نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 

2017-11-03

نویدنو  12/08/1396 

 

 

 

سرهم‌بندی واژۀ «چپ سنتی»، راهی برای گریز از واقعیت‌های انکارناپذیر

 

جنبش چپ در ایران در طول تاریخ نزدیک به یک قرنش، با وجود همهٔ فراز ونشیب‌ها و سرکوب شدن خشن و خونین از سوی رژیم‌های استبدادی شاهنشاهی و ولایی، در دفاع از منافع مردم و حاکمیت ملی تاریخی پرافتخار و تأثیرگذار داشته و دارد

واقعیت انکارناپذیر در عرصهٔ تلاش برای دفاع از منافع مردم تا کنون چنین بوده است که، رژیم ولایت فقیه و کارگزارانش- بررغم به‌کار بردن مهیب‌ترین روش‌های سرکوب- نتوانسته است جنبش چپ کشورمان را ریشه‌کَن و نابود کند. بخش‌هایی از جنبش چپ کشورمان، که در مقام سالم‌ترین و پویاترین نیروهای ضد دیکتاتوری نزد مردم شناخته می‌شوند، توانسته‌اند در سه دههٔ گذشته در برابر انواع تهاجم نیروهای اطلاعاتی و امنیتی سرکوبگر، بدون هیچ‌گونه اتکایی به کشورهای خارجی، مقاومت کنند و با بی‌اثر کردن ترفندهای رژیم ولایی و خدم‌وحشم آن، بر ضدِ استبداد حاکم قاطعانه به مبارزه‌شان ادامه دهند.

واقعیت انکارناپذیر دیگر و تاکنون اینکه، نظریه‌پردازان، سیاست‌گذاران و روشنفکران مذهبی نتوانسته‌اند در طول سه دههٔ گذشته از نحله‌های مختلف "اسلام سیاسی"- ازجمله اندیشه‌های دکتر علی شریعتی- به نظریه‌هایی منسجم و بومی در زمینه‌های آزادی‌های دموکراتیک و عدالت اجتماعی برسند. اصلاح‌طلبان هوادار "اسلام سیاسی" در پافشاری غیرمنطقی بر اصلاح‌پذیر بودنِ حاکمیت ولی فقیه، درعمل، استبداد ولایی را پذیرفته‌اند و در بُعد اقتصادی نیز به این تَوَهم مبتلایند که: "آزادی" و "بازار آزاد" (بی‌نظارت) در ایران، لازم و مشروط به یکدیگرند!

بخش عمده‌ای از اصلاح‌طلبان و متفکران‌شان، به بن‌بست نظری و عملی رسیده‌اند و فرسنگ‌ها از آمال آزادی‌خواهانه، دفاع از حقوق بشر، و مقصد جامعهٔ مدنی دور شده‌اند و اصلاح‌طلبانِ مبارز و آزادی‌خواه را در صف‌های خود به حاشیه رانده‌اند.

واقعیتی دیگر نیز اینکه،‌ اکنون در داخل و خارج کشورمان، این حزب‌ها، رسانه‌ها و نظریه‌پردازان چپ‌اند که پیگیر، در راستای دفاع از "آزادی‌های دموکراتیک" و "عدالت‌خواهی"، و پیوند متقابل و دیالکتیکی این دو مقوله، به‌شیوه‌ای پویا بحث‌ و تحلیل می‌کنند. مسلماً هنوز برای پخته‌تر شدن فرایند نظریه‌ها و به‌وجود آمدن پیوند و رسیدن به انسجام نظری و عملی بین نیروهای درون جنبش چپ، فعالیت‌ها و زمان بیشتری لازم است. تکوین این فرایند، مطرح شدن نظریه‌های نیروهای چپ در سطحی گسترده و به‌ثمر رسیدن مبارزه‌شان در مسیر آزادی‌خواهی، مستلزم وجود نیرویی لازم برای ایجاد تغییرهای بنیادی در میهن ما است.            

دوام و سلامت بخش مهمی از جنبش چپ کشورمان و روند گام‌به‌گام توجه به نظریه‌های ترقی‌خواهانهٔ این جنبش در دفاع از منافع مردم در برابر استبداد حاکم داخلی و سیاست‌های سلطه‌‌جویانهٔ کشورهای امپریالیستی، و علاوه بر این، درست و مؤثر بودن تحلیل‌ها و هشدارهای نیروهای چپ دربارهٔ استحاله‌ناپذیر بودنِ رژیم ولایت فقیه، همگی، موجب برانگیخته شدن حساسیت‌هایی بین برخی نظریه‌پردازان و مفسران اصلاح‌طلب شده است. این دسته از اصلاح‌طلبان تا به‌حال تصور می‌کردند جنبش چپ در ایران و در پهنهٔ جهان، به موزهٔ تاریخ سپرده شده است و تنها اصلاح‌طلبان، در مقام نخبه‌های برآمده از انقلاب ۵۷، می‌توانند و حق دارند، بر پایهٔ "اسلام سیاسی" و گرته‌برداری از "لیبرالیسم سیاسی" و نولیبرالیسم اقتصادی رایج در کشورهای پیشرفته کشورهای غربی، سکان هدایت جامعه به سوی آزادی و پیشرفت اقتصادی را به‌دست گیرند. درحالی‌که، نظریه‌های جنبش چپ و مارکسیسم دربارهٔ تضادهای نظام سرمایه‌داری- چه در ایران و چه در پهنهٔ جهان- هرچه بیشتر مطرح و اثرگذار می‌شوند. از سوی دیگر، تئوریزه کردن اصلاح‌پذیر بودنِ دیکتاتوری ولایت فقیه و امتزاج "اسلام سیاسی" با ایدئولوژی "لیبرالیسم سیاسی" معجونی سرگیجه‌آور می‌سازد و حاصلش پذیرش و توجیه حاکمیت ولایت فقیه، رواج "ارزش‌های دوگانه" و حمایت از "اقتصاد سیاسی"‌ای بغایت ناعادلانه است. در این ارتباط، نظرها و تحلیل‌های آقای رضا علیجانی، یکی از فعالان و ژورنالیست‌های سابقه‌دار اصلاح‌طلب و هوادار اندیشه‌های "اسلام سیاسی" دکتر علی شریعتی، حاوی نکته‌هایی‌اند که از حساسیت و نگرانی او از افزایش مقبولیت نظرهای جنبش چپ در کشورمان و بین برخی از اصلاح‌طلبان است. مقالهٔ اخیر رضا علیجانی با تیتر: "تفاوت نگاه ٬چپ سنتی٬ و رویکرد ٬ملی٬ در مسائل جهانی" (سایت نویسندهٔ مقاله، ۲۶ مهرماه ۱۳۹۶) از جهت‌هایی مختلف توجه‌برانگیز و نقد شدنی است و بر اساس آن شاید بتوان دربارهٔ ضرورت ارتباط و اتحادعمل بین نیروهای تحول طلب بحثی مفیدتر را گشود.

در ابتدا باید روشن کنیم این ترکیب من‌درآوردیِ "چپ سنتی" که اخیراً همچون سکهٔ قلبی رایج در اشاره به جنبش چپ ایران به‌صورت استعاری از آن استفاده می‌شود چیست و واقعاً به چه چیزی اشاره دارد؟ چرا به جای چنین کلی‌گویی‌ و قالب‌سازی‌ای گنگ و برای اینکه خواننده بداند مورد اشاره و انتقاد مقاله کدام حزب یا سازمان سیاسی چپ است و بتواند بحث و انتقاد را دقیق‌تر داوری کند، نام واقعی آن جریان سیاسی چپ آورده نمی‌شود؟

حتی با نگاهی گذرا به نوشتار پیش‌گفتهٔ علیجانی و نقدهای او، اهل نظر می‌توانند دریابند که منظور ایشان از کاربرد ترکیب‌های ساختگی‌ای مانند: "چپ سنتی" و "چپ کلاسیک"، اشاره به حزب تودهٔ ایران است، حزب سیاسی ‌ای چپ و تأثیرگذار که ۷۶ سال از تأسیس و فعالیت علنی و زیرزمینی آن – به ‌دلیل سرکوب و منحله اعلام شدن و تحت تعقیب بودن رژیم‌ها- سپری شده است. لحن انتقاد آقای علیجانی و برخوردش نسبت به حزب تودهٔ ایران، به ‌شدت منفی و غیرسازنده‌ است. او با ۲۶ بار استفاده از واژهٔ "سنتی"، تلاش می‌کند نظریه‌های حزب ما را کهنه و در زمان کنونی غیرقابل‌استفاده نشان دهد. ‌توجه و تأمل‌برانگیز اینکه، علیجانی بااینهمه تکرار واژهٔ "سنتی" و استفاده از انواع کلی‌گویی‌ها، از بردن نام حزب تودهٔ ایران اکیداً طفره می‌رود، اما در خاتمهٔ مقاله‌اش برنامهٔ کنونی حزب ما را به فعالان سیاسی سفارش می‌کند

 این سؤال پیش می‌آید که، چرا رضا علیجانی، همچون نمونه‌یی از این‌ سنخ تحلیل‌گران اصلاح‌طلب و مخالف با حزب تودهٔ ایران و نظریه‌های مارکسیستی، از بردن نام حزب و اشاره به برنامه‌های کنونی آن مصرانه خودداری می‌کند؟ هدف در اینجا پرداختن به شخص رضا علیجانی نیست، بنابراین، پاسخ به این سؤال را هم به‌عهدهٔ ایشان واگذار می‌کنیم. مسلماً تحلیل‌گرانی با موضع ‌گیری‌های نظری‌ای مانند رضا علیجانی می‌توانند بر پایهٔ واقعیت‌ها نقدهایشان را به جنبش چپ و ازجمله حزب ما بیان کنند، اما امیدواریم که روش امتناع از بردنِ نام حزب تودهٔ ایران شبههٔ اقتباس از سیاق معمول در دیکتاتوری ولایی به‌ وجود نیاورد که به‌هدف فراموش شدن و حذف از عرصهٔ فعالیت، شخصیت‌های سیاسی را ممنوع‌السخن و ممنوع‌التصویر و حزب‌ها را "منحله" اعلام می‌کنند!

مقالهٔ رضا علیجانی اشتباه‌ها و کمبودهایی به‌لحاظ مضمون و ساختار دارد و ضمن مستند نبودن، ارائه نکردن مدرک‌های رسمی و توجه نکردن به واقعیت ‌های جهان و ایران در حال حاضر، دربارهٔ جنبش چپ و حزب تودهٔ ایران نتیجه‌ گیری‌هایی پر از تناقض می‌کند و آن‌ها را این‌گونه بیان می‌کند: "اما به‌نظر می‌ رسد چپ سنتی در این راه بیشتر یک مانع باشد تا عامل پیشبرنده و مؤثر". نوشتارهایی مانند مقالهٔ رضا علیجانی- با نظرداشتِ دگردیسیِ "جنبش چپ" به "سوسیال‌دموکراسی"- کوششی تئوریک به‌منظور حذف مارکسیسم از جنبش چپ ایران است، که به‌دنبال و خود در ذهن آقای علیجانی، نفی و حذف حزب تودهٔ ایران از صحنه سیاست را نیز ضروری کرده است. روشن است که حذف حزب ما از صحنه تحولات میهن‌مان، امکان‌پذیر نبوده و نیست، زیرا رکنی تعیین‌کننده و اساسی در جنبش چپ ایران بوده است. همین‌طور، تجربه نیز نشان داده است که بنیادهای نظری، برنامه‌ها و تحلیل‌های حزب تودهٔ ایران- به‌ویژه سمت‌گیری آن‌ها در جهت منافع طبقهٔ کارگر و لایه‌های مختلف کار و زحمت- استحاله شدنی و تغییرپذیر در جهت سوسیال‌دموکراسی نبوده و نیستند.

اینکه برخی نیروهای سیاسی موردنظر رضا علیجانی و برخی از فعالان سازمان‌ های چپ موجودیت‌شان را در حذف حزب تودهٔ ایران از صحنهٔ سیاسی کشور می‌بینند، به‌هیچ‌وجه موضوعی تازه‌ نیست. در دوران پیش از انقلاب ۵۷، انواع جریان‌های چپ‌گرا و ماورای چپ نیز به‌منظور حذف حزب تودهٔ ایران از صحنهٔ مبارزه، آن را به راست‌رَوی و پارلمانتاریست بودن و انقلابی نبودن متهم می‌ کردند و خواهان متلاشی شدن آن بودند. جالب‌توجه اینکه اکنون حزب تودهٔ ایران را حزبی "چپ‌گرا" و "سنتی" می‌دانند، زیرا حزب در مسیر دموکراسی‌ خواهی واقعی در برابر کاروان اعتدال‌گرایی حسن روحانی و سیاست‌های اقتصادی نولیبرالی رژیم ولایی به‌طور پیگیر مقاومت و مبارزه می‌کند. به حزب تودهٔ ایران برچسب "چپ‌گرایی" و "چپ سنتی" می‌زنند، زیرا حزب ما دربارهٔ سیاست ‌های رژیم ولایی، به‌حراج گذاشتن اقتصاد ملی، ترفند کشورهای امپریالیستی در چارچوب موافقت‌نامهٔ "برجام" و پیش‌رَویِ سرمایه‌داری مدرن نولیبرال از منظر منافع ملی و منافع طبقهٔ کارگر و لایه‌های مرتبط با کار مولد، روشنگری می‌کنیم و زاویه‌های پنهان‌ نگه‌داشته شده‌شان را آشکار می ‌سازیم.

علیجانی بدون توجه به دلیل‌های مخالفت پیگیر حزب ما با رژیم ولایی و بند بازی‌ های ضد دموکراتیک کاروان اعتدال، می‌گوید: "برای چپ سنتی مسئلهٔ عدالت (اقتصادی) اولویت نخست دارد. بدین ترتیب دموکراسی، آزادی و حقوق بشر به‌طور محسوسی در رتبه‌های پایین‌تری قرار می‌گیرد." و این داوری در حالی‌ بیان می‌شود که حزب تودهٔ ایران، همراه با دیگر نیروهای مترقی و تحول ‌طلب، در دفاع از حقوق اجتماعی، صنفی و فردی مردم ایران لحظه‌یی درنگ نکرده‌ است و برخلاف اصلاح‌طلبان ذوب‌شده در کاروان اعتدال‌گرایی، این مبارزه را از سر مصلحت‌جویی تعطیل نکرده‌اند. حزب تودهٔ ایران، در درک اهمیتِ پیوند اُرگانیک میان برقراریِ دموکراسی و عدالت اجتماعی، به‌ویژه با درس‌آموزی از تجربهٔ انقلاب مردمی ۵۷، مسیری تحول‌آمیز پیموده است. سندِ برنامهٔ نوین حزب، مصوب کنگرهٔ ششم حزب (بهمن‌ماه ۱۳۹۱)، نشانگر حرکت تکاملی حزب تودهٔ ایران به جانب برنامه‌یی عملی به‌مقصد فراهم آوردن مؤلفه‌های دموکراتیک به‌هدف گذار از دیکتاتوری به مرحلهٔ "ملی- دموکراتیک" است.

اگر رضا علیجانی از یک سو حزب ما را در مورد سیاست خارجی و منافع ملی- بر پایه دروغ‌بافی‌های دستگاه‌های امنیتی رژیم‌های شاهنشاهی و ولایی- به خیانت متهم نمی‌کند، از سوی دیگر، توجه جریان‌های سیاسی‌ای که به‌نظر او رویکردی با "نگاه ملی" دارند (بدون بردن نام آن‌ها) به مسئلهٔ "منافع ملی" را بسیار فراتر از حزب ما توصیف می‌کند و می‌گوید: "واحد تحلیلی در نگاه چپ سنتی ٬جهان٬ و عرصهٔ بین‌الملل، و در نگاه ملی ٬ایران٬ (کشور، ملت، دولت ایران) است. سیر حرکت تحلیل و تجویز در اولی از جهان به سوی ایران است و در دومی از ایران به سمت جهان". 

حزب تودهٔ ایران در راه مبارزه برای حق حاکمیت ملی و منافع مردم میهن فداکاری‌ هایی کم‌‌نظیر کرده است و در این راه و در قیاس با دیگر نیروهای سیاسی می‌توان گفت بیش‌ترین هزینه را داده است. چه در برنامه‌ها و چه در تحلیل‌های حزب ما، در گذشته و اکنون، دفاع از حق حاکمیت ملی در اولویت بوده است، اما رضا علیجانی، بدون رجوع به اسناد، همراه با ایجاد سوءِتفاهم دربارهٔ ویژگی "انترناسیونالیستی" حزب تودهٔ ایران- که ویژگی هر حزب کمونیستی است- حکم‌هایی بسیار اشتباه دربارهٔ حزب ما صادر می‌کند. ما معتقدیم که رژیم ولایت فقیه- برخلاف شعارهای پوچ سران آن- عامل اصلی در به‌ وجود آوردن خطر برای منافع ملی ایران است. مفیدتر این است که، مسئلهٔ منافع ملی را به عاملی در رقابت بین نیروهای اپوزیسیون تبدیل نکنیم.

 مقاله و تحلیل رضا علیجانی پر است از واژه‌های ژورنالیستی‌ای غیرحرفه‌ای، غیردقیق و کلی‌گویانه که به‌وسیله ایشان ابداع شده‌اند، از آن جمله‌اند: "نگاه ملی"، "چپ ملی"، "چپ جدید (یعنی چپ دموکراتِ توسعه‌گرا و برنامه‌محور)" که به واقعیت‌های موجود در جنبش چپ ایران و جهان ربطی ندارد.  یکی از کم‌ سویی‌‌های رایج در نگاه مفسران اصلاح‌طلبی مانند رضا علیجانی به حزب تودهٔ ایران این بوده است که، بدون ارجاع دادن به "نظریه"ها و "برنامه"‌های کنونی حزب، همان دانسته‌های مغشوش‌شان از چند دههٔ پیش را به شرایط کنونیِ مسئلهٔ "منافع ملی" و دیدگاه حزب دربارهٔ مرحلهٔ رشد سرمایه در ایران، مرتبط کرده و بسط می‌دهند. برای مثال، رضا علیجانی دربارهٔ مورد حزب توده ایران این حکم را می‌دهد: "بنابرهمین درونمایه، توسعهٔ اقتصادی نیز اولویت و ارزش درجهٔ پایین‌تری نسبت به تلاش و مبارزه با نظام جهانی سلطه‌گر سرمایه‌داری و خنثی کردن و شکست نقشه‌های بین‌المللی و منطقه‌ای آن می‌یابد"[!]. این استدلال بسیار به‌دور از واقعیت کسانی از سنخ علیجانی این است که، حزب تودهٔ ایران هدف راهبردی‌اش گذار به سوسیالیسم است و بنابراین، مبارزه حزب با نظام سرمایه‌داری جهانی با پیشرفت و توسعه اقتصادی منطبق نیست. به این گوشزد بسنده می‌کنیم که، حزب تودهٔ ایران، بنا بر درک و تحلیل شرایط مشخص رشد اقتصادی-اجتماعی میهن‌مان و لزوم ایجاد تغییرهایی بنیادیِ منطبق با امکان‌های مرحله‌های گذار، نه درگذشته و نه اکنون، حذف و سرنگونیِ سرمایه‌داری را در برنامه‌هایش شرطِ گذارِ ایران به مرحلهٔ "ملی- دموکراتیک" اعلام نکرده است. مسلماً حزب تودهٔ ایران نه‌تنها در راستای گسترش سرمایه‌داری و لایه‌های بورژوازیِ غیرمولد در ایران عمل نخواهد کرد، بلکه هر جا امکان‌پذیر باشد، بنا بر شرایط و امکانات، مناسبات سرمایه‌داری را در راه گسترش عدالت اجتماعی به عقب خواهد راند.

 به‌هرصورت، ما انتقادها و حکم‌های ذهنی‌گرایانهٔ آقای علیجانی را رد می‌ کنیم ، زیرا درمجموع، بین نتیجه‌گیری‌های او و سیاست‌ها و برنامه‌های حزب ما ارتباطی واقعی وجود ندارد. مهم‌تر اینکه، حزب ما یک حزب پویا است و نه "سنتی". می‌توان در جایی دیگر و با جزئیات و بر اساس اسناد کنونی حزب، برای هرکدام از نقدهای علیجانی به‌صحبت نشست.

البته در انتهای مقالهٔ رضا علیجانی استنتاجی بسیار توجه‌برانگیز وجود دارد، که نه‌تنها نشان می‌دهد علیجانی به نظرها و راه‌حل‌های حزب ما در مورد ارزیابی مرحلهٔ  مبارزه با دیکتاتوری آشنا هستند، بلکه آن‌ها را نفی هم نمی‌کند! آنچه در زیر از مقالهٔ رضا علیجانی نقل می‌شود، گرته‌برداری‌ای از بخش بنیادی برنامه‌های حزب تودهٔ ایران برای گذار از مرحلهٔ دیکتاتوری به مرحلهٔ "ملی- دموکراتیک" است. جالب‌توجه اینکه، رضا علیجانی هستهٔ اصلی برنامهٔ حزب ما را بدین شکل در حکم راهِ به جلو به فعالان سیاسی توصیه می‌کنند: "مرحلهٔ کنونی سیاست‌ورزی در ایران مرحلهٔ ٬دموکراتیک ملی٬ است. چپ‌های دموکرات (مذهبی و غیرمذهبی) در گفت‌وگو و ارتباط با هم می‌توانند بخش و فراکسیون عدالت‌خواهِ جبههٔ وسیع و فراگیر دموکراسی‌ خواهی ملی (ملی، به‌هر دو معنای آن یعنی ٬فراگیری٬ همه ایرانیان و ٬درون جوش٬ دانستن فرایند دموکراتیزاسیون در ایران) را تشکیل دهند."

باید ‌یادآور شد آنچه رضا علیجانی در چند سطر بالا می‌گوید و آن را توصیه می‌کند، در سال‌های دههٔ ۱۳۵۰ پیرامون جامعهٔ ایران و چگونگی گذار از دیکتاتوری سلطنتی از جانب حزب تودهٔ ایران مطرح شده بود و اخیراً در انطباق با شرایط کنونی مبارزه با استبداد ولایی و درنظر گرفتن اوضاع و توازن نیروها در عرصهٔ جهانی، در برنامهٔ نوین حزب بازتعریف شد و به‌تصویب کنگرهٔ ششم (۱۳۹۱) رسید. بنابراین، نمی‌توان نظرهای حزب تودهٔ ایران را از یک سو "سنتی" و کهنه و غیرقابل‌استفاده دانست و درعین‌حال آن‌ها را به فعالان سیاسی کشورمان توصیه کرد، و از سوی دیگر، حزب ما را به توجه نکردن به شرایط کنونی و کم‌بها دادن به "رویکرد ملی" متهم کرد! به‌نظر می‌آید آقای رضا علیجانی و اصلاح‌طلبانی از سنخ ایشان آن‌چنان از شکوفایی و امکان تأثیرگذاری جنبش چپ و حزب تودهٔ ایران بر تحولات آینده گیج و نگران‌اند که این‌ گونه تحلیل‌ها، حکم‌ها و توصیه‌های بسیار متضاد را می‌نویسند و تلاش می کنند برنامه‌های حزب ما را به‌نام خود همچون یافته‌یی جدید ثبت ‌کنند!

جملهٔ پایانی مقالهٔ رضا علیجانی هم مطابق با فراخوان دائمی حزب ما به همکاری بین نیروهای دموکراتیک و ملی است که آن‌ را بدین صورت بیان می‌کند: "تا اطلاع ثانوی همهٔ دموکرات‌های ٬ملی٬ در ایران متحد استراتژیک یکدیگرند." به‌هرحال، اگر از این‌گونه رفتارهای غیرحرفه‌ای و مغرضانه بگذریم و بخواهیم با خوش‌بینی‌ای "محتاطانه" به این تنها جنبهٔ قابل‌توجه نظرهای رضا علیجانی بپردازیم، اگر اصلاح‌طلبان مانند او به اهمیت تشکیل جبههٔ وسیع ضد دیکتاتوری و به خصوصیات مرحلهٔ  ملی- دموکراتیک پی برده باشند و واقعاً حاضر شوند در این راه گام‌هایی اساسی بردارند، آن‌گاه اینهمه را باید به‌فال نیک گرفت. حزب ما از این تغییر روش استقبال می‌کند. برای حزب تودهٔ ایران بالا بردن سطح مبارزهٔ جنبش مردمی با دیکتاتوری و تغییر توازن نیرو از طریق برپایی اتحادهایی تاکتیکی به‌مقصد تشکیل جبهه‌یی وسیع مهم است و نه نظر این یا آن شخص و فعال سیاسی دربارهٔ حزب.

ضرورت لحظه ایجاب می‌کند که نیروهای مترقی مردمی و ملی با یکدیگر وارد گفت‌وگو و تبادل‌نظر شوند و به‌جای رقابت برای حذف یکدیگر، بر پایهٔ مخرج ‌مشترک‌ هایشان همکاری کنند. فقط با رویکرد نقد و تأثیرگذاری سازنده نسبت به یکدیگر خواهیم توانست برپایی جبهه وسیع ضدِ دیکتاتوری در راستای مبارزه برای گذار از استبداد ولایی به مرحلهٔ  ملی-دموکراتیک را امکان‌پذیر کنیم. بسیار مفیدتر خواهد بود که کسانی مانند رضا علیجانی که خود در مقام اصلاح ‌طلبی باسابقه قربانی سرکوب رژیم ولایت فقیه بوده است، در راه زدودن پیش ‌داوری‌ها و سوءِتعبیرهای بین نیروهای سیاسی تحول‌طلب، قدم بردارند.

 

به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۰۳۷، ۸ آبان ماه ۱۳۹۶  

 

Share

بازگشت به صفحه نخست

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: