نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 

2016-10-05

نویدنو  13/07/1395 

 

 

به پيمان وفادار و جانبدار قشون زحمتكشان!

در پاسخ به رفیق س. سیاوش

فرهاد عاصمی

 

در نويدنو «مطلب دريافتي»اي از س. سياوش انتشار يافته است با عنوان «از سفسطه تا ماكياواليسم – سير و سياحتي در سايت ”توده اي ها“ و عملكرد مسئول آن» (١٣٩٥/٠٧/٠٧)

 

١- رفيق گرامي س. سياوش از آغاز توضيحات انتقادي خود، ناخواسته، به اين واقعيت اذعان دارد كه نياز به بحث و گفتگو ميان توده اي ها وجود دارد. اين نياز مي تواند تنها با ايجاد شرايط دموكراتيك و رفيقانه تحقق يابد . پاسخ درخور و شايسته خود را بيابد. متاسفانه رفيق سياوش نيز مانند برخي از منتقدان پيش تر قادر به ايجاد اين شرايط نيست. در واقع هم مسئولان حزب توده ايران مي بايستي چنين شرايطي را ايجاد مي كردند. شايد بتوان اميدوار بود كه جشن هفتاد و پنجمين سالگرد پايه گذاري حزب توده ايران در ١٦ اكتبر ٢٠١٦ در وين آغازي موفق در اين زمينه باشد.

٢- «با بوي مضمون چنين خويشاونديِ نظري- ايدئولوژيك و اسلوب عملكردي در سطور بعدي بيش تر آشنا خواهيم شد!» كه تنها جمله ي نقل قول شده از مقاله ي من با عنوان ”بازتاب هستي اجتماعي در آگاهي، «سياست و خط مشي» توني بلير و بازتاب آن در ذهن نويسنده ي مقاله نامه مردم“ (١) است. در موضع انتقادي، رفيق سياوش اصلاً به بحث اصلي در مقاله پرداخته نمي شود. مساله اصلي در مقاله من، «داماد و عروس» توني بلير بودن اين يا آن نويسنده در نامه مردم نيست كه رفيق سياوش برجسته مي سازد، بلكه نكته اصلي نشان دادن اسلوبي است كه ماركس آن را «كالايي شدن روابط اجتماعي» مي نامد. در آن مقاله نشان داده شده است كه نويسنده مقاله ي كارگري، آگاهانه و يا ناآگاهانه مقاله را آن چنان نگاشته است كه مقاله كارگري را در نامه مردم به ابزار ايجاد ابهام در شناخت روابط اجتماعي حاكم به سود سرمايه و نه روشنگري براي زحمتكشان بدل ساخته است. نويسنده به جاي طرح مواضع حزب توده ايران، در بيست سطر از ٣٣ سطر مقاله نظرات فعال دولتي را بازگو مي كند كه هدف او توجيه بيكاري، فقر و ... كارگر ايراني است. ايزدخواه اين هدف را از اين طريق دنبال مي كند كه بحران ناشي از اجراي نسخه اقتصاد نوليبرال امپرياليستي را در ايران، پيامد ”الزامات جهاني“ نظام سرمايه داري مي نمايد. از اين طريق، او علت بحران اقتصادي- اجتماعي حاكم در ايران را در ابهام قرار مي دهد كه مضمون سياست ضد كارگري- دموكراتيك و ضد مليِ حاكميت نظام سرمايه داري در ايران است! علتي كه ناشي از سلطه روابط اقتصادي- اجتماعي در نظام سرمايه داري حاكم در ايران است.

رفيق عزيزي در ابرازنظري ديگر، در دفاع از هدف روشنگرانه ي مقاله كارگري در نامه مردم كه «افشاي يكي از ”فعالين كارگري“ حاكميت است»، نكات آموزنده و شايسته ي توجهي نگاشته است كه به آن به طور مجزا پرداخته خواهد شد. متاسفانه نوشتار رفيق گرامي س. سياوش فاقد هرنوع بررسيِ سياسي- نظري از مضمون مقاله من است. شيوه اي كه ظاهراً ادامه شيوه ي رفقاي ديگر از قبيل اخگر مهرداد و رزمين مهرگان است.

٣- اين كه رفيق گرامي س. سياوش كلمه اي در باره ي مساله اصلي مقاله من ننوشته و بيان نكرده است، نشان مي دهد كه او مساله اصلي و مضمون مقاله من را يا درك نكرده است و يا عامداً از طرح آن چشم پوشيده، زيرا قادر به ارايه ي استدلالي عليه ارزيابي طرح شده در مقاله من نيست. نكته اي كه نياز به بحث و گفتگو را ميان توده اي ها دو چندان برجسته مي سازد.

٤- كمبود منطق استدلالي خود را رفيق گرامي سياوش مي كوشد با طرح چند باره ي پرونده اي به اصطلاح صاف و صوف كند كه در ارتباط با مسئوليت نگارنده براي ٩٥ شماره ي نخست دوره ي دوم راه توده تنظيم شده است.

٥- اين رفيق در اين ارتباط، مانند رفقاي پيش، همه جا محق نيست. او آن جا محق است كه اين يا آن بيان و نظر در راه توده، نادرست و يا ناموفق ارايه و طرح شده است. من قصد دفاع از اشتباه هاي احتمالي را ندارم. اين نكته را در نامه هايي به شخص رفيق گرامي محمد اميدوار نيز نوشته و خاطرنشان ساخته ام.

اما پرونده ي تشكيل شده كه از يك رديف نقل قول هاي اغلب يك تا يك و نيم سطري تشكيل شده است، نه كليت بحث هاي مطرح را قابل شناخت و درك مي سازد، و نه پاسخي است به نياز امروز توده اي ها به بحث و گفتگو.

با چنين ”سيتات“ها در دوران استالين نيز تعدادي از كمونيست هاي صادق اعدام شدند و به زندان بازداشتگاه فرستاده شدند. ادامه ي چنين پرونده سازي و انتشار گه گاه آن كمك نيست. برگزاري يك جلسه مسئوليت دار ضروري است كه در آن رفقاي قضاوت كننده، با حضور من به كليت ”اتهامات“ پرداخته و نظر نهايي را در باره ”اشتباه“هاي احتمالي بدهند. چنين شيوه اي، شيوه اي است كه در اساسنامه حزب توده ايران براي رسيدگي به عملكرد اعضاي حزب پيش بيني شده است. چنين شيوه اي در اساسنامه حزب، به ويژه براي رسيدگي به ”اتهامات“ اعضاي كميته مركزي در نظر گرفته شده است. لطفاً رفيق گرامي س. سياوش با مراجعه به اساسنامه حزب توده ايران، وجود بند اساسنامه ذكر شده را مورد تائيد قرار دهد!

ضروري است اضافه كنم كه تنها بهره گيري از پيشنهاد سازنده و مسئولانه ي رفيق عزيز سيامك و در فضايي رفيقانه و دموكراتيك مي توان اشتباه هاي احتمالي را نشان داد و به سود دسته كردن نيروي توده اي ها براي نبرد سخت امروز، از آن ها آموخت.

٦- صرفنظر از ارزش معنوي- اخلاقي پرونده سازي به مثابه يك اسلوب، و پيراهن عثمان ساختن هرازگاهي آن، چنين اسلوبي به طور مشخص و با توجه به تاريخ واقعي وقايع، شيوه ي موفقي براي اثبات اين ادعا نيست كه گويا مي توان بر اين پايه عملكرد انسان ها را «در دوره هاي گوناگون» شناخت و درك كرد، كه رفيق سياوش مدعي است و مي خواهد آن را براي شناخت عملكرد من به كار گيرد. به اين نكته بازمي گردم. مايلم در اين جا تنها اين نكته را برجسته سازم، كه هنگامي كه ادعا مي شود در طول ٣٠ سال «تلاش عاصمي براي رسيدن به كرسي رهبري حزب است ... كه با هشياري رهبري ناكام مانده است» (ص ٥ نوشتار)، ارزيابيِ نادرست و غير مستدلي بيان مي گردد و بيان غيرمسئولانه اي ارايه مي شود.

اين درست است كه عضو رهبري حزب توده ايران بودن، نشان توانمندي خاص و ثبات در نظر و عمل فرد است، اما چنين خصوصيتي يك امتياز فردي نيست. رهبري حزب توده ايران و يا شركت در ساختار رهبري حزب طبقه كارگر، وظيفه اي جمعي است. وظيفه اي كه زندگي نشان مي دهد پيامد و دستمزد آن عمدتاً زندان و مرگ و اعدام است!

من در طول تاريخ زندگي سياسي ام، بدون ترديد رفيق پايبند به پيمان و جانبدار قشون زحمتكشان بوده و هستم. چنين ويژگي البته من را و هيچ كس را از اشتباد برّي نمي دارد. پراهميت آن است كه به قول زنده ياد رفيق احسان طبري، آموزگار چند نسل از توده اي ها در شعر ”پيمان“، «بي تفاوت» نگشتن: «بگذار مرا گستاخ بخوانند، بگذار مرا شرير و خام پندار بنامند، من به كارها، از خرد و كلان، بي تفاوت نخواهم گشت، كه كلان از خرد مي خيزد، وز اندك بي شمار.» (٢) به همين علت نيز بر ضرورت آموزش و خودآموزي كه از آموزگان حزبي فراگرفته ام، پايبندم و آن را به همه رفقاي توده اي توصيه مي كنم. بايد هر توده اي به طور مداوم لااقل دو كتاب در دست مطالعه داشته باشد و به قول رفيق طبري براي «اجتهاد» در رشته هاي تخصصي مورد علاقه اش بكوشد. امري كه البته بايد توسط بخش آموزش حزب توده ايران نيز سازماندهي گردد.

آيا چنين ويژگي ها فرد را به خصوصياتي مزين مي كند كه بتواند مسئوليت هاي حزبي را به عهده بگيرد يا خير، تشخيصي است كه رفقاي حزبي بايد به آن پاسخ بدهند و نه خود فرد. تنها در چنين شرايطي زمينه عيني و ذهني رهبري جمعي در حزب توده ايران در آن سطحي ايجاد مي شود و تداوم مي يابد كه مبارزه ي سخت طبقاتي به آن نياز دارد.

اضافه كنم كه اگر هم ادعاي رفيق سياوش با علائم و شواهدي در گذشته همراه بوده است كه او را برآن داشته مدعي شود كه من خواستار دست يابي «بر كرسي رهبري» بوده ام، مي توان اين رفيق و ديگر رفقاي احتمالي را مطمئن سازم كه چنين بلندپروازي اي اكنون در ذهنم وجود ندارد. با توجه به وضع بيماري، چنين فرصتي در انتظار نيست. كرسي رهبري حزب را بايد نسل جوانِ انقلابي به دوش كشد. اين وظيفه اي خطير، پرمسئوليت و همچنين شكوهمند است!

٧- رفيق گرامي س. سياوش، شما جاي علت و معلول را عوض كرده ايد كه ريشه ي برداشت نادرست شما و ايجاد شدن وضع كنوني است. طبق اساسنامه حزب توده ايران، برگزاري كنگره ي حزبي وظيفه اعضاي كميته مركزي حزب است و نه وظيفه يك كميته كه در اساسنامه حزب پيش بيني نشده است. وضع كنوني كه شما تاريخ آن را سي ساله مي ناميد، اين وضع است كه يك كميته ي غيراساسنامه اي، با نقض حق عضويت من و برخي ديگر از اعضاي كميته مركزي حزب، نه تنها سازماندهي و برگزاري كنگره سوم حزب را عهده دار شد، بلكه حق شركت من را به عنوان عضو كميته مركزي حزب در آن حتي به عنوان ناظر نقض نمود.

اگر شما مانند برخي ديگر از رفقا از سني برخوردار نيستيد كه از واقعه با خبر باشيد، مي توانيد از رفيق گرامي محمد اميدوار، سخنگوي حزب توده ايران، جوياي امر شويد. به رفيق اميدوار مسئوليت برگزاري جلسه ي غير اساسنامه اي براي تدارك كنگره سوم حزب محول شده بود و او رئيس جلسه اي در برلن/ آلمان بود كه من به طور غيرمترقبه و دعوت نشده در آن حضور به هم رساندم.

مواضع جمع آوري شده در پرونده اي كه شما در نامه خود مطرح مي سازيد، نمي تواند علت تصميمي باشد كه به قول شما ٣٠ سال پيش رهبري حزب اتخاذ نمود و با آن نقض حق اساسنامه اي من را توجيه كرد و مي كند. زيرا تاريخ انتشار راه توده دوره دوم تا شماره ي ٩٥ كه به مسئوليت من انتشار يافت، لااقل دو سال بعد از برگزاري كنگره سوم حزب توده ايران آغاز شد. انتشار  رساله ي كيانوري و اشاره به كتاب خاطرات او در شماره هاي ٢٤ و ٢٥ راه توده حتي به زماني ديرتر، بيش از دو سال ديرتر، باز مي گردد. لذا پرونده سازي، از نظر تاريخي نيز پرونده سازي موفقي نيست.

با توجه به اين واقعيت هاي زماني،  شما به ناروا به من تهمت سفسطه گرايي و ماكياواليسم وارد مي كنيد.

علت ممانعت از شركت من در كنگره حزبي، برنامه اي است كه ارمغان سفر غيرمجاز زنده ياد رفيق حميد صفري به ايالات متحده ي آمريكا ست كه مابين برگزاري پلنوم سال ٦٩ و برگزاري گنگره سوم حزب توده ايران انجام شد. پلنوم سال ٦٩ به پيشنهاد من سازمان داده شد و سازماندهي آن را من و رفقاي برلن غربي به عهده داشتند. بخشي از مخارج آن را من پرداختم.

سفر غيرمجاز رفيق صفري به آمريكا كه مورد مخالفت رفيق عزيز علي خاوري قرار داشت، با حذف انديشه ي ماركسيسم- لنينيسم از برنامه حزب توده ايران همراه بود. من يكي از مخالفان جدي اين پيشنهاد بودم و بعد از با خبر شدن از آن، به طور كتبي و با صراحت و به صورت علني عليه اين برنامه موضع گرفتم.

علت نقض حق اساسنامه اي من براي شركت در كنگره سوم حزب توده ايران، جانبداري محقانه و وظيفه مندانه ي توده اي در دفاع از اساسنامه و برنامه حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران است كه شما را واداشته است مرا متهم به آن كنيد كه گويا «خواستار احراز كرسي رهبري حزب توده ايران» بوده ام و كوشيده ام با سفسطه گري و به شيوه ماكياواليستي به هدف خود دست يابم! شما من را متهم به شيوه اي مي كنيد كه ديگراني به طور عيني به آن عمل كرده اند! شما به منظور اثبات تز ادعايي خود و اثبات اتهامي كه نارفيقانه مي زنيد، حتي به ذكر يك جمله نيز نمي پردازيد!

قطعاً در سندي كه در آرشيو حزب توده ايران وجود دارد، گزارشي حفظ شده است كه هنوز علي خدايي آن را به رهبري حزب ارايه نكرده است! گزارشي كه در آن اين نكته ذكر شده است كه عضو شناخته شده ي كميته مركزي حزب توده ايران و دبير دوم آن، پس از پيروزي ضد انقلاب در اتحاد شوروي و آلمان دموكراتيك، با كدام پاسپورت و ويزا از محل اقامت طولاني مدت خود در برلن دموكراتيك به ايالات متحده آمريكا سفر كرد، در كدام نشست ها شركت داشت، و با چه كساني و در باره ي چه موضوع هايي به مذاكره پرداخت؟

آيا نسخه حذف انديشه ماركسيسي- لنينيستي از برنامه حزب توده ايران در اين نشست ها پيچيده شد و يا توسط «انديشكده»ي تدارك ديده شده است؟ نسخه اي كه شركت كنندگان در كنگره سوم حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران آن را به تصويب نرساندند و از اين طريق به وظيفه تاريخي و پرافتخار خود صحه گذاشتند!

٨- حقانيت وجودي و نقش تاريخي كنگره سوم حزب توده ايران و رهبري منتخب آن با همين يك تصميم، يعني زدن دست رد به سينه پيشنهاد براي حذف انديشه ماركسيسم- لنينيسم از برنامه حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران، به اثبات رسيده است و مورد تائيد همه توده اي هاي صادق قرار دارد. مصوبه هاي تاريخي كنگره سوم و رهبري منتخب آن از روز نخست مورد تائيد من بوده و است.

اعتراض به نقض حق اساسنامه اي من به عنوان عضو كميته مركزي حزب، كه به قوت خود باقي است، اعتراض به نقض اساسنامه حزب توده ايران است! دفاع من از حق و مسئوليت سازماني خود،دفاع از حق و مسئوليت يك عضو كميته مركزي حزب توده ايران است! گرچه من مصوبات كنگره سوم را به رسميت شناختم، ديگر امكان شركت در حوزه ي حزبي در كلن/ آلمان را نيافتم كه عضو آن بودم.

انتشار راه توده دوره ي دوم بيش از دو سال بعد از برگزاري كنگره سوم حزب عملي شد. پيش از آغاز انتشار، من به ملاقات رفيق عزيز خاوري رفتم و خبر انتشار آن را مطرح ساخته و ضرورت آن را مستدل نمودم. به نظر من، شرايط جهان و ايران، وجود نشريه اي را ضروري مي ساخت كه در آن مساله هاي نظري و سياسي مطرح گردد. به ويژه آن كه انتشار دنيا نامطمئن و بالاخره قطع شد.

رفيق خاوري با انتشار راه توده مخالفت نكردند. تنها اضافه نمودند «ببينيم چه از كار در مي آيد»! و هنگامي كه از شركت علي خدايي در كار نشريه با خبر شدند، اظهار داشتند كه «خدايي سرت كلاه خواهد گذاشت»!

٩- رفيق س. سياوش شما محقيد وقتي مي نويسيد كه نبايد در هر مقاله درس نامه هاي ماركسيستي را درج نمود. من هم چنين امري را طلب نمي كنم! آن چه كه مي گويم و به آن در نوشته هاي ديگري نيز اشاره دارم، اين نكته است كه بايد مقاله هاي روشنگرانه- تبليغي با روح ماترياليستي و با اسلوب ماترياليسم ديالكتيكي نگاشته شود. ماركس در ”كاپيتال“ نه به توضيح درس نامه هاي ماترياليسم تاريخي مي پردازد و نه اسلوب ماترياليسم ديالكتيكي را توضيح مي دهد. اما در همه صفحات اين اثر داهيانه، ماركس اسلوب بررسي بر پايه انديشه و اسلوب ماترياليسم ديالكتيكي را به كار مي برد. اثر بر پايه اين اسلوب پرداخته شده است و قادر است مضمون نظام سرمايه داري را براي خواننده قابل شناخت سازد!

هنگامي كه در يك مقاله ي ٣٣ سطري، بيست سطر نقل قول مستقيم از بيان و نظرات ”ايزدخواه“ ارايه مي شود، ديگر نه جايي براي ارايه مصوبات حزب توده ايران باقي مي ماند و نه نشاني از اسلوب ماترياليست ديالكتيكي يافت مي شود تا ”مضمون“ نظرات انحرافي را بنماياند. نظرياتي كه آن چنان انحرافي و هدفمند هستند كه رفيق نويسنده مقاله ي كارگري را بر آن مي دارد، از خواننده براي نقل آن ها عذر خواهي كند.

تنها با انتقال اسلوب ماترياليسم ديالكتيكي است كه جامعه شناسي علمي، ماركسيسم- لنينيسم، به اهرم آموزش و انتقال آگاهي طبقاتي تبديل مي شود و نه با انتقال نظرات «خوانش جديد از ماركس» كه در مقاله ديروز در توده اي ها نشان داده شد (٣).

زنده ياد احسان طبري در شعر ”اخگران اسفند، به ياد شهيدان ٧ اسفند“ (٢، همانجا)، مضمون وظيفه ي انتقال آگاهي طبقاتي را به درون لايه هاي زحمتكشان و شيوه ي ماركسيستي انتقال آن را با زيباترين، شورانگيزترين و شكوهمند ترين استعاره ها ترسيم مي كند. احسان طبري خطاب به «اي پنهان آشكار!»، اين گونه وظيفه ماركسيستي- توده اي را برمي شمرد: «يادت را هرگز در صندوق خانهء قلبم پنهان نخواهم داشت، يادت را در قاب نخواهم گرفت خشكيده چون نعش بر ديوار، يا چون يك اتفاق ناگوار، براي يك روز مبادا، در دفتر خاطراتم نخواهم نگاشت.»

او سپس و بلافاصله آن شيوه اي را كه بايد به آن عمل نمود و مي توان آن را در مقاله هاي كارگري در بيش از ٥٠٠ شماره نامه مردم در ايران آموخت، چنين ترسيم مي كند: «يادت را مي نهم هر روز، در كيف مدرسه كودكان، در لابلاي اوراق سپيد دفترهايشان، چون گلبرگ هاي گل سرخ، مي نهم يادت را در ترنم عاشقانه باد، در بلنداي قامت شمشاد، در ني ني هر نگاه، در جام خونين شقایق ها، در انعطاف هر گل و گياه، در آزادگي جنگلان سرو، در پرش شورانگيز هر تذرو. زمزمه مي كنم يادت را، در ذهن مادري كه جگرگوشه اش را خونين به خاك سپرده است، در خلوت آن دختري كه در فراقت، اشك هاي بي حساب ريخت.

يادت را در كوله بار زندگيم مي نهم چون دوره گردي در كوي و برزن خلوت و خاموش روستاهاي غم گرفته.

آواز مي دهم يادت را، در تمركز انساني شهرها، منفجر مي كنم در آواز دسته جمعي دختران شاليكار – كه تا زانو در گل فرو رفته اند، در معادن سياه ذغال شمال، در گنبدهاي نفتي جنوب، در كومهء سرد و حقير ايلات چادرنشين غرب، در صحاري بي برگ و پوشش دشت هاي شرق.

يادت را، چون پيچكي مي رويانم، بر فراز ديوارهاي شهر، بر كابل هاي زنگ خانه ها، در انعكاس بي وقفهء آينه ها.

يادت را هر پگاه بر چهره مي زنم چون آب، تا برجهاندم ز خواب.

يادت را چون گردهء نان، بر سر سفرهء طعام خويش مي نهم هر روز، و هر روز در آينهء يادت، گيسوان بلند معشوقم را شانه مي كنم، من آب مي دهم، آب مي دهم، تشنگان دشت را آب مي دهم، رمز سراب مي دهم.

من گنبد دوار را، من كودك گهواره را هم با تو تاب مي دهم. ...».

 

پيشنهاد شما از مقاله هاي كارگري در بيش از ٥٠٠ شماره نامه مردم در ايران بياموزيم را مورد استقبال قرار مي دهم. شما محقيد، بايد ديد در آن دوران اين مقاله ها چگونه مضمون انديشه ماركسيستي- لنينيستي را به درون طبقه كارگر انتقال دادند، بدون آن كه به درس نامه تبديل شده باشند. اين ارثيه رفيق زنده ياد منوچهر بهزادي را سرمشق قرار دهيم. خوشحال مي شدم اگر شما مي توانستيد در اين زمينه كمك و همكاري توده اي باشيد. اجازه دهيد، با يكديگر اين مقالات را از نامه مردم نقل كرده و مورد بهره برداري و آموزش براي مبارزه ي امروزمان قرار دهيم.

١٠- در ارتباط با رساله ي زنده ياد رفيق كيانوري از سال ١٣٧٣، من ازجمله در مقاله اندیشه سوسیال دموکرات و بحث سیاسی (١)، نگاهی روشنگرانه به مقاله مهرداد اخگر در صدای مردم!، نكته هاي اصلي را مورد توجه قرار داده ام و شما و علاقمندانِ ديگر مي توانند به آن مراجعه كنند.  تنها آن چه تكرار كوتاه آن ضروري است، اين نكته است كه در آن رساله ي از سال ١٣٧٣، رفيق كيانوري از يك پارچگي و هويت انقلابي حزب توده ايران دفاع مي كند، با هر نوع جدايي از حزب و نفي رهبري رسمي آن مخالفت مي كند، دوران انتشار راه توده را محدود و نقش آن را نقشي گذرا اعلام مي كند، و ...

درستي ارزيابي او از شرايط حاكم بر ايران در سال ١٣٧٣، با ارزيابي حزب توده ايران از انتخابات دوم خرداد ٧٦ و ناميدن آن به عنوان «حماسه ي ملي»، بلاترديد است. اين انتخابات نشان داد كه نظر او واقع بينانه است كه در آن تاريخ هنوز، و با وجود سركوب حزب توده ايران، انقلاب همه توان خود را از دست نداده است. خواست حفظ هر گوشه از امكان ها توسط انقلابيون كه عمدتا نيروهاي مذهبي از قبيل خاتمي مورد خطاب او هستند، ضروري است. اين ارزيابي اما با وقايع سال هاي اخير و به ويژه ادامه سياست ضد ملي و ضد دموكراتيك نوليبرال امپرياليستي توسط كليت حاكميت نظام سرمايه داري در ايران ديگر حقانيت خود را از دست داده است. برخلاف پنداشت جريان هاي انحرافي از قبيل ”راه توده“، ”عدالت“، ”مهر“ و ديگران، انقلاب شكست خورده است و استحاله رژيم ممكن نيست. لذا شعار سرنگوني رژيم استبدادي ولايت فقيه، شعاري واقع بينانه و تنها راه خروج انقلابي از سلطه ارتجاع حاكم است كه حزب توده ايران براي تحقق بخشيدن به آن مبارزه مي كند.

11- دفاع من از مصوبات كنگره ششم حزب توده ايران، برخلاف پنداشت شما، مستدل است و در تائيد خط مشي انقلابي حزب طبقه كارگر ايران قرار دارد. هر تفسير ديگري از مواضع سياسي- نظري من، تفسير غيرمستدل و مغرضانه است كه آگاهانه و يا ناآگاهانه به خدشه دار شدن مضمون خط مشي انقلابي حزب توده ايران منجر مي گردد. شما، همانند ديگر منتقدان، تاكنون حتي يك جمله براي نشان دادن نادرست بودن ارزيابي من از مصوبات ششمين كنگره حزب توده ايران و در دفاع از خط مشي انقلابي حزب طبقه كارگر ايران ارايه نداده ايد، ازجمله در همين نوشتار كنوني تان.

رفيق گرامي سياوش، من در دو سال اخير بيش از چهل مقاله در باره ي تعريف ششمين كنگره ي حزب توده ايران از ”مرحله ملي- دموكراتيك انقلاب“ نگاشته ام، ”اقتصاد سياسي“ اين مرحله ي خاص فرازمندي جامعه را موشكافي كرده، توضيح داده و استقلال آن را مستدل ساخته ام. به اين منظور پيش تر بيش از ٢٠ كتاب و رساله از انديشمندان و اقتصاددانان ماركسيست مطالعه كرده و بخش هايي از مضمون آن ها را در مقاله ها بازتاب داده ام. شما، رفيق گرامي، چند تعداد از اين مقاله ها را مطالعه كرده ايد كه اكنون – پنهان در پشت نام هاي مستعار متفاوت - خود را آن چنان آزاد احساس مي كنيد، بنويسيد: «از فقر عميق درك مسايل نظري كه عاصمي طوطي وار آن ها را تكرار مي كند ...»، و اضافه كنيد كه حمايت مستدل من از مصوبات ششمين كنگره حزب توده ايران، «حمايت مصلحتي- دروغين» است؟! 
بايد سياست روشنگرانه- ترويجي و تبليغي حزب توده ايران را بر پايه مصوبات كنگره ششم استوار نمود. بايد تعريف مرحله ملي- موكراتيك انقلاب را براي توده ها توضيح داد، بايد ”اقتصاد سياسي“ اين مرحله را به عنوان تنها اقتصاد سياسي مردمي- دموكراتيك و ملي- ضد امپرياليستي براي توده ها قابل شناخت ساخت و آن را تفهيم نمود.

12- نكته ي آخري كه مايلم ذكر كنم، اين تمنا ست كه شما، رفيق گرامي س. سياوش، با پذيرش مسئوليت از طرف من، در برابر همه رفقايي كه انتظار دارند، متعهد شويد كه من خواستار «احراز كرسي رهبري حزب» نيستم. اما خواستار شركت در مبارزه و هستي قشون زحمتكشان هستم. تنها وظيفه اي كه براي خود قايل هستم، كوشش در جهت تفهيم خط مشي انقلابي حزب توده ايران و كمك به برپايي جبهه ضد ديكتاتوري با شركت و تجهيز زحمتكشان به عنوان ستون فقرات جبهه ضد ديكتاتور ي هستم. سياست تبليغي- روشنگرانه حزب بايد بر اين پايه تنظيم و عملي گردد.

 

 

---

١- سیاست و خط مشی» تونی بلیر و بازتاب آن در ذهن نویسنده ی مقاله نامه مردم!

مقاله شماره ۵۴ شهریور ٩٥، 

٢- احسان طبري، ”پيمان“، شعر زندان، در كتاب ”ديالكتيك اشعار زندان احسان طبري“، ISBN 978-71-88005-70-5

٣- نگاه شود به «خوانش جدید مارکس» جای در نامه مردم ندارد، معجون قدیمی در قالبی جدید

٤- مقاله ي شماره ٤٨، دي ١٣٩٤، با عنوان عنوان اندیشه سوسیال دموکرات و بحث سیاسی (١) و مقاله ي شماره ٥٠، بهمن ٩٤ با عنوان اندیشه سوسیال دموکرات و بحث سیاسی (٢

 

 

 

بازگشت به صفحه نخست

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: