نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 

2018-07-31

نویدنو  09/05/1397 

 

 

  • سوسیالیسم هم یک آرمان است ، هم  یک چشم انداز و هدف در افقِ نه چندان دور دست است، هم یک نظریه منسجم اجتماعی و اقتصادی است و  هم به مثابه دانشی است که  محصول انباشت تجارب مبارزه طبقاتی و تجارب اجرایی مختلف در سراسر جهان برای ساختمان سوسیالیسم است.

 

 

مطلب دریافتی

نویدنو :مطلبی که تقدیم خوانندگان می شود ، نوشتاری خواندنی و مورد تایید نویدنو می باشد . مطالعه دقیق آن را به خوانندگان پیشنهاد و از هر نقد و بحثی در این رابطه استقبال می کنیم.

 

جمع بندی یک گفتگو ,

 چند ملاحظه نظری در باره سوسیالیسم و سمت گیری سوسیالیستی

 

موارد زیر جمع بندی گفتگویی است که با یک رفیق کارگر در فضای مجازی انجام شده است:

1- سوسیالیسم هم یک آرمان است ، هم  یک چشم انداز و هدف در افقِ نه چندان دور دست است، هم یک نظریه منسجم اجتماعی و اقتصادی است و  هم به مثابه دانشی است که  محصول انباشت تجارب مبارزه طبقاتی و تجارب اجرایی مختلف در سراسر جهان برای ساختمان سوسیالیسم است.  بنابراین سوسیالیسم هم علم است ، هم آرمان است ، هم تئوری است و هم پراتیک است و...

هیچ نقشه مهندسی دقیقی برای ساختمان سوسیالیسم نداریم. خطوط کلی و اصول و مبانی را می دانیم اما تنها در جریان عمل است که گام به گام نقشه ساختمان آن تدقیق می شود آنگونه که لوکاچ در باره درک لنین از سوسیالیسم می نویسد:

" در نوشته ها و سخنرانی های لنین- همچنین اتفاقاً در نظرات مارکس- چیز زیادی در مورد سوسیالیسم به مثابه ی یک روزگار کامل  وجود ندارد. بلکه بیش از همه، بحث در باره ی گام هایی است که می تواند منجر به ایجاد آن شود. زیرا برای ما غیرممکن است که به طور مشخص جزئیات سوسیالیسم را به عنوان یک وضعیت کامل تصویر کنیم. همچنانکه از جنبه ی تئوریک دانش دقیق از ساختار بنیانی سوسیالیسم مهم است، اهمیت این دانش بیش از همه در ایجاد معیارهایی است که ما از طریق آنها بتوانیم گام هایی را که باید در جهت آن برداریم،  تشخیص دهیم.   دانش واقعی سوسیالیسم - مانند خودِ سوسیالیسم- محصول مبارزه برای آن است، این دانش تنها می تواند از طریق همین مبارزه بدست آید. همه ی تلاش ها جهت دستیابی به دانش سوسیالیسم که از این مسیر تاثیر متقابل دیالکنیکی با مسائل روزمره ی مبارزه ی طبقاتی پیروی  نمی کنند، به برداشتی متافیزیکی و اتوپیایی و چیزی صرفاً تخیلی و غیر عملی از سوسیالیسم می انجامند." 

2- نگاه لنین به ساختمان سوسیالیسم مبتنی بر واقعیت اجتماعی است . مسیر ساختمان سوسیالیسم  به عنوان یک نظام اجتماعی انسان محور و متفاوت با سایر نظام های اجتماعی پیشین ، اساساً مسیر ناشناخته و تجربه نشده ای است. در بر دارنده ابهامات و پیجیدگی های خاصی است و با چالش ها و بیشترین مقاومت و خرابکاری بورژوازی در همه جای جهان همراه بوده و خواهد بود.  انقلاب اکتبر در روسیه و سایر جوامعی که در مسیر ساختمان سوسیالیسم قرار گرفتند، تجارب ارزشمندی را برای بشریت به جا گذاشته اند. اما این تجارب به هیچ وجه برای سمت گیری سوسیالیستی کافی نخواهد بود. چه بسا آزمون و خطاهای پر هزینه ای در پیش باشد. اما هر هزینه ای از آزمون و خطا بی تردید کمتر از هزینه ادامه سیستم ضد انسانی و ضد محیط زیست سرمایه داری خواهد بود. خشونت بورژوازی  بویژه علیه طبقه کارگر پیروزمند و حاکم و جوامعی که در مسیر سمت گیری سوسیالیستی قرار می گیرند، یک امر واقعی و تجربه شده است. کمونیستها از خشونت متنفرند اما بورژوازی این خشونت را تحمیل می کند و نمی توان از آن گریخت  باید برای مقابه با آن آماده بود و چنین است آن الزامی که به شکل گیری مبنای نظری و عملی دیکتاتوری پرولتاریا منجر می شود. ...

3- انسان تراز نوین سوسیالیستی و ساختمان سوسیالیسم رابطه ای دو سویه و دیالکتیکی دارند. بدون این انسان تراز نوین نمی توان سوسیالیسم را بنا نمود و بدون یک جامعه سوسیالیستی نمی توان انتظار داشت در جامعه انسان های تراز نوین سوسیالیستی بوجود بیایند. این امر به نوعی تداعی کننده داستان مرغ و تخم مرغ است. اما در پویش واقعیت پدیده های اجتماعی و آنچه لوکاچ تحت عنوان نقش آگاهی در تاریخ مورد بحث قرار داده است، پرورش انسان های سوسیالیستی به موازات پیشرفت بنای جامعه سوسیالیستی به پیش می رود. در یک بازه زمانی تاریخی بی شک فرهنگ و از جمله فرهنگ سوسیالیستی،  محصول مناسبات اقتصادی و اجتماعی است اما این مانع از آن نیست که بپذیریم که در تحولات تاریخی این انسان ها هستند که با کنش آگاهانه خود به نقش آفرینی های تاریخی می پردازند.  بویژه شاهد تجارب مربوط به دوران بنای سوسیالیسم  چه در اتحاد شوروی و چه در سایر کشورها در این ارتباط بوده ایم . این یک تناقض منطقی نیست بلکه این امر بازتاب یک پویش دیالکتیکی بین زیر بنا و روبنا ،  عین و ذهن و ساختار اجتماعی و اقتصادی با فرهنگ سوسیالیستی است و به فضای اجتماعی و سیاسی ایران نیز محدود نمی شود.

4- در باره تضاد کار و سرمایه و بنای سوسیالیسم در کشور ما و... باید اشاره شود که فورماسیون اجتماعی و اقتصادی حاکم بر کشور ما با همه تنوع و پیچیدگی آن ، سرمایه داری است.  تصور اینکه در کشورهای پیرامونی چون ایران سرمایه داری مانند انگلیس و فرانسه و آلمان و...با رشد و توسعه تولید صنعتی  و افزایش شمار کارگران صنعتی و... همراه خواهد بود، بشدت دور از واقعیت و روند تحول اقتصادی و اجتماعی این جوامع در عصر جهانی سازی و نئولیبرالیسم است. ویژگی جامعه ما آن است که یک روبنای سیاسی عقب مانده را همراه با فساد و دیکتاتوری و پیامدهای فاجعه بار نئولیبرالیسم به صورت یک جا به مانع توسعه اجتماعی و اقتصادی و سیاسی کشور تبدیل کرده است. پیش نیاز هر گونه تحول دموکراتیک و عدالتخواهانه در کشور، گشایش فضای سیاسی کشور و عبور از دیکتاتوری است. اما این شعاری است که طیف وسیعی از نیروهای سیاسی مخالف حکومت می دهند. هر گونه دموکراسی خواهی و آزادی خواهی که جهت گیری عدالتخواهانه و ضد نئولیبرالی (و به عبارتی ضد سرمایه داری ) ، ملی و ضد امپریالیستی و سکولار نداشته و خواهان جدایی دین از حکومت نباشد، فاقد ظرفیت واقعی به عنوان یک نیروی ترقی خواه در شرایط کنونی است.

آنچه گفته شد، تضادها و نیروهای دارای ظرفیت ترقی خواهانه در شرایط کنونی ایران را روشن می کند. ما امروز در شرایط یک انقلاب سوسیالیستی که قرار است تضاد کار و سرمایه را حل کند و سوسیالیسم را بنا کند، قرار نداریم . همانگونه که در شرایط یک انقلاب بورژوا دموکراتیک که قرار است مناسبات بورژوایی را جایگزین مناسبات فئودالی کند نیز قرار نداریم. این توسعه برون زا و رشد ناموزون یکی از پیامدهای تاثیر سرمایه امپریالیستی بر جوامع پیرامونی  و تحت سلطه است. از یک سو با خیل عظیمی از مطالبات دموکراتیک مواجهیم که اکثریت بسیار عظیمی از جامعه خواهان آنها هستند. از سوی دیگر با مطالبات عدالتخواهانه کارگران و زحمتکشانی مواجهیم که بیشترین قربانیان نئولیبرالیسم هستند و از سوی دیگر نیز با نیروهای خواهان استقلال و مخالف وابستگی به امپریالیسم مواجهیم که با مداخلات امپریالیستی در کشور مخالفند. از آنجا که بورژوازی در دوران جهانی سازی و نئولیبرالیسم اساسا در جستجوی ایفای نقش در تقسیم کار بین المللی و در زنجیره جهانی مرتبط با جهانی سازی است، فاقد پتانسیل ملی است. هر قدر هم که چنین نیرویی با دیکتاتوری مخالف باشد، قرار نیست مسیر و سمت گیری نئولیبرالی اقتصاد را تغییر دهد.

5- از این رو جنبش ملی و دموکراتیک جامعه ما اگر مانند انقلابات بورژوا دموکراتیک قرار نیست که بورژوازی صنعتی و  تولیدی را به قدرت برساند، و اگر به دلیل حجم عظیم مطالبات دموکراتیک ، قرار نیست که حل  تضاد کار و سرمایه را در دستور خود قرار دهد، بناگزیر یک جنبش دموکراتیک با جهت گیری سوسیالیستی خواهد بود. مسئله راه رشد غیر سرمایه داری با این موضوع تفاوت اساسی دارد. چرا که در راه رشد غیرسرمایه داری بهره مندی از کمک های برادرانه اتحاد شوروی و کشورهای سوسیالیستی یک شرط بسیار مهم و تعیین کننده بود. در حالی که امروز چنین فرضی وجود ندارد.  ضمنا ما نیاز به راه رشد غیر سرمایه داری نداریم چون کشور ما یک کشور سرمایه داری است . مناسبات پولی و کالایی و انواع شکل های روابط سرمایه داری بر بخش عظیم اقتصاد و جغرافیای کشور حاکم است. (اگر چه در قالب بورژوازی تولیدی و صنعتی ظاهر شده در کشورهای غربی در دوران پیدایش اولیه سرمایه داری نباشد.)

نکته مهم اینجاست که این سمت گیری سوسیالیستی با کدام  برنامه مشخص و کدام اقدامات خاص در دستور کار مدیران جامعه قرار گیرد که از یک سو مانع توسعه سرمایه داری نئولیبرال  و وابستگی بیشتر به سرمایه داری جهانی گردد و از سوی دیگر قادر به ارائه پاسخی برای معضلات اقتصادی و اجتماعی بجا مانده از این سیستم چون رکود، بیکاری و... گردد. بی شک می توان در این مورد با توجه به تجارب و دانش اقتصاد سیاسی و اقتصاد توسعه در جهت تقویت یک اقتصاد ملی و تولیدی تحت نظارت دموکراتیک اقدام کرد. تجربه اقتصاد نپ در این مورد درس های بسیار ارزشمندی را در خود دارد . بدون آنکه شبیه سازی و انطباق کامل آن جهت گیری در این شرایط قابل دفاع باشد.

ولی بر اساس تجربه، مسئله این است که سیستم سرمایه داری جهانی دولت های مستقل و مردمی ای را که در صدد جهت گیری سوسیالیستی باشند، تحمل نمی کند و هزار و یک توطئه برای ایجاد اختلال در امور آنها و براندازی آنها به مدد همین پایگاه داخلی خود که زمانی به آن بورژوازی ملی می گفتند، انجام می دهد. چالش اساسی در اینجاست. و این همان چیزی است که امروزه در ونزوئلا در ایجاد شرایط بحرانی این کشور  نقش تعیین کننده داشته است.

6- چپ ایران امروز با ایفای نقش هژمونیک در تحولات اجتماعی و سیاسی فاصله زیادی دارد اما بر اساس تجربه به نظر می رسد در صورت برخورداری از انسجام نظری ، سیاسی و تشکیلاتی در شرایط گشایش فضای سیاسی جامعه و برافتادن دیکتاتوری، پتانسیل آن را خواهد یافت تا بسرعت از طریق کار سازماندهی و ترویج آگاهی طبقاتی در میان کارگران و زحمتکشان ، وزن اجتماعی و سیاسی خود را افزایش داده و در فضای رقابت هژمونیک قرار گیرد. البته اگر ایده آلیستی به این روند نگاه نشود، باید گفت که این روند نیز با توجه به مقاومت و تمایلات خودخواهانه نیروهای اجتماعی و سیاسی رقیب و نهادینه نبودن سنت های دموکراتیک در کشور ، بسیار پر تنش و پر چالش خواهد بود. تلاش هر چه بیشتر برای غلبه بر فرقه گرایی دیرینه نهادینه شده در فضای جنبش چپ می تواند به نوبه خود بر شانس هژمونی چپ در آینده تحولات سیاسی و اجتماعی کشور بسیار  تاثیر گذار باشد.

7- بنا براین ما در شرایط کنونی در واقع با مسئله بنای سوسیالیسم درگیر نیستیم بلکه با براندازی دیکتاتوری، ایجاد یک حاکمیت ملی و دموکراتیک و از اینها مهم تر تلاش در جهت افزایش وزن اجتماعی و سیاسی کارگران و زحمتکشان در تحولات اجتماعی و سیاسی  در راستای تامین عدالت اجتماعی که منطقا با جهت گیری ضد نئولیبرالی و ضد سرمایه داری همراه خواهد بود، مواجهیم. ما موافق برنامه ریزی برای رونق و توسعه تولید از طریق حذف حقوق نیروی کار برای جلب  و جذب سرمایه گذاری نیستیم. این همان جهت گیری نئولیبرالی است که متاسفانه شواهد متعددی از آن را در جهت گیری اقتصادی چین می توان یافت.

8- خوب می دانیم که این کار ،  کار دشواری است ، با مخالفت و مقاومت داخلی بورژوازی و حتی لایه های بالای خرده بورژوازی داخل کشور و امپریالیسم جهانی و توطئه ها و ایجاد اختلال و تلاش های براندازانه آنها مواجه خواهد بود. اما اگر این جهت گیری بتواند نظر توده های عظیم کارگران و مزدبگیران  و توده های زحمتکش شهر و روستا را جلب کند، هیچ نیرویی را یارای شکست آن نخواهد بود. تجربه کوبا در این مورد بسیار آموزنده است. فردگرایی گسترده ترویج شده از سوی نهادهای آموزشی و فرهنگی نئولیبرالی ، یکی از مهم ترین موانع سمت گیری سوسیالیستی خواهد بود.

9- و نکته پایانی اینکه موفقیت در این روند مستلزم برخورداری از یک حزب پیشاهنگ طبقه کارگر  است که با استفاده از آموزش های لنین می توان ویژگیهای چنین حزبی را چنین فهرست کرد :

·   " حزبی که استقلال خود را در برابر مصالح ، ایدئولوژی ، فشارها و تهدیدهای سرمایه حفظ کرده باشد.

·     حزبی که نماینده طبقه کارگر و بطور کلی توده های کار و زحمت و ستمدیدگان باشد.

·   حزبی که از یک دموکراسی درون سازمانی و همزمان با آن  یک رهبری واحد مرکزی برخوردار باشد.

·     حزبی که در عین دفاع از منافع ملی به اصول انترناسیونالیسم پرولتری وفادار بماند .

·     حزبی برخوردار از انقلابیون حرفه ای که تمام زندگی خود را وقف امر انقلاب می کنند.

·   حزبی که هدف خود را بنای جامعه ای عاری از استثمار کنندگان و استثمار شوندگان تعریف کرده باشد.

·   حزبی با یک راهنمای تئوری انقلابی یعنی مارکسیسم لنینیسم  ، که نه تنها امکان توضیح جهان ، بلکه راه دگرگونی آن را نیز نشان دهد.

·   حزبی که به نیروی مردم و توان رهبری خود برای براندازی ارتجاع  و بنای جامعه نو باور داشته باشد.

·   حزبی که در حوزه نظری برابر دیالکتیک ماتریالیستی  از پویایی برخوردار بوده و ضمن آگاهی و بهره گیری از دستاوردهای علوم اجتماعی ، به ارزش ها و آرمان های انقلابی و رهایی بخش خود در جهت از بین بردن استثمار و همه انواع ستم طبقاتی و اجتماعی پایبند باشد.

·   حزبی که قادر به جلب نظر و اعتماد کارگران و زحمتکشان ، زنان، جوانان و اقشار گسترده توده های مردم ستمدیده باشد.

·   حزبی که از چنان انضباط و تشکیلاتی برخوردار باشد که بتواند در برابر فشارها و سرکوب ها مقاومت و خود را حفظ نموده و از توان کنشگری و سازماندهی مبارزه انقلابی برخوردار باشد.

·   حزبی که بتواند بر اساس تحلیل واقعی نسبت به شناخت نیروهای دارای پتانسیل ترقی خواهی و خواهان تحول در مراحل مختلف جنبش اقدام نموده و از بیشترین همگرایی و اتحاد عمل آنها در جهت دستیابی به اهداف توسعه اجتماعی، صلح، دموکراسی ، عدالت اجتماعی و سوسیالیسم بهره مند گردد.

·   حزبی که قادر به تدوین برنامه ای جامع برای تغییر انقلابی  در حوزه های مختلف اجتماعی، اقتصادی،سیاسی و فرهنگی به عبارت دیگر تدوین تئوری انقلاب ایران باشد."

·     (http://www.rahman-hatefi.net/navidenou-918-96-235-960631htm

منطق حاکم بر تحولات اجتماعی نه دترمینیستی یا جبرگرایانه است و نه اراده گرایانه . این تحولات نیازمند شناخت درست مناسبات اجتماعی، تحلیل واقع بینانه شرایط اجتماعی و سیاسی، آمادگی و انسجام سیاسی و تشکیلاتی، هوشمندی انقلابی، فعالیت مداوم و خستگی ناپذیر و از همه مهم تر باور به پیروزی کارگران و زحمتکشان و باور به نابودی سرمایه داری و بنیان نهادن جامعه ای انسان محور و سوسیالیستی است. این یک رسالت اجتماعی و تاریخی است و ممکن است در دوران یک نسل و حتی دو نسل و بیشتر به نتیجه نرسد اما قطعا در طی زمان این چشم انداز روشن تر می شود و از آنجا که سیستم سرمایه داری با توسعه فقر و فلاکت ، جنگ و نا امنی، نابودی محیط زیست و ....عملا به بن بست رسیده است، سوسیالیسم به امری اجتناب ناپذیر  تبدیل شده است.  در این روند تاریخی "هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود ، (اما) صحنه پیوسته بجاست" و هر کس می توان به سهم خود در این مبارزه  برای رهایی انسان از بربریت سرمایه داری تاثیر گذار باشد.

چپ انقلابی  باید اصولیت، علمی بودن ، حقانیت تاریخی و اعتبار نظری و اجتماعی خود را بازیابد . آنگاه خواهیم دید که در میان انواع ایده های بورژوایی، خرده بورژوایی، سوسیال دموکراتیک، رفورمیستی و ... به نیروی هژمون تبدیل شده و رهبری تحولات اجتماعی را بدست خواهد گرفت. مشکل اساسی ما آن است که بسیاری ازاحزاب سیاسی و  نیروهای چپ در جهان امروز  به درجات مختلف از  ویژگی های مورد اشاره لنین فاصله گرفته اند اما نبرد ایدئولوژیک و سیاسی برای پالایش این احزاب نیز در جریان بوده و امید آفرین است. 

 

 

 مرداد 97

 

 

Comments System WIDGET PACK

Share

بازگشت به صفحه نخست

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: