نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 

1396-01-25

نویدنو  24/01/1396 

 

 

مطلب دریافتی

 

باز هم در باره راه رشد غیر سرمایه داری!

پاسخ به برخی پرسش ها!

فرهاد عاصمی

 موضع گیری در مورد راه رشد اقتصادی آینده کشور نیروهای سیاسی را به گروه های مختلف زیر تقسیم می کند:

۱-  گروه هایی که اصلن در این مورد فکر نمی کنند و وقت صرف کردن در باره آن را مفید فایده نمی دانند؛

۲- گروه هایی که به طور آشکار از راه رشد سرمایه داری دفاع می کنند؛

۳- گروه هایی که به اقتصاد سوسیال دمکراسی معتقد هستند. این گروه ها با الگوبرداری از سیستم رفاهی کشورهای اسکاندیناوی، و بدون توجه به رشد ناموزون سرمایه داری و شرایط تاریخی آن در کشور ما و نبود وجود سنت دموکراسی و اتحادیه های کارگری مستقل و قوی، برقراری اقتصاد سوسیال دموکراسی را تبلیغ می کنند؛

۴- گروه هایی که به راه رشد سوسیالیستی اعتقاد دارند. این گروه ها ايجاد شدن شرایط ساختن بلاواسطه جامعه سوسیالیستی را مناسب می دانند و نه تنها دوران گذار را ضروری نمی دانند، بلکه بحث راه رشد غیر سرمایه داری را یک بحث انحرافی و اتلاف وقت ارزیابی می کنند.

۵- الف: اين گروه ها مرحله انقلاب را ملی و دمکراتیک می دانند، ولی در لحظه کنونی راه رشد غیر سرمایه داری را غیر ممکن ارزيابي مي كنند. آن ها ضرروت تلاش برای پيروزي هژمومي انديشه ي طبقه کارگر را فعلن جزو وظیفه های اصلی نمی دانند.

۵- ب: اين گروه ها راه رشد غیر سرمایه داری با اهداف ملی و دمکراتیک را مرحله اي خاص از رشد اقتصادي- اجتماعي ارزيابي مي كنند و مبارزه براي تحقق آن را هم اكنون لازم می بینند و باور دارند که برای کسب و حفظ این دستآوردها، رهبری طبقه کارگر ضروری است. ارزيابي اين مرحله به عنوان يك مرحله خاص فرازمندي جامعه در جهان، نتيجه گيري فراگير احزاب كارگري و كمونيستي از تجربه صد سال گذشته براي برپايي شرايط جامعه سوسياليستي نتيجه مي شود.

سوال اول :چرا سرنگونی سرمایه داری در شرایط کنونی ممکن است؟

 برای جواب به این سوال ما ناگزیر باید گریزی به تعریف دوران و مستدل کردن یک دوره گذار بپردازم.

اگر ما مارکسیست هستیم و به ماتریالیسم تاریخی باور داریم، باید بدانیم که دوران ما دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم است. شکست تجربه سوسیالیسم و عقب نشینی موقتی آن در برابر حمله ضد انقلاب و توازن فعلی نیروها به نفع امپریالیسم نباید ما را به سر در گمی تئوریک بیاندازد و به این باور برساند که گويا ماهیت دوران تاریخی تغییر یافتهاست.

سوال دومولی حال که دوران دوران گذار به سوسیالیسم است، چرا ما به یک مرحله گذار خاص نیاز داریم؟

جواب بسیار ساده است. هر انقلابی آرایش نیروهای سیاسی را بر هم می زند و دگرگون می کند. ولی این تنها قدم اول و بخش آسان تغییر انقلابی است. برای ارتقاء آن به تغییرهای پایدار،  بنیادی و برگشت ناپذیر اقتصادی و اجتماعي، ما به یک مرحله گزار تدريجي- اصلاحي احتیاج داریم که علاوه بر یادگیری مسائل اداری- مدیریتی و کشورداری با کمک و یاری طبقه های دیگر، پایه های مادی و معنوی- فرهنگی جامعه نوین را پایه گزاری کنیم.

اهميت درك مضمون «با ياري طبقه هاي ديگر پايه گزاري كردن» بسيار است. تغييرات تدريجي- اصلاحي، تغييراتي اند كه در روندي طولاني- تفهيمي، و نه دستوري- مكانيكي تحقق مي يابد. از اين رو مي تواند تنها با توافق عمومي و در روندي اقناعي تحقق يابد. روندي كه بايد گام به گام فرازمندي جامعه را در جهت ترقي خواهي تاريخي رشد داده و حتي المقدور مانع سير قهقرايي روند باشد. در اين روند، منافع شخصي، خاص و ويژه ي گروه ها با هدف هاي قهقرايي بايد محدود شده و پشت سر گذاشته شود.

هانس هينس هولس، فيلسوف ماركسيست آلماني آن را «نبرد براي منافع عموم» مي نامد كه بايد «با پايداري بر حفظ مضمون اصلي آزادي [بيان آزاد انديشه و برخورداري از حقوق اجتماعي] عملي گردد: دفاع از حق تعيين سرنوشت انسان كه بايد تابع دلايل منطقي- عقلايي [مبتني اوج رشد تئوري شناخت تاريخيِ گونه ي انسان]، در خدمت ايجاد شرايط خوشبختي همه افراد جامعه قرار دارد!» (جهان جوان، ٢٥ فوريه ٢٠١٧)

از اهرم های سیاسی به دست آمده باید برای جابجایی ساختاری و تاریخی طبقه ها استفاده کرد. تجربه نشان داده است که اجرای مکانیکی و ناپخته این عمل نه تنها به منافع زحمتکشان کمک نمی کند، بلکه به اندیشه سوسیالیستی و پذیرش سرکردگی طبقه کارگر از طرف طبقه ها و لایه های بینابینی ضربه جدی خواهد زد. بنابراین باید از سیاست پولپوتیپرهیز کرد و پیش شرط های لازم ساختمان سوسیالیسم را در مرحله ملی- دموکراتیک با گام های آرام و خردمندانه با گسترش و تکامل صنعتی و تولیدی و توسعه بخش عمومی- دموکراتیک (دولتي)، دموکراتیزه کردن مدیریت در بخش عمومی و آموزش طبقه های زحمتکش برای اداره شورایی کارخانه ها و موسسات عمومی- دموکراتیک پایه گزاریکرد.

سوال سوم: آیا راه رشد غیر سرمایه داری با انقلاب ملی و دمکراتیک پیوند دارد؟

از اینجا به بعد تمرکز مقاله بروی بحث میان دو گروه پنجم است.

راه رشد غیر سرمایه داری پیوند ناگسستنی با مرحله ملی- دموکراتیک انقلاب دارد.

چگونگی راه رشد مناسب اقتصادی آینده کشور با سوال مرحله انقلاب و انجام وظیفه های آن گره خورده است. مسلم است که اگر ما مرحله انقلاب را بورژوادموکراتیک بدانیم، بدون شک جنبه دموکراتیک انقلاب زیر رهبری بورژوازی برجسته می شود و اين برداشت را القا مي كند كه گويا ادامه نظام سرمایه داری در شرايط سلطه ي بلامنازع اقتصاد سياسي امپرياليستي بر كشورهاي پيراموني ممکن است. در ايران اين اقتصاد سياسي ديكته شده توسط امپرياليسم را ”اقتصاد اسلامي“ مي نامند!

دلیل های گروه پنج- الف برای مستدل ساختن عدم امکان راه رشد غیر سرمایه داری در مرحله ملی و دمکراتیک بیش تر روی محور حادثه ي پسگردی سوسیالیسم و پيروزي موقت ضد انقلاب در اتحاد جماهیر شوروی سابق می چرخد. آن ها اين پس گرد موقت را پديده ي عام و نه خاص كه ناشي از شرايط مشخص است، ارزيابي مي كنند. در اینجا نباید از قضاوت عادلانه دور شد و این گروه را طرفدار راه رشد سرمایه داری دانست و به باور آن ها به اندیشه سوسیالیستی شک کرد. چنین اتهامی ما را از بحث جدی و سازنده به دور می کند. اين در حالي است كه این نظر، راه رشد غیر سرمایه داری را با تكيه به نظر پروفسور اليانوفسكي منوط به وجود ارودگاه نیرومند سوسیالیستی می داند.

پذيرفتن چنين تزي، غلطيدن در سطح است، زيرا روند بغرنج و ”هزار لايه“ را ”يك لايه“ مي پندارد. اگر ما راه رشد غیر سرمایه داری را به نظرهای دسته بندی شده اولیانفسکی در مورد انقلاب های ملی- دمکراتیک محدود کنیم، از محدوديت يك مورد خاص به انتزاع غيرمجاز عام نايل مي شويم. اين برداشتِ تئوريك- فلسفي از موضع تئوري شناخت ماترياليسم تاريخي مردود است. این درست است که اوليانفسكي یکی از عوامل موفقیت این گونه راه رشد را کمک و یاری صنعتی، بازرگانی و سیاسی کشورهای سوسیالیستی می دانست، اما چنين برداشتي، برداشتي تاريخي و نسبي است.

ولی اگر ما راه رشد غیر سرمایه داری را به معنای وسیع تر آن بدانيم و امکان تحقق آن را در شرایط کنونی در توازن نیروهای  جهانی به مثابه تنها امكان مبارزه جويانه با سلطه امپرياليستي براي تبديل ساختن جهان به نومستعمره ي خود تفسیر کنیم، آن وقت خواهيم توانست، همان طور كه نگارنده در مقاله ي ديگري نيز به آن اشاره داشت، با انجام مانور هوشمندانه و استفاده سازنده از توازن نيروها در جهان چند قطبي در مرحله ي آغاز افول قدرت امپریالیسم آمریکا در برابر مراكز ديگر، از اين شرايط در راستای منافع میهن استفاده كرده و پايه های ساختمان راه رشد غیر سرمایه داری را برپا سازيم.

در ثانی منوط کردن هر گونه راه رشد غیر سرمایه داری به وجود یک ارودگاه قوی سوسیالیستی از لحاظ تاریخی درست نیست. چرا که تاریخ نشان از شدنی ها (باياها - اط) دارد. در لحظه کنونی، کشورهایی چون ونزوئلا و بولیوی با همه مشکلات داخلی در حال انجام این کار هستند. لنین انقلاب ژانویه ۱۹۰۵ و انقلاب فوریه ۱۹۱۷ را انقلابهای بورژوا- دمو کراتیک خواند، ولی هنگام  وقوع انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ مرحله انقلاب را مرحله سوسیالیستی ناميد. به سخني ديگر، درك روند گونه بودن تاريخ و نسبي بودن تجربه ها ضروري است.

پرسش مهم در این جاست که چطور در زمانی که بیشتر مارکسیست های جهان به انقلاب سوسیالیستی گسترده و پیوسته جهانی باور داشتند و هیچ پشتیبانه رسمی و نهادینه در سطح دولتی و کشوری برای سوسیالیسم وجود نداشت، لنین بر پايه كدام شناخت تئوريك جز ارزيابي دوران، به مثابه دوران گذار از سرمايه داري به سوسياليسم، جرات اعلام انقلاب سوسیالیستی را به خود داد؟

اگر لنین با وجود یک طبقه کارگر جوان و کم تجربه و کم حجم در کشوری که هنوز به شدت از زخم های عمیق نظام فئودالی رنج می برد، در زمانی که حتا یک کشور سوسیالیستی در جهان وجود نداشت و جنبش جهانی سوسیالیستی به مراتب ضعیف تر و کم تجربه تر از امروز بود، لنين انقلاب سوسیالیستی را ممکن ارزیابی کرد. پس ما چرا در شرایط عینی و ذهنی مناسب تر امکان راه رشد غیر سرمایه داری را به خاطر عدم وجود اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی غیر ممکن بدانیم؟

 اشاره شد كه در لحظه کنونی کشورهایی چون ونزوئلا و بولیوی و ديگران مي كوشند با همه مشکلات داخلی به اقتصاد سياسي ملي- دموكراتيك خاص خود تحقق بخشند. كوبا نيز پس از ٥٠ سال مقاومت قهرمانانه در برابر فشار امپرياليسم، با تغييرات اقتصادي ضرور در اين راه ناگشوده كه هر كشوري بايد آن را با توجه به شرايط مشخص هستي اقتصادي- اجتماعي خود طي كند، گام نهاده است. براي نمونه، در حالي كه كوبا معافيت هاي مالياتي براي شركت هاي مختلط خارجي- كوبايي ايجاد كرده است كه در ”بخش اقتصاد اختصاصي ماريل“ فعالند. اما سطح دستمزد ها در اين منطقه، برخلاف مثلا در ايران، از سطحي بالاتر برخوردار است از در بقيه كوبا (جهان جوان، ١٣ مارس ٢٠١٧). بندر ”سانتياگو دو كوبا“ در اين منطقه، عميق ترين بندر در منطقه كارائيب است و براي كشتي ها اقيانوس پيماي بزرگ از عمق آب كافي برخوردار بوده و مي تواند به مركز توسعه روابط اقتصادي براي كشورهاي بخش كارائيب و آمريكاي لاتين تبدل شود. نمونه ديگر از شرايط ويژه را مي توان در شرايط كشور آرژانتين (جهان جوان، ٣٠ دسامبر ٢٠١٧) و برزيل (اوتست، ١٦ دسامبر ٢٠١٧) مشاهده نمود. احزاب چپ ”سوسيال دموكرات“ با اقدامان اجتماعي به رشد رفاه عمومي پرداختند، اما در محدود ساختن قدرت اقتصادي- سياسي احزاب حاكم گامي اساسي برداشته نشد. زمينه ي ”كودتاهاي پارلماني“ و يا شركت نكردن زحمتكشان در راي گيري ها بر چنين پايه اي به وجود آمد. در ونزوئلا ظاهرن روند محدود ساختن قدرت اقتصادي- رسانه اي دشمن طبقاتي در دوران اخير به راه افتاده است.

پس صحبت اصلی نباید بر این پايه باشد که آیا راه رشد غیرسرمایه داری ممکن است. بلكه بايد اين باشد كه چگونه در شرايط مشخص ايران مي توان به آن تحقق بخشيد!

سوال چهارم: پرسش مهم تر این است که آیا در شرایط کنونی جهان سمتگیری غیرسرمایه داری و موفقیت انقلاب ملی-دموکراتیک بدون سرکردگی طبقه کارگر ممکن است؟

هر چند که گروه پنج- الف مرحله کنونی انقلاب را ملی- دموکراتیک می داند اما به دلیل های گوناگون سمتگیری "دموکراتیک" را برجسته می کند و به اتحادهای گسترده اجتماعی برای تحقق اهداف بورژوا دموکراتیک" بیش تر بها می دهد، تا تلاش برای سرکردگی هژموني انديشه ي طبقه کارگر در مرحله ملی – دموکراتیک. اين انديشه، دانسته يا ندانسته، به «نبرد در سنگر» مورد نظر گرامشي در سطح ديالكتيك ”تاريخي- ضروري“ از منظر نظام سرمايه داري مي انديشد. در حالي كه بايد آن را از ديد نظام سوسياليستي مورد توجه و بررسي قرار داد. توجيه نامساعد بودن شرايط، به مثابه مانع بر سر راه مبارزه ي طبقاتي- فرهنگي- ترويجي- تبليغي براي برقراري هژموني انديشه ترقي خواهانه كارگري- ماركسيستي، خواسته يا ناخواسته به اهرم ثبات وضع و شرايط حاكم بدل مي شود، در حالي كه وظيفه ي تغيير آن وظيفه ي روز است. اين وظيفه اما تنها با گذار از وضع حاضر و با يافتن راهكارهاي نظري- عملكردي به منظور تغيير تناسب قوا ممكن است، و نه از طريق سكوت درباره آن و در ”انتظار رسيدن قطار به ايستگاه سوسياليسم، در كوپه نشستن“ كه لنين برجسته مي سازد!

اگر ما هدف های انقلاب ملی و دموکراتیک را دسته بندی کنیم، آن وقت قضاوت و حکم ما در باره امکان پذیری دستیابی به این هدف ها بدون رهبری طبقه کارگر آسان تر می شود.

برای پاسخ به این پرسش که آیا تلاش برای سرکردگی طبقه کارگر در مرحله انقلاب ملی- دموکراتیک ضروری است، ما باید به بررسی هدف های اقتصادی و اجتماعی که این مرحله باید با موفقیت به انجام برسند بپردازیم.

در زیر به ردیف کردن بخشی از ویژگی های کلیدیِ برنامه اقتصادی مرحله ملی- دموکراتیک از مصوب های کنگره ششم حزب توده ایران در باره هدف های اقتصادی - اجتماعی می پردازيم.

 

·      دگرگون کردن ساختار فاسد اداری؛ ایجاد نظام اداری دموکراتیک؛ شفاف سازی نهادهای مدنی و دولتی؛ مبارزه برای محو کامل سرمایه داری بوروکراتیک؛

  • گسترش فعالیت های اقتصادی و تولید کالاها؛ محو نقش محوری فعالیت های دلالی و واسطه گری غیرتولیدی؛ محو نقش محوری سرمایه های مالی خصوصی؛ محدود کردنِ رشد سرمایه داری بزرگ؛

  • اجرای دقیق قانون کار مطابق موازین بین المللی؛ تأمین و تضمین قانونی حداقل دستمزد برای زحمتکشان؛ به رسمیت شناختن قراردادهای جمعی؛

  • باز تقسیمِ امکان های مادی و ثروت های انباشته شده؛ تنظیم و توزیع عادلانه درآمد ملی؛ تأمین حقوق بازنشستگی؛ نظام فراگیر تأمین خدمات اجتماعی و نيازهاي اوليه زندگي – آب آشاميدني سالم، روشنايي، سرپناه و ... -؛ پرداخت کمک معاش به محرومان، زحمتکشان، و کارگران؛ تأمین نظام فراگیر و رایگان خدمات بهداشتی؛ نظام آموزش اجباری و رایگان؛

  • عدالت اجتماعی؛ نظام مالیاتی مترقی؛ نظارت بر بازرگانی خارجی؛ قانون های ارضی با سهیم کردن مستقیم دهقان در مالکیت و سود؛ حفظ محیط زیست؛

علاوه بر این اقدامات می توان نکات زیر را نیز به وظیفه های مهم مرحله ملی- دموکراتیک افزود.

اقداماتِ مهم لازم برای تقویت تعاونی ها  و دیگر اشکال مالکیت مشترک و  اجتماعی که می تواند یک جایگزین مناسب برای شرکت های سرمایه داری باشد. برنامه ریزی براي تحقق مالکیت عمومی- دموکراتیک بر بخش مالی و بانکی، بخش منابع انرژی، بخش حمل و نقل راه آهن  و شرکت های هوایی با مدیریت شفاف و یکپارچه و در جهت منافع جامعه و با احترام به محیط زیست. تشویق و حمایت از خلاقیت فرهنگیِ زحمتکشان از جمله سازماندهی و اجراء تئاتر مردمی در محلات زحمتکش؛ سیاست های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مترقی با هدف ایجاد توسعه و رفاه اجتماعی باید علاوه بر استفاده از درآمدهای نفتی دولت، از طریق یک سیستم مالیاتی مترقی بر درآمد اقشار  ثروتمند جامعه عملي شود. 

بالا بردن سطح زندگی مردم؛ کاهش نابرابری اقتصادی؛ اشتغال کامل؛ هفته کاری کوتاه تر و شرایط کاری بهتر؛  حق پرداخت دستمزد در زمان بیماری؛ آموزش با کیفیت نیروی کار و کارآموزی جوانان بی کار؛ سرمایه گذاری در بخش دولتی و خصوصی تولیدی؛  کنترل بر صادرات سرمایه؛ پرداخت ارز دولتی و واگذاری پروژه های دولتی فقط به شرکت های اشتغال زا؛ مالکیت عمومی - دموکراتیک به جای اقتصاد دولتی غيرقابل كنترل؛ مردمی بودن اقتصاد و مدیریت شفاف دستگاه اداری و حسابداری؛ بخش خصوصی خدمات مالی و ساختمانی تابع منافع اجتماعی؛ توقف کامل بساز و بفروش های بی کیفیت و ثروت اندوزی در معاملات املاکی؛ مالیات بر خرید و فروش اوراق بهادار؛ مبارزه با تمام اشکال تبعیض جنسی، فرهنگی، خلقی و قومی؛ آفرینش یک سیستم آموزشی غیر دینی، روشنگرانه و فارغ از خرافات، احترام به اعتقادات و باورهاي مذهبي و نشان دادن ريشه هاي تاريخي ايجاد شدن ضروري اين باور ها در طول تاريخ هستي بشر. نشان دادن نقش ترقي خواهانه آن در روند بغرنج شدن شرايط هستيِ اقتصادي- اجتماعي در گذشته ي تاريخي، در عين قابل شناخت و درك ساختن نقش بازدارنده و قهقرايي آن براي دوران كنوني.

 آیا کسی به طور جدی باور دارد که تحقق، تحکیم و تثبیت این تحولات عمیق بدون رهبری طبقه کارگر امکان پذیر است؟

تجربه تاریخی و شکست ارتقاء اهداف انقلاب بهمين ٥٧ از مرحله سیاسی به مرحله اقتصادی- اجتماعی نشانگر این واقعيت است که با وجود ملی کردن صنایع بزرگ و بانک ها، تصویب بند «ج» و «د»، افزایش حداقل دستمزدها، نظارت دولت بر بازرگانی خارجی، و غیره، به علت شرکت نداشتن طبقه کارگر و نمایندگانش در حاکمیت،نتوانست تحکیم و تثبیت یابد.

سوال پنچمآیا سرکردگی طبقه کارگر با برپايي اتحادهای اجتماعی گسترده  علیه دیکتاتوری در تناقض است؟

باید خاطر نشان ساخت که نگرانی لایه های میانی فقط به نبودن آزادی محدود نمی شود. سرمایه داری نه تنها کارگران و دیگر زحمتکشان را استثمار می کند، بلکه تاثیر منفی بانفوذی در زندگی بسیاری از لایه های دیگر اجتماعی دارد و آن ها را سرکوب و حقوق شان را پایمال می کند. اثرات اسفبار سرمایه داری در تمام عرصه های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی قابل لمس است. بنابراین، بخش دموکراتیک در مرحله ملی- دموکراتیک فقط مربوط به آزادی های سیاسی نمي شود. بلکه  با بهبودی شرایط زندگی زحمتکشان ارتباط مستقیم دارد. جدا کردن شعار آزادی و عدالت اجتماعی، برداشتي مکانیکی از  مقوله آزادی است. باید مطمئن بود که با قربانی کردن عدالت اجتماعی آزادی به دست نمی آید.

حیات اقتصادی سرمایه داران صنعتی کوچک و متوسط با تولید ملی گره خورده است

این لایه از طبقه سرمایه داری با ستم مضاعف از سوی بورژوازی تجاری و بوروکراتیک مواجه است. بورژوازی تجاری با واردات سیل آسای کالاهای رسمی و قاچاق و بورژوازی بوروکراتیک با توسل به کاغذ بازی و رانت خواری، منافع سرمایه داران صنعتی را دائمن تهدید می کند. قشرهای مختلف خرده بورژوازی نیز دائمن زیر فشار سنگین  سرمایه بزرگ تجاری و سرمایه بوروکراتیک به تنگی نفس می کشند و سایه کشنده سقوط اجتماعی بر سرشان سنگینی می کند. همچنین دهقانان زحمتکش، کشاورزان خرد و متوسط با واردات بی رویه و سودجویانه محصول های ارزان کشاورزی تقریبن در حال نابودی هستند.

بنابراین  همان طور که می بینیم، طبقه حاکم متشکل از بورژوازی بزرگ تجاری و بورژوازی بوروکراتیک و پوسته ی ولایت فقیه ی آن فقط آزادی و عدالت  خواهی قشرها و لایه های میانی جامعه را تهدید نمی کنند، بلکه منافع اقتصادی و زندگی  بخش بزرگی از مردم از طبقه ها و لایه های گوناگون در زیر خطر است.

اگر این لایه ها هر کدام با ایجاد جنبش های مختص به قشر خود به مبارزه جداگانه علیه عواقب ناگوار آن قسمت از نظام سرمایه داری که منافع آن ها را به خطر می اندازد بپردازند، هیچ وقت این نهر های کوچک و جدا از هم دریایی نمی شود که بتواند با موج های خشمگین ردپای حاکمیت سرمایه را از سواحل جامعه بشوید و پاک کند. بنابراین هماهنگی مبارزه این جنبش ها و سازماندهی اعتراضات مشترک با ایجاد اتحاد های اجتماعی از وظیفه های اصلی است.

تضاد آشتی ناپذیر در وضعیت کنونی، يكي تضاد ملی با امپریالیسم است. تضادي كه ناشي است از به هم پیوستگی اقتصاد کشور به انحصارهای فراملی و وابستگی به بنگاه های مالی و پولی امپریالیستیتضاد مردم با دیکتاتوری طبقاتی بورژوازی تجاری و بورکراتیک (اداری) که در حاکمیت بلامنازع "ولایت فقیه" تجلی یافته است، تضاد عمده ي ديگري را در جامعه امروزي ايران تشكيل مي دهد. به دلیل این که هر دو لایه بورژوازی انگلی، منافع و نجات آتی خود را در پیوند هر چه بیشتر با انحصارهای امپریالیستی و آمیزش با سرمایه جهانی می بیند، خصلت ملی و ضد دیکتاتوری انقلاب بهم گره خورده است. نمی توان دیکتاتوری را بدون ضربه زدن به نهادسرمایه داری ساختار آن و سياست ضد ملي آن از بین برد.

طبقه کارگر به خاطر نقش کلیدی خود در نظام سرمایه داری کنونی پرتوان ترین، استوارترین و مایل ترین طبقه برای دگرگونی ژرف اقتصادیاجتماعی است.  زندگی طبقاتی کارگران به اقتصاد تولیدی وابسته است. بنابراین طبقه کارگر پایدارترین نیروی مخالف با سرمایه داری انگلی موجود است.

 سوال ششمچه نوع تاکتیک و استراتژی سرکردگی طبقه کارگر را برای جمع کردن حداکثر نیروهای اجتماعی در راه آزادی و عدالت اجتماعی و رشد اقتصادی و توسعه و پیشرفت در جامعه تامین می کند؟

در آغاز باید به شناسایی عوامل عینی که کمک کننده ایجاد یک ائتلاف گسترده در راه انقلاب ملی و دموکراتیک است پرداخت. بدون شك مخالفت با سیاست های ضد آزادی و خط اقتصادی نئولیبرالی رژیم در اين زمينه از عوامل مهم است.

بدیهی است که اگر همه نیروهای بالقوه به طور جداگانه حرکت کنند، بدون شك، مبارزه برای پیاده سازی چنین استراتژی تضعیف می شود. به همین دلیل حفظ و افزایش وحدت بین جنبش کارگری و جنبش هاي اجتماعی مترقی از اهمیت بی شماری برخوردار است.

نباید ما مانند حزب کمونیست یونان دچار  اپورتونيسم چپ“ شویم و از شرکت فعال در جنبش های اجتماعی به خاطر خوف از ”ازاپورتونيسم راست“  خود داری کنیم. تکروی و تبلیغ جدایی کردن، بدون هیچ تردیدی به منافع کوتاه و دراز مدت طبقه کارگر ضربه خواهد زد. در حالی که طبقه های سرمایه حاکم تا حد زیادی به طور متحد علیه منافع زحمتکشان عمل می کنند، دمیدن در شیپور تفرقه نادرست است. تا زمانی که طبقه کارگر و نیروهای سیاسی آن در حفظ خط مستقل خود پافشاری می کنند، نباید از شرکت در جنبش های  اجتماعی هراسید و فاصله گرفت. بلکه با شرکت در این جنبش ها باید بخش های غیر کارگری مردم را قانع کرد که همراهی با زحمتکشان ضامن حصول نیازهای مشروع آن ها است. بايد براي آن ها مستدل ساخت كه چرا طبقه كارگر كه براي حفظ منافع قانوني- دموكراتيك و ملي خود مبارزه مي كند، از منافع كل جامعه دفاع مي كند. منافعي كه به خطر افتادن آن، در وحله نخست و بلافاصله و به طور مستقيم منافع طبقه كارگر را مورد هجوم قرار مي دهد، كه زنان زحمتكش اولين قربانيان آن هستند. روند آزادي و عدالت اجتماعي، تنها با آزادي واقعي و تساوي حقوق ضعيف ترين حلقه آن، زنان زير فشار مضاعف طبقاتي و جنسي به ثمر خواهد رسيد.

باید به شناسایی نیروهایی که می توانند در یک اتحاد قدرتمند به مبارزه علیه اقتصاد نئولیبرالی شرکت داشته باشند، اکثریت توده های میلیونی را قانع کرد که اتحاد با طبقه کارگر تضمین کننده راه آزادی و توسعه اجتماعی است.  باید برنامه ای کلی ارائه داد که بتواند از منافع طبقه کارگر و اکثریت توده های میلیونی دفاع کند، و به ثروت و قدرت طبقه های انگلی بتازد. چنین برنامه ای باید با ارائه یک چارچوب کلی جوابگوي پرسش های مهم در باره شکل حکومت، سیاست اقتصادی و اجتماعی، و زیست محیطی باشد. نیروهای کارگری برای کسب هژمونی طبقه کارگر و همچنین افزایش مقاومت در برابر سیاست های سرمایه داری نئولیبرالی دولت، و تامین همبستگی و هماهنگی بین  جنبش های کارگری و مترقی نیاز به یک برنامه و سیاست واحد جایگزین دارد.  

برای پایان دادن به سلطه مالی و اقتصاد رانتی و بازاری، ارائه یک برنامه اقتصادی پایدار و تولیدی شامل مراکز تولیدی صنعتی عمومي – دموكراتيك (دولتی) و خصوصی و شرکت های تعاونی مثلن در بخش کشاورزی و تولید گوشت لازم است. نیروهای "راست" داخل و خارج رژیم با سواستفاده از وجود رانت خواری و آشفته بازاری این طور تبلیغ می کنند که هر اقتصاد دولتی در ذات خود پرورنده ي اختلاس و فساد است. باید با تاکید بر جنبه عمومی- دمکراتیک نظارت و كنترل در بخش دولتی این حربه را از دست نیروهای "راست" خارج کرد.

برای ايجاد هژمومي انديشه ي طبقه کارگر و نمایندگانش و برای به چالش کشیدن و شکست اختناق و برنامه های نئولیبرالی رژیم باید مبارزه ي طبقاتی را همزمان در سه جبهه سازمان داد. طبقات حاکم تجاری و بوروکراتیک در سه جبهه اصلی اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک و فرهنگی علیه زحمتکشان و نیروهای سیاسی شان عمل می کنند. جنبش کارگری و جنبش های مترقی باید در هر سه جبهه به مبارزه با این طبقه های انگلی بپردازند.

در جبهه اقتصادی، اهداف اصلی  ما باید برای بهبود شرایط زندگی زحمتکشان، بر اساس اشتغال کامل در اقتصاد سازنده و  متکی به تولید داخلی باشد. تشکیل اتحادیه های کارگری قوی، دمکراتیک و مستقل و اتحاد با دیگر جنبش های پیشرو و نمایندگان سیاسی شان تضمین کننده این هدف ها است.

اگر طبقه کارگر قرار است که به استثمار و ستم پایان دهد، ستیزه جویی صنفی علیه بورژوازی صنعتی کافی نیست. مبارزه اتحادیه های کارگری علیه کارفرمایان باید از هدف خاص منافع صنفبي اقتصادی خود فراتر رود و طبقه كارگر را برای رهبری سیاسی جامعه آماده کند. برای تحکیم مبارزه اقتصادی و پایداری دستاوردهای آن برای طبقه کارگر نیاز است که این مبارزه با یک چشم انداز سیاسی مرتبط گردد. و گرنه در سطح سندیکالیسم باقی می ماند.

از لحاظ سیاسی، جنبش های کارگری و مترقی باید سازمان های سیاسی مستقل خود را داشته باشند، تا بتوانند برای کسب قدرت سیاسی از طریق های مختلف مبارزه کنندبرای تحقق این امر، همه نیروهای کارگری باید با توجه به منافع زحمتکشان جانبداری طبقاتی" را جانشین "فرقه گرا یی" کنند. چون این طور به نظر می رسد که دیگر نیروهای کارگری به انجام این وظیفه خود چندان پيگير علاقه یی نشان نمی دهند، بار اصلی آن بدوش حزب طبقه کارگر می افتاد.

در جبهه ایدئولوژیک، جنبش های کارگری و مترقی مجبور به شرکت مداوم، خلاق و با ابتکار عمل در نبرد اندیشه ها در برابر انديشه پردازان  طبقه های استثمارگر اند. در این نبرد، با وفاداری به منافع زحمتکشان، باید از هر نوع نوآوری علوم بورژوازی برای متقاعد کردن توده ها به حقانیت اندیشه سوسیالیستی استفاده کرد. باید در مقابل فردگرایی و خودمحوری جهان بینی سرمایه داری، ما ارزش های انسانی نظیر همنوعی، همکاری، منافع جمعی، همبستگی طبقاتی جهانی، آزادی واقعی و عدالت اجتماعی را تبلیغ کنیم. باید تاکید کنیم که تمدن بشری نه عليرغم رقابت، حرص و آزِ طبقات حاكم، بلكه با همکاری بین انسان ها بر سر منافع گونه ي  انساني رشد کرده است.  به جای "گرگ" کردن هر انسانی برای دریدن همنوعش، ما باید تقسیم کار و نان را تبلیغ کنیم. ما باید یاد بگیریم که تنها با مغزها صحبت نکنیم، بلکه باید احساس درونی عدالت جویی بشر و براي بيداري وجدان او نیز بكوشيم.

ایدئولوگ های جمهوری اسلامی که توان مقابله علمی با اندیشه های سوسیالیستی را نداشته اند، برای کسب برتری ایدئولوژیک خود و تبلیغ افکار ارتجاعی از همان آغاز از تغییر کتاب های درسی و  سیستم آموزش و پرورش و بستن دانشگاه ها و تصفیه دانشجوها، استفاده نمودند.  بدین ترتیب تمام تلاش خود را بر روی شستشوی مغزی نسل های آینده متمرکز کردند. ما باید جرات به چالش کشیدن نظام ارتجاع در عرصه آموزش و پرورش و هنر و فرهنگ را دوباره در خود زنده کنیم. باید خوشبختی فردی، معیارهای رقابتی، خصلت های ثروت جویی، تعصبات و فرآیندهای فکری عقب افتاده را با شجاعت و به طور روشن و مستمر به زیر سوال ببریم.

بخش پایانی:

اگر هنوز طبقه کارگر نتوانسته است نقش موثر . متناسب با جایگاه طبقاتی- تاریخی خود ایفا کند، ناشي از نبودِ تشکل های مستقل کارگری و ضعف نیروهای کارگری در سازماندهی و آموزش این طبقه است.  بنا براین بابد نيرو را براي رفع اين كمبود به كار انداخت . به منظور توجیه عدم مبارزه برای سرکردگی طبقه کارگر. باید همه نیروهای کارگری دست در دست تلاش کنند که بر این ضعف غلبه کنند و با سازماندهی طبقه کارگر رهبری آن را در یکپارچه کردن و هماهنگی اعتراض های پراکنده دیگر قشرهای زیر ظلم و فشار اقتصادی تضمین کنند.

این به این معنا نیست که این حرکت آگاهانه ما حتمن در كوتاه مدت به موفقیت نایل می شود و سرکردگی طبقه کارگر در انقلاب ملی- دموکراتیک عملی می گردد. ولی این را همگان می دانیم که تنها کسی شانس بردن ندارد که در مبارزه شرکت نمی کند. تجربه انقلاب بهمن به ما نشان داده است که در شرایط انقلابی بسیاری از "ناشدنی های" گذشته،"شدنی" می شود.

 

نه! محبوب من!

هرگز چنين نبود، من، آموخته ام اين را، تو نيز بدان، كه بى گمان، زمان، دق الباب خواهد كرد، تاريخ فاتحانه در را خواهد گشود، و خورشيد با لبخندى گرم، انحناىِ آسمان را عاشقانه خواهد پيمود، و آنگاه بهار، مرهمى سبز، بر زخم هايمان خواهد گذاشت.

احسان طبری، ”به آن كس كه به او مي انديشم“، شعر زندان

بـه فـردا!

... و اين صبحي كه مي خندد بر روي بام هاتان. و اين نوشي كه مي جوشد در جام هاتان، گواه ماست! اي ياران، گواهء پايمردي هاي ما، گواه عزم ما، كز رزم ها جانانه تر شد!

محمد زهري، به فردا

بازگشت به صفحه نخست

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: