نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 

2017-02-24

نویدنو  05/12/1395 

 

 

آیا روسیه امپریالیست است ؟ 5

سام ویلیامز –برگردان : هاتف رحمانی

عدم احیا امپریالیسم تزاری

آیا امپریالیسم نظامی – فئودالی پیش از 1917 روسیه احیا شده است ؟ غیر از (احیا) نشان عقاب دوگانه که در میان ملی گراهای امروزی روسیه محبوبیت دارد ، پاسخ این پرسش منفی است .مالکیت زمین روسیه امروز نوعی از مالکیت زمین  سرمایه داری  و نه از نوع مالکیت فئودالی است . و حتی اگر واکنش در روسیه تا نقطه ای عمق یافته باشد که یکی از مدعیان رومانف بتواند برای تصاحب تخت احیا شود – که امری است که به صورت نظری با احتمالی غیر ممکن باقی می ماند– نظم فئودالی باز هم می تواند بسیار از احیا دورباشد .  

واکنش در برابر انقلاب اکتبر ، که دهه ها بر جسته شده بود ، ظاهرا تحت رژیم بوریس یلتسین می توانست به اوج خود رسیده باشد. اما اساس سیاست یلتسین نه احیا نظم نظامی – فئودالی –  بر کنار از احیا عقاب دوگانه بعنوان نشان فدراسیون روسیه – بلکه احیا سرمایه داری بود . اگر چه پوتین سیاست های ملی گرایانه بیشتری را نسبت به یلتسین دنبال کرده است ،اما پوتین نیز برای احیا امپریالیسم نظامی – فئودالی گذشته تزاری ، حتی اگر او شخصا خواستار این احیا باشد قدرتی ندارد. از این رو ، اگر چه امکان دارد در صورتی که  افکار شما از سوی رسانه های امپراطوری واقعی و زندانبانان واقعی خلق ها در جهان معاصر مدیریت می شود آن را درک نکنید ، اما امپریالیسم نظامی – فئودالی تزاری گذشته در روسیه امروز احیا نشده است و هر گز نمی تواند احیا شود .  

امپریالیسم مدرن روسیه ؟

اما در باره امپریالیسم روسی مدرن شده مبتنی بر حاکمیت سرمایه داری انحصاری و سرمایه مالی چطور؟ توسعه امپریالیسم مدرن روسی مبتنی بر سرمایه مالی تحت حاکمیت سرمایه مالی – مالکان سهام بزرگ گردآمده ، اوراق قرضه و سپرده های عظیم بانکی – نمی تواند مادامی که روسیه سرمایه داری باقی می ماند از پیشرفت محروم شود. همین امر در باره کشورهای سرمایه داری غیر امپریالیست نیز حقیقت دارد . ما نمی توانیم یک امپریالیسم آینده هندی ، یا حتی امپریالیسم آینده متمرکز شده در صحرای جنوب افریقا را غیر محتمل بدانیم .

کسی چه می داند ، (شاید)اگر سرمایه داری برای قرن های بیشتری ادامه یابد،کنگو با ثروت معدنی غنی خود بسیار شبیه امریکای کنونی – غنی در ثروت معدنی-  می تواند به مرکز جهانی امپریالیسم جهانی تبدیل شود. اما امروز در سال 2014 ، با وجود گام های بلندی که سرمایه داری در افریقا بر می دارد ، ما از آن بسیار دوریم . در واقع ، در امریکای 2014، هر کسی در باره یک امپراطوری امپریالیست جهانی کنگویی خیال پردازی کند می تواند محکوم به شعله ور کردن هیستری نژاد پرستانه باشد .   

بحران ها ، سرمایه انحصاری و ظهور سرمایه مالی

مطالعه ما در بحران ها وچرخه اقتصادی ، موضوع اصلی این وبلاگ ، نشان داده است که تناقض بنیادی سرمایه داری ، یعنی توانایی آن در ارتقا سطح تولید صنعتی سریع تر از (نیاز)بازار ها برای مقدار فزاینده کالاهایی که باید تولید کند ، می تواند گسترش یابد . از این رو ، رقابت بین سرمایه های متعدد سرمایه داری خیلی شبیه بازی صندلی های موسیقی دار کودکان است . سرمایه داری بیش تر رشد می کند اما سرمایه ها کمتر مستقل می مانند. سرمایه از این رو تا زمانی محکوم به متمرکز شدن بیشتر است که موجودیت بیشتر آن امکان نا پذیر شود  .

ما همچنین شاهدیم که هر بحران ادواری اضافه تولید ، که با اولین اضافه تولید در سال 1825 آغاز شد، سبب خارج شدن مقدار عظیمی پول از گردش و انباشته شدن آن به صورت مجموعه بی ثمری در بانک ها می شود .ما قطعا این را امروز پس از بحران 2008 نیز شاهدیم . چون اساس سرمایه داری پول – کالا- پول است ، مقدار عظیم پول بی ثمر ایجاد شده از سوی هر بحران ادواری سوراخ جیب های جمعی طبقه سرمایه دار را می سوزاند. به ناگزیر ، مقدار عظیم پول – سرمایه بالقوه- رها شده ناشی از بحران های ادواری اضافه تولید برای سرمایه گذاری تلاش می کند. بسیاری از پول های خارج شده از کانال های گردش در هر بحران ادواری به سرمایه پولی وام –پول – پول- تغییر می یابد .

سرمایه مالی مدرن به این شیوه رشد می کند. در طی تقریبا 75 سال – طول عمر یک انسان – پس از بحران 1825 ، سرمایه داری رقابت آزاد به سرمایه داری انحصاری – امپریالیسم، با تقسیم تقریبا کامل جهان بین مشتی قدرت های امپریالیست – تبدیل شده بود . سرمایه داری انحصاری "تراست " های متمرکز شده را – که شکل شایسته ای برای تولید متمرکز برنامه ریزی شده سوسیالیستی است – به طور مداوم  دوش به دوش رقابت آزاد در بخش های دیگر اقتصاد ایجاد کرده است . در طی زمان ، از بحرانی به بحران دیگر، عنصر انحصاری قوی تر رشد می کند در حالی که رقابت آزاد، اگر چه ناپدید نمی شود اما کاهش می یابد .

به سخن تاریخی، فاز انحصاری یا امپریالیستی سرمایه داری اولین مرحله تبدیل سرمایه داری مبتنی بر مالکیت خصوصی و رقابت آزاد به اقتصاد برنامه ریزی شده کمونیستی تولید کننده های هم بسته است .

سرمایه داری انحصاری از این رو مرحله نهایی سرمایه داری است ، اگر چه مانند تمام پدیده های اجتماعی، امپریالیسم نیز از میان تعدادی از فازهای خاص خود می گذرد. تحت تمام مرحله های امپریالیسم، اما کشورهای اندکی پدیدار می شوند که در سرمایه مالی تا حدی غنی هستند که دیگر کشورهایی راکه از نظر سرمایه مالی نسبتا فقیر تر هستند مورد بهره کشی قرار می دهند. برای ارزیابی آن که یک کشور چقدر در سرمایه مالی غنی است ، ما باید نه تنها مقدار مطلق سرمایه مالی – که به شکل تمام ثروت تحت شیوه تولید سرمایه داری در پول ، یا واحد های وزن شمش طلا که به نوبت حود کمیت های کار مجرد انسانی محاسبه شده با برخی واحد زمان را نمایش می دهد – بلکه میزان نسبی آن را به جمعیت کشور محاسبه کنیم . 

کشورهایی که در سرمایه مالی ثروتمند ترین هستند – نه لزوما ثرومند ترین در سرمایه صنعتی- کشورهای امپریالیستی هستند که از نظر اقتصادی تمام کشورهای سرمایه داری دیگر جهان را مورد بهره کشی قرار می دهند.

سرمایه مالی در برابر شکل های دیگر سرمایه

تحت حاکمیت سرمایه داری رقابت آزاد قدیمی که دربریتانیا دراول ربع سوم قرن نوزده به بالاترین سطح رشد خود رسید، تجارت تحت مالکیت افراد یا گروه های کوچک شرکا بود. مالکین منفرد تجارت جاری اغلب از " مستخدمین من " یا " کارگران من" سخن می گقتند چون فکر می کردند انها عملا مالک یک جای کارگرانشان هستند ، اما تحت حاکمیت سرمایه داری آن ها تنها مالک قدرت کار خریداری شده هستند. 

آن چه امروز سرمایه گذاری بانکی خوانده می شود در قرن نوزدهم به تازگی دربریتانیا در حال توسعه بود و عموما از سوی شرکت هایی که از بانک های تجاری اداره کننده خود جدا بودند هدایت می شد . بانک های تجاری شرکت های نسبتا کوچک مقیاس - آن چنان که لنین آن ها را واسطه های حقیر می خواند - از بانک های غول پیکر جهانی که بر سرمایه داری امروز تسلط دارند بسیار دور بودند. تجارت تحت مالکیت یک " رئیس" یا گروه کوچک شرکا نمونه سرمایه داری صنعتی قدیمی دوران رقابت آزاد بود . این روابط هنور می تواند در بخش هایی از اقتصاد سرمایه داری امروزی که تولید در سطحی نسبتا کوچک انجام می گیرد یافته شود .    

وضعیت سرمایه دارهایی که تنها مالک سرمایه مالی هستند – که من به پیروی از مارکس وانگلس ، در این وبلاگ آن را سرمایه داران پولی نامیده ام -  کاملا متفاوت است . تاجران بانکی با شما در باره به کار انداختن پول شما برای کار صحبت می کنند . اما چه کسی دیده است  شمش طلا ، اسکناس دلار یا سپرده قابل کنترل بانکی عملا کار کند؟ آن چه در واقع بانک به "عامه ثروتمند" – معمولا صاحبان مقدارهای کوچکی از سرمایه "پولی شده"- می گوید آن است که بانک با تبدیل پس انداز های پولی آن ها به سرمایه، ترتیب ارزش افزوده آن را خواهد داد ( یعنی ) طبقه کارگر تولیدکننده ساعت های معینی را برای مشتریان بانک به صورت رایگان کار می کند. تنها در این عرصه است که پول "کار"می کند .   

امروزه ، سهام ، اوراق قرضه و ابزارهای بازار پول معمولا تحت مالکیت شرکت های سرمایه گذاری تحت مدیریت مدیران مالی حرفه ای هستند. مالکان منفرد سهام شرکت های سرمایه گذاری معمولا به صورت مستقیم مالک چنین دارایی هایی نیستند. دلیلی که شرکت های سرمایه گذاری بسیار محبوب هستند آن است که " انتخاب هوشمندانه سهام" برای سرمایه گذار های "کوچک" دشوار است . سرمایه دارهای پولی منفرد کوچک و برخی اوقات نه چندان کوچک ، فاقد دانش  تشخیص " سهام ارزشمند" از "سهام زیر ارزش" در بازار سهام هستند. اگر چه بازار سهام اغلب نسبت به ارزش سهام دراشتباه است ،اما مشارکت کننده های آن به صورت جمعی بیش از سرمایه دارهای منفرد اطلاع دارند .

یک شرکت سرمایه گذاری اصول بانکی را مجسم می کند. افراد منفردی که پول اضافی یا پس انداز در اختیار دارند به صورت منفرد توانایی وام دادن پول اضافی خود را ندارند، بنا بر این آن را نزد بانکی که وام می دهد و درآمد حاصل را با سپرده گذار ها تقسیم می کند سپرده گذاری می کنند. یک شرکت سرمایه گذاری این اصل را در مورد بورس ، اوراق قرضه ، سرمایه های بازار پولی و غیر آن به کار می برد . غالبا شرکت های خرید وفروش سهام عملا تحت مالکیت بانک های بزرگ جهانی هستند.

همین امر در مورد صندوق های بازنشستگی هم مصداق دارد . گروهی از مستخدمین ، که خودشان سرمایه دار نیستند، برای بازنشستگی خود پس انداز می کنند. مقدار معینی از حقوق یا دستمزد آن ها کنار گذاشته می شود وسرمایه گذاری می شود. اما مستخدمین در موقعیتی نیستند که بدانند پس انداز های آن ها روی چه چیزی سرمایه گذاری می شود. بنا بر این ، پس انداز های آن ها جمع آوری و تحت کنترل یک مدیر مالی حرفه ای که به کار وارد است ، یا تصور می شود که وارد است ، و درموقعیتی کم وبیش هوشمندانه برای سرمایه گذاری پس انداز آن ها قرار دارد گذاشته می شود.  

یکی از تغییر ها در سرمایه داری انحصاری از روزگار لنین آن است که در آن زمان توده عظیمی از سهام داران شرکتی هنوز توسط افراد مالکیت و مدیریت می شد . امروز ، بر خلاف آن زمان ، توده عظیمی از سهام ، اوراق قرضه و دیگر اوراق بها دار توسط سرمایه گذاران نهادی مانند وجوه امانی تحت مدیریت بانک ، صندوق های بازنشستگی ، شرکت های سرمایه گذاری ، صندوق های بازرگانی ، شرکت های بیمه و صندوق های بازار پول مدیریت می شود. این نهاد ها ، به نوبه خود ، به صورت فزاینده ای از سوی بانک های جهانی اندکی مالکیت ویا کنترل می شوند. به این شیوه " سرمایه پولی" به سرمایه مالی تحت کنترل نهادهای بانکی غول پیکر اندکی تبدیل می شود.

در کشوری از نظر سرمایه مالی غنی، علاوه بر افراد به شدت ثروتمند در تمام کشورهای امپریالیستی – بعنوان مثال ، الیگارش های روسی و اکرایینی – "طبقه متوسط متعادل پس انداز کننده " بزرگی نیز وجود دارد . این طبقه متوسط سطح های بسیار بالاتر طبقه کارگر را شامل می شود ، که ممکن است مالک برخی صندوق های سرمایه گذاری یا از بهره بران صندوق های بازنشستگی از طریق برنامه های بازنشستگی مختلف مربوط به شغل باشند. 

فقیر بودن از نظر سرمایه مالی برای یک کشور حتی اگر در سرمایه صنعتی نسبتا غنی باشد کاملا امکان پذیر است . مثلا ، تعداد کثیری از کارخانه ها ، معادن و شرکت های بزرگ سرمایه داری ممکن است در یک چنین کشوری مستقر باشند ، که آن کشور را از نظر سرمایه صنعتی غنی می سازند. بریتانیا نمونه کلاسیک کشوری است که در عصر رقابت آزاد در سرمایه صنعتی غنی بود – کارگاه جهان بود- در حالی که امروز بریتانیا در سرمایه صنعتی چندان غنی نیست اما در سرمایه مالی بسیار غنی است . 

امریکا هم در همان مسیر رشد کرده است . در حالی که یک قرن پیش امریکااز نظر سرمایه صنعتی بسیار غنی بود ، اما امروز صنعت زدایی به صورت وسیعی ثروت نسبی امریکا در سرمایه صنعتی را کاهش داده است . اگرچه امریکا در سرمایه مالی به شدت درجه یک باقی است .

همه اشکال پس انداز های پولی نمایشگر سرمایه مالی نیست . در هند و تا حد معینی چین ، پس انداز اغلب عبارت از جواهرات طلا – اساسا مواد پول ، شمش طلا- است که به شکل جواهر در آمده است . پس انداز بدین شکل نمایشگر سرمایه مالی یا سرمایه در هر شکلی نیست . تنها مالکیت شمش طلا – پول – مالک خود را به هسته ارزش اضافی ملقب نمی کند. عموما ، کشورهای ستمدیده ، با سیستم های بانکی عقب مانده خود ، در سرمایه مالی فقیر هستند. مقدار نسبتا بزرگی از پس انداز به شکل گردآوری پول نگهداری می شود که به سرمایه تبدیل نشده است . در اکثر کشورهای پیشرفته ، "پس اندازها" در بانک ها ، صندوق های سرمایه گذاری ، صندوق های بازار پولی و غیر آن  نگهداری می شوند. این یکی از دلایلی است که چرا کینز با آن تفکرتجربی ، که در جوانی خود بعنوان افسر مستعمره در هند خدمت می کرد ، طلا را " یادگار بربریت" می دید .

بر خلاف مجموعه طلا، هر واحد از سرمایه مالی – یک سهم در صندوق سرمایه گذاری ، یا گواهی سپرده منتشر شده از سوی بانک- ادعایی در باره مقدار معینی از ارزش اضافی نهایی تولید شده از سوی طبقه کارگر جهانی است. اگر شما به هر شکلی مالک سهمی از سرمایه مالی باشید ، درصد معینی از بردگان مزدی جهان برای شما کار می کنند.  مالکیت این "سرمایه پولی شده" در توده عظیم متمرکز شده در دستان نهاد های مالی متمرکز شده در کشور های معین است . کشورهایی که در سرمایه مالی غنی هستند کشورهایی را که در سرمایه مالی فقیر هستند استثمار می کنند.

وابسته نزدیک به سرمایه مالی ثروت مستغلات است . مستغلات ترکیبی از دارایی زمین و ساختمان های ساخته شده بر آن است . مستغلات اگر چه همانند سرمایه مالی نیست ، اما به دقت جزء جدایی نا پذیر سرمایه مالی است . کشوری از لحاظ سرمایه مالی ثروت مند تر است که قیمت دارایی زمینی در آن متورم تر و بنا بر این "ارزشمند" تر است –  به ازای  مقداری پول در بازار مبادله می شود. در نهایت ، افزایش ارزش مستغلات در کار پرداخت نشده طبقه کارگر جهانی ریشه دارد .   

از این رو ، یک کشور هر چقدر در سرمایه مالی غنی باشد تاثیر ژرفی در مبارزه طبقاتی و سیاست های کشور خواهد داشت ، چون بخش های بزرگی از سطح های بالای طبقه کارگر می توانند مالک مقدار کوچکی از سرمایه مالی باشند،یا از صندوق های بازنشستگی بر خوردار هستند، واز طریق بازنشستگی فردی مالک سهام و اوراق قرضه هستند ، یا در  صندوق های سرمایه گذاری سهیمند.   

کارگران ممتاز تر مقدار اندک سرمایه مالی را که مالک آن هستند کنترل نمی کنند وبه اندازه کافی سرمایه لازم برای سرمایه دار شدن را ندارند ، چون نمی توانند منافع یا درآمد سود سهام  خود را مصرف کنند. آن ها همه مقدار معینی ، اگر چه تنها مقدار بسیار اندکی ، از ارزش اضافی تولید شده از سوی کارگران کشورهای ستمدیده و نیز(ارزش اضافی)  کارگران تولیدی کشور خود را به خود اختصاص می دهند

این یکی از روش هایی است که امپریالیسم لایه های بالایی طبقه کارگرو کارمندان "یقه سفید" را تطمیع می کند. در کشورهای استثمار شده ، طبقه کارگر رادیکال تر است و جنبش رهایی ملی علیه استثمار ملی به متحد شدن با جنبش طبقه کارگر گرایش دارد . بر عکس ، کشوری که در سرمایه مالی غنی تر است، بیشتر یک کشور استثمارگر است، ملی گرایی ارتجاعی قدرتمند تر می شود ، و "احساسات ملی" به متحد استثمارگر ها تبدیل می شود . 

اما ، هر قدر امپریالیسم با مقاومت ملت های ستم دیده تضعیف شود ، امپریالیسم ضعیف تر می شود و راه بیشتری برای رادیکال شدن طبقه کارگر و حتی طبقه متوسط باز می شود . مثلا ، جامعه امریکا با مقاومت ملت ویتنام در دهه 1960 و اوایل دهه 1970 به آشقتگی عمیقی دچار شده بود . 

جنبش های ضد جنگ در کشورهای امپریالیستی نه انحرافی از مبارزه طبقاتی " واقعی" – مبارزه اتحادیه های کارگری برای دستمزدهای بالاتر، ساعات کار کمتر و شرایط بهتر- بلکه شکل ناگزیری هستند که مبارزه طبقانی در کشورهای امپریالیستی به خاطر ماهیت بنیادی اقتصادی خود امپریالیسم باید اتخاذ کند.

به دلیل گرایش بلند مدت به سمت تمرکز و تراکم سرمایه ، بنیان اجتماعی واقعی حاکمان سرمایه داری انحصاری در طول زمان تنگ تر می شود . در راستای دفاع از جایگاه خود بعنوان طبقه حاکم و نیز امپراطوری آن – سرمایه داری انحصاری- امپریالیسم متعهد به حمایت از تمام گرایش ها و نیرو های ارتجاعی  در جهان – نژاد پرستی ، زن ستیزی ، دگرباش جنسی هراسی ، نئوفاشیسم ، پادشاهی های استبدادی ، کشورهای پلیسی و سامانه های جهانی نظارت – است .  به همین دلیل است که امپریالیسم در کلام لنین به معنی " واکنش یکسره موازی خط" است . 

روی دیگر سکه آن است که گرایش بسیار دموکراتیک یا جنبش هم درخود کشورهای امپریالیستی و هم در کشورهای ستم دیده به ستیزه با سرمایه داری انحصاری – امپریالیسم وارد می شوند.

آیا چین به تبدیل شدن به کشور امپریالیستی برجسته جهان نزدیک است؟ گزارش شده است که تا پایان سال جاری -2014- درامدناخالص ملی چین بنا به قدرت خرید با به حساب آوردن سطح قیمت های مختلف در کشورهای مختلف – از ایالات متحده فراتر خواهد رفت .(5) پیش از این ، درامدناخالص ملی چین بر این مبنا بنا به گزارش از درامد ناخالص ژاپن فراتر رفت .آیا این به معنی آن است که چین در سال جاری در روند جایگزینی ایالات متحده بعنوان کشور امپریالیست برجسته جهان است ؟ و آیا هند در حال پدیداری بعنوان یک کشور امپریالیست برجسته – قطعا نه کاملا در مقیاس "چین امپریالیست"- به نوبت خود با تحت الشعاع قرار دادن ژاپن نیست ؟ 

قبل از پریدن به یک چنین نتیجه گیری ای ، باید چیزهای معینی را به حساب بیاوریم .جمعیت چین امروز حدود سه برابر ایالات متحده امریکا است .بنا بر این ، چین در سرمایه صنعتی در رابطه با امریکا نسبتا فقیر باقی می ماند .

اما امپریالیسم، همان طور که در بالا مشاهده کردیم ، نه بر سطح نسبی سرمایه صنعتی ، بلکه بر سرمایه مالی مبتنی است . اگر من بعنوان شهروند امریکا مالک مقدار ایکس سرمایه مالی در بورس ها ، اوراق قرضه ها و سپرده های سود ده بانکی باشم ، به معنی آن نیست که من شایسته مقدار ایکس از ارزش اضافی تولید شده از سوی کارگران امریکا هستم . نه ، من مستحق مقدار ایکس از ارزش اضافی تولید شده از سوی کل کارگران دنیا هستم .  

 

Is Russia Imperialist?

 

بازگشت به صفحه نخست

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: