دارکوبِ
سُرخ...
خسرو باقرپور
جماعِ جمعی ی خوکان
و بوی گندِ این لاشه های لجن؛
محال است باز دارَدَم
تا از اندوهِ ژرف شهریور نسرایم
یا نرمسرودِ ستایشِ خوبان نخوانم.
معاف بداریدم؛
و نخوانیدم ؛
به ضیافتِ خوکان.
من در خیل این همه کوچنده؛
دارکوبی سیاهم؛
با سینه ای زخمی،
و منقاری سُرخ.
اسن. اوایل شهریور 1395
برگرفته از صفحه فیس بوک آقای خسرو باقرپور
مطلب را به بالاترین بفرستید:
مطلب را به آزادگی بفرستید:
بازگشت به صفحه نخست