نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 

2016-09-01

نویدنو  11/06/1394 

 

 

بازپس گیری ناپل

گفتگوی ژاکوبین با فعال های جنبش جی سو پوزو(من دیوانه ام)[1]

برگردان : هاتف رحمانی


 

آیا انتخاب دوباره شهردار رادیکال ناپل می تواند به مثابه تخته پرشی برای تجدید حیات چپ ایتالیایی عمل کند؟

چپ ایتالیا شاهد روز های بهتری بوده است .

کشور زمانی افتخار بزرگترین حزب کمونیست غرب را داشت ، شاهد مبارزه اجتماعی پر خروش نسل های 1968و1977 بود ، و بعنوان آزمایشگاه  تفکر مارکسیستی عمل کرد که هنوز هم به حنبش های کارگری و فمنیستی امروز اروپایی الهام می بخشد .اما امروز ، پاسخ مردمی به بحران در ایتالیا نسبت به کشورهایی مانند اسپانیا ، یونان و پرتقال بسیار سوت وکوربه نظر می رسد.   

نزول حزب کمونیست قدیمی ایتالیا و ظهور جنبش گسترده 5 ستاره باهم دیگر خشم علیه حزب دموکراتیک حاکم ماتئو رنزی را در جهت های پوپولیستی راست و بیگانه هراسی رانده اند.  

در نبود مبارزه توده ای ، چپ رادیکال بعنوان نیروی انتخاباتی ، حتی با وجود رها کردن سوسیال دموکراسی از سوی حزب دموکراتیک به سود لیبرالیسم شرکتی به سبک امریکا، در سراسر بخش اعظم کشور نزول کرده است

اما روی دیگری برای وضعیت ایتالیایی ها وجود دارد . انتخابات 19 ژوئن نیز نشانه ای از امید را مطرح کرد- انتخابات جاری در ناپل شاهد انتخاب مجدد لوئیجی دی ماگیستریس با وکالت قاطع 65 درصدی در سومین شهر بزرگ ایتالیا بود. 

با شکست دادن نامزد دست راستی جیانی لیتیری – تاجری مورد حمایت حزب دموکراتیک و سیلویو برلسکونی- دی ماگیستریس بزرگترین پیروزی چپ در سطح ملی را ، در شهری که خیلی کم می تواند مانند تورین و میلان سنگر سرخ تلقی شودتامین کرد . 

با این که نیروهای دست راستی کاملا گرد نامزدی شهرداری متحد بودند ، اما ظهور چپ در ناپل تنها یک پدیده انتخاباتی نیست .

دی ماگیستریس برای اولین بار در سال 2011 به عنوان نماینده حزب مرکزگرای ضد فساد به قدرت رسید،اما رئیس کلانتری ضد مافیای پیشین در پنج سال گذشته به صورت فزاینده ای با جنبش های مدنی ایجاد ارتباط کرده است . دریک راهپیمایی در بهار سال جاری دی ماگیستریس به رنزی نخست وزیر گفت " شما باید بترسید، شما باید خودتان را به گه بکشید" و از ایجاد "پودموس ایتالیایی" سخن گفته است .

شهردار ناپل تصمیم های پیشگامانه ای در سطح محلی ، در جهت مخالف سیاست ملی دولت نیز اتخاذ کرده است . دی ماگیستریس نه تنها برای برطرف کردن فساد در داخل دولت ناپل تلاش کرده است ، بلکه اقدام هایی برای مطرح کردن بیشتر موضوع های اجتماعی عرفی ، از تلاش های پایدار در برابر خصوصی سازی فضا های عمومی گرفته تا مطرح کردن اقدام های زیست محیطی – حتی سناسایی رسمی فضا های اشغال شده و ریختن برنامه ای برای حداقل در آمد ماهانه 600 یورویی برای بیکاران -  اتخاذ کرده است .   

ژاکوبین با فعالین جی سو پازو، مرکز اجتماعی اشغال شده ،در رابطه با مجموعه رفتار کارگران شهر نسبت به شهردار کاریزماتیک ، و خیزش چپ در ناپل گفتگو می کند.


 دی ماگیستریس با چپ قدیم (سنتی) ارتباط هایی دارد ، اما از ایجاد یک جنبش "پودموس " که در برگیرنده چپ –مرکز ونیز رای دهنده های میانه رو و راست گرا باشدنیزصحبت می کند .آیا پیروزی او به چپ نعلق دارد، یا صرفا بیانیه ای علیه حزب دموکراتیک است ؟ 

انتخابات "رای مردم" بود ، اگر بتوانیم آن را به عبارت " مائوئیستی" مطرح کنیم .

قطعا عنصری ضد رنزی ( نخست وزیر ایتالیا- مترجم) در دادن رای وجود داشت – در پایان ما شاهد یک ضد رنزی دست چپی هستیم ، نه صرفا ضد رنزی ماتئو سالوینی  و لیگ شمالی راست افراطی – و این به مثابه کاتالیزوری برای دامنه گسترده ای از منافع طبقاتی مختلف عمل کرد .

کارگران بسیاری ، از جمله کارگران یقه آبی ، به دی ماگیستریس رای دادند ، اما تعداد بسیار زیادی از بخش های طبقه متوسط که نسبت به تاثیرات بحران نگران هستند و آن هایی که احساس می کنند  فاقد سازوبرگ مناسب برای رقابت در زمینه ای که ضربه ها شدیدتر از همیشه فرود می آیند هستند به ماگیستریس رای دادند.  

اگر امکان یک تحلیل جامعه شناسانه از رای دی ماگیستریس وجود داشت ، ما احتمالا می توانستیم دریابیم که انتخاب او ترکیب مشابهی با رای نه در رفراندوم یونان داشت : کارگران ، مستخدمین ناپایدار ، بیکاران ، دانشجوها، و نیز مالکان کسب وکار کوچک و طبقه متوسط فقیر شده .  

یاد آوری آن که دی ماگیستریس از سوی هیچ جزب سیاسی (غیراز نوسازی کمونیستی) به طور رسمی ، یا غیر رسمی مورد حمایت قرار نگرفت اهمیت دارد . از نظر فنی ، او خود را بعنوان سر لیست " مدنی" غیر حزبی مطرح کرد ، و نامزدی شهرداری او پس از آن از سوی دیگر لیست های انتخاباتی مورد حمایت واقع شد . 

همه این روند نشان می دهد که رای به دی ماگیستریس یک رای چپ بود . رای بر حسب آرایش سیاسی خود نا متجانس  بود ، اما مخالفت آشکاری را با جهتی که کشور توسط نیروهای اقتصادی مسلط بدان سوکشیده می شود ابراز داشت . 

شاید، پس ، آن عکسی که شهردار را در حال حمل پرچم حزب کمونیست سنتی ایتالیا نشان می دهد نمایشگر مسیری باشد که امور می توانند سال های آینده جانشین شوند .

آیا رابطه بین جنبش های اجتماعی ناپل ، شهردار دی ماگیستریس و دولت ملی را چگونه تعریف می کنید ؟

او در آغاز جمایت اندکی از چپ افراطی و گروه های فعال داشت، و حتی کسانی که کم و بیش از او حمایت کردند در طی سه سال اول شهرداری او دولت دی ماگیستریس را به خاطر سیاست های " وفا دار به قانون" او رها کردند.

نقطه عطف زمانی آغاز شد که دی ماگیستریس به خاطر نکات فنی مربوط به قانون سورینو ، که افراد را در صورتی که محکومیتی در رابطه با موقعیت دولتی داشته باشند یا در معرض محکومیت به خاطر سوء استفاده ازموقعیت دولتی باشند از تصدی مقام دولتی منع می کند، از مقام خود (شهرداری) معلق شد .  

دی ماگیستریس در سال  2014 به سوء استفاده از مقام دولتی محکوم شد، محکومیتی که او در آن زمان درخواست استیناف کرد و از آن حکم برائت گرفت ، اما برای برکناری او از قدرت،  قبل از آن که او حقوق خود برای استیناف را تمام کند تلاش هایی صورت گرفته بود. او اعلام کرد که این بر خلاف قانون اساسی است .

در آن نقطه بود که دی ماگیستریس  سرانجام تصمیم گرفت به دولت رنزی و بلوک قدرت نماینده های رنزی حمله کند. به صورت مهمی ، همان زمان بود که تصمیم گرفت فعالیت های گروه های بی شمار درگیر در مبارزه سیاسی در ناپل را به رسمیت بشناسد. حزب دموکراتیک به بزرگترین دشمن دی ماگیستریس تبدیل شد. 

نتیجه این تغییر موضع، دولتی است که اشغال خانه ها را در شهر به رسمیت می شناسد ، که از چسبیدن به ایدئولوژی نئو لیبرال مسلط خود داری می کند، که در حرف و عمل مبارزات رهایی بخش مختلف را در سراسر جهان (مانند مبارزات فلسطینی ها وکردها) به رسمیت می شناسد، و سرانجام دولتی که خود را بعنوان بدیلی برای بلوک قدرت حاکم مطرح می کند. و به این ترتیب دی ماگیستریس، همراه با حمایت صریح یا ضمنی تقریبا تمام چپ ها و جنبش های اجتماعی ناپل وارد انتخابات اخیر شد.

اما رابطه بین شهردار و جنبش های اجتماعی ناپل هنوز در حال ساخته شدن است. لازم است ما قدرت خود را ارزیابی کنیم و در باره آن پیشنهادهایی که به صورت واقعی می توانیم مطرح کنیم بیندیشیم . 

ما می خواهیم در باره ان که چگونه می توانیم یک سازوکار( مکانیسم) " کنترل مردمی" ، یا حتی قدرت مردمی ، که برای حفظ کنترل نهادی قدرت تلاش می کند، اما جاه طلبی تبدیل شدن به عنصر ترکیبی آن قدرت را نیز دارد بنا کنیم فکر کنیم . 

کنترل دموکراتیک مردمی به معنی مطرح کردن درخواست مردم برای تصمیم گیری است ، و این با ابزار های بسیج توده ای انجام می شود. در عین حال، به معنی آموختن مدیریت شهر ، درک ساز و کار تصمیم سازی ، و داشتن قدرت برای وارد شدن به گفتگو با دولت نیز هست . فرا تر از هر چیز ، اما، معنی آن توانمندی نفوذ و دادن الهام به  تصمیم ها است، حتی اگر معین کردن برنامه سیاسی نباشد. 

به نظر می رسد دی ماگیستریس می خواهد فضایی برای گفتگو باز کند، و این محرک اصلی ما برای ابراز حمایت از کارزار انتخاباتی بود. در طول زمان شهردار در گرایش ها و چشم انداز های سیاسی خود رادیکال تر شده است – او به تدریح کانال های بحث با مبارزات در شهر را باز کرد ، و در یک عرصه معینی (با احساس خوب) از سوی آن ها پوشش داده شد .

اگر شما واقعا گوش دادن به درخواست های مردم را آغاز کنید و درک کنید که آن ها عادلانه هستند، از خواسته های آن ها حمایت خواهید کرد. اگر این رادیکالیزه شدن ادامه یابد خواهیم دید .

اما طول عمر و موفقیت روند نیز به ما، به آن که در آینده چگونه عمل خواهیم کرد و مبارزات ماه ها وسال های آینده چگونه ساخته خواهد شد وابسته است. اگر آن ها به خوبی ساخته شوند و برای بقا ساخته شوند، نادیده گرفتن آن ها برای دولت دشوار خواهد بود.

رابطه بین جنبش های مختلف اجتماعی ناپل و دی ماگیستریس در مسیر اولین دور شهرداری او(2011تا 2016) به شدت تغییر کرد .

مهم ترین مبارزه ها وجنبش هایی اجتماعی ناپل کدام ها هستند؟ آیا گروه هایی مانند بیکاران ، جوانان و مهاجرها به سختی در این مبارزه ها درگیرند؟

جنبش در ناپل در همان مرحله جنبش در سطح ملی بوده است ، اما مشخصه های ویژه خود را نیز دارد .

بعنوان نمونه ، بیکاران نیروی قابل توجهی را ، به ویژه با صنعت زدایی تصاعدی معلوم از دهه 1970 به این سو در شهر تشکیل می دهند. جنبش آن ها نیز برخی عامل های اصلی را در ارتباط با شکل های سازمانی آن ها به نمایش گذاشت ، که در ایتالیا سابقه ندارند . همچنین می توانیم گفت که وضعیت کنونی در برخی عرصه ها به نظر می رسد  گسست از گذشته را نشان می دهد . 

سال های متعاقب کشته شدن کارلو جیولیانی به دست پلیس در سال 2001 تظاهرات علیه جی 8 بسیار دشوار بود . نه خیلی به خاطر غیبت بسیج توده ای ، بلکه به خاطر آن که برای طرح درخواست های رادیکال تر از جی 8 بسیج مردمی قادر به دسترسی به افراد"عادی" – افراد خیلی زیادی تحت تاثیر سیاست های نئو لیبرالی بودند- به شدت دشواربود.   

سیاست های سرکوب خیلی تاثیر گذار بودند. در سال های 2008و 2010 گرد هم آیی های قابل توجه دانشجو ها وجود داشت ، و این جنبش ها به تولد سازمان های بسیاری منجر شدند که امروز هنوز فعال هستند ، اما اثر این گردهم آیی های دانشجویی در جامعه وسیع تر هنور نسبتا حاشیه ای بود .

امروز، در نتیجه بحران وبدترشدن وضعیت زندگی به طور کلی – همچنین به خاطر جنبش های مختلف شهر- به نظر می رسد که برخی موضوع ها در جامعه ناپلی ایجاد کشش می کنند.

  در حال حاضرمبارزه های مهم بسیاری در ناپل در حال مبارزه هستند : بعنوان مثال ، مبارزه علیه تجدید قابلیت منطقه هایی که برای جای دادن کارخانه فولاد در باگنولی مورد استفاده قرار می گیرد ، همچنین مبارزه در اطراف اشغال خانه های بیشتر ، باز تقسیم فضا های رها شده ، مبارزه علیه خصوصی سازی و سوء مدیریت سیستم امتناع و تاثیرات ویرانگر  زیست محیطی آن ... ما می توانیم مثال های بیشماری ارائه دهیم . 

برخی اوقات این بسیج های مردمی زمانی که  به هدفی رسیده است ، یا در بسیار موارد تاسف آورتر زمانی که شکست می خورند پراکنده می شوند . در چند سال گذشته ، اما، می توان مشاهده کرد که ، در میان همه افراد درگیر اراده فزاینده ای برای حرکت دادن این گردهم آیی به داخل یک پلتفرم وسیع تر یا متحد تر وجود دارد .

مثلا ، اگر یک مجموعه مسکونی اشغال می شود ، هدف تنها حفظ آن فضای واحد نیست ، بلکه بیشتر استفاده از آن بعنوان تخته پرشی برای تشکیل یک جنبش جمعی در اطراف سیاست مسکن محلی و دست یابی به مسکن اجتماعی است که تغییر قانونی موثر را هدف دارد .  و همان روند برای دیگر مبارزات هم صادق است . 

باید بگوییم که در ناپل امور در حال تغییر به این جهت هستند. هر چیزی که ما در اینجا او پی جی سابق( جی سو پازو) انجام می دهیم بر انگیخته شده از همین گرایش است ، و به نظر ما می رسد که این گرایش اکنون گسترده است . 

به طور کلی ، نیروهای هدفی که ما تلاش می کنیم بسیج کنیم ، و افراد " جنبش" به طور کلی برای نشان دادن مشارکت خود در مبارزه ها تلاش می کنند و غالیا به صورت خودگردان عمل می کنند.

مبارزه های بسیاری تحت هدایت مهاجران در ناپل وجود داشته است ( بعنوان مثال چند سال قبل جنبش کارگران تدارکاتی وجود داشت که  عمدتا توسط مهاجرانی که به صورت غیر قانونی اجیر شده بودند یا کسانی که قرار داد داشتند که از نظر اجرایی نا درست بودند رهبری می شد )

با این حال، باید اضافه کنیم که به دلایلی ناشی ازشرایط ویژه اجتماعی واقتصادی شهر ، شاید مهاجران در امر همکاری با برنامه ریزی و هدایت گردهم آیی ها نسبت به زمینه های دیگر ، مانند همکاری آن ها در  شمال مرکزی در حاشیه باقی مانده اند.

حتی به نظر می رسد دانش آموزان دیستانی در مقایسه با چند سال قبل ، بیشتر مایل به شنیدن و مشارکت هستند. اکنون برای مدتی در ایتالیا ما با برنامه به ویژه آسیب رسان به اصطلاحات رو در روئیم ، و اصلاح مدارس یکی از مثال های نهایی از این است. ما اکنون مشاهده شورش را آغاز کرده ایم .

اما در راستای حداکثر کردن پتانسیل این گرایش های سیاسی جدید ، برای " تثبیت " آن ها ، لازم است قادر به ارائه راه حل های مشخصی باشیم .این همان چیزی است که ما ، به مثابه یک سازمان سیاسی ، برای انجام آن تلاش می کنیم .

شما در باره برنامه توسعه دوباره منطقه صنعتی سابق در باگنولی چه فکر می کنید ؟

" پروژه توسعه دوباره" برای منطقه باگنولی تنها تلاشی برای دادن نامی خوش تراش  به آن چیزی است که عملا یک فرآیند زمین خواری املاک ، بهره کشی و خصوصی سازی آن چیزی است که می تواند فضای عمومی باشد .

آن منطقه باید به پارک ها ، یک ساحل عمومی ، فضایی مورد استفاده برای فعالیت ها، باز به روی همه شهروندان تبدیل شود. برنامه تجدید قابلیت برای منطقه باگنولی نمونه کلاسیکی از خصوصی کردن و حصار کشی فضای ( عمومی) است .

لازم است روشن کنیم که ما باید دوست داشته باشیم فضا دو باره توسعه یابد و نمی خواهیم آن فضا به هدر رود ، اما آن چه ما می خواهیم آن است که این توسعه شفاف باشد . می خواهیم توسعه تحت کنترل شهروندان باشد، توسط مردم و کارگران ، و نه توسط زمین خواران همیشگی صاحب امتیاز قرار داد های عمومی به پایین ترین قیمت.  چون آن ها به صورت خطرناکی از مواد اولیه بی کیفیت استفاده می کنند و هزینه ها را با پرداخت خسیسانه به کارگران قرار داد ها و شرایط کاهش می دهند. 

یکی از دلایلی که چرا ما از دی ماگیستریس حمایت کردیم به خاطر آن است که او ، تاکنون، ایستادن در برابر دولت را مدیریت کرده است . او طرح توسعه دوباره باگنولی را به یک نقطه ستیزه سیاسی تبدیل کرده است .

هنوز همه چیز برای حفظ جایگاه وجود دارد ، اما امکان دارد که این به خاری واقعی در سمت دولت رنزی تبدیل خواهد شد ، چیزی که به تضعیف نقش او کمک می کند – اگر چنین شود ما برای تشویق آن انجا خواهیم بود .

کارهای زیادی برای انجام وجود دارد ، اما مبارزه برای باگنولی زنده وخوب است و حضور مهمی در شهر دارد . 

به نظر می رسد جهانگردی یک نیروی فزاینده در ناپل است . آیا نفوذ جهانگرد ها زندگی را برای افراد محلی دشوارتر می سازد ؟

نه به طور خاص ، حداقل اکنون . همچنین می توان گفت که شهر برای فرآیندهایی ، که ما در شهر های بزرگ در سراسر اروپا شاهد بودیم ، یا شاهدیم امن نیست .

توریسم یک شمشیر دو لبه است. اگر چه می تواند فرصت هایی را به شهر و به کارگران آن عرضه کند، اما می تواند آن را فرسوده وتهی نیز بسازد .

این به ویژه در مواردی که توریسم زیادتر و بنا بر این وحشیانه تر است، چیزی که بعضی وقت ها"اثر ونیز" خوانده می شود حقیقت دارد. توریسم می تواند شهروندها و زحمتکشان فضا را ، که در آن زمان برای ایجاد سود برای دیگران مورد استفاده قرار می گیرند، به ویژه در مورد توریسم عیاشی غارت نماید .

می توانیم بگوییم که بر توریسم قاعده مشابهی مانند جنبه های بسیار دیگر زندگی اعمال می شود : اختصاص دادن برای سود ، به طور کلی ، همیشه به صورت منفی روی شرایط زندگی طبقه کارگر تاثیر خواهد گذاشت .

اساسا ، چیز مهم آن است که توریسم به بنیاد اصلی اقتصاد یک شهر ، منطقه یا کشور تبدیل نمی شود . این اتفاق زمانی می افتد که توریسم خالی کردن شهرک ها وشهر ها را آغاز می کند ، و به یکی از نیروهای پیش برنده افزایش ارزش دارایی ها تبدیل می شود .    

زمانی که توریسم غیر قابل تحمل می شود ، وقتی که متوقف کردن آن به فرصتی همساز با آن که چگونه می خواهند زندگی شان را زندگی کنند تبدیل می شود، مردم باید تصمیم بگیرند و محدودیت را آغاز می کنند.

زمانی که توریسم مردم را به رها کردن خانه وجامعه خود وادار می کند، زمانی که اجاره ها بسیار بالا می رود ، و ساکنان در محله خود احساس خارجی بودن می کنند، زمان آن است که کنترل را بدست گیرند. 

در زندگی سیاسی ناپل مسئله مهاجرت و بیگانه هراسی چقدر دارای نفوذ است ، و دی ماگیستریس در باره آن چه می گوید وچه می کند؟

این در واقع پرسش مهمی است. ناپل شهری با جامعه های مهاجر بسیاری است و  تاریخ برخی از این ها به بیش از سی سال پیش بر می گردد .

در ناپل ، مهاجر ها مبارزه های مهم بسیاری را هدایت کرده اند – در رابطه با مسکن ، سامانه پذیرش آواره ها ،جنبش های ضد جنگ و غیره – و مهاجر ها در بسیج عمومی نیز نقش سازمانی کلیدی ایفا کرده اند. علاوه بر این، شورش های بسیاری علیه شرایط زندگی در مراکز پذیرش و نگهداری پناهجو وجود داشته است .  

دی ماگیستریس همیشه بر اهمیت ارزش های ضد نژادپرستی در کوتاه مدت تاکید کرده است ، اما داشتن راه حل های عملی روشن برای مشکلات پیش روی مهاجرها در ناپل مهم است .

راهی که می توانید آن را عملی کنید آن است که در کوتاه مدت برای بهبود شرایط تلاش کنید ، در عین حال برای ایجاد تغییرات ساختاری بنیادی برای سامانه پذیرش و حق پناهندگی تلاش کنید. فرآیند های برون سپاری خدمات در داخل سامانه حق پناهنگی وپذیرش، همان طور شرایط داخل ساختمان هایی که پناهنده ها ناچار به زندگی در آن ها هستند  باید از نزدیک مورد پایش قرار گیرد، و جایی که تغییر ضروری است باید عملی شود .

آن موردی از اصلاح کارکرد سامانه پذیرش و حق پناهنگی نیست ، بلکه موردی از آغاز کردن آن است به نحوی که تمام تناقض های ایجاد شده از سوی زیاده خواهی که ورای  سیاست مدیریت مهاجرت اروپایی قرار دارد بتواند افشا شود.

در چند ماه گذشته ، مثلا، ما یک مشاوره قانونی اتفاقی برای پناهنده ها افتتاح کردیم ، و در طی مسیر این کار به درستی درک کردیم که هدف تجاری که از پشتیبانی کردن از پناهنده ها سود می برند ، تلاش برای تنظیم اقامت آن ها است. 

بسیاری از آن ها – در واقع تقریبا همه آن ها – مجبور می شوند برای انجام تشریفاتی که عملا عادی هستند مبالغ گزافی به آژانس ها ودیگر هویت ها پرداخت کنند. این به خاطر مشکلات زبان و به خاطر درک پیچیدگی باور نکردنی بوروکراسی است ( که اغلب ، در واقع ، ابزار سرکوب است ). 

بسیاری از این آزانس های متقلب نه تنها در حل مشکل های مشتریان خود شکست می خورند، بلکه درنتیجه بی لیاقتی آن ها، یا ولع آن ها برای سود، می تواند حتی مشکل های بیشتری برای آن ها ایجاد کند ، و تمام خانواده ها را که مخاطره آمدن غیر قانونی را پذیرفته اند در خطر قرار می دهند. 

ما همچنین اخیرا ابتکار عملی را در همکاری با دیگر سازمان ها آغاز کرده ایم ، قرار دادن شهروند ها برای پایش شرایط در مراکز پذیرش پناهجو. در نهایت دنیایی از کار انجام دادنی در این جبهه وجود دارد ، و ما اطمینان داریم که این حوزه ای است که دولت محلی باید در آن تغییر رادیکال ایجاد کند. 

آیا می توانید به طور مختصر نقش کاموررا( مافیا) را در زندگی سیاسی واقتصادی ناپل توضیح دهید ؟

نه . شرح بیان علت آن که  این پدیده چگونه رشد کرده است بسیار دشوار است .

مافیای ناپل در سطح های مختلفی عمل می کند ، و قابل مشاهده نیست و عامل های خشونت بدترین یا مشخص ترین جنبه های آن را نشان می دهد .  

کاموررا که ما را بسیار می ترساند یکی از عملیات در داخل محیط رسمی سیاست ها و دولت است ، که برای پیش برد برنامه خود با جهت دادن به بازیگران سیاسی و اعمال نفوذ خود بر حزب های حاکم ، به ویژه حزب های راست تلاش می کند. 

این رابطه ،اما ، با یک ارتباط ایدئولوژیک به سیاست های رسمی جهان وابسته نیست. ما آن قدر ساده لوح نیستیم باور کنیم که این نوع جنایت ها تحت نفوذ ایدئولوژی هستند.  

راست سخت گیر همیشه این محیط جنایی را، با عرضه بخشودگی و فرصت به آن ها مورد تملق قرار داده است . در برخی موارد – مثلا، مورد گیوسپ موسو ، رئیس بخش سانیتا در دهه 1980- روابط حتی محکم تر و رسمی تر شده است .

کاموررا –از آن  جایی که سازمانی است که برای اداره قدرت تلاش می کند – برای تحت نفوذ قرار دادن حزب هایی که  بسیار متنفذند ، که می توانند سبب بیشترین خسارت  گردند ، و می توانند بزرگترین فضا را برای مانور آن ها تضمین کنند تلاش می کند. در صورت شکست آن ، آن ها برای تحت نفوذ قرار دادن سیاست با ابزار های تهدید و فساد می کوشند. 

رم ، در این رابطه نمونه ای مثال زدنی است . در آن جا جنایت سازمان یافته حتی در محیط حزب دموکراتیک نفوذ دارد .

زمانی که از کاموررا صحبت می کنیم ، اساسا در باره این امرصحبت می کنیم . این موضوع متفاوتی برای صحبت کردن در باره کار غیر قانونی و سندیکاهای بزهکاری است که کارگران را استثمار می کند. این چیزی است که ما ترجیح می دهیم از منظر خوب سنتی طبقه بررسی کنیم .

ما اینجا افرادی از طبقه پرولتاریا یا زیر پرولتاریا داریم که به صورت قانونی ، نیمه قانونی و غیر قانونی ، با تفاوت در سطح آگاهی طبقاتی، کار خود را در برابر مزد می فروشند، که "رئیس" در این مورد به دنیایی از خشونت و جرم متصل است.

ما نمی توانیم در این موضوع دخالت کنیم . اما در سال هایی که چپ قوی بود، وبه ویژه چپ فوق العاده قوی پارلمانی و جنبش هایی که بیکاران را نمایندگی می کردند وجود داشتند، دست یابی به برخی از بخش های این" جهان" و درگیر شدن با آن ها در مبارزه امکان پذیر بود . 

آن چه ما تلاش کردیم انجام دهیم ،که در واقع بدون موفقیت هم  نبود ،محکوم کردن اعمال غیر قانونی است که در روز انتخابات خارج از حوزه های رای گیری رخ می دهد .  ما این عمل را " کنترل مردمی" نامیدیم . بانجام این کار ما توانستیم ببینیم که ، حتی در سطح بنیادی ، برخی عوامل بزهکاربرای راندن رای ها در یک جهت معین چگونه تلاش می کنند. 

بازگشت دی ماگیستریس –آیا می توانیم بگوییم که دولت او یک گرایش معینی به استناد نقاط مرجع "رادیکال" ( زاپاتیستا، پودموس ، و مانند آن ) دارد ، اما در عمل یک سیاست سوسیال دموکراتیک مرسوم تر را انجام می دهد ؟

ما اعتقاد نداریم که دی ماگیستریس یک انقلابی است ، همین طور اعتقاد نداریم که روندی از آن نوع در ناپل یا جای دیگری در حال اجرا است .

بلکه، فکر می کنیم شهر هایی که دولت های چپ رادیکال را بر گزیده اند، در برخی عرصه ها، سابقه گفتگوی دوباره برای برخی از قاعده ها را، با دولت های ملی، و حتی شاید با مقام های اتحادیه اروپا نشان می دهند. 

این واقعیت که دی ماگیسنریس برنامه خود را در طی زمان ریشه ای تر کرد محصول کار شهروندان و فعال ها، ناشی از یک بلوغ سیاسی در بخش ما و در بخشی از گروه های مختلف و جنبش هایی است که برای بالا بردن درخواست ها، با همکاری در گفتگوهای سیاسی تلاش کردند.

از طریق اقدام های ما و آن ها، برخی نیروهای سیاسی به رادیکال تر شدن رانده شدند چون انکار این واقعیت که شهر آماده نبرد می شود امکان ناپذیرشد .  

رادیکالیسم دی ماگیستریس می تواند به یک کار شگفت آور تبدیل شود، و دولت او قطعا مشابهت هایی با برنامه سوسیال دموکراتیک نشان می دهد – شاید برای افراد آغاز قرن بیستم نسبت به افراد بیست یا سی سال پیش مشابه تر باشد .

اما اگر تثبیت آن عناصر رادیکال تر امکان پذیر است – که از این حقیت که شهردار خود را تسلیم درخواست های جنبش های شهر کرد ناشی می شود- و اگر ایجاد یک جنبش ملی که شخصی شده نباشدامکان پذیر است ، پس ما عملا امکان تدارک بدیل مشخص برای شرایط جاری را داریم .

در این لحظه تاریخی ما قابلیت پرکردن زندگی سیاسی با محتوی خود را داریم ، و چنین موفقیتی در ساختن چیزی واقعا رادیکال خارج از مبارزه از نیاز های مشخص مردم رائیده می شود .  

برای اکنون ، به نظر می رسد که رادیکالیسم بر سوسیال دموکراسی برجستگی می یابد ، بخشی به خاطر آن که ما درمیان یک لحظه به شدت ارتجاعی زندگی می کنیم و بخشی هم به خاطر آن که فعالیت رفقا و سازمان های درگیر در مبارزه به رشته ای ازشکاف ها اجازه داده است . 

ما فکر می کنیم آگاهی از این تفاوت می تواند در ساختن یک سازمان سیاسی که می تواند به صورت واقعی این تجربه ها را رشد دهد ، که می تواند گزینشگران قدیمی ورها شده از خود شیفتگی  را تحت پوشش قرار دهد به ما کمک کند.  

جنبش 5 ستاره با وجود قدرت قدرت خود در رم و تورین در ناپل خیلی قوی به نظر نمی رسد . چرا نمی تواند دی ماگیستریس را به چالش بکشد ؟ 

در ناپل افراد کمی به جنبش 5 ستاره رای دادند.

دی ماگیستریس آرای بسیاری رااز جنبش 5 ستاره برد چون اساسا زمینه های آن ها را اشغال کرد ، و هنوز هم در حال پیشرفت است چون او چیزهای بیشتری برای عرضه – و ایدئولوژی -  دارد.

از گفتمان دی ماگیستریس می توانیم ایده ای را که بتواند به یک پروژه سیاسی تبدیل شود خارج کنیم. جنبش 5 ستاره این قابلیت را ندارد، و در واقع تمام ارزش داشتن یک پروژه سیاسی را رد می کند.

رای دی ماگیستریس حاکی از این واقعیت است که حزب های " پسا ایدئولوژیک "زمانی که کسی بتواند ادعا های آن ها در یک چارچوب وسیع تر و دقیقا سیاسی تر قرار دهد به آسانی کنار گذاشته می شوند. این وضعیت ضرورت وفا داری به پروزه سیاسی همه جانبه تر را نشان می دهد . ما معتقدیم این به خاطر آن نیست که ما " به ایدئولوژی" نیاز داریم ، بلکه به خاطر آن است که ایدئولوژی جهت روشنی به ایده های ما می دهد ، به خاطر آن است که ما خود را می شناسیم و خود را تعریف می کنیم . 

رهبران ناپلی حزب دموکراتیک خواهان رای به جیانی لتیری بازرگان در برابر دی ماگیستریس در چرخه رقابت ها بودند. اما آیا عضو های سابق و حامی های حزب کمونیست ( بسیاری از آن چه در طی دهه 1990و 2000به داخل حزب دموکراتیک جریان یافت ) نیز با لیتیری یعنی نامزد جناح راست همسویی کردند؟

در پاسخ به این پرسش بررسی دوباره آن چه در طی ابتکار" کنترل مردمی" -که قبلا ذکر آن رفت - که ما در روز رای گیری مورد استفاده قرار دادیم رخ داد مفید است . فعالان جی سو پازو – همراه با دیگر سازمان ها و شهروندان عادی بسیاری - یک برنامه پایش را در حوزه های رای گیری در راستای نظارت و گزارش سوء جریان های انتخاباتی که متاسفانه در اینجا  در ناپل بسیار عادی است اجرا کردند. 

مثلا، توزیع اوراق انتخاباتی در حوزه های رای گیری اکیدا ممنوع است، و با این حال حامی های لیتیری ( و والریا والانته نامزد دور اول حزب دموکراتیک) این قاعده را مراعات نمی کردند.

این "کنترل مردمی" مهم بود چون ما توانستیم با چشمان خود نخوتی راکه این بازیگران با آن رفتار می کردند ببینیم . ما بیش از یک بار ، اغلب با خشونت فیزیکی تهدید شدیم. ما ناسزا شنیدیم و در برخی موارد از حوزه های رای گیری اخراج شدیم. اما از شهروندان عادی سپاسگزاری هم دریافت کردیم از جمله از سوی بسیاری از افراد مسنی که خود را رفقای سابق و حامی های حزب کمونیست ایتالیا معرفی می کردند ، یعنی آن ها ما را فانوس امیدی که بسیج گذشته را به یاد آن ها می اورد می دیدند.

ما دلایل زیادی برای عدم موافقت با سیاست های حزب کمونیست قدیمی داریم، اما درک هم می کنیم که آن ها قابلیت سازماندهی و بسیج مردمی را داشتندکه از واقعیت جاری ما بسیار دور است ، و چیزی است که ما باید آن را باز سازی کنیم. ما باید در بخش هایی از حوزه های انتخاباتی شرکت کنیم که بخشی از آن تجربه هستند.

ما از مشارکت میان نسل جوانتر الهام می گیریم، اما باید رابطه با نسل های مسن تر را نیز باز سازی کنیم .آن ها باید از بد بینی و یاسی که در میان افراد مسن تر شایع است دور شوند.آن نسل ثروتی از خاطره ها ، تجربه ها و مهارت ها دارد که می تواند ارزش بزرگی برای ما باشد . 

بنا بر این اعتقاد داریم که پاسخ به این پرسش یک نه یا آری ساده نیست. اعتقاد داریم که بخشی از این احساس های انتخاباتی با مبارزه چند سال گذشته در ناپل نشان داده شد، مبارزه هایی که در تمام شهر از آن ها سخن می گویند.

از بحران مسکن تا دفاع از فضا های عمومی، و تا مبارزه برای باگنولی، و سپس در مبارزه های هزار محل کار مختلف که برخی بخش های استراتژیک مهم را در بر می گیرد ( آلنیا در صنعت و آلماتیوا در بخش خدمات ، برای ذکر دو نام ) ، این مبارزه ها توانستند به یک بخش گسترده ای از شهر دست یابند، و افرادی را که مایل به شنیدن بودند یافتند.

این احساس های انتخاباتی (اگر چه به شیوه منفعل) به این تجربه های مبارزه نزدیک شدند ، وبه شخصی که دیده بودند از آن ها دفاع می کند رای دادند.

بنا بر این رای به دی ماگیستریس چیز مثبتی ایجاد خواهد کرد تنها اگر اراده ای برای مبارزه  بین مردم وجود داشته باشد ، و تنها اگر بتوانیم فضایی را پیدا کنیم که در آن سازمان دهی کنیم و جایی که امکان پذیر است مرزهایی را که بسیاری از اوقات مبارزه را محدود می کند بشکنیم . 

دی ماگیستریس ( هر چند به صورت مبهم) از ایجاد پودوموس ایتالیایی صحبت کرده است . آیا فکر می کنید چه اتفاقی در ناپل می تواند با دیگر تجربه های اروپایی مانند بارسلون مقایسه شود، و می تواند در سطح ملی گسترش یابد ؟

ما فکر می کنیم که در حقیقت این چالش واقعی دوران ماست .

در پاییز، بعنوان نمونه، رفراندومی در باره اصلاحان قانون اساسی پیشنهادی رنزی بر گزار خواهد شد. اهمیت زیادی دارد که این اصلاحات به چالش کشیده شوند، نه تنها تا آنجایی که امکان دارد در راستای بی ثباتی دولت کنونی، بلکه برای آغاز بحث و آگاه کردن مردم از خسارتی که اصلاحات بر دموکراسی ما وارد خواهد کرد .

علاوه بر این ، اصلاحاتی که در بخش کلیدی زندگی سیاسی مطرح شده اند (آموزش وپرورش ، محل های کار ، مهاجرت ، اکنون سلامت و در آینده تحصیلات عالی) اهمیت گسترش دادن تجربه ناپل را برای ما برجسته می کند. 

آن چه در ناپل رخ داده است آن است که تلاشی برای ایجاد نفوذ تعیین کننده مبارزه اجتماعی بر تصمیم های دولت وجود داشته است .اما، این امر باید در سراسر کشور تکرار شود و به یک شهر تنها محدود نشود .

فراخوان شهردار برای خود مختاری بیشتر برای شهر ناپل  برای این امر کاربردی است ، و این شاید متفاوت از تجربه بارسلون باشد . اینجا در ناپل تلاشی برای ایجاد یک نمونه سیاسی جدید وجود دارد ، تا نشان دهد که ایجاد بهبود برای زندگی تمام شهروندها و توجه مرکزی برنامه سیاسی وجود دارد .

این الگو برای لغو اصلاحات کار اخیر برای ایجاد یک سامانه آموزش وپرورش که از تمرکز برحقوق پرداخت نشده انترن ها که در کنار آن هیچ ارزش آموزشی ندارند و ایجاد یک سامانه بهداشت عمومی با کیفیت بالاتر که برای همه رایگان باشد ، موثر تر است .

این فرایند های اصلاحات ، اما دیگر کشورهای اروپایی را نیز درگیر می کند، و اگر با دیگر شهرهای سراسر اروپا که مسیر همانندی رادنبال می کنند مرتبط شود چیزی است که می تواند مفید باشد پس ما از آن استقبال می کنیم. داشتن قدرت مقایسه با تجربه های دولت های محلی دیگر می تواند مفید باشد، به نحوی که ما می توانیم ازتوده های مردمی مبتنی برموضع سیاسی مشترک مخالفت با سیاست های سختگیرانه بودجه اروپایی و اقدام های ضد اجتماعی استفاده کنیم . برای ما قطعی است که این درخواست ها در سطح ملی عمومیت دارند ، و از این رو ما این را به مثابه یکی از مهم ترین وظیفه های خود می بینیم . اما ، درک می کنیم که هیچ شهردار منفردی قابلیت نیل به این تغییر را بدون پشتیبانی بسیج مردمی توده ای ، بدون در بر داشتن  تجربه های مبارزه ، بدون ترویج آن ها در راستای تضمین صدایی برای آن ها و حضور پایدار در زندگی روزانه کشور نداشته است . این پروژه سیاسی ما برای کشور است : در نهایت وادار کردن  مردم به سخن گفتن . 

 

 

متن ترانه پینو دانیل آوازه خوان ایتالیایی[2]

 


توضیح مترجم :


[1]- پوزو ، جنبش اشغال فضای رها شده در ناپل در صفحه اینترنتی خود ، خود را چنین معرفی می کند : ما ، مانند شما ، افراد عادی هستیم . ما هر روز صبح برای تحصیل ، کار یا جستجوی کار از خواب بیدار می شویم ، ما خانواده و دوستانی داریم و هر روز به شدت برای سوار شدن به زندگی و رسیدن به یک آینده کار می کنیم . ما تصمیم گرفتیم یک فضای خالی را در قلب ناپل ، در بخش ماتردی پس بگیریم ، تا دو باره آن را احیا و برای هرکسی که مایل به همکاری وتغییر امور است قابل سکونت کنیم. 

" جی سو کریزی " ( من دیوانه ام) اسمی است که ما انتخاب کردیم ، چون در دنیایی که به هنجاری (عادی بودن) با بیکاری ، نا امنی شغلی ، تبعیض نژادی و جنسی و قس علیهذا تعریف می شود ، ما می خواهیم خود را دیوانه معرفی کنیم ، ما نیز مانند پینو دانیل ، و برای سازمان دهی برای باز پس گرفتن سخن و ساختن بدیلی از پایین برای جهان خاکستری و مایوسی که روزانه شاهد آن هستیم به اندازه کافی بی باک هستیم .

جنبش من دیوانه ام نام خود را از ترانه ای از پینو دانیل خواننده ایتالیایی گرفته است (متن ترانه در انتهای نوشتار خواهد آمد) . این جنبش پیش از آن عنوان سازمان اشغال فضا های رها شدهOPG را داشت . جنبش برنامه ای دارد که در آغاز آن خود را چنین معرفی می کند : "ما گفته ایم دیوانه ایم ، چرا وقتی که افراد بسیاری اعتقاد دارند که این وضع عادی است غیر طبیعی هستند : فقر، بهره کشی ، جنگ همه علیه همه ، نابودی محیط زیست . ما دیوانه ایم چون فکر می کنیم که اگرهمدیگر را داشته باشیم همه چیز می تواند تغییر کند.برای همین می دانیم که نمی توانیم صرفا اعتراض کنیم ، بلکه باید آشکارا بگوییم که کجا می خواهیم برویم و چه می خواهیم انجام دهیم . این بیانیه ماموریت یا برنامه ماست . پس آن چیزی است که میلیون ها نفر در این سال های بحرانی شدیدا با اعتصاب ها ، جمع آوری امضا ، راهپیمایی ها ، اشغال ها ... از آن حمایت کرده اند...اکنون می خواهیم از آن بحث کنیم ، بنا براین آن را به هیچ وجه به هم دیگر  نشان ندهیم و عملی نکنیم . تا تولید بلافاصله تغییر واقعی . "

رئوس برنامه های جنبش به این شرح است :

          1- ما خواهان آزادی ، دموکراسی واقعی هستیم

2- ما همه کار می کنیم وکار کمتر است

3- ما خواهان باز توزیع ثروت هستیم

4- ما برای همه سقف و شهر های قابل زیست می خواهیم

5- ما خواهان حفظ سلامت ، محیط زیست و سرزمین ها هستیم

6- ما خواهان آموزش و پرورش رایگان رایگان و با کیفیت برای همه هستیم

7- ما خواهان ترکیب محل ها ، فرهنگ و ورزش برای همه هستیم

8- ما خواهان عدالت هستیم

9- ما خواهان پایان دادن به تبعیض و احترام به حقوق مدنی هستیم

10- ما خواهان صلح و برادری در میان خلق ها هستیم .

 

[2] من دیوانه ام

دیوانه ام ، دیوانه

و می خواهم کسی باشم که می خواهم

از خانه ام برو بیرون

من دیوانه ام ، دیوانه

مردم در انتظار منند

و متاسفم  اما عجله دارم

به من نگو که همیشه حق دارم

می دانم که یک شکست خورده ام

در زندگی می خواهم حداقل یک روز مانند شیر زندگی کنم

و این بار دولت مرا محکوم نخواهد کرد

چون دیوانه ام 

و امروز می خواهم حرف بزنم

من دیوانه ام ، دیوانه

اگر عصبانی شوم

همه شما را رو به دیوارمی گذارم

من دیوانه ام ، دیوانه

و چه کسی می تواند بگوید  که ماسانیلوی* سیاه پوست شده

زیبا نیست ؟

و من ناتوان نیستم

ورتبه هم گرفته ام

وصورت او را فقط برای توجه سیاه کردم

ماسانیلو بزرگ شده است

ماسانیلو سیاه است

ومن دیوانه ام ، دیوانه

پس ،مارا عصبانی نکنید!

 

·      ماسانیلو ، ماهیگیر ایتالیایی که در سال 1647 رهبر شورش علیه هابسبورگ اسپانیا در ناپل شد .

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi  

     بازگشت به صفحه نخست

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: