مطلب دریافتی
یک بیانیه و
بازتاب های آن
جلال هاشمی فر – تهران
من
یکی از افراد موافق با بیانیه " من به راه توده می روم" هستم . قرار نبود
در باره آن بیانیه سخنی گفته شود . اما با ملاحظه بازتاب های آن به خودم
اجازه دادم بعنوان کسی که با مضمون اصلی آن موافقم نکاتی را به اطلاع
خوانندگان برسانم . بدیهی است که این نظر شخصی من است .
بیانیه در دو تارنگاشت
اخبار
روز
و
نویدنو
منتشر شد و در فضای مجازی فیس بوک نیز بازتاب یافت . واکنش ها در
تارنگاشت
اخبار روز
نشان می دهد که اصل موضوع مورد توجه کسی قرار نگرفته است و باز همان جنگ
حیدری – نعمتی قدیمی را تکرار کرده اند .تارنگاشت دیگری که به بیانیه واکنش
نشان داد تارنگاشت عدالت – پیروان سوسیالیسم علمی ، هواداران دکتر احمدی
نژاد بود . این تارنگاشت با بازی با کلمات بیانیه را "اعلامیه
گروهی از حامیان شرمگین روحانی!"
خواند و با دست آویز قراردادن رای به راغفر نوشت : "راغفر: من
معتقدم روی کار آمدن دولت یازدهم از الطاف الهی بود..."و
در انتهای بیانیه ضمن بر شمردن برخی از سوابق آقای زاغفر که به طور عمده
مخالفت با "احمدی نژادیسم" است عنوان بیانیه را به این گونه تغییر داد :
من [با
شرمندگی] به راه [راه] توده میروم
. جالب است توجه کنیم که این هواداران دکتر احمدی نژاد تحت
گفتمان"عدالتخواه و اصلاحات سیاسی" به دلیل عدم تایید آن ها از سوی شورای
نگهبان رژیم ضمن شرح مبسوطی از بر خوردها با حذف احمدی نژادی ها از جمله بر
خورد "نامه مردم" با این روند که :"
«نامۀ
مردم» که مبنای تحليلها و ارزيابی خود را از نيروها و آرايش سياسی جامعه
بر «تئوری توطئه» قرار داده و همه چيز را از قبل برنامهريزی شده میداند،
از توضيح اين پديده عاجز است که اگر همه امور
«قطعاً
با صلاحدیدِ رهبری رژیم»
انجام میپذيرد، پس چرا صلاحيت «احمدینژاد و باند او»
از سوی شورای نگهبان تأييد نشد. و با وجود اينکه:
«درجهٔ
پایبندی هواداران دوآتشهٔ اعتدالگرایی به اعتدال»
را به علت
«حذف
فلهایِ یکهزار و ۶۳۰ نفری کاندیداها- ازجمله باند احمدینژاد- بهوسیله
احمد جنتی (همان شاهمهرهٔ مثلث جیم)، سردستهٔ شورای نگهبان ولی فقیه»
تأملبرانگیز میداند، نه تنها خود زبان به اعتراض نمیگشايد، بلکه سخنان
«سخنگوی
قوهٔ قضائیه (رژيم ولايت فقيه)»
را در
تخريب احمدینژاد به
عنوان حکمی اثبات شده میپذيرد: «احمدینژاد نامزدِ برگمارده ولی فقیه و
سپاه در جریان سرکوب خونین و کودتای انتخاباتی سال ۸۸ بود و کارنامهٔ دو
دوره ریاستجمهوریاش ازجمله بهخطر انداختن امنیت کشور در مقابل تهدیدهای
خارجی، غارت رسمی منابع کشور، دزدیهای کلان و بیسابقه دهها میلیارد
دلاری از پول نفت و دوام جو سرکوب و خفقان و تشدید فقر و محرومیت میلیونها
خانوار ایرانی بوده است- و بنا به گفتهٔ
سخنگوی قوهٔ قضائیه در
کنفرانس خبری اخیرش، احمدینژاد
پروندهٔ مفتوحی هم در دادگاه دارد»
"
اعلام
کردند که
:"
ما در ضمن مخالفت با الگوهای اقتصاد بازار آزاد، برجام برای رونق کسب و کار
۴ درصدیها، و با حمایت از گفتمان «عدالتخواهی» و ضدامپریالیستی، فعالانه
در افشای برنامههای خط «اعتدال» و نگرش قشریون انحصارطلب به اصطلاح
ضداستکبار ولی وفادار به نظام سرمایهداری، که عملاً زمینه را برای چیره
شدن گروه اول مهیا میکند، در عرصه انتخابات حاضر خواهیم بود، ولی در
اعتراض به مهندسی انتخاباتی در طرد سلایق ملی-دمکراتیک و حذف گفتمان
عدالتگرا، در انتخابات دوازدهمین دورهٔ ریاست جمهوری ایران به نامزد مشخصی
رأی نخواهیم داد.
" (همان
جا)
از این که نامه مردم کجا "
همه چيز را از قبل برنامهريزی شده" دانسته است و فرق واقعی
آن حتی در صورت صحت این ادعا با مدعای "مهندسی
انتخاباتی در طرد سلایق ملی-دمکراتیک و حذف گفتمان عدالتگرا"
ی عدالت چیست می گذریم و داوری را به خواننده ها وا می گذارم . عدالت اما
روشن نمی کند که حضور در عرصه انتخاباتش با "افشای برنامه های " خط اعتدال"
و نگرش قشریون انحصار طلب به اصطلاح استکبار ستیز ولی وفادار به سرمایه
داری " و گزینه عدم رای چه مغایرتی با حضور فعال و داخل کشوری نویسندگان
بیانیه در افشا دو سوی رقابت انتخاباتی دارد !
امضا کننده های بیانیه در شرایط فشار روانی طاقت فرسایی از همه سو قرار
داشتند . از یک سو طبف مدعی چپ حاضر در داخل کشور که موافق رای به روحانی
بودند و عملا با تهاجمی بی نظیر و متاسفانه در مواردی تهی از هر رفتار
اخلاقی زیبنده چپ ، در هم آوازی کر کننده ای با خورده بورژوازی شهری و
مدعیان اصلاح طلبی ، به ویژه از طریق فشار زنان و دختران جوان طبقه متوسط
در بسیاری از خانواده ها و اجتماع ها، دیگران را به شدت تحت فشار قرار
داده بودند و با بستن عملی هر راهی برای گفتگو و تحلیل ، در موارد بسیاری
حتی موفق به کسب رضایت شفاهی افراد موثر و با نفوذ مخالف رای دادن نیز شدند
، جوان های بسیاری نیز با فرو گذاری هر تحلیل روشن سیاسی – اجتماعی و
اقتصادی ، و با تکیه صرف بر "طرد رئیسی" با این گروه هم آوایی می کردند .
سویه دیگر فشار از طرف تحریم کننده های " چپ" بود که گمان می کردند با
ادعای محض تحریم ، کار تمام است و در بر خوردهای رو در رو عملا بی عملی و
انفعال را تجویز می کردند . اما کار در سویه ای دیگر کاملا متفاوت بود . در
اکثر مراکز بزرگ کارگری جنگ طبقاتی بی نظیری جریان داشت . دو گانه اصلاح
طلب – اصول گرای مطرح در سطح تبلیغات انتخاباتی به دو گانه مدیر - کارگر
ارتقا یافته بود که بخش مدیر خواهان شرکت در انتخابات و رای به روحانی بود
و بخش کارگر در اکثریت خود خواهان عدم شرکت در انتخابات بودند . این گرایش
به عدم شرکت هم متاسفانه در اکثر موارد فاقد تحلیل روشنی از وضعیت نیروهای
اجتماعی وبیشتر متکی بر سر خوردگی ، عدم باور به روحانی و " سر و ته یه
کرباس" دیدن دو طرف بود . دو هفته آخر و به ویژه پس از سخنان روحانی در
همدان مسئله انتخابات داغ شد ودر هر محفل و جمع وخانواده ای به موضوع روز
تبدیل گشت . خواسته آزادی های دموکراتیک طبقه متوسط شهری عملا در برابر
خواسته حقوق دموکراتیک زحمتکشان قرار گرفته بود . بحث های بسیاری در این
اطراف دور می زد که مانتو رها تر بهتر است یا درامد و حداقل حقوق بیشتر ؟
فضای باز مجازی مهم تر است یا فضای باز اعتراض به حق کشی ها و مظالم
کارفرما ها ؟ برگذاری کنسرت ها مهم است یا اجازه تاسیس سازمان کارگری درمحل
کار ؟ ما شاهد نبرد طبقاتی حادی بودیم و می دیدیم که خورده بورژوازی و لایه
های میانی جامعه ، در نبود الترناتیو قدرتمند چپ عملا در صحرای بورژوازی
بوروکراتیک ایران چادر زده است . با توان ناچیز خود کاری را که از حدود یک
ماه قبل از انتخابات آغاز کرده بودیم شدت بخشیدیم و با تماس های گسترده در
افشا هر دو سوی ماجرا کوشیدیم .
راهنمای عمل ما در این کارزار سیاست های حزب توده ایران از جمله این رهنمود
که "
اگر بهدلیل قدرتمندی دیکتاتوری حاکم، از یکسو تنها نیروهای درون گردونهٔ
"خودیها" میتوانند در مسیر تعیین رئیسجمهور ولایت فقیه تأثیرگذار باشند،
اما از سوی دیگر نیروها و فعالان آزادیخواه نیز میتوانند در هفتههای
آینده نقشی تأثیرگذار داشته باشند. این فعالان آزادیخواه، در عرصهٔ خنثی
کردن یا کاستن از درجه تأثیرگذاری بر افکارعمومی از سوی آنانی که با انواع
تئوریبافی و لفاظیهای روشنفکرمآبانه درصدد جا انداختن فرایند انتخاب
میان "بدتر و بدتر" و ادعای واهیِ چشمگیر بودن تفاوت میان "بد" و "بدتر"،
میتوانند نقشی مترقیانه داشته باشند."
(
نامه مردم
1024)
و نیز رهنمود سازمان فدائیان خلق ایران اکثریت بود که اعلام می کرد "
سازمان ما در مقام يک سازمان اپوزيسيون و چپ دمکرات که دارای پرنسيپ های
برنامه ای در حوزه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است و از آزادی، عدالت
اجتماعی، دمکراسی، سوسياليسم و منافع و مطالبات کارگران و زحمتکشان دفاع
می کند، نمی تواند از کانديدائی حمايت کند که فاقد برنامه برای تامين
آزادی های سياسی و عدالت اجتماعی است. ... در اين انتخابات ما از کانديدائی
حمايت نمی کنيم و از مردم می خواهيم که به رئيسی جنايتکار رای ندهند".
(
بیانیه 27
اردیبهشت سازمان – کار انلاین
)
ترکیب این دو نظر و رویکرد در امر اجرایی و اقدام عملی برای تحقق آن همان
کاری بود که ما در بیانیه بدان پرداختیم . ما برای اقناع عدم رای خیلی
تاکید نکردیم . یکی از دلایل عمده آن دو قطبی شدن فضا بود که عملا با اشاره
به رای دادن و یا رای ندادن زمینه بحث بسته می شد .
چرا که تقریبا در جو ایجاد شده طرفین "تصمیمشان" را گرفته بودند و شاید
برای گریز از تردید عملا راه هر بحثی را می بستند. ما برای غلبه بر این جو
به مختصات نامزدها ، برنامه های آن ها ، رویکردهای آن ها ، تاریخ آن ها و
ارتباط ارگانیک آن ها با روبنای سیاسی ولایت فقیه و اقتصاد سیاسی سرمایه
داری نئو لیبرالی پرداختیم و هر جایی هم که فضای مساعدتری پیش آمد
الترناتیو خود را مطرخ کردیم . برای ما تجربه ارزشمندی بود و برای همین بی
هیچ ادعایی خواستیم آن را در اختیار دیگران نیز قرار دهیم .
واکنش های بسیاری را هم از چپ و راست شاهد بودیم که برای ما بسیار آموزنده
بود .
اما تقریبا هیچ کس به موضوع اصلی کارما یعنی "کار عملی در میان توده ها "
توجهی نکرده بود و بعضا با نوعی فرقه گرایی در تخطئه یا تایید ما تلاش کرده
بودند . امید ما این است که پس از انتخابات آن نیرویی که خود را چپ می داند
به سرچشمه اصلی قدرتش یعنی توده ها روی آورد و با ابتکار راه ها، روش ها و
برنامه ها هر چه بیشتر ارتباط توده ای خود را هر روزه مستحکم تر و برنامه
بدیل خود برای تحول بنیادی جامعه را به گوش و حضور توده های زحمتکش جامعه ،
این سازندگان واقعی هر تحول بنیادی جامعه برساند.