نویدنو 22/09/1396
مطلب دریافتی
یادداشتی بر مقاله "
تکوین طبقه کارگر " محمد مالجو
ع _ جمشیدی اشکلک
صرفنظر
از پدیده های ناشناخته ، شعبده و معجزه ، قبل از اینکه نادانی ام به رخ
ام بکشد ، حیرت و در بیشتر موارد
،
احساس ناتوانی و ترس در من ایجاد می کند . همان ترسی که از نادانی ام
سرچشمه می گیرد . در واکنش و مقابله با آن ، لازم است که نترسی و پیش
بروی . اما ما کمتر نادانی مان را می پذیریم. اگر پاسخ زمینی نیافتیم ،
با آسمانی جمع و جورش می کنیم . بنابراین وجود وهمیات انکار شدنی نیست
. استفاده از وهمیات در کاربرد واقعیت ، همیشه یکی از ابزار های
پرکاربرد دزدان و رهزنان جهانی و تاریخی بوده است . در روشنایی و
آشکاری ، کار سخت است . این تاریکی و وهمیات بر ساده انگاری موارد ،
زاده و پیچانده می شوند . بویژه وهمیاتی که ریشه اش بسیار زیرکانه در
خاک واقعی ریخته می شوند . ماندگاری این نوع وهمیات نیز همین تکه خاک
واقعی است . بايد بپذيريم كه اگر بند واقعيت نبود ، وهميات نبايد تا
اين اندازه زياد دوام مي آوردند .
مقالاتی از این دست وهمیات ، مانند مقاله تکوین طبقه کارگر که کم هم
نیستند ، عمدتا در خدمت سطح سوم از تجلی مفهوم طبقه ی کارگر همین مقاله
قرار دارند . نویسنده ، چهار سطح یا مرحله از تجلی مفهوم طبقه را در
سیر تکوین طبقه کارگر معرفی کرده است . هستی طبقاتی ، تجربه
زیسته طبقاتی ، گرایش طبقاتی و کنش طبقاتی که کارگر
با طی اسفار موفق این مراحل از طبقه در خود به طبقه ی برای خود می رسد
. می تواند به عاملیت یا کنندگی برسد . . . در سطح اول یا هستی طبقاتی
، به جایگاه طبقاتی اشاره می کند که با توجه به میزان دسترسی افراد به
منابع سه گانه قدرت در این مقاله ، مشخص می شود . روش استادانه ای که
معمولا این مزدوران شاید بی جیره و مواجب مورد استفاده قرار می دهند ،
روش موریانه ای است . از درون پوک می کنند . اغلب این ها ، مارکسیست
های وارفته ای هستند که در بن بست پرسش ها ، بجای جستجوی علمی پاسخ ،
با ترکیب آنچه ناقص آموخته اند ، دست به نوآفرینی های من درآوردی می
زنند . بنابراین در توهماتشان ، خاک واقعی نیز وجود دارد . ابلهان
ترسویی که فکر می کنند دانش تمام شده است . همچنین چیزی وجود ندارد که
دیگران بدانند و آنها ندانند. آسیب بیشتر جنبش ها نیز همین موریانه ها
بوده اند و هستند . در این مقاله ، نویسنده با آسمان و ریسمان بافتن و
پیچاندن موارد ، همه ی قصد ش براین است که با لعاب علمی ، افراد را از
پرسش در باره ی بنیان منابع سه گانه قدرت در این مقاله ، دور نگه
دارند. اینکه چرا کارگران از سرمایه مادی برخوردارنیستند. چرا به نهاد
ها ی واقعی و اقتدار سازمانی دسترسی ندارند. در تنگنای چه چیز مجبورند
با همه ی دانش و مهارت ، تن به بیگاری های طرح جدید و نهاد اقتدار
دارندگان سرمایه مادی بدهند . اینکه ساختار مذکور در این مقاله که بر
فراز سر و مستقل از اراده افراد است ، چگونه شکل گرفته است . زمینی است
یا آسمانی .. اینکه در بررسی و تحلیل ما ، آیا این ساختار هیچ نقشی
ندارد .
در سطح دوم به تجربه ی زیسته می رسد . با توجه به نوع دسترسی به منابع
سه گانه قدرت مذکور ، اینکه از چه امکانات زیسته ای می توانند برخوردار
باشند. چه می توانند بخورند . سلامت شان در چه وضعی است . آموزش شان
چگونه است و . . . مناسبات برآمده از این شالوده ، چه وضعی را برای
این طبقه رسم کرده است . در تعیّن بخشیدن تجربه ی زیسته طبقاتی بر
پایه هستی طبقاتی شان ، انتظار داریم سر جمع چه شیوه ی زندگی را برای
شان رقم بزند . تنگناهای ایجاد شده توسط این ساختار ! ، اجازه ی چه سطح
و نوع زندگی را به افراد می دهد . آیا در این تنگناهای مشترک ، نمی
تواند درد ها و خوشی های مشترک پا بگیرد . بتبع ، راه حل های آزموده و
شدنی و مشترک را چگونه تجربه می کنند .
این دو ، دو سطح از چهار سطح مجزا از تجلی مفهوم ظبقه کارگر بود و
همچنین ، دو سطح ساختاری بحث ( سطح ناگزیر ) نیز بوده است . نویسنده
خیلی سطحی از پاسخگویی به این موارد طفره رفته است . کنار گذاشتن موارد
اساسی موجود در این دو بحث ، در بررسی و یافتن راه حل مسئله مورد نظر ،
ما را به ناکجا آباد خواهد کشاند . همان جایی که ناامیدی و ترس و
درماندگی ما را به دارندگان سرمایه مادی ، هدیه خواهد کرد . آسمانی
کردن امور ، نادیده گرفتن مسائل پای بست ، با ادامه ی بحث بر سر ایوان
، هرچند با رنگ و لعاب علمی تاریخی ، وهمیاتی بیش نخواهند بود .
وهمیاتی در خدمت به دارندگان سرمایه مادی که فریبکاری و خیانت به طبقه
کارگر است . خیانت را از آن جهت می گویم ، فکر نکنم کسی که بیست سال
مدرسه رفته باشد و متوجه ی این ساده ترین مسائل که هر روز در جامعه ما
با آن روبرو هستیم ، نشده باشد . آنوقت در جمع یک مشت عقب مانده ذهنی ،
برای پر کردن سینی معرکه گیری ، این اراجیف را سر و هم کرده باشد .
سطح سوم از چهار سطح تجلی مفهوم طبقه این نوشته ، سطح گرایش طبقاتی
است . سطح غیر ساختاری ( سطح با گریز ) است . سطحی که مستقل از اراده و
آسمانی نیست. در این سطح ، شیوه زندگی در سطح زیسته ی طبقاتی افراد ،
احساس و آرزوها و دلخواسته هایی را پدید می آورد . معناهایی را در
اذهان فردی شان شکل می دهد . و زبان وسیله میانجی این معناها در بین
اذهان است که آیا بتواند و یا نتواند آن ها را انتقال بدهد . اینکه
کدام معنا ، در جامعه دست بالا پیدا می کند . ما در اینجا ، با جنگ
معنا ها مواجه ایم . با کشمکش گفتمانی روبرو هستیم . معنا ها از میانجی
زبان در قالب فرم های مختلف فرهنگی جلوه گر می شوند . شعر ، ترانه ،
اسطوره ، ادبیات و . . . . . معناهایی بر دهن ها غلبه می یابند .
حقیقت واحدی درمیان نیست . حقیقت واحدی درمیان نیست . گرایش های طبقاتی
از جمله گرایش طبقاتی اعضای طبقه کارگر در بستر جنگ همین گفتمان ها شکل
می گیرند . گرایش های طبقاتی در واقع بازتاب درجات گوناگونی از آگاهی
یا ناآگاهی طبقاتی اند . چه بسا معناهایی خلق شوند که موجب اختلاف در
خود طبقه و یا با سایر طبقات گردد. در واقعیت هیچ تناظری بین تجربه
زیسته طبقاتی و سطح آگاهی طبقاتی برقرار نیست . فاعلیت موفقیت آمیز
طبقه کارگر ، در این جنگ گفتمان ها ، بروز می کند که حرف اول را می زند
و . و . . چرندیاتی از این دست از کسی که همواره عمیقا به ماتریالیسم
تاریخی! پای بند است . از آن ریشه و ساقه پیش گفته ، انتظار برگ و بار
بهتری را نداریم . خاک واقعی جک لندن بزرگ ، نیز نمی تواند لعاب این
توهمات بشود . او کاملا دید که احساس درد ها و خوشی های مشترک بر آمده
از تجربه های زیستی طبقاتی شان ، در دل شان آرزوهای مشترک پدید آورده
است . حرف های مشترک را پدید آورده است .این دردها و آرزوهای مشترک را
نوشت . آنقدر مشترک که من و دیگران در این سر دنیا ، با دنیای او ،
همدرد و همآرزو هستیم . آیا در این تئوری زبان و گفتمان هایی که ابزار
ووسیله توهم زایی قرار گرفته اند ، هیچ فکر شده است که بر چه اساسی گفت
ها از این سر دنیا به آن سر دنیا می رسد . معنای مشترک شان چگونه قابل
فهم مشترک شده است . بتبع گرایش های مشترک در امور اساسی وجود خواهد
داشت . اگر دست از ساده انگاری برداریم ،گرایش های مشترک در رهایی از
دردهای مشترک وجود دارند . موقعیت مشترک ، رنج ها و خوشی های مشترک و
راه حل های مشترک را ضرورتا بروز می دهد . در این راه ، کنش مشترک ،
نیز با درجه پیوستگی و توده ای در حرکت ، پا می گیرد . ما هماکنون در
وضعیت همین جنگ گفتمان نابرابر تان هستیم . با کشمکش های گفتمانی
نابرابر در مقابل ابزار و امکانات فراوان دارندگان سرمایه مادی چون
رسانه های بین المللی و مزدوران علمی چون تامپسون و مالجو ، به دنبال
معنای مشترک مان هستیم . اگرچه یاد آوری حقارت دورانی که لباس پاره
پوره برتن داشتند ، برای شان بسیار دردناک بنماید . اما بجای خواندن
کتاب رمان جک لندن ، اگر یک بار به خودشان زحمت می دادند ، دو باره به
دنیای خودشان برمی گشتند ، شاید وضع و گفت ،کمی فرق می کرد . واکنش
های مختلف افراد با توجه به سطح آگاهی و توانایی در دسترس که به شکل
آرزو های پراکنده یا فرم های مختلف فرهنگی مقاله ظاهر می شوند نباید ما
را به اشتباه بیاندازند . چرا که قرار و تعادل در حرکت ، یک شکل دارد
اما بی قراری هر شکلی را می تواند بپذیرد . در روند حرکت های اجتماعی
داشته ایم که شکاف ها عمیق تر می شوند . دسته های کارگر حداقل دستمزدی
جوادیه و پنت هاوسی های زعفرانیه ، تجلی آشکار می یابند . این را هر
کوری می تواند دیده باشد . چطور در ماتریالیسم تاریخی تان پنهان مانده
است . دیگر اینکه اگر هیچ تناظری بین سطح تجربه زیستی طبقاتی و سطح
آگاهی طبقاتی وجود ندارد ، این مطالعات فرهنگی یادشده ، قرار است در چه
بستر مادی ، متولی مطالعه معنازایی و جنگ گفتمان و آگاهی باشد ! از
کجا و چه چیز باید بیاموزند و یاد بدهند . از خودش و یا از آسمان که
نمی شود . بستر پذیرش این معنا های وحی کرده شده را در این آشفتگی
چگونه می یابند . نکند مثل اکثر اصلاحات ویژه فرهنگی روز ، منظور شان ،
فرهنگ تزریقی است .
در سطح چهارم از تجلی مفهوم طبقه ، به سطح کنش طبقاتی می رسد . اینکه
طبقه کارگر تا چه حد می تواند مهر منافع طبقاتی خودش را بر تحولات
جامعه بکوبد . البته وقتی که این طبقه کارگر در جنگ گفتمان سطح سوم ،
به درجه رفیع عاملیت نائل شده باشد . ابر و باد و مه دارندگان سرمایه
فروکش کرده باشد . می رسیم به اینکه طبقه کارگر در سطح کنش طبقاتی چه
بازویی در اختیار دارد . آیا امکان تشکیل انواع اشکال نهادی وجود دارد
. اگر وجود دارد در کنش های دسته جمعی پارلمانی و فراپارلمانی ، چهاچوب
تعیین شده توسط نهاد اقتدار دارندگان سرمایه مادی ، چه اندازه پر زور
است . مسلما دارنده سرمایه مادی که به درجه تعیین کنندگی چهارچوب رسیده
است ، آنقدر خام نیست که اجازه بدهد این چهار سطح طبقه کارگر به خوبی و
خوشی و آرمانی به سرانجام برسد . بنابراین به گفته نویسنده هیچ قطعیتی
در کار نیست که طبقه کارگر به این مرحله برسد . ترسیم سنگلاخی غیر قابل
عبور و پیشنهاد برنامه ایده الی که قابل اجرا نیست . بنابراین دل بستن
به طبقه کارگر بعنوان نیروی محرک برای تغییر با وجود این هفت خوان کاری
عبث خواهد بود . اگر طبقه کارگر قرار است پیشتاز جنبش باشد باید طی
اسفار چهارگانه کرده باشد . از آنجایی که امکان اش نیست مراد حاصل آید
، پس قید اش را بزنید و درویشی پیشه سازید . این نوع نویسندگان ،
وظیفه خطیرشان ، ساختن دلایل بظاهر علمی با استناد بر و به رخ کشاندن
عدم موفقیت های زودگذر برای منحرف کردن مسیر حرکت واقعی است که ممکن
است باعث رنجش دارندگان سرمایه مادی گردد . بعداز خرابی کردن این گروه
، گروهی دیگر نویسنده مزدور وارد می شوند که راه حل های بی ضرر و کنترل
شده و یا درخدمت دارندگان سرمایه مادی را ارایه نمایند . با بوق و کرنا
در سراسر جهان بدمند . تا مدتی به کندی جنبش و حرکت کمک نمایند . این ،
خود یک واقعیت ی است . چیز تازه ای نیست . آنها باید کار خودشان را
بکنند و ما هم کار خودمان را می کنیم . آینده از آن ما است . اگر نه ،
چرا باید با زور ، علاوه بر این فربیکاری ها ، مانع حرف زدن مان بشوند
. مانع دورهم جمع شدنمان بشوند . ما که با زور مانع حرف زدن کسی نمی
شویم . هر جا و هر یاوه ای را با بیشترین امکانات دزدیده شده می توانند
بر زبان بیاورند . ما هم هر طور شده تا هر حدی که بتوانیم ، کوتاه نمی
آییم . می گوییم . فریاد می زنیم . وقتي
كه
هيچ
نميدانيم
،
شايد
به
سرمان
بزند
و
بخواهيم
كمي
بدانيم
.
زماني
كه
نادرست
دانسته
ايم
،
بي
نيازِ
دانستن
مي
شويم
.
اسبِ
دنيايِ
امروز
ما
را
اينگونه
افسار
زده
اند
.
تکوین طبقه کارگر
|