مواضع خود را به اطلاع مردم برساند. یک جای کار اشکال دارد. اما بخاطر این اشکال نمی توان از حزب قهر کرد. باید ماند، ایراد را گفت، کمک کرد و تاثیر گذاشت تا این کاستی ها برطرف گردند . در همین راستا ساختار تصمیم گیری در حزب و جایگاه نیروهای به روز تر نیز می تواند و باید بهبود پیدا کند. نکته مهم این است که در بین نیروهای جدا شده از حزب همین حد از انسجام نظری و برنامه ای و فعالیت عملی انقلابی را نیز به هیچ وجه نمی توان یافت.  مایلم در اینجا بار دیگر اشاه ای بکنم به آنچه چند روز پیش به رفیق هاتف گفتم و آن اینکه لنین یکی از ویژگی های حزب پیشاهنگ طبقه کارگر را برخوردار بودن از انقلابیون حرفه ای می داند. بیایید حدس بزنیم که در جنبش کمونیستی ایران در مفهوم عام آن چند نفر انقلابی حرفه ای ممکن است در شرایط کنونی وجود داشته باشد، و در حزب توده ایران چند نفر؟  خلا< بسیار بزرگی در این زمینه احساس می کنم که نه با مقاله نوشتن می توان آن را پر کرد ، نه با راه انداختن سایت ، نه با سازماندهی اعتراضات و... کار کادر سازی و تجهیز نیرو یک وظیفه کلیدی است که به اندازه کافی مورد توجه قرار نگرفته است. این داستان هم به حزب منحصر نمی شود . دیگران قطعاً کارنامه ای بهتر از حزب در این زمینه ندارند.

من تصور می کنم پاسخ پرسش مهم رفیق فرهاد را مبنی بر اینکه " نقش خواست زحمتکشان یدی و فکری برای پایان دادن به "خصوصی سازی و باز ستاندن ثروت های مردم از سرمایه مالی سوداگر داخلی و خارجی و پایان بخشیدن به اجرای پامال نمودن حقوق قانونی کارگران و لغو همه قرار داد های غیر رسمی در چه شعاری بازتاب یافته است ؟" ،  هم می توان با مروری بر مطالب  روزنامه مردم   و هم در شعار عدالت اجتماعی یافت . ضمن اینکه رفیق هاتف بدرستی می دانند که من در مورد بورژوازی ملی و...نیز تا حدی با مواضع  رسمی حزب زاویه دارم، و اساساً بر این باور هستم که در عصر جهانی سازی و نئولیبرالیسم  ، انقلاب ملی دموکراتیک نمی تواند یک انقلاب بورژوا دموکراتیک بوده و به  صورت گریز ناپذیر باید دارای جهت گیری ضد سرمایه داری و اجتماعی (سوسیالیستی)  باشد که البته ترجمان آن را در همان عبارت جهت گیری مردمی و شعار عدالت اجتماعی حزب می بینم. 

رفیق فرهاد به درستی می نویسند :" اعلام این برنامه حداقل کارگری حزب ، به معنای پیروزی اتوماتیک وار آن نیست ... در میان راه ، بنا به تناسب قوا می توان بخ این (یا) ان هدف و"سازش" تن داد. این امر نه گناه است و نه غیر مجاز ."

اجازه دهید قدری در این باره بیشتر صحبت کنم. دقیقاً این موضوع یکی از نشانه های  آن چیزی هست که تحت عنوان به روز نبودن احزاب چپ در ارتباط با ساختار و تشکیلات و برنامه ریزی و... مطرح کرده ام. در یادداشتی در ابتدای سال در ارتباط با نامگذاری سالها به این نکته اشاره کردم که فارغ از دیدگاه های سیاسی و ایدئولوژیک مختلف، هر جریان و گرایش سیاسی و ایدئولوژیک نیز که در ایران یا هر جای دیگر جهان در قدرت سیاسی باشد، ناگزیر به استفاده از دانش و تجارب مدیریتی در مدیریت اجرایی کشور خواهد بود. مراحلی که به اختصار به آنها اشاره شد، دارای توالی منطقی بوده و برخی از آنها پیش نیاز و لازمه مراحل بعدی هستند. بدیهی است که چنانچه مقدمات یک مرحله بدرستی برنامه ریزی و اجرایی نشده باشد، مراحل بعدی آن نیز امکان تحقق را نخواهد یافت. اما مسئله آن است که در عالم واقعیت نمی توان از تحقق یا عدم تحقق برنامه ای سخن گفت و درست تر آن است که از میزان تحقق و نیز انحراف آن سخن گفته شود. برای سنجش میزان تحقق برنامه در هر مرحله نیز از یک سو نیاز به هدف تعیین شده مشخص و کمی (Target) برای آن مرحله و از سوی دیگر نیاز به تعریف شاخص هایی است که با اندازه گیری آنها بتوان از تحقق اهداف مرحله ای اطمینان حاصل نمود . به این شاخص ها ، شاخص های کلیدی عملکرد(Key Performance Indicator- KPI) گفته می شود. آنچه مطرح شد تنها زاویه ای از مبانی و چارچوب های نظری مرتبط با برنامه ریزی و توسعه اجتماعی و اقتصادی است.    و اینک باید به خود بگوییم که آیا در رهبری حزب چنین نگاهی به مسئله برنامه ریزی و کنترل که دقیقاً علمی است، وجود دارد. من بر این باورم که فعالان چپ از آنجا که بطور سنتی عادت کرده اند تا نیازهای نظری خود را در ادبیات  چپ جستجو کنند، تا حد زیادی از دستاوردهای علوم انسانی و اجتماعی در دهه های اخیر غافل بوده اند. این موضوع به حزب توده ایران نیز محدود نمی شود. تا حالا ندیده ام و نشنیده ام گزارشی از یک حزب کمونیست که با ادبیات علمی رایج امروز جهان در حوزه برنامه ریزی و کنترل سخن بگوید. ما در این ادبیات مفاهیمی مانند عوامل کلیدی موفقیت Critical Success Factors یا CSF ها را داریم که راهنمای عملی بسیار مناسبی برای پیشبرد برنامه ها و کنترل پیشرفت آنها هسند. مفاهیمی چون چرخه PDCA را داریم که بر بهبود مستمر برنامه ها بر اساس ارزیابی از نتایج برنامه ریزی های انجام شده  قبلی و در بازه های زمانی خاص و اعمال داده ها و اطلاعات حاصل از این ارزیابی در بازنگری برنامه را دنبال می کند. سطوح مختلف برنامه ریزی، استراتژیک، میانی و عملیاتی و معیارهای مشخص اندازه گیری پیشرفت آنها  را داریم و...بورژوازی از این یافته های علمی و تجربی برای مدیریت سازمان های خود در حدی بسیار گسترده استفاده می کند و این در حالی است که این گونه مفاهیم عموما در سازمان های کارگری و کمونیستی ، مفاهیمی ناشناخته و غریب به نظر می رسند. این نه فقط در حزب توده ایران بلکه در هیچ جریان سیاسی مدعی چپ در ایران مشاهده نمی شود. مسئله در حوزه ساختار بمراتب عقب تر از این است.

اما ورای این مسائل برایم روشن نیست که رفیق فرهاد از ضرورت کدام "سازش" با کدام نیروها و بر محور کدام اشتراک منافع سحن می گویند. من بر خلاف ایشان که می گویند " نمهت آن هنگام انتقاد های به جای ما به اصلاح طلبان موثر واقع خواهد شد ، می تواند موثر واقع گردد، که تیزی و برایی برنامه سوسیالیستی ما آن ها را به سازش های بین راه "قانع سازد." ، مشکل با اصلاح طلبان را از این زاویه مورد توجه قرار نمی دهم . عدم سازش اصلاح طلبان با پایگاه  اجتماعی عمدتاً بورژوایی و خرده بورژوایی که تجربه بیش از 20 سال کنش ها و موضع گیری سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی آنها اکنون در دسترس است، با ما ناشی از این نیست که "تیزی و برایی برنامه سوسیالیستی ما " نتوانسته است " آنها را  به سازش های بین راه قانع  سازد" بلکه درست بر عکس، آنها  منافع اجتماعی و سیاسی خود را در تعارض با همین " تیزی و برایی برنامه سوسیالیستی ما " می یابند. آنها از نوعی دموکراسی و به قول خود "مردم سالاری دینی " دفاع می کنند که نه تنها از هیچ شباهتی به دموکراسی بورژوایی برخوردار نیست ، نه تنها در بردارنده هیچ چشم اندازی از دولت رفاه و اقتصاد کینزی نیست ، بلکه دقیقا دستور کار نئولیبرالی را با آزاد سازی بازارها از جمله بازار کار ، مقررات زدایی، نابودی دستاوردهای مبازاتی طبقه کارگر و زحمتکشان و... دنبال می کنند. اصلاحات مد نظر آنها حداقل در حوزه های معیشتی و اقتصادی در بردارنده چیزی برای کارگران و زحمتکشان نبوده است و نخواهد بود. آنچه گفته شد، به گرایش مسلط اصلاح طلبی مربوط است و به معنی آن نیست که در بین اصلاح طلبان چهره های منفردی وجود ندارند که حامل دیدگاههای عدالتخواهانه و مردمی و ضد نئولیبرالی باشند اما اینها به هیچ وجه موفق به فراروئیدن به یک جریان سیاسی با وزن مشخص نشده اند.

عمیقا با نظر رفیق هاتف مبنی بر ضرورت اجتناب از ارائه تصویری از  رهبری حزب به مثابه " یک دستگاه بوروکراتیک تحت سلطه یکی دو نفر ....  که حکم ولی مطلق را دارند"، موافقم. شواهد متعددی نشان از دور جدیدی از تهاجم به حزب توده ایران دارد که یک وجه مهم آن با تخریب چهره سیاسی و رهبری حزب همراه است. نباید با این جو سازی همراهی نمود. نقدها را می توان به روش های بهتری نیز مطرح کرد که به تقویت این جو ضد توده ای منجر نشود.

در عین حال عمیقا با نظر رفیق فرهاد نیز موافقم آنجا که می گوید : " شیوه تجهیز توده ای ها در دفاع از سیاست تصویب شده حزب که می تواند در گفتگو ها نقش ایفا سازد، شیوه درست و شیوه سنتی در حزب ماست . این راهم نباید فراموش کرد!" اگر از هژمونی نظری حزب در گذشته سحن گفته می شود، ناشی از همین توان آموزش کادرهای حزبی بوده است. و تصورم این است که کمتر بتوان توده ای ای را پیدا کرد که اندازه رفیق هاتف در حوزه تئوری کار کرده باشد. یکی از مشکلات کنونی این است که نسل مسنی از توده ای های به جا مانده از دهه های پیش را داریم که به هیچ وجه برای به روز کردن خود تلاش نکرده اند . اینها دوست دارند همچنان خود را توده ای تصور کنند. در حالی که مطالعه نمی کنند و به هیچ وجه به روز نیستند و... پیامد دفاع اینها از حزب توده ایران ، بر اعتبار حزب لطمه وارد می کند. این واقعیت اهمیت توصیه رفیق فرهاد را بیشتر مورد توجه قرار می دهد.

من تصور می کنم که به نفع  تقویت جایگاه سیاسی حزب است که رفقایی را که از شرایط فعالیت در حزب برخوردارند، مبانی نظری و چارچوب های اساسی برنامه ای حزب و مرامنامه آن را می پذیرند، به نوعی و طی یک روند ، مورد ارزیابی قرار داده و درهای حزب را به روی آنها بگشاید. حزب خانه آنهاست. رفقای بیرون از حزب نیز در جستجوی مدینه فاضله در حزب نباشند. این حزب با همه نقاط قوت و ضعف خود ، میراث 76 سال جنبش توده ایست. پتانسیل حزب در برابر توانایی بالقوه آن بسیار بیشتر از چیزی است که به نظر می رسد. جداشدگان از حزب اگر به آرمان های طبقه کارگر و زحمتکشان پایبند هستند، به احتمال زیاد باید تا کنون برایشان روشن شده باشد که هیچ جایی بهتر از حزب برای دنبال نمودن اهداف انسانی و عدالتخواهانه و آزادی خواهانه و سوسیالیستی خود در ایران نخواهند یافت. تردیدی نیست که جذب رفقای توده ای به داخل حزب ، هم بر پتانسیل نظری و عملیاتی حزب خواهد افزود و هم بازتاب آن در فضای سیاسی، اعتبار و وزن سیاسی و هژمونی حزب را تقویت خواهد کرد.

با ارادت به رفقای گرامی

15 خرداد 97

مهربان

 

 

برای دریافت کتاب کلیک کنید

 

Comments System WIDGET PACK

Share

بازگشت به صفحه نخست

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

 

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: