نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 

2016-03-14

نویدنو  24/12/1394 

 

 

عزیز بیگ در دور دوم انتخابات !

صادق شکیب

بالاخره بیگ به دور دوم انتخابات مجلس راه یافت . البته به این سادگی ها هم نبود . چند سالی در این راه از جان و مال مایه گذاشته بود . با همه ی خساست و لئامتش سر کیسه را تا بخواهی شل کرده بود . اول از همه توانست از ارمنستان مدرک دکترا دست و پا کند . با چه ترفندی ؟ خود میداند و بس . با وجودی که در این مملکت  خواب دیدن و خواب نما شدن فت و فراوانه ، بیگ ما حتی در خواب هم ارمنستان را ندیده بود .

عشق پوشیدن جامه ی وکالت چنان وجودش را مسخر کرده بود که طی این مدت در عزم بیگ برای راهیابی به مجلس و پوشیدن لباس وکالت، هفت خوان رستم یک خوان نیز به حساب نمی آمد . با همه ی مشکلات و سختی های پول خرج کردن ، بیگ اندک هراسی به خود راه نمی داد .

 با فقر و تنگ دستی و فراوانی نیاز مندان ، الحمدالله افراد زیادی به پول بیگ شدیداً محتاج اند . چه میهمانی ها که نداده بود . با چرب زبانی هایش وعده هایی می داد که از آستین هیچ شعبده بازی ، این چنین تر دستی ها بر نمی امد .

برای یکی قول استخدام در ادارات دولتی ، برای آن دیگری کار مادام العمر در شرکت بازرگانی اش با حقوق و مزایای کافی می داد . در یک کلام بیگ در سخنانش با کمال فروتنی حتی مدعی بود اگر به مجلس رود فی الفور داروی معالجه بیماری سرطان و ایدز را کشف خواهد کرد . تا بخواهی به حریفان انتخاباتی اش لیچار می بست . عوامفریب ، کوتوله ی سیاسی ، تن پرور و .... بارشان می کرد . یا بهتر گفته باشیم بمباران تبلیغاتی ا شان می کرد . آن هم با مرگ بار ترین سلاح ها یا ببخشید کلمات قصار ممکنه .

بعد از آن که مسجل شد با همه ی این اکتشافات تبلیغی و ترویجی ، بیگ نتوانست در نوبت اول موفق شود و کارش به دور دوم کشید با همه ی وجود عزم خود را جزم نمود هر طور شده در دور دوم که برایش بازی مرگ و زندگی بود ، توفیق نصیبش شود . بهتر از هر کس میدانست چه پول های کلان و نجومی در این راه  سرمایه گذاری کرده است . زبانم لال ناکامی یعنی نیستی کامل که خدا آن روز را نیاورد .

با تمامی فامیل که عمری قهر بود ، آشتی نمود . از همه ی آن ها متنفر بود . می گفت : خودش را نمی خواهند به خاطر پولش با او پسر خاله ، پسر عمه ، دایی و عمو و برادر شده اند . با ولخرجی بی حد و حساب از همه دل جویی نموده دوباره فامیل شده بود .

بیگ عاقل تر از آن بود که عواقب بد بیاری یا آن روی سکه را نبیند : می دانست اگر ببازد چه جار و جنجال ها و بهانه هایی باید یابد تا دوباره با همه ی اطرافیان مفت خورش ! قطع رابطه نماید . مشکلی نبود نبوغش خلاق تر از آن بود که در اینسان مواردی کم آورد . ولی تکلیف پول ها ... آه درد این یکی مافوق هر چیزی است . وقتی این افکار بر ذهنش می رسید ، با خود می گفت : پسر جان این تفکرات شیطانی است . من پیروز خواهم شد . چرا فال بد بزنم . تا حالا که صد ها بار فال حافظ برایم نیک آمده ، بیهوده چرا بر خویشتن سخت می گیرم .

از معجزات بزرگ این ایام ، مؤدب شدن عزیز بیگ بود . چه عذاب و سختی ها کشید تا جلوی فحش دادنش را بگیرد . او که عمری چاشنی سخنانش فحش بود، مرارتش در این کار فزون از توصیف است . به هر حال چند روزی بیش تر برای رأی گیری نمانده . بنده شخصاً مایلم نام ایشان از صندوق رأی بیرون آید . همسایه ایم و شناخت کاملی از خصوصیاتش دارم . ناکامی در انتخابات همانا و سکته ی قلبی اش همانا .... رابطه ی همسایگی اجازه نمی دهد بتوانم از شرکت در مراسم تشییع جنازه اش خود داری نموده و جیم شوم . این هم یعنی یک روز تمام از کار  وزندگی ماندن . باور فرمایید در چنگال مشکلات زندگی پاک کلافه ام ، مطلقاً وقت و فرصتی برای این کار ها ندارم .

بیایید محض رضای خدا دعا کنیم عزیز بیگ وکیل شود . آمیــــــن ....

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi  

     بازگشت به صفحه نخست

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: