نویدنو 12/07/1396
مهرگان
محمد خلیلی
شاخه های گلِ سوری را
کنارِراهت می چینم ،
و یک ستاره می آویزم
به کهکشانِ شکیبایی
و می خوانم
قامتِ بلندت را.
**
دیگر چه مهرگان ؟
**
مخملِ خیالم را
بر فلاتِ قلبم می گسترانم
به خاطرِتاولِ انگشتانت
به خاطرِ زخمِ آوازهایت
.
**
تو
!
از سوخته زارانِ مهتاب روییدی
شاخه کشاندی تا... چکادِ زمستانی
و خوشه زارانت خوشید،
اکنون
در کجای این همه تاریک
جهره به خوناب می شویی ؟
**
اینجا
کندوها صدای تنهایی را خالی اند
و سال ها از پیِ هم می سوزند ،
دیگر
نیمه شب از جاده گذشته است
پس چه وقت
بر نگاهم خنده ی آلاله می کاری ؟
****************
برگرفته از فیس بوک
7
|