نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 

2017-11-10

نویدنو  19/08/1396 

 

 

 

فرار به جلوی راه توده

انوشه راستگو

 

نشریه اینترنتی راه توده نشریه ای است که اگرچه ازنگاه ژورنالیستی باید آن را نشریه ای خوب ارزیابی کرد، به لحاظ مغز سیاسی هدایتگرش، باید آنرا ضعیف ، درهم وبرهم وپراز تناقض دانست.

سیاست عمومی این سایت در مقابل این تناقض ها ، شلوغ کاری تا مرحله هذیان گویی است.

نمونه کامل آن شبه تحلیلی  در شماره 619 این سایت با نام "انقلاب 57از دیروزتا امروز" است.

پریشان گویی در این نوشته به حدی است که به سختی می توان پاسخی منطقی به آن داد. گردانندگان این نشریه اینتر نتی که به علت متناقض بودن  شبه تحلیل هایشان به سردر گمی عجیبی دچار شده اند.می کوشند با مخلوط کردن دوغ ودوشاب ، خوانندگان خود را از شر پرسش های سمج خلاص کرده وحواس آنان را متوجه جای دیگری کنند.

در نوشته ذکر شده، آنان نقل قولی از نامه مردم به این مضمون می آورند :

" به دلایل معینی، از جمله مواضع انحصارطلبانه و قشری هواداران خمینی و تفرقه و چند دستگی میان نیروهای انقلابی، ملی و آزادیخواه، جبهه متحد خلق ایجاد نگردید...! به گمان ما، انقلاب بهمن به رغم شکست و ناکامی، که علت بنیادین آن را باید در رهبری نیروهای مذهبی به زعامت خمینی جستجو کرد .... در تاکتیک اعمال شده از سوی رهبری وقت، سیاست اعتماد یک جانبه و حمایت از خمینی و هواداران او جای رهنمودهای اصولی پلنوم شانزدهم را گرفت.... حزب ما ضمن اینکه ... تصریح کرد که مبنای حاکمیت خلق است، تمام قوا از آن مردم است و مردم بر مقدرات کشور و مقدرات خود حاکم اند، به اشتباه شخص خمینی را مستثنی کرد »

وسپس با طرح چند سوال، ناگهان با یک گردش قلم نقل قول دیگری از فردی مجهول الهویه ای که خود نام " یکی از هواداران به راست غلطیده فدائیان " به او می دهد آورده با مخلوط کردن بخش هایی از دو نقل قول شروع به مغلطه کرده ودو دیدگاه را در هم می آمیزد تا مشخص نشود که کدام پاسخ مربوط به نامه مردم است وکدام پاسخ مربوط به فرد مجهول الهویه ! از آن بدتر وزشت تر آن که نویسنده آشفته فکر در قامت یک سلطنت طلب ظاهر شده واز این جایگاه پرسش هایی را مطرح می کند.سرانجام مشخص نمی شود که منظور از کنار هم قرار دادن سلطنت طلب ها، توده ای ها وفرد مجهول الهویه چیست .

از اینجا به بعد این نوشته درهم، کوششی است ناپخته برای آنکه به خواننده بقبولاند که دو نوشته ارائه شده (نقل قول از نامه مردم ونقل قول از فرد مجهول الهویه ) هردویک تفکر ویک حرف را به نمایش می گذارند وآن هم چیزی نیست جز گفتار سلطنت طلب ها .

این تلاش همانطور که گفته شد به شدت ناشیانه است.حال آنکه اگر در نوشته اول اصل وقوع انقلاب پذیرفته شده است ولی در نوشته دوم وقوع انقلاب نفی شده ، ووقایع بهمن 57 حماقت توده های نادان ارزیابی شده است .

اینک این سوال در مقابل همه خوانندگان راه توده قرار دارد که با چنین ادبیاتی، می توان از صداقت نویسنده مقاله سخن گفت؟ آیا این شیوه برخوردی منطقی ومستدل در بحث است؟

چرا نویسنده راه توده به جای پاسخ گفتن به انتقادات مطروحه، چنین همه چیز را درهم می آمیزد.

هدف از این دود پراکنی ها چیست؟

واقعیت این است که بحث های جدی ای که درسایت های  نوید نو و10 مهر به راه افتاده است موجب روشنگری های بسیاری در میان نیروهای چپ شده است . راه توده ای ها که همواره کوشیده اند "پز" معلم چپ ایران را به خود بگیرند، از شرکت در این گفتگو ها خود داری کرده وپاسخ انتقادات مطروحه به خودرا تا کنون نداده اند،هرچند در زیر فشارهای وارده وسوال ها ی مطرح شده ناچار به بازنگری هایی در تئوری های خود شده اند.

من کوشیدم تا در نوشته ای با عنوان "راه توده در چنبره تضادهای خود ساخته " این تضادها را در مقابل چشم بافندگان تئوری های آن قرار دهم.

اکنون در برابر مقاله مزبور دو فرض را می توان مطرح کرد:

1-   گردانندگان سایت مزبور آن چنان سر در گم شده اند که نمی دانند چه می گویند ومی کوشند با شلوغ کاری جهت پیکان انتقادات را به سمت دیگری حواله دهند.

2-   دو خط کاملا متفاوت در راه توده شکل گرفته است که به هیچ وجه با یکدیگر همخوانی ندارند.

برای نمونه توجه شود به مطالب زیر:

" شما به دو خمینی معتقدید یا به یک خمینی؟ اگر یک خمینی بوده است چرا مواضع او پس از سرنگونی سلطنت می ‌شود انحصارطلبانه و قشری، اما قبل از آن می ‌شود مترقی و انقلابی؟ پس این خمینی با همان مواضع قشری و انحصارطلبانه سلطنت را سرنگون کرد. یعنی مخالفت او با سلطنت از موضع قشری و ارتجاعی بود و در نتیجه توده‌ای که دنبال خمینی راه افتاد همان "توده بی‌ مغز" و روشنفکران بی ‌مغزتر از توده‌ای بودند که جانب یک روحانی قشری را گرفتند. به این ترتیب تکلیف عقل توده ای ها نیز در اینجا روشن می شود.

دگماتیسم در لابلای سوالات مطروحه موج می زند. آیا انسان ها همواره به یک شکل و یک گونه عمل می کنند.

اولا، در کجا ی نوشته بالاعنوان شده است که خمینی بلافاصله پس از سرنگونی سلطنت دارای مواضع انحصار طلبانه وقشری شده است؟

ثانیا، آیا نقش زنده یاد داریوش فروهر در پیش از 28 مرداد با نقش او پس از این سال ها وبخصوص نقش تاریخی او در جریان انقلاب وآوردن پیام کمیته مرکزی حزب توده ایران برای رفقای افسر از بند رها شده یکسان است؟

در مورد خمینی نیز می توان گفت که او مسیری شبیه به زنده یاد فروهر را طی کرد ،اما درجهت عکس آن .

آن خمینی که در پاریس از آزادی مارکسیست ها می گفت وآن خمینی که از توده های مستضعف سخن می گفت، همان خمینی ای نبود که داغ ودرفش بر پا کرد وجنایتکاران را سربازان گمنام امام زمان معرفی کرد.

این سقوط مرحله به مرحله انجام شد. بی گمان نقش مرتجعینی که اطراف اورا گرفته بودند درچگونگی  طی کردن این مسیر بسیار پر رنگ بود.

حزب توده ایران از آنجایی که مصمم بود تا فعالیتی علنی در ایران داشته باشد در این مورد نیز مانند مورد تغییر نام واصطلاح " سیاست اتحاد ومبارزه " به سیاست اتحاد وانتقاد" از همان آغاز تصمیم گرفت تا از انتقاد صریح از خمینی پرهیز کند، چرا که در غیر اینصورت باید از فعالیت علنی خودداری می کرد. نرمشی دردناک!

اما این هرگز به آن معنا نبود که حزب به مانند نویسنده مقاله راه توده نسبت به خمینی متوهم است .او علی رغم مواضع متضاد وگاه قشری ای که داشت در میان مردم از نفوذی بی مانند برخوردار بود.به همین دلیل بر اساس اصل توازن قوا، تنها فردی بود که می توانست در راس جبهه متحد خلق قرار گیرد،اما متاسفانه باید گفت که او در نهایت به مردم خویش خیانت کرد.

عملکرد های او بخصوص از سال 60 بدین سو را نمی توان آنطور که مقاله نویس نامبرده عنوان کرد تنها با واژه اشتباه توصیف کرد.بلکه این رفتار بسیار فراتر از اشتباه بودند.

خمینی وعمده اطرافیانش وقتیکه حزب با ادامه جنگ مخالفت کرد، وبخصوص وقتی که با گرایش سازمان اکثریت، بخش بزرگی از حزب دموکرات کردستان ،بخشی از راه کارگر وبخشی از رزمندگان به سوی حزب مواجه شد، به جای فشردن دست توده ای ها به فشردن دست ضیالحق وسازمان اینتلجنت سرویس انگلستان برای سرکوب توده ای ها روی آورد.

آیا بازهم می توان از یک خمینی سخن گفت؟ آیا کسی که می گفت ،هرچه فریاد دارید بر سر آمریکا بکشید؟ همان کسی است که نمایندگانش از طریق ضیاء الحق با انگلیس ها همکاری کردند؟

آیا اینگونه سخن گفتن به معنای داشتن تفکری منجمد وایستا نیست؟

حوادث راباید درگذر خویش دید ونه اینکه در یک برهه زمانی منجمد شد.

البته می توان در رفتار خمینی نکات مثبتی را نیز مد نظر قرار داد، اما سوال اصلی ای که باید به آن پاسخ داد، این است که کدام یک از دو وجه اندیشه های خمینی در سرنوشت انقلاب وشکست آن تعیین کننده بودند؟

اما برای آنکه به شیوه آقایان سخن نگفته باشم می کوشم از میان آشفته بازاری که به سختی می توان برآن نام یک تحلیل را نهاد مطالبی را بیابم که ارزش پاسخ گویی را دارد.

مهمترین موضوعی که نویسندگان مزبورمطرح می کنند همان جمله ای است که از نامه مردم در سطور بالا ذکر شد .این آقایان کمی پایینتر می نویسند :

" مواضع "انحصارطلبانه و قشری هواداران خمینی" یعنی چه؟ هواداران خمینی 30 میلیون تن از جمعیت 35- 40 میلیونی آن روز ایران بود. همه اینها مواضع انحصارطلبانه و قشری داشتند؟ این 30 میلیون تن آمدند جلوی تشکیل جبهه متحد خلق را گرفتند؟ اصلا جبهه متحد خلق بدون هواداران خمینی معنی داشت؟ اینکه تفرقه نیروهای مترقی مانع از شکل گیری جبهه متحد خلق شد یعنی چه؟ کدام نیروهای مترقی؟ ..."

در پاسخ حضرات باید گفت ،آیا از نظر شما ادامه جنگ، سرکوب نیروهای چپ ومترقی ، حذف منتظری ،نشاندن آیات قشری ومرتجع بر کرسی های شورای نگهبان و... را عملکردی قشری می دانید یانه .

آیا جملاتی مانند "سند دست های پینه بسته دهقانلن آست "(که با جلوگیری از اجرای بند جیم ودال عملا به فراموشی سپرده شد ) ویا خدا هم کارگر است. مهمتر بود یا عملکرد وحشیان کف برلبی که شلاق در دست به جان زندانیان سیاسی می افتادند؟ (لطفا نگوئید که خمینی از شکنجه ها بی اطلاع بود!)

کدام یک از دو جمله زیر در عمل به وقوع پیوست ؟

در جمهوری اسلامی مارکسیست ها هم آزادند

ویا

بشکنیید این قلم های فاسد را

اگر ما از اول چوبه های دار را بر پا می کردیم این اتفاقات نمی افتاد؟

آری دوستان عزیز !

هر فردی دوره های گوناگونی را در زندگی خود طی می کند، اما قضاوت نهایی در مورد خمینی ، یعنی آن قضاوتی که امروز می توان در مورد او انجام داد، وجه غالب شخصیت سیاسی ومذهبی اوست.

این وجه غالب عبارت است از حقظ نظام به هر قیمتی (حفظ نظام از اوجب واجبات است .)

یعنی برای حفظ نظام می توان شکنجه کرد، بیگناهان را به دار آویخت ،منتظری را به جرم حق گویی برکنار وسپس در حصر قرار داد، جنگ را ادامه داد ، بر حزب توده ایران ودیگر سازمان های سیاسی مترقی هجوم برد، دروغ گفت و...

برای او این مساله اصلی مطرح نبود که دراین نظام چه محتوایی حاکم است. همه باید فدای نظام می شدند، حتا اگر از نظام پوسته ای میان تهی وبی ارزش باقی مانده باشد. خمینی انسان ها را برای حفظ نظامی با پسوند اسلامی می خواست ونه نظام را برای مردمان.

آیا این دیدگاه ها واز آن مهمتر آن چه که در دوران خمینی رخ داد، نشان از عمده ومسلط شدن وجه قشری دیدگاه های او ندارد.؟

آیا عوامل و عملکردهای پیش گفته در شکست انقلاب ایران نقشی تعیین کننده ایفا نکردند؟

در مورد هواداران خمینی نیز آقایان دست به شامورتی بازی زده اند.اینکه بین هواداران خمینی ومردم ایران این همانی برقرار کنیم ترفندی ناپخته است.

همانطور که خود نویسنده مطلب در پایینتر اذعان کرده است منظور از هواداران خمینی،اطرافیان خمینی است .

اجازه دهید تا در این قسمت نقل قولی را که آقایان از قول رفیق کیانوری خطاب به فدائیان خلق به منظور تایید گفتار حود ،آورده اند را بازگو کرده وسپس به بحث ادامه دهیم :

"شما می‌ گویید تا کی منتظر شویم. سه سال است که ما مدام صداقت نشان می ‌دهیم ولی آنها می ‌زنند توی گوش ما، آنها دست ما را لای در می‌ گذارند، ما را اذیت می ‌کنند، این امکان را از ما می ‌گیرند و آن امکان را می‌ گیرند. آخر این که نشد. ما به شما می‌ گوئیم که این یک روند تاریخی است و ما نمی ‌توانیم با خواست خودمان، با بی حوصلگی خودمان آن را تغییر بدهیم. این تجربه تاریخی لازم دارد. تجربه تاریخی هم مثبت و هم منفی و این تجربه اندوزی همرزمان مذهبی ما می‌ تواند گاهی اوقات برای ما مبارزان راستین پیرو مارکسیسم- لنینیسم با روش‌های دردناک توام شود و برای خود تجربه اندوزان شکست‌های دردآور ببار آورد. (نگاه کنید به موقعیت خط امامی ها در جمهوری اسلامی کنونی) همه این احتمالات در مقابل ما قرار دارد. به این ترتیب راهی که ما پیش رو داریم جاده آسفالته نیست. جبهه متحد خلق ما، جبهه‌ای است که از یک راه فوق العاده پرتلاطم می ‌گذرد. ما که در این راه حرکت می ‌کنیم باید بدانیم که در این راه ممکن است دچار طوفان‌ های سخت هم بشویم و مسلما پیچ و خم‌ ها، فراز و نشیب‌ها، بیغوله‌های خطرناک و از آن جمله زندان و چیزهای دیگر در مقابل ما باشد. ولی ما از این راه عبور خواهیم کرد."

بی گمان رفیق کیانوری قدرتمند ترین دبیراولی بوده است که حزب توده ایران تاکنون به خود دیده  است .پرکاری ، حاضر جوابی ،اعتقاد عمیق به حزب وسوسیالیسم و ...از خصوصیات بارز رفیق نامبرده می باشد.

اما او نیز مانند هر انسان دیگری از ضعف ها وخطاهایی رنج می برد. اسطوره سازی وایجاد کیش شخصیت همانند نفی کلی شخصیت انسان های مبارز هردو روشی مذموم است .

رفیق کیانوری در پی ریزی مشی حزب نقش بسیارمهمی را بازی کرد ،همانطور که رفقای افسر وبسیاری از رفقا دیگرچنین نقشی را ایفا کردند.اما رفیق کیانوری خطاهایی نیز مرتکب شد،از جمله، این اعتقاد عمیق او براین موضوع که تا خمینی زنده است توده ای ها در امانند.

همین خطا بود که باعث شد تا بسیاری از پیش گیری ها انجام نگیرد. علاوه برآن او دست به پاره ای اقدامات زد که هیئت سیاسی از آن عملکردها اطلاعی نداشت. از دیگر خطا های او برگماردن پرتوی به مسئولیت ها ی پیشین خود است.

باید در نظر داشت که احترام عمیق به کل شخصیت ایشان در کنار پذیرش پاره ای از خطاها،هیچگونه تناقضی با یکدیگر ندارند.

با این مقدمه به واکاوی گفته ایشان پس از نزدیک به 40 سال می پردازیم :

"این یک روند تاریخی است و ما نمی ‌توانیم با خواست خودمان، با بی حوصلگی خودمان آن را تغییر بدهیم. این تجربه تاریخی لازم دارد. تجربه تاریخی هم مثبت و هم منفی و این تجربه اندوزی همرزمان مذهبی ما می‌ تواند گاهی اوقات برای ما مبارزان راستین پیرو مارکسیسم- لنینیسم با روش‌های دردناک توام شود و برای خود تجربه اندوزان شکست‌های دردآور ببار آورد. (نگاه کنید به موقعیت خط امامی ها در جمهوری اسلامی کنونی) همه این احتمالات در مقابل ما قرار دارد. به این ترتیب راهی که ما پیش رو داریم جاده آسفالته نیست. جبهه متحد خلق ما، جبهه‌ای است که از یک راه فوق العاده پرتلاطم می ‌گذرد. ما که در این راه حرکت می ‌کنیم باید بدانیم که در این راه ممکن است دچار طوفان‌ های سخت هم بشویم و مسلما پیچ و خم‌ ها، فراز و نشیب‌ها، بیغوله‌های خطرناک و از آن جمله زندان و چیزهای دیگر در مقابل ما باشد. ولی ما از این راه عبور خواهیم کرد."

اتحاد با نیروهای خرده بورژوازی یک امر تاریخی است ،اما سخن برسر آن است که وقتی نمایندگان سیاسی یک طبقه ،از منافع طبقاتی آن طبقه فاصله می گیرند و یا حتا به آن منافع خیانت می کنند ،چه باید کرد. این پدیده ای تجربه شده است که  افرادویا جریاناتی که یک جریان اجتماعی را نمایندگی می کنند ،گاه به منافع آن جریان خیانت می کنند،وگاه حتا پایگاه طبقاتی خود را عوض می کنند. نمونه کامل آن حزب کارگر انگلستان وبسیاری از احزاب سوسیال دموکراسی اروپا هستند.

نه دوستان شما با این دانش اندک وبا این بضاعت سیاسی ،توان ماندگاری در عرصه پر تضاریس سیاسی ایران را ندارید. لازم وشایسته است که هرچه زودتر به بازنگری دیدگاه های خود بپردازید.

با امید همراهی وهمگامی همه نیروهای چپ در ایران

 

Share

بازگشت به صفحه نخست

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: