نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 

2017-01-16

نویدنو  27/10/1395 

 

 

آیا روسیه امپریالیست است ؟ -2

 سام ویلیامز –برگردان : هاتف رحمانی

 

خیزش جنبش ضد میدان در اکرایین شرقی

جنبش ضد میدان که در اکرایین در مخالفت با دولت کودتای ارو- میدان در کیف بر خاسته است با موجودیتی مانند جمهوری خلق دونسک نمایش داده می شود ، که از حمایت قابل توجه در اکرایین شرقی بر خوردار است .  بر خلاف ارو – میدانی ها ، آن ها با چپ گرا ها و نماد های شوروی مدارا می کنند ، اما با نماد ها و پرچم های نازی مدارا نمی کنند . مثلا ، پرچم های سرخ شوروی ، و تصویر های لنین در ترکیب با پرچم سه رنگ جمهوری فدراتیو بورژوایی روسیه و دو عقاب تزاری ملی گراهای روسیه . در حالی که اورو – میدانی ها مجسمه های لنین را نابود کردند ، ضد میدانی ها از این مجسمه ها دفاع می کنند.   

البته ، این نماد ها آشکارا ترکیب شده اند – برای مثال ، عقاب دوگانه در یک طرف و پرچم داش و چکش سرخ اتحاد شوروی به اضافه لنین در طرف دیگر ! آن ها به روشنی نیروهای طبقاتی وستیزه گر شرکت کننده در جنبش ضد میدان را بازتاب می دهند. اما رابطه نیروهای طبقاتی در میان ضد میدان ها ، که البته تا حدودی و نه کاملا مرکب از کارگران صنعتی است ، کاملا متفاوت از روابط نیروهای طبقاتی ارو – میدانی ها است .

برای رعایت انصاف برای ایشچنکو و چپ های غربی که در باره اکرایین هم نظرند ، همان چپ گرا نسبت به جنبش ضد میدان در شرق اکرایین نیز ابراز هم دردی کرده اند ، چون آن هم جنبشی توده ای علیه دولتی " هوادار امپراطوری" است – که دولتی تاسیس شده از سوی ارو میدانی های طبقه متوسط با کمک گروه ضربت فاشیست آن ها است .

موضع ایشچنکو و حامیان هم فکر او در غرب می تواند خیلی شبیه فردی باشد که در زمان جنگ داخلی امریکا هم زمان هم با شورشی های متحد و هم اتحاد گرایان هم دردی می کند چون هر دو طرف از حمایت احساساتی بخش های قابل توجهی از مردم امریکا بر خوردارند ! این واقعیت ها مارکس وانگلس را زمانی که در بریتانیا زندگی می کردند از دانستن آن که از روز اول در کدام طرف قرار دارند بازنداشت  . 

انتخابات 25 می

زمانی که من به زمان نهایی برای تحویل این نوشته به ویرایشگران خود رسیدم ، اخبار نتیجه انتخابات ریاست جمهوری 25 می انجام شده از سوی دولت کودتای کیف در پیشنهادی برای بر قراری مشروعیت قانونی رسیده است . اولا ، به نظر می رسد تمام نامزد های ضد میدان به صورت موثری ممنوع شده بودند ، ثانیا ، هیچ رایی در مناطقی که احساس ضد میدان قوی تر است مانند دونسک برگزار نشده بود. به طور کلی در دونباس آرا بسیار اندکی وجود داشت . این چیزی نبود مگر یک انتخابات آزاد . اما به این معنی نیست که نتایج بدون بهره هستند.  

همان طور که انتظار می رفت ، پیوتر پروشنکو "سلطان شکلات " میلیاردر هوادار امپریالیست برنده انتخابات شد . او ماهرانه میلیاردر همکار خود یولیا تیموشنکو ، یکی از افراد برجسته انقلاب نارنجی را ، که نامزد حزب جبهه میهن راست افراطی بود شکست داد. او (تیموشنکو) از رفراندومی در باره پیوستن اکرایین به ناتو با امید به نمایشی محترمانه و شاید وادار کردن پورشنکو به وارد شدن به سیلاب دفاع می کرد . این راهبرد ( استراتژی) کاملا شکست خورد .تیموشنکو به خاطر فساد خود منفور است . او زمانی که با قیام ارو – میدان آزاد شد عملا در حال گذراندن حکم زندان بود .

یک مشخصه جالب انتخابات نشان دادن دوامی حزب های نازی بود . نامزد های  هر دو حزب سووبودا و جماح راست در حدود یک درصد ، حتی کم تر از رای حزب ملی دموکراتیک نئو نازی در المان امروز رای کسب کردند .

در میان نامزد های عمده ، پورشنکوی پیروز به نظر می رسد "میانه رو" بوده است . این نشانه آن است که نمایش های اعتراضی جنبش ارو – میدان در نگاه بسیاری ازافرادی که در اکرایین غربی زندگی می کنند بسیار راست بوده است . در حالی که فاشیست های جناح راست توانستند در میدان بعنوان نیروی برجسته پدیدار شوند ،آن طور که  محروم کردن موفق چپ آن ها و رهبری آن ها در راهپیمایی در مقابل مجلس که رئیس جمهور یاناکوویچ راوادار به فرار از ترس جان کرد نشان می داد ، اما آن ها از حمایت بسیار محدودی در میان مردم حتی اکرایین غربی بر خوردار هستند. 

نشانه دیگری که ارو – میدان از حمایت محدودی ، در بهترین شرایط ، در میان مردم اکرایین غربی برخوردار است خود داری سربازان اکرایینی از جنگ با نیروهای ضد میدان در شرق بوده است . در بسیاری از مقابله ها ، نیروهای اکرایینی یا به سمت ضد میدان رفته اند و یا بسیار ساده از مبارزه خود داری کردند . تنها فاشیست های جناح راست هر روح  واقعی رزمنده ای را نشان داده اند . 

هدف های امپراطوری در اکرایین

امپراطوری امپریالیست امریکا- اتحادیه اروپا- ناتو (3) از سنت های "سفید " های اکرایین در طی جنگ داخلی که به دنبال انقلاب 1917 جریان یافت کاملا بهره برداری می کند. این سنت ها از سوی استفان باندرا و پیروان او در طی جنگ جهانی دوم – معروف به جنگ کبیر میهنی در اتحاد شوروی - توسعه بیشتری یافتند. رهبران " امپراطوری" – که رهبر دولت امریکا است – از این سنت ها ارتجاعی بخشی از جمعیت اکرایین برای به دست گرفتن سرزمین کشاورزی غنی استفاده می کنند ، که به "سبد نان اروپا" ترجمه شده بود . اکرایین نفت وگاز طبیعی و لوله های گاز نیز دارد که اروپا را با گاز طبیعی روسی تامین می کند. 

در درون امپراطوری ، نشانه های رشد یابنده ای از تنش بین المان امروز وجود دارد ، که اکنون از نظر اقتصادی بر اروپا سلطه دارد و مایل است کمتر به امپریالیسم امریکا وابسته باشد . دسترسی به گاز طبیعی روسیه به المان ودیگر کشورهای اروپایی  فرصت بیشتری برای مانور در داخل امپراطوری منسوب به امریکا می دهد. فرا تر از همه ، امریکا در قرن گذشته در دو جنگ علیه المان نجنگید به نحوی که المان می تواند مستتقل از امریکا باشد! امریکا برای حفظ رابطه بنیادی نیروها بین خود و کشورهای اروپای غربی – در راس همه المان- ( رابطه ای ) که از جنگ جهانی دوم ظهور کرد بسیار مایل است . 

"ملی گرا " های به اصطلاح ارو- میدان اکراییی از سوی امریکا برای گفتگو در باره عظمت ملت اکرایین تشویق می شوند ، درست همان گونه که سفید های جنوبی پس از جنگ داخلی امریکا و عصرنوسازی به بزرگداشت سنت های بزرگ "اهالی جنوب" سفید و به اصطلاح ملت آن ها تشویق می شدند. 

تحت عنوان دفاع از سنت های کبیر رابرت ای لی و جفرسون داویس ، سفید پوست های فقیر برای حمله به برده های آزاد شده افریقایی تبار تشویق می شدند. اما چه کسی نقش افریقایی تبار ها را در اکرایین بازی می کند؟ از آن جایی که افراد افریقایی اندکی ، اگر نه هیچ در اکرایین زندگی می کنند ، آن نقش به عهده روس ها ، یا اکرایینی هایی که بعنوان زبان بومی خود ترجیحا روسی صحبت می کنند تا اکرایینی گذاشته می شود .

و چه کسی باید نقش کوکلوس کلان را در اکرایین بازی کند؟ چرا ، جناح راست . تصادفی نیست که " پرچم نخستین امریکا"ی هم پیمانی و کوکلوس کلان دوش به دوش نماد های نازی ظاهر می شوند.(4) اما مانند زحمتکشان سفید پوست هر قسمت از امریکا ، اگر امپراطوری به راه خود ادامه دهد ، کارگران اکرایینی در اکرایین غربی که بیشتر از روسی به اکرایینی صحبت می کنند وضعیت بدتری نسبت به سایر خلق های اروپا خواهند داشت – مگر آن که روس یا اکرایینی های روس زبان باشد.

اما در باره " امپریالیسم روسیه " چی ؟

خوب ، آن همان چیزی است که می بینم برخی بخش های دیگر چپ انجام می دهند. اما بسیاری در چپ در امریکا و اروپا این تحلیل را رد می کنند. آن ها به آن بخش از چپ جواب می دهند که من موافقم که ما "امپریالیسم روسیه" را نادیده می گیریم . آیا مارکس وانگلس و در راس همه لنین مخالفان سرسخت امپریالیسم روسیه و همه اشکال ملی گرایی روسی نبودند؟

بر اساس این استدلال ، امپریالیسم امریکا امریکای لاتین و دیگر قسمت های جهان را با استبداد اداره و استثمار می کند ، در حالی که امپریالیسم روسیه به همان شکل مانند یک دیکتاتور رفتار می کند و برای سلطه بر کشورهای اروپای شرقی از جمله اکرایین تلاش می کند. آن ها به تاریخ بسیار واقعی سرکوب ملت اکرایین تزاریسم روسیه در گذشته و در ایام کاترین کبیر در قرن 18، ونیز افراط پویش اجتماعی سازی استالین در اوایل دهه 1930 اشاره می کنند ، که به ویژه به اکرایین آسیب سختی زد و منجر به قحطی گسترده شد .آآن ها کسانی از ما را که امپراطوری امپریالیست جهانی امریکا محور را بعنوان متجاوز واقعی در اکرایین می بینیم  به حامی امپریالیسم روسیه و دولت سرمایه داری  رئیس جمهورروسیه ولادیمیر پوتین بودن متهم می کنند.

اکنون ، حتی اگر مخالفان ما در چپ نسبت به ماهیت امپریالیستی روسیه امروز به حق باشند ، آن هم هنوز می تواند وظیفه کسانی از ما که در غرب – به ویژه ایالات متحده – زندگی می کنند باشد که از سیاست "شکست گرایی انقلابی" نسبت به حاکمان امپریالیست " خودمان" پیروی کنند. اهمیتی ندارد که ظاهرا امپریالیسم روسی چقدر قدرتمند و خطرناک است ، ما باز هم باید با شعار "شکست گرایی انقلابی" لنین و شعار " دشمن اصلی در خانه است " کارل لیبکنشت هدایت شویم .

گفتنی است که  آیا روسیه واقعا امپریالیست است ؟ از سال های دهه 1990 به بعد ، تقریبا تمام چپ گراها موافقند که روسیه امروز کشوری سرمایه داری است . اما همه کشورهای سرمایه داری امپریالیست نیستند. مثلا ، ونزوئلا هنوز کشوری سرمایه داری است ، اما آیا امپریالیست است ؟ همه چپ گرا ها ، از جمله آن هایی که روسیه را قدرت امپریالیستی خطرناکی می دانند ، شدیدا از ونزوئلا و انقلاب بولیواری آن در مبارزه علیه امپریالیسم پشتیبانی می کنند.

به همین ترتیب ، در دهه 1930مارکسیست های آن زمان از چین در برابر ژاپن پشتیبانی می کردند ، با وجود این واقعیت که چین در آن زمان توسط قصاب ارتجاعی چیان کای شک ، که در سال های 1925-27 انقلاب چین را به خون کارگران شانگهای رنگین کرد حکومت می شد. بنا بر این ، آیا کشور معین سرمایه داری یکی از کشورهای امپریالیستی است یا یکی از کشورهای مورد بهره کشی ، برای مارکسیست ها صرفا  پرسشی آکادمیک  نیست بلکه می تواند پی آمد های سیاسی بزرگی داشته باشد .

الحاق" شبه جزیره کریمه روسیه "

آیا دولت پوتین شبه جزیره کریمه را به روسیه ملحق نکرد ؟ آیا این تجاوز عریان به اکرایین نیست ؟ در واقعیت ، شبه جزیره کریمه هیچ گاه  ودر هیچ زمانی در تاریخ – حداقل طبق آن چه من توانستم در اینتر نت پیدا کنم - تحت سلطه ساکنان اکرایینی زبان نبوده است . خلق های بسیاری در شبه جزیره کریمه طبق تاریخ مدون آن زیسته اند . اما از میانه دهه 1860 ، جمعیت مسلط کریمه روس ها بوده اند .

این وضعیت از سوی بلشویک ها زمانی که کریمه بخشی از جمهوری فدرال روسیه سوسیالیستی بود به رسمیت شناخته شد ، در حالی که اکثریت بزرگ تاتارهای کریمه خودمختاری جمهوری سوسیالیستی خاص خود را داشتند . اگر موردی برای ضمیمه کردن کریمه به اکرایین وجود داشت ، لنین ، که همیشه تلاش زیادی برای گرفتن طرف کشورها وخلق هایی را داشت که از سوی روسیه تزاری سرکوب شده بودند ، قطعا می توانست از تمام نفوذ خود برای دیدن آن که کریمه ضمیمه جمهوری سوسیالیستی اکرایین بود به کار می برد همان طور که با جمهوری فدراتیو روسیه سوسیالیستی مخالفت کرد . اما آن کار را نکرد .     

در واقع ، پوتین بعنوان یک روس ملی گرا  از آن که بلشویک ها وسیعا از الحاق اکرایین شرقی روس زبان – آن چه که رژیم تزاری آن را "روسیه نو" می نامید- به جمهوری اکرایین و نه به جمهوری روسیه حمایت کردند شکایت کرده است .

در سال 1945 دولت روسیه تحت رهبری جوزب استالین جمهوری خودمختار تاتار را به دلایلی که در زیر مورد بررسی قرار خواهد گرفت منحل کرد. تنها تحت حکومت نیکیتا خورشچف – که بعنوان دبیر کل کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی حاکم آن زمان  بعنوان بانفوذ ترین رهبر شوروی پس از استالین در سال پیش از آن ظاهر شد – شبه جزیره کریمه به بخشی از جمهوری سوسیالیستی اکرایین ملحق شد .

این الحاق برای گرامیداشت سیصدمین سال استیلای امپراطوری روسیه تحت امپراطوری کاترین کبیربر اکرایین عملی شد . شاید ، این الحاق بعنوان اقدامی برای احترام وجبران برای ملت اکرایین انجام شده بود ، که به راستی توسط امپراطوری روسیه سرکوب شده بودند وآن زمان به صورت نا متناسبی صدمات جنگ داخلی را تحمل کرده بودند که در نتیجه اجتماعی سازی کشاورزی در اوایل دهه 1930 پدیدار شد. اما سرگی پسر خورشچف ، که اکنون شهروند امریکا است ، در گفتگو با رادیو نیو زیلند ادعا کرد که آن الحاق یک تصمیم محض دولتی پس از تاسیس کانالی برای تامین آب برای کریمه از اکرایین بود . 

دولت پوتین تا مادامی که حق روسیه برای حفظ پایگاه دریایی آن در بندر سواستوپل، تنها بندر آب گرم روسیه ، از سوی کیف به رسمیت شناخته می شد و تا مادامی که دولت اکرایین نقش میانجی بین فدراسیون روسیه و امپراطوری جهانی امریکا – اتحادیه اروپا- ناتو را ایفا می کرد  به پذیرفتن وضع موجود بر قرار شده تاریخی – خواه عادلانه یا ناعادلانه باشد-  تمایل بیشتری داشت . اما وقتی که جناح راست افراطی اکرایین  در فوریه جاری (2015) به قدرت رسید و کیف طرح خود برای تبدیل  افراد روس زبان اکرایین به اقلیت قابل تعقیب  و بلاگردن را آشکار کرد ، دولت پوتین احساس کرد بدیلی دیگری جز اجازه دادن به پیوستن روس زبان های مسلط کریمه به فدراسیون روسیه ندارد . 

بدیل می توانست تحویل دیر یا زود پایگاه دریایی روسیه در سواستوپل به ناتو باشد . این نمی توانست برای مردم روسیه ، به ویژه در سایه گسترش ناتو از زمان انحلال رسمی اتحاد شوروی در جهت نقض تضمین های داده شده به  میخائیل گورباچوف از سوی رهبران امریکا در زمانی که با اتحاد المان بر اساس شرایط امریکا موافقت کرد قابل تحمل باشد . 

تصورآن که دولت کنونی کیف خود را مستحکم نماید و در پایان دادن به مقاومت در شرق روس زبان اکرایین موفق شود، وحتی فرض آن که کریمه بخشی از روسیه باقی می ماند ، نتیجه خالص باز هم گسترش عظیم قدرت امپراطوری جهانی امریکا – ناتو به هزینه روسیه خواهد بود . این وضعیت هیچ شباهتی به الحاق المانی زبان های اتریش به المان در سال 1938 ندارد ، که تحکیم وضعیت المان نازی را در آن زمان نشان می داد . برای مثال ، ذخیره طلای المان با انتقال طلای نگه داری شده در بانک مرکزی اتریش به رایشبانک ،  که در آن زمان بانک مرکزی المان خوانده می شد دو برابر شد .  

رویکرد مارکس ، انگلس و لنین نسبت به امپراطوری روسیه

اما آیا مارکس ، انگلس و لنین مخالف شدید ملی گرایی روسی نبودند؟ آیا ما چگونه می توانیم از جنبش ضد میدان اکرایین شرقی که آشکارا به شدت تحت نفوذ ملی گرایی روسی است ، زمانی که تمام رهبران تاریخی مارکسیسم به به صورت شدیدی با همه اشکال ملی گرایی روسی مخالفت می کردند پشتیبانی کنیم ؟

البته ، رهبران تاریخی ما مارکس ، انگلس و لنین در زمان متفاوتی نسبت به زمانی که ما در آن زندگی می کنیم زندگی می کردند. در میانه قرن نوزدهم ، امپراطوری روسیه سایه تیره ای را در سراسر اروپا مطرح می کرد . اکثر روستایئان داخل امپراطوری روسیه سرف هایی بودند که  درست مانند اروپای غربی در دوران فئودالیسم عصر میانه  وابسته به زمین بودند . سربازان روسی انقلاب دموکراتیک مجارها را درسال 1848 در خون غرق کردند تا امپراطوری ارتجاعی اتریش ( بعد از 1867 امپراطوری اتریش – مجارستان خوانده می شد )را نجات دهند. بنا بر این در طی انقلاب 1848 ، مارکس وانگلس از جنگ علیه روسیه و نیز بریتانیای کبیر ، "حاکم مطلق بازار جهان" دفاع کردند. 

بریتانیای سرمایه دار صنعتی در غرب و روسیه فئودال استبدادی در شرق دو رکن واکنش اروپایی و جهانی بودند. اگر انقلاب های 1848به سطح انقلاب کبیر فرانسه 1789-1794 رسیده بود ، نه به صحبت از انقلاب 1917 روسیه ، نردیدی وجود ندارد که اروپای انقلابی ناگزیر از جنگ جهانی علیه روسیه وبریتانیا می شد .

 سوء استفاده از نوشته های مارکس و انگلس در باره روسیه

رویکرد مارکس وانگلس نسبت به روسیه واقعیت های تاریخی را کهدر آن می زیستند بازتاب می داد. این امر سوسیالیست های بریده را از ادعای اعتبار دو بنیان گذارسوسیالیسم علمی پس از آن که شرایط به صورت بنیادی تغییر کرده بود باز نداشت . مثلا ، در طی جنگ جهانی اول حزب سوسیال دموکرات المان ادعا می کرد که چون مارکس و انگلس از جنگ علیه روسیه در سال 1848 دفاع کرده بودند ، آن ها هم زمانی که در 4 اوت 1914به اعتبارات جنگی رای دادند  تنها سیاست مارکس وانگلس را به کارمی بستند.

بعدا ، در طی جنگ سرد، سیدنی هوک مارکسیست سابق ارتجاعی برای فهرست کردن مارکس وانگلس در سمت امپراطوری امپریالیست جهانی به محوریت جدید امریکا علیه اتحاد شوروی تلاش کرد . هوک این کار را با اشاره به فراخوان مارکس وانگلس برای جنگ علیه روسیه تزاری انجام داد . در واقعیت ، مارکس وانگلس باورمندان قوی به نزدیک شدن انقلاب مقدر روسی برای تغییر روسیه از یک رکن ارتجاع به یک سنگر انقلاب بودند. 

 

Is Russia Imperialist?

 

بازگشت به صفحه نخست

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: