نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 

1396-05-14

نویدنو  12/05/1396 

 

 

 

چرا چپ امریکا نمی تواند ونزوئلا را درست درک کند؟

شاموس کوک – برگردان : هاتف رحمانی

 

به نظر می رسد به موازات توطئه الیگارشی فاشیست ونزوئلا برای سرنگونی دولت منتخب دموکراتیک نیکولاس مادورو ، افراد اندکی در امریکا نگران آن هستند.

بسیاری در چپ امریکا، به جای محکوم کردن خشونت دست راستی که تغییر رژیم را هدف دارد سکوت کرده اند ، یا به دادن تحلیل های بی طرفانه ای بسنده می کنند که نه از دولت مادورو حمایت می کند و نه از الیگارشی که برای سرنگونی خشونت بار آن تلاش می کند. چپ تا حدود زیادی به مصرف انرژی خود برای سخنرانی درباره "قدرت طلبی" مادورو و کوتاهی های "چاویسمو" اولویت می دهد . 

این رویکرد به چپ ها اجازه می دهد تا احساسات نسبت به سرنوشت فقیران ونزوئلا را خونسردانه کنار بگذارد ، و دست هایی را که باید در در گیری واقعی با مبارزه طبقاتی، که زندگی آشفته انقلاب ونزوئلا است خاکی شود پاک نگهدارد .

تحلیلی با"دشنام دو جانبه " ، نقش دولت امریکا در همدستی با الیگارش های ونزوئلا را از قلم می اندازد . جنایت های امپریالیسم به طول دهه ها علیه ونزوئلا با سکوت چپ ، یا با تحلیل های تیره آن ، که دقیقا در لحظه حمله اقدام های انجام شده (انقلاب) را با تمرکز بر توجه منفی به قربانی تقلیل می دهد یاری و تشویق می شود .    

هر تحلیلی از کشور استعماری پیشین که با مبارزه حق تعیین سرنوشت در برابر امپریالیسم آغاز نشود نامه ای مرده است ، چون در معادله ونزوئلا فاکتور ایکس امپریالیسم ، همان طور که اوا گولینر و دیگران آن را به طور کامل توصیف ، و آن را با (مستند کردن) دخالت های بی پایان رئیس جمهورهای پیاپی امریکا در امریکای لاتین بیشتر نشان داده اند، همیشه یک متغیر مسلط بوده است.

جنبش ضد امپریالیستی ابتکار ونزوئلایی برای ایجاد یک مرکز جاذبه جدید به اندازه کافی قوی بود،که برای اولین بار درطی تقریبا صد سال گذشته  بیشترین بخش امریکای لاتین را به خروج از چنگال سلطه امریکا هل داد . دست آورد های تاریخی برای بسیاری از چپ امریکا ، که نسبت به اهمیت انقلابی حق تعیین سرنوشت برای ملت های سرکوب شده خارجی ، و نیز مردم سرکوب شده در داخل امریکا بی تفاوت یا بی اطلاع هستند در حداقل خود  باقی می ماند .   

می توان هزار انتقاد معتبر از چاوز کرد ، اما او در خط های گسل طبقه جهت ها را انتخاب کرد و در مواقع بحرانی اقدام گستاخانه ای اتخاذ نمود. پوستر های چاوز در خانه های فقیرترین افراد ونزوئلا باقی است چون در عمل ثابت کرد که ، در عین جنگ و پیروزی در نبردهای بسیاری علیه الیگارشی، که مرگ او را وحشیانه جشن گرفت، قهرمان فقیرها بود .

در حالی که نقد ژرف دولت مادورو ضروری است، اما وضعیت جاری صراحت سیاسی را برای اتخاذ موضع استوار و بی قید و شرط علیه اپوزیسیون مورد حمایت امریکا، بیشتر از تحلیل های"بی طرفانه" پرتی که وانمود می کند مبارزه مرگ و زندگی به صورت جاری رخ نمی دهد الزامی می سازد . 

آری ، تعداد فزاینده ای از ونزوئلایی ها به صورت باور نکردنی توسط مادورو فاسد شده اند ، و آری ، سیاست های او بحران جاری را بدتر کرده است ، اما مادامی که تهاجم ضد انقلابی فعالی ادامه دارد ، اولویت سیاسی هدف گیری مستقیم علیه اولیگارشی و نه مادورو را الزامی می سازد . یک جنبش توده ای از انقلابی های ونزوئلایی وفادار به چاویسمو و در دفاع از دولت مادورو در برابر راهکارهای خشن ضد رژیم باقی است ، اما همین گروه های کارگری و جامعه هستند که چپ امریکا هرگز ذکری از آن نمی کند ، چون ممکن است تحلیل های ان ها را الوده کند. 

به نظر می رسد چپ امریکا با دلخوشی تام از عواقب به قدرت رسیدن الیگارشی در صورتی که موفق به برکناری مادور شود آگاه نیست. یک چنین تحلیل بنجلی را می توان در مقاله اخیر ژاکوبین،"در باره ونزوئلا صادق باشیم" یافت ، که با نادیده گرفتن واقعیت صادق تروری که الیگارشی در صورت بازگشت به قدرت می توانست به راه اندازد، بر مشکلات دولت مادورو تمرکز می کند.

چپ امریکا چرا این چنین درک غلطی دارد؟   

آن ها به خودشان اجازه دادند به جای آن که خطای خط های مادون مبارزه طبقاتی را بگسلند با زیگ زاگ رفتن ها در سطح سیاسی منحرف شوند . آن ها تنها رهبران را می بینند و نسبت به ان که توده ها چگونه با ان مشکل ها  درگیرند نابینا هستند. 

صرف نظر از لغزش های بسیار مادورو ، ثروتمندان هستند که در ونزوئلا در حال شورشند، و اگر موفق شوند کارگران و فقیران خواهند بود که سرنوشت وحشتناکی را تحمل خواهند کرد. هر تحلیلی از ونزوئلا که این حقیقت بنیادی را نادیده بگیرد یا به سطل زباله تعلق دارد یا روزنامه های الیگارشی . مخدوش کردن منافع طبقاتی ، یا اشتباه گرفتن ضد انقلاب با انقلاب در سیاست به اندازه اشتباه گرفتن بالا با پایین ، اشتباه گرفتن شب با روز غیر متجانس است.  

موضوع همان موضوعی که از زمان انقلاب ونزوئلایی ها در قیام کاراکازو جوانه زد باقی مانده است ، که جنبش انقلابی ابتکاری کارگران و زحمتکشان را در برابر اقدام های ریاضتی صندوق بین المللی پول تشویق به عمل کرد. الیگارشی ونزوئلا در پاسخ به اعتراض ها چه کرد؟ کشتن صد ها اگر نه هزار ها نفر.بازگشت آن ها به قدرت می تواند آمارهای اگر نه خونین تر بلکه همانند آن را به راه اندازد . 

در ونزوئلا ، شعله انقلابی طولانی تر از بسیاری از انقلاب ها سوخته است ، انرژی آن در کانال های مختلفی ، از شورش ، اعتراض های خیابانی ، اشغال زمین ها و کارخانه ها ، حزب های سیاسی جدید و فدراسیون های سندیکا های کارگری رادیکال شده و در حمایت استوار از برنامه هوگوچاوز ، که با تشویق شرکت مستقیم توده ها در سیاست تا درجه های متفاوتی از بسیاری از این ابتکار ها حمایت وحتی پیشگامی کرد ، تحلیل رفته است.  

پیروزی انتخاباتی چاوز به معنی ان بود – و هنوز هست – که الیگارشی کنترل دولت و اکثر ماشین دولتی را از دست داد ، رخدادی نادر در زندگی ملتی تحت حاکمیت سرمایه داری .این تناقض که: طبقه حاکم کنترل دولت را از دست داد ، اما الیگارشی کنترل بخش های کلیدی اقتصاد ، از جمله رسانه ها را حفظ کرد، مرکز پریشانی چپ امریکا است .

اما اگر الیگارشی دولت را کنترل نمی کرد چه کسی ان را کنترل کرده است؟ گفتن آن که " طبقه کارگر" قدرت دارد نیز ساده انگارانه است ، چون مادور بعنوان یک رهبر ثابت قدم طبقه کارگر عمل نکرده است ، با دادن امتیاز به الیگارشی ، بیشتر علاقمند به میانجیگری بین طبقات به نظر می رسد . دولت به شدت بوروکراتیک مادورو هم میزان دموکراسی مستقیم مورد نیاز طبقه کارگر را که پیش از دوره " دولت کارگری" می تواند عملی شود محدود می کند.  

اما پایه قدرت مادورو همان پایه ای که در حاکمیت چاوز بود باقی می ماند یعنی کارگران و زحمتکشان، و تا اندازه ای می توان مادورو را با رهبر یک اتحادیه کارگری مقایسه کرد که اعضای خود را در راستای تلاش برای معامله با رئیس نادیده می گیرد.

یک اتحادیه کارگری ، صرف نظر از آن که چقدر بوروکراتیک است ، هنوز ریشه در محل کار دارد ، قدرت آن به حق عضویت و اقدام جمعی زحمتکشان وابسته است . و حتی یک اتحادیه ضعیف بهتر ازنبودن هیچ اتحادیه ای است ، چون حذف حفاظت اتحادیه در را به روی حمله جارو کننده از سوی رئیس باز می کند که دستمزد های پایین تر، نابودی مزایا ناگزیر است و به بیکاری بسیاری از کارگران "حراف" می انجامد. به همین خاطر اعضا اتحادیه از اتحادیه خود در برابر حمله شرکت ، حتی اگر رهبر اتحادیه با رئیس در یک رختخواب باشد دفاع می کنند .

تاریخ انباشته از دولت هایی است که با جنبش های انقلابی به پیش برده می شدند، اما هر دولتی که از اتخاذ اقدام های ضروری برای تکمیل انقلاب کوتاهی کرد، به ضد انقلابی موفق ختم شد . این دولت های انقلابی اعلب در شکستن زنجیر های نو استعماری موفق شدند و به اغاز اصلاحات اجتماعی و ابتکار های طبقه کارگر، بسته به مدت دوام خود اجازه دادند. سقوط ان ها همیشه به موج خشونت ضد انقلابی ، و برخی اوقات دریایی از خون منجر می شود . 

این امر ده ها بار در سراسر افریقا ، اسیا و امریکای لاتین ، جایی که تقسیم های طبقاتی حادتر است، جایی که امپریالیسم نقش بزرگ تری ایفا می کند، و جایی که پویش های طبقاتی رنگارنگ تر هستند، یعنی فقیرها فقیرترند، نیروی کار غیر رسمی بزرگتری ، بخش بزرگتری از مغازه داران کوچک ، جمعیت روستایی بیشتری وجود دارد و غیره  رخ داده است .

به دست آوردن اصلاحات قابل توجه تحت حاکمیت سرمایه داری به صورت باور نکردنی دشوار است، حتی در کشورهای غنی، نسبت به کشورهای استعماری پیشین، به خاطر چنگال مرگباری که الیگارشی علاوه بر هم دستی با امپریالیسم، در اقتصاد دارد، که در بازارهای مالی – یا با گلوله ها- برای جلوگیری از کوچکترین اصلاح ها دخالت می کند دوبار دشوار تر است. 

نمونه شیلی النده می تواند با وضعیت مادور در ونزوئلا مقایسه شود . آلنده از الگوی عالی بسیار دور بود، اما کسی می تواند ادعا کند که کودتای پینوشه فاجعه ای برای طبقه کارگر شیلی نبود؟ در ونزوئلا ضد انقلاب احتمالا می تواند ویرانگر تر باشد، چون الیگارشی می تواند به بازگشت علیه دهه ها پیشرفت در برابر دولت کوتاه عمر آلنده فشار وارد کند. اگر ضد انقلاب به قدرت برسد ، خشونت خیابانی الیگارشی می تواند منابع دولت را به هدف گرفتن مستقیم طبقه کارگر و فقیر اختصاص دهد . 

حقیقت دارد ، مادور چاوز نیست ، اما او بسیاری از پیروزی های چاوز را دست نخورده حفظ کرده است، حفظ برنامه های اجتماعی در زمان سقوط قیمت نفت ، در حالی که الیگارشی خواستار "اصلاحات هوادار بازار" است .او به صورت اساسی سگ های پارس کننده الیگارشی را در زوزه کشیدن حفظ کرده است ، سگ هایی ، که اگر رها شوند می توانند از طبقه کارگر انتقام بگیرند . 

الیگارشی توازن قوایی را که چاوز – مادور به طرف داری از طبقه کارگر به اهتزاز در آورده اند نپذیرفته است . پیمان اجتماعی جدیدی منعقد نشده است ، برای این پیمان فعالانه در خیابان ها می جنگند. حقیقت دارد که مادورو امتیاز هایی را به الیگارشی داده است ، اما آن ها امتیاز های بنیادی نبوده اند ، در حالی که او پیروزی های بنیادی انقلاب را دست نخورده گذاشته است .

پیمان اجتماعی که ما در اروپا سوسیال دموکراسی می خوانیم تا موج ضربه انقلاب پس از جنگ جهانی دوم نهایی نشده بود . اگر چه مادورو احتمالا می تواند از یک چنین توافق دموکراتیک اجتماعی در ونزوئلا خوشحال باشد، اما عدم امکان چنین توافقی در کشورهای در حال توسعه ، به ویژه در دورانی که سرمایه داری جهانی در حال حمله به اصلاح های دموکراتیک در کشورهای پیش رفته است اثبات شده است .  

طبقه حاکم ونزوئلا به هیچ روی قصد پذیرش اصلاح های چاوز را ندارد ، و چرا باید در زمانی که امپریالیسم امریکا برای تغییر رژیم سرمایه گذاری های سنگینی می کند آن را بپذیرند؟ یک طبقه حاکم تا زمانی که با چشم انداز از دست دادن همه چیز رو در رو نشود تقسیم قدرت را نمی پذیرد . و طبقه کارگر ونزوئلا هم "پیمان اجتماعی" تحت شرایط جاری را نمی پذیرد : آن ها مطالبات برآورده نشده ای دارند که مستلزم اقدام انقلابی علیه الیگارشی است . این فشار های متناقض در قلب جنگ طبقاتی تاکنون حل نشده ونزوئلا قرار دارند، که به ناگزیر یا به اقدام انقلابی از سوی چپ یا ضد انقلاب موفقی از سوی راست منجر می شود . 

از این رو ، برای چپ ایالات متحده اعلام ان که هر دو سو به یک اندازه بد هستند یا سیاست بد یا خیانت طبقاتی است. بسیاری از چپ ها بر سر سیریزا در یونان از خود بی خود شدند ، و حق داشتند امیدوار باشند .اما سیریزا پس از لفاظی های رادیکال، تسلیم درخواست های صندوق بین المللی از جمله اصلاحات زیانبار نئو لیبرالی کاهش های ریاضتی ، خصوصی سازی ها ومقررات زدایی شد . مادورو به صورت استواری از پذیرش یک چنین مسیر خروج از بحران اقتصادی ونزوئلا خود داری کرد .  

این علت تحقیر مادورو از سوی ثروتمندان است در حالی که فقیر ها عموما به حمایت از دولت ادامه می دهند، اگر چه منفعلانه ، اما گهگاه درهمایش های عظیم ، مانند همایش قدرتمند صد ها هزار نفری در گردهمایی روز اول ماه می از پیکار دولت علیه تلاش های خشن کودتایی حمایت کردند ، که همه آن از سوی خروجی های اکثر رسانه های غربی نادیده گرفته شد، چون حکایت تغییر رژیم "همه از مادور متنفرند" را ضایع می کرد . 

تفاوت اساسی بین مادورو وچاوز انقلاب را خواهد ساخت یا درهم خواهد شکست : در حالی که چاوز برای تغییر دائم قدرت به سود فقیران اقدام می کرد ، مادورو به سادگی برای حفظ تعادل قدرت تحویل شده به او از سوی چاوز ، با امید به نوعی "توافق" از سوی اپوزیسیونی که مصرانه هر نوع سازشی را رد کرده است تلاش می کند. خام دستی مضحک او یک عامل تحریک کننده قدرتمند برای اپوزیسیون است ، که انقلاب در حال پروازی را به شیوه نگاه شیر به گورخر زخمی مشاهده می کند. 

یورگه مارتین کارشناس ونزوئلا در یک نوشتار عالی توضیح می دهد که اگر الیگارشی  موفق به برکناری مادور شود چه  پاسخی می تواند بدهد  .

1-   کاهش عظیم در بودجه هزینه های عمومی

2-   اجرایی کردن اخراج گسترده از بخش دولتی

3-   نابود کردن برنامه های اجتماعی کلیدی انقلاب (بهداشت ، اموزش وپرورش ، مستمری ، مسکن و غیره)

4-     دیوانگی خصوصی سازی منابع عمومی ، به ویژه شرکت صنعت ملی نفت ونزوئلا ، تاج جواهر می تواند اتفاق افتد.

5-   مقررات زدایی عظیم ، از جمله بازگشت به عقب در جقوق کارگران و گروه های اقلیت قومی

6-   می توانند به سازمان های طبقه کارگر که به وجود می آیند یا در زمان دولت های چاوز مادورو رشد کردند حمله کنند. 

این "بیان حقیقت" در باره ونزوئلا است . چپ امریکا باید بهتر بداند ، چون طبقه حاکم ان چه را در قیام کاراس مایل بود انجام دهد ، و بعد وقتی که با کودتای 2002 به طور مختصر به قئرت رسید افشا کرد : آن ها وارونه کردن همه چیز را ، با استفاده از هر وسیله ضروری هدف گرفتند. مستند" انقلاب تلویزیونی نخواهد شد " در باره کودتای 2002 هنوز هم ضروری است تماشا شود .  

مادورو ممکن است سرانجام درسش را فرا بگیرد : بحران ونزوئلا او را در بالا بردن منافع فقرا دو برابر فروکاسته است . وقتی قیمت نفت سقوط کرد ورود دولت به بحران ژرف اجتناب ناپذیر بود، و تنها دو گرینه داشت : اصلاح های ژرف نئو لیبرالی یا ژرفش انقلاب . این آزمون تورنسل (تغییر ماهیت) مادورو خواهد بود، چون عرصه میانی که او جستجو می کرد نا پدید شد . 

به جای گدایی پول از صندوق بین المللی پول – که خواهان اصلاحاتی مانند سیریزا است – مادور بر تشویق کارگران به تحویل گرفتن کارخانه های بیکار اصرار کرد در عین حال یک کارخانه جنرال موتورز هم ملی شد . سازمان جدید ایجاد شده بر اساس محله CLAP (سی ال ا پی ) که مواد غذایی اصلی را به قیمت های یارانه ای که میلیون ها نفر را بر خوردار می سازد توزیع می کند.

در اول ماه می امسال، مادورو پیش روی صدها هزار نفر از حامیان خود، تشکیل مجلس موسسان اعلام کرد ، که تلاشی برای درگیر کردن دو باره توده ها در امید های به پیش بردن انقلاب با ایجاد قانون اساسی مترقی تر جدیداست.

حقیقت دارد که مادورو از مجلس موسسان برای غلبه بر انسداد مجلس ملی تحت سلطه الیگارشی – که هدف اعلام شده آن ها سرنگونی دولت است – استفاده می کند، اما به نظر می رسد برای چپ امریکا اهمیتی ندارد که مادورو از بسیج طبقه کارگر (مجلس موسسان) برای غلبه بر موانع طبقه حاکم استفاده می کند.

این تشخیص حیاتی است : اگر مجلس موسسان در پیش برد انقلاب با درگیر کردن مستقیم توده ها موفق شود ، این پیروزی به هزینه الیگارشی فراهم خواهد شد . مجلس موسسان برای ترویج دموکراسی مستقیم تر سازماندهی شده است، اما بخش هایی از چپ امریکا تحت تاثیر ادعاهای "قدرت طلبی" رسانه های امریکا قرارگرفته اند .

اگر زحمتکشان و فقیرها در روند های ایجاد قانون اساسی جدید مترقی تر درگیر شوند و اگر این قانون اساسی از راه رفراندوم با اکثریت بزرگی تصویب شود ،یک گام اساسی به پیش برای انقلاب را تشکیل خواهد داد .اگر توده ها درگیر نشوند یا رفراندوم شکست بخورد، ممکن است حاکی از ناقوس مرگ چاویسمو و باز گشت الیگارشی باشد.  

و در حالی که مادورو حق دارد از دولت بعنوان واسطه سرکوب علیه الیگارشی استفاده کند ،اما  تکیه همیشگی بر سرکوب دولتی تنها به تناقض های بیشتر منجر می شود تا تکیه بر خویش فعالی کارگران و فقیر ها. انقلاب ها نه با سرهم بندی اداری ، بلکه با اقدام های انقلابی آگاهانه از سوی اکثریت وسیع به پیروزی می رسند. در پایه اقدام های زحمتکشان عادی است که انقلاب را می سازد یا به شکست می کشاند ، اگر توده ها برای خواب آرام شوند انقلاب از دست رفته است . آن ها باید رها شوند نه اینکه نادیده گرفته شوند. 

روشن است که سیاست های مادورو قادر به هدایت انقلاب به موفقیت نبوده اند، و بنا بر این دولت او نیازمند انتقاد ژرف در ترکیب با اعتراض سازمان یافته است . اما دو نوع اعتراض وجود دارد : اعتراض مشروع که از نیازهای افراد زحمتکش و فقیر بر می آید، و اعتراض ضد انقلابی مبتنی بر محله های ثروتمندان که هدف آن احیا قدرت الیگارشی است .

مغشوش کردن این دو نوع اعتراض ها خطرناکند، اما چپ باید با صراحت این عمل را انجام دهد. مادور به خاطر استفاده از پلیس برای متوقف کردن خشونت "اعتراض های دانشجویان " راست افراطی که برای احیا الیگارشی تلاش می کند، به قدرت طلبی متهم است . این یکی از دلایل بسیار در انتقاد از مادورو نیست . 

اگر فردا کودتایی دست راستی در ونزوئلا موفق شود ، چپ امریکا برای لاشه ای که به دنبال آن می آید گریه خواهد کرد ، در حالی که قبول نمی کند که بی عملی ان ها به خونریزی کمک کرد . با زندگی در قلب امپریالیسم، چپ امریکا وظیفه دارد از انتقاد از دور فراتر رفته و به اقدام مستقیم در کشور بپردازد .  

اعتراض به جنگ ویتنام به نجات جان ویتنامی ها کمک کرد، درعین حال سازماندهی در دهه 1980 علیه "جنگ های کثیف" در امریکای مرکزی ویرانی سربار شده از سوی دولت های مورد حمایت امریکا را محدود کرد . در هر دو مورد چپ از آن چه مورد نیاز بود احساس کم بود می کرد ، اما حداقل آن چه را مورد بحث بود درک می کردند و اقدام می کردند . اکنون چپ امریکا را در سال 2017 در نظر بگیرید ، که نمی تواند انگشتی برای اغاز دوباره جنبش ضد جنگ بلند کند و چپ هایی که از برنی ساندرز صرف نظر از عاطفه دیرپای او نسبت به امپریالیسم حمایت کردند. 

"گردش به چپ" که امپریالیسم را در بخش اعظم امریکای لاتین نفرت انگیز کرد وارونه می شود ، اما ونزوئلا همیشه موتور محرک تغییر به سمت چپ بوده است ، و اگر اجازه داده شود این امر رخ دهد خون ریزی لازم برای وارونه کردن انقلاب برای همیشه در خاطر خواهد ماند . همین طور موضوع زندگی ان ها.  

 

Share

بازگشت به صفحه نخست

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: