نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 

1396-07-21

نویدنو  20/07/1396 

 

 بنیان فرهنگ  -بخش نخست

عزت الله جمشیدی اشکلک

 

فرهنگ ناتواني و بيچارگي برخاسته از نظام طبقاتي يك امر واقعي است . مقابله با آن در سركوفت رعيت حق ناشناس نيست . در سركوب ارباب ناحق شناس هم نيست . امور فرهنگي در آگاهی طبقاتی ، روشن كردن و بازگويي درد و آرزوي مشترك انسان در هر نقش و پايگاه اقتصادي اجتماعي است كه خود در انديشه كاري و باور مشترك به نوا و رواي مشترك مي رسند . . . . 

 . . . . اينكه طبقات و مناسبات اجتماعي مربوطه چگونه شكل مي گيرند در بحث هاي اقتصادي به آن پرداخته مي شود . اما سنت و فرهنگ جامعه يك امر برخاسته از مناسبات اجتماعي است . پا گرفته از قرارداده هاي نهان و آشكار در رفتار اقتصادي و اجتماعي افراد در تعامل با يكديگر است. در اين تعامل و مناسبات ،‌ چگونگي بررسی ، تصميم گيري و رفتار افراد نيز به موقعيت افراد و توانايي تعيين كنندگي شان بستگي دارد . موقعيت و قدرت تعيين كنندگي افراد نيز ناشي از زور و توانايي آنان در دسترسي به ابزار زورمندي و منابع لازم يعني مالكيت و داشته ها خواهد بود. چگونگي توزيع مالكيت ، توزيع قدرت و سنت و فرهنگ مناسب خود را مي سازد . . . .

   ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

در اين واقعه (ی داستان رعنا ) ، اگر از رعيتي پرسيده شود ، چرا دراين جنايت شركت كرده است . پاسخ مي دهد كه اولا ناچار بوديم و دويماً من كه تنها نبوده ام . درست هم مي گويد واقعاً چاره اي نمي ديدند . بيچارگي و درماندگي نيز  يك واقعيت اجتناب ناپذيري است كه در بستر تهديد و ترس ستم نظام طبقاتي ، امكان بروز اش مثل سيل پائيزي يا باد بهاري لزوماً وجود خواهد داشت . به دست اين و آن نيست . در امان بودن از آن نيز بسيار سخت و توانفرسا است . درد و رنج و قرباني زياد مي خواهد . ممكن است اسماعيل ابراهيم هم جواب ندهد . ناتواني و درماندگي ، يك سنت و هنجار برآمده از مناسبات يا شيوه زندگي طبقاتي است . برآمده از نظام درزبندي و زور ، تهديد و ترس در ستم نابرابري جامعه است .

اينكه طبقات و مناسبات اجتماعي مربوطه چگونه شكل مي گيرند در بحث هاي اقتصادي به آن پرداخته مي شود . اما سنت و فرهنگ جامعه يك امر برخاسته از مناسبات اجتماعي است . پا گرفته از قرارداده هاي نهان و آشكار در رفتار اقتصادي و اجتماعي  افراد در تعامل با يكديگر است . در اين تعامل و مناسبات ،‌ چگونگي بررسی ، تصميم گيري و رفتار افراد نيز به موقعيت افراد و توانايي تعيين كنندگي شان بستگي دارد . موقعيت و قدرت تعيين كنندگي . نيز ناشي از  زور و توانايي با دسترسي افراد به ابزار زورمندي و منابع لازم يعني مالكيت و داشته ها خواهد بود . چگونگي توزيع مالكيت ، توزيع قدرت و سنت و فرهنگ مناسب خود را مي سازد .

 آداب رفتاري روز جامعه ، در برخورد و روابط اجتماعي فرهنگ مي شود . در ميان روابط اجتماعي ، ضروري ترين رابطه ، رابطه اقتصادي است . بنياني ترين رابطه ، رابطه بده – بستاني است . مصرف و منابع لازم براي تامين آن ، چيزي نيست كه ناديده گرفته شود يا بتوان به راحتي به تاخير انداخت . خوردن و پس دادن بعبارت ديگر داد وستد با محيط ، اساس وجود زنده است . راز بقا ست .

موجود زنده جامعه امروز ، در بند رابطه است . نوع و شكل رابطه را زور ، تحمیل و ترسیم مي كند و زور امروز خود را از بازو  به كف دست كشانده است . اگر ديروز  بطور آشکار گفته مي شد ، چون من زور بيشتري دارم ، بايد سهم بيشتري بگیرم ، امروز دست پنهان زور با نام مالكيت ، بيش تر و بيش تر را حق مشروع خود مي داند . لازم نیست که بخواهد و بگیرد بلکه سهم بیشتر را به او می دهند . زور آشكار و پنهان ، تعیین کننده شكل رابطه است . هر آنچه دیگر ، رنگ و لعاب مشروعیت این زور است که زور بر مالکیت استوار است .

يك ليوان آب در ساحل رود ، اگر به دورش سيم خاردار نباشد ، ممکن است میزان ارزش آن چندان به چشم نيايد . اما در كوير يا محصور با سيم خارداري بنام مال من ، به اندازه زنده ماندن ارزش پيدا مي كند . در اين حصار يا محدوديت ايجاد شده ، مساله مرگ و زندگي در ميان خواهد بود . اين وضعيت ممكن است براي طبقه مالك و قشر اكثريت خرده مالك مياني كه نان کافی و یا نان بخور و نميري دارند و از فكر تلف شدن آني نيز تا اندازه اي بدورند ، چندان قابل لمس نباشد . اما رعيت ي كه بچه هايش هرگز سير نشده اند و يا كارگري كه تنها دارايي اش خودش است ، خوب احساس مي كند كه ريشه فرهنگ جاري از كجا آب مي خورد. حتی اگر نداند بیان کند نه اينكه نمی تواند حس كند تنها و تنها در برابر چه چيز ، چاره نداشته است خود ارجمند انساني را مورد تحقير و سرزنش بی ارجگان نماید.

شكل و رنگ نان دغدغه زمان سيري اند .گرسنگي و نان ، اول است . بده ـ بستان نان و موارد مربوط به آن ، هميشه اول بوده است . در نگاهي به متون كتاب هاي قطور حقوقي كه قواعد آشكار و مدون رفتاري در حق و تكليف روز را بين افراد الزام و اجبار كرده اند ، به خوبي نشان مي دهند كه دغدغه اش را اراجيف سيري پر نكرده اند . به خوبي نشان مي دهند كه دغدغه اش را مناسبات غير اقتصادي پر نكرده اند . رابطه اقتصادي زير بناست . با وجودیکه زیبایی هر شئي و فرد ، خود شئي و خويشتن خويش است که بر داد است . اما در ابتداي راه ، بايد كه باشد تا برسد . باید که وسایل داشته باشد تا بسازد و بشود . شد و رس ، آغاز ، بنيان ، برگ و باري  در راه مي خواهد . برگ و بار ساقه كه بي ريشه و خاك نمي شود .

 تامین نان و منابع لازم براي تهیه آن با توجه به تقسيم كار موجود ، از طريق داد و ستد بين افراد ممکن می گردد ، بده و بستان در رابطه اقتصادي وجود دارد . كم و زياد شدن در رابطه اقتصادي وجود دارد . بيشينه كردن منافع در ستاندن بيشتر در ازای دادن كمتر ، يك امر طبيعي است . برخورد ، در این امر طبیعی و داد و ستد وجود دارد . برخورد ميان داد كمتر و ستد بيشتر محل نزاع است . قواعدي لازم است تا اين نزاع كمي فروکش و ضرورت داد و ستد انجام پذیرد . حق و تكليف ي در قاعده ي اين بده و بستان نهاده مي شود تا افراد ملزم به رعايت و اطاعت آن گردند. مقررات داد و ستدی وضع مي شود. در سير مداوم روند اجراي اين مقررات بر رعايت حق و تكليف نهاده شده ، با توجه به شرايط و وسايل موجود ، رسم و آدابي شكل مي گيرد تا اين قاعده بازي ،‌ رنگ و لعاب پذيرفته شده به خود بگيرد . جا بيافتد . فرهنگ بشود .

بنيان رفتارهاي اجتماعي و قراردادهاي رفتاري در برخورد با هم و در محل يا موضع داد و ستدي پي ريزي مي شود . اگر هر جا و هر وضعيت برخوردي بده و بستان افراد را بازار بدانيم ، با توجه به تقسيم كار و ضرورت مبادله ، سرك كشيدن به بازار يك امر شكم سيري و تفريحي نخواهد بود . گرچه به ظاهر گشت و معبد هم دارد اما حتما براي سياحت و عبادت بنا نشده است . اگر گاهی گشت مي زنند بخاطر اين است كه دامنه بازار بده بستانی خود را وسيع تر نمايند . به معبد مي روند تا وصول چك برگشتي خود طلب كنند . حق و سهم نارسيده و کم رسیده باز بخواهند . بازار ، وضعيت تامين نان است و هنجارهای اجتماعی متناسب بر قاعده بازي بازار ، ارزش مي جويند .

ارزش ، قيمت يا نرخ داد و ستد و چگونگي تعيين آن در بازار معين مي شود . ارزشها در موضع و موقع داد ستدی ، شکل واقعی می یابند . عینی می شوند . يعني براي يك مقدار ستد ،  چه مقدر داد وضع شود . دو طرف چقدر بايد از اين بدهند و از آن بستانند . سطح يا اندازه اين نرخ يا ارزش برابري داد وستد در بازار ، بر روند چانه زني خواهد بود . چانه مي زنند تا این سطح قيمت را تعیين كنند . هر چانه اي كه موقعیت پر زورتری دارد قيمت را به نفع رقم خواهد زد . تناسب را به نفع رقم می زند .

سرچشمه و ابزار زور نيز به مرور زمان تغيير كرده است . اگر ديروز بازو و كچك ، زور مي برد . امروز مالك رود بوسيله دولت يا همان قدرت مشروع ماكس وبر كه پاسبان سيم خاردار است ، از طريق ترفند و سياست هاي اقتصادي تعيين مي كند براي يك مقدار دادشان ، چه اندازه ای مقدر شده است كه بستانند . براي يك مقدار دادشان چه مقدار مي توانند بستانند . آنگاه چه حق و تكليفي وضع شود تا اين نرخ نامشروع تعين شده بر زور در تنگنا ، به مشروعيت دستگاه قدرت و منافع قدرتمندان صدمه نزند .

افراد و گروهاي جامعه برحسب توان يعني ملكيت و داشته ها يا ابزار و منابع در دسترس ، نمره بندي مي شوند . در نقش و جايگاه اين درجه بندي از روزي جامعه در بازار بده بستان سهم مي برند . در تداوم سهم بری ، دوباره از سهم بدست آمده در بازار ، تجديد درجه مي شوند . با اين گردش سهم و درجه ، شكاف هردم بازتر و زخم ستم ، كاري تر مي شود . براي جلوگيري از تنش و تعرض برامده از چاك زخم پنهان اين وضع ، مرحم حق و تكليف آشكار وضع مي شود . بر این وضعیت زوربري پوشيده پي در پي ، شكاف روز به روز باز تر مي شود . حق و تكليف محكم تري وضع مي شود تا جائيكه برزنت هم جواب نمي دهد . چاره اي نيست بايد از آهن استفاده كرد .

حرير اين حق و تكليف ظالمانه ، ظاهر عادلانه ستم است . ظاهر عادلانه براينكه هيچ كس نبايد در شراكت كمتر ، سهم مساوي يا بيشتر بخواهد كه درست است. بر این گزاره درست که مالك تعداد سهام بيشتر ، سهم بيشتر و مالك تعداد سهام كمتر ، سهم كمتر مي برند ، نادرست بر نادرست ، راست می دارند . البته پيش بند يا پاي بست اين گدازه بايد پوشیده و مشروع نهاده شده باشد . فرهنگ  شده باشد كه وضع ساختار سيم خارداري موجود به حق است و دگرگون ناپذير است . آسماني است .

  مقدار آورده شركاء و نیز ارزشگذاری این آورده براي شراكت در توليد ارزش و در نتيجه تعداد مالكيت سهام افراد در اين شراكت ، نيز بر اساس چانه زني در يك نظام اقتصادي بازار بر اساس رقابت آزاد تعيين مي شود . یعنی در اين دشت كوير با سيم خارداري موجود ، تحت سیستم مكانيزم رقابت آزاد ، هركسي براي تقاضاي يك ليوان آب رودخانه كه بدون آن توليد و حيات امكان ندارد ، قيمت بالاتري پيشنهاد بدهد ، آب به او عرضه خواهد شد . در اين تنگناي آزاد  ، مكانيزم قيمت بازار ، بالاترين قيمت آورده ی مذکور را با مشت نامرئي تعيين مي كند . از آن طرف ديگر ، بيل زن ها هم فراوان اند ، سيم خاردار هم ندارند . اگر يك زماني هم بخواهند نخ ي بدور خوشان بپيچند و قرمز هم نباشد ، براي گاو ميش اسپاني فرقي نخواهد كرد . بدون سيم خاردار و نخ ، اين فراوان شده ها ، ارزش ريگ بیابان هم نخواهند داشت . براي قيمت پايين پايين هم آزاد آزادند كه به اختيار نیروی کار خود را عرضه كنند . البته فوق بيل دارهاي دوره ديده در خيل اين جماعت بر اولويت اند . چراكه در حدود همان ارزشگذاري با بينايي بهتر ، زودتر به مهارت مي رسند . سوای قیمت بازار ، قيمت تمام شده محصول كمتر در مي آيد . كارايي اهل خصوص افزايش مي يابد . بدين ترتيب مكانيزم عرضه و تقاضاي بازار رقابتی در يك نظام اقتصادي آزاد ، ارزش آورده و تعداد سهام را تعيين مي كند .

 آنگاه ميزان سهم بري هريك از شركا در ارزش محصول تولید شده ، بر حسب تعداد سهامي كه اينگونه تغيين شده است ، مشخص مي شود . در پايان کار هم ، اگر با هزار ترفند چون توسعه ، احتیاط ، نیت خيرخواهانه و عمل مصلحت انديشانه از سر و ته اش نزنند ، هر يك از شركاء بر حسب ميزان شراكت ، منصفانه  سهم مي برند . همه چيز ليبرالانه و به اختيار و عادلانه وضع شده است. قدرت مشروع یا حکومت وظيفه دارد بوسیله قانون ، علاوه بر خفه کردن صدای بیل ، اين نظام اقتصادی را يعني مكانيزم رقابت در چپاول بين مالكان رود را  هدايت كند . مراقبت کند که لاشه دریده شده از دست شان در نرود . با توجه به تجارب گذشته ممكن است در حرص بی حد و حصر ، بي احتياطي بكنند . ممكن است در رقابت بي بند و بست فروش ارزان تر بر پایه چند برابر ارزان تر كردن هزينه توليد بر رکود ، ريگي در ساحل شان نماند . خداي ناكرده با طوفان شن روبرو نشوند . همچنین براي پوشش و لعاب عملکرد این مجموعه باید فرهنگ دموکراسی خاص جاری گردد . مجموعه دمویی که با مشخصه مورد نياز روز تعريف مي شود . يك زماني آشكارا برده و رعيت و زن در مجموعه مردم نبود . حالا اين وضع بصورت پوشيده و پنهان براي مجموعه بیشترین مردم حدود مي شود . دست يابي به یک سیستم قراردادی در رابطه با قوانین که نه با موافقت فردی بلكه با تسليم فردي در ستم پوشيده جور درآيد .

  بر پایه احترام به این دموکراسی و حقوق بشري نهاده شده بر حق و تكليف وضعيت ، كسي نبايد از رودخانه و سيم خاردار ديگران چيزي بپرسد . صدای بیل در بیآورد و خود را به دردسر بياندازد . اینها از همان سهم بيشتري مشروع پس انداخته شده است . در حرير استدلال حكم اين قاعده وضع شده نامرئی ، سنت است که صغري در حجاب بماند . بي حيايي نكند . با بذر ستم ، از ريشه ستم ساقه و برگ مي زنند كه گل و دانه ستم ، به حق نمايد .

براي اينكه اين حق و تكليف وضع شده ، جا بيافتد ، حفظ بشود ، مشروعيت بيابد و اجرا شود ، سنت و آدابي متناسب لازم خواهد شد . فرهنگ مناسب و بهينه در اين است كه اين شاخ و بال از خودش رسته باشد تا بتواند در روانكاري اين چرخه خودكار به دوام اش كمك نمايد . بازخورد و برگشتي به خودش داشته باشد تا يك كلاف سردرگم خود تنظيم نرم و روان ايجاد نمايد. فقط بند و بندباني لازم است كه چهار چشمي مواظب تيزي باشد تا از يك جاي این كلاف ، سر و دم ، قاچ نزند . يا اساسي تر اينكه دو تيغه تيزي ، در كنار هم به يك بست مشترك ، بند نگردند .

مستشار مقني بوستان خوب مي داند كه ترس ناشي از هردم باز شدن شكاف و دلهره سقوط ، خوب جواب مي دهد . در هراس سقوط ، مي خواهم زنده بمانم مي تواند دستاویز خوبی باشد برای توجیه اینکه که دو تيغه از هم دور بمانند . ذكر مداوم وحشت سريدن به عمق شكاف و دامن زدن به آن در بوق و کرنا ، به همراه وعده خاربنه و توصيه بالا كشيدن خود در ناديده گرفتن و پا گذاشتن روي همديگر و چنگ انداختن به هرچيزي كه دم دست است مي توانند به اين درگيري و دور از هم اندازي كمك نمايند . آشنا ، رفيق ، خانواده فرقي نمي كند . يك مقدار پس انداخته هم براي روز مبادا بد نيست . سر درآوردن اژدهاي آز در اين كشمكش كه سيري نمي شناسد . همان انگيزه معروف رقابت كه از كنار زدن و دريدن هيچ ابايي ندارد .

در اين هواي آزمندي ، مسلما آزمندان پیش اند . آزمندان كاركشته ترند . تعيين كننده ترند . حرف شان برو دارد . رفتارشان بخواه دارد . الگومندند . كتابچه ي كاربرد ابزار و روش درندگي بر آموزه دريدگي ، كتاب سال مي شود . توصیه می شود تا زماني كه موزيك هست بايد رقصيد در حالیکه جای رقص را حدود کرده اند . به لعابکار قرارداد خارپایه رودخانه ، سنگ سوئدي هديه مي دهند . انسانيت و اصول رفتار انساني در اين جامعه مورد تمسخر است . چرا که پاسخگوي آز روز نيست . هر نسخه روش و ابزار درست انساني براي زندگي ، شرم آور می نماید . بر افسانه می زند و به آمین می برد . در اين وادي حرص و آز پس ماندگي ، چيزي به انساني از دست نرفته است تا به انساني برگردد . بنابراين توصيه انساني از زندگی ، سر از قصه و لالايي در مي اورد . بازار ندارد . انسانها دست خالي اند . چيز بازار پسندي هم ندارند .  اين هم خود يك واقعيت ی است که هست . اگرچه فقط شدني ها مي شوند ، اما در كنار شدن ، ديرشدن يا ماندن نسبي نيز خود يك واقعيت است . شدن بي ناشدن ، ماندن است .

رونق بازار فرار از هم ، در عین وابستگی پوشیده در مه برآمده از تقسيم كار ، ملموس ، گرم است . جداافكني و كشمكش و دريدن همديگر در اين قفس براي بقا ، بدون اينكه فرصت بيابند و سر بلند كنند تا ديواره خود قفس را ببينند . یا چاره ای برای بیچارگی شان پیدا کنند . دست و پا زدن در ميان ترس تاريكي ايجاد شده بدون اينكه تاريكي محیط قابل لمس باشد .

همه آيين هاي مختلف ريز و درشت نيز تنها به فرايض دست و پا زدن و چنگ انداختن در اين شكاف ايجاد شده ، اكتفا كرده اند ، بدون اينكه از بنيان شكاف ، ترس چيزي گفته شود . از آيين هاي كسب و كار معمول روز گرفته تا آيين های باصطلاح زندگي و آيين هاي درشت تر ، همه و همه براي چگونگي سبقت جويي آزاد وحشيانه با انواع روش و سلاح هاي درندگي سرد و گرم ، نرم و درشت آشکار بر بستر اين ترس پنهان كه ملموس اند ، آورده شده اند. نوع دوستي به سبك رعيت نوازي و يا درماندگي ، تنها براي كنترل رقيب كاربرد دارد . حرفي از روشنايي و خورشيد و نفس بي قفس در ميان نيست . در این کشمکش بر سر لحاف ، کسی به فکر زمستان نیست .

رقابت و در پي آن آز و درندگي برآمده از شدت رقابت براي حذف و بقا ، يك واقعيت اجتناب ناپذيراست . آز ، روح پليدي است كه از درون ستم نابرابري جامعه بيرون مي زند . زمستاني بنا مي كند تا پيروانش را در قباي اطاعت كور بپيچاند . سگاني مي زايد كه عريان بدرند . واقعيت دردناكي است كه انسانيت انسان را مي بلعد . با ايجاد و رواج ترس و لرز ، وحشت و درماندگي ، وجود اين زيباترين موجود هستي را به كريه ترين موجود تبديل مي كند . دریدن هادی و رعنا نیز دور از واقع نیست .

 رشته فرهنگ در جامعه بر مالكيت بند است . بدست دارامند است . قصه هاي بدرد نخوري چون رسم و ادب  پريان بي چيز يعني زورگران بي ملك و زور كه هيچ ضمانت رفتاري بر آن استوار نيست ، فرهنگ نيست . پذيرفته رفتار نيست . اينها همان لالايي و قصه های برآمده از رنگ و لعاب ادبي و فرهنگي همين قواعد داد وستد زورگران پر زور است كه كم زوران مياني آن را در يلداي شب به دعا مي كشند . اگرچه در روز روشن ، سرگردنه و تنگنا ، راهزني مي شود ، اما خواب و لالایی چيز ديگري است . چرا كه امكان دارد همه ي قافله مسيرشان به گردنه نيافتد .

 حق و تكليف وضع شده بر مناسبات داد و ستدي يعني اسكلت فرهنگ را هميشه پر زور چانگان هدايت كرده اند . مالكان ابزار و منابع ، موقعيت داران استخوان بندی فرهنك را تعيين مي كنند . میل و لازمه کار است . یعنی زور كه زوري نكند ، زور نيست . گروه فرادست مالك ، بنا بر مقتضيات نگهداشت وضعيت ، بايد كه آن را به جامعه ديكته كند . مقتضيات نگهداشت ، در اين است كه اگر حاكم ، محكومان را آنگونه كه مي خواهد تربيت نكند ، نمي تواند بماند و براند . ديكته از آن جهت كه پاداش و كيفر در انحصار و اختيار آوست و محكومان نيز خودكار بر آداب ،گرايش به پاداش و گريز از كيفر رفتار مي كنند . اين قاعده نهاده شده مسلما به نفع مالك رقم مي خورد و ديگران ملزم به رعايت و اطاعت اند . واداركردن كسي به اطاعت از نفع ديگري و زيان خود ، تنها با زور و تنگنا و فريب ميسر است . در كنار زور ، تنگنا و فريب ، ضعف و درماندگي و تسليم هم يك امر اجتناب ناپذير است .

 رسم و آداب و فرهنگ ، هرگز يك چيز منفرد و شخصي نبوده است . در برخورد افراد و بر پايه رعايت همين قواعد داد و ستدي بنا مي شود . توان های چانه زني ، پایه فرهنگ و رسم و آداب را مي سازند . آرايه پشتيبان يا فرهنگ اين وضعيت را خرده مالكان با ابزار ، امكانات و موقعيت جغرافيايي همان دوره شكل و رنگ مي دهند . در نظام و نهاد و قوانين اين سنت ، خرده مالك گمارده مي شود . مزدوري ، نيرنگ ، دریدگی و پنهان كاري و مشروعيت بخشيدن به نامشروع به اين قشر مياني سپرده مي شود . چراكه در الگوبرداري و پیروی از مالكان آمادگي لازم براي پذيرش اين وظيفه را دارند .

خرده مالك ، تسليم عادت و تفكر اتوماتيك برگرفته از نفوذ خانواده ، مدرسه ، معبد و يا پيرو هر نهاده قدرتي نظام است. این نهاده هاي قدرتی و قوانين مربوطه را دارايان يا همان مالكان براي نظام مالكي خود بنا کرده اند. سازگاري و دمسازي اين قشر نیز با تفكر نهاده ها ناشي از نظام مالكي است كه خرده مالك نیز در سطحي مالك است. بر پایه حس مالكي ، تفكر و ترفندهاي مالكي تا استخوان اين قشر رسوخ مي كند. در مقام دوری گزینی و سوء استفاده از طبقه بی ملک ، همراه با گرایش و در یوزگی از طبقه مالک ، جهت رسيدن به مدينه فاضله اي كه در خيال دارد ، طلسم شده ارزشها و هنجارهاي سيستم مالكي است . مجنون  و تسليم الگوي رفتاري بزرگ مالكان است. بوزینه وار سعی می کند مو به مو احکام و ادای بزرگ مالکان را تقلید نماید . با شکم نیمه سیر ،  صورت سبز نگه میدارد . کروات اعیانی را بر شکم خالی اش سر می دهد . كشته ي تظاهرند و از واقعيت كه مورد تحفير انهاست ، سخت بیزارند. در اثر پيشرفت وسايل و تقسيم كار و جدا افتادن آشكار افراد در يك مجموعه روابط پيوسته ضروری و پنهان ، حس خود خواهي و تنگ نظري این قشر خرده مالك شدت مي گيرد . همه سرماي زمستان را در برف حياط خانه همسايه مي بيند . طبقه بی ملک را مسبب ناکامی های اش می شناسد . فكر كردن به بهار برايش كشنده است . به هرآنچه دور تر از ديدگانش است بي اعتنا است .

 تمام آمال و آرزويش اين است كه خود را بالا بكشد. بزرگ مالك بشود . بتواند پاي سفره بزرگ مالك بنشيند . بزرگ مالك اجازه بدهد كه سفره جمع كن اش باشد . حداقل پدر سوخته اش بنامد. سرا پا تمنا با آرايه و اداب دلپسند ارباب منشی سعي مي كند فرمانبرداري و مزدوري خود را آشكارا و پوشيده اعلام نمايد .

در این راه تمايل شديدی به سكون و آرامش دارد تا  بتواند در چهارچوب قانون با ترفندهاي مالكانه خود را بالا بكشد. هر ایده و رفتار نوی از طبقه ی بی ملک ، دنیای خیال اش را بهم می ریزد . عقل و فكر موجود را كافي و به یک طرز تفكر خاص اعتياد شديد دارد. با هر فكر و رفتار تازه اي كه اين آرامش را بهم بريزد ، به شدت مخالفت مي كند . خيال بزرگ مالكان را از اين نظر در برابر بی ملکان راحت مي كند . پيش قراول ارتش مالكان اند .

7

 

 

Share

بازگشت به صفحه نخست

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: