نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 

1395-06-12

نویدنو  11/06/1394 

 

نگاهی به شاه ، برائت نامه امریکا، نقدی بر کتاب عباس میلانی -3

کامران پور صفر

 

سوم اینکه به نوشته ایشان : مصدق نگران بود که هنگام طرح لایحه اش در مجلس ، نمایندگان حزب توده – که ازقضا همه درمناطق تحت اشغال شوروی انتخاب شده بودند– به محض خبردارشدن از موضوع وموضع آن  به لطایف الحیل از بحث و تصویب آن جلوگیری به عمل آورند . در نتیجه متن لایحه و نیت خود درطرح آن را ازنمایندگان حزب توده پنهان نگهداشت. به همین خاطروقتی که لایحه درجلسه علنی مجلس شورای ملی طرح شد ، نمایندگان حزب توده یکسره غافلگیر شدند ( ص 133). نادرستی بخشی از این گزارش در جای دیگری از این مقاله بازگفته شده است اما آنچه که بیشتر از سایر مباحث این گفتار تعجب آورمی نماید ، اعتماد به نفس عظیم مورخ ناشی ما نسبت به معلومات خود و تکراراکاذیب ودروغ های رسوائیست که اغلب برای استتارمطامع امپریالیسم درایران وستیزه با مخالفان جعل شده بود . ایشان با همین گزارش نشان داده اند که هیچ نگاهی به مراجع اصلی مطالعه تاریخ آن دوره نظیر روزنامه ها ومجلات و همچنین کتاب های خاطرات کسانی نظیرایرج اسکندری وآرداشس آوانسیان نداشته اند ومگر می توان درباره فراکسیون حزب توده درمجلس چهاردم نوشت و ازخاطرات این دونماینده برجسته آن فراکسیون یادی نکرد ؟ آری میلانی به همه رموزو دقایق تاریخ ایران آگاه است زیرا دشمن اصلی ایرانیان راکه همان شوروی باشد ، خوب شناخته است بنابراین نیازی نمی بیند که به ضمائم آن دشمن اقتفاء کند. اما بر خلاف آقای میلانی مطالعه تاریخ معاصر ایران بویژه درمقطع مورد نظر، بشدت نیازمند مراجعه به اسکندری وآوانسیان است واین مقاله نیزبرای اثبات سوء نیت میلانی و امثال او ، اشاره ای اجمالی به سابقه این داستان خواهد داشت .    

مصطفی فاتح درکتاب پنجاه سال نفت ایران ( ص 352 – 361 ) می نویسد که استالین دریکی ازجلسات کنفرانس تهران ( نوامبر – دسامبر 1943 / آذر 1322) پیشنهاد کرده بود که قضیه استخراج و توزیع نفت خاورمیانه پس ازخاتمه جنگ مورد بحث وگفتگو قرارگیرد اما روزولت و چرچیل که درکنارسایر تکالیف سیاسی واجتماعی واداری خود نمایندگان کمپانی هائی بودند که 80% نفت عالم را تولید و توزیع می کردند ، طرح این موضوع را مقتضی ندانستند و بحث دراین باره را به زمانی دیگرموکول کردند و استالین نیز ازادامه گفتگو دراین باره خودداری نمود . اندکی پس ازپایان کنفرانس تهران ، نمایندگان کمپانی نفتی شل و پس از آنان نمایندگان کمپانی های نفتی سینکلرواستاندارد واکوم بدون هرگونه اعلام و اظهاری درباره مقاصد خود و درحقیقت به صورت مخفیانه به ایران آمده و پیشنهاد هائی برای دریافت امتیازکشف واستخراج نفت درجنوب شرقی ایران به دولت ارائه کردند . دولت ایران نیز درخفا و بدون آنکه مراجع ذیصلاح را آگاه نماید ،  کمیسیونی مرکب از آرتور میلسپو رئیس کل خزانه داری ایران ، ویویان کارمند امریکائی وزارت جدید التاسیس خواروبار و چند دیپلمات و بوروکرات ایرانی تشکیل داده ودو متخصص برجسته زمین شناس  امریکائی را به نام های کورتیس وهربرت هوور– پسر هربرت کلارک هوور رئیس جمهور اسبق امریکا ومعاون بعدی وزارت خارجه این کشور که پس ازکودتای 28 مرداد نقش بسیارموثری درتنظیم واجرای قرارداد ظالمانه کنسرسیوم نفت ایران ایفاء کرد – برای ارزیابی وبررسی پیشنهادات کمپانی های یادشده وپاسخ به آنهااستخدام کرد. اینان چند ماهی درتهران اقامت داشتند وپیشنهادهائی نیز تهیه نمودند اما تقریبا هیچکس درایران ازاستخدام و اعمال آنان و یا پیشنهاد های کمپانی های امریکائی خبردار نشد . دولت شوروی به هر ترتیبی از این عملیات خبر یافت و از آنجا که چنین رفتارهائی  را مغایر توافقات کنفرانس تهران می دانست ، برای رقابت با کمپانی های انگلیسی و امریکائی خواستار ورود به صنعت نفت ایران شد و پیش از 15 شهریور 1323 خواسته خودرا مبنی بر درخواست امتیازنفت شمال به سفارت ایران درمسکو اطلاع داد ومجید آهی سفیرایران نیز در15شهریور دولت ایران را ازسفرکافتارادزه و درخواست دولت شوروی آگاه نمود. ساعد مراغه ای نیزبا ابرازخشنودی ازاین سفر، آمادگی خودرا برای این مذاکرات اعلام داشت . انتشاراین خبربی آنکه درسطح آشکارشود، توفانی درمحافل مالی و کمپانی های بزرگ نفتی برپا کرد وزد و بندها آغازشد وسرانجام محمدساعد نخست وزیردولت ایران در روز 16مهرماه 1323– یعنی بیست روز پس از ورود هیئت شوروی به ایران – در جلسه خصوصی مجلس شورای ملی  اعلام داشت که دولت ایران بر طبق مصوبه هیئت دولت در11 شهریور1323 تصمیم گرفته است که اعطای هرگونه امتیاز نفتی به خارجیان تا خاتمه جنگ مسکوت بماند . این تصمیم با اعتراض شوروی مواجه شد زیرا که دولت ایران تا آن روز هیچ اشاره ای به چنین مصوبه ای نکرده ومذاکرات با فرستاده شوروی را ادامه داده بود وحتی نخست وزیر،موافقت اولیه خودرا با خواسته شوروی اعلام داشته وازسفر هیئت شوروی  به استان های شمالی وارزیابی امکانات منطقه وادامه مذاکرات پس ازبازگشت این هیئت ازسفرشمال استقبال کرده بود . دولت درهمین گزارش برای اولین باربه مذاکرات ده ماهه خود با کمپانی های نفتی انگلیسی و امریکائی اشاره نموده وسیاست پنهانکاری را به کناری نهاد . افشای این سیاست موجب اعتراضات دم افزون مطبوعات واحزاب سیاسی اصلاح طلب به دولت وسیاست استتاروپنهانکاری دولت درمذاکرات نفت شد وسرانجام به تصویب قانون ممنوعیت مذاکرات نفتی با خارجیان برای واگذاری هرگونه امتیاز نفتی منتهی گردید . نکته اساسی در این میان اشاره ساعد به مصوبه هیئت دولت در11شهریور1323 بوده است که وجود خارجی نداشته ودروغی آشکاربود و اتفاقا احمد دهقان مدیرمجله تهران مصورنیز درمصاحبه مطبوعاتی نخست وزیربه تاریخ 18 / 8 / 1323با اشاره به همین تناقض ، ازنخست وزیرپرسیده بود که اگر چنین مصوبه ای وجود داشته است پس چرا دولت ایران درهمان روزی که از برنامه سفرهیئت شوروی آگاه شد ، آن دولت را و همچنین مجلس و مردم ایران را ازتصمیم خود آگاه نکرد وبا وجود چنین مصوبه ای ازسفرهیئت شوروی و درخواست آن استقبال کرده و قریب 20 روز نیز مشغول مذاکره با آن هیئت بوده است ؟. پاسخ ساعد مراغه ای جز سکوت نبود زیرا که چنین مصوبه ای در کارنبوده است . بهر جهت ، واکنش شتابزده دولت ایران به درخواست دولت شوروی پس از قریب یک ماه مذاکره و گفتگو ، بسیاری از مطبوعات مستقل و حتی برخی نمایندگان ضد شوروی مجلس را به اعتراض واداشت وکسانی همچون عمیدی نوری مدیرروزنامه داد وعباس مسعودی وکیل مجلس ومدیرروزنامه اطلاعات وهمچنین سردبیر نشریه ایران ما ، رفتار دولت را خارج ازنزاکت سیاسی وبدورازمصالح ملی دانستند وخواستارادامه مذاکرات وبدست آوردن امتیازات وشرایط مفیدتری نسبت به گذشته شدند وبرخی نیزاین رفتاررا واکنشی شتابزده درراه حفظ منافع کمپانی های نفتی انگلیسی و امریکائی وبرگرفته ازرهنمود های ضد ملی سید ضیاءالدین طباطبائی دانستند ( نک فاتح ، پنجاه سال نفت ، ص 352– 361، گذشته چراغ راه آینده ،ص 191–207،عظیمی،بحران دموکراسی درایران ،ص143). دولت ساعد که  قدرت ایستادگی دربرابرهجوم مخالفان وهمچنین مخالفت های دولت شوروی را نداشت ، نا گزیراستعفا کرد و دولت مرتضی قلی خان سهام السلطان بیات برسرکارآمد و اتفاقا درهمین موقعیت است که همکاری بی سرو صدا وسریع ایرج اسکندری ودکترمحمد مصدق برای پیشبرد لایحه دکترمصدق درممنوعیت مذاکرات برای اعطای امتیازات نفتی به خارجیان شکل می گیرد. به نوشته اسکندری ( خاطرات ، ص 414–417)  در روز 10 آذرماه 1323، دکتر مصدق به ملاقات او آمد و پس ازگفتگوئی مختصر و انتقاد از دولت شوروی بابت درخواست امتیازنفت از ایران – به سبب خاطرات تلخی که مردم ازواگذاری امتیازات اقتصادی به بیگانگان دارند – پیشنهاد کرد که به جای واگذاری امتیازبه دولت شوروی ، قرارداد فروش نفت با آن دولت منعقد شود. به این ترتیب که  دولت ایران با سلف فروشی نفت به دولت شوروی و دریافت سرمایه ازآن دولت ، خود به کشف واستخراج نفت پرداخته و فروش انحصاری تولیدات این سرمایه گذاری را به دولت شوروی واگذارمی کند . ایرج اسکندری با اصرار فراوان دکترمصدق ، به سفارت شوروی رفت واین پیشنهادها را به ماکسیموف سفیر شوروی اعلام داشت وسفیر نیزبلافاصله با دولت متبوع خود تماس گرفته و موافقت آن دولت را با پیشنهاد مصدق اعلام نمود و ایرج اسکندری این موافقت را همان روزبه اطلاع مصدق رسانیده واو نیزدرجلسه روزبعد– یعنی همان جلسه 11 آذر1323– لایحه خودرا پس از سخنانی حاوی همان مطالبی که به سفارت شوروی اعلام داشته بود ، به مجلس تقدیم داشت . البته فراکسیون حزب توده درمجلس ازاین داستان آگاه نبود اما اسکندری آنگونه که خود می گوید فراکسیون برای پرهیزازمخالفت اکثریت مجلس و بویژه جریان سید ضیاء با لایحه دکتر مصدق،از اعلام موافقت با لایحه مربوطه خودداری نموده و بدان رای ممتنع داد . این داستان حتی به ترتیبی توسط خود دکترمصدق نیزتائید شده است . پس ازآنکه مصوبه مجلس منتشر شد و دولت شوروی ازآن آگاهی یافت ، برخی نشریات شوروی به سبب تفاوت متن مصوبه با پیشنهاد قبلی دکتر مصدق ، اعتراضاتی به میان آوردند و دکترمصدق نیز درنامه ای خطاب به ماکسیموف سفیر شوروی در تهران به تاریخ 22 اسفند همان سال اعلام داشت که او پیش از طرح این لایحه درمجلس ، مفاد آن را از طریق دوستی از اعضای فراکسیون حزب توده در مجلس - که اگرلازم باشد نامش را خواهد گفت - به سفارت و دولت شوروی اعلام داشته و موافقت قبلی آن دولت را اخذ کرده بود ( برای اطلاع بیشتر در این باره ونامه دکتر مصدق به ماکسیموف ، نک : گذشته چراغ راه آینده ، ص 206 – 212 ).

لایحه دکتر مصدق پیش از هرچیزی محروم کردن دولت ها و کمپانی های نفتی غربی از تسلط بیشتر برثروت های ملی ایران بود و پیش از همه پنهانکاری دولت های ایران در روابط با شرکت های بین المللی نفتی و مذاکرات مخفیانه دولتمردان ایران با آن کمپانی ها را هدف قرار داده بود زیرا همین مناسبات پنهانی از جمله مجاری استیلای امپریالیسم بر اقتصاد ایران بودند . این لایحه در نظر داشت که روند افزایش دخالت غرب درایران را متوقف کند وبا تهدید عناصر فاسد و بی وطن دولتی و طبقاتی که از آنان حمایت می کردند ویا تحت حمایت شان بودند ، برقدرت دخالت ملی درمعاشی سیاسی و اقتصادی بیفزاید. این لایحه حتی با مفاد تغییریافته خود درصدد آن بود که وضعی تازه ونوین درصنعت نفت ایران مستقرکند ومنابع درآمد ملی و توسعه صنایع  خود را افزایش دهد. این لایحه به کلی خلاف مصالح غرب و امپریالیسم بود و بیشتر علیه کمپانی های نفتی بکار می آمد که در تطمیع دولتمردان کشورهای مختلف و بویژه کشورهای عقب مانده سابقه طولانی داشتند و برای پوشانیدن همین وجه ازمضامین اجتماعی و سیاسی لایحه مورد نظربود که آقای میلانی آن را واکنش دربرابرتحولات و یا خطراتی نامید که از جانب دولت شوروی متوجه ایران شده بود و همینجاست که تعبیر" نعل وارونه زدن " خودرا نمایان می کند چرا که آماج  آن کنش سیاسی صحیح ملی را تغییر داده و بازداشته شدگان و محرومان اصلی  لایحه را ازمدارعمل کرد لایحه خارج می کند وکسان دیگری را به جای آنها می نشاند .این لایحه بیش از هر فراکسیون دیگری ، اکثریت مجلس را تکان داد و بر خلاف آنچه که آقای میلانی می گوید و به شهادت سرریدربولارد سفیرانگلیس درایران ، این سید ضیاءالدین طباطبائی وامثال او بودند که از طرح این لایحه وتصویب آن غافلگیر می شوند  ( نک : عظیمی ، بحران دموکراسی در ایران ، ص 152 ).

6- میلانی در باره خودداری حزب توده از مقاومت در برابر کودتای 28 مرداد  فرضیه ای به میان می آورد که تا امروز کسی – دستکم با این کیفیت –  متذکر آن نشده است . به نوشته او : ....بی عملی شگفت انگیز حزب توده در 28 مرداد به راستی نتیجه این واقعیت بود  که رهبران تازه شوروی که با مرگ استالین به قدرت رسیده بودند ، نیک می دانستند که در مسابقه تسلیحاتی و علمی و اقتصادی به جد از غرب عقب افتاده اند و امکان چالش جدی امریکا آنهم در جائی چون ایران وهمی بیش نیست .آیا بی عملی شان  صرفا نتیجه این واقعیت بود که مصدق حاضر به توزیع اسلحه در میان آنها نشد ؟ با در نظر گرفتن میزان وابستگی حزب توده به شوروی مشکل می توان باور کرد که عملکرد آنها درآن روز تاریخی نتیجه دستور مصدق بود ( ص 229).بخشی از گزاره اوالبته تکرارخود بزرگ بینی های امپریالیسم وانکار قابلیت های عمومی مخالفان آن است چرا که همه می دانند قدرت نظامی شوروی دراین سالها به کجا رسیده بود و نخستین انفجار های اتمی شوروی که در همان سال ها صورت گرفت و سپس پرتاب اسپوتنیک به فضا در سال های بعد ، چه ترسی در دل سرکردگان محافل مالی و صنعتی و سیاسی و نظامی غرب انداخته بود . همچنین بخشی از این گزاره که از برتری نسبی اقتصادی غرب بربلوک شرق می گوید ، بی تردید صحیح است  اما نتیجه ای که می گیرد تنها بخشی ازکارزارساخته وپرداخته سرمایه داری وامپریالیسم و بویژه امریکا علیه مخالفان است و اتفاقا آقای میلانی دراین کارزارتخصص والائی دارند. کسی که خود به تمهیدات کودتاچیان برای تشکیل ایران آزاد درصورت شکست کودتا اذعان دارد ( ص 228 ) به چه انگیزه ای ، خودداری ازمقابله انفرادی با کودتا را بی عملی می خواند ؟ و چرا باید چنین بی اخلاقی ها را تکثر آرا و تموج اندیشه بخوانیم ؟ .

7- آقای میلانی درادامه مبارزه بظاهرایدئولوژیک خود علیه تاریخ چپ در ایران ، اعمال برخی ازاعضاو هواداران سابق حزب توده را که مرام خودرا رها کرده وبه خدمت رژیم درآمده بودند ودرتشکیل حزب رستاخیز نیزدخالت داشتند ، معیاری برای انتقاد ازحزب واستالین قرارمی دهد وازهمکاری آنان با احمد فردید که یکی ازنظریه سازان حزب رستاخیزشده بود ، چنین می نویسد : تصورتلاش مشترک مرامنامه نویسی این هایدگری افواهی واستالینیست های سابق وگروه دیگری که به سودای مقام به صف نظریه پردازان حزب پیوسته بودند ، صحنه ای درآن واحد کمدی وتراژدی درذهن متبادر می کند ( ص 477 ).نقد و بررسی این گونه صحنه سازی ها و آرایشگری های تاریخ نمایانه ، ارزشی ندارد و برای چنین واکنش های کینه توزانه و منفعت طلبانه شخصی ، کافی است که به آقای میلانی تذکر داد که فلانی ، یادت نرود ، تو نیز زمانی ازاستالینیست ها بودی . اگر استالینیست های سابق و هایدگری ها می توانند صحنه های کمدی – تراژیک بسازند پس استالینیست های سابق و امپریالیست های لاحق می توانند صحنه های به مراتب کریه تر از آن خلق کنند .

مورخان بطور معمول تغییر مرام و جایگاه مردم را می پذیرند و در تعیین ارزش جایگاه جدید آنان ، از الصاق آن به گذشته های ایدئولوژیک شان پرهیز می کنند تا به خصومت و نقض عدالت و پرونده سازی متهم نشوند اما آقای میلانی که گویا همتشان بیشتر مصروف تعارض با چپ و تاریخ آن در ایران و جهان وبازاریابی و پاگشائی برای امپریالیسم است ، اعتنائی به این ترتیبات قابل قبول علمی ندارد و برای نشان دادن سرزندگی  کالبد بی جانی که نظریه  مندرس اورا حمل می کند ، در هر فرصتی آن را می جنباند تا بگوید که این نظریه را حیاتی و بقائی است .  

8- میلانی درباره استالین دیگربه سیم آخرزده است وهرآنچه را که سطحی ترین  محافظه کاران بین المللی وبی مایه ترین مورخان احزاب دست راستی وفاشیستی درباره اوبرزبان و قلم آورده اند، با افتخار وبه طرزی بدترازآنان تکرارمیکند. او دراین باره نخست از زبان خود می نویسد که : استالین از اوائل قرن بیستم یعنی زمانی که در جوانی در شهر باکو نخست به گانگستری و سپس به فعالیت های انقلابی مشغول بود ، می دانست که آن خطه دریای خزر نفت خیز است و پر ثروت . در آن روزها باکو را بزرگترین شهر نفتی دنیا می خواندند . و سپس ازسیمون سباک مونتفیوره ، دلقک تاریخ تراش عضوحزب محافظه کارانگلیس ودوست دیوید کامرون نقل می کند که استالین درهمین روزگار: پدر خوانده گروهی کوچک اما کارآمد بود که شباهت تامی به یک باند مافیائی داشت و گاه در جعل اسکناس و زمانی به باجگیری مشغول بودند و درآمد خوبی هم داشتند ( ص 131 – 132 ). تعابیری که میلانی وهمفکر انگلیسی اش بکاربرده اند ، بیشترمغازله با خودشان است و مطلقا فاقد هرگونه ارزش خبری وهرگونه اعتبارتاریخی است . پاسخ به این سئوالات که  استالین که بود و چه کرد، برعهده تاریخ قرار داردواین اطمینان برقراراست که خادمان و خائنان درهر مرتبه ای که باشند ودرهرزمانی که مقدورباشد - به هنگام ویا دیرهنگام - پاداش وسزای خود را خواهند یافت ؛ حتی اگر دیگران جایگاهشان را تبدیل کرده باشند . سخن دراین جا دفاع ازاستالین و شوروی در برابر کوتوله های همچون میلانی و مونتفیوره نیست زیرااینان دربرابرعظمتی که درآینده نهفته است ،ناچیزترازآنندکه به تصوردرآید.بدگوئی هاوبدخواهی هائی ازاین دست ، بارهاوبارها ازناحیه امپریالیسم ومزدورانش علیه همه مبارزان آزادیخواه وعدالت طلب بکارآمده است ومگرهمین امروز، رژیم تروریست اسرائیل ، همه مبارزان فلسطینی را  همچنان تروریست و آدمکش و غاصب و راهزن نمی خواند ؟ ومگر رجب طیب اردوغان رئیس جمهوری بی مرام ترکیه پیش ازحوادث 13 نوامبر 2015 پاریس ، اعضاء و پیروان فرقه آدمخوار داعش– این پلید ترین و بی پرواترین جریان ضد بشری در تاریخ  500 ساله اخیرجهان را – مبارزان راه آزادی نخوانده و جنگجویان کوبانی را تروریست نگفته بود؟مگر این دولت های امریکا و انگلیس و رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی نبودند که مشترکا مبارزان و طرفداران کنگره ملی آفریقا را تروریست وآدمکش وراهزن می خواندند؟ومگرهمین الفاظ بارهادرباره جنبش های  شیخ شامل داغستانی و شیخ عبدالقادرالجزایری وشیخ محمدبن عبدالکریم ریفی و شیخ عمرمختارلیبیائی و انقلابیون هندوچینی  و آزادیخواهان الجزایری و استقلال طلبان موزامبیکی وآنگولائی و پارتیزان های کوبائی و چریک های  نیکاراگوائی به کارنرفته بود ؟ تکلیف استالین قطعا روشن خواهد شد و این البته تاریخ و مردم شوروی و روسیه  و تاریخ و مردم چین وهند وتاریخ و مردم اسپانیای جنگ داخلی و تاریخ و مردم اروپای جنگزده وترس خورده ازهیتلراست  که درباره استالین و نظام او قضاوت خواهند کرد و نه مغازله کاران با خویشتن .  

9– آقای میلانی با مخالفان امپریالیسم ، مخالف است و این مخالفت را محدود به کشور خاصی نکرده است . ازهمین رو محبت خودرا نثارسلطان حسن دوم پادشاه بدنام مراکش نیز می کند و همکاری نظامی شاه با اورا در مبارزه با استقلال طلبان مملکت صحرای غربی وجبهه پولیساریو، مشارکت درنبرد علیه جنبش های جدائی طلب آن کشورتعریف کرده است ( ص 5 ). این گزارش ، اشاره مستقیم به مبارزات جبهه پولیساریو علیه اشغالگری رژیم بدنام مراکش درمملکت صحرای باختری و مقابله دولت مراکش با آن جنبش و کمک کشور هائی همچون ایران و امریکا به مراکش است. آقای میلانی بدون کمترین دغدغه علمی ، مدعیات دولت مراکش را درباره صحرای باختری ، عین حقیقت پنداشته و جنگ ویرانگر و خونین آن را با جبهه پولیساریو ، نبرد با جنبش های جدائی طلب خوانده است . صحرای باختری که در قرون وسطی قسمتی از بلاد شنقیط و یا همجوار آن بود ، ناگزیربا موریتانی و مغرب و الجزایر امروزی پیوند هائی داشت اما هیچگاه ضمیمه قلمرو این ممالک نبود و هیچ رابطه مبتنی برحاکمیت و حکومت قانونی از جانب مغرب و یا موریتانی بر صحرا وجودنداشته است . مغرب در حقیقت از دوران پادشاهی شریفان سعدی ( 951 – 1069هق / 1544- 1658) وسپس شریفان  فلالی ( 1075 هق / 1664م ) صاحب دولتی مخصوص خود شد و همانگونه که استانلی لین پول تاکید کرده است قلمرو حکومت شریفان سعدی وشریفان فلالی مراکش همواره در همین اندازه کنونی بوده  است . صحرای غربی یا وادی الذهب  که اسپانیائی ها آن را ریودواورو می خواندند از حدود سال 1580میلادی به تصرف اسپانیا درآمد و درسال 1884رسما مستعمره اسپانیا اعلام شد . پس از مرگ فرانکو و استقرار دوباره سلطنت مشروطه  در اسپانیا ، جریان استقلال  صحرای غربی سرعت گرفت و در اواخر سال 1975 این استقلال به رسمیت شناخته شد و در نخستین روزهای سال 1976 ، اسپانیا از صحرای باختری خارج شد و جبهه پولیساریو که حدود 10 سال پیش از آن تشکیل شده بود ، تاسیس جمهوری دموکراتیک صحرا را اعلام نمود اما دولت مراکش که معادن غنی و سرشار فسفات صحرای غربی و گنجینه بی پایان ماهی های ساحلی آن مملکت ، سرمستش کرده بود با بسیج 250 هزار نفر از اتباع خود و راهپیائی آنان به سوی صحرای غربی و انتقال نیروهای نظامی به این صحرا ، مانع از تشکیل کشور و دولت مستقل صحرا شد و بخش اعظم آن را تصرف کرد و از همان زمان تا 10سال بعد صدها جنگ و نبرد و درگیری میان ارتش متجاوز مراکش ومبارزان پولیساریو پیش آمد وهزاران نفر ازجمعیت بسیارقلیل صحرا وهمچنین گروه بزرگی ازنظامیان مراکشی به قتل رسیدند و دهها هزارنفر ازصحراویان به مرزهای الجزایروموریتانی گریختند واین وضع ضد انسانی با وجود انواع کوشش های بین المللی بویژه ازجانب سازمان ملل متحد ، همچنان ادامه دارد و دولت متجاوز و بدنام مراکش هنوزازپذیرش حقوق مردم بی گناه وآواره صحرا خودداری می کند . بزرگترین حامی مراکش در این تجاوزات ، دولت های امریکا و فرانسه و همچنین دولت محمدرضاشاه پهلوی بودند و این حمایت ها و مداخلات بویژه ازجانب امریکا دردوران ریگان چنان موثر بود که ارتش مراکش که در آستانه شکست قرارداشت با استفاده ازصد ها ملیون دلاراسلحه وتجهیزاتی که دولت ریگان دراختیار او نهاده بود ، جریان جنگ را تغییر داد و پیشروی ها و پیروزی های پولیساریو را متوقف کرد و همین عملیات ضد انسانی و ضد حقوق بین المللی  است که در قاموس آقای میلانی به یاری رساندن به دولت مراکش در نبرد با جنبش های جدائی طلب  آن کشور تبدیل شده است  .

 

ج – انتساب برخی روند های ضد قانونی  دوران شاه به عوامل دیگر و  تخفیف جرائم و گناهان رژیم پهلوی و کاستن از تعداد اعمال جنایتکارانه آن .

 

آقای میلانی در توضیح برخی ستمگری های دوران اخیر شاه به توجیهاتی متوسل می شود که بیشتر دلخواه طراحان و مجریان آن اعمال است . ایشان نوشته اند که : شهرت سوء ساواک در دوران ریاست نصیری و رواج انواع و اقسام شکنجه ها در زندان در این دوران ، دستکم تا حدی نتیجه این واقعیت بود که در روزگار ریاست نصیری پدیده مبارزه مسلحانه رواج پیدا کرده و در مقابله با این موج شکنجه در ساواک نه تنها رایج تر ، بلکه خشن تر و سبعانه تر شد ( 390 ). اعتبار و صحت این نظر هنگامی ثابت خواهد شد که جریان مبارزه مسلحانه از هنگام  ریاست نصیری بر ساواک یعنی از سال 1344 آغاز شده باشد . در این صورت تناسب میان این دو پدیده قابل تامل می نماید اما حقیقت این است که جریان مبارزه مسلحانه 6 سال پس از ریاست نصیری آغاز شد و همان شیوه های بازجوئی و شکنجه که پیش از این تداول داشت در دوران مبارزه مسلحانه انتشار بیشتری گرفت .

1- در این توجیه ، گرایش وسیع و بی پایان محمدرضاشاه و دربار ودولت او به استبداد سیاسی و انسداد مجاری فرهنگی و علمی  وفساد و غارتگری بی پایان مالی و اقتصادی و شکنجه و آزارهمه مخالفان اعم از ملی و مذهبی و چپ و لیبرال و تاثیرات بنیادین این روند های اساسی بر تاسیس نظریه مبارزه مسلحانه و پیدایش گروهها و سازمانهای مسلح سیاسی شهری در ایران مکتوم مانده است . در تمامی مدارکی که از طراحان نظریه  مشی مسلحانه در ایران باقی مانده بطور اکید بر این تحلیل اصرار شده است که استبداد سیاسی رژِم چنان فشرده و سنگین و طاقت فرساست که جز از طریق مبارزه مسلحانه – هم استراتژی و هم تاکتیک – شکسته نخواهد شد و همین نظریه بود که هزاران جوان ایرانی  را به مشارکت در این شیوه مبارزه و شکستن استبداد بی پایان حاکم بر کشوربر انگیخت .  

2- آقای میلانی حتما نمی دانند – شاید هم بدانند -   که شکنجه هائی که در دهه 40 علیه مخالفان بکار رفت تقریبا برابرهمان اعمالی بود که در سال های دهه 30 و دهه50 صورت می گرفت . ایشان حتما با حزب ملل اسلامی و کشف آن دردی ماه سال 1344 آشنایند واگر ازچگونگی شکنجه دادن اعضای این گروه ، خبری ندارند ، به خاطرات کاظم موسوی بجنوردی موسس حزب و ابوالقاسم سرحدی زاده عضو سرشناس آن نگاهی داشته باشند تا بدانند که با اعضای این گروه درآن سالها چه کردند . ایشان در کتاب خود نشان داده اند که با داستان کشف و بازداشت گروه جزنی آشنایند بنا بر این باید بدانند که شکنجه هائی که بر اعضای این گروه رفت ، هیچ تفاوتی با انواع شکنجه های معمول  در دهه 50 نداشته است. ایشان حتما با داستان کشف و دستگیری گروه موسوم به فلسطین در سال 1348 آشنا هستند و می دانند که رفتارساواک با این گروه که هیچ گرایشی به مبارزه مسلحانه نداشت تا چه اندازه وحشیانه بوده است و اگرنمی دانند – که قابل باورنیست – به دفاعیات سران آن گروه نگاهی بیندازند تا از میزان و انواع  شکنجه هائی که علیه آنان بکاررفته بود ، آگاه شوند . البته باید درجائی به آقای میلانی حق داد و نباید برخی تفاوت ها دربعضی شیوه های بازجوئی و کاربرد انواع شکنجه را انکار کرد اما آنچه که از نظر آقای میلانی دورمانده و بدان توجهی نکرده اند ، افزایش تعداد شکنجه شدگان واجرای دمامدم شکنجه علیه زندانیان است .ایشان کمیت را به جای کیفیت گرفته اند و به این نتیجه می رسند که مبارزه مسلحانه محرک افزایش شکنجه شده است در حالی که آنچه حقیقت دارد ، کاربرد همان شکنجه ها علیه گروههای بیشتری از مبارزان و فعالان سیاسی است  .  شکنجه های دهه های 30 و 40 مشتمل بر شلاق وکابل و دست بند قپانی وآویزان کردن و ضربه زدن به بیضه ها و فشردن آنها و  بی خوابی و  اعدام مصنوعی  و شوک الکتریکی با کلاه برقی و باطوم برقی وصندلی داغ و سوزاندن گوشت بدن و ناخن کشی و استعمال باتوم و چوب و بطری نوشابه  در اسافل اعضای زندانیان وتجاوز جنسی به زنان و مردان بود وهمین شکنجه ها در سال های 1350 – 1356 نیز تداول داشت  . ددمنشی و توحشی را که بازجویان ساواک در سالهای 50 علیه زندانیان بکارمی بردند مشابه همان اعمالی بود که پس از کودتای 28 مرداد در تمام ایران شیوع داشت و بیشترین تفاوتی که در این میان دیده می شد  ، افزایش  تعداد زندانیانی بوده که در سال های دهه 50  گرفتار ساواک و شکنجه های آن شده بودند. البته همانگونه که در سطور پیشین اشاره شد تفاوت های محسوسی در کاربرد و روش های شکنجه صورت گرفت اما این کیفیت نوین همچنان تحت الشعاع کمیت ها و تعداد شکنجه شدگان قرارداشته است. بطورطبیعی  تعداد  زندانیان وشکنجه دیدگان دوره سکوت ، بسیارکمتر از تعداد همان کسان در دوره اعتراض است اما آقای میلانی تنها از همین کمیت های طبیعی نتیجه می گیرند که سهم مبارزه مسلحانه درافزایش درنده خوئی و توحش ساواک کمتر از انگیزه های خود رژیم نبوده است.

3 - آقای میلانی با حدودی از اطمینان اعلام داشته اند که : باید گفت که  ظاهرا  قتل بیژن جزنی و هشت نفر از زندانیان سیاسی در سال 1975 ( 1354) به این ادعا که آنها قصد فرار داشتند ، تنها مورد قتل وراقانونی زندانیان سیاسی  در دوران شاه بود ( ص 391 ) .این ادعا اگر از منظر تاریخ سازی خارج بود ، طبعا پاسخی هم نداشت اما ازآنجا که تاریخی برای یکی ازبدترین ادوارحیات مردم ایران نوشته شده است ، باید بخشی از حوادث تاریخ ایران را که بطور مطلق مخالف تصورات ایشان درباره عملیات وراقانونی رژیم شاه بوده در برابر چشمانشان قرار داد تا مگر بیاموزند . ایشان مثلا در باره حوادث خونین آذربایجان و شهر تبریز در آذرماه سال 1325 چنان سکوت کرده اند که  گوئی که هرگز چنین حوادثی اتفاق نیفتاده است . در همان روزها که آدمکشان ارتشی و اوباش شهری و افراد سلطان محمود خان ذوالفقاری خودرا به تبریز رسانیده و به جان مردم افتادند ، قریب 4– 5 هزار نفرازمردم شهرتبریزرا کشتند و اجسادشان را همچنان درخیابان ها باقی گذاشتند تا درس عبرتی برای دیگران شود و فردوست هنگامی که به نمایندگی ازشاه به تبریزآمد ، هنوزدوسه هزارجسد درخیابانها و کوچه ها باقی مانده بود . البته آقای میلانی تکلیف خودرا با فردوست روشن کرده و اورا جاسوس شوروی ها نوشته اند ( ص 447 ) ومی توانند گزارش های اورا متاثرازخدمات او به شوروی ها بدانند اما اعدام صدها دهقان آذربایجانی درهمان زمستان سال 1325که اخبار آنها را کسانی غیرازفردوست گزارش کرده اند ، باطل السحر چنین اراجیفی خواهد بود . تنها یک مورد ازچنین کشتارهای وراقانونی ، اعدام 17نفر از رعایای روستای ثمرین اردبیل درهمان روزهاست . بابا صفری که این حادثه خونین را درکتاب اردبیل درگذرگاه تاریخ  ضبط کرده است ، در باره طرز اعدام این مردم بی گناه نوشته است که یکی ازاوباش بی کس وکاراردبیل به نام باش کسن رزاق درپایان مراسم اعدام ، هرکس ازآنان را که هنوززنده بود ، باکاردی که همراه داشت ،سرمی برید . این گونه اعمال جنایتکارانه که بدست ارتش و یا زیر نظارت ارتش و بدست فئودال های بازگشته از تبعید صورت می گرفت چنان خطرناک وزننده شده بود که قوام السلطنه نخست وزیر وقت با صدور فرمانی هرگونه مجازات دهقانان و دریافت اجباری بهره مالکانه سال قبل را ممنوع و مستوجب مجازات  اعلام کرد.

4 - گروه ناشناخته ای ازانسان های شریف  درطول سلطنت محمدرضا پهلوی یا درزیر شکنجه به قتل رسیدند و یا بر اثر محکومیت هائی سنگین تر از جرایم منتسبه ، اعدام شدند و همگی آنان ازمصادیق بارزقتل های وراقانونی در روزگار محمدرضاشاه بشمارمی آیند. به این موارد توجه کنید :

امیر مختار کریم پور شیرازی مدیر نشریه شورش چند هفته پس از کودتای 28 مرداد دستگیر شد و  به زندان افتاد . ماموران فرمانداری نظامی تهران  به مدت 5 ماه هرروز شکنجه اش دادند و سرانجام در سحرگاه 17 اسفند 1332 اورا در سلولش به آتش کشیدند و کشتند . کودتاچیان پس از چند روز، مرگ اورا انتحار با آتش در جریان فراراز زندان  اعلام کردند .

ستوان دکتر محمدرضا منزوی دامپزشک ارتش و پسر حاج آقا بزرگ تهرانی دانشمند سرشناس و مولف کتابشناسی بزرگ الذریعه الی تصانیف الشیعه که یکسال پس از کودتای 28 مرداد و پس از 11 ماه زندان به لبنان گریخته بود ، بدرخواست دولت ایران و بدستور کامیل شمعون رئیس جمهور بدنام لبنان بازداشت شد و به ایران منتقل گردید و در زندان قزل قلعه درزیرشکنجه به قتل رسید .

 ابراهیم  کیانی و حسین رورو ازگروه آستارائی های متهم به جاسوسی برای شوروی که درآستانه سفر شاه به شوروی درتیرماه 1335دستگیرشده بودند ، پس از تحمل شکنجه های حیوانی برخی از افسران جنایتکار رکن 2 ارتش به قتل رسیدند . برخی از این دستگیر شدگان  علاوه بر شکنجه هائی که در سطور بالا گفته شد ، متحمل شکنجه ای شدند که درقرون وسطی متداول بود وابوالحسن علی بن حسین مسعودی در مروج الذهب و معادن الجوهر نمونه ای از آن را که علیه مخالفان خلفای عباسی به کار می رفت ،  شرح داده است . در این شکنجه ، مرد زندانی را به خوردن مقدار زیادی آب و نمک  وادارمی کردند و سپس مجاری ادراراورا می بستند و از این طریق دردهای طاقت فرسا را به جان او می انداختند و همین شکنجه با خورانیدن مقدار زیادی هندوانه به برخی از زندانیان آستارائی صورت گرفت . این بی گناهان که در اصل قربانی یک پرونده سازی کثیف شده بودند پس ازسه سال از اتهامات وارده تبرئه شدند و از زندان بیرون آمدند و برای اینکه واقعیت عریان و بی پرده این اعمال جنایتکارانه دریافته شود ، مراجعه ای ساده به  کتاب پادشاه زندان ها خاطرات کاوه داداش زاده از همین سال های تلخ و آزار دهنده ، کفایت می کند .

نقدی بر کتاب عباس میلانی - 1

نگاهی به شاه ؛ برائت نامه امریکا,

 نقدی بر کتاب عباس میلانی - 2

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi  

     بازگشت به صفحه نخست

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: