نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 

2016-11-27

نویدنو  07/09/1395 

 

 

 

رسانه های جهانی بیداد کرده اند

احمد سپیداری

 

این روزها به صحبتی های سیاسی اقتصادی که گوش می دهم و یا به گفتگوها و ابراز نظراتی که در شبکه های اجتماعی در جریان است نظر می اندازم، یک سوال بزرگ در برابرم قرار می گیرد. آیا بوسیله رسانه های جهانیِ دولتی و شرکتی که در درک ما از جهان مداخله و میانجیگری می کنند، از واقعیت ها منقطع نشده ایم؟

از تحولات سیاسی اقتصادی در سطح جهان گرفته تا انتخابات آمریکا و جنگ جنون آمیز در خاورمیانه همه جا با اخبار و گزارش های یک سویه، نارسا، شبه واقعی، دروغ و یا دچار پنهان کاری رسانه ای روبروییم. این فضاهای ساختگی خبری، و این واقعیت های مجازی غیر واقعی تحمیل شده، منحصر به این یا آن گروه رسانه ای نیست. سیاست های تنظیم شده و کنترل کنندهٔ مراجع قدرت، چه شرکتی و چه دولتی، هر یک به نوعی و در ابعادی متفاوت در منقطع کردن ارتباط مردم با واقعیت ها نقش خود را ایفا می کنند.

بی بی سی سخنگوی کیست؟

امروز خبری را در بی بی سی فارسی دیدم که خیلی معنا داشت:

 «پلیس ضد شورش کره جنوبی در نقاط مختلف سئول مستقر شد[1]

بر اساس آین خبر: «ده‌ها هزار پلیس ضد شورش در نقاط مختلف سئول، پایتخت کره جنوبی مستقر شده‌اند تا مانع از نزدیک شدن تظاهرکنندگان به کاخ ریاست‌جمهوری شوند.»

«برای سومین هفته متوالی، تظاهرکنندگان در خیابان‌های سئول خواهان کناره‌گیری پارک گون هه، رئیس‌جمهوری کره جنوبی شده‌اند. . . .»

 باید پرسید: چرا حضور هزاران تظاهر کنندهٔ کره ای در خیابان، آن هم به مدت سه هفته  خبررسانی نمی شود و آنوقت حضور «ده ها هزار» (بله ده ها هزار) پلیس ضد شورش ارزش خبری پیدا می کند؟ چرا حضور صدها هزار نفر از مردم در تظاهرات برای وادار کردن رئیس جمهور فاسد به استعفا تیتر قرار نمی گیرد؟ بی بی سی براستی سخنگوی کیست؟ پلیس ضد شورش؟

فیلم این تظاهرات را می توان در راشیا تودی[2] دید و از ابعاد آن تصوری بدست آورد.[3]

 

چندی پیش در مصاحبه ی مفصلی با رادیو پویا مسائلی را در مورد رسانه های معاصر و تحولات اخیر آن ها عنوان کردم. برخی از نکاتی که بر آن تاکید داشتم، به طور خلاصه چنین بود:

۱- رسانه های قدرتمند جهان یکی پس از دیگری به تملک درآمده و در دستان اندکی تمرکز یافته است. این گوناگونی و تعدد عظیم رسانه ای اغلب مدیریت های نهایی محدود و متمرکزی دارد که به لابی های قدرتمند اقتصادی وصل اند.

۲- درست همانند بازار محصولات که روز به روز تخصصی تر می شود، رسانه های معاصر محصولات بسیار تخصصی ای برای اقشار و لایه های اجتماعی مختلف، جنسیت ها و نسل های مختلف، سلایق متفاوت، و … با شیوه های گوناگون ارائه می کنند. به همین دلیل در بسیاری موارد از طریق رسانه های متفاوتی که کانون های توجه مختلف اما هدفمندی های پنهان و آشکار یکسانی دارند روبرو هستیم که بین ما دیوارهای بلندی از فاصله و تصاویری پر از انکسار می آفرینند.  

۳- رسانه های معاصر با برخورداری از بازخوردهای بسیار سریع و گسترده از نظرات مخاطبان چه از طریق شبکه های اجتماعی و چه از طریق فن آوری های جدید نرم افزاری و سخت افزاری، به این امکان دست یافته اند که اثربخشی برنامه ها و تبلیغاتشان را تا حد بی سابقه ای ارتقا دهند. رسانه های معاصر به برکت این امکانات مهارت های شگفت انگیزی در بردن نظرات میان مخاطبان کسب کرده و در درک آن ها از واقعیت مداخلهٔ هدفمند می کنند.

۴- وابستگی بازار سهام به افکار عمومی و فضای ذهنی اجتماعی، حساسیت ویژه ای به جایگاه رسانه ها بخشیده است. این امر باعث شده رسانه ها در بیان واقعیت ها و چگونگی برخورد با آن ها تحت کنترل و محدودیت این اربابان بازار قدرت سرمایه قرار گیرند. رسانه ها همچنین به ابزار پروژه های بازی با ارزش سهام - بالا و پایین آوردن ارزش سهام - که چون پمپ میلیاردها دلار پول از جیب خریداران کوچک تر به صندوق های صاحب منصبان بزرگ انتقال می دهد، نقش آفرینی می کنند و از نقش اطلاع رسانی بیطرفانه بر اساس واقعیت های موجود به شدت فاصله گرفته اند.

۵- حجم بالای داده ها و اطلاعات خام و غیر مرتبط ورودی از طریق رسانه ها و تکرارهای پی در پی آن ها در سیکل های تکراریِ هدایت شده، حافظه ما را چنان پر می کند که جای زیادی برای رجوع به سیر رویدادهای مرتبط قبلی و تجزیه و تحلیل متصل آن ها باقی نمی گذارد. به همین دلیل رسانه های معاصر، تاریخ را نیز چون فرهنگ، تکه تکه کرده، صرف بازسازی واقعیت های مورد نظرِشان می کنند.[4]

فیس بوک و انتخابات

مداخلهٔ شبکه های اجتماعی همچون فیس بوک، گوگل، توییتر و ... مدت هاست توسط متخصصین مورد بررسی قرار گرفته است. مقالهٔ  روش جدید برای کنترل ذهن[5] نوشتهٔ روبرت اپستین در این زمینه بسیار گویا و روشنگر ست.

اینبار فیس بوک متهم شده که برخورد جانبدارانه ای به دونالد ترامپ داشته است. رادیو صدای فرانسه در این مورد مطلبی را با نام «نقش فیس‌بوک در انتخابات ریاست جمهوری در کشورهای دموکراتیک[6]» گزارش کرده که جالب است، اگرچه احتمالا هنوز همهٔ ماجرا نیست.

سایت «وایرد» مطلب مشخص تری را نوشته و در مقاله ای با تیتر : «این است واقعیت چگونگی به قدرت رساندن ترامپ توسط فیس بوک»: بهره گیری موفق تر کمپین دونالد ترامپ از شبکه فیس بوک را شرح داده است[7].

نویسنده  مقاله از انجام هزاران آزمون و خطا برای ارزیابی اثربخشی و تنوع بخشیدن به هر تبلیغ انتخاباتی ترامپ تا رسیدن به حد تاثیر گذاری بهینه (احتمالا خود تکثیری در شبکه) توسط فیس بوک خبر داده است.

باید دانست یکی از مهمترین امکاناتی که فیس بوک فراهم می سازد، پردازش انبوه نظرات و رفتارهای انتخاباتی شهروندان برای شرکت ها و گردانندگان کمپین های انتخاباتی است.

جالب اینکه، این اطلاعات می تواند با کمک فن آوری های نوین نقشه شده و به تصویر کشیده شود و شمایی از توزیع آرا در هر محله‌ٔ شهر و حتی تغییرات روزانهٔ آن را به نمایش درآید.[8]

 اخیرا به موضوع بسیار مهم دیگری برخوردم که نشان می دهد کار از هشدارهای قبلی تحلیلگران که من نیز بازگو کرده بودم، وخیم تر است. این روزها، بحث از ورد به دوران تازه ای به نام «سیاستِ فراحقیقت[9]» یعنی دورانی ست که واقعیت های مجازی و اغلب دروغ جای حقایق را می گیرد.

«فراحقیقت» در ویکیپدیا چنین تشریح شده:

«سیاستِ فراحقیقت یک فرهنگ سیاسی است که مباحثه ها در آن بیشتر در چارچوب «توسل به احساس»[10] و بی ارتباط با اجزای مشی سیاسی، و با تاکیدهای پرتکرارِ گزاره های کلامی[11] صورت می گیرد که تکذیب مبتنی بر واقعیتشان نادیده انگاشته می شود».

مارتین بارون سردبیر روزنامه واشنگتن پست در سخنرانی خود برای دانشجویان دانشکدهٔ رسانه و ارتباطات دانشگاه تمپل می گوید[12]:

«رسانه ها در آستانهٔ یک دگرگونی اند. ارتباطات مردم با مردم در شرف فروپاشی است.این شمایید که اگر مایل باشید باید این مشکل - یعنی ارتباطات نارسا، عدم ارتباط، ارتباط داشتن با آن هایی که درست مثل ما فکر می کنند و یا ارتباط به شیوه ای بکلی از واقعیت جدا- را اصلاح کنید. ما در قریب به اکثر مواقع به دنبال تایید شدن ایده های خود هستیم تا اینکه گوشمان پذیرای نظرات دیگران باشد.»

«آماده ایم به سرعت به دیگران برچسب بزنیم. هدفمان آن است که افراد را دسته بندی کنیم و یا بی اعتبار سازیم. این در حالیست که در واقع اغلب مردم پیچیده تر از آن اند که هر برچسبی به آن ها انتساب کرد. زمانی بود، زمانی نه چندان دور که وقتی برداشت متفاوتی از داده ها می کردیم، در تجزیه و تحلیل ها تفاوت داشتیم، نسخه پیچیدن های گوناگونی را توصیه می کردیم، اما در یک مورد بطور اساسی اتفاق نظر داشتیم و آن خود واقعیت بود. این به آن زمان ها تعلق داشت. امروز، بسیاری خود را مجاز می دانند که واقعیت های خود را داشته باشند و این در حالی است که آن ها نه واقعیت، بلکه دروغ اند.»

«بررسی واقعیت ها توسط سازمان های رسانه ای جریان اصلی تاثیری ندارد. ما رسانه ها مورد سوء ظن هستیم. متهمیم که واقعیت را پنهان نگه می داریم. سیاستمداران از فرصت استفاده کرده و  این جعلیات را برای نتیجهٔ دلخواهشان مورد بهره برداری قرار می دهند. آن ها را تکرار می کنند یا در برابرشان ساکت می مانند و این در حالی ست که به خوبی می دانند حقیقت ندارند. همانطور که آنه اپل باوم گفته، اکنون این امکان بوجود آمده که «در یک واقعیت مجازی زندگی کرد» که در آن دروغ «حقیقت پنهان جار زده می شود.»

سایت سالون در ماه ها قبل و در تاریخ ۱۹ جون ۲۰۱۶ در مطلبی با نام: «دروغ های دونالد ترامپ مخصوص آمریکا نیست؛ سیاستِ فراحقیقت در دوسوی اقیانوس اطلس دمکراسی را نابود می کند»[13] به نقل قولی از کلیس سیلیزا در روزنامه ایندپندنت[14] اشاره دارد که در خور تامل است. او بر این نظر است که:

««مرگ باور به واقعیت ها» دلایل مختلفی دارد، اما دو عامل اصلی آن چنین است:

۱- ما بطور فزاینده ای (هم به شکل فیزیکی و هم به شکل آنلاین) به سوی اجتماعات هم نظر با خود سوق پیدا می کنیم. و

۲- علیرغم وجود انتخاب های مختلف، بر دیدن سایت ها و برنامه هایی اصرار می ورزیم که نظرات موجودمان را تایید کنند.

به نظر سیلیزا این کار «تاثیر انبارشی» دارد، و وضع بگونه ای ست که یک فرد می تواند «بعنوان یک انسان به خوبی آگاه هر روزش را بگذارند، بدون آنکه ذره ای از اخباری را بشنود که متناقض با اعتقادات اوست.»

او می گوید:

 

«این یک نظام فراحقیقت است. سیاستمدارانی با کمترین میزان صداقت، ناحقیقت هایی را بر زبان می آورند و رسانه ها - یعنی منشوری که هنوز بسیاری از ما جهان را از پشت آن می بینیم -  آن را در قریب به اتفاق موارد اصلاح نمی کنند.

خوب وقتی حقیقت دیگر شنیده نمی شود، چه اتفاق دیگری را می توان انتظار داشت.»

البته این نقل قول ها از برجسته ترین نویسندگان همان رسانه های جهانی ست و نه چپ های منتقد این نظام جهانی نولیبرالیستی که به غایت ضد مردمی ست. باید از آن ها پرسید، براستی نقش رسانه هایی همچون واشنگتن پست، ایندیپندنت، نیویورک تایمز، سی ان ان، فاکس نیوز، بی بی سی و…. و غیره و غیره در پایمال کردن حقیقت و قطع ارتباط مخاطبان با واقعیت ها چیست. آیا آن ها حقیقت را به مردم گفته اند؟ آیا بی اعتمادی مردم به رسانه ها که سردبیر واشنگتن پست به صراحت به آن اعتراف می کند، نتیجه عمل خود آن ها نیست؟ پس چرا فرافکنی می شود و به گردن سیاستمدارانی می افتد که همچون گردانندگان خود این رسانه ها به کارگزاران دست آموز الیگارشی حاکم بر جهان یا به زبان ساده و همه فهم: «یک درصدی» ها تبدیل شده اند؟

چنین چیزی غیر قابل پیشبینی نبود. نقد رسانه ها و تغییر و تحول هایی که در پیش رو داشتند مدت هاست با بانگی نه چندان بلند فریاد زده می شود. اما به قول مارتین بارون در همان نقل قول بالا:

«در قریب به اکثر مواقع به دنبال تایید شدن ایده های خود هستیم تا اینکه گوشمان پذیرای نظرات دیگران باشد.»

روبرت مک چسنی یکی از برجسته ترین متخصصان علوم ارتباطات در مصاحبه ای با امی گودمن در بارهٔ کتابش با نام «قطع ارتباط دیجیتال- چگونه سرمایه داری اینترنت را علیه دمکراسی بکار می گیرد[15]»، ضمن تشریح اقتصاد سیاسی اینترنت و تاثیر آن در ایجاد انحصارات عظیم رسانه ای به لزوم تحول در این زمینه اشاره می کند و راه حل هایی برای ایجاد رسانه های عمومی غیر انتفاعی با هدایت مستقیم یارانه های مربوطه به طرف مردم به جای شرکت ها ارائه می دهد[16]. او به صراحت هشدار داده بود که ادامهٔ این وضع به فاجعه منجر می شود.

در همین مصاحبهٔ پیش گفته (بیش از سه سال قبل) از بزرگ مرد ۲۶ سالهٔ دیگری به نام آلن سوارتز[17] نیز یاد می شود که  روش های رادیکال تری برای باز کردن دسترسی مردم به اطلاعات را ابداع کرد و البته جانش را نیز بر سر مبارزاتش گذاشت. او به تملک انحصاری و پول درآوردن از ارائه خدمات دسترسی به آرشیو مقالات نشریات علمی معترض بود و بر این باور بود که اینکار باعث کاهش دسترسی عموم مردم جهان به منابع علمی می شود و اثر تخریبی بر آگاهی آن ها دارد. ۳۵ سال زندان و یک میلیون دلار جریمه و زیر فشار قرار دادن او تا خود کشی تنها واکنشی بود که دادگاه بنا بر درخواست مدیریت وقت دانشگاه ام آی تی برای برخورد با هک کردن سرور دانشگاه به او ابلاغ کرد.

نخبگان رسانه ای مدافع سیستم سرمایه داری انحصاری حاکم چه واکنشی نشان دادند؟ آیا واهمه پیدا نکردند که روش های انحصاری و سرکوبگرانه ارتباط مردم را با واقعیت ها قطع می کند و این قطع ارتباط و «سوء ظن» به رسانه ها ما و آن ها را وارد دنیای «فرا حقیقت» می کند؟ متاسفانه پاسخ منفی ست. تاریخ تکرار می شود و صدای چکمه های فاشیزم - اینبار فاشیزم قرن بیست و یکمی-  دوباره به گوش می رسد. باز هم لیبرال ها، دمکرات ها و تکنوکرات های روشنفکرمآب تنها شگفت زده می شوند.

شکستن فضای رسانه ای که در خدمت عملیات روانی صنعت جنگ و بازار سهام قرار گرفته به یک الزام تبدیل شده است. بدون شکستن این فضا نمی توان آمال و آرزوهای واقعی مردم را نمایندگی کرد و آن ها را آگاه، متحد و امیدوار ساخت که برای ساختن جهانی دیگر به میدان بیایند.   دگرگونی در صنعت رسانه باید از اولین نکات برجستهٔ هر برنامه سیاسی اجتماعیِ ترقیخواهانه باشد.

 

 

 

 

 

بازگشت به صفحه نخست

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: